امید نیک
امروزه تعریف دقیقی از هوش مصنوعی وجود ندارد. اول به این دلیل که از هوش تعریف درستی در دست نیست. گاهی اوقات هوش را نوعی از قوای ذهنی انسان میشناسند که مانند حافظه، قوای مبانی، تصور و … است. یعنی آن را بخشی و زیرمجموعهای از اندیشه و تفکر انسان میدانند. اما همچنانکه میدانیم حتی فلسفه هم در مقابل این که اندیشه چیست و از چه جنسی است، سکوت اختیار کرده، و کار خود را از اینجا شروع میکند که همگان اندیشه را میدانند چیست. اندیشه امری بدیهی است که احتیاج به تعریف ندارد و برای آن دو منشاء قائل میباشند:
- منشا ماتریالیستی که میگوید «اندیشه وتفکر صفتی از ماده است».
- منشا ایدهآلیستی که میگوید اندیشه زاده نیروی ماوراء طبیعی (خدا، روح و غیره) است. که در انسان به ودیعه گذاشته شده است.
اما به هر حال، همه کس میفهمد که وقتی کسی میگوید: «دارم فکر میکنم» مشغول چه کاری است و مسئله به قدری بدیهی است که فیلسوف بزرگی چون دکارت از اینجا شروع میکند که «میاندیشم پس هستم» و نیازی نمیبیند که اندیشه را توضیح دهد ولی یقین دارد که جهان خارج متفاوت از اندیشه است.
دکارت؛ با کشف مقولات، مکانیسم فهم را برای ما توضیح میدهد، و آن را امری ناشناختی تلقی میکند همچون شیئی فینفسه، که به ادراک درنمیآید ولی باز اندیشه امری بدیهی است که آن را تقسیمبندی هم میکند به عقل و خرد.
هگل از اینجا شروع میکند که اندیشه، همان کنش و حتی همان حیات و روح است و وارد این مبحث که اندیشه چیست و از چه جنسی است نمیشود. ولی برای آن تکامل قائل است که از سه مرحله: آگاهی، خودآگاهی و تعقل تشکیل شده است.
اسپینوزا اندیشه را همان بُعد میداند، که همه چیز صاحب بعد است. ولی بعد به تنهایی وجود ندارد، که به تعبیر ماتریالیستی از اندیشه نزدیک میشود.
و ماتریالیسم به ما میگوید که مغز و سلسله اعصاب انسان تکاملیافتهترین پدیده جهان مادی است و کارکرد آن اندیشه است. در این تعریف به منشا اندیشه اشاره شده است و اضافه میکند که این عضو به کمک مفاهیم و مقولات و منطق، به وارسی امور جهان واقع، و روابط بین انسانها و طبقات میپردازد. و به این موضوع که اندیشه از چه جنسی است کاری ندارد، هر چند ماتریالیستهای مکانیستی سعی میکنند با این تعریف که ذهن انعکاس جهانعینی در مغز انسان است، ذهن را با اندیشه همتراز کنند که موفقآمیز نیست.
و مخالفان آنها چنین میگویند: حرکت ماشین ناشی از موتور و سوخت و سایر اجزای ماشین است. ولی حرکت متفاوت از آن بوده و برای آن میتوان براساس قوانین نیوتن جنبههای ریاضی در نظر گرفت و پوزیتیویستها اضافه میکنند چون موضوع تفسیر و تعبیر ریاضی پیدا کرده است پس حقیقت می باشد.
به هر حال با توجه به تعریف تکامل علم، فلسفه و هنر و …..، در یک چیزی میتوان توافق حاصل کرد.
میدانیم که اندیشه وجود دارد (با هر مکتبی). میدانیم منشا آن چیست (جهان خارج و مغز)، ولی از جنس آن بیخبریم، هرچند آن را میشناسیم.
برای توضیح مطلب، کافی است به این گفته انگلس رجوع کنیم که میگوید: حیات را نمیشود تعریف کرد. و هر تعریفی از حیات از واقعیت حیات به دور میماند. بلکه باید به ویژگیهای حیات رجوع کرده و این کار علم است. برای مثال اعمال شیمیایی حیات، به اعمال فیزیکی، به رشد، به تولد، به مرگ و … که هر یک از این ویژگیها را، به طور مادی میتوان بررسی کرد و ما را به شناخت از آن پدیده نزدیک میکند. حال اگر از تعریف اندیشه چشم بپوشیم بالتبع باید از تعریف هوش هم چشمپوشی کرد. امروزه به همین دلیل کسی به دنبال تعریف هوش مصنوعی نمیرود. ولی ویژگیهایی را برای این پدیده تعریف میکند و برمیشمرد که مرزهای آن را با سایر پدیدهها روشن میسازد.
اما این موضوع که هوش مصنوعی چیست، به همان اندازه که معنای هوش خود انسان برای انسان مبهم است، به همان اندازه هم معنای هوش مصنوعی مبهم است. در نگاه نخست چنین به نظر میرسد که منظور از هوش مصنوعی، دستگاه یا ماشینی است که مانند انسان فکر و استدلال کند. آلن تورینگ که یک ریاضیدان بود، مدعی بود که همان روندی را که انسان برای شناخت و یادگیری انجام میدهد میتواند ماشین هم انجام دهد و در یک مقاله مشهور نظر خود را ابراز کرد. در مجموع شاید نظر تورینگ را بتوان چنین خلاصه کرد که، انسان چگونه یاد میگیرد؟.
- از روی تجربه: بدان معنی که یک موضوع را چندین بار تکرار میکند، و این کاری است که یک ماشین هم میتواند انجام دهد.
