مقدمه ی جلد اول کاپیتال و جلد اول کاپیتال برای برای مارکسیستها بیشترین آشنایی را دارد چون در آن به وضوح به استثمار نیروی کار از طرف سرمایهداران پرداخته میشود و در آن به خوبی شرح داده میشود که چگونه نیروی کار کارگران بدل به کالایی برای فروش میشود که در بازار از طرف سرمایهداران خرید میشود و چون پولی که کارگر به عنوان دستمزد دریافت میکند فقط بابت بخشی از نیروی کار اوست و نه تمام آن، سرمایهدار موفق میشود که این تفاوت کار اضافه را در اختیار گرفته و از آن به نفع خود بهره ببرد (همان چیزی که استثمار نام دارد) و از دلایل این استثمار نابرابری بین طبقه کارگر و طبقهی سرمایهدار است که از طریق مالکیت تثبیت شده است.
اما مارکس در جلد سوم کاپیتال به نوع دیگری از استثمار هم اشاره دارد هر چند تفصیلات آن را به آینده محول میکند که با مرگ او این نوشته پایان نمییابد. در جلد سوم کاپیتال چنین می خوانیم : «هنوز زود است که به موضوع وام برای مسکن بپردازیم، در اینجا افراد پای به میدان مینهند… این نوع دوم استثمار است که به موازات روند استثمار اول [ناشی از تولید] در روند تولید رخ میدهد.»
در اینجا ملاحظه میشود که مارکس به نقش پول و موسسات مالی در استثمار توجه زیادی دارد و حتی میداند که پول حتی در دوران فئودالیسم و معاملات ربائی منجر به غارت بیچیزان میشده است و این مسئله آنقدر روشن است که به صورت داستان، در «داستان تاجر ونیزی» شکسپیر هم آمده است.
اما حالا ببینیم در ایران امروز دارد چه اتفاقی میافتد. دولت اعلام کرده که موسسات دولتی را در بورس به فروش رسانده و سال بعد اگر خریداران سهام بخواهند سهام آنها را با ۳۲ درصد سود میخرد در حالی که سود بانکی اکنون حداکثر ۱۸ درصد است در نتیجه خرید این سهام در بورس میتواند ۱۴ درصد سود اضافی از معاملات بانکی برای خریداران سود ایجاد نماید. به همین جهت است که صف خریداران سهام در بورس چنین طولانی شده و سهام به همه کس نمیرسد و هر روز دوباره این کار تکرار میشود. نتایج این عمل چنین است:
- حراج کردن ثروت ملی که به همه ایرانیان تعلق دارد.
- واگذار کردن این ثروت ملی به عدهای محدود که به فقر بیشتر زحمتکشان منجر میشود چون:
فرض کنید کارخانه ای که اکنون درآمدی دارد ، این درآمد به خزانه مملکت واریز میشود و از آنجا وارد بودجه دولت میگردد و از طریق دولت صرف هزینههای عمرانی، بهداشتی، فرهنگی و غیره میشود که حداقلی از آن دوباره به جیب همه مردم ایران از جمله زحمتکشان می رسد. به طور مثال می توان با هزینه کم به بعضی از بیمارستانهای دولتی مراجعه کرد اما اکنون که این کارخانه از طریق بورس به عدهای محدود که بالطبع بیشتر سرمایهداران میباشند واگذار میشود، تودههای مردم از همان سهم ناچیز اولیه هم محروم میشوند و درمقابل سرمایهداران صاحب سهم بهراحتی ثروت ملی ایران را از چنگ آنان خارج میسازند.
علاوه بر این، با تبلیغات رژیم که سودی در حدود ۳۲ درصد در سال آینده نصیب خریداران سهام میشود طبقات متوسط رو به پایین که اندک پساندازی دارند برای از دست ندادن ثروت خود پای آنها را به بورس میکشد و پس انداز آنها را حداقل برای مدت یکسال تصاحب میکند. چه بسا که مانند سایر صندوقهای سرمایهگذاری که ورشکست شدند این افراد هم متضرر شوند و در غیر این صورت با تورم نزدیک به ۴۷ درصد حتی اگر این سهامداران ۳۲% هم سود دریافت کنند باز ۱۵ درصد از ثروت خود را از دست دادهاند که یک چهارم ثروت آنان است. بدین ترتیب از جمله پیامدهای عرضه سهام داراییهای دولتی در بورس میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
الف. در وهلهی اول زحمتکشان و بیچیزان، از سهم خود در ثروت ملی محروم میشوند.
ب. پس انداز ناچیز طبقات متوسط رو به پایین هم از دستشان خارج میشود.
ج. این عرضه سهام میتواند در صورت نبودن درآمد از نفت به یکباره منجر به ورشکستگی ملی شود (همان اتفاقی که چند باردر آرژانتین و در مالزی و اندونزی اتفاق افتاد).
د. فروش سهام و خرید آنها از طریق سرمایهداران بزرگ به ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن افراد بیچیز و زحمتکش منجر خواهد شد.
این حراج اموال دولتی بیشباهت به حراج و فروش ایران به دست وثوق الدوله نیست.
تاریخ قضاوت خواهد کرد.