چارهای باید!
امیرجواهری لنگرودی ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهـن رادهـی گر آب و آتـش، دشنهی فـولاد میگردددلم از این خرابیها بُـوَد خوش، زانکه میدانمخرابی چون که از حـد بگذرد آبــاد می گـرددبه ویرانیِ این اوضاع، هــستم مطمئن، زآنروکه بـُـنیـــان جـفا و جور، بی بنیـــاد میگـرددتپیـــدنهای دلهـا نـالـه شـد، آهــسته آهــستهرساتر گر شود، […]