شرایط عینی وذهنی شکل گیری یک انقلاب چیست؟

ایران خبر نقد

آیا ایران در موقعیت انقلابی قرار گرفته؟

کاوه آهنگر

می توان گفت که تمام مردم ایران ،این پرسش را دارند که این تحولات به کجا خواهد انجامید؟ بطور کلاسیک یک پاسخ فرمول بندی شده از طرف لنین در حدود صد سال پیش  به این پرسش داده شده است که بطور کامل شناخته شده است:

“فقط زمانی که طبقات پائین تر نمی خواهند به شیوه قدیم زندگی کنند” و “طبقات بالاتر نمی توانند به شیوه قدیم ادامه دهند، انقلاب پیروز میشود”. (به نقل از کلیات آثار لنین)

اما برای تحقق این فرمول بندی ارائه شده شرایط دیگری هم لازم است که عبارتند از:

۱- رشد ناموزون بین طبقات اجتماعی

یعنی فاصله طبقاتی بین طبقات پائین وبالاتر با سرعت رو به رشد باشد ودر صورتیکه سرعت این رشد ثابت بماند انقلاب را نا ممکن میسازد. چون سرعت رشد تضاد بین قطب های متضاد در یک پدیده، میتواند صورت بندی پدیده را در هم بشکند و در صورتی که آشتی ناپذیر(آنتی گونیستی) باقی بماند ولی سرعت رشد آن به سکون تبدیل شود هیچ تحول انقلابی رخ نمی دهد. بطور مثال تضاد بین قطب مثبت و منفی در پدیده های الکتریکی همیشه موجود است ولی زمانیکه سرعت رشد یکی بیشتر از دیگری میگردد منجر به نابودی و سوختن آن پدیده الکتریکی میشود.

به همین جهت نظریه پردازان انقلاب همواره خواستار ادامه وسرعت بیشتر در انقلاب هستند و نیرو های ضد انقلاب بر عکس و خواهان حفظ شرایط موجود. به همین جهت رشد ناموزون طبقاتی خود یکی از شرایط ضروری برای تحقق انقلاب است.

۲- عدم توازن  بین عامل ذهنی وعینی

اما ممکن است مسیر حرکت آنها در دو جهت مخالف باشد هم از نظر آگاهی، هم از جهت سرعت و شتاب در جریان تکامل نیروهای مولده در جامعه متفاوت باشند. اما در لحظه وقوع انقلاب باید عامل ذهنی بر عامل عینی تحولات برتری و تفوق داشته باشد یعنی به قول لنین:” انقلاب باید بتواند یک شبه ره صد ساله را به پیماید” در فلسفه ماتریالیسم دیلکتیک در سیر طبیعی تحولات اقتصادی و اجنماعی،عوامل عینی ومادی جامعه،سازنده آگاهی های جدید برای جامعه می باشد ولی در لحظه انقلاب باید عامل ذهنی بار عامل عینی را به دوش بکشد و آن را به جلو بیاورد و تلاش کند که تا پیوند بین عامل ذهنی و عینی قطع نشود. در شعار های انقلابی مردم ایران عامل ذهنی به صورت در خواست آزادی به هر شکل ممکن اکنون بسیار جلوتر از عوامل عینی است. در صورتیکه خواسته های اقتصادی طبقه کارگر به مفهوم وسیع کلمه  که شامل اکثریت عظیم مردم میشود، از جریان تحولات  اخیر دور بماند نمی توان آینده مطلوبی را برای انقلاب متصور شد و پیش بینی کرد. تجربه تاریخی در انقلاب(۱۸۱۸-۱۸۱۹) آلمان گواه این مسئله است.

