رویداد ۱۶ آذر، شرافت سیاسی، یا امتیاز خواهی!؟

ایران تاریخ

علی کشتگر

ضمن تشکر از امیر ممبینی که مرا با گفته های محبت آمیز و منصفانه اش نواخته مقاله اخیر وی درباره “انشعاب و بیگانگی” که در سایت اخبار روز منتشر شد و تحریفات و مقایسه های نادرستی درباره رویداد ۱۶ آذر در آن بود، در من این انگیزه را تقویت کرد که پاسخ صریح و همه جانبه ای در درجه اول به اظهارات عجیب و غیرواقعی آقای محمد علی عموئی درباره رویداد ۱۶ آذر که در جلد دوم کتاب خاطراتش آمده، بدهم، و همزمان به آنچه در مقاله امیر نادرست می دانم نیز پاسخ دهم.

بنابه ادعاهای عجیب محمدعلی عموئی، هبت معینی (همایون) و من، به دنبال امتیازخواهی از حزب توده و کمیته مرکزی اکثریت بوده ایم و گویا اگر این خواسته ها از جانب حزب توده و کمیته مرکزی آن زمان اکثریت اجابت می شد جریان ۱۶ آذر شکل نمی گرفت. ایشان بدون هیچ سند و مدرکی این مدعای کذب را مطرح کرده که ما برای حل و فصل اختلافات، خواهان دیدار با او بوده ایم و اگر آن دیدار که کمیته مرکزی اکثریت و شخص کیانوری از آن ممانعت کرده اند اتفاق می افتد رویداد ۱۶ آذر رخ نمی داد. (۱)

حالا نیز دوست گرامی آقای امیر ممبینی به نوعی دیگر در مقاله اش رویداد ۱۶ آذر را به اختلافات و دلخوری های شخصی و بی توجهی کمیته مرکزی به امثال من مرتبط دانسته و در اثبات این مدعا از آقای کیانوری نقل قول آورده است.(۲) البته امیر همه این رویداد را به اختلافات شخصی تنزل نداده و آنچه او گفته با سخنان آقای عموئی تا حد زیادی متفاوت است. بنابراین، این مقاله همان گونه که اشاره شد در درجه اول نقد ادعاها و تحریف های عجیب و صددرصد کذب آقای عموئی است که احتمالا از رفقای توده ایش شنیده است.

پس بگذارید از این اعتقادم آغاز کنم که به باور من در سیاست آن که به هر دلیلی و در هر شرایطی قابل خرید باشد هم خطرناک است و هم خائن، هر کس هم که در امور سیاسی و سازمانی اهل رفیق بازی باشد باند باز و در نهایت فاسد می شود. کسی که به قلمرو سیاست پا می گذارد باید از همه نظر چه سیاسی، چه اقتصادی و چه اخلاقی پاکدست باشد و اگر نه به همان میزان که فضای سیاسی را اشغال می کند آن فضا را به فساد و تباهی می آلاید کسی که در سیاست باورش را بفروشد، وطن خود را می فروشد، من به آن مخالف سیاسی ام که نه اهل دروغ است و نه قابل خرید احترام می گذارم اما از همفکر دروغگو و قابل خرید گریزانم.

اختلاف نظری و سیاسی میان کسانی که جریان ۱۶ آذر را سازمان دادند با حزب توده و روسیه شوروی بر خلاف مدعیات آقای عموئی و آنچه در تکرار سخنان وی در مقاله امیر آمده از هرگونه جنبه شخصی مبرا بود و صددرصد با هرگونه فرصت طلبی های حقارت بار سازمانی بیگانه و البته ماهیتا متضاد بود، که هرکس هم از آن اطلاع کافی ندارد اگر واقعا بخواهد از علل و ریشه این رویداد سر درآورد با قبول زحمت خواندن این مقاله کاملا متوجه حقیقت امرمی شود.

