ترامپ، بازندهای گستاخ

نقد

مجید دارابیگی

نه دنیای سیاست، که دنیای سیاست بازان، دنیای شگفتی هاست و هر بار در گوشه ای از جهان، شگفتی تازه ای به نمایش در می آید. دار و دسته ی هیات های سینه زنی و نوحه خوانی هوادار خمینی در پانزده خرداد سال هزار و سیصد و چهل و دو، در تهران بدنامی به بار آوردند. سینماها را به آتش کشیدند و زنان و دختران بدون چادر و روسری را چاقو زدند و به پشتیبانی از آنان، گروه، گروه از روستائیان ورامین به تشویق و تحریک جوجه آخوندها پای پیاده راه افتادند تا خمینی را از بند آزاد سازند. اما پانزده سال پس از این ماجرا، در پرتو فراموشی توده ای، خمینی مرتجع، مخالف تقسیم زمین و حق رای زنان، به یک رهبر آزادی خواه ضد دیکتاتوری ارتقا مقام یافت و با وعده ی آب و برق و نفت مجانی و آزادی برای همه و از جمله کمونیست ها، به مثابه قهرمان آزادی بخش ملی از تبعید بازگشت تا دمار از روزگار آزادی و آزادی خواهان برآورد و رسالت ناتمام دیکتاتوری شاه را به سرانجام برساند.

خمینی اگر چه به زنان اجازه داد تا به جمهوری اسلامی رای دهند اما اراذل و اوباش را با ژس و شعار یا روسری، یا توسری به خیابان فرستاد تا حجاب اسلامی را این بار با قهر حکومتی تحمیل کند. دیری نگذشت که اراذل و اوباش با شیشه های اسید به میدان مبارزه با بدحجابی به میدان آمدند تا خواهران زینب را یاری کنند. زیرا نخستین کتک خور را زنان و دختران می دانستند تا پس از سرکوب زنان، نوبت به ملیت های تحت ستم دوگانه، کارگران و زحمت کشان، فرا رسد و جنبش ارتجاعی اسلامی را رونقی تازه بخشد. د رپی سرکوب همه جانبه، بساط خلیفه گری اسلامی برپا کند و با شعار صدور انقلاب، فراتر از خاورمیانه و کشورهای اسلامی، زمینه ای فراهم سازد تا در رقابت با تروریست دولتی و شبه دولتی شیعی دست پخت وی، تروریسم سنی گرائی، حتا شماری از کشورهای اروپائی را هم به آشوب بکشاند. اگر خمینی الفبای سیاست را می دانست هرگز مناسبات سیاسی ایران را آن چنان با رژیم بعثی عراق تیره نمی ساخت که جنگ هشت ساله دو کشور و ویرانی بخش مهمی از دو کشور را در پی داشته باشد.

در کم تر از دو سال پس از جلوس خمینی، “رونالد ریگان”، یک هنرپیشه ی درجه دوم فیلم های هالیودی، که مانند خمینی هیچ پیشینه سیاسی نداشت، به همان شیوه ی عوام فریبی خمینی به شعار آمریکا را دوباره بزرگ خواهد ساخت، به کسب مقام ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا نایل آمد تا دست در دست “الیزابت تاچر” یک چهره ی دست دومی حزب توری که در بریتانیا به مقام نخست وزیری رسید با برچیدن کشورهای سوسیالیستی، به دوگانه گی نظام جهانی پایان دهند، جهان را به شیوه ی لیبرالیسم آمریکائی، آمریکائیزه و نئولیبرالیزه کنند، با تجدید فشار بر اتحادیه های کارگری و انحلال آن ها، دمار از روزگار کارگران خودی در آمریکا و بریتانیا در آورند تا نوبت به دیگر کشورهای جهان برسد و دست سرمایه داران را برای تشدید استثمار هر چه بیش تر کارگران، با انحلال و تضعیف اتحادیه های کارگری و بی حقوقی کارگران و کاهش خدمات اجتماعی باز بگذارند. امری که با تشدید رقابت های نظامی و اعلام جنگ پرهزینه ی ستاره گان همراه با تشدید فشار اقتصادی[i] زوال ابرقدرت شوروی و اردوگاه سوسیالیستی را شتاب بخشید.

