کرکسها در اکراین

خبر نقد

تهاجم نظامی روسیه به اوکراین را محکوم می کنیم!
پرتوان باد جنبش صلح علیه جنگ در اوکراین !

پس از یک دوره تنش و بحران میان روسیه و اوکراین طی هفته های اخیر، در ۲۴ فوریه ولادیمیر پوتین رسماً حمله نظامی روسیه به این کشور را تحت عنوان “عملیات ویژه در دنباس” اعلام کرد. پس از این دستور، ارتش روسیه از چند جبهه زمینی و از جبهه هوائی عملیات نظامی در اوکراین را آغاز کرد. بر خلاف نام “عملیات ویژه دنباس” تهاجم ارتش روسیه شامل یک حمله عمومی به اوکراین است که تناسبی با نام عملیات یا حمایت از” جمهوری های خلق” دونتسک و لوهانسک ندارد. چند روز قبل از آغاز تهاجم، ولادیمیر پوتین در سخنانی، بخشی از اهداف خود از عملیات نظامی کنونی در اوکراین را روشن ساخت. او اعلام کرد که اوکراین بخشی جدائی ناپذیر از روسیه بوده و موجودیت کنونی آن بیش از یک کشور جعلی نیست که لنین خالق آن درجریان انقلاب اکتبر بوده است. بنابراین هیچ تردیدی نمی توان داشت که حمله کنونی قوای نظامی روسیه، نقض آشکار و خشن حق حاکمیت اوکراین است که به مدت هفتاد سال یکی از جمهوری های پانزده گانه اتحاد جماهیر شوروی بود و پس از فروپاشی اتحاد شوروی به عنوان یک کشورمستقل، استقلال آن حتی از سوی دولت روسیه به رسمیت شناخته شد.

جنگ کنونی در اروپا پس از بحران فروپاشی و تجزیه یوگسلاوی، یکی از بزرگترین بحران هائی است که اروپا پس از جنگ جهانی دوم تجربه می کند. این بحران را باید در بستر سیاسی وضعیت ژئوپلیتیک معاصر و تصویر بزرگی که این بحران مولود آن است، مورد ارزیابی قرار داد. دولت آمریکا و متحدانش، پس از فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق و تبدیل دولت آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهانی، تلاش برای گسترش و تحکیم هژمونی آمریکا را در دستور کار سیاست های جهانی خود قرار دادند. مقابله و مهار احتمالی سربرآوردن مجدد روسیه و تبدیل چین به ابرقدرت اقتصادی قرن بیست و یکم به عنوان قدرت های رقیب سرمایه داری و امپریالیستی از مبانی بنیادی این استراتژی بود که علیرغم همه افت و خیزها همچنان ادامه دارد. گسترش ناتو پس از انحلال پیمان ورشو، چهارده کشور و از جمله کشورهای اروپای شرقی را در بر گرفت. علاوه بر آن جرج بوش در کنفراس بخارست درسال ۲۰۰۸ از کشورهای اوکراین و گرجستان خواست تا به پیمان ناتو بپیوندند. این اقدامات بخشی از استراتژی انزوای روسیه و کنار نهادن این کشور از معماری امنیت اروپا در دوره پس از جنگ سرد بود. عکس العمل این سیاست ها در تحولات داخلی روسیه، تقویت ناسیونالیسم جریحه دارشدۀ روسی و عروج پوتین و گسترش موقعیت استبدادی او در برچیدن هر چه بیشتر آزادی های سیاسی و دمکراسی در روسیه و مبدل شدن به مستبد مادام العمر به مدد سوار شدن بر موج این احساسات ناسیونالیستی و شوونیستی بود.