ما، یعنی زنده یادان هبت معینی (همایون) بهروز سلیمانی، مهرداد پاکزاد، جلال زبر دست، مسعود انصاری، که همگی نمونه های درخشان مقاومت بودند و دست جنایتکار جمهوری اسلامی آنان را از ما گرفت،همراه با محمد اعظمی، ناصر رحیم خانی، اکبر میرجانی، نادر عصاره، رضا اکرمی، هبت غفاری، فیروز قریشی، اکبر سیف و علیرضا هادی طلب (بیژن رضائی) و من که از تیغ جمهوری اسلامی جان به در بردیم بعلاوه منوچهر شفیعی هلیل رودی که یکسال پس از ۱۶ آذر به دلایلی که قبلا اشاره کرده ام زندگیش در جوانی پایان یافت مرکزیت جریان ۱۶ آذر را تشکیل دادیم. و همین جمع افتخار نوشتن پیش نویس بیانیه ۱۶ آذر ۶۰ را به من سپرد. که البته برای ثبت در تاریخ باید بگویم آن پیش نویس صریح تر و قاطع تر از آن چیزی بود که پیش از انتشار به دلایل مصلحت هایی که شخصا قبول نداشتم به پیشنهاد رفقا تعدیل شد!

علاوه بر اعضای مرکزیت این جریان، کادرهای برجسته و مسئوولان سازمانی از جمله: زنده یادانی که توسط رژیم اسلامی اعدام شدند:

حسین صباغپور، کامبیز کلچو بیان، رسول رضائیان، حسن شهیدی، محمد حسین بیگدلو، محمد علی بیگدلی، کیان آذرنوش(اقدامی)، آرمانیس داریانس، منوچهر سرحدی، فرهاد سلیمانی، حسین صدرائی(اقدامی)، علی صدرایی (اقدامی) محمد رضا طبابتی طبری، محمود علیزاده، اسفندیار قاسمی نیک منش، زین العابدین کاظمی (عبدی) محبتبی محسنی (حسن)، ستار یحیایی، جمشید سپهوند، قادر جرار (عزیز) منصور نورمحمدی، و علی اکبر مرادی.

و همچنین صدها کادر و عضوی که از دست جمهوری اسلامی جان به سلامت بردند و اینک در ایران و یا در پنج قاره جهان عمدتا به کارهای دانشگاهی و تخصصی مشغولند و نیز هزاران تن از هواداران، دانشجویان، هنرمندان و افسران میهن پرست و کارگران و کارمندان مبارز و نیز کمیته های مترجمان، هنرمندان و سینماگران و کمیته اقتصاد سازمان مرکب از اقتصاد دانان سرشناس کشور، از جمله فرهاد نعمانی، سهراب بهداد، سعید رهنما، منوچهر شفیعی که نقش برجسته ای در این حرکت داشتند و من که مسوول مستقیم این گروه از جانب کمیته مرکزی بودم و سه زیر کمیته صنعت و معدن، کشاورزی و خدمات که در هریک از آنان کارشناسان برجسته کشور حضور داشتند و خود آن ها در دانشگاه ها و کارخانجات و مجموعه های صنعتی و کشاورزی شبکه های طرفدار سازمان ایجاد کرده بودند و با ما بطور تماس مستقیم و غیرمستقیم رابطه فعال داشتند، همگی با هم استخوان بندی جریان ۱۶ آذر را تشکیل می دادند.

اکثریت قریب به اتفاق این کادرها و اعضای سازمان صاحب نظر و دارای شخصیت مستقل و فساد ناپذیر (غیرقابل خرید) بودند.

۱- خواهان دفاع از آزادی های سیاسی و دست برداشتن از حمایت از جمهوری اسلامی بودند.

۲- به چپ مستقل از روسیه شوروی و چین باور داشتند. و به گذشته و حال حزب توده که منافع ملی ایران را قربانی مصالح و منافع شوری می کرد و در آن زمان نیز به بهانه مبارزه ضدامپریالیستی، خواهان سرکوب آزادی ها تحت عنوان افشاء و سرکوب لیبرال ها بود با نگاه منفی و صددرصد مخالف می نگریستند. و حمایت از سیاست “ضد امپریالیستی” خمینی را بهانه ای برای سرکوب آزادی ها و تحکیم قدرت ارتجاع می دانستند.