اگر خمینی ایران و دیگر کشورهای اسلامی را تروریزه ساخت، طرح های تاچری ـ ریگانی که از جانب هارترین جناح سرمایه داری جهانی دیکته می شد، هم جنبش اسلامی سنی گری را از افغانستان و پاکستان تا آسیای میانه و قفقاز و از عربستان تا مغرب در شمال آفریقا گسترش داد و هم این که ورای یوگسلاوی پیشین، اروپای خاوری و اتحاد شوری پیشین را هم بالکانیزه ساخت.

هنوز خمینی سر بر بالین خاک ننهاده، که خمینی دیگری به نام برلسکونی و این بار در ایتالیا، چهره ی مافیائی فوتبال و رسانه ای بدون پیشینه ی سیاسی، با برپا کردن یک حزب یک شبه، به مدت دو دهه ارابه ران سیاست بزرگ ترین کشور مافیائی جهان می شود. اگر پیش از رسیدن خمینی به مقام رهبری یک کشور بزرگ خاورمیانه، در کشورهای آسیائی، آفریقائی و آمریکای لاتین درجه داران و افسران دست پرورده، با کودتاهای نظامی بر اریکه قدرت دست می یافتند، در کشورهای اروپائی که حزب و حزبیت جای گاهی داشتند و رهبران حزبی در رقابت های حزبی و انتخاباتی به قدرت می رسیدند و میلیاردرها و میلونرها در پشت چهره ها پنهان می شدند، در پی گسترش سیاست نولیبرالی و ظهور یک شبه میلیاردر و میلیونرها، تابوهای اخلاقی در هم شکست و در هر گوشه ی جهان لومپن ها، و سرمایه داران کلاشی که با هزاران نیرنگ میلیاردر می شدند برای کسب نخست وزیری یا ریاست جمهوری خیز برداشتند. و با تاسیس حزب های انتخابتی یک شبه خود سکان دار امور شدند و اگر در کشوری مانند فرانسه چنین مجالی نبود، ژاک شیراک در سمت شهرداری پاریس و نخست وزیری که یک دوجین پرونده داشت با دریافت بیست میلیون دلار رشوه ی علنی از رئیس جمهور کشور فقیر سنگال هزینه ی انتخاباتی را تامین می کند و خلف وی، سرکوزی ورای دریافت کومک های همه جانبه از میلیاردر های فرانسوی، با دریافت بیست میلیون یورو از معمر قذافی بخشی از هزینه ی انتخاباتی خود را تامین می کند و برای جلوگیری از افشای احتمالی این رشوه، کمر به سرنگونی قذافی می بندد.

با زوال اتحاد شوروی پیشین، در همه ی جمهوری نوبنیاد جلوه گاه غارت گرانی می شود که سر از زمام داری بر می آورند و در یک جمله تاریخ سی ساله ی پس از زوال اردوگاه، تاریخ رسوائی و رهبران رسوائی است که یکی پس از دیگری به محاکمه و یا باج خواهی از سلف خود می پردازند.

سی سال پس از ریگان و خمینی، نوبت به یک دلال ساختمان به نام دونالد ترامپ می رسد که با هزار نیرنگ و دوز و کلک و کلاه برداری از خرد و کلان خود را به مثابه یک میلیاردر بالا کشیده و مانند خمینی و ریگان تجربه و یا پیشینه ی کار سیاسی ندارد. در میدان رقابت حزبی، همه ـ ی رقیبان را کنار می زند. به مردم آمریکا وعده داد تا پادگان های نظامی برون مرزی را جمع کند، نظامیان را به کشور برگرداند. ، مالیات ها را کاهش دهد و بیکاران را به سر کار برگرداند. نیرو دیگری را خوردند که بیش از چهار سال است که مردم جهان و آمریکا با یک پلیس و دلال پیشین ساختمان به نام دونالد ترامپ دست به گریبان اند که تلاش دارد امریکا و جهان را با رویاهای خود هم آهنگ سازد و نه خود را با واقعیت های امروزین جهان و آمریکا!

