این عوعو سگان شما نیز بگذرد

یادداشت‌ها

شعر معروف سیف فرغانی که هنوز بر قامت ایران و حکومت آن اندازه است.

بیان نقیصه‌های اجتماعی و برشمردن زشتی‌ها و پلیدی‌های طبقهٔ فاسد جامعه، در اشعار سیف دیده می‌شود. این نقدهای صریح و جدّی، خالی از هزل و مطایبه‌ است. سیف فرغانی مسلمان و از اهل سنت بود و در فقه مذهب حنفی داشت؛ در عین حال از قدیم‌ترین سخنورانی‌است که در مرثیهٔ شهیدان کربلا شعر گفته‌است. قصیده‌ی زیر، یکی از معروف‌ترین واکنش‌های اجتماعی اوست که در زمان حملهٔ مغول‌ها به ایران سروده شده است.

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغ تان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خواهم که به نیکی دُعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد


مولانا سیف الدین ابوالمحامد محمد الفرغانی ازشاعران استاد قرن هفتم و هشتم هجری است  درباره زندگانی و تاریخ تولد و وفات او هیچ اطلاعی در دست نیست و هیچكدام از نویسندگان و تذكره نویسان نامی از او در اثار خود نیاورده اند.
وی اصلاً ازفرغانه‌ی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر می‌زیست. وی در حالی که نزدیک به هشتاد سال داشت در سال ۷۴۹ هجری و در یکی از خانقاه‌های آقسرا وفات یافت.

چنان كه از تنها اثر او -دیوان اشعارش- بر می آید وی در شهر كوچك – اقسرا –  در جنوب شرقی  دریاچه  – توزگول –  تركیه به سر می برده است

مسكن من ملك روم مركز محنت          اقسرا شهر و خانه دار هوان بود

اما از آن جا كه اصل و منشا وی از – فرغانه –  در ماوراءالنهر بوده به – سیف فرغانی –  اشتهار داشته و خود در اشعارش سیف فرغانی –  و – سیف –  تخلص كرده است.

سیف فرغانی مانند بسیاری از مشایخ عهد خود كه ایران را كه به سبب هجوم و ازار مغول و تاتار تركمی گفته ودر كشورهای همسایه گرد می امده اند از زادگاه خود در تاریخ نا معلومی به اسیای صغیر رفته و همان جا مانده و در گذشته است

علت گمنام ماندن این صوفی زاهد و متقی ان است كه وی پس از ایران و اقامت دربلاد روم  دیگر به وطن باز نگشته و درست در ایامی در گذشته است كه اسیای صغیر زیر سیطره ایلخانان و بیداد مغولان ارتبات چندانی با بلاد ایران نداشته است

از اشعار سیف چنین بر می اید كه وی چند گاهی در خطه تبریز بوده و در انجا  دل در گرو پسری خسرو نام داشته  واز او در یكی از غزلهایش یاد كرده است

ای كه نام اشنوده باشی خسرو پرویز را          رو سفر كن تا ببینی خسرو تبریز را
سیف فرغانی مدام از فتنه حسنش بود          منتظر همچو شهیدان روز رستاخیز را

گویا توقف و اقامت وی در تبریز بر سر راه مهاجرت  او از مشرق ایران به اسیای صغیر وقوع یافته بود و بعید نیست كه مكا تبه وی با سعدی و اشنایی او با همام تبریزی در همین مدت امكان یافته باشد.

از مجموع اطلاعاتی كه درباره سیف فرغانی داریم چنین بر می اید كه عمرش نسبتا طولانی بوده و گویا به هنگام وفات بین هشتاد و نود سالگی بوده است و احتمالا مرگش بین سالهای ۷۰۵ تا ۷۴۹ هجری اتفاق افتاده است

تنها اثر باز مانده از سیف فرغانی دیوان اوست كه مجموعه ایست از قصیده و غزل و رباعی كه شماره ابیات ان تخمینا از یازده هزار بیت در می گذرد

شیوه سخن سیف به شدت تحت تاثیر سبك سخنوران خراسان است۰ یكی از وجوه اهمیت سیف فرغانی ان است كه در ضمن نصایح و مواعظ عالی خود بسیار به انتقاد از اوضاع نا گوار جامعه – بویژه روم – در عهد خود می پردازد ۰ وی در بیان نقائص و معایب طبقات فاسد پهلوانی است بی باك و دلاور وی بزرگترین شاعر عهد خود است كه به چنین نقدهای صریح بسیار جدی مبادرت كرده است بعضی از اشعار او در حوزه شعرهای اجتماعی یاداور قصاید سنایی و ناصر خسرو است هر چند كه انسجام و  استحكام  اشعار انها را ندارد ۰

سبک شعری :

موضوع قصیده‌های سیف فرغانی که معرّف مهارت او در سخن پارسی‌است، غالباً حمد خدا، نعت پیامبر اسلام و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابه‌سامانی‌های زمان و نیز در استقبال و جواب‌گویی به استادان مقدّم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمال‌الدّین اسمعیل و سعدی و همام تبریزی‌است؛ خود سیف نیز اعتقاد داشت که شاعر استاد کسی‌است که بتواند از عهدهٔ نظیرگویی شاعران پیش از خود برآید. سیف تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیده‌ای در ستایش غازان‌خان، ایلخان مغول بود که به اسلام گروید و این آیین را در قلمرو ایلخانی گسترش داد. وی در قالب‌های قصیده، قطعه، رباعی و غزل، شعر سروده است ؛ در قصیده‌های خود ردیف‌های دشوار را برمی‌گزید و در ترکیبات و مفردات از وارد کردن آثار لهجهٔ محلّی ابا نداشت.

