آزادی، عدالت، حق مالکیت؛ سه موضوع اصلی جهان

فلسفه نقد

کاوه آهنگر

امروزه صاحب‌نظران و اندیشمندان انسان‌دوست، بر سر سه موضوع درباره‌ی جهان و از جمله ایران تأکید می‌ورزند و تلاش دارند تا ماهیت آنها را روشن سازند. این سه موضوع عبارتند از آزادی،‌ عدالت و حق (مالکیت).

در هیچ دورانی از تاریخ بشریت، انسان‌ها به مانند امروز از این آفریده‌ خود، یعنی جامعه‌ی سرمایه‌داری در رنج نبوده‌اند. انسان‌های از خود بیگانه، تنها و بی‌پناه به حال خود رها شده‌اند و برای آن‌ها هیچ راه نجاتی که متصور فرد باشد وجود ندارد.

در صورت ظاهر، چرخ سرمایه‌داری می‌چرخد و طرفداران سرسخت آن می‌گویند که سرمایه‌دار با سرمایه‌ی خود وارد بازار شده و با کارگر در کمال آزادی قراردادی دو جانبه برای ساعت کار و دریافت دستمزد می‌بندد و این کار از آن جهت توجیه‌پذیر است ،که کارگر کاملاٌ از مفاد این قرارداد باخبر است و داوطلبانه آن را امضا می‌نماید. پس قواعد دموکراسی در حد اعلی در حق او اجرا می‌شود. بنابراین از نظر آنها، آزادی آن‌ها از یک طرف به امر تولید وابسته است و معلوم است که اگر تولید نباشد نابودی جمعی حاصل می‌شود. از نظر آنان علاوه بر آزای که در امضای قرارداد دستمزد وجود داشت، یک توافقی هم بین کارگر و سرمایه‌دار برای حفظ حیات اجتماعی وجود دارد. این توافق زمینه را برای توافق برای همه‌ی امور اجتماعی فراهم می‌سازد. شالوده‌ی همین توافق است که فرهنگ را جامعه شکل می‌دهد و در آن تعلیم و تربیت و آموزش و … شکل می‌گیرد.

در این جا یک نکته مسلم است و آن این که، این شکل از مسیر پرپیچ و خم تولید در جامعه‌ی سرمایه‌داری پدیدار شده است. در این جا به اولین رابطه‌ی نابرابر بین خدایگان و بنده می‌رسیم که از یک سو «تحمیل» و از سوی دیگر «تحمل» وجود دارد. از یک سو سخن از آزادی و دموکراسی می‌رود و از سوی دیگر فریاد اعتراض از تحمیل بلند است. اما چرا این رابطه‌ یک جانبه است؟ چون تولید بدون ابزار تولید ممکن نیست و اجازه‌ی کار با ابزار تولید در اختیار سرمایه‌دار است و از زحمتکشان خواسته می‌شود که در مقابل این خداوند جدید یعنی سرمایه، سر تسلیم فرو آورند. در غیر این صورت با گرسنگی و فقر و نابودی روبه‌رو خواهند شد. بدین ترتیب می‌بینیم که ازادی (و اسارت) از درب کارخانجات و کارگاه‌ها و شرکت‌ها رفت و آمد می‌کند. درهایی که کلیدشان فقط در اختیار عده‌ای محدود (سرمایه‌دارها) قرار دارد.

برای پیگیری رد پای آزادی در نظام سرمایه‌داری لازم است که به الگوی تولید بازگردیم.

سرمایه‌دار با مقداری پول وارد بازار می‌شود. آن را به دو قسمت می‌نماید. با یک قسمت ابزار تولید و کارخانجات را می‌خرد و با یک قسمت نیروی کار کارگران را. سپس آن دو را با هم ترکیب می‌کند و کالا را می‌سازد. کالا را در بازار می‌فروشد و به پول تبدیل می‌کند. این پول جدید که ، بیشتر از مقدار پول اول است دوباره به عنوان سرمایه وارد همین گردش می‌شود و این الگوی جاویدان نظام سرمایه‌داری را می‌سازد.

