آزادی، دستاوردی بزرگ و بهایی سنگین

نقد

آزادی، استفاده‌ها و برداشت‌های گوناگون از آن

«آزادی» از مناقشه برانگیزترین کلمات در طول تاریخ بوده است که اذهان بسیاری از هنرمندان و فیلسوفان و اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. بسیاری از نویسندگان و شاعران مطالب و اشعار شورانگیزی در ستایش آزادی نگاشته اند و انسانهای بسیاری برای این آرمان بزرگ بشری جان خود را از دست داده اند.

در بیان مفهوم آزادی، تعاریف بسیاری صورت گرفته و هر کس از دریچه نگاه خود به تعریف آزادی پرداخته است. آزادی در بیان و ابراز عقیده، آزادی در کسب ثروت و مالکیت خصوصی، آزادی در انتخاب ایدئولوژی و سبک زندگی و مواردی از این قبیل بیشترین تاکیداتی است که حول و حوش این واژه صورت گرفته است.

اما تعریف و برداشت دیگری هم از آزادی می توان داشت. برداشتی که در آن آزادی چنان با تار و پود و روح و روان انسان درآمیخته می شود که هیچ فرد و سازمان و قدرتی توان به بند کشیدن و محدود کردن آن را دارا نباشد. این برداشت از آزادی که به مراتب برداشتی رادیکالتر است را می توان “آزادی ذهنی” نامید. آزادیی که از طریق شکستن بت های ذهنی ایجاد می شود و چنان مرزهای عظیمی را طی کرده می کند که هیچ دستی قدرت و توان محدود کردن آن را نمی یابد.

در طول تاریخ اندیشمندان و هنرمندان بزرگ فراوانی بوده اند که با وجود زندانی شدن و تحمل شکنجه های فراوان و حتی گرفته شدن جسم و جانشان، کسی نتوانست آزادی آنها را بگیرد و در کمال بزرگ منشی به روح بزرگ و آزاد خود وفادار ماندند و به همگان در طول تاریخ نشان دادند که آزادی واقعی، آزادیی است که کسی توان سلب آن را نداشته باشد.

سقراط شهید بزرگ راه آزادی نمونه اعلا چنین انسان هایی است که به چنان مرزهایی از آزادی دست یافته است که نه خشک اندیشان و نه حاکمان فاسد آتن توان محدود کردن آزادی او را پیدا نمی کنند و در نهایت مجبور به گرفتن جان او می شوند.

آنتونیو گرامشی اندیشمند برجسته ایتالیایی نمونه اعلای دیگری از همان انسان هایی است که به چنین جایگاهی رسیده است. گرامشی با اینکه بهترین سالهای زندگی خود را در زندان سپری می کند اما حکومت فاشیستی ایتالیا توان محدود کردن مرزهای اندیشگی او را ندارد و او در همین مدت با اندیشدن و نوشتن پایه های یکی از عمیق ترین و فلسفی ترین خوانش های مارکسیتی را بر جای می گذارد.

ویکتور خارا یکی دیگر از نام های ماندگار در تاریخ آزادی است. نامی که آزادی روح خود را با گیتارش در تاریخ ثبت کرد و به جلادان نشان داد که نه سرهنگ های زره پوش و نه زندان های شیلی توان محدود کردن آزادی او را ندارند. خارا در مقابل درخواست رئیس زندان که از او پرسیده بود آیاحاضر است برای دوستان گیتار بزند و سرود بخواند ؟ پاسخ مثبت می هد و رئیس زندان به یکی از گروهبانان می گوید گیتارش را بیاور ! در آن حال گروهبان با تبری هر دو دست ویکتور خارا می شکند و سپس..ویکتور خارا ، درحالی که دستان خونریزش را درآسمان حرکت می دهد شروع به خواندن سرود آزادی می کند…


پی‌نوشت: داستان مرگ سقراط، ویکتور خارا، انتونیو گرامشی، منصور حلاج، جوردانو برونو و برخی از اندیشمندان و هنرمندان بزرگ در تاریخ که جسم و جان خود را فدا کرده اما به آزادی خود وفادار مانده اند نشانگر آن است که آزادی واقعی چیزی است که هیچکس و هیچ جایگاهی توان محدود کردن آن را ندارد.


ارسال نقد

نظر شما