صدای کارگر http://www.sedayekargar.com صدای زحمت‌کشان، صدای بی‌صدایان برای ایرانی آزاد Wed, 24 Apr 2024 11:57:41 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=5.8.9 https://i1.wp.com/www.sedayekargar.com/wp-content/uploads/2019/07/cropped-1107927-498476-14.png?fit=32%2C32 صدای کارگر http://www.sedayekargar.com 32 32 88122710 تضاد، معیار حقیقت http://www.sedayekargar.com/book/%d8%aa%d8%b6%d8%a7%d8%af%d8%8c-%d9%85%d8%b9%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/book/%d8%aa%d8%b6%d8%a7%d8%af%d8%8c-%d9%85%d8%b9%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/#respond Wed, 24 Apr 2024 11:57:36 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7253 کتاب «تضاد، معیار حقیقت» مجموعه‌ جستارها و مقالات سیاسی، اجتماعی و تاریخی به قلم «امید نیک» است. در این مجموعه مقالات متعددی وجود دارد که مسائل ایران و دنیای امروز را با نگاهی عمیق‌تر بررسی و تحلیل می‌کند. این جستارها، مسائل انسان امروزی را ریشه‌یابی می‌کند و با اتکاء به دانش عمیق فلسفی، بر دنیای امروز پرتو می‌افکند و در تفکر و جستجو،‌ خواننده را همراه خود می‌کند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/book/%d8%aa%d8%b6%d8%a7%d8%af%d8%8c-%d9%85%d8%b9%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/feed/ 0 7253
نافرمانی مدنی یک حرکت تهاجمی و مبارزه منفی یک حرکت تدافعی http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%ad%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%ad%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85/#respond Sun, 17 Mar 2024 11:48:25 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7248 همایون سپهوند

اول- تفاوت بین مبارزه‌ی منفی و نافرمانی مدنی چیست؟

علی‌رغم قرابت‌های بسیاری که بین این دو شیوه مبارزه وجود دارد، این دو تفاوت‌های حتی محتوایی با هم دارند، مبارزه‌ی منفی، یک نوع نارضایتی، یک نوع بی‌اعتمادی و یک رویگردانی از هیئت حاکمه است که در ابتدا با اقدام و عمل هم همراه نیست. مثلا در ایران مردم مدتی طولانی است که معترض و بی‌اعتماد هستند، به صدا و سیما، به دادگاه‌ها و ارگان‌های قضایی، به توصیه‌های ولایت برای فرزندآوری، به مدل زندگی تبلیغ رژیم (الگوی زن، اوشین یا فاطمه زهرا)، و هر یک به طریقی و مثلا با رویگردانی از مساجد و عدم اجرای فرایض دینی، قطع همکاری بای بانک‌ها، جایگزین کردن شبکه‌های خارجی با صدا و سیما، و… صورت می‌پذیرد. به طور طبیعی این مدل از مبارزه یا بی‌هزینه و یا کم هرینه است. خیلی با احتیاط می‌توانیم بگوییم که مبارزه‌ی منفی یک حرکت دفاعی است و نه تهاجمی. در صورتی که نافرمانی مدنی، یک عمل و اقدام فراقانونی و یک رویارویی فرسایشی با هیئت حاکمه است. یا با زیر پا گذاشتن آن چه که رژیم امر به معروف می‌نامد و به اجرا گذاشتن آنچه را که ولایت مطلقه نهی از منکر قلمداد می‌کند. به عنوان مثال حجاب و آزادپوشی زنان، چشن‌ها و عروسی‌های مختلط، ماهواره و فیلترشکن، ازدواج سفید، اعتصاب و راه‌پیمائی، چهارشنبه‌سوری، و… . طبیعتا مبارزه به شیوه‌ی نافرمانی مدنی همان طور که در چند سال گذشته شاهد بوده‌ایم دارای تبعات وهزینه‌هایی است که در مواردی جبران‌ناپذیر می‌باشد. به طور قطع می‌توان گفت که مبارزه به روش نافرمانی مدنی یک حرکت تهاجمی است و نه تدافعی.

دوم- مطلق کردن روش و شیوه مبارزه، جزم‌اندیشی است

مطلق کردن روش و شیوه مبارزه، چه قهرآمیز و انقلابی و چه خشونت پرهیز و مسالمت‌آمیز و مبارزه‌ی منفی، و چه نافرمانی مدنی، نطفه‌هایی از جزم‌اندیشی و دگماتیسم را در خود دارد و باید بنا بر «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» روش و شیوه‌ی مبارزه را اتخاذ کرد. در حقیقت مردم و انقلابیون خواستار ریختن حتی یک قطره خون از دماغ دشمنانشان هم نیستند. به قول تروتسکی مردم زمانی که هیچ چاره‌ی دیگری نداشته باشند به انقلاب روی می‌آورند. روش و شیوه‌ی مبارزه که اختیاری و انتخابی نیست؛ مستبدین و دیکتاتورها، انقلاب و روش رسیدن به آن را به توده‌ها تحمیل می‌کنند.

سوم- اصلاح‌گران در تاریخ ایران همگی در عمل با شکست روبرو شده‌اند

اصلاح‌گران صد و اندی سال ایران، از قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، نهضت آزادی، جبهه ملی و… گرفته تا اصلاح‌طلبان رنگارنگ بعد از انقلاب، همگی در عمل با شکست روبرو شده‌اند، و تنها مورد قابل اتکا و غرورآفرین، دکتر محمدمصدق و ملی کردن صنعت نفت بوده. در سطح جهانی هم علی‌رغم مبارزه در جای جای جهان با شیوه‌ها و اهداف مختلف در دو قرن گذشته، تحلیلگران سیاسی عموما به دو مورد موفق شیوه‌ی مبارزه خشونت‌پرهیز اشاره می‌کنند؛ نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی و گاندی در هندوستان.

چهارم- هرچه قدر هزینه‌ی کار سیاسی پایین‌تر ‌باشد، تعداد شرکت‌کنندگان بیشتر خواهد بود و بالعکس

هزینه‌ی کار سیاسی و مبارزه با تعداد شرکت‌کنندکان در این امر، دو بردار هم جهت نیستند، بلکه برعکس؛ بدین معنی که هر چه قدر هزینه‌ی کار سیاسی پایین‌تر باشد، تعداد شرکت‌کنندگان بیشتر خواهد بود و بالعکس. دم دست‌ترین مثال آن، اعتراضات و خیزش‌های‌، سال‌های ۹۶، ۹۷، ۹۸ و ۱۴۰۱ از یک طرف و انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ از طرف دیگر را می‌توان از نظر کثرت شرکت‌کننده و تحریم‌کننده مقایسه کرد.

پنجم- مردم، از مبارزه در چهارچوب قانونی ناامید می‌شوند!

رابطه‌ی مردم با هیئت حاکمه در شرایطی به جایی می‌رسد که مردم و نمایندگان سیاسی آن‌ها، از مبارزه در چهارچوب قانونی ناامید می‌شوند و عملا بایدها و نبایدهای هیئت حاکمه را زیر سئوال می‌برند. نمونه‌ی شاخص و برجسته‌ی آن مبارزه‌ی زنان و دختران شجاع ایران برای آزادپوشی است که هم اکنون در جریان است.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%ad%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85/feed/ 0 7248
مبارزه منفی، ماهیت و ویژگی‌های آن http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d9%88-%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d9%88-%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%86/#respond Fri, 15 Mar 2024 09:59:32 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7244 امید نیک،

در جواب پرسشی که چه روشی برای مبارزه مطلوب است به این گفته لنین باید توجه کرد که گفت: “روش و شیوه‌ی مبارزه را دشمن تعیین می‌کند.”

در عین حال باید به روش‌های انقلابی موفق در گذشته توجه داشت که در بسیاری از کشور ها جواب داده است. انقلاب اکتبر، مبارزه مردم چین علیه ژاپن، مبارزه مردم ویتنام علیه آمریکا، الجزایر، کوبا، نیکاراگوئه و…

مبارزه منفی با نام گاندی برای استقلال هند، گره خورده است. مبارزه منفی بر دو اصل استوار است؛ اول، عدم خشونت، و دوم، حق اعترض.

