امید نیک
در بین ساده انگاریهایی که درباره انقلاب، در چپ سنتی و عوامانه رخ داده و میدهد، یکی این است که از تفکر و فرمول رابطه متضاد بین روبنا و زیربنا، رهایی و خلاصی نیافته و سعی دارد تا انقلاب را به تضاد بین روبنا و زیربنا، خلاصه کند.
آنچه از نوشتههای کلاسیک مارکسیتی، برداشت میشود، این است که، تضاد زیربنا و روبنا، تضادی دورانساز است. یعنی تضادها است که، دورهی بردهداری را به فئودالیته و فئودالیته را به بورژوازی تبدیل میکند. این تضاد در تبدیل دورانهای تاریخی بسیار خوب و روشن عمل میکند و اثرات آن آشکار است. در واقع تضادی با حالت کلی است که در دورانهای خاص ظاهر و محو میشود.
در انقلاب کبیر فرانسه، تضاد تاریخی بین روبنا و زیربنا در حالت ویژهی خود در فرانسه ظهور میکند و صورتبندی جدیدی در آن کشور پدید میآورد. از نظر فلسفی میتوان گفت: «عام باید در خاص حاضر و سپس ناپدید شود». همچنان که نوع در فرد ظاهر و سپس ناپدید میشود و فرد بر اساس ویژگیهای خود تکامل مییابد.
ویژگی بزرگ انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ایران در این بود و هست که تضاد عمده در روبنا و عوامل روبنایی ظاهر شد. بسیاری در شگفت و پرسش این سؤال بودند که چرا با این همه فقر و ابر بحرانهای اقتصادی که زندگی تمام افراد جامعه را در بر گرفته است شعار اصلی و عام و فراگیر بر روی مسائل اقتصادی متمرکز نشده است. برای رهایی از این دگماتیسم تاریخی، زیربنا و روبنا به همین موضوع در نامهای از انگلس به فرانس مهرینگ نگاهی میاندازیم.
انگلس به فرانس مهرینگ چنین مینویسد:
«بر اساس مفهوم ماتریالیستی تاریخ، عنصر نهائی تعیینکننده در تاریخ عبارتست از تولید و باز تولید زندگی واقعی؛ بیش از این، نه من و نه مارکس چیزی نگفتهایم. بنابراین اگر کسی این فرضیه را به این گونه تبدیل کند که عامل اقتصاد، تنها عامل تعیینکننده میباشد، این نظریه را به جملهای پوچ، بیمعنی و انتزاعی تبدیل کرده است. وضعیت اقتصادی زیر بنا میباشد، اما بسیاری از عوامل در روبنا،… هم تأثیر خود را بر جریان مبارزات تاریخی گذاشته و هم در بسیاری از موارد شکلبندی آن را تعیین میکنند. تأثیرات متقابل بسیار زیادی از این عوامل وجود دارد که در آنها حوادث بیشماری رخ میدهد،… حرکت اقتصادی در نهایت خود را به صورت ضروری بیان و عیان میسازد.»
جریان چپ در ایران باید دوباره به شعار «زن، ذندگی، آزادی» بیاندیشد تا با شناخت تضادهای واقعی در زندگی مردم ایران، یک پلاتفرم واقعبینانه برای وحدت نیروها فراهم سازد؛ از تکرار کلیشههای دور از واقعیت بپرهیزد تا بتواند گامی به سمت جلو بردارد. وگرنه در همان دور تسلسل این چهل و چند سال گذشته باقی خواهد ماند، اگر چپ ایران به انقلاب میاندیشد که به طور قطع چنین است، باید به دو نکته و گفتهی لنین را توجه کند؛ اول این که وجود انقلابیون حرفهای برای انقلاب لازم است و دوم این که، بدون رهبری و هژمونی طبقه کارگر، فرو دستان و اکثریت عظیم مردم انقلاب ملی دمکراتیک به اهدافش دست نخواهد یافت (نقل به مضمون).
علاوه بر نکات ذکر شده نباید فراموش کرد که انقلاب ژینا، یک رنسانس برای تمام کشورهای اسلامی منطقه است و مردم ایران پیش قراول این انقلاب فرهنگی میباشند. به همین جهت این انقلاب بدون توقف به سمت یک انقلاب مداوم پیش میرود و نیروهای خود را از میان تمام اقشار اجتماعی در ایران (و حتی منطقه) جذب کرده و میکند، کافی است به مبارزه همگانی و یکپارچه و ملی بر علیه حجاب اجباری نگاه کنیم. روزی که انقلاب ایران پیروز شود سرنوشت نه تنها منطقه که سرنوشت این قاره هم متحول خواهد شد.
به این گفته معاون وزیر خارجه روسیه در مناظره تلویزیونی نگاه کنیم که گفت: «ایران با بمب اتمی برای ما خطری ندارد، اما پیروزی انقلاب در ایران، منطقه را دگرگون خواهد کرد و خطرش به مراتب از بمب اتمی بیشتر است.»