یکی از ادعاهای پوتین درتهاجم نظامی به اوکراین، دفاع از حق تعیین سرنوشت مردم روس ایالت های دونتسک و لوهانسک دربرابر نسل کشی دولت مرکزی و نقض حقوق آن ها در استفاده از زبان مادری و خودمختاری های منطقه ای می باشد. پس از ظهور جنبش “میدان” در اوکراین که موجب سقوط یاناکویچ و فرار وی به روسیه شد، نیروهای راست افراطی نقش مهمی در حیات سیاسی اوکراین پیدا کردند. با ورود جریانات و نمایندگان این دسته بندی ها در دولت مرکزی و سایر نهادهای حکومتی، و با دمیدن در تنور ناسیونالیسم افراطی و شبه فاشیستی اوکراینی، نقض حقوق ملی و منطقه ای ایالت های دونتسک و لوهانسک تشدید شد. فشار ناسیونالیست های افراطی اوکراینی باعث شد دولت اوکراین توافق دوازده ماده ای مینسک در سال ۲۰۱۴ را عملی نسازد. توافقی که در آن دولت اوکراین متعهد شده بود با به رسمیت شناختن حقوق این ایالت ها، شکلی از مشارکت آن ها در یک نظام فدرال را به پذیرد. روشن است که حق تعیین سرنوشت و از جمله حق جدائی یکی از حقوق دمکراتیک و مسلم ایالت هائی مانند دونتسک و لوهانسک است. اما این حق در شرایطی می تواند به شکل واقعی عملی شود که آزادی های کامل سیاسی و تضمین شده برای همه شهروندان در این نوع تصمیم گیری حیاتی و سرنوشت ساز وجود داشته باشد. اما در تمام این دوره، پیش شرط های دمکراتیک برای عملی ساختن این حقوق وجود نداشته است؛ زیرا اولآ؛ هشت سال جنگ این ایالت ها با دولت مرکزی که تلاش کرده با کمک حامیان خارجی خود حقوق ساکنان این ایالت ها را به شکل نظامی سرکوب کرده و هر دو منطقه را درساختار دولتی ادغام کند و ثانیآ؛ دخالت و حمایت روسیه از این ایالت ها و تبدیل آن ها به مهره ها و وابستگان سیاست فشار به دولت مرکزی اوکراین و ثالثآ؛ سرکوب مخالفان و اپوزیسیون در درون این ایالت ها توسط نخبگان حاکم، ملزومات واقعی حق تعیین سرنوشت را از میان برده است. این ایالت ها که اکنون نام جمهوری های خلق بر خود نهاده اند، عملاً به دست نشاندگان و مهره های بازی سیاست خارجی پوتین تبدیل شده اند که سرنوشت نهائی آنها شاید ادغام در روسیه باشد.

تهاجم نظامی روسیه تا هم اکنون انزوای بی سابقه و نیز عواقب فاجعه باری برای روسیه و سیاست های پوتین در پی داشته است. درست برخلاف ارزیابی های پوتین و شرکاء، دولت آمریکا با استفاده از فرصتی که تهاجم نظامی روسیه به وجود آورد، توانست پیمان ناتو را تقویت کرده و سرکردگی آمریکا بر اتحاد اتلانتیک شمالی را تحکیم بخشد. اکنون بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و مرکزی از ترس تهاجم روسیه احساس نیاز بیشتری به پیمان ناتو می کنند. حتی در کشورهائی مانند فنلاند و سوئد که ده ها سال سیاست قاطع بی طرفی در پیوستن به پیمان ناتو را در پیش گرفته بودند، فشار برای پیوستن به این پیمان نظامی افزایش یافته است. اکنون در همه کشورهای اروپائی و از جمله آلمان، نیرومندترین کشور اتحادیه اروپا، سخن از افزایش سهم کشور در بودجه نظامی ناتو و هزینه های بیشتر نظامی است. اولاف شولتز صدراعظم آلمان در پارلمان این کشور اعلام کرد که دولت او صد میلیارد یورو برای خرید تسلیحاتی نظیر هواپیمای بمب افکن اف-۳۵ ساخت آمریکا و نیز پهپادهای اسرائیلی در تقویت زرادخانه تسلیحاتی ناتو و نوسازی ارتش آلمان برای بازداری روسیه اختصاص داده است. او همچنین تاکید کرد که از این پس بودجه بخش نظامی کشور به دو درصد تولید ناخالص داخلی افزایش خواهد یافت که عملآ به معنای دو برابر بودجه ارتش خواهد بود. این هزینه های عظیم نظامی طبعآ به صورت کاهش بودجه تامین اجتماعی و اعمال سیاست های ریاضت اقتصادی، زندگی مزد و حقوق بگیران و طبقات متوسط جامعه را به شدت تحت فشار قرار خواهد داد.