این دیدگاه، در اوائل قرن بیستم از طرف انقلابیون رادیکال به شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرد. آن را به پاسیفیسم و در حالت افراطی به نیهیلیسم متهم میکردند که در تلاش است تا به جای تضاد و نبرد طبقاتی، سازش طبقاتی را ترویج و تبلیغ کند. اما مبلغان مبارزه منفی در پاسخ می‌گفتند که حرکت ما، خواسته‌ی این یا آن طبقه یا آن بخش از جامعه نیست. حرکت ما متوجه تمام مردم است. اما برای بسیج تمام مردم، می‌بایستی یک و تنها یک هدف مشترک و اصلی مطرح شود که مورد تائید تمام مردم باشد. مثلا در هندوستان هدف رسیدن به استقلال از استعمار انگلستان بود. استقلال هند مورد تائید یکپارچه‌ی ملت هند بود و در آن هیچ شکاف و خللی وجود نداشت و در صورت بروز هم محو می‌گردید.

از نگاه تجربه تاریخی تا کنون، این اهداف و وظایف برای مبارزه منفی تعریف شده است:

  • هدف مشترک که مورد خواست و تائید تمام ملت و اقشار مختلف جامعه باشد. مانند کسب استقلال از انگلستان در هند، ملی کردن صنعت نفت در ایران، مبارزات استقلال‌طلبی مردم اندونزی به رهبری سوکارنو و…
  • ماهیت مبارزه منفی،(لااقل تا کنون) یک مبارزه ناسیونالیستی بوده است. مانند ملی کردن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر و ملی کردن صنعت نفت در ایران توسظ مصدق.
  • مبارزه منفی یک مبارزه اعتراضی است با روش‌های صلح‌جویانه، که کمترین هرینه را برای شرکت کنندگان در این مبارزات داشته باشد.
  • نافرمانی مدنی، مواقعی به صورت اعتصابات، مطالبات صنفی و سندیکائی بروز می‌کند.
  • وجود یک رهبر جهت هدایت مبارزه مردم برای رسیدن به هدف، که یا قبل از جنبش وجود دارد و یا در جریان مبارزه پیدا می‌شود.
  • چون مبارزه صلح‌جویانه و دور از خشونت است، تنها می‌تواند از طرف بورژوازی ملی به عنوان یک طبقه هدایت شود. بالطبع رهبران جنبش از میان این طبقه خواهند بود. چون فقط بورژوازی خواستار آشتی و مصالحه‌ی طبقاتی است.
  • آنچه تجربه‌ی تاریخی نشان داده است پس از پیروزی مبارزه منفی و رسیدن به هدف، شکاف‌های سیاسی، اجتماعی و طبقاتی به سرعت رشد می‌کند.
  • مزیت مبارزه به روش منفی، کم بودن هزینه آن است که می‌تواند اکثریت بسیار بزرگ مردم را به همراه داشته باشد.
  • در مبارزه‌ی منفی هیئت حاکمه باید به روشنی در مقابل آن قرار گرفته باشد و نتواند از نیروی نظامی بر علیه آن استفاده کند.
  • در صورت شرکت فقط یک طبقه در مبارزه منفی، شکست آن قطعی خواهد بود.
  • پیروزی مبارزه منفی، بیش از هر چیز متاثر از رهبران و شرکت اکثریت مردم در آن است.
  • چون هیئت حاکمه‌هایی که در مقابل خواسته‌های مردم ایستاده‌اند همواره فاسد و بی‌ریشه می‌باشند، در صورت ادامه‌ی مبارزه منفی از درون فروپاشی پیدا می‌کنند.
  • این یک اشتباه بزرگ است که عده‌ای مبارزه منفی را با مبارزه‌ی قانونی یکی می‌دانند. در مبارزه منفی هیئت حاکمه شریک نیست ولی در مبارزات قانونی شراکت دارد چون قوه‌ی قانون‌گذاری در اختیار اوست.
  • مبارزه‌ی منفی همواره با مبارزات فرهنگی گره خورده است و خواست‌های فرهنگی و اجتماعی تبدیل به شعارهای آن می‌شود. و از همین ناحیه جنبه تاریخی پیدا می‌کند.
  • هیئت حاکمه همواره تلاش دارد تا مبارزه منفی را با خشونت آلوده سازد تا آن را سرکوب کند.
  • مبارزه منفی با مبارزه در کف خیابان بصورت اعتراضات واعتصابات بدون خشونت در تضاد نیست.
  • در مبارزه‌ی منفی همواره عناصر رادیکال به شدت عمل روی می‌آورند و در صورتی که رهبران جنبش ضعیف باشند می‌توانند مبارزه را به انحراف بکشانند.
  • میزان معلومات افراد تحصیل کرده در مبارزه منفی تعیین کننده نیست ولی اثر بخش است.
  • در مبارزه منفی نقش زنان بسیار پر رنگ میشود و نیروی بسیاری برای جنبش پدید می‌آورند.
  • در مبارزه منفی مبارزات ایدئولوژیک باید مسکوت گذاشته شود چون مبارزه‌ی طبقاتی در جریان نیست.
  • در مبارزه منفی باید منتظر بود تا عده‌ای از بدنه رژیم جدا و به مردم ملحق شوند.
  • مطرح شدن مبارزات قوم‌گرائی می‌تواند بزرگترین ضربه را به مبارزه‌ی منفی بزند.
  • مبارزه‌ی منفی علاوه بر یک الگوی مبارزاتی سیاسی، یک الگوی مبارزاتی منطقی هم می‌باشد ،که همه‌ی افراد جامعه در باره‌ی آن متفق‌القولند.
  • مبارزه‌ی منفی حکومت را ایزوله کرده و آن را به گوشه‌ی رینگ می‌برد. به همین جهت می‌تواند موجب شکاف در هیئت حاکمه شود.
  • مبارزه‌ی منفی موجب ریزش هواداران و طرفداران رژیم می شود.
  • مبارزه منفی یک مبارزه اعتراضی است با روش‌های صلح‌جویانه، که کمترین هرینه را برای شرکت کنندگان در این مبارزات داشته باشد.
  • نافرمانی مدنی، مواقعی به صورت اعتصابات، مطالبات صنفی و سندیکائی بروز می‌کند.
  • وجود یک رهبر جهت هدایت مبارزه مردم برای رسیدن به هدف، که یا قبل از جنبش وجود دارد و یا در جریان مبارزه پیدا می‌شود.
  • مزیت مبارزه به روش منفی، کم بودن هزینه آن است که می‌تواند اکثریت بسیار بزرگ مردم را به همراه داشته باشد.
  • پیروزی مبارزه منفی، بیش از هر چیز متاثر از رهبران و شرکت اکثریت مردم در آن است.
  • هیئت حاکمه همواره تلاش دارد تا مبارزه منفی را با خشونت آلوده سازد تا آن را سرکوب کند.
  • مبارزه منفی با مبارزه در کف خیابان بصورت اعتراضات واعتصابات بدون خشونت در تضاد نیست.
  • در مبارزه‌ی منفی همواره عناصر رادیکال به شدت عمل روی می‌آورند و در صورتی که رهبران جنبش ضعیف باشند می‌توانند مبارزه را به انحراف بکشانند.
  • در مبارزه منفی نقش زنان بسیار پر رنگ میشود و نیروی بسیاری برای جنبش پدید می‌آورند.
  • در مبارزه منفی مبارزات ایدئولوژیک باید مسکوت گذاشته شود چون مبارزه‌ی طبقاتی در جریان نیست.
  • در مبارزه منفی باید منتظر بود تا عده‌ای از بدنه رژیم جدا و به مردم ملحق شوند.
  • مطرح شدن مبارزات قوم‌گرائی می‌تواند بزرگترین ضربه را به مبارزه‌ی منفی بزند.
  • مبارزه‌ی منفی حکومت را ایزوله کرده و آن را به گوشه‌ی رینگ می‌برد. به همین جهت می‌تواند موجب شکاف در هیئت حاکمه شود.
]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d9%88-%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%86/feed/ 0 7244
سرگذشت جنبش‌های انقلابی ایران و چالش‌های آن http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4/#respond Fri, 01 Mar 2024 12:23:56 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7233 امید نیک

مقدمه  و مفهوم امر کلی

در بررسی یک پدیده از کجا باید شروع کرد؟ بالتبع بهترین پاسخ از طرف بنیان‌گذار فلسفه علمی به این موضوع داده شده است. مارکس در بررسی خود، از جامعه‌ی سرمایه‌داری شروع می‌کند. و برای این کار از هسته اصلی آن یعنی کالا و تولید کالا شروع می‌نماید. بسیاری از موارد دیگر وجود داشت که بین جامعه سرمایه‌داری و سایر جوامع، مشترک بود و اهمیت بسزایی داشتند مثل پول.

