کاوه آهنگر
۱. سیستم سرمایهداری و رژیمهای خودکامهی منبعث از این ساختار، چه نقشی در ایجاد تفرقه بین اردوگاه کار دارند؟
۲. امپراطوری رسانهای استعماری و استثماری در ایجاد نفاق به چه شیوهها و به کدام شعارها متوسل میشود؟
۳. انکارکنندگان مبارزهی طبقاتی در متلاشی کردن تشکلها، تحزبها و یکپارچگی تودهها از چه سابقهی تاریخی برخوردارند؟
۴. آیا مبانی و قانونمندیهایی علمی-تاریخی وجود دارد که بتوان با اتکاء به آنها، افتراق را به اتفاق تبدیل کرد؟
جهت طرح بحث وفتح الباب در این نوشته به شمه ای ازمسائل در همین رابطه میپردازیم.
امروزه در رسانه های گوناگون، عقاید و نظرات متفاوت و حتی متضادی در باره انواع شیوههای براندازی، انواع راههای اصلاحات، و انواع حمایتهای آشکار و پنهان از رژیم درج میشود. در این فضای مهآلود و پروپاگاندا، جوانان انقلابی و جویای حقیقت، باید از میان انبوه اطلاعات درست و نادرست راه خود رابیابند. در این مورد باید چند نکته را مد نظر قرار داد:
- رژیمهای خودکامه و مستبد خواستار سرگردانی هر چه بیشترانقلابیون وجوانانی هستند که بالفعل وبالقوه میتوانند در مبارزه علیه رژیم شرکت کند.
- بدون داشتن یک ساختار وتفکر علمی، بدون داشتن سواد رسانه ای ،مطالعه هر چه بیشتر در این رسانهها میتواند موجب تحلیل رفتن حس اعتماد به نفس بشر ازیکطرف وغرق در اقیانوس ژورنالیسم، ازطرف دیگر گردد.
- میدانیم که همیشه سرمایهداری با تضارب افکار لیبرالیستی، به بهترین وجه موجب انحراف از مبارزهی طبقاتی میشود.
- جوانان حتی، از طرف مجموعه کارهای هنری (مثلا سینما ، تئآتر،موسیقی،نقاشی) میتوانند مورد تهاجم واقع شوند و یک روز به سمت این مکتب و روز دیگر به سمت آن مکتب گرایش پیدا کنند و به سرگردانی آنها دامن زده شود.
- سرمایهداری به افراد جامعه تلقین میکند” نه،نمیشود کاری کرد” شما تنها هستید و یک دست صدا ندارد.
- پروژه ها ونقشه های سرمایه داری برای ملتها اساسا، اطراق در همین ساختار می باشد یا بازگشت به گذشته یاحفظ شرایط موجود ویا حداکثر پیرایش و آرایشی در همین چهارچوب،هر گونه برون رفت وحرکت به جلو را بن بست قلمداد میکند واز این ناحیه موج، یاس ونا امیدی در جامعه تولید میکند
با توجه به تمام این نکات منفی و اضافه کردن نیروی مسلح سرکوب هیئت حاکمه و کشتار و شکنجه، وبکار گیری داغ و درفش، پس در این وسط تکلیف چیست و پایان این داستان به کجا می انجامد؟
از نظر تاریخ هیچ چیز ثابت و پایدار نیست و نیروی منفی تاریخ (نیروی برانداز تاریخی) همان نقبکن پیر است که زیر پای هر حکومتی را خالی میکند و از ارادهی هیچ کس جز ارادهی تاریخ برای پیشرفت و تکامل پیروی نمیکند و به دلیل یاری همین نیروی تاریخ است که تودههای مردم پای در مبارزه تا پای جان میگذارند. در عین حال باید توجه داشت که
الف. زمانی که مبارزهی اجتماعی و تاریخی شروع میشود، اذهان مبارزان تمام این نکات منفی و یأسآلود را به دست فراموشی میسپرند و به دلیل قاعدهی تضاد به جای این نومیدی و یأس، امید بیپایان مینشیند. هیچ حکومتی توانایی حل این تضاد را به نفع خود ندارد. برای مبارزهی اجتماعی و طبقاتی به دو عامل دیگر هم نیاز است.
۱. پراتیک اجتماعی و تاریخی که در نهایت حکومت چنگیز و هیتلر… را از سر راه خود برداشته است و برمیدارد.