۳- وحدت بخشی به عامل ذهنی

تمام انسانها در جوامع گوناگون ،با دلائل،سلایق، باور ها وعقاید مختلف واز همه مهمتر با منافع فردی متفاوت و حتی متضاد،زندگی میکنند و تحت تاثیر یک عامل مسلط خارجی یعنی دولت، به اهدافی واحد تحقق میبخشند. در صنعت،کشاورزی،تجارت وغیره … و این یک کاسه کردن فعالیت ها، تنها از طریق اجبار، و از طرف عامل بیرونی که دولتها است صورت میگیرد. حتی دولت ها میتوانند مطابق یک دستورالعمل، میلیونها نفر را به جبهه جنگ و مراکز بی بازگشت اعزام کنند وکرده اند. این وحدت در عمل بین انسان ها به دلائل اقتصادی صورت میگیرد و از طرف دولت ها بعنوان یک عمل بیرونی،رهبری و یک کاسه میشود. در واقع عامل ذهنی اداره جامعه همان دولت است.

اما در انقلابها بطور اعم وانقلاب ملی دموکراتیک بطور اخص، همان انسانها با همان عقاید متفاوت وبا همان منافع مشترک بیکباره به وحدت ذهنی میرسند که تاریخ برای آنها به ارمغان آورده است. هریک از افراد از هر گوشه مملکت از تفکر درونی خودش بیک نتیجه واحد میرسند. ا . این فقط وفقط نیروی انقلاب و خصلت انقلاب است که،ذهنیتی واحد برای همه انسانها میسازد. مسئله ای که تمام فلاسفه، از حل آن عاجز بوده اند و نمی توانستند مکانیسم آنرا تشخیص دهند و حتی نیروی جادوئی را میپذیرفتند که میتواند اذهان مختلف را یکسان سازد و بسیاری از فلاسفه در توجیه  یکسان سازی اذهان به کسب منافع فردی انسانها  رو ی می آوردنند(هابز،آدام اسمیت،ریکاردو و……همه اقتصاددانان کلاسیک ).

اگر کسب منافع فردی برای جامعه  در حال سکون میتواند جواب دهد ولی در انقلاب ملی دموکراتیک کسب منافع فردی به کناری میرود و انقلاب تبدیل به کارخانه یکسان سازی اذهان میشود و بدین ترتیب عامل ذهنی برای انقلاب را فراهم میکند و جز انقلاب هیچ عامل دیگری درجوامع بشری قادر به شکل دادن چنین سنتزی نیست. گواه این موضوع کف خیابانها ی تمام شهرها و استانهای ایران است. پس یکی دیگر از شرایط انقلاب، سنتز وترکیب و وحدت بخشی ویکسان سازی اذهان میباشد.

۴- بلوغ انقلاب

در بحرانهای اجتماعی وبه ویژه بحرانهای اقتصادی در جامعه سرمایه داری،دخالت انسانها و دولتها برای حل بحرانها الزامی است( رفع تورم،بیکاری،رکود،و….)یعنی یک سازمانده ، از خارج، ساز وکار بحران در جامعه را رهبری  و حل میکند.از نظر رفرمیست ها،رویزیونیست ها و اصلاحطلبان، این روندی است که میتوند پایان ناپذیر و جاویدان باشد این شیوه تفکر و نظریات از طرف دولت ها وهئیت های حاکمه هم تبلیغ و ترویج میشود. مانند مغز که کارکرد های اعضای بدن را تحت کنترل دارد. امروزه تکنولوژی جدید وهوش مصنوعی….. به کمک هئیت های حاکمه آمده است . این عامل ذهنی بر اساس نظریه آگاهی و خودآگاهی استوار است.آنها نمی پذیرند که انسانها در فعالیتهای روز مره خود در جریان تولید نا خودآگاه عمل میکنند ولی ماحصل کار آنها به صورت آگاهی  و اراده جمعی عمل مینماید ولی بدهی است که افراد در فعالیت های روزمره خود به طور ناخودآگاه  عمل میکنند بدین معنی که از نتیجه کار خود خودشان آگاه نیستند. فی المثل ،معلم سر کلاس به دانش آموزان درس میدهد ولی نمی تواند بداند که نتیجه آموزش او در جامعه در چه جهتی عمل خواهد کرد آیا در جهت ساختن وتولید بمب اتم، کامپیوتر، جراحی قلب،ژنتیک و… تولید یک سبک هنری ویافیلم جدید و….می باشد یا نه ،ولی مجموع تمام این فعالیت های ناخودآگاه وارد نهاد ها و سازمانهای اجتماعی میشود که البته کنترل شده هستند و در قرن بیست ویکم برای ما موبایل را به ارمغان میآورند. به هر حال تمام این فعالیت های ناخودآگاه فردی به دلیل هسیتی اجتماعی که دارند بیک نتیجه اجتماعی میرسند که از طرف طبقات حاکم سازماندهی هستند.به هر حال کنترل اعمال فردی و سازماندهی آن، در نهایت به عهده هئیت حاکمه است. یعنی تا زمانی که یک فرماسیون اجتماعی پایدار باقی بماند،عامل ذهنی حاکم بر آن از خارج واز طرف هئیت حاکمه برآن تحمیل میشود. چنان که سرباز نمی خواهد به جنگ برود ولی او را به جنگ می برند واین کا راز طرف کسانی رخ میدهد که خودشان در جنگ شرکت ندارند ولی عامل ذهنی سازمان دهندگان جنگ می باشند که بی شک  براساس منافع طبقاتی خود سازماندهی میکنند.