بدون شک، ساختن یک کفش و فروش آن هم در جامعه برده‌‌داری، هم فئودالیته و هم سرمایه‌داری رخ می‌دهد اما تفاوت بین جامعه سرمایه‌داری و تمام جوامع ماقبل آن، در این بود که، جوامع پیشین بدون خرید و فروش می‌توانستند به حیات خود ادامه دهند ولی جامعه سرمایه‌داری بدون خرید و فروش کالا، امکان حیات نداشته و ندارد. یعنی کالا برای آن در حکم سلول برای موجود زنده بود. بنابراین مارکس برای مطالعه جامعه بورژوازی، از مهم‌ترین و اصلی‌ترین عنصر آن یعنی کالا و تولید کالا شروع می‌کند.

دومین موضوع در شیوه مطالعه بود: فی‌المثل در بحث پول اگر می‌خواست به منشاء اولیه پول مراجعه کند، می‌بایستی به دنبال سکه طلا تا دوران فراعنه مصر به عقب برمی‌گشت. اما پول و نقشی که در جامعه سرمایه‌داری بازی می‌کند، متفاوت از نقش آن در دوران فراعنه مصر است. اگر چند هزار سکه طلا را از صندوق خزانه فرعون خالی می‌کردیم، نظام اقتصادی و سیاسی مصر فرو نمی‌پاشید ولی اگر امروز پول را از بانک‌ها خالی کنیم نظام سرمایه‌داری فرو می‌ریزد. پس برای مطالعه نقش پول هم، باید به‌سراغ جامعه سرمایه‌داری رفت.

مسئله بعدی پول یا کالا در جامعه سرمایه‌داری در نهایت از تکامل پول در جوامع ماقبل سرمایه‌داری حاصل شده است، ولی برای فهم نقش آن در جامعه سرمایه‌داری ، نمی‌توان، تا جامعه برده‌داری یا فئودالیته عقب رفت، هر چند پول در آن جوامع زاده شده بود. اگر نخواهیم به منشاء اولیه برگردیم، شیوه مطالعه ما به (المانتاسیسم ـ عنصرگرایی) تبدیل می‌شود. که از نظر فلسفه علمی مردود است. همان‌طور که برای شناخت انسان، بازگشت به موجوددات تک سلول و مطالعه آنها بی‌ثمر است.

بنابراین مطالعه علمی از یک پدیده، توصیف کامل بالفعل و مشخص آن پدیده در یک دوره زمانی معین ضروری است که عنصر ضروری حیات آن (تضاد اصلی آن) باید شناخته شود تا علاوه بر توضیح منشاء اولیه و وضعیت کنونی، تکامل آینده آن هم قابل بحث باشد. هر چند مطالعه منشاء اولیه آن در زمان‌های گذشته هم ممکن است غیرضروری و هم شاید ناممکن باشد. اما این عنصر اساسی (تضاد اصلی) درون پدیده باید به‌ گونه‌ای باشد که سایر عوامل و عناصر درون پدیده در حول آن، حرکت و تکامل یابند. که به طور معمول چنین عنصری باید حالت کلی داشته باشد، و بدان معنا که، مستقل از خواسته‌ها و سلیقه‌های اشخاص می‌باشد، در عین حال که همه اشخاص باید از آن پیروی ‌کنند، و بدون تجربیات شخصی، آن را درک نماید. به طور مثال در یک اثر هنری ـ یک تابلو نقاشی،  به کسی آموزش نداده‌ایم که زیبایی چیست ولی همه در مورد آن متفق‌القولند که زیباست. یا به ایرانیان تلقین نکرده‌ایم که فلان غزل حافظ یا سعدی زیبا هستند. اما همه ایرانیان بدون هیچ آموزشی و تلقینی و تجربه شخصی می‌دانند که این بیت ـ فی‌المثل از مولانا زیباست.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند / از جدایی‌ها شکایت می‌کند.

یا از سعدی.

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند / که درآفرینش زیک‌گوهرند

پس کلی امریست که تابع زمان و مکان کوتاه‌مدت نیست، بر همگان روشن است. آموختنی نیست و از طریق تجربه شخصی هم کسب نمی‌شود، هستی اجتماعی است.

پدیده چیست و ویژگی‌های آن کدام است؟

تعریف پدیده و «چیز»، از مشکلات همیشگی فلسفه است، و بنابه گفته انگلس از تعریف آن باید صرف‌نظر کرد. مثل تعریف حیات که ممکن نیست و فقط می‌توان ویژگی‌های آن را و چگونگی حرکت آن را ترسیم کرد. هر اندازه که بخواهیم آن را تعریف کنیم، چون تعریف صورت است و محافظه‌کار و ثابت و محتوا، متغیر و تکامل‌یابنده، به تعریف ثابت از پدیده یا «چیز» نمی‌رسیم و فقط از نظر روش‌شناسی باید خصلت‌های اساسی آن را بشناسیم و کار علم هم، جز این چیزی نیست.

بزرگ‌ترین ویژگی یک پدیده کلی بودن آن است، یعنی دارای کلیتی است که در اثر رابطه با سایر پدیده‌ها در محیط دچار تغییر نمی‌شود و برای مدت طولانی ثابت است.

دومین خصلت بزرگ آن این است که در درون آن یک عنصر مهم و اساسی است (تضاد عمده) که این پدیده زنده، چه در موجود زنده و چه در اجتماع، که سایر عناصر در کنار آن زیست می‌کند و به فعالیت مشغولند، و حیات پدیده در گرو وجود آن است. ـ فی‌المثل در جامعه سرمایه‌داری تولید مادی رکن‌ اساسی آن است و حتی مارکس رابطه نزدیک‌ بین تولید و مصرف را در کاپیتال به طور کامل شرح می‌دهد. و در صورتی که تولید به مصرف نرسد آن را امری کاذب به حساب می‌آورد؛ چنانچه در جامعه‌ای که فقط و فقط موشک و وسایل جنگی تولید کند، آن جامعه، مولد نیست و نیروهای تولیدی نمی‌تواند به درستی رشد کنند چون برای این تولیدات مصرف‌‌کننده‌ای وجود ندارد. و حیات اقتصادی چنین جامعه‌ای در خطر قرار می‌گیرد.

سومین خصلت آن این است که تکامل پدیده در طی زمان ادامه می‌یابد و نباید تکامل آن را با فروپاشی اشتباه کرد. در تکامل، هر بار پدیده به مرحله بالاتری گام می‌گذارد که تضادهای درونی قبلی در آن حل می‌شوند و روابط جدیدی بین عوامل آن خلق می‌گردد. در صورتی که تضادها حل نشوند مرحله فروپاشی پدیده پیش می‌آید. چنان‌که جوامع بسیاری داریم که فروپاشیده و از بین رفته‌اند.

مشروطیت و چالش های آن

با توجه به مطالب فوق پس می‌توانیم شروع کار و بحث خود را از مشروطیت شروع کنیم.

در این‌که مشروطیت یک انقلاب بود یا یک جنبش اجتماعی بین صاحب‌نظران اختلاف وجود دارد. کسانی که به تعریف کلاسیک انقلاب از نظر مارکس و انگلس و لنین توجه دارند، چون جابه‌جایی طبقات در هیئت حاکم رخ نداد پس نمی‌توانست انقلاب باشد و معیار دوم انقلاب، شکل مالکیت  بر وسایل تولید می‌بایستی در انقلاب تغییر کند. ولی در مشروطیت شکل عمده مالکیت بر وسایل تولید بر زمین بود، تغییری در مالکیت  به طور عمده رخ نمی‌دهد و به اصطلاح بنابر تعریف کلاسیک طبقه سرمایه‌دار (بورژوا) به جای فئودالیته بر تاج و تخت حکومت دست نمی‌یابند. هر چند بعد از مشروطیت و به‌ویژه پس از مجلس اول و نقش بازاریان و کسبه در مجلس اول برای مدت کوتاهی نسبت به گذشته و شرکت در حکومت  تغییرات اندکی پیدا می‌کند ولی جابه‌جایی طبقاتی به معنای کلاسیک آن رخ نمی‌دهد.

