پیشنهاد پارلمان بریتانیا برای ممنوعیت خودروی شخصی
در خبرها آمده است* که پارلمان بریتانیا برای مقابله با بحران محیط زیست پیشنهادممنوعیت مالکیت خصوصی خودروها را داده است. طرح چنین پیشنهادی -تخطی به قانون مقدس اقتصاد و مالکیت خصوصی- چون ممنوعیت مالکیت خصوصی ماشین و توصیه به بهره برداریهای اشتراکی و نیز گسترش وسایل حمل و نقل عمومی و….، توسط پارلمان کشوری که نماد و مهد دموکراسی بورژوائی بوده است، براستی شنیدنی و شگفتانگیزاست و با خود حکایت ها دارد! مدتی پیش در یادداشت کوتاه دیگری از دفاع بخشی از بزرگترین سرمایهداران معروف جهان به تامین درآمد پایه همگانی بدلیل تحولات بزرگ انقلاب صعنتی چهارم اشاره کردم و اکنون میبینیم که مکرون به عنوان برگزارکننده نشست سران هفت کشورصنعتی غرب-نمایندگان تیپیک لیبرال دموکراسی و آن چه تمدن غرب خوانده می شود پیرامون بحران عمیق اقتصاد بازار آزاد و البته صف کشیدن مدافعان سوسیال دمکراسی در میان کاندیدهای حزب دموکرات آمریکا یعنی در دژ سرمایهداری و البته فعال شدن و عروج نوفاشیسم که معمولا در شرایطی که جامعه بشری و اکنون جهان گلوبال آبستن تحولات بزرگی است و بیم عروج یک انقلاب می رود براستی معنانی بزرگ این نوع وقایع به چه معناست؟
بی گمان پاسخ پرسش های بزرگ آسان نیست و در واقع باید در خود فرایندهای پرسش برانگیز ردی از پاسخ ها را یافت و آن ها را هم چون فرضیه های خام ونخست موردبررسی و راستی آزمائی قرارداد و سعی کرد که تصویر هر چه روشن تری از مشخصات و سیمای آن بدست آورد.
نقدا می توان اولا این جوراعترافها و اظهارنظرها از درون کمپ بورژوازی مسلط و تسط مهمترین نخبگان و کنترلکنندگان نظم کنونی برجهان که معمولا وظیفه اشان کنترل نظم و کتمان چالش هاست خود به معنی فراروئی چالش های به فازکیفی جدیدی است. ثانیا به معنی آن است که در درون کمپ بورژوائی امید به حفظ وضع کنونی تضعیف شده و لازم است بخش های دوراندیش و آینده نگراین سیستم ابتکارتحولات از بالا را بدست گیرند و خود به جراحی مدیریت شده برای حفظ حداکثرمنافع سیستم مبادرت ورزند و گرنه ممکن است قافیه را از دست بدهند. ثالثا به معنی آن است که رویکردهای آتی بدون توسل به نوعی «سوسیالیسم» و یا اگر بتوان گفت دولت های اجتماعی ناممکن است. رابعا از سه مولفه یک بحران سه وجهی (دمکراسی و شکاف عظیم طبقاتی و بحران زیست محیطی ) این سومی چنان با ابعاد و پی آمدهای شتابان و وخامت باری همراه است که مبارزه علیه آن جز با مبارزه علیه نوعی سوسیالیسم و اشتراکی کردن و کنترل جنون مصرف و جامعه مصرفی ممکن نیست.