اقدام نظامی روسیه، همچنین اتحادیه اروپا و در راس آن، آلمان و فرانسه را هر چه بیشتر به زیر چترهژمونی دولت آمریکا سوق داده است. دولت آلمان برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم، ممنوعت صدوراسلحه به مناطق جنگی را نقض کرده و ارسال اسلحه به اوکراین را آغاز نموده است. بدین ترتیب به یکی از تامین کنندگان اسلحه برای مقاومت اوکراین علیه روسیه تبدیل شده است. همچنین تهاجم روسیه موجب شد که آلمان صدور مجوز بهره برداری و انتقال گاز روسیه توسط لوله انتقال «نورد استریم دو» را متوقف سازد. همه روسای جمهور آمریکا در سالیان گذشته علیرغم فشارهای شدید، قادر نگشتند تا روند ساختن و بهره برداری از خط لوله «نورداستریم دو» توسط دولت آلمان را متوقف سازند. دولت های اروپائی همراه آمریکا و دیگر متحدان جهانی آمریکا، انواع تحریم های اقتصادی، مالی و تکنولوژیک علیه روسیه را اعلام کرده اند که مسلماً در طول زمان اثرات فلج کننده ای بر اقتصاد روسیه خواهد داشت.

روسیه در دوره پس از فروپاشی اتحاد شوروی درطی سه دهه به یک قدرت سرمایه داری انگلی مبدل شده است. این تحول در بستر یکی از سریع ترین روندهای انباشت سرمایه از طریق سلب مالکیت عمومی عملی شده که طی آن دارائی های عمومی پهناورترین کشور جهان که از منابع و ثروت های عظیم طبیعی برخوردار است، توسط الیگارشی حاکم مصادره و غارت شده و به ثروت خصوصی ابرثروتمندان تازه به دوران رسیده یا الیگارش ها مبدل شده است. در مقایسه با قدرت های رقیب، وجه مشخصه ساختار سرمایه داری حاکم بر روسیه، نقش بزرگ بخش دولتی در هموار کردن این روند انباشت و تامین حاکمیت انحصارات دولتی، نیمه دولتی و خصوصی بر اقتصاد است. از جمله وجه مشخصه نظم امپریالیستی حاکم در روسیه، برخورداری از قدرت نظامی طراز اولی است که میراث انتقال یافته از دوره اتحاد شوروی است که به روسیه جایگاه یک ابرقدرت نظامی و اتمی طراز اول را می دهد. روسیه همچنین یکی از بزرگترین سازندگان و صادرکنندگان اسلحه در سطح جهانی(پس از آمریکا) است. علاوه بر آن روسیه با ذخائر بسیار غنی نفت و گاز، یکی از صادرکنندگان و تامین کنندگان اصلی انرژی در سطح جهان است. اما الیگارشی حاکم در طی سه دهه، اقتصاد کشور را در عرصه صنایع مدرن و تکنولوژی مدرن به قهقرا برده است. در حالی که تولید ناخالص داخلی روسیه در دوره اتحاد شوروی یک سوم آمریکا بود، اکنون به یک چهاردهم تنزل یافته است. همین وجه مشخصه ساختار سرمایه انحصاری روسیه است که شکنندگی خود در برابر تحریم های آمریکا و اروپا و دیگر متحدان شان را نشان می دهد. برخلاف تصور پوتین و شرکاء، کاربرد قدرت نظامی در مقابله با گسترش ناتو به مرزهای روسیه نه فقط خصلت بازدارنده نداشته بلکه روسیه را بیش از پیش در عرصه سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و ژئو پلتیک دچار انزوا و شکنندگی می سازد.