اما از نظر متفکران دیگر، چون نتیجه انقلاب باید دگرگونی در اساس سیاست حکومت‌مداری باشد، ممکن است چنین امری فقط با صورت روبنایی عمل نماید و از آن به بعد هیئت حاکمه را مجبور سازد که نسبت به سیاست‌های کشورداری خود تجدیدنظر به عمل آورند. پس اگر به نتیجه مشروطیت بنگریم مشروطیت چیزی از انقلاب کم ندارد، چون سیاست کشورداری دچار تغییرات بزرگی می‌شود. به هر حال این مقوله جای بحث و مجادله طولانی دارد و در هر دو طرف ماجرا افراطیونی وجود دارند. اما اصل ماجرا همان‌طور که گفته شد ادامه و تکامل مشروطیت است که با اصطلاح رایج در گفتمان سیاسی ایران، از آن به عنوان انقلاب مشروطیت نام می‌بریم.

انقلاب مشروطیت شامل مجموعه‌ای از عوامل مختلف بود ـ گرایشات سوسیالیستی، گرایشات لیبرالیستی، گرایشان مذهبی ـ ولی توانست به دلیل حمایت تمامی اقشار مردم، از تمام طبقات تبدیل به یک پدیده کلی شود، توانست تمام این گرایشات را در خود هضم کند. چون یک پدیده کلی بود، می‌بایستی یک عنصر کلی هم داشته باشد، که حول محور آن این وحدت حاصل شود، پس در انقلاب مشروطیت با این دو سر تضاد روبرو هستیم. از یک طرف گرایشات مختلف و از یک طرف وحدت در بین این گرایشات، چنین عنصر کلی را تضادهای طبقاتی در طول تاریخ برای آن فراهم ساخته بود .

عدالت‌خواهی و رفع ستم و ظلم

حتی اگر چند سال به عقب بازگردیم، مطالبه عدالت را در میان توده‌های مردم، از زبان این پیرزن در شعر نظامی می‌بینیم

پیرزنی را ستمی درگرفت / دست زد و دامن سنجر گرفت
کای ملک آزرم تو کم دیده ام / وز تو همه ساله ستم دیده‌ام
شحنه مست آمده در کوی من / زد لگدی چند فرا روی من
بیگنه از خانه برونم کشید / موی‌کشان بر سر کویم کشید

در این شعر به خوبی هم ظلم و ستم بر توده‌ها و هم چنین صادر کننده‌ی این ظلم و ستم یعنی پادشاه و حکومت به صراحت توضیح داده شده است. بنابراین، عدالت‌خواهی در میان توده‌های مردم در طول تاریخ به صورت یک هستی اجتماعی تا به امروز ادامه حیات یافته است.

از آن جهت  عدالت خواهی کلی است، که مستقل از این یا آن شخص، از این طبقه یا آن طبقه، از این قشر یا آن قشر، به حیات خود ادامه داده است و اگر با عمر انسان معمولی بسنجیم، مستقل از زمان مکان است، به‌ همین جهت مانند اموری چون نیکی، جوان‌مردی، انصاف، وجدان و … بی‌هیچ آموزش و تجربه شخصی از نسلی به نسل دیگر متصل شده است تا به امروز که به ما رسیده است.

هیئت حاکمه‌ی دوران قاجار، سه رکن اساسی داشت، اول، والی (که به‌طور‌معمول از خانواده سلطنتی بود) یا حاکم، دوم روحانی، سوم فرمانده نیروی نظامی، این هر سه رکن در ستم کردن بر مردم از تمام اقشار و طبقات چیزی فروگذار نمی‌کردند و فساد شخصی آن‌ها چه مالی و چه حقوقی بر همگان روشن بود به قول پروین اعتصامی:

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

پس عدالت‌خواهی و مبارزه بر علیه بی‌قانونی خواسته توده‌های مردم بود، اما قانون می‌بایستی از طرف حاکم یا حاکم شروع اجرا می‌شد که سوءنیت آنها برای مردم در انجام اجرای عدالت کاملاً روشن بود.

به همین جهت مبارزه برای عدالت‌خواهی، بر مبنای برپایی یک نهاد اجتماعی بود، که از شر حکومت و شرع رها باشد، یعنی در این‌ جا عدالت‌خواهی با قانون‌مداری گره می‌خورد و چون نه حکومت و نه شرع به دنبال قانون‌مداری بودند، روشنفکران پیش‌آیینی مردم در جهت بنای چنین نهادی که تساوی آنها را در مقابل قانون تضمین کند به حرکت در آمدند و چون روشنفکرانی بودند که در غرب تحصیل کرده بودند می‌دانستند حال این تضاد از مجرای، اول داشتن پارلمان و دوم، قانون‌اساسی است؛ که بالتبع فکر می‌کردند که با تامین چنین نهادی هم به عدالت و هم به آزادی می‌توان رسید. علاوه بر این روشنفکران می‌دانستند که در غرب انقلاب علمی هم رخ داده است و انقلاب علمی یکی از ارکان پیشرفت است، بنابراین به هواداری از علم جدید ـ مدرنیته ـ هم برآمدند.

بزرگ‌ترین شگفتی در این‌جا رخ داد، که روشنفکران و آزادی‌خواهان پیشرو ـ با توده‌های مردم هم صدا شدند و برای اولین بار زبان روشنفکران با توده‌های مردم مشترک شد. امری که هیچ‌گاه در تاریخ ایران تکرار نشد.

اگر به نظریات روشنفکران ایرانی آن زمان بنگریم، تاثیر شدید «عصر روشنگری» ـ انقلاب کبیر فرانسه ـ را بر آن به خوبی می‌بینیم. برای روشنفکران ایرانی، اروپاییان در اثر انقلاب فرانسه نجات یافته و از عصر قرون‌ وسطی جدا می‌شوند و به مرحله‌ای از تکامل اجتماعی می‌رسند که در آن می‌توان سخن از آزادی بیان، آزادی احزاب، تفکیک قوا، انتخابات آزاد و تساوی برای همگان در برابر قانون گفت.

بدین‌ ترتیب در انقلاب مشروطیت عنصر لائیک‌ بودن متولد می‌شود و چون از طرف افکار سوسیالیستی حمایت می‌شود به دست‌آورد بزرگ قانون اساسی اول می‌رسیم. قانون اساسی رسما در ابتدا مورد تایید تمام اقشار اجتماعی و نمایندگان آن در مجلس قرار می‌گیرد. در مجلسی که می‌توان آن را تقریباً تنها مجلس آزاد ایران دانست که نمایندگان تمام اقشار اجتماعی در آن شرکت داشتند؛ کسبه و بازاریان، دیوانیان، خوانین، کارگران و از همه مهم‌تر رهبری روشنفکران بر مجلس هم برقرار می‌شود. به همین جهت با توجه به تأثیر روشنگری می‌توان گفت همانند آن عصر سلطنت عقل فرا می‌رسد، و مجلس تقریباً بر اساس عقل و تدبیر خودشان قانون‌اساسی را می‌نویسند، چیزی از خارج (به ویژه از آلمان) به کار آن‌ها کمتر سایه می‌اندازد. این سلطنت عقل کوتاه‌مدت، به زودی با دشمنی روحانیون روبرو شد. و استبداد صغیر آغاز شد که باز هم به دلیل وحدت در انقلابیون مشروطیت شکست خورد. اما نوعی آنارشی سیاسی در جامعه ایران حاکم شد و هر کس این خوان را به طرفی می‌کشد و روحانیون توانستند مواضع از دست رفته خود را در متمم قانون اساسی به دست بیاورند و وحدت پیشین بدل به تفرقه جدید و از همه بدتر قوم‌گرایی کشیده شد.