گردش سرمایه در نظام سرمایه‌داری

در این دور گردش است که افراد باید بدون چون و چرا برای ادامه‌ی حیات خود وارد شوند. پس اولین جبری که بر انسان‌ها وارد می‌شود، شرکت در این دور گردش است. ظالمانه‌ترین بخش این دور گردش در یک جانبه بودن آن است. یعنی تا سرمایه وارد بازار نشود، این دور گردش شکل نمی‌گیرد. به همین جهت سرمایه‌داران مدعی هستند که محور و عامل اصلی بقاء جامعه می‌باشند. در این دور گردش است که موضوع آزادی انسان‌ها هم طرح می‌شود. این آزادی که سرمایه‌داری مدعی آن است در میان چرخ‌دنده‌های این دور گردش گرفتار می‌باشد. این آسیاب فقط به خواست سرمایه‌دار می‌گردد و خواستی یک جانبه بر آن حاکم است. پس آزادی فردی مورد ادعای سرمایه‌داری چیزی پوچ از کار در میاید که در آخر به فلسفه‌های ذهن‌گرا می‌انجامد که از انسان می‌خواهند «در درون خود آزادی را به دست آورد.» در هیچ رابطه‌ی یک جانبه ای نمی‌تواند آزادی وجود داشته باشد. این سرنوشت بی‌چون و چرای زندگی، تحت لوای حکومت‌های دیکتاتوری و استبدادی است. چون برای حکومت استبدادی یک چیز لازم استو آن اینکه ،روندی یک جانبه از طرف حکومت بر مردم تحمیل شود. این روند یا با سرنیزه یا با پول و یا با صندوق رأی جنبه‌ی عینی پیدا می‌کند.

بنابراین رسیدن به آزادی یعنی در هم شکستن این گردش سرمایه و پول و کار، یعنی در هم شکستن ماشین دولتی.

گاهی اوقات در این دور گردش یکی از چرخ‌دنده‌ها دچار نقص می‌شود. در این جا افرادی که خود را مصلحان اجتماعی می‌دانند وارد شده و به عنوان اصلاح‌طلب به رفع نواقص این چرخ‌دنده‌ها می‌پردازند تا دور گردش محفوظ بماند. در واقع این چرخ‌دنده‌ها را برای دور بعد روغن می‌زنند تا به حرکت خود ادامه دهند. طرفداران اصلاحات در این جا فریاد برمی‌اورند که «دیدید ما آزاد بودیم؟! و با آزادی و اراده‌ی خود این نواقص را برطرف ساختیم!» ولی خوب می‌دانند که فقط به چرخش این آسیاب آدم‌خوار یاری رسانده‌اند.

از همه مهم‌تر این که این تصمیمات یک جانبه را سرمایه‌داری به عنوان خواست عمومی مطرح می‌کند که با برچسب قانونی زدن به آن می‌تواند هر خواسته‌ی فردی را نفی و سرکوب نماید. بدین ترتیب «آزادی» مفهومی سرکوب شده و نگون‌بخت در این دور گردش در می‌آید.

موضوع دومی که در جوامع انسانی از دوران‌های قدیم مطرح بود و تا کنون هم ادامه دارد موضوع «عدالت» است. ایده‌آلیست‌ها و مذهبیون برای حل این مشکل بزرگ اجتماعی توصیه می‌کردند (و می‌کنند) که به مذهب پناه برید. مذهب به شما راه عدالت را می‌آموزد. برای عیسی مسیح و سایر پیامبران، همه‌ی انسان‌ها یکی هستند و «در نزد خدا کسی را بر کسی برتری نیست» و راه حل آن را توصیه‌ی انسان‌دوستانه می‌دانستند که اغنیاء از اموال خود به فقیران ببخشند. ولی جالب این جاست که در این روایت‌ها خودشان هم به تناقض می‌رسند. در انجیل آمده است که کسی نزد عیسی مسیح آمد و از او راه رستگاری را پرسید و اظهار داشت «من تمام دستورات اخلاقی تو را انجام داده‌ام.» عیسی مسیح به این مرد که اهل ناصریه بود گفت «اموالت را به دیگران ببخش»؛ و آن مرد عیسی مسیح را ترک کرد.