ما انحلال سازمان در حزب توده را خیانت به فلسفه سیاسی تولد سازمان فدایی می دانستیم و نیز آن را خیانت به هزاران عضو و هوادار سازمان می دانستیم، که اکثریت کمیته مرکزی با مشورت کیانوری و به دستور شوروی درصدد آن بود که بدون هرگونه نظرخواهی از هزاران کادر، عضو و هواداران فعال سازمان، انحلال در حزب توده را عملی سازد که نه فقط با حقوق دموکراتیک اعضاء مغایر بود، بلکه لگدمال کردن حاصل کار بنیان گذاران سازمان و ده ها رهبر جان باخته سازمان بود که به امید شکل گیری چپ مستقل و مبارز و مرزبندی با نگرشی که دنباله رو روسیه شوروی در ایران دانسته می شد، و به همین دلیل به اعتبار چپ در انظار مردم و نیروهای ملی و آزادیخواه لطمات جبران ناپذیری زده بود مبارزه کرده بودند. ما آن سیاست را از جمله در خدمت تحکیم جمهوری اسلامی و تشویق آن به سرکوب هرچه بیشتر آزادی های به دست آمده از انقلاب می دانستیم.

و حالا از مدعیانی که رویداد تاریخی با این ابعاد و اهمیت نظری، سیاسی و سازمانی را در حد کسب و کارهای حقیر قابل خرید و فروش شخصی تنزل می دهند می پرسم:

۱-اگر هبت معینی و من از طرف حزب توده و کمیته مرکزی انحلال طلب امتیاز می گرفتیم، این نیروی عظیم و عمدتا متفکر و مبارز تسلیم فرصت طلبی ما می شد؟ و آن رویداد تاریخی اتفاق نمی افتاد؟

۲- درست است که از مدتها پیش از ۱۶ آذر و تقریبا از زمان نوشته من در محکوم کردن جنایت اعدام سعید سلطانپور در نشریه کار و نیز مخالفت علنی با دنباله روی کمیته مرکزی از حزب توده و بویژه مخالفت من با دفاع سازمان از سرکوب “لیبرال ها” از مشاورت مرکزیت کنار گذاشته شده بودم، اما فراموش نشود که پیش از پیدا شدن این اختلافات عمیق نظری و سیاسی، من بیش از یکسال در جلسات هیات سیاسی اجرائی سازمان که بالاترین ارگان سازمان بودند نه فقط شرکت داشتم و رای می دادم بلکه طراح مباحث و در بسیاری موارد نویسنده جمع بندی ها و مقالات منتج از مباحث بودم، پس بر خلاف ادعاهای کذب آقای عموئی و برخی از حرفهای امیر برای من امتیاز موجب کوتاه آمدن از نظرات تئوریک سیاسی ام که سخت به آن باور داشتم نمی شد بلکه برعکس این اختلافات نظری ام با کمیته مرکزی بود که “امتیاز” شرکت در جلسات کمیته مرکزی را از من سلب کرد، که برای کسی که باورش را به امتیاز نمی فروشد، قابل پیش بینی بود.

و در همین جا به این مساله اشاره کنم که ۹ روز پس از رویداد ۱۶ آذر فرخ نگهدار به عنوان سخنگوی کمیته مرکزی در نشریه کار اکثریت شماره ۱۴۰ صفحه (۳) با علنی کردن اختلافات عمیقی که میان من و ایشان و همفکرانش از سال ۵۸ شروع شده بود می گوید: “علی کشتگر مدافع آزادی لیبرال ها بود. با خط امام مخالف بود. و نمی دانست که آزادی زحمتکشان با آزادی لیبرال ها متفاوت است و بر این نکته تاکید داشت که ما باید بکوشیم با تغییر موازنه قوا به سود خود شرایط را برای مبارزه با جمهوری اسلامی آماده کنیم.” آیا چنین اختلافاتی که مورد تصدیق آقای نگهدار هم قرار گرفته و حمایت بخش عظیمی از کادرهای سازمان را هم با خود داشته با دادن امتیاز و پست سازمانی قابل حل بود؟

۳- پس از بالا گرفتن اختلافات من با انحلال طلبان، کمیته مرکزی رندانه و به امید واهی همراه کردن هبت معینی با جریان انحلال، وی را به عضویت کمیته مرکزی انتخاب کرد. اما هبت (همایون) خودش به من گفت اینها فکر می کنند با این کارها میان من و تو اختلاف می اندازند و من موضع ام را عوض می کنم. پس هبت معینی از یکسال پیش از ۱۶ آذر از “امتیاز” عضویت در کمیته مرکزی برخوردار بود و این نوع “امتیاز” کوچکترین تاثیری در مواضعی که عمیقا به آن باور داشت نگذاشت. و برعکس قاطع تر از قبل مثل کوه در برابر انحلال سازمان در حزب توده ایستاد. نظر زنده یاد هبت معینی (همایون) رفیق ارجمندم درباره من نیز که از زندان نوشته و مرا به لطف خود نواخته نزد خانواده اش محفوظ است و من گفته ام که تا زنده هستم نمی خواهم آنچه او سخاوتمندانه در مورد من نوشته منتشر شود، اما بعدها برای ثبت در تاریخ منتشر خواهد شد.