خلاصه این که از ترکیب خودآگاهی با ناخودآگاه، انقلاب رخ می‌دهد. این برداشت هگل از انقلاب بود: کسانی که انقلاب ۵۷ را دیده‌اند می‌دانند که بسیاری از فعالیت‌ها آگاهانه و بسیاری از آن‌ها ناآگاهانه و ناخودآگاه بود.

ساختن و تخریب، نفی و پذیرش، ترس و امید، ترقی و ارتجاع در کنار هم در انقلاب فرصت بروز پیدا می‌کنند اما با تمام این تضادها وحدت در میان مردم برای مدت کوتاه اما با قدرت بسیار ظاهر می‌شود. اهداف مختلف درون یک صورت وحدت‌دار، چون کلی است ظاهر می‌شود. کافی‌ست به گفته‌ای که سردار اسد بختیاری از خود به جای گذاشته توجه کنم: «با بسیار سوار به تهران رفتیم و مشروطه را برقرار ساختیم».

در انقلاب مشروطیت خوانین و رعایا و کسبه و تجار و روشنفکران برای برقراری مشروطیت وحدت داشتند و با توجه به نقش پررنگ روشنفکران در آن، آن را می‌توان عصر «روشنگری» ایرانیان خواند، که رونوشت کم رنگی از انقلاب کبیر فرانسه بود.انقلاب در جامعه‌ای رخ داده بود که نود و نه درصد مردم آن بی‌سواد بودند.

هگل در کتاب پدیدارشناسی روح خود در بخش روشنگری که همگان متفق‌القولند که شاهکار بی‌نظیری در تاریخ نویسی است می‌گوید: پس از روشنگری و انقلاب، عصر ترور و آنارشیسم فرامی‌رسد، که وحدت قبلی را درهم می‌شکند و در این‌جاست که مردم دوباره به استبداد [امپراطوری ناپلئون] رضایت می‌دهند. و به طور خلاصه تئوری تاریخ را چنین خلاصه کرده:

«وحدت ـ تفرقه و آنارشیسم و ترور ـ رسیدن به حکومت مطلقه‌ی [استبدادی] جدید»؛ و پیروان هگل این فرمول را برای دوربندی تاریخ غیر قابل انکار می‌دانند.

وحدتی که انقلاب مشروطیت بود به دلیل تضادهای درونی آن از هم فرو می‌پاشد و تفرقه جای آن را می‌گیرد. انقلابیون هم‌رزم دیروز، امروز بر روی هم اسلحه می‌کشند و به کشتن یک‌دیگر دست می‌زنند.

وحدت ملی که حال انقلاب بود توسط سیاست‌مداران به چنان تفرقه و ارتجاعی می‌انجامد که ایران را تقسیم و به کشورهای خارجی می‌فروشند. و چیزی نمی‌گذرد که حکومت استبدادی دوباره از راه می‌رسد.

اما به دلیل کلی بودن انقلاب بسیاری از عناصر در انقلاب باقی ماندند و حول همان عنصر اصلی یعنی عدالت‌خواهی و رسیدن به آزادی به حیات خود ادامه دادند.

  • نبرد بی‌امان روشنگری با ارتجاع مذهبی بی‌وقفه تا به امروز ادامه دارد.
  • مبارزه علم و دانش نوین [غربی] با خرافات مذهبی تا به امروز به صورت آشکار دنبال می‌شود.
  • درخواست و تقاضا برای قانون‌مداری و سطلنت عقل بر خودکامگی استبدادی تا به امروز ادامه می‌یابد.
  • مبارزه برای احقاق حقوق زنان بی‌وقفه تاکنون ادامه می‌یابد.
  • مبارزه برای حفظ تمامیت ارضی ایران ادامه می‌یابد.

در عین حال ارتجاع هم به مبارزه‌ی جاویدان خود بر علیه دانش، علم، مدرنیته، پیشرفت، و حمایت از بی‌قانونی، حذف زنان از صحنه اجتماعی و غیره ادامه می‌دهد و چون در جهت خواست مردم نیست، و تکیه بر مردم ندارد، بر سر نیزه تکیه زده است.

البته به قول دیدرو تمام این مبارزات مترقی و مرتجعانه، خود را در یک چیز در تمام کشورها نشان می‌دهد و آن هم قانون اساسی آن کشور است.

اما آیا ملت ایران می‌توانستند که به دو آرزوی اصلی خود ـ عدالت‌خواهی همراه با قانون‌مداری ـ تجدد و ترقی، مدرنیته و آزادی فردی و اجتماعی برسد؟

انقلاب مشروطیت یک شورش دهقانی نبود و در هنگام پیروزی مسئله اصلی ماتریالیسم تاریخی را یعنی مالکیت را حل نکرد و از خواسته‌های اصلی آن هم نبود. مالکیت فئودالیته بر زمین بدون هیچ تغییری باقی ماند بالتبع این به معنای حفظ بزرگ‌ترین سنگر ارتجاع بود، که دست نخورده باقی بماند. یعنی در این‌جا برعکس دوران روشنگری در فرانسه اتفاق می‌افتد. در فرانسه صورت مالکیت به نفع مالکیت سرمایه‌داری در مقابل فئودالیته شکل می‌گیرد و حاکمیت بورژواها به جای فئودال‌ها بر تخت حاکمیت قرار می‌گیرد.

حفظ مالکیت فئودالیته؛ نظام ارباب و رعیتی در انواع شکل‌های خود تا سال‌های دهه ۴۰ باقی می‌ماند. بدین ترتیب ایده‌آل‌های انقلاب مشروطیت تحقق نیافته باقی می‌ماند. اما عنصر عدالت‌خواهی که جنبه کلی داشت به حیات خود ادامه می‌دهد.

رهیافت سوسیالیستی

انقلاب مشروطیت به سه جریان اصلی منشعب گردید ـ گرایشات ملی راست، گرایشات مذهبی ارتجاعی، گرایشات چپ.

گرایشات مذهبی به طور موقت در مقابل پیشرفت و مدرنیته و تجدد و دست‌آوردهای علمی و تکنیکی غرب عقب‌نشینی و سکوت را پیشه می‌کند. گرایشات ضدسوسیالیستی در پناه اسطوره‌های ایرانی و وام‌گرفتن از تمدن غرب به‌ساختن ایران جدید که به طور عمده خواسته طبقه متوسط و بورژوازی بود روی می‌آورد و مبارزه با فئودالیته را با صورت تشکیل حکومت مرکزی قوی و از میان برداشتن نظام ملوک‌الطوایفی و خان‌خانی از نظر سیاسی، آرامش را در کشور ایجاد و مقدمات مادی لازم را برای پیشرفت سرمایه‌داری مهیا می‌سازند، و ناسیونالیسم شووینیستی را تبلیغ و ترویج  می‌نمایند. و به احیاء فرهنگ و مفاخر ادبی و هنری ایران قدیم می‌پردازند. درواقع این گرایش از گرایشات ملی‌گرایانه‌ای که در انقلاب مشروطیت رشد یافته بود حداکثر استفاده را به عمل می‌آورد و بسیاری از روشنفکران راست‌گرای مشروطیت را در بدنه‌ی سیاسی خود حفظ می‌کند.