اما در انقلاب خود سازماندهی توده ای متولد میشود که خودش ،خودش را سازمان دهی میکند. یعنی انقلاب زمانی رخ میدهد که خود سازمانی و خود مدیریتی توده ها شکل پیدا کند. چنان که لنین در انقلاب اکتبر گفت:” حالا باید نوشتن ونظزیه پردازی را متوقف کرد وبه تجربه کردن انقلاب پرداخت و از آن آموخت.” به عبارت دیگر پراتیک وعمل انقلابی ترکیب دیالکتیکی عمل و نظریه است وانقلاب دموکراتیک ملی در صورت وقوع از نظریه پردازان و به ویژه نظریه پردازان خرده بورژوا بی نیاز است   .مانند بدن انسان است که گاه بدون نیاز به معالجه از طرف خارج میتواند عیوب خود را رفع کند و سلامت باشد .یعنی خود طبیب خوبی است. درست همان گونه که برفهای قله کوه ذوب میشوند و راه خود را به طزف پائین پیدا میکنند.

۵- نقش پرولتاریا در انقلاب ملی دموکراتیک

بنا برنظریه لنین که پس از تجربیات انقلابی ۱۹۰۵ جمع بندی شد انقلاب ملی دموکراتیک زمانی موفق میشود که طبقه کارگر در آن ورود کرده وحتی رهبری آن را اگر بتواند در دست بگیرد چون تحقق آرمانهای دموکراتیک فقط در طبقه کارگر و خواسته های آن متولد میشود. کارگران مورد استثمار مستقیم هستند وبار تولید بر دوش آنهاست وچون اضافه ارزشی که تولید میکنند از آنها گرفته و  مصادره میشود، راهی جز حرکت جمعی ورفع استثمار ندارند که لاجرم با خواستهای دموکراتیک تاریخی پیوند می خورد و میتواند بشارت آینده بدون استثمار و حامل آزادی های مدنی باشد.

آنچه گفته شد مطابق  نظرات انقلابیون کلاسیک میباشد.  و اینجا مقصود از پرولتاریا و طبقه کارگر کلیه کسانیکه با فروش نیروی کار وتخصصشان استثمار میشود است که زحمتکشان ذهنی وفکری مانند اساتید،معلمین، کارمندان،پزشکان، و…که در اثرپیشرفت هرچه بیشتر تکنولوژی وفن بیشتر متحمل استثمار میشوند وبا آگاهیهای بالائی که دارند بر نقش آگاهی و عامل ذهنی در انقلاب می افزایند. البته کارمندان دستگاه بروکراسی حاکم شاید آخرین اقشاری باشند که با انقلاب پیوند بخورند ولی نباید نقش آنها را نادیده گرفت . هر اندازه که امید به پیروزی انقلاب بیشتر شود شرکت بخش بروکراتیک حکومت و پیوند آنها به انقلاب بیشتر خواهد بود.