۲. عمل انقلابی که با ورود مردم به صحنهی اجتماعی رو به سوی آزادی و عدالت میآورند.
بدین ترتیب نیروی برانداز تاریخی به دو عنصر «پراتیک اجتماعی و طبقاتی» و «عمل انقلابی» تجزیه میشود و دوباره وحدت حاصل میکند و عناصر مانع را از میان برمیدارد.
ب. عامل یاریرسانندهی دیگر به مبارزان اجتماعی تجربهی انقلابی گذشته است. تجربیات انقلابی گذشته علیرغم شکستهایی که داشتهاند، در حافظهی تاریخ یک ملت وجود دارد. تجربیاتی که به ظاهر فراموش شده هستند ولی همین که انقلاب اجتماعی شروع شد،دوباره تبلور مییابند. فرهنگهای جوامع حافظ این تجربیات هستند و ظروفی هستند که این تجربیات در آن نگاهداری میشود. درست همانند بسیاری از چیزها که در حافظهی انسان وجود دارد و به ظاهر فراموش شده هستند ولی درست هنگامی که ضرورت باشد، انسان آنها را دوباره به یاد میآورد. حافظهی تاریخی هر ملتی تجربیات انقلابی را در روابط طبقاتی موجود ذخیره میسازد و در لحظهای که نیاز باشد آنها را آزاد میکند. نقطهی متضاد این مطلب در این است که رژیمها تمایل دارند تا از ظهور این تجربیات تاریخی و حفظ آنها جلوگیری کنند. نمونههای بارز این مطلب، پیدایش سازمانهای صنفی کارگری و در چند سال اخیر در ایران است و به یک باره میبینیم که عناصر انقلابی از گوشه و کنار سر بر آورده و همراه با حرکت خودشان سازمانهای صنفی لازم را به وجود آوردهاند. آن نیروی تاریخی که این چنین از تجربیات گذشتهی تاریخی برای آنها آگاهی طبقاتی فراهم میسازد در گذشتهی دور در حالت خفته و ناپیدا بود. به همین جهت نیروی مؤثر دیگری که به یاری مبارزان و انقلابیون میرسد، تجربیات تاریخی محفوظ در فرهنگ و روابط طبقاتی جامعه میباشد.
ج. عامل دیگری که یاریرسان است، پدیدار شدن ضروری تضادها در هیئت حاکمه است. این تضادها ناشی از عوامل بسیار میباشد که مهمترین آنها عبارت است از فساد، دزدی، ارتشاء، رانتخواری و … چون هیئت حاکمه در ماهیت طبقاتی خود ارتجاعی و واپسمانده است، تضادهای درونی آن نمیتواند در جهت حرکت به جلو حل شود؛ بلکه هر موضوعی را به صورت قهقرایی میتواند حل کند. به همین جهت بالضروره از طرف نیروهای بالقوهی اجتماعی ایزوله شده و روز به روز از قدرت آن کاسته میشود و دراثر این ضعف، اثر نیروهای خارجی بر آن چند برابر میشود.
د. مسئلهی بعدی از دست رفتن هویت هیئت حاکمه در مقابل مردم است. ناپلئون بعد از انقلاب، ناپلئونٍ واترلو نیست. محتوای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، محتوای رژیم در سال ۱۳۹۲ نیست و آن چنان دچار تغییرات شدید شده است که برای پیروان آن در سال ۱۳۵۷ دیگر شناخته شده نیست. بدین ترتیب رژیم بدون هویت معین میشود و دیگر نمیداند که باید از چه چیز دفاع کند و هدفی که دنبال میکند چه خواهد بود. این همان مطلبی است که ما در روزمرگی دولتمردان میبینیم که اهداف متناقضی را دنبال میکنند. بحران هویت آخرین میخی است که بر تابوت رژیم کوبیده میشود.
با توجه به این مطالب، تصمیمگیری مبارزان در راهی که باید برای آینده انتخاب نمایند معلوم میشود و اگر کسی حاضر نباشد این مسائل نظری را بپذیرد، جبر تاریخ همه را وادار به اتخاذ تصمیم بر اساس شرایط موجود جامعه میکند. دیگر برای یک مبارز انقلابی انتخاب شیوه و روش مطرح نیست؛ بلکه تنها وظیفه او حرکت در امتداد جریان این رودخانه است که مداوم به پیش میرود. همراهی با جریان رودخانه است که آزادی واقعی را برای مبارزان از درون تأمین میکند و موجب اعتماد به نفس برای ساختن آیندهی بشر میشود.