حمله روسیه به اوکراین یکی از نمودارهای سرباز کردن بحران ژئوپلتیک در سطح جهانی به عنوان یکی از مولفه های مهم بحران سرمایه داری واقعاً موجود است. اگر چه در طی سه دهه پس از فروپاشی بلوک شرق به خاطر بحران های مرکب و در هم تنیده، نقش بلامنازع آمریکا به عنوان پیروز جنگ سرد درحال کاهش و نزول است، اما دولت آمریکا سیاست ادامه مهار روسیه (رقیب سابق) و چین به عنوان رقیب اصلی قرن جدید را در دستور کار خود قرار داده است. بحران ژئوپلتیک بویژه میان روسیه و ناتو که در دو سوی آن دو ابرقدرت هسته ای قرار دارند، می تواند ابعاد خطرناک و ویرانگری داشته باشد که یکی از نشانه های آن اعلام آماده باش زرادخانه هسته ای روسیه توسط پوتین است.

اردوی کار و زحمت، که برای سوسیالیسم در ایران و جهان مبارزه می کند، مخالف نظامی گری، بلوک بندی های نظامی، زرادخانه های ویرانگر هسته ای و مدرنیزه کردن آن ها( که روسیه و آمریکا و دیگر قدرت های هسته ای آن را همچنان ادامه می دهند) و جنگ های منطقه ای است. پایان جنگ سرد نه فقط نقطه پایان به این سیاست های ویرانگر ننهاده، بلکه دو دهه گذشته شاهد ادامه فاجعه بار و هولناک آن در خاورمیانه، اروپا و آفریقا بوده ایم. ما خواهان خلع سلاح کامل هسته ای، انحلال همه پیمان های نظامی( از جمله ناتو)، نابودی همه سلاح های کشتار جمعی و جهانی بدون جنگ و رقابت تسلیحاتی هستیم، جهانی که با سپردن سرمایه داری به زباله دان تاریخ و پیروزی سوسیالیسم می تواند متحقق شود.

خروج فوری قوای اشغالگر روسیه از اوکراین، عدم پیوستن اوکراین به پیمان ناتو و حفظ بی طرفی این کشور، به رسمیت شناختن حقوق ملی مردم مناطق دونتسک و لوهانسک در شرایط تضمین آزادی های سیاسی، فعالیت همه احزاب و اپوزیسیون در این مناطق برای تصمیم گیری واقعی، برقراری یک نظام فدرالی دمکراتیک در اوکراین مولفه هائی است که راه حل این بحران را تشکیل می دهد.

ما ازجنبش صلح علیه تجاوز نظامی روسیه به اوکراین بویژه در شهرهای روسیه و در سراسر جهان قویاً حمایت می کنیم. جنبش واقعی صلح باید از قرار گرفتن در جبهه قدرت های امپریالیستی ( دولت های آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، چین،…) بپرهیزد. طرفداری از بلوک های متخاصم که اکنون بر طبل تقویت نظامی گری که حاصلی جز تشدید بحران ژئوپلتیک و جنگ های آینده ندارد، جنبش صلح را از اهداف خود دور خواهد ساخت.

ما سیاست شرم آور رژیم جمهوی اسلامی در توجیه و حمایت از تجاوز نظامی روسیه را قویاً محکوم می کنیم. مردم ایران هزینه های سنگینی در دنباله روی جمهوری اسلامی در زدوبندهای آشکار و پنهان با روسیه در جنگ های خاورمیانه و حماقت سران جمهوری اسلامی در ادامه قمار هسته ای پرداخته اند. چنین موضع گیری های نابخردانه ای بر این هزینه های بی دلیل خواهد افزود


ارسال نقد

نظر شما