نه به جمهوری اسلامی هم استراتژی هم تاکتیک!

ایران تاریخ نقد

(نقدی بر سیاستهای ما در انقلاب بهمن ۵۷)

۱- پیش گفتار:

در کنار انقلاب مشروطیت، ” انقلاب بهمن” یکی از مهمترین رویدادهای اجتماعی- سیاسی قرن بیستم در ایران و منطقه بود که سیمای جغرافیای سیاسی منطقۀ خاورمیانه را دگرگون کرد. این انقلاب جنبش اجتماعی عظیمی بود که اکثریت مردم کشور ما را، از قشرها و طبقه های گوناگون، با خواستها و دیدگاه های متفاوت، به حرکت درآورد، این انقلاب به دلایل معینی در نهایت شکل مذهبی به خود گرفت. در واقع طی ٢۵ سال قبل از انقلاب، روحانیون تنها گروه هایی بودند که به مراتب بیش از همه گروهها و سازمان های سیاسی دیگر اجتماعی امکان آن را داشتند که از مساجد و جلسات و تکایای مذهبی، افکار خود را در میان مردم تبلیغ نمایند. در حالی که احزاب و سازمانهای چپ و سایر سازمان های سیاسی و نیروهای ملی ، مترقی و آزادیخواه در معرض شدید ترین اشکال فشار و اختناق قرار داشتند.

انقلاب بهمن نشان داد که جبهه متحد در صورت مبارزه مشترک می تواند از سد استبداد عبور کند و مقاومت ارتجاع داخلی و امپریالیسم را در هم شکند. لذا بررسى همه جانبه چنین رویداد مهمى ، نه تنها از نظر تاریخى ، بلکه به دلیل اهمیتى که درس هاى آن براى جنبش آزادى خواهانه میهن ما دارد ، وظیفه حساسى است که ، پس از گذشت ۴۲ سال از آن انقلاب ، تلاش صادقانه در راه تائید و یا رد این انقلاب توسط احزاب و سازمانهای چپ شرکت کننده در پیروزی آن را در اوضاع کنونی و برای روشن شدن افکار عمومی توده های مردم جان به لب رسیده ضروری مى نماید.

۲- کلیاتی از وضعیت جامعه ایران پیش از انقلاب:

درپى کودتاى ٢٨ مرداد ٣٢ و سرکوب خونین جنبش مردمى و کشتار آزادى خواهان توسط ارتجاع حاکم و عوامل خارجی ، رفرم هاى نیم بند شاه نتوانست اوج گیرى مبارزه بر ضد رژیم را متوقف کند. دهه چهل و آغاز سال هاى پنجاه ، کشور شاهد اوج گیرى مبارزات محافل روشنفکر – دانشجویى با رژیم و تولد جنبش چریکى از درون این محافل بود. با اوج گیرى نارضایتى توده ها، اوضاع براى آغاز انقلاب آماده مى گردید. حزب توده ایران در آن دوران ، ضمن رد تئورى هاى چپ روانه چریک شهری و رد تئورى بقا و ضرورت مبارزه مسلحانه و ضمن نادرست شمردن نظریه ای که ایران در آستانه انقلاب سوسیالیستى قرار دارد ، ضمن بحرانی دانستن اوضاع ایران به این نتیجه رسید که تحولات و رفورم هاى نیم بند شاه نه تنها نتوانسته است مشکلات و معضلات جامعه ما را حل کند بلکه در میان توده هاى مردم نسبت به وضعیت موجود در عرصه هاى مختلف نارضایتى وسیع و عمیقى را برانگیخته است. اما متاسفانه بخش عمده حرکات سرکوبگرانه دستگاه هاى امنیتى – پلیسى رژیم شاه متوجه نیروهاى چپ در جامعه ما بود. یورش های متعدد به نیروها ، محافل و روشنفکران چپ در طول بیست و پنج سال حکومت شاه، پس از کودتاى ننگین ٢٨ مرداد ، لطمات جدى به حضور و آمادگى نیروهاى چپ در جامعه و در آستانه انقلاب وارد آورد. در کنار این حقیقت، فعالیت نسبتاً آزاد نیروهاى مذهبى ، همگی  شرایط مساعدى را براى فعالیت نیروهاى مذهبى گوناگون ایجاد کرده و همچنین اجازه مى داد تا این نیروها در آسایش بیشترى بتوانند سازماندهى لازم را براى خود ایجاد کنند.