۴-مقاله مشترک منوچهر شفیعی هلیل رودی و من در نقد از نوشته فرخ نگهدار (درباره مرزبندی) که انحلال سازمان را در حزب توده تئوریزه می کرد یک سال قبل از ۱۶ آذر ۶۰ برای چاپ در ارگان درون سازمانی ارائه شد که رهبری آن زمان به سانسور آن دست زد چرا که می دانست خوانده شدن آن توسط اعضاء نقشه انحلال سازمان در حزبی که ستون پنجم روسیه شوروی بود را نقش بر آب می کرد. پس از این مقاله آقای نگهدار با من چندین بار به بحث نشست به خیال آن که می تواند نظرات مرا تغییر دهد که دست آخر نومید شد. آخرین بار هم به او گفتم که وحدت حزب توده و سازمان چپ ایران را تضعیف و بی اعتبار می کند و نه تقویت.

ما بر آن بودیم که تولد سازمان فدایی و تلاش قهرمانانه بنیانگذاران و ده ها کادر جان باخته این جریان برای شکل دادن به چپی مستقل از قطب های جهانی و متکی به مردم ایران بزرگترین و ارجمندترین تلاش موفق تاریخی در حیات جنبش چپ ایران بود. که اعتماد صدها هزار تن از کارگران، روشنفکران، دانشگاهیان و آزادیخواهان و عدالت طلبان را به خود جلب کرده بود و می دانستیم که حزب توده و روسیه شوروی به شدت با شکل گیری چپ مستقل و نیرومند و مدافع منافع ملی ایران خصومت داشتند. چرا که اهداف طمع کارانه شوروی نسبت به ایران را نقش بر آب می کرد.

صرفنظر از مشی چریکی که دیگر کمتر کسی به آن باور داشت ما به جزوه تاریخی “رد تئوری بقاء” پویان که هدف آن تبیین سیاست مبارزاتی در شرایط دیکتاتوری و مرزبندی با سیاست تسلیم خفت بار به بهانه بقاء که آنهم صرفا بقاء افراد بود و نه بقای سیاست مبارزاتی، باور داشتیم و بر آن بودیم که سازمان فدایی بر اساس دو اصل اساسی که برای جلب اعتماد مردم ایران و پیروزی چپ حیاتی بود، ایجاد شد:

۱- قرار دادن سیاست اپوزیسیونی در نظام های دیکتاتوری در جایگاه مبارزاتی خود و مرزبندی با انفعال و تسلیم در فضای حفقان و سرکوب. و تبلیغ و ترویج این امر که نظام دیکتاتوری بدون مبارزات فداکارانه سرنگون نمی شود.

۲- شکل گیری چپ مستقل از روسیه شوروی و چین و متکی به مردم ایران و مدافع منافع ملی ایران.

