امید نیک (کاوه آهنگر)
بخش اول
لنین در کتاب چپ کمونیستی می نویسد:
” تاریخ در کل و تاریخ انقلابات به ویژه، همیشه از نظر محتوا ،غنی تر، متنوع تر ،با صورت های گوناگون تر، زنده تر، و نبوغ آمیز هستند. و نسبت به تمام نظریاتی که بهترین احزاب دارند، و از آگاهی طبقاتی که متعلق به پیشروترین طبقات می باشد، برتری دارند.”
و باز اضافه میکند: “قطار انقلاب، یکسره تا مقصد نمیرود و باید در ایستگاههای میان راه، توقف و استراحت داشته باشد.”
امروز اولین پرسشی که طرح میشود این است: آیا انقلاب شکست خورده یا تا کنون دست آوردهای بزرگی داشته؟
برای تعیین شکست انقلاب دو راه وجود دارد ،یا باید تاریخی به انقلاب نگاه کرد، یا باید وضع بالفعل آن و اهدافی که دنبال کرده و میکند را، تا این مرحله زیر ذرهبین برد.
نگاه به انقلاب از دوربین تاریخ
همه از نظریات مورخین سرمایه داری و حتی بعضی از مارکسیست ها، خبر داریم که سخن از شکست کمون پاریس به میان آورده اند، و دلیل آن را کشتار بیش از بیست هزار کارگر و از پای در آوردن دولت انقلابی پرولتاریائی پاریس ذکر میکنند، که نتوانست بیش از هفتاد روز به عمر خود ادامه دهد.
اما لنین، در زمانی که میخواست اولین دولت پرولتاریائی جهان را بر پا سازد میگوید: “بدون تجربیات کمون پاریس ساختمان سوسیالیسم در روسیه ممکن نبود و نیست و از روی الگوی کمون است که ما باید حکومتی بر اساس منافع کارگران و زحمتکشان با رویه دمکراتیک بر پا سازیم.”
بدین ترتیب برخی از قضاوت ها در باره انقلابات به تاریخ بر میگردد. چنان که اسپارتاکوس و همه همرزمان او، به دست سرداران اروپائی قلع و قمع شدند و از نظر مورخین و سرداران رومی، انقلاب اسپارتاکوس شکست خورد. ولی برای کسانی که بدنبال دلائل فروپاشی امپراطوری روم بودند انقلاب اسپارتاکوس نه تنها شکست نخورده بلکه موجب فروپاشی امپراطور روم در طی تاریخ، هم بوده است.
انقلاب در تاریخ از نظر مارکس یاد آور نقب کندن موشهای کور در زیر زمین است که زمین را درزیر پای فرمانروایان خالی میکنند تا فرو بریزند.
این نکته را هم باید توجه داشت که، چه در منطق دیالکتیک از نظر هگل و چه از نظر مارکس، هیچ مسئله ای پاسخ مطلق ندارد و کسانی که به دنبال پاسخی مطلق برای مسئله هستند، همان متافیزیک کهن را دنبال میکنند. هیچ اندیشه مارکسیستی به دنبال پیدا کردن جوابی مطلق به صورت پیروزی یا شکست نیست، بلکه انقلاب را روندی همراه تاریخ در نظر میگیرند. برای مثال هنوز در این انقلاب(۱۴۰۱)،شعار های انقلاب مشروطیت به حیات خود ادامه میدهد. پس به اینجا میرسیم که انقلاب جزئی از تاریخ است ولی نه تمام تاریخ.
نگاه به انقلاب با واکاوی دست آوردهای بالفعل آن
اما جدا از حرکت تاریخ، دست آوردهای بالفعل انقلاب را با دو معیار شکست یا پیروزی چگونه باید بسنجیم؟
نکته قابل توجه اینکه، انقلاب فقط در یک حوزه اجتماعی، یا اقتصادی و یا نظامی رخ نمیدهد. انقلاب اجتماعی، تمام عرصههای زندگی اجتماعی را در بر میگیرد. کافیست مثالهائی از انقلاب جاری(۱۴۰۱) را مورد توجه قرار دهیم.
حکومت دارای حوزه رسمی هنر و موسیقی بود که دردستگاه های رادیو و تلویزیون مشغول به کار بودند. آهنگ های اسلامی و حکومتی میساختند و آن را بیست و چهار ساعته از طریق دستگاههای ارتباط جمعی خود یعنی با ۹۴ کانال تلویزیونی رسمی متعلق به صدا و سیما با پنجاه هزار کارمند در افکار عمومی به خورد مردم میدادند و میدهند. از جمله برای ساختن یک آهنگ در مداحی از حکومت (سلام فرمانده) بنا بر گفته خودشان ۵ میلیارد تومان هزینه میکنند و با میلیاردها تومان هزینه دیگر آن را با اتوبوس و ماشین به میان مردم میبرند که نتیجه آن را در ورزشگاه آزادی همه مشاهده کردند. این بود موسیقی در خدمت حکومت.
در مقابل یک جوان با ابتدائی ترین ابزار ها در گوشه اطاق خود آهنگ برای … را ساخت که در عرض دو روز پنجاه میلیون نفر در ایران و جهان آن را گوش دادند و داوطلبانه تکثیر و پخش کردند و باز شاهد هستیم که در حوزه موسیقی هر روز یک آهنگ جدید انقلابی ساخته میشود، در عمل حوزه موسیقی و هنر به تصرف مردم در آمده.
