آيا انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ شكست خورده است؟

نقد یادداشت‌ها

اين روزها اين اولين سئوالى است كه براى هر كس‏ مطرح مى‌شود. وقتى ليبرال‌هاى شوروى و مطبوعات غربى با موذى‌گرى حساب شده‌اى شكست كودتاى سه روزه اوت گذشته را عنوان “انقلاب اوت” مى‌بخشند، وقتى فعاليت حزب كمونيست اتحاد شوروى، حزبى كه انقلاب اكتبر را رهبرى كرده بود، ممنوع اعلام مى‌شود، و وقتى شوراى شهر لنين‌گراد، شهرى كه اكتبر از آنجا آغاز شد، تصميم مى‌گيرد نام اين شهر را به سن پترزبورگ برگرداند و روز اين نامگذارى مجدد را هر ساله به جاى سالروز انقلاب اكتبر جشن بگيرد، ظاهراً ديگر كسى ترديدى ندارد كه انقلاب اكتبر را نيز بايد جزو انقلاب‌هاى ناموفق و شكست خورده به حساب آورد. من هم فكر مى‌كنم كه به يك لحاظ و البته به يك لحاظ اكتبر را بايد انقلابى شكست خورده تلقى كرد. اگر بپذيريم كه دولت بيرون آمده از بطن يك انقلاب، بى‌واسطه‌ترين عرصه براى ارزيابى نتايج آن انقلاب است. بايد انقلاب اكتبر را انقلاب شكست خورده بدانيم. هدف اعلام شده انقلاب اكتبر برقرارى دولت شوراها، يعنى حاكميت بى‌واسطه اكثريت زحمتكش‏ كشور بود. دولتى كه در آن،به قول لنين، همه تهيدستان مى‌بايست سازمان مى‌يافتند و مسلح مى‌شدند و نهادهاى قدرت دولتى را مستقيماً در دست مى‌گرفتند و خودشان اين نهادهاى قدرت دولتى را تشكيل مى‌دادند. دولتى كه مى‌بايست “‌نه فقط سازمان توده‌اى بلكه سازمان عمومى همه خلق مسلح” باشد. شكى نيست كه حزب دولت‌‌استالينى كه در پنج شش‏دهه گذشته بر اتحاد شوروى حاكم بود نه فقط به دمكراسى مستقيم اكثريت زحمتكش‏ شباهتى نداشت بلكه نقيض‏ كامل آن بود. و بر قرارى آن به جاى دولت شوراهاى كارگران و دهقانان جز شكست انقلاب اكتبر معناى ديگرى نمى‌توانست داشته باشد. به اين اعتبار، انقلاب اكتبر نه در هفتاد و چند سالگى، با انحلال حزب كمونيست اتحاد شوروى و با به زير كشيده شدن مجسمه‌هاى لنين، بلكه در ده‌‌دوازده سالگى، با “انقلاب از بالا”ى استالين شكست خورده است.

