کاوه آهنگر
تاریخ سیاسی چپ، روز های جالبی را دیده و پشت سر گزارده است. قبل از مرگ استالین، استالین ابر مرد بود، اما زمانی که خروشچف در کنگره بیستم به نقد و نفرین از استالین پرداخت حزب کمونیست ایران اولین حزبی بود که گزارش خروشف را با تبریک و تکریم و هورا کشیدن های ممتد تبریک گفت. زمانی که خروشجف موشکها را از کوبا برگرداند او را بزرگترین مصلح بشریت نامیدند که جلو جنگ را گرفته است و پایه های همزیستی مسالمت آمیز را استوار کرده است.زمانیکه برژنف بخاطر تسلیم طلبی از خروشچف به انتقاد پرداخت ،تمام احزاب سنتی، وابسته وبازیچه سیاست خارجی اتحاد شوروی یکصدا ازبرژنف تمجید کردند. وقتی جریان ۱۵ خرداد سال ۴۲ پیش آمد همین احزابی که ادعای رهبری زحمتکشان ایران را داشتند و در عمل، مغزی از خود، برای فکر کردن نداشتند، به توصیه و تقلید از کسانی که منافع منطقه ای وجهانی خود را دنبال میکردند، در نکوهش انقلاب سفید، قلمفرسائی کردند و به تمجید و تجلیل از امام خمینی پرداختند. زمانی که شوروی ارسال سلاح را به ایران شروع کرد همین مجریان سیاست خارجی اتحاد شوروی، یکصدا آنرا تآیید کردند و از تسلیح ارتش شاهنشاهی به سلاح روسی پیش از انقلاب استقبال کردند.
بعد از انقلاب حزب توده ایران، این بازوی اجرائی سیاست خارجی شورویها در ایران، هر آنچه را پیش آمد، بدون در نظر گرفتن منافع زحمتکشان تأیید کردند وتمام قد پشت رژیم فقها به رهبری امامشان خمینی ایستادند چون برادر ارشدشان شورویها چنین میخواستند..
در زمان ریاست جمهوری علی خامنه ای بحث انتخاب نخست وزیرمطرح بود. بین میر سلیم و میر حسین موسوی رقابت بود. از موسوی اردبیلی پرسیدند بنظر شما میر سلیم بهتر است یا میر حسین؟ جواب داد تفاوتی ندارد هر دو خوبند چون اول اسم هر دو با میر شروع میشود. حال نقل دوستان راست، با برچسب چپ است؛ برایشان مهم نیست در روسیه لنین قدرت را در دست دارد یا پوتین! مهم اینکه اول اسم هر دو، با والادمیر شروع میشود. برای احزاب سنتی و وابسته، که تجلی آن در ایران حزب توده بوده وهست، تفاوتی نمی کند در سرزمین وسیع همسایه شمالی ایران چه کسی، با کدام مناسبات اقتصادی اجتماعی و در کدام جهت تاریخ، حکومت میکند، چه تزار، چه حزب بلشویک، چه استالین، چه خروشچف، چه یلتسین و چه پوتین، تمام سیاست ها ی متفاوت وحتی متناقض دیکته شده از طرف کسانی که به جای ما و مثلا برای ما فکر میکنند قابل توجیه و تآیید است.
اگر به جای کمیتهی مرکزی حزب بلشویک به رهبری ولادمیر لنین، یک والادمیر دیگر بنام پوتین با چهارصد الیگارشی، دستاورد های به جا مانده از کشور شورا ها را غارت کنند و به غرب منتقل کنند باز هم یک عده ای پیدا میشوند و به تائید و توجیه میپردازند؛ چون روسیه است! برای کسانی که منافع ملی ومبارزه طبقاتی در میهن خود را در مقابل منافع منطقه ای وجهانی برادر ارشد و بزرگتر، قربانی کرده اند ومیکنند فرقی نمی کند که دریای خزر و نفتش ومنافعش متعلق به پوتین باشد یا مردم ایران: فرقی نمیکند که جوانان ایرانی در سوریه برای تثبیت یک دیکتاتور و از بین بردن یک تمدن به زائده و پیاده نظام پوتین تبدیل بشوند؛ مهم پیشبرد سیاست راهبردی روسیه است ومتحقق شدن توهمی مثل محورمقاومت آقا در داخل، و….
بنظر میرسد عده ای در ایران والادمیر پوتین را رهبر پرولتاریای جهان میدانند که مسئول مبارزه با امپریالیسم جهانیست. ظاهرا از نظر عدهای پوتین در میان سرمایه داران، سرمایه دار خوب ولابد بدون استثمار امورات میگذراند و حکومت او حکومت انقلابی پرولتاریایی میباشد.