فدائیان برای این دو اصل اساسی که حزب توده با آن بیگانه بود جانفشانی ها کرده بودند و همان گونه که اشاره شد موفق شده بودند بخش عظیمی از روشنفکران چپ و کارگران و اقشار متوسط و نیز قشر متوسط فرهنگی را به خود جلب کنند. رسیدن اکثریت کمیته مرکزی به این نتیجه که همه این باورها و تلاش ها که به بهای مبارزات جان برکف و فداکاری های حماسی حاصل شده بود، بیهوده و مهمل بوده و باید در حزب توده ادغام و تسلیم سیاست دنباله روانه از حزب کمونیست شووری که به قول آنان “گردان رهبری کننده” مبارزات “ضد امپریالیستی” بود، شد قربانی کردن همه دستاوردهای فدائیان خلق به پای منافع روسیه شوروی و خیانت به منافع ملی ایران بود و امروز همچنان سرافرازیم که به آن ننگ تن ندادیم. ذکر این موضوع نیز بی فایده نیست که بگویم دو ماه پس از ۱۶ آذر ۶۰، حزب کمونیست شوروی خواستار تماس با ما شد که در آغاز باعث خوشنودی دوستان بود چرا که این توهم را در ما پدید آورد که رهبران شوروی ایده چپ مستقل از خود را پذیرفته اند، اما در ملاقات دوم که زنده یاد رفیق مهرداد پاکزاد از طرف کمیته مرکزی ما مامور صحبت با نماینده حزب کمونیست شوروی بود، مامور شوروی به این رفیق بزرگ و گرامی ما که از اسطوره های مقاومت در هر دو رژیم است پیشنهاد داده بود که در ازای گرفتن عکس از مدارک نظامی و مدارک حکومتی به وی رشوه خواهد داد که مهرداد پاکزاد با عصبانیت ملاقات با وی را ترک کرده بود، و به آن مامور گفته بود شما به دنبال انترناسیونالیسم پرولتری نیستید بلکه کارتان جاسوس پروری است. این اتفاق ما را بیش از پیش به ماهیت مناسباتی که حزب کمونیست شوروی از چپ ایران می خواست آگاه ساخت و برای همیشه با آنان قطع رابطه کردیم. وقتی حمایت امروز بخشی از توده ای ها و اکثریتی ها از جنایات جنگی پوتین علیه اکراین را می بینم به خود می گویم که وابستگی به شوروی حالا به وابستگی به روسیه تنزل یافته.

تنزل نگرش استقلال طلبانه، میهن پرستانه و مبارز فدائیان نگرشی که هرگز نمی توانست با حکومت جهل و جنایت همراه شود و همین امروز هم صرفنظر از نادرستی مشی چریکی می بایست سرمشق نسل جوان در مبارزه علیه رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی باشد به اختلافات حقیرانه بر سر پست و مقام سازمانی اهانت به همه آنهائی است که بخاطر همین اعتقادشان جان باختند و یا زندگیشان را وقف آن کردند.

من افتخار دارم که در آن حرکت تاریخی در کنار سایر کادرهای سازمان نقش رهبری کننده داشتم و به کسانی که مسایل سیاسی را به منافع شخصی تنزل می دهند یادآور می شوم که بعدها نیز وقتی رژیم صدام حسین با تاسی از حزب توده و کمیته مرکزی اکثریت ما را “جماعت کشتگر” می نامید و از ما دعوت کرد که برای مبارزه با رژیم اسلامی پول و اسلحه در اختیارمان بگذارد با وجود آن که سازمان به علت تحمل ضربات سنگین به شدت در مظیقه مالی بود و به رغم اصرار عجیب اکثریت همان کمیته مرکزی تشکیل شده از ۱۶ آذر (البته منهای رهبران زندانی و جان باخته )با هرگونه همکاری با رژیم صدام حسین به مخالفت برخاستم و تاکید کردم که هدف شریف را نمی توان با ابزار ناشریف دنبال کرد. من در آن زمان به دلیل “عدم تبعیت اقلیت از اکثریت” توسط کمیته مرکزی از عضویت در هیات سیاسی جریانی که زندگی ام را وقف آن کرده بودم کنار گذاشته شدم. اگر ذره ای مصالح و منافع حقیر شخصی در من عمل می کرد از کمک عراق استقبال می کردم و در رهبری سازمان باقی می ماندم.