۳- انقلاب بهمن۵۷ :

انقلاب بهمن ۵٧ جنبش عظیمى بود که اکثریت مردم کشور ما را از طبقات گوناگون با خواست ها و دیدگاه هاى متفاوت به حرکت درآورد و شرکت اکثریت مردم و نیروهاى سیاسى کشور از احزاب و سازمان های چپ تا نیروهاى مذهبى نشانگر خصلت عمیقاً خلقى انقلاب و توان عظیم اجتماعى آن بود. نیروهاى  مذهبى به رهبرى خمینى تلاش کردند با اعلام اینکه انقلاب ۵۷ یک انقلاب اسلامی است آن را انقلابى در راستاى پیاده کردن یک حکومت اسلامى در ایران معرفى کنند. چنین ادعایى همخوانى با واقعیات ایران در آستانه انقلاب ندارد. طرح شعارهایى همچون “آزادى، استقلال و عدالت اجتماعى” از سوى توده هاى میلیونى شرکت کننده در انقلاب نشانگر ماهیت عمیقاً ملى و همچنین دموکراتیک انقلابى است که در میهن ما رخ داد.

سازمان چریک های فدایی خلق ایران و حزب توده ایران به همراه دیگر احزاب و سازمان های چپ ، ملی و مذهبی ، همگام با میلیون ها ایرانى آزرده و ستمدیده به استقبال انقلاب بهمن رفته و فعالانه در آن شرکت کردند. انقلاب با درهم کوبیدن رژیم شاهنشاهى مرحله سیاسى خود را با موفقیت پشت سر گذاشت و به مرحله گذار یعنى نبرد بر سر تعیین نظام اجتماعى و سمت گیرى اجتماعى – اقتصادى گام نهاد. اما متاسفانه خمینى موزیانه و با حیله از قبل طراحی شده توسط عوامل امپریالیسم به خصوص امریکا و با قبول و تکرار شعارهای مردمی ، از جمله خواست سرنگونى رژیم سلطنتى و مبارزه با امپریالیسم، خصوصاً آمریکا، توانست اعتبار وسیعى در میان توده هاى مردم کسب کند و در مقام رهبری بلامنازع انقلاب قرار گیرد.  براى خمینی و نیروهای مذهبی اطرافش ، غرب و امپریالیسم، مظاهر تمدن بى بند و بار و غیر اسلامى بودند که باید با آنها مقابله کرد. مسایلى نظیر تحمیل ” حجاب اسلامى” و ” قانون قصاص” و تضییقات بیشمار بر ضد حقوق زنان میهن ما از جمله تظاهر چنین برداشت هایی از “مظاهر فاسد تمدن غرب” است.  از سوى دیگر خمینى و همراهان او به خدعه درک مى کردند که طرح شعارهای ” ضد امپریالیستى” از سوى آنان و حمایت وسیع توده ها از این شعارها، از یک سو ابزار مناسبى براى منزوى کردن جناح بورژوازى لیبرال حاکمیت و از سوى دیگر سلاح موثرى براى مقابله با نفوذ روز افزون شعارهاى نیروهاى چپ ، به خصوص سازمان چریک های فدایی خلق و حزب توده ایران در این زمینه است.