۶- تضاد بین نمود و جوهر هستی اجتماعی

نکته آخر در باره انقلاب این است که از نظر فلسفی هر انقلابی در واقع تضاد بین نمود و جوهر هستی اجتماعی است. که در اینجا جوهر همان روابط و عوامل تولیدی  و انسان و طبیعت است و نمود روابط حقوقی نهاد های حکومت و سایر هستی های اجتماعی است که بطور مستقل زیست میکنند و بر انسان حکم میرانند(مقوله آلیناسیون واز خود بیگانگی) که رفع ودفع دیلکتیکی آنها،فقط وفقط از طزیق انقلاب میسر می باشد. به همین جهت انقلاب نقش  آزادی بخش انسان را در طول تاریخ داشته است و به عهده دارد.کسانیکه در انقلاب شرکت میکنند میتوانند مفهوم درست آزادی را درک کنند،گواه این مطلب زندگی و خاطرات انقلابیون بزرگ است(به خاطرات چه گوارا مراجعه کنید). برای تحقق انقلاب باید احساس نیاز به آزادی به اندازه ای رشد کند که بتواند موانع فردی ر از پیش روی بردارد.

۷- شرایط مساعد بین المللی

یکی دیگر از شرایط وقوع انقلاب، اوضاع جهانی بعنوان عامل مساعد کننده والبته نه تعین کننده است مثلا شکست روسیه تزاری در سال ۱۹۰۵ از ژاپن موجب انقلاب ۱۹۰۵ گردید وشکست روسیه در جنگ جهانی اول به وقوع انقلاب در ۱۹۱۷ کمک کرد، و و روی کار آمدن نازیسم در آلمان موجب شکست جمهری خواهان در اسپانیا شد ودخالت روسیه در بلاروس و قزاقستان موجب شکست انقلابات در آن کشور ها گردید و اکنون درایران به دلیل شوینیسم مذهبی می توان گفت افکار مترقی در دنیا به نفع انقلاب در ایران است.

۸- بی ارزش شدن قوانین اجتماعی و حقوقی موجود ویا نادیده گرفتن بایدها ونباید های هئیت حاکمه

 در سپیده دم انقلابات ،قوانین حقوقی،عرفی وشرعی باید از نظر توده های مردم ارزش خود را از دست داده باشند و توده های مردم،ناخودآگاه،در انتظار قوانین جدید هستند به همین جهت سازمانها ونهاد های مذهبی اعتبار خود را بتدریج باید از دست داده باشند و فساد به حدی رایج شده باشد که توده های مردم امید خود را به قوانین  حقوقی،قضائی و قوه قانون گذاری از دست بدهند. در مرحله انقلاب است که بی اعتبار شدن قوانین جاری مترادف است با حق دفاع از خود، در جریان انقلاب است که  توده ها به خودشان حق میدهند که در برابر قوانین موجود طغیان کنند وبه حق دفاع از خویشتن برسند وبا از بین بردن قوانین موضوعه موجود در پی قانون وحق طبیعی دفاع از خود بر آیند.

۹- پایان حکومت ها

 حکومت ها و دولت هائی که در مقابل انقلاب قرار میگیرند همانند ارگانیسم زنده ای،زمانی لحظه مرگ آنها فرا میرسد که کل  سیستم ارگانیسم از تغذیه بعضی ازعضوها وارگان های خود ناتوان شود،همان چیزی که به آن ریزش بدنه حکومت میگوئیم.درچنین شرایطی است که علاوه بر اینکه سیستم وهئیت حاکمه توان تغذیه واحیائ  بخش های از خودش را ندارد گه گاه از نیروهای بخش های خودش هم تغذیه میکند به عبارت ساده تر ممکن است بخشهائی از سیستم خودش را هم بخورد. در این جاست که عمر حکومت ها به پایان میرسد.


ارسال نقد

نظر شما