این نکته را نیز بگویم که وقتی من و هبت غفاری از طرف کمیته مرکزی سازمان به امید واهی تاسیس رادیو به افغانستان رفتیم و مورد استقبال گرم دولت افغانستان قرار گرفتیم، آنها شرط اجازه داشتن رادیو را همکاری با حزب توده اعلام کردند که ما به صراحت و قاطعیت رد کردیم و پس از شش روز از آن سفر بازگشتیم. در شبی هم که به مهمانی سالگرد انقلاب افغانستان دعوت شدیم وقتی ژنرال نجیب الله که در آن زمان رهبری دولت افغانستان را برعهده داشت مرا به سفیر شوروی که در آن مهمانی همه به او تکریم می کردند معرفی کرد او به زبان روسی که از طرف مترجم تاجیک وی ترجمه می شد به من گفت رفیق کشتگر ما در اتحاد شوروی آرزوی اتحاد همه کمونیستهای ایران را داریم و تفرقه را زیانبار می دانیم و من به گواه هبت غفاری بیدرنگ گفتم حزب توده به خاطر دنباله روی از شوروی آینده ای ندارد و اتحاد چپ مستقل با حزب توده به زیان چپ ایران است، که او فورا از من رو برگرداند و دور شد. هبت غفاری نیز همان شب با وجود موافقت با موضعی که به صراحت بیان کردم به شوخی به من گفت تو همه چیز را خراب کردی و کاری کردی که اگر ما بتوانیم زنده از دست اینها به پاریس بازگردیم خودش یک معجزه است! و برای من چقدر غافلگیرانه بود که ده دقیقه پس از این حادثه نجیب الله دست مرا گرفت و آهسته در گوشم گفت رفیق کشتگر من تو را دوست دارم، چه بسا او هم به این نتیجه رسیده بود که منافع میهنش با آنچه شووری به دنبال آن است منافات دارد. اینها را می گویم تا به آقایان عموئی، امیر و هرکسی که احیانا تحت تاثیر حرفهای آنان قرار گرفته بفهمانم که نه هبت معینی زنده یاد، نه من و نه هیچ کدام از کسانی که جریان ۱۶ آذر را رهبری کردند و یا نقش کادر و عضو در این جریان را داشتند مرعوب جو نمی شدند و در دفاع از نظرات خود راسخ بودند. در پایان این را هم بگویم که من با وجود حافظه ای قوی هیچ خاطره ای از بحث سه نفره میان من، امیر ممبینی و فرخ نگهدار که امیر به آن اشاره دارد ندارم.

در مورد تعارفات و تعریف های صمیمانه امیر از پشتکار من در روزنامه کار و تدوین سرمقاله های آن نیز باید بگویم که امروز پشیمانم که به جای بهره گیری بیشتری از ظرفیت تئوریکی که در خود سراغ داشتم به آن تحلیل های تکراری سیاسی و شعاری پرداختم.

در آخر یکبار دیگر خوانندگان را به این مقاله ها “چهل سال ترویج رندانه انفعال” (۴) و نیز مقاله ام در میهن تحت عنوان “فدائی بختی که بر باد رفت” (۵) که قبلا در سایت زمانه و اخیرا به خواهش من در عصر نو به چاپ رسید، و نیز”نگرش فدائی به امر سایت” (۶) که در بولتن داخلی حزب چپ ایران منتشر شده و نیز “۴۰ سال ترویج انفعال” که در سایت میهن منتشر شده توجه می دهم چرا که جوهر علاقه و اصرار من به حفظ سازمان و مخالفت با انحلال آن در حزب توده را نشان می دهد. برابر دانستن حرکت اخیر فرخ نگهدار، علی توسلی و برخی دیگر از اعضای اکثریت در انشعاب از حزب چپ با حرکت تاریخی ۱۶ آذر نیز یکی از شوخی های غریب آقای ممبینی است. حرکتی که برای حمایت از خط “ضد امپریالیستی” کنونی جمهوری اسلامی و روسیه و احیانا خوشامد دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی انجام شده و ادامه همان سیاست “ضد امپریالیستی ” چهل سال پیش حزب توده و اکثریت است با رویداد ۱۶ آذر که در مخالفت قاطع تر با همین سیاست و نیز دفاع از چپ مستقل و مبارز، و در دفاع از آزادیخواهی و منافع ملی شکل گرفت پیش از آن که اهانت به شعور خواننده باشد، مایه تردید به قوه تحلیل دوست گرامی ام امیر است. ضمنا ۱۶ آذر قبل از آن که حرکتی انشعابی باشد دعوت برای فراخوان نخستین کنگره سازمان برای تعیین تکلیف نظرات انحلال طلبان بود، که البته چون انحلال طلبان زیر بار چنین کنگره ای نمی رفتند عملا به انشعاب انجامید.


۱- تاریخ شفاهی چپ ایران ، محمد علی عموئی جلد دوم از صفحه ۶۳۸ تا ۶۴۸

۲- بیگانگی و انشعاب نوشته امیر ممبینی منتشر شده در اخبار روز

۳- کار اکثریت شماره ۱۴۰ گفتگوی فرخ نگهدار

۴- چهل سال ترویج رندانه انفعال نوشته علی کشتگر منتشر شده در ماهنامه “میهن”

۵- فدائی بختی که برباد رفت نوشته علی کشتگر رادیو زمانه

۶- نگرش فدائی به امر سیاست علی کشتگر سایت حزب چپ ایران فدائیان خلق


ارسال نقد

نظر شما