۴- شکست انقلاب و برقراری دیکتاتوری:

انقلاب بهمن با در هم کوبیدن رژیم شاهنشاهی، مرحله سیاسی خود را با موفقیت پشت سر گذاشت و به مرحله اجتماعی گام نهاد. اما طبقه کارگر ایران به دلیل نداشتن تشکلهای واقعی سندیکایی و فراگیر نتوانست سهمی را که شایسته اش بود در رهبری جنبش و قدرت سیاسی پس از انقلاب به دست آورد. علاوه بر این ، از خلا سیاسی ناشی از ضعف و پراکندگی احزاب و سازمانهای شرکت کننده در انقلاب ، روحانیون پیرو خمینی به نفع تحکیم مواضع خود در جنبش انقلابی بهره برداری کردند. خمینی و اطرافیانش با طرح شعارها و مانورهایی که هدف آن تحکیم موقعیت نیروهای مذهبی در مقابل نیروهای چپ، مترقی، و ملی بود، وعده مبارزه با استکبار جهانی و تحقق آزادی های دموکراتیک و عدالت اجتماعی، البته در چارچوب دیدگاه های حکومت اسلامی را دادند، و توانستند در شرایط ویژه جامعه ایران، به طور انحصاری رهبری انقلاب را قبضه کنند. اکنون برهمگان روشن گردیده که، موضع امپریالیسم آمریکا در آن برهه، متوجه جلوگیری از تعمیق انقلاب و قدرتگیری نیروهای چپ، و حمایت از به قدرت رسیدن نیروهای اسلام گرا بوده است. در آن دوره پرتلاطم، در زمانی که مردم ایران به امید دگرگونی های اساسی به خیابان ها می آمدند، کوشش و هدف دولت آمریکا و سران کشورهای قدرتمند غربی در کنفرانس گوادلوپ، متوجه جلوگیری کردن از تعمیق انقلاب و افتادن رهبری انقلاب به دست نیروهای مترقی و چپ بود.

خمینی و اسلام گرایان ارتجاعی پس از تحکیم انحصاری حاکمیت سیاسی خود بر ایران با پایمال کردن آرمانها و هدف های عدالت طلبانه و آزادی خواهانه توده های میلیونی، یکی از بزرگترین جنبش های اجتماعی- سیاسی قرن بیستم را به سود غرضهای انحصارطلبانه، تاریک اندیشانه، و تنگ نظرانه خود مهار و به شکست کشاندند، و این امکان تاریخی بزرگ میهن ما را در راه دستیابی به آزادی، دموکراسی، استقلال، و عدالت اجتماعی نابود کردند. خمینی و همفکرانش، برخلاف همه وعده هایشان که جای روحانیت نه در دستگاه حاکمیت سیاسی بلکه در حوزه های علمیه است، خیلی زود نشان دادند که هدف اصلی شان بنا کردن حکومت جدیدی بر اساس دیدگاههای ارتجاعی مذهبی و بنیادگرایی اسلامی، و قبضه کردن انحصاری قدرت سیاسی- اقتصادی و برپایی حکومت خلیفه گری و اجرای قوانین و شرع اسلام و گستراندن آن در جهان و به ویژه در کشورهای همسایه و منطقه بود. گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی، به مثابه اصل تأمین کننده حاکمیت انحصاری اسلام گرایان و روحانیون بر حیات سیاسی- مدنی کشور، نشانه روشن این تمایل در میان این نیروها بود. در سال های١٣۶٠ و ١٣۶١ بود که حکومت جمهوری اسلامی بسیاری از برنامه های مترقی اجرا شده در آغاز انقلاب، از جمله ادامه اصلاحات ارضی را به دستور خمینی متوقف کرد و سرکوب نیروهای ترقی خواه دگراندیش را شدت بخشید. فاجعه ملی کشتار بیرحمانه هزاران زندانی سیاسی و اصلاح قانون اساسی بر پایه ولایت مطلق فقیه نشانگر روشن سیمای ضدانسانی حکومتی انحصارطلب، و برقراری و تحکیم دیکتاتوری عریان و خشن اسلامگرای حاکم بر سرنوشت مردم بود.