- استفاده از حافظه: انسان در شناخت یک پدیده، به حافظهاش رجوع میکند، پس اگر ماشینی داشته باشیم که قدرت حافظه زیادی داشته باشد. باز هم ماشین همان کاری را خواهد کرد که انسان انجام میدهد.
- مقایسه دادههای جدید با قدیم: انسان دریافتهای جدید خود را با اندوختههای گذشته خود مقایسه میکند و دست به انتخاب میزند، از نظر ریاضیدانان و روانشناسان، در مساله انتخاب، نظریه احتمالات پیش میآید. کسی که امروز به بورس مراجعه میکند تا سهام یک شرکت را بخرد، در نهایت پس از سبک و سنگین کردن، آن را که احتمال سود بیشتر دارد انتخاب میکند. پس ماشینهای محاسبهگر که با نظریه احتمال مجهز بوده و در میان بیشمار انتخابها که از قدرت انسان خارج است درصد احتمال وقوع حادثه را حساب کرده و انتخاب بهتری انجام میدهد. در اینجا کفه ترازو به نفع هوش مصنوعی است تا انسان.
اما اگر این فعالیتها را ماشین بر اساس دستورات انسان انجام دهد (الگوریتم)، دیگر سخن از هوش مصنوعی نمیتواند داشته باشد. یعنی اگر فعالیت خود را براساس الگوریتمی تنظیم کند که به او دیکته شده است، دیگر فرقی با یک حسگر پیش پا افتاده مکانیکی یا الکتریکی ندارد. ترموستات داخل یخچال، با حس کردن درجه حرارت یخچال را خاموش یا روشن میکند و کسی هم نمیگوید که ترموستات یخچال دارای هوش مصنوعی است. امروزه در تمام انواع فعالیتها و کارهای بشر ماشینها وارد شده و به کمک او می آیند.
امروزه هواداران هوش مصنوعی مدعی میشوند که میتوان ساختن الگوریتم را به خود ماشین واگذار کرد. در این صورت فقط باید مساله را برای ماشین طرح کرد آنگاه خود ماشین الگوریتم لازم را برای حل مساله میسازد. این مطلب در حوزه ریاضیات هم که بسیار الگوریتمپذیر است، به اثبات نرسیده است. برای مثال یک معادله از درجه چهار به بالا به ماشین بدهیم تا آن را حل کند. امروزه با نظریه گروهها و عمل، که ابداع اوا رسیت گالوا ریاضیدان فرانسوی است ممکن است به شما جواب داده شود که میشود آن را حل کرد یا خیر. ولی اگر فقط مساله را به ماشین بدهیم آیا ماشین میتواند برای حل آن نظریه گروهها را ابداع کند. و ماشیم تورینگ به شما میگوید ماشین خواهد توانست ولی زمان این کار بینهایت خواهد بود؟
یعنی اگر مشاهدات تجربی تکرارشدنی در کار باشد بیشک ماشین بهتر از انسان کار را انجام خواهد داد اما اگر مساله خلق انتزاعیات و تجریدات باشد پاسخ ساده نیست.
علاوه بر این یک بخش از شناخت بشر، از طریق شهود است که اندیشهای بدون استدلال و استنتاج است. همه داستان اوناسیس میلیاردر یونانی را میدانند که از هیچ به همه چیز رسید. وی در بازار سهام، که قیمت سهام هم بر اساس احتمالات حساب میشد و هم بر اساس ماشین تورینگ ،همه بر اساس بیشترین احتمال سودآوری تصمیم به خرید سهام میگرفتند که به حداکثر سود برسد. ولی اوناسیس روی شرکتی سرمایهگذاری میکرد که با شدت در حال زیان دیدن بود و رو به ورشکستگی میرفت. اوناسیس با یک ریسک بالا که هرگز ماشین تورینگ انجام نمیدهد سهام آن شرکت کشتیرانی را خرید و بر حسب تصادف فردا ارزش سهام این شرکت با چنان سرعتی بالا رفت که اوناسیس میلیاردر شد. در اینجا دو عامل دخالت کردند که ماشین تورینگ فاقد مهم آن است. یک در کانال سوئز جنگ شود و عبدالناصر آن را ملی کند. و دوم قبول ریسک با احتمال بسیار منفی که قابل پذیرش منطق نیست. در اینجا کفه ترازو به نفع انسان است نه هوش مصنوعی.
و در هنر اگر یک نقاش و ماشین تورینگ هر دو کنار ساحل در هنگام غروب آفتاب باشند. برای ماشین تورینگ ممکن است که در کشیدن تابلو رنگ نارنجی و زرد لازم است. چون پس از این آن را در سایر آثار هنرمندان که غروب آفتاب را نقاشی کردهاند دیده بود. اما نقاش ممکن است احساس ضرورت نکند که اصلا غروب آفتاب را بکشد یا نکشد. حس زیباییشناسی نقاش به او چیز دیگری میگوید. به آثار ونگوگ میتوان مراجعه کرد. انتخاب رنگ دیگر مانند مکاتب کلاسیک قدیمی نیست که تورینگ آن را تکرار کند. باز هم مساله به نفع انسان است.
آنچه که هوش مصنوعی نباید باشد: هوش مصنوعی نباید از الگوریتم پیروی کند.
دو مساله که هنوز معروضان، هوش مصنوعی و کامپیوتر به آن پاسخ ندادهاند:
الف. مساله ضرورت
ب. مساله تصادف
و هنوز هوش مصنوعی از مرحله آگاهی نگذشته است که منظور از آگاهی، شناخت قوانین حاکم بر پدیدههاست که جنبه کلی داشته باشد.
و بر تجربه تکرار استوار است.
به خودآگاهی نرسیده است که منظور: «درک احساسات و هیجانات و عواطف شخصی است که با هیچ کس دیگر مشترک نیست».