در مورد گرایشات چپ، عنصر عدالت‌خواهی انقلاب مشروطیت به دلیل کلی بودن مستقل از زمان و مکان و شرایط محیط، هم‌چنان در زندگی مردم ایران به حیات خود ادامه می‌دهد. اما در جهان با انقلاب بلشویکی، هر روشنفگر، هر آزادی‌خواه، و هر عدالت‌طلبی، شاهد تحقق آرزوهای خود شد و در هر بخشی هم که شرایط اجازه موفقیت را نمی‌دهد، ایده‌آل‌ها، اتوپیاهای انقلابیون را در سراسر جهان درآغوش خود دارد. ایران دو بار تحت تاثیر انقلاب سوسیالیستی همسایه‌ی شمالی خود قرار گرفت؛ یکی در ۱۹۰۵ و یکی در ۱۹۱۷. انقلاب جهانی زحمت‌کشان در تمام نقاط جهان حضور خود را نشان می‌دهد. و بالتبع در ایران هم روشنفکران که زمینه عدالت‌خواهی جنبش مشروطیت را داشتند و هم با تئوری‌های علمی مارکسیستی مجهز می‌شوند، همگی می‌بایستی راه سوسیالیسم را انتخاب کنند. اشعار شاعران آن دوره، پرچم آزادی و عدالت اجتماعی را در دست لنین می‌بیند، و حتی کسانی که از نظریات مارکس هم بی‌خبر بودند، لنین را پرچم‌دار آزادی و عدالت زحمت‌کشان می‌شناسند. بدین‌ترتیب رشد نیروهای سوسیالیستی در ایران با تمام شرایط استبداد، در حرکت روبه جلو بود. در مجموع باید گفت که وحدت مبارزات درونی با مبارزات انترناسیونالیستی که از طرف کمینترن رهبری می‌شد وحدت پیدا می‌کند. اما مشکل رشد این مبارزات در این بود که ایران دارای طبقه کارگر صنعتی نبود و اگر در جاهای پراکنده کارخانه‌های صنعتی وجود داشتند، هنوز از نظر کمی تعداد کارگران نسبت به جمعیت قابل محاسبه نبود. در واقع کارگران ایرانی در مانوفاکتورها مشغول به کار بودند نه در کارخانجات صنعتی. به همین جهت ما «کارگران و طبقه کارگر در خود» را، به جای «طبقه کارگر برای خود» داشتیم، شرطی که از نظر بنیان‌گذاران فلسفه علمی الزامی بود. این ضعف محتوایی در جنبش تا نزدیک‌های انقلاب ۵۷ هم ادامه پیدا می‌کند. چون کارگر صنعتی به معنای کامل ـ فقط در صنایع صنعت خوزستان وجود داشت. و آبادان یک شهر صنعتی تمام عیار به حساب می‌آمد. اما با رشد بورژوازی در دوران استبداد، زمینه‌های پیدایش این طبقه در بسیاری از نقاط ایران دیده می‌شود ـ کارخانجات سیمان، قند، نساجی، راه‌آهن و اکتشاف معادن، که می‌توانست زیربنای صنعتی و طبقه کارگر برای خود را فراهم سازد. اما در مقابل این صنعت، تمام روشنفکران آزادی‌خواه تقریباً به‌طور کامل در زیر پرچم سوسیالیسم‌ گرد می‌آیند. این وضعیت تا زمان شروع جنگ جهانی دوم ادامه داشت.

با شروع جنگ جهانی دوم و ورود نیروهای متفقین به ایران و آزادی زندانیان سیاسی، دوران سیاسی جدید برای نیروهای چپ شروع می‌شود. نیروهای چپ در ایران با شکست فاشیسم نیرویشان دوچندان می‌شود و با تولد حزب توده، به طور فراگیر زحمت‌کشان ایران را به اتحاد فرا می‌خواند و به صورت یک حزب قدرتمند و یا شاید تنها حزب قدرتمند در غرب آسیا در می‌آید. پیروزی‌های این حزب به دو دلیل عمده صورت می‌گرفت، نخست عدالت‌خواهی که از جنبش مشروطیت شروع شده بود و پیوند آن با احزاب کمونیست ضد فاشیست و در صدر آن اتحاد شوروی، هماهنگی بی‌نظیر تاریخی بین نیروهای داخلی و خارجی به‌وجود آورد و  ضعف حکومت مرکزی میدان عمل وسیع در اختیار آن گذاشت. این حزب هر آن‌چه نیروی کارگری صنعتی و پیشه‌ور و صنعت‌گر بود بسیج کرد ولی با ابعاد بزرگ‌تری از میان اقشار خرده‌بورژوا و روشنفکران عضوگیری به عمل آورد و این بخش قسمت بزرگ و سنگین و مرکز ثقل حزب شد. هرچند کارگران صنعتی در دو شهر آبادان و اصفهان به طورعمده جذب حزب می‌شوند و پایه‌های حرکت مارکسیست لنینیستی را برای آینده حزب در ایران می‌سازند. پس از پایان جنگ مبارزات ضد استعماری در سرتاسر جهان با نیروی بسیار زیاد به حرکت درآمد. استقلال هندوستان، سوکارنو در اندونزی، چون‌لای در چین، قوام نکرومه در آفریقا و در خاومیانه دو سردمدار کبیر ضداستعمار، مصدق و جمال عبدالناصر، مبارزات استعماری خود را در جهت منافع ملی و ناسیونالیستی شروع کردند. عمر استعمار پیر می‌رفت که به‌ پایان برسد و آمریکا خواستار جای‌نشینی آن بود.

این مبارزه ضد استعماری در ایران با ملی کردن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق شروع و به بسیج کلیه آحاد ملت ایران انجامید، حزب توده با تأخیر زیاد بالاخره به حمایت از آن پرداخت. ولی همان مرکز ثقل بزرگ خرده‌بورژوازی منجر به انشعاب در حزب و حمایت از جریان‌هایی شدند که در نهایت گرایش به جدایی‌خواهی از ایران داشتند. در همین مدت، نیروهای ارتجاعی مذهبی که برای چندین سال سرکوب شده بودند سربلند کرده و در دو جبهه مشغول به مبارزه شدند، جبهه اول ضد چپ، ضد مردم، ضد ملی‌گرایی و یا ترور در جهت رسیدن به اهداف خود عمل کردند. آن‌ چه که شاید به درستی از طرف نیروهای چپ ایران درک نشد، شروع جنگ سرد بین شرق و غرب بود. در دهه سال‌های ۱۳۲۰ هر بار ارتجاع به حزب حمله می‌کرد پس از مدتی جنگ و گریز حزب به کار خودش ادامه می‌داد، ولی بعد از ۲۸ مرداد بود که متوجه شدند شروع جنگ سرد بین شرق و غرب بسیار جدی‌تر از آن است که فکر می‌کردند و ارتجاع برای همیشه مرزهای ملی آزادی‌خواهی و حزب توده را قلع و قمع فیزیکی نمود، و بزرگ‌ترین حزب چپ غرب آسیا به کلی در هم پاشید، که علت اصلی آن ریشه دواندن در خرده بورژوازی و کمیت ناچیز کارگران صنعتی بود. البته سیاست‌های حزب کمونیست اتحاد شوروی که در زمان استالین، هدف اصلی خود را حفظ مادر سوسیالیسم ـ اتحاد شوروی ـ قرار داده بود در این حذف فیزیکی و تشکیلاتی و ایده‌ئولوژیک بی‌تاثیر نبود. و حزب مجبور به مهاجرت شد. و در مهاجرت دیگر نمی‌توانست تاثیر زیادی بر آن‌چه در داخل ایران می‌گذاشت داشته باشد. و در سال‌های بعد با نفوذ ساواک در حزب، باقیمانده تشکیلات حزب در داخل کشور به کلی از میان رفت و تا انقلاب ۵۷ به دلیل خطر نفوذ ساواک در حزب و تفرقه در احزاب کمونیست جهانی ـ چین و شوروی ـ حزب با عده‌ای محدود در خارج از کشور به فعالیت خود ادامه می‌دهد. ضربه بعدی که به حزب وارد می‌شود، با برقراری روابط دوستان شاه با اتحاد شوروی و فروش تسلیحات از شوروی به شاه و قرارداد ذوب‌آهن و شرکت در مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ ساله از طرف برژنف، دیگر حزب هیچ مشی در سیاست داخل کشور نداشت.

اما در دهه چهل دوران جدیدی شروع شد. از این جا تشکیلات سیاسی درهم شکسته بود ولی عنصر کلی عدالت‌جویی و آزادی‌خواهی در بطن جامعه به حیات خودش ادامه می‌دهد. روشنفکران ایرانی عرصه مبارزه را از قلمرو تشکیلات به قلمرو هنر منتقل ساخته بودند. هر روز داستانی جدید تئاتری جدید، اثری جدید، در تمام عرصه‌های هنری پای به عرصه نهادند و هنر بار نبودن تشکیلات سیاسی را بر دوش می‌کشد و هنرمندان روشنفکر با گرایش چپ با نظر به عدالت‌خواهی و آزادی تمام قلمرو هنر را به تسخیر درمی‌آورند. حتی رمان‌های خارجی هم که به فارسی ترجمه می‌شد سعی داشت ستاره راهنمای خود را احقاق حقوق زحمت‌کشان، مبارزه بر علیه استبداد و دیکتاتوری قرار دهد. بقایای بسترهای ملی‌گرا هم پس از مرگ مصدق انسجام را از دست می‌دهند و در جریان گرایش به چپ نیروهای خود را از دست می‌دهند.