سازمان چریک های فدایی خلق ایران به همراه حزب توده ایران ، در سال هاى پس از انقلاب، تلاش همه جانبه ئى را براى اتحاد نیروهاى مترقى و ایجاد جبهه متحد خلق سازماندهى کرد. متاسفانه این دو تشکیلات معتقد بود که مى توان با شرکت خمینى و هوادارانش و به همراه سازمان مجاهدین خلق ایران و حزب دموکرات کردستان جبهه واحد خلق را براى تعمیق دست آوردهاى انقلاب پایه ریزى کرد. عقاید ارتجاعى و انحصارگرایانه خمینى و هوادارانش از یک سو و فرقه گرایى و پیشداورى هاى تاریخى دیگر سازمان های داخل کشور نشان داد که ، خوش بینى این دو تشکیلات در این زمینه قابل تحقق نبود. به خصوص تأکید بیش از حد حزب توده بر سیاست اتحاد با طرفداران خمینى، در برخى موارد به ایجاد تنش در روابط با احزاب و سازمان هاى دیگر منجر گردید. در واقع یکی از بزرگترین گره گاه هاى سیاست حزب توده پس از انقلاب عدم برخورد با روحانیت ، جناح هاى گوناگون آن و شخص خمینى به عنوان رهبرخدعه گر و مکار انقلاب بهمن بود. متاسفانه رهبری حزب و سازمان نتوانست اقدامات و تدابیر شورای انقلاب را در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب را “حیله گری و عوام فریبی آخوندها” بنامند!

حزب توده و سازمان فداییان، روحانیون را از لحاظ طبقاتى،  طیف ناهمگونى ارزیابى مى کردند و متاسفانه اعتقاد داشتند که خمینى و یارانش بخش رادیکال این طیف اند. این دو تشکیلات در وراى شعارهای شبه انقلابى خمینى و هواداران او ، مبارزه اجتماعى درون جامعه را مى دیدند و بر این اعتقاد بودندکه مى توان با رادیکالیزه کردن جو جامعه و بسیج نیرو در پائین، حاکمیت را نیز در راستاى همین شعارها رادیکالیزه کرد. متاسفانه در چارچوب چنین سیاستی و همچنین سیاست اتحاد و انتقاد بود که به عنوان نمونه حزب توده ایران با وجود مخالفت با گنجاندن اصل ” ولایت فقیه” در قانون اساسى، حاضر شد وجود این اصل را در دوران خمینى و به طور ضمنى بپذیرد. منتهی رهبری حزب توده فراموش کرد که،  قانون اساسى براى دورانى طولانی و براى نسل آینده تدوین می شود و این کلاه گشادی بود که توسط خمینی و هوادارانش بر سر احزاب، سازمان ها، نیروهای ملی، مترقی، چپ و مهمتر از همه، مردم رفت.  تمرکز اینهمه قدرت و اختیار که مستقیم و غیر مستقیم از طریق اصول ۴ و ۵ و ٩١ تا ٩٩ و ١٠٧ و ١١٠ به یک فرد تفویض گردیده ، زمینه ای را فراهم کرد که حاکمیت فردى ، جایگزین حاکمیت خلق در ایران گردید. پذیرش ضمنى اصل ” ولایت فقیه” که تمامى اصول دیگر قانون اساسى را عملاً تحت الشعاع قرار می داد و زمینه را براى استقرار یک دیکتاتورى فردى واپس گرا و ارتجاعى فراهم مى کرد، از خطاهاى رهبرى حزب توده ایران و متعاقبا سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) پس از انقلاب بود. درست و اصولی این بود که اصل ولایت فقیه را قاطعانه و بطور صریح مردود اعلام می داشت و این یکی از نارسایی های رهبری حزب و سازمان ، در کاربرد اصل اتحاد و انتقاد در مورد خمینی بود. بطور کلی بایستی خاطر نشان ساخت که رهبری حزب توده و متعاقبا سازمان فدایی ، به جنبه اتحاد با جناحی از حاکمیت و نقش آن در جبهه متحد خلق پربهاء میداد. این ارزیابی منجر به آن گشت که آنها حساب خمینی را از دیگر عناصر ارتجاعی حاکمیت جدا کنند اما اصرار بر ادامه این سیاست بویژه پس از تغییر کیفی در ترکیب حاکمیت، بی شک خطای اساسی رهبری این دو تشکل چپ بود. در این دوره رهبری حزب توده و سازمان فدایی ، موظف بودند در اصل اتحاد و انتقاد تجدید نظر جدی بعمل آورده و ضمن اتخاذ خط مشی سیاسی – سازمانی مناسب در موضع اپوزیسیون کامل قرار گیرند ، که این امر انجام نگردید.