چهل سال پیش از این یک هنرپیشه ی دست دوم هالیودی به نام رونالد ریگان در سمت ریاست جمهوری آمریکا، در پیوند تنگاتنگ با یک سیاست مدار محافظه کار بریتانیائی به نام مارگارت تاچر که به سبب رقابت مردان سیاست پیشه حزب توری به عرصه ی قدرت و مقام نخست وزیری رسید، با یورش همه جانبه به دست آوردهای کارگری در هر دو کشور، کاهش میزان خدمات اجتماعی، تضعیف و در مواردی برچیدن و ممنوعیت اتحادیه های کارگری و صنفی در درون کشور، و تجدید جنگ سرد با کوبیدن بر شعار ضد کمونیستی و ضد کارگری، و تشدید محاصره ی اقتصادی اتحاد شوروی پیشین و دیگر کشورهای بلوک شرق، جنگ سرد را به سود جهان سرمایه داری به پایان رساندند و بنیاد تازه ای در سیستم مالی و پولی جهان پی افکندند که همه ی کشورهای جهان بدهکار چند کشور ثروت مند هستند و کشورهای ثروت مند و از جمله بریتانیا و آمریکا هم به نوبه ی خود در پرتو سیستم نئولیبرالی بدهکار بانک ها! نظام نوینی که فقر جهان سومی را شتابان بر کشورهای بلوک شرق پیشین گسترش داد و در تداوم خود می رود که جهان پیش رفته ی سرمایه داری را هم به این بلا مبتلا سازد.

این گفته ی درخشان کارل مارکس که تاریخ دو بار تکرار می شود. بار نخست فاجعه است و بار دوم کمدی، مصداق بارزی از این تکرار که ترامپ خواست پا، جای پای ریگان بگذارد و بوریس جانسون با شعار جدائی بریتانیا از اتحاد اروپا، تاچر دومی گردد. هر دو با شعارهای ناسیونالیستی پیش آمده اند و بر رای محافظه کاران، شوینیستی ها و عقب مانده ترین لایه های اجتماعی که مستعدترین لایه های فریب خورنده هستند، به مسند قدرت عروج یافته اند و هر دو درمانده تر از هم دیگر، پیش از ان که به جائی برسند، ترامپ از اریکه قدرت به زیر کشیده شد، تا که نوبت به جانس برسد.

دونالد ترامپ که با شعارهای ریگان دایر بر این که امریکا را دوباره قوی می سازیم به میدان آمد در طی این چهار سال، بیش ا زهر چیز در تدارک تجدید انتخاب خود برآمد. با بستن عوارض گمرکی بر واردات چینی و اروپائی، بر این پندار بود که سطح اشتغال را بالا می برد اما این اقدامات تنزل سطح زنده گی شهروندان را با خود دارد و اگر اشتغالی صورت گرفت بیش از ان که ناشی از افزایش هزینه کالاهای وارداتی باشد به پایان دوران رکود دهه پیشین بر می گردد که به تناوب در هر دهه طاهر می شود.

دموکراسی غربی دو وجه بارز دارد. نخست این که برای رای دهنده گان دست کم دو بدیل انتخاباتی وجود دارد. اگر چه هر کدام از احزاب سیاسی هوداران و رای دهنده گان ثابت قدمی دارند اما بخشی از شهروندان چون پاندول در حرکت اند. گاه این حزب را مقدم می دارند و گاه ان حزب را، و برای این بخش از شهروندان که به برنامه ی بدیل های رقیب نگاه می کنند به هر حال امکان دومی وجود دارد تا از این حزب به ان حزب و از این بدیل به آن بدیل روی آورند و جامعه کم تر دچار زمین لرزه های سیاسی می شود. دومین وجه بارز دموکراسی های غربی، پذیرش تصمیم و اراده ی رای دهنده گان است. از این روی حزب بازنده، یا رهبر بازنده پس از شمارش آرای به صندوق ریخته، جدای از این که ورقه ی رای باشد یا الترونیک با پذیرش پیروزی رقیب مسولیت باخت را بر عهده می گیرد و میدان را برای شخصیت جوان تر و یا رقیبان حزبی باز می کند.

ترامپ به این پرنسیب دموکراسی پای بند نیست و با خودداری از پذیرش مسولیت باخت، نمی خواهد میدان را به سود رقیبان حزبی باز بگذارد. از این روی با اعلام برنده شدن خود و متهم ساختن حزب رقیب و نامزد رقیب به تقلب انتخاباتی، از فردای انتخابات با برپائی جنجال های پی در پی، دو آماج را پی می گیرد. نخست این که با برنده دانستن خود، ا زهم اکنون بر ان است که پس از چهار سال بار دیگر به عنوان نامزد جمهور یخواهان وارد کارزار انتخاباتی شود و به جبران مافات و شکست کنونی بسازد.


ارسال نقد

نظر شما