امید نیک
امروز در بین جوانان نام نیما آشنا و کار و عظمتش اما ناآشناست. شاید به خاطر این که، صورت شعرش برای کسانی که زحمت دانستن ادبیات فارسی و به ویژه شعر سبک خراسانی را به خود نداده باشند، پیچیده و نامفهوم است و شاید به خاطر واژههایی که طرز استعمال جدید یافتهاند و شاید جنبه محلی هم داشته باشند. شاید فولکلور مازندرانی خوانش بعضی از اشعار او را مشکل میسازد. اما این ها همه دلایل صوری و ظاهری است؛ در واقع نیما در اشعار خود به ماوراء واقعیت میرود و در عین حال که واقعیت را میشکافد.
چنان که میدانیم نثر حاجب ماوراء و شعر حاکی ماوراء است. در ماوراء واقعیت، زمان جریان نمییابد و نمیگذرد:
کار شب پا، نه هنوز است تمام
این شب پا، شب پای کلی است. شب پایی است که در آفریقا ، آسیا و …. و در همه جا وجود دارد. چون رنج انسان از زمان پرومته تا به امروز در ادامه حیات است. کلی بودن اشعار نیما بر مشکل درک آن میافزاید.
رمانتیسم: رمانتیسمی که نیما دنبال می کند، مکتب رمانتیسم نیست، بلکه جنبش اجتماعی رمانتیک است که معیارها و چهارچوبهای کهن را چه در اجتماع و چه در شعر باید درهم بشکند.
خواهم بر کشم به جاتر
دیواری در سرای کوران
تا از تفت آفتاب فردا
بنشانمشان به سایبانی
رمانتیسمی که زمانی جنبه فردی میگیرد، باز از دایره زمان خارج میشود:
در شگفتم، من و تو، که هستیم؟
وز کدامین خم کهنه، مستیم؟
ای بسا قیدها که، شکستیم
باز از قید وهمی، نرستیم
دیالکتیک: نیما به دلیل وسعت معلومات و تجربیات بیکران از زندگی بیانگر دیالکتیک در طبیعت و زندگی بود.
موج میخاست ز موج
از فرازی سوی زیر
از ره زیر به رو
بود دریا در کار
و هم چنین:
هنگامی که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که این نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت
جهان: نیما شاعری بود که از قوانین حاکم بر جامعه و اقتصاد آن و هویت امپریالیسم و سرمایهداری آگاه بود.
خلق می گویند:
ـــ« اما آن جهانخواره
( آدمی را دشمن دیرین) جهان را خورد یکسر.»
مرغ می گوید:
ـــ« در دل او آرزوی او محالش باد.»
خلق می گویند:
ـــ« اما کینه های جنگ ایشان در
پی مقصود
همچنان هر لحظه می کوبد به طبلش.»
مرغ می گوید:
ـــ« زوالش باد!
باد با مرگش پسین درمان
نا خوشیّ آدمی خواری.
وز پس روزان عزت بارشان
باد با ننگ همین روزان نگونسازی!»
عشق: نیما خطاب به حافظ در رد عشق عارفانه
حافظا این چه کید و دروغ است کز زبان می وجام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو روندهاست
آنچه گفته شد گوشههای کوچکی از زندگی و نبوغ و دانش و عشق به آدمی و شناخت رنجهای انسان بود. امید است که جوانان ما با روی کردن دوباره به اشعار نیما برای ساختن جهان جدید به پای خیزند.