پرسش این است که آیا سرمایه داری جهانی شده می تواند از بالا و از میان صفوف خود بدیلی بیرون بدهد؟ آیا چاقو می تواند دسته خود را ببرد؟ آیا هدف آنها واقعا یک جراحی واقعی در سرمایه داری است یا افزایش توان کنترل جامعه جهانی از بالا و جاری کردن خون تازه ای در اندام فرسوده سرمایه داری؟ اگر بتوان پاسخ اولیه ای برای این سوال ها پیداکرد شاید بتوان گفت که اولا هیچگاه متولیان نظم حاکم بدون فشارسنگین از پائین و مشاهده شبح تحولات و اعتراضات و انقلابات دست به تغییرمحسوسی نزده اند و یا اگرهم مبادرت کرده اند اساسا سترون و ناکام بوده است. تاریخ تحولات از بالا بدون فشارجنش ها و از پائین جعل تاریخی است. ثانیا مشخصا عروج نئوفاشیسم ( و کلا دولت های اقتدارگرا و یا از سوئی بورژوایی-ضددمکراتیک امثال پوتینیسم و یا مدل چینی و… که مدعی بدیل بودن در برابر جناح دیگرسرمایه هستند) به موازات نیاز سوزان به تغییرات بزرگ جهان، با بسیج پایهها و فرافکنی نکبت و معضلات جهان به عواملی کاذب و فرعی چون مهاجرت و ملی گرائی و …. خطر مهمی است که برآمد یک جنبش اصیل و جهان شمول علیه سرمایهد اری جهان شمول را تهدید می کند. و این دو علیرغم رقابت و کشاکش درونی خود هم چون یک شمشیر دو دم شکلگیری یک حرکت مبتنی برمطالبات راستین و مستقل از دو قطب سرمایهداری را هدف گرفتهاند. روشن است که اکنون وجود و حضور و میدان آمدن مدافعان واقعی جهانی دیگر بیش از هر زمان دیگری لازم و حیاتی است. اما آنها بدون تجهیز به آگاهی مدرن زمانه ما و مبارزه سرنوشت ساز علیه هردو قطب نظام سرمایهداری قادر به تاثیرگذاری موثر و بسنده در راستای فراتر رفتن یک گام کیفی از هردوی آنها و به جهانی دیگر نخواهند بود…. آن چه که می تواند به اعتراضات جهش و جهت درست بدهد همانا خود آگاهی به معنا و گوهرتحولاتی است که جنبش ها با خودشان حمل می کنند.
به باورمن «پارادایم دولت های ترازنوین اجتماعی و منفی» در شرایط انتقالی بزرگی که بسر می بریم»*، برابرنهادی است که از قضا بخش هائی از بورژوازی باصطلاح پیشرو سعی می کند که با هوشیاری آن را از بالا مصادره کرده و مسخ و کم اثرو کنترل و هدایت شده پبیش برد و نفس ابراز چنین اظهاراتی دالی است بر درستی آن تحولات در زیرپوست جامعه بشری… اگر چنان سخنانی بر زبان مکرون به عنوان نخبه ای از بورژوازی لیبرال (و نئولیبرای) که جهان را تسخیرکرده، جاری می شود بخاطر آن است که او از نزدیک با جنبش جلیقه زردها و مبارزات اعتراضی مردم فرانسه دست و پنجه نرم کرده و عمق بحران را حتی بیش از سایرنخبگان حاکم دریافت کرده است.
به نقل از مکرون: در سخنرانی مفصل او درباره سیاست خارجی و نظام بینالمللی. « او تاکید کرد که نظم بینالمللی در حال تغییر است و سلطه هژمونی غرب بر جهان پایان یافته است. و در این زمینه گفت: ما شاهد پایان هژمونی غرب بر جهان هستیم. ما از قرن هجدهم به نظامی مبتنی بر هژمونی غربی عادت کردهایم، که رهبری آن نیز بر عهده فرانسه و جنبش روشنگری بود. در قرن نوزدهم این رهبری به واسطه انقلاب صنعتی در اختیار بریتانیا قرار گرفت و در قرن بیستم هم به واسطه دو جنگ جهانی و استیلای اقتصادی ایالات متحده، رهبری به آمریکا رسید. اوضاع تغییر کرده است. غربیها مرتکب اشتباهاتی شدهاند. در جریان بحرانها، برخی تصمیمات غلط اتخاذ شده است. برخی از تصمیمات و اقدامات غلطی از سوی ایالات متحده اتخاذ شد… که تبعاتی داشت که تصور میکردیم غیرملموس است، اما باعث شد تا اوضاع شروع به تغییر کند. در نتیجه، امروز واقعیات ژئوپلتیکی تغییر کرده است. و حالا با ظهور قدرتهای جدیدی روبرو هستیم که آنها را دستکم گرفته بودیم. در وهله اول چین. علاوه بر این، روسیه که در سالهای اخیر راهبردهای موفقتری از ما داشته است.
رئیس جمهور فرانسه در این زمینه اضافه کرد، علاوه بر قدرتهای اقتصادی، قدرتهای سیاسیای نیز ظهور کردهاند که خود را تمدنهایی میدانند که در حال تغییر و تحول نظم بینالمللی هستند و بر اقتصاد جهانی نیز اثرگذارند… به چین، هند و روسیه بنگرید که انگیزههای سیاسی به مراتب قدرتمندتری از اروپاییها دارند. آنها با فلسلفه، منطق و تصوراتی عمل میکنند که ما آنها را از دست دادهایم و این دارد ما را نیز دستخوش تحول میکند. وی در نهایت تاکید کرد که اقتصاد بازار(نظام سرمایه داری) با بحرانی بیسابقه روبرو شده است.»
* پیشنهاد پارلمان بریتانیا برای ممنوعیت خودروی شخصی