حال اگر به همان چرخه‌ی تولید برگردیم، موضوع روشن است. «دیدیم که خواسته‌ها و اوامر سرمایه دار، یک‌طرفه است و دیگران ملزم به پذیرش آن می‌باشند و دیدیم که سرمایه‌دار با تک‌تک کارگران، قرارداد فردی می‌بندد ولی از نتیجه‌ی کار جمعی آنان بهره می‌برد و هرگز این نتیجه را با آن‌ها تقسیم نمی‌کند (تولید ارزش اضافی). پس برابری اقتصادی در این چرخه ناممکن است. اما زمانی که به کل این چرخه بنگریم، با نظام سرمایه‌داری روبه‌رو می‌شویم که دو طرف دارد. یکی طبقه‌ی کارگر و یکی طبقه‌ی سرمایه‌دار. چون کسب سود بسیار دلچسب و خوش‌آیند است، احتیاج به تعلیم ندارد و همه‌ی سرمایه‌داران با هم خواستار کسب سود هستند و بدین جهت خود به خود آن‌ها را متحد می‌سازد و کارگران همیشه با سرمایه‌داران متحد روبه‌رو می‌شوند و علاوه بر این، این سرمایه‌داران متحد در کنار این چرخه‌ی تولید، یک ذخیره‌ی تسلیحاتی هم ساخته‌اند و آن چیزی نیست جز دولت و نیروی نظامی و قضایی آن. در هر زمان که لازم شد، از این ذخیره‌ی تسلیحاتی به نفع خود در برخورد با کارگرانی که حاصل دسترنج خود را به دست نمی‌آورند (و در طرف دیگر این ترازوی نابرابر قرار دارند)، حداکثر استفاده را به عمل می‌آورد. دولت موظف به حفظ منافع سرمایه‌داران است. تمام قوانین آن و قانون اساسی آن و نهادهای اداری و اجتماعی و نظامی در خدمت منافع سرمایه‌داران است. بدین ترتیب ما در عوض این که در جامعه عدالت داشته باشیم، همیشه و همواره «بی‌عدلتی» را داریم. چون چرخه‌ی تولید همیشه در جریان است. در این جا به بیهودگی بحث درباره‌ی حق،‌ عدالت، تساوی، حقوق بشر و … به خوبی می‌توان پی برد که بنای آن تولید مادی جامعه است. در این چرخه‌ی تولید مادی است که پیوند بین «فقدان آزادی و بی‌عدالت» را می‌توان به خوبی دید.

اما در این قوانین حقوقی که برای مهار زحمتکشان توسط دولت‌ها تنظیم می‌شود و در کشورهای به ظاهر دموکرات، از طرف پارلمان‌ها تحمیل می‌شود، یک قانون مقدس به قول مارکس از زمان موسی تا کنون وجود دارد: «حق مالکیت».

سرمایه‌داری باید بتواند سود خود را از طریق حق مالکیت و ارث در طبقه‌ی خود به طور ریشه‌دار حفظ نماید. در نتیجه حق مالکیت به پایه‌ی سوم جامعه‌ی سرمایه‌داری تبدیل می‌شود.

ستون‌های اصلی جامعه‌ی سرمایه‌داری

به همین جهت سخن گفتن در مورد سه موضوع در جامعه‌ی سرمایه‌داری بیهوده است.

آزادی، عدالت، قانون

بنابراین سه دشمن جاوید برای زحمت‌کشان وجود دارد:

ژاندارم (پلیس)، قاضی، کشیش

نتیجه: هر سه مورد (آزادی،‌ عدالت و مالکیت) باید از دروازه‌ی «تولید مادی» بگذرند که دروازه‌بان آن سرمایه‌دار است. در چرخ‌دنده‌های این دور چرخش تولید مادی است که همه چیز تغییر ماهیت می‌دهد. از جمله آزادی به استبداد، عدالت به نابرابری، مالکیت جمعی به مالکیت فردی و مذهب به افیون توده‌ها.

به این مباحث جداگانه باید پرداخته شود.


توضیح تصویر: برگرفته از فیلم عصر جدید (Modern Times) ساخته‌ی چارلی چاپلین در سال ۱۹۳۶


ارسال نقد

نظر شما