در ادامه توطئه هاى پى در پى امپریالیسم، خصوصاً آغاز جنگ ایران و عراق یکى از مهلک ترین ضربات بر پیکر انقلاب و جنبش انقلابى و آماده کردن زمینه براى استقرار دیکتاتورى در ایران بود. از جمله پیامدهاى فورى جنگ اعلام حالت فوق العاده در کشور، متوقف شدن اصلاحات ارضى و تشدید روند پایمال شدن حقوق دموکراتیک زحمتکشان و تشدید سرکوب آزادى هاى دموکراتیک بود. حزب توده و سازمان فدائیان(اکثریت) در سبک و سنگین کردن اولویت هاى خود در این مقطع، مهم را تحقق اصلاحات اجتماعى مى دیدند ، بنابراین به مسأله آزادى هاى دموکراتیک در جامعه کم بها داده و با این نگاه که حزب طبقه کارگر هیچگاه نباید مبارزه در راه حقوق اجتماعى را از نظر دور بدارد،  فراموش کردند که این پیکار نمى بایست مسأله آزادى هاى دموکراتیک را که شرط اصلى مبارزه در راه تحقق اهداف مرحله دموکراتیک انقلاب است را به مسأله ای فرعى مبدل سازد و این یکی دیگر از نارسایی های رهبری در پیاده کردن اصل اتحاد و انتقاد بشمار می رود. متاسفانه سیاست شکوفاسازی جمهوری اسلامی که توسط رهبری حزب توده و سازمان فدایی ، به سود رژیم و بر ضد منافع ملت ایران ، ضربات بسیار سختی به اعتبار جنبش فدایی و در مجموع، اعتماد توده مردم به جنبش چپ وارد ساخت و ما در این اعلامیه سعی در شفاف سازی صادقانه آن را ، برای توده های مردم میهنمان داریم.

انقلاب بهمن در مقطع زمانی معینی سیر صعودی داشت، ولی با وجود پاره ای دستاوردها نتوانست به وضایف عمده خود عمل کند و این شامل کلیه عرصه های اجتماعی، اقتصادی آنست. شکی نیست که رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی در ناکامی آن نقش تعیین کننده ای داشته ولی چنانچه اشتباهات نیروهای انقلابی و دموکراتیک نبود و پس از انقلاب، جبهه متحدی از نیروهای ملی ، مترقی ، آزادیخواه و چپ تشکیل می شد ، چنین فرجامی برای انقلاب محتوم نبود.

۵- ایران بعد از ۴۲ سال از انقلاب بهمن:

با خیانت روشن خمینی و سردمداران رژیم به آرمان هاى آزادى خواهانه ، استقلال جویانه و عدالت طلبانه توده هاى عظیم مردمى که در انقلاب بهمن ۵٧ شرکت کرده و فداکارى های شگرفى از خود نشان داده بودند ، باردیگر استبداد در میهن ما استقرار یافت. کارنامه ۴۲ ساله حاکمیت انحصارى روحانیت بر اهرم هاى قدرت ، کارنامه سیاهى از جنایت، بى عدالتى، ظلم و تخریب اقتصادى – اجتماعى، در ابعادى سهمگین، در میهن ماست.  میلیون ها بیکار، ده ها میلیون انسان زیر خط فقر، تخریب پایه هاى تولیدى کشور ، بجاى بنا سازى یک زیر ساخت اقتصادى سالم و متکى بر تولید ملى ، رواج خرافات و اندیشه هاى واپسگرایانه و تخریب فرهنگى جامعه ، خصوصاً در زمینه حقوق زنان،  ناهنجارى هاى اجتماعى در ابعاد بى سابقه و بى آیندگى میلیون ها جوان ایرانی ، از جمله بخشى از کارنامه رژیم ولایت فقیه در میهن ماست. بر اساس چنین دیدگاهى است که ما جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) و حزب چپ ایران(فدائیان خلق) و حزب توده ایران- داخل کشور ، انقلاب بهمن ۵٧ را یک انقلاب شکست خورده دانسته و اعلام می داریم : میهن ما به یک تحول بنیادین ، که عرصه هاى گوناگون زندگى مردم را در بر می گیرد ، نیازمند است . ما چنین تحول بنیادین را در چارچوب انقلاب اجتماعى امکان پذیر دانسته و اکیداً بر جدایى کامل دین از حکومت تأکید داشته و با هر شکل و چارچوبى از حکومت مذهبى مخالفیم.