بى ترديد آنهائى كه اكنون مجسمه‌هاى لنين را به زير مى‌كشند و توتم‌هاى قدرت حزب كمونيست اتحاد شوروى را در هم مى‌شكنند، كاملاً حساب شده عمل مى‌كنند و دارند راه بازگشت بازار آزاد را به اتحاد شوروى هموار مى‌كنند. و به همين دليل فراموش‏ نمى‌كنند كه توتم‌هاى جديدى به جاى توتم‌هاى سرنگون شده بنشانند. مثلاً آقاى سابچاك، شهردار يا رئيس‏ شوراى لنينگراد، كه به‌قول خودش‏ مى‌خواهد تا ده سال ديگر اين شهر را به يكى از بزرگترين مراكز مالى اروپا تبديل كند، خوب مى‌داند كه سرمايه نمى‌تواند در شهرى كه نام لنين برخود دارد آرامش‏ خاطر داشته باشد، اما در نام “پتر كبير” اصالتى آرامش‏ بخش‏ مى‌بيند. پتر نه تنها با لنين اصلاً قابل مقايسه نيست، بلكه با هر معيارى كه قضاوت كنيم مردى به مراتب خودكامه‌تر و بى‌رحم‌تر از استالين بوده است. اما تازيانه او نشان شورش‏ بردگان نيست بلكه يادآور تسليم و انقياد آنان است و اين دقيقاً آن چيزى است كه به يك بورس‏ مالى اعتماد و آرامش‏ مى‌بخشد. حقيقت اين است كه اگر انقلاب اكتبر پيروز مى‌شد، شايد نيازى به برپائى توتم‌هاى كمونيستى وجود نمى‌داشت. آيا لنينى كه در زير و بم‌هاى دموكراسى شورائى مى‌زيست به مراتب واقعى‌تر و برانگيزاننده‌تر از جسدى موميائى نبود كه در ضريحى مقدس‏ آراميده است؟ فقط با از بين رفتن اولى بود كه مى‌شد دومى را به جاى آن نشاند. وظيفه اين جايگزينى بدون توجه به ويژگى شكست اكتبر غير قابل فهم است. انقلاب اكتبر نه با بازگشت قدرت سرمايه‌داران و زمين‌داران بلكه با مسخ شدن دولت شوراها و رانده شدن طبقه كارگر و دهقانان از قدرت سياسى بود كه شكست خورد. “انقلاب دوم” يا “انقلاب از بالا”ى استالينى براى بيرون آوردن قدرت سياسى از دست طبقه كارگر و دهقانان ناگزير بود خود را “گسترش‏ مشروع” انقلاب اكتبرقلمداد كند. “انقلاب دوم” نمى‌توانست بدون مساوى قلمداد كردن حاكميت حزب طبقه كارگر با حاكميت خود طبقه كارگر به پيروزى برسد، زيرا در اين “ديالكتيك انقلاب _ بازگشت” اكتبر چنان نيرومند بود كه هر حمله رويارو به آن حتماً در هم مى‌شكست. شكستن اكتبر از درون بود. در اين جا بازگشت فقط با بت‌سازى از سمبل‌هاى اكتبر بود كه مى‌توانست بيگانگى‌اش‏ را با انقلاب پوشيده بدارد و آن را از نفس‏ بيندازد. امّا با تامل در همين ويژگى شكست اكتبر در مى‌يابيم كه اين انقلاب را از جهات ديگر بايد يك انقلاب پيروز تلقى كرد. اگر ميزان موفقيت يك انقلاب را با ادامه تاثيرات و تغييراتى كه در جهت اهدافش‏ به وجود مى‌آورد، ارزيابى كنيم، انقلاب اكتبر به راستى انقلاب بسيار موفقى است. تاثيرات و تغييراتى كه اكتبر در جهان ما به وجود آورده با هيچ انقلابى قابل مقايسه نيست. بى‌ترديد اين انقلاب را بايد جسورانه‌ترين و پربارترين اقدام بشريت زحمتكش‏ در تمام طول تاريخ دانست.