روند تکامل چنان است که موجب میشود آن چه به متضاد هر پدیده تعلق دارد به پدیدهی تکاملیابنده تعلق گیرد. به طور مثال مایملک فئودالیسم در نهایت در اثر تکامل به بورژوازی تعلق گرفت و در آینده مایملک بورژوازی به پرولتاریا تعلق میگیرد. به همین جهت عناصر متضاد مدفون در طبقهی حاکمه با انفصال و انشعاب از آن به سوی نیروی بالقوه خواهند آمد.
موضوع دیگری نیز در مورد حکومتهایی که دچار بحران هویت میشوند – که بیشتر از همه شامل حکومتهای فردی استبدادی همراه با ایدئولوژی میباشند – مطرح است. ایدئولوژی اولیهی آنها که میتوانست در بسیج مردم برای اهداف آنها یاریرسان باشد، به متضاد خودش تبدیل میشود و جنگ ایدئولوژی بر علیه ایدئولوژی شروع میشود. بدین ترتیب جریان هویت رژیم را بیش از پیش تشدید میکند. همواره تاریخ از اذهان و بینشهای سالم در نهایت حمایت میکند و بینش نوین، بینش کهن را زیر و رو میکند. حکومت چهل سالهی رژیم ایران گواه بزرگی بر این بحران هویت و مبارزهی مذهب علیه مذهب است. این تضاد فرهنگی در تمام جوانب زندگی از جمله زندگی فرهنگی و هنری و علمی به شدت خود را نشان میدهد. با این بحران هویت، توان ایدئولوژیک رژیم رو به ضعف مینهد و یکی از ابزراهای حکومتی آن از دست میرود.
رابطه با جهان
امروزه در جهان دو پیوند اساسی بین انسانها برقرار شده است. یکی پیوند عام و یکی پیوند خاص. در پیوند عام، تمام بشریت در موضوعات مشترکی شریک هستند که باید منافع همه را تأمین سازد. مثل حفظ محیط زیست که همه در آن شریک میباشند و سرنوشتی جهانی و عام دارد.
از طرف دیگر، منافع طبقاتی زحمتکشان است که روز به روز نیاز به متحد شدن آنها برای احقاق حق، ضروریتر میشود. امروزه در مقابل دستگیری یک کارگر، سندیکاهای کارگری سراسر جهان یک صدا به مبارزه برمیخیزند. رژیم کنونی در تضاد با هر دو موضوع است. نه (حتی به صورت ظاهری) به حفظ محیط زیست میپردازد و نه در هیچ کجا حق کارگران و زحمتکشان را پرداخت میکند.
بدین ترتیب هر نیروی انقلابی متحدان بالقوه و بالفعلی در گوشه و کنار دارد که به مبارزهی آنان یاری میرساند. با حضور پررنگ رسانههای جهانی، عامهی زحمتکشان یکپارچه برای احقاق حق خود پای به خیابانها مینهند. آبان سال ۹۸، این حرکت تودههای مردم برای رسیدن به آزادی و عدالت، امروزه به صورت یک کل خود-مدار که خود را هدایت و رهبری میکند وارد عمل میشود. سودان، الجزایر، جلیقه زردها، عراق، ایران و اروپای آینده.
بدین ترتیب برای هر مبارزی بسیار آسان شده است که اردوگاه خود را با بصیرت و آگاهی انتخاب نماید. فروپاشی و تلاشی از درون، ذاتی هر پدیده است. این تلاشی را در حکومتها به صورت کهولت و پیری میبینیم که در حالت انفعالی موجب ماندن رژیمها میشود. بدین ترتیب که رژیم دیگر نمیتواند هیچ کیفیت جدیدی برای خود بسازد. و دائم در معرض حمله واقع میباشد و هر عمل آن با عکسالعمل شدید جامعه روبهرو میشود. به همین جهت رژیم همواره در حال دفاع از خودش میباشد و این دفاع کردن منجر به تحلیل رفتن نیروی آن میشود. این همان رژیمی بود که برای تعیین سرنوشت کشورهای آسیایی عربدهکشی میکرد ولی اکنون از پس نمایندگان انتخابی خود در مجلس هم بر نمیآید.