حال دوباره به تراژدی شکست و پیروزی بیندیشیم.
نویسندگان و شاعران با چنان شدتی با موازین جدید اجتماعی وارد عرصه شدند که هیچ چیز برای ادبیات فرمایشی رژیم باقی نگذاشتند. یعنی حوزه شعر و ادب و نویسندگی، بکلی به تصرف مردم در آمده.
در حوزه ورزش: تا سال گذشته قهرمانان ورزشی پس از کسب مدال آن را تقدیم به اختیار و یا به اجبار تقدیم رهبر میکردند. اکنون ورزش کاران، بدون استثنا دست آورد های خود را به مردم تقدیم میکنند. بدین ترتیب حوزه ورزش هم به تصرف مردم در آمده است.
در حوزه سینما و تاتر: سینماگران و هنرمندان که تا کنون مجبور به سکوت در مقابل نهادهای هنری حکومت بودند با انتخاب راه زندان در کنار مردم قرار گرفتهاند و کار به جائی رسیده که وزیر ارشاد از هنرمندان درخواست و التماس همکاری دارد، کاملا مشهود است که حوزه تاتر و سینما به تصرف مردم در آمده است.
در حوزه علم و دانش: از کودکستان و دبستان و دبیرستان و دانشگاه، هر آن کس که بود به مردم پیوست، سالها حوزه دانشگاه با خرید نیروهای خود فروخته، تحت کنترل و قیمومیت دولتی بود، اما به یک باره نود درصد دانشجویان به جنبش مردمی پیوستند و بدین ترتیب حوزه علم و معرفت و دانش هم برای همیشه به تصرف مردم در آمده است.
در سیاست خارجی: با میلیاردها دلار خرج تبلیغات در خارج کشور، سیاستمداران غربی را مجاب کرده بودند که از رژیم حمایت و یا حداقل مخالفت نکنند، اما در این انقلاب و با همت ایرانیان خارج کشور، به یکباره، هرچه در چند سال اخیر بافته بودند پنبه شد و رهبران کشور های غربی مجبور به پذیرش معیار های انقلاب شدند،گیسوان قیچی کردند و از تریبونهای مختلف، شعار زن، زندگی، آزادی، سردادند. دور از انتظار نیست که با تداوم جنبش، سیاست خارجی رژیم ملاها با کشورهای غربی هم به تصرث مردم در بیاید.
در بازار: جائی که پایگاه رسمی و سنتی رژیم بوده، به یک باره هفتاد درصد بازاریان، با بستن مغازه های خود به انقلاب پیوستند. یعنی حوزه کسب و کار و بازار هم به تصرف مردم در آمده است.
حوزه سیاست: تا چندی پیش حوزه سیاست داخلی در اختیار اصلاح طلبان قرار داشت در همین روزها خاتمی به دریوزگی خدمت آقا رفت که اگر ما را بیاورید، میتوانیم لااقل مشکلات را کم کنیم، ولی شعار سر نگونی تمام ملت، اصلاح طلبان را برای همیشه از حوزه سیاست بیرون راندند. مردم به تجربه تکتک خودشان متوجه شدند که حکومت قابل اصلاح نیست و شعار میدهند «چه با حجاب و چه بی حجاب، پیش به سوی انقلاب».
در حوزه حقوق بشر و حقوق زنان: تغییرات شگرف اجتماعی در حوزه حقوق زنان، چنان بزرگ است که به بزرگترین مشکل رژیم تبدیل شده است. کشف حجاب از کودکستان تا دانشگاه ،از خیابان تا زندان، یکی از بزرگترین سنگرهای ارتجاع عقب مانده هزار ساله را برای همیشه دفن کردهاند. این احقاق حق زنان نه تنها جامعه ایرانی را بلکه در روزی که تحقق یابد، حقوق زنان در تمام منطقه را برای همیشه متحول خواهد ساخت.
از این حوزههای مختلف که همه به تصرف مردم در آمده بسیار میتوان گفت اما باید به حوزههای در دست رژیم و تصرف نشده به دست مردم هم توجه داشت.
۱- حوزه نظامی: پادگان ها در اختیار رژیم هستند و هنوز زمان زیادی برای فروریزی آنها لازم است.
۲- حوزه قضا: آخوندهای حاکم در دادگاه ها تا روزهای پایانی رژیم احتمالا باقی میمانند.
۳- رانت خواران حکومتی که نهادهای اقتصادی عظیم را در دست دارند به سادگی رژیم را ترک نخواهند کرد.
۴- کارگران یقه سفید موسسات صنعتی بزرگ: در این بخش ها کارگران روزمزد و پیمانی به صفوف مردم پیوستند ولی بخش کارگران یقه سفید مانند همه جای دنیا در حال صبر کردن هستند تا روز های آخر به مردم بپیوندند.
حالا کسانیکه می خواهند در باره شکست و یا پیروزی انقلاب سخن بگویند، با ترازوی تاریخ و دست آوردهای بالفعل جامعه میتوانند به خوبی به قضاوت بنشینند.
در بخش دوم این مقاله به نحوه پیشروی و پتانسیلهای بالقوهی آن خواهیم پرداخت.