اما زمینه مبارزات هنری و فرهنگی نمی توانست روشنفکران را راضی کند. به ویژه تفکر عدم قطب‌گرایی (نه شوروی و نه چین) اندیشه‌ی آن‌ها را مستقل ساخته و ناگهان بزرگ‌ترین امیدواری برای روشنفکران با انقلاب کوبا و قهرمان آن چه‌گوارا از راه می‌رسد. کتاب انقلاب در انقلاب (رژی دبره) بر ذهن روشنفکران جهان و از جمله ایران حاکم می‌شود. ضلع امید از قطب‌های آن زمان موجب تقویت نظریات رژی دبره شد. که در مجموعه می گفت؛ احزاب سنتی را دور بریزید، می‌توانید با گروهی اندک انقلاب بر پا کنید و انقلاب دانشجویان سوربن فرانسه برای یک هفته بر کشور فرانسه مسلط شد. پس حرکت گروهی اندک، شعله‌های انقلاب را هم‌چون به میان مردم خواهد برد و انقلاب موفق خواهد شد.

بدین ترتیب جامعه روشنفکری از این که زاده‌ی خرده‌بورژوازی‌ رشد یافته دهه چهل بود، از این جریان نمی‌توانست جدا باقی بماند. و جریانات مبارزه مسلحانه جدا از توده‌های مردم شروع می‌شود و قهرمانان و قربانیان بسیاری می‌دهد ولی در این جا حکم لنین درست‌تر از رژی دبره از کار در می‌آید. بدون توده‌ها، جریان سکتاریستی خواهد بود که مهمترین طعمه برای پلیس است و پیش‌شرط انقلاب کارگری که سازمان‌دهی طبقه کارگر در سندیکاها و حزب طراز نوین طبقه کارگر بود به دست فراموشی سپرده می‌شود. و دیدم که اندک مدتی پس از انقلاب مردمی ۵۷ جریان‌های سکتاریستی جدا از توده‌های زحمت‌کش، چگونه به خاک و خون کشیده می‌شوند و از صحنه سیاسی ایران ناپدید می‌گردد.

مبارزه مسلحانه به عنوان تنها راه رهایی موجب شد که تمام نیروهای میانی که قهرمان‌پرور نبودند به طور کلی با تمام اساتید سیاسی که داشتند از صحنه حذف شوند. دیدیم که کریم سنجابی چگونه در مقابل تمام چیزهای که یک عمر با آن‌ها مبارزه کرده بود به زانو درآمد. آن هم به یک دلیل ساده مبارزه مسلحانه عناصر میانه‌رو جامعه را از میدان به در کرد و نیرویی پشت‌ سر سنجابی و امثالهم حتی مذهبی (بازرگان) باقی نگذاشت. و جامعه برای مدت چهل‌ سال پرواز جغد ارتجاع را تحمل کرد.

آما آن‌ چه از چنین انقلابی چپ ایران در این برای امروز باقی ماند، همان عنصر کلی آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی مشروطیت است. که در آینده سیاسی ایران دوباره بروز خواهد کرد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4/feed/ 0 7233
هوش مصنوعی و خودآگاهی – بخش دوم http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a2%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a2%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85/#respond Thu, 01 Feb 2024 10:33:46 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7226 امید نیک

امروزه تعریف دقیقی از هوش مصنوعی وجود ندارد. اول به این دلیل که از هوش تعریف درستی در دست نیست. گاهی اوقات هوش را نوعی از قوای ذهنی انسان می‌شناسند که مانند حافظه، قوای مبانی، تصور و … است. یعنی آن را بخشی و زیرمجموعه‌ای از اندیشه و تفکر انسان می‌دانند. اما هم‌چنان‌که می‌دانیم حتی فلسفه هم در مقابل این که اندیشه چیست و از چه جنسی است، سکوت اختیار کرده، و کار خود را از این‌جا شروع می‌کند که همگان اندیشه را می‌دانند چیست. اندیشه امری بدیهی است که احتیاج به تعریف ندارد و برای آن دو منشاء قائل می‌باشند:

  1. منشا ماتریالیستی که می‌گوید «اندیشه وتفکر صفتی از ماده است».
  2. منشا ایده‌آلیستی که می‌گوید اندیشه زاده نیروی ماوراء‌ طبیعی (خدا، روح و غیره) است. که در انسان به ودیعه گذاشته شده است.

اما به هر حال، همه کس می‌فهمد که وقتی کسی می‌گوید: «دارم فکر می‌کنم» مشغول چه کاری است و مسئله به قدری بدیهی است که فیلسوف بزرگی چون دکارت از این‌جا شروع می‌کند که «می‌اندیشم پس هستم» و نیازی نمی‌بیند که اندیشه را توضیح دهد ولی یقین دارد که جهان خارج متفاوت از اندیشه است.

دکارت؛ با کشف مقولات، مکانیسم فهم را برای ما توضیح می‌دهد، و آن را امری ناشناختی تلقی می‌کند هم‌چون شیئی فی‌نفسه، که به ادراک درنمی‌آید ولی باز اندیشه امری بدیهی است که آن را تقسیم‌بندی‌ هم می‌کند به عقل و خرد.

هگل از این‌جا شروع می‌کند که اندیشه، همان کنش و حتی همان حیات و روح است و وارد این مبحث که اندیشه چیست و از چه جنسی است نمی‌شود. ولی برای آن تکامل قائل است که از سه مرحله: آگاهی، خودآگاهی و تعقل تشکیل شده است.

اسپینوزا اندیشه را همان بُعد می‌داند، که همه چیز صاحب‌ بعد است. ولی بعد به تنهایی وجود ندارد، که به تعبیر ماتریالیستی از اندیشه نزدیک می‌شود.

و ماتریالیسم به ما می‌گوید که مغز و سلسله اعصاب انسان تکامل‌یافته‌ترین پدیده جهان مادی است و کارکرد آن اندیشه است. در این تعریف به منشا اندیشه اشاره شده است و اضافه می‌کند که این عضو به کمک مفاهیم و مقولات و منطق، به وارسی امور جهان واقع، و روابط بین انسان‌ها و طبقات می‌پردازد. و به این موضوع که اندیشه از چه جنسی است کاری ندارد، هر چند ماتریالیست‌های مکانیستی سعی می‌کنند با این تعریف که ذهن انعکاس جهان‌عینی در مغز انسان است، ذهن را با اندیشه هم‌تراز کنند که موفق‌آمیز نیست.

و مخالفان آنها چنین می‌گویند: حرکت ماشین ناشی از موتور و سوخت و سایر اجزای ماشین است. ولی حرکت متفاوت از آن بوده و برای آن می‌توان براساس قوانین نیوتن جنبه‌های ریاضی در نظر گرفت و پوزیتیویست‌ها اضافه می‌کنند چون موضوع تفسیر و تعبیر ریاضی پیدا کرده است پس حقیقت می باشد.

به هر حال با توجه به تعریف تکامل علم، فلسفه و هنر و …..، در یک چیزی می‌توان توافق حاصل کرد.

می‌دانیم که اندیشه وجود دارد (با هر مکتبی). می‌دانیم منشا آن چیست (جهان خارج و مغز)، ولی از جنس آن بی‌خبریم، هرچند آن را می‌شناسیم.

برای توضیح مطلب، کافی است به این گفته انگلس رجوع کنیم که می‌گوید: حیات را نمی‌شود تعریف کرد. و هر تعریفی از حیات از واقعیت حیات به دور می‌ماند. بلکه باید به ویژگی‌های حیات رجوع کرده  و این کار علم است. برای مثال اعمال شیمیایی حیات، به اعمال فیزیکی، به رشد، به تولد، به مرگ و … که هر یک از این ویژگی‌ها را، به طور مادی می‌توان بررسی کرد و ما را به شناخت از آن پدیده نزدیک می‌کند. حال اگر از تعریف اندیشه چشم بپوشیم بالتبع باید از تعریف هوش هم چشم‌پوشی کرد. امروزه به همین دلیل کسی به دنبال تعریف هوش مصنوعی نمی‌رود. ولی ویژگی‌هایی را برای این پدیده تعریف می‌کند و برمی‌شمرد که مرزهای آن را با سایر پدیده‌ها روشن می‌سازد.

