شاید هیچ رویداد سیاسی در تاریخ معاصر ما به میزان مشروطیت اهمیت نداشته باشد. باید روز مشروطیت را به یکدیگر تبریک گفت نه از این جهت که اهدافش تحقق یافته، بلکه از این بابت که برای ما “خط راهنما” تعریف کرد. این “خط راهنما” بر اساس نفی هر گونه قدرت مطلقه و حاکمیت قانون استوار شده. مشروطیت هنوز محقق نشده اما همچنان انگیزاننده است. بر عکس بسیاری از تحلیلها، مردم ایران در بیش از یک قرن اخیر، از دورانی که قانون مشروطه به امضای مظفرالدین شاه رسیده، مردم آرامی نبودهاند، در تکاپو و جنبش برای دستیابی به اهداف مشروطه تلاش کردهاند. گاه ساکت شدهاند و گاه عقب رفتهاند، گاه اشتباه کردهاند اما آرمانهای مشروطیت همچنان چشم انداز نهاییشان بوده.
دولتهای مشروطه آنقدر ضعیف بودند و آنقدر کشور را ناامنی گرفت که ما به مدل رضا شاهی رسیدیم. مدلی که بوروکراسی قدرتمند و دولتی مدرن را بنا نهاد با یک تفسیر پیش پا افتاده از مدرنیسم، بدون در نظر گرفتن مولفههای فرهنگی و تنوع جامعه ایران. رضا شاه اگر چه به ناامنی حاکم بر ایران نظم بخشید اما او نماینده مدلی است که در ایران پاسخی نخواهد گرفت، چرا که اصل “تکثرگرایی” را نادیده میگیرد. مدل “توسعه آمرانه” در ایران پاسخگوی “تنوع”ِ قابل توجه در ایران چه از منظر سیاسی چه فرهنگی نیست.
مدل” توسعه دموکراتیک” مصدق با کودتا و اختلاف در جبهه ملی ناکام ماند. آن دوره از معدود دورههایی بود که مشروطه به معنای واقعی داشتیم. شاه سلطنت میکرد و نه حکومت. این مدل به فرجام نرسید و بر اثر اشتباهات داخلی در نهضت ملی و البته کودتای خارجی، فرصتی کم نظیر برای نهادینه کردن آرمانهای مشروطه از دست رفت. دوم خرداد به تدریج خواستهاش به سمت محدود کردن قدرت رفت اما در نبرد موازنه قوا، این نیروهای محافظه کار بودند که بر اثر اشتباه اصلاح طلبان و البته قدرت تخریبی که راست افراطی در پیش گرفت غلبه یافتند و یکی از فرصتهای کم نظیر از دست رفت.
جنبش سبز هم برای محدود کردن قدرت مطلقه، حیاتش را در خیابانهای ایران یافت اما این جنبش به رغم قدرتمندیاش، مقهور سیستم امنیتی قدرتمند دولت نفتی شد که روند تخریبش سریع و برق آساست. جنبش سبز هشت ماه خیابانها را از آنِ مردم معترض کرد و این رویداد در تاریخ جمهوری اسلامی بینظیر است و هنوز هم عصبانیت از جنبش سبز ریشه در این “تصاحب و تسخیر خیابان” به عنوان یکی از مهمترین مظاهر عرصه عمومی در شکلی “مسالمت آمیز و مدنی” دارد. در چشمانداز تاریخی از انقلاب مشروطیت به بعد، شکستها پیدا هستند اما این شکستها، این خیزشها خود سرمایهای هستند برای آینده.
آینده ایران، پر افت و خیز خواهد بود. باز هم مردم برای استیفای حق خود و تصاحب تمام مظاهر عرصه عمومی از قدرتی مداخله گر تلاش خواهند کرد و این چالش تداوم خواهد یافت. چهره یاسآلود ایران امروزِ تحتِ فشار، رفتنی است، این را نگاه تاریخی و تحولات ارتباطاتی و شکلهای نوین جامعهپذیری در ایران میگوید. هر نیروی سیاسی که وضعیت ایران را در زمانِ حال تفسیر کند و آیندهنگری نکند در برابر سرعتِ تحولات تسلیم خواهد شد.
نیروهای وفادار به مشروطیت بیش از پیش در سیر تحولات باید مراقب باشند ارتجاع در لباس دیگری بازنگردد. ارتجاع، امروز امید خود را در حمایتهای کاخ سفید یافته . هیچ ابایی از لگد مال کردن استقلال و غرور ایرانی ندارد، هیچ ابایی ندارد از اینکه کارت بازی قدرتهای متخاصم باشد. مشروطیت در ایران نه از کاخ سفید که با قدرت شهروندان مسوول در همه مظاهر عرصه عمومی اش تحقق پیدا خواهد کرد، شهروندانی که در مقابله جدی با قدرت مطلقه هستند. امروز بیشتر از هر روز، مدافعان مشروطیت باید مراقب باشند نسل جوان امروز را با سفیدسازی از دوران های سیاه کشور فریب ندهند. باید گفت و نوشت و تکرار کرد تا ارتجاعی سیاه در لباسی سفید تحمیل نشود. به خاطر این ارتجاع به آن ارتجاع تن ندهیم. باید از ملک المتکلمین ها و “باغشاه” نوشت. از رنجهای میرزا حسن الرشدیه گفت، .. از ستار خان و باقر خان و آن همه مجاهد تبریز نوشت، از بیبی مریم بختیاری به عنوان پیشقراول دفاع از حقوق زنان و فتح تهران، از باسکرویل آمریکایی که به خاطر ما شهید شد نوشت و تکرار کرد تا مبادا ارتجاع و فرزندان کودتا با ظاهری شیک و پیک، خود را به نسل جوانی که هنوز در حال مرور وضعیت خود است غالب کنند. به پاسِ آن همه رنج مشروطهطلبان و آرمانهایشان، باید نوشت از لزوم تحقق “ایران مدنی” “تکثرگرا” که بنایش نه بر گسلهای فرهنگی که بر همبستگی حول محور مرزهای ایران آزاد، توسعه یافته و دموکرات استوار خواهد شد. مبارزه مشروطهخواهان هنوز پایان نیافته.