ما جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) و حزب چپ ایران(فدائیان خلق) و حزب توده ایران- داخل کشور ، معتقدیم اختلاف در برداشت ها ، اختلاف بر سر مسایل گذشته ، از جمله مواضع نیروهاى گوناگون در جریان  این یا آن حادثه تاریخى نباید ملاک ما براى ایجاد جبهه ای واحد برعلیه رژیم باشد. در این زمینه هیچ سازمان سیاسى ، مترقى و انقلابى را نمى توان یافت که سالیان دراز مبارزه کرده باشد  و تاریخ مبارزه اش عارى از کاستى ها و فراز و نشیب ها باشد. ما به این گفته عمیقاً اعتقاد داریم که تنها ” مردگان اند که اشتباه نمی کنند.” حزب و سازمان ما در راه این مبارزه گروهى از بهترین و شایسته ترین فرزندان خود ، قهرمانانى که ده ها سال از عمر خود را در زندان هاى رژیم شاه و ولایت فقیه گذرانده بودند ، را فدا کرد و امروز با وجود همه این قربانى ها ، فاجعه ها و آوارهاى هولناکى که بر سر جنبش کارگرى ایران فرود آمده است ، همچنان استوار و پیگیر در راه رهایى کارگران و زحمتکشان از زنجیرهاى بى عدالتى و ستم مبارزه مى کند. چه سندى بالاتر از این در اثبات صداقت و پایدارى حزب و سازمان ما .

ما جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) و حزب چپ ایران(فدائیان خلق) و حزب توده ایران- داخل کشور ، با آگاهی از تفاوت در اندیشه های تشکیلاتی با صدای رسا فریاد می زنیم: با اتحاد در عمل ، پیش به‌سوی مبارزه با دیکتاتوری! ما با اعلام آمادگی برای اقدام مشترک از کلیه نیروهای ملی ، مترقی و آزادیخواه در داخل و خارج از کشور می‌خواهیم ، مبارزه با رژیم را پر طنین‌تر کنند و جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر منزوی‌ سازند. در این کارزار، هماهنگی و همکاری تمامی نیروهای خواهان عبور، طرد و گذار از رژیم جمهوری اسلامی، نقش مهمی دارند. ما با علم بر اینکه ، مبارزه میدانی تمامی اقشار جامعه و طبقات اجتماعی در واکنش به شرایط حاکم بر جامعه ، نقشی اساسی در شکل‌گیری اتحاد نیروها منجمله کارگران، معلمین، بازنشستگان، کشاورزان، دانشجویان و مزدبگیران دارد، اما معتقدیم این امر مسئولیتی را که سازمان‌های سیاسی در تداوم و تقویت این اتحاد دارند، کم نمی‌کند.

کارگران و هم میهنان مبارز و قهرمان ایران!

به اعتراضات و گسترش نافرمانی های مدنی، متحدانه، به هر شکل و با استفاده از همه امکانات و روش ها بپیوندید. یگانه راه پیروزی بر رژیم، ایجاد نافرمانی های مدنی گسترده و حضور پر شور و میلیونی شما در صحنه مبارزه با دیکتاتوری ولایی است.

جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) و حزب چپ ایران(فدائیان خلق) و حزب توده ایران- داخل کشور

۱۴ شهریورماه ۱۴۰۰


ارسال نقد

نظر شما