وی در سخن از سبک خراسانی در قرن ششم هجری متأثر بود و به همین دلیل بود که وی را به سرزمین فرغانه و ولایت سمرقند منتسب می‌داشتند. کلام او ساده و روان است، و در آن واژه‌های عربی کم به کار رفته است- هر چند گاه ترکیب‌های عربی را با ترکیب‌های فارسی در بعضی از شعرهای خود درهم آمیخته، و گاه نیز حتی یک مصراع را تماماً عربی آورده‌است. مانند «روی از خلق بگردان که حق در اینست که توکلّت علی الله اینست»
بیان نقیصه‌های اجتماعی و برشمردن زشتی‌ها و پلیدی‌های طبقهٔ فاسد جامعه، در اشعار سیف دیده می‌شود. این نقدهای صریح و جدّی، خالی از هزل و مطایبه‌است. سیف فرغانی مسلمان و از اهل سنت بود و در فقه مذهب حنفی داشت؛ در عین حال از قدیم‌ترین سخنورانی‌است که در مرثیهٔ شهیدان کربلا شعر گفته‌است. قصیده‌ی ذکر شده در ابتدای این متن، یکی از معروف‌ترین واکنش‌های اجتماعی اوست که در زمان حملهٔ مغول‌ها به ایران سروده شده است.

سِیف فَرغانی نسبت به سعدی(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ – ۶۷۱ هجری شمسی) ارادت تمام داشت و او را استادِ سخن می‌نامید و با آن استاد بزرگ نوشت و خواند داشته‌است. او در مدح سعدی شیرین سخن، قطعاتی دارد:

نمی‌دانم که چون باشد به معدن زر فرستادن
به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشم
که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبت
به آتشگاه زرتشت است خاکستر فرستادن
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جان‌پرور
برِ او جرعه‌ای نتوان از این ساغر فرستادن
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشکر
چه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن
به جای سخن گر به تو جان فرستم
چنان دان که زیره به کرمان فرستم
تو دلدار اهل دلی شاید ار من
به دلدار صاحب دلان جان فرستم
سخن از تو و جان ز من این به آید
که تو این فرستی و من آن فرستم
اگر چه من از شرمساری نیارم
که شبنم سوی آب حیوان فرستم
تویی بحر معنی و من تشنهٔ تو
نگویی زلالی به عطشان فرستم؟

سیف فَرغانی چند گاهی را در تبریز گذراند و در آن‌جا با همام تبریزی آشنا شد.

موضوع قصیده‌های سیف فَرغانی که معرّف مهارت او در سخن پارسی‌است، غالباً حمد خدا، نعت پیامبر اسلام و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابه‌سامانی‌های زمان و نیز در استقبال و جواب‌گویی به استادان مقدّم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمال‌الدّین اسمعیل و سعدی و همام تبریزی‌است؛ خود سیف نیز اعتقاد داشت که شاعر استاد کسی‌است که بتواند از عهدهٔ نظیرگویی شاعران پیش از خود برآید. سیف تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیده‌ای در ستایش غازان‌خان، ایلخان مغول بود که به اسلام گروید و این آیین را در قلمرو ایلخانی گسترش داد. وی در قالب‌های قصیده، قطعه، رباعی و غزل، شعر سروده است[ که از ۱۲ هزار بیت بیشتر است]؛ در قصیده‌های خود ردیف‌های دشوار را برمی‌گزید و در ترکیبات و مفردات از وارد کردن آثار لهجهٔ محلّی ابا نداشت.

غزل‌های سیف که شاید بیشتر متمایل به آن‌هاست، عادتاً وقف بر موعظه‌ها و انتقادهای اجتماعی و بیان حقیقت‌های عرفانی‌است و به شاعران دیگر نیز سفارش می‌کنند که از مدیحه‌گویی پرهیز کنند و قناعت پیشه کنند یا طبع خود را به غزل‌گویی و ستایش معشوق و یا وعظ و اندرز بگمارند.

از وی دیوان اشعاری به جای مانده است که شامل بخش‌های زیر است:

  • رباعیات
  • غزلها
  • قصاید و قطعات

تنها اثر باقی‌مانده از او دیوان وی است که خودش آن را گردآوری کرده است و این اثر را در دیباچه اش این گونه معرفی کرده است:

آن خداوندی که عالم آن اوست           جسم و جان در قبضه فرمان اوست
سوره حمد و ثنای او بخوان           کآیت عز و علا در شان اوست
گر ز دست دیگری نعمت خوری           شکر او می کن که نعمت آن اوست
بر زمین هر ذره خاکی که هست           آب خورد فیض چون باران اوست
از عطای او به ایمان شد عزیز           جان چون یوسف که تن زندان اوست
بر من و بر تو اگر رحمت کند           این نه استحقاق ما احسان اوست
از جهان کمتر ثنا گوی ویست           سیف فرغانی که این دیوان اوست

برگرفته از وب‌سایت مردان پارس


ارسال نقد

نظر شما