با اين اقدام بود كه انسان معاصر ناباورى خود را به نظم حاكم بر جهان، نظمى كه در آن نابرابرى، محروميت و انقياد اكثريت قاطع مردم امرى طبيعى و ابدى مى‌شد، به روشن‌ترين شكل ممكن بيان كرد. اكنون در پايانه‌هاى قرن بيستم بهتر مى‌توان ديد كه بسيارى از ارزش‏ها و بديهيات جامعه بورژوائى در متمدن‌ترين كشورها در آغاز اين قرن، چقدر نامعقول و ظالمانه بوده‌اند. دگرگونى‌هاى عظيمى كه در اين مدت در ارزش‏ها و باورهاى اكثر ملت‌ها صورت گرفته، بيش‏ از هر چيز محصول انقلابات و پيكارهاى زحمتكشانى‌بوده كه نظام حاكم بر جهان را نامعقول و غير قابل تحمل مى‌ديده‌اند. انقلاب اكتبر نخستين حلقه در زنجيره طولانى اين انقلابات و جنبش‏هاى مردمى قرن ماست و به آغاز اين قرن نزديك به دو سوم جمعيت جهان در سرزمين‌هائى مى‌زيستند كه رسماً يا عملاً مستعمره و مايملك دولت‌هاى “متمدن” بورژوائى محسوب مى‌شدند و اين دولت‌ها مردم اين كشورها را رسماً و صراحتاً عقب مانده‌تر و نابالغ‌تر از آن مى‌دانستند كه بتوانند در باره سرنوشت خودشان تصميم بگيرند. در چنين شرايطى بود كه اكتبر حق تعيين سرنوشت را بديهى‌ترين حق هر ملت اعلام كرد. و اين در حالى بود كه انترناسيونال دوم درست در رابطه با همين مساله از هم پاشيده بود و بخش‏ اعظم رهبران سوسيال دموكراسى ملل “متمدن” به حمايت از دولت‌هايشان براى بزرگترين قصابى‌ كه تاريخ انسانى تا آن موقع به خود ديده بود، هورا مى‌كشيدند. انقلاب اكتبر با دفاع قاطع و بى قيد و شرط از حق تعيين سرنوشت ملى‌كه يكى از اركان اساسى دموكراسى است نه تنها جسورانه‌ترين حمله توده‌اى به بنيادهاى نظام استعمارى حاكم بر جهان را تدارك ديد و سازمان داد، بلكه شعار انترناسيوناليزم پرولترى را در چهار گوشه جهان طرح كرد و زمينه‌اى واقعى براى از بين بردن نفرت مردم و همبستگى بين‌المللى زحمتكشان به وجود آورد. اكتبر بود كه جنبش‏ كارگرى را با تمام جنبش‏هاى پيشرو قرن ما پيوند زد و به طلايه‌دار همه اين جنبش‏ها تبديل كرد. اكتبر بود كه راه انديشه روشنائى بخش‏ ماركسيسم را به ميان ميليون‌ها انسان لگد مال شده گشود و آنان را از نيروى شگرفى كه با همبستگى‌شان ايجاد مى‌شود، آگاه ساخت. اكتبر بود كه به جنگ‌هاى دهقانى قرن ما، يعنى عظيم‌ترين و انبوه‌ترين جنبش‏رهائى‌بخش‏ تمام تاريخ انسانى، الهام بخشيد و مهم‌تر از همه اكتبر بود كه خصلت غير انسانى و غير عقلانى “عقلانيت” بورژوائى را به ميليون‌ها انسان نشان داد و امكان و ضرورت مبارزه براى پى‌ريزى نظامى انسانى و عقلانى را در برابر آن‌ها قرار داد. اگر در دنياى امروز ما حتى بسيارى از بورژواها ناگزيرند از “دولت رفاه” و پاره‌اى تامين‌هاى اجتماعى دفاع كنند و اگر در بسيارى از كشورهاى متروپل سرمايه‌دارى كارگران و زحمتكشان توانسته‌اند در اين زمينه دستاوردهائى را از چنگ سرمايه بيرون بكشند، سهمى را كه توفان اكتبر در اين ميانه داشته است، نبايد فراموش‏ كرد. و همچنين نبايد فراموش‏ كرد كه يكى از دستاوردهاى اكتبر كه اين روزها معمولاً ناديده گرفته مى‌شود‌ سيستم تامين اجتماعى به مراتب‌ گسترده‌ترى بود كه در اتحاد شوروى و ساير كشورهاى “سوسياليسم موجود” به وجود آمد. چيزى كه بوروكراسى حاكم ناگزير بود به عنوان نشانه مشروعيت خود براى اثبات پيوندش‏ با آرمان‌هاى اكتبر آن را تحمل كند. و اين درست همان چيزى است كه سرمايه‌دارى حتى در پايانه‌هاى قرن بيستم حاضر به تحمل آن نيست و مدافعان سرمايه و “بازار آزاد” نخستين درمانى كه براى “نجات” اتحاد شوروى و كشورهاى اروپاى شرقى تجويز مى‌كنند، حذف آن است. فراموش‏ نكنيم كه اكتبر نخستين انقلابى بود كه شعار برابرى كامل زنان و مردان را بر پرچم خود نشاند و جنبشى توده‌اى و جهانى براى رهائى زنان سازمان داد. اينها بخشى از نتايج و تغييراتى هستند كه انقلاب اكتبر در جهان ما ببار آورده است. با تاملى در باره آن‌ها مى‌توان دريافت كه بسيارى از تغييراتى كه اكتبر به وجود آورده عملاً بازگشت ناپذير و سرمايه‌دارى براى از بين بردن آثار اكتبر ناگزير است نه با ميليون‌ها كه با ميلياردها انسان بجنگد.


ارسال نقد

نظر شما