اما این موضوع که هوش مصنوعی چیست، به همان اندازه که معنای هوش خود انسان برای انسان مبهم است، به همان اندازه هم معنای هوش مصنوعی مبهم است. در نگاه نخست چنین به نظر می‌رسد که منظور از هوش مصنوعی، دستگاه یا ماشینی است که مانند انسان فکر و استدلال کند. آلن تورینگ که یک ریاضی‌دان بود، مدعی بود که همان روندی را که انسان برای شناخت و یادگیری انجام می‌دهد می‌تواند ماشین هم انجام دهد و در یک مقاله مشهور نظر خود را ابراز کرد. در مجموع شاید نظر تورینگ را بتوان چنین خلاصه کرد که، انسان چگونه یاد می‌گیرد؟.

  1. از روی تجربه: بدان معنی که یک موضوع را چندین بار تکرار می‌کند، و این کاری است که یک ماشین هم می‌تواند انجام دهد.
  2. استفاده از حافظه: انسان در شناخت یک پدیده، به حافظه‌اش رجوع می‌کند، پس اگر ماشینی داشته باشیم که قدرت حافظه زیادی داشته باشد. باز هم ماشین همان کاری را خواهد کرد که انسان انجام می‌دهد.
  3. مقایسه داده‌های جدید با قدیم: انسان دریافت‌های جدید خود را با اندوخته‌های گذشته خود مقایسه می‌کند و دست به انتخاب می‌زند، از نظر ریاضی‌دانان و روان‌شناسان، در مساله انتخاب، نظریه احتمالات پیش می‌آید. کسی که امروز به بورس مراجعه می‌کند تا سهام یک شرکت را بخرد، در نهایت پس از سبک و سنگین کردن، آن را که احتمال سود بیشتر دارد انتخاب می‌کند. پس ماشین‌های محاسبه‌گر که با نظریه احتمال مجهز بوده و در میان بی‌شمار انتخاب‌ها که از قدرت انسان خارج است درصد احتمال وقوع حادثه را حساب کرده و انتخاب بهتری انجام می‌دهد. در این‌جا کفه ترازو به نفع هوش مصنوعی است تا انسان.

اما اگر این فعالیت‌ها را ماشین بر اساس دستورات انسان انجام دهد (الگوریتم)، دیگر سخن از هوش مصنوعی نمی‌تواند داشته باشد. یعنی اگر فعالیت خود را براساس الگوریتمی تنظیم کند که به او دیکته شده است، دیگر فرقی با یک حس‌گر پیش‌ پا افتاده مکانیکی یا الکتریکی ندارد. ترموستات داخل یخچال، با حس کردن درجه حرارت یخچال را خاموش یا روشن می‌کند و کسی هم نمی‌گوید که ترموستات یخچال دارای هوش مصنوعی است. امروزه در تمام انواع فعالیت‌ها و کارهای بشر ماشین‌ها وارد شده و به کمک او می آیند.

امروزه هواداران هوش مصنوعی مدعی می‌شوند که می‌توان ساختن الگوریتم را به خود ماشین واگذار کرد. در این صورت فقط باید مساله را برای ماشین طرح کرد آنگاه خود ماشین الگوریتم لازم را برای حل مساله می‌سازد. این مطلب در حوزه ریاضیات هم که بسیار الگوریتم‌پذیر است، به اثبات نرسیده است. برای مثال یک معادله از درجه چهار به بالا به ماشین بدهیم تا آن را حل کند. امروزه با نظریه گروه‌ها و عمل، که ابداع اوا رسیت گالوا ریاضی‌دان فرانسوی است ممکن است به شما جواب داده شود که می‌شود آن را حل کرد یا خیر. ولی اگر فقط مساله را به ماشین بدهیم آیا ماشین می‌تواند برای حل آن نظریه گروه‌ها را ابداع کند. و ماشیم تورینگ به شما می‌گوید ماشین خواهد توانست ولی زمان این کار بی‌نهایت خواهد بود؟

یعنی اگر مشاهدات تجربی تکرارشدنی در کار باشد بی‌شک ماشین بهتر از انسان کار را انجام خواهد داد اما اگر مساله خلق انتزاعیات و تجریدات باشد پاسخ ساده نیست.

علاوه بر این یک بخش از شناخت بشر، از طریق شهود است که اندیشه‌ای بدون استدلال و استنتاج است. همه داستان اوناسیس میلیاردر یونانی را می‌دانند که از هیچ به همه چیز رسید. وی در بازار سهام، که قیمت سهام هم بر اساس احتمالات حساب می‌شد و هم بر اساس ماشین تورینگ ،همه بر اساس بیشترین احتمال سودآوری تصمیم به خرید سهام می‌گرفتند که به حداکثر سود برسد. ولی اوناسیس روی شرکتی سرمایه‌گذاری می‌کرد که با شدت در حال زیان دیدن بود و رو به ورشکستگی می‌رفت. اوناسیس با یک ریسک بالا که هرگز ماشین تورینگ انجام نمی‌دهد سهام آن شرکت کشتیرانی را خرید و بر حسب تصادف فردا ارزش سهام این شرکت با چنان سرعتی بالا رفت که اوناسیس میلیاردر شد. در این‌جا دو عامل دخالت کردند که ماشین تورینگ فاقد مهم آن است.  یک در کانال سوئز جنگ شود و عبدالناصر آن را ملی کند. و دوم قبول ریسک با احتمال بسیار منفی که قابل پذیرش منطق نیست. در این‌جا کفه ترازو به نفع انسان است نه هوش مصنوعی.

و در هنر اگر یک نقاش و ماشین تورینگ هر دو کنار ساحل در هنگام غروب آفتاب باشند. برای ماشین تورینگ ممکن است که در کشیدن تابلو رنگ نارنجی و زرد لازم است. چون پس از این آن را در سایر آثار هنرمندان که غروب آفتاب را نقاشی کرده‌اند دیده بود. اما نقاش ممکن است احساس ضرورت نکند که اصلا غروب آفتاب را بکشد یا نکشد. حس زیبایی‌شناسی نقاش به او چیز دیگری می‌گوید. به آثار ون‌گوگ می‌توان مراجعه کرد. انتخاب رنگ دیگر مانند مکاتب کلاسیک قدیمی نیست که تورینگ آن را تکرار کند. باز هم مساله به نفع انسان است.

آن‌چه که هوش مصنوعی نباید باشد: هوش مصنوعی نباید از الگوریتم پیروی کند.

دو مساله که هنوز معروضان، هوش مصنوعی و کامپیوتر به آن پاسخ نداده‌اند:

الف. مساله ضرورت
ب. مساله تصادف

و هنوز هوش مصنوعی از مرحله آگاهی نگذشته است که منظور از آگاهی، شناخت قوانین حاکم بر پدیده‌هاست که جنبه کلی داشته باشد.

و بر تجربه تکرار استوار است.

به خودآگاهی نرسیده است که منظور: «درک احساسات و هیجانات و عواطف شخصی است که با هیچ کس دیگر مشترک نیست».

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a2%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85/feed/ 0 7226
هوش مصنوعی و خودآگاهی http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a2%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a2%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c/#respond Sat, 23 Dec 2023 12:28:21 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7219 امید نیک

در پاسخ به این پرسش، که آیا هوش مصنوعی به خودآگاهی می‌رسد یا خیر؟ بی‌شمار پاسخ‌هایی با مضامین اخلاق‌مداری، تکنولوژیکی، علمی، جامعه‌شناسی و… داده شده است. در این نوشته سعی شده است از زاویه‌ای دیگر به این پدیده پرداخته شود.

اگر هگل زنده بود در پاسخ به پرسش فوق چه می‌گفت؟ این نکته قابل توجه است که کتاب پدیدارشناسی روح هگل، سیر آگاهی به خودآگاهی و رسیدن به عقل است. یعنی در مسیر تکامل تاریخ، خودآگاهی در مرحله دوم این تکامل است، اما این پاسخ وابسته به عامل دیگری، یعنی تاریخ می‌باشد، از نظر هگل بدون تاریخ نمی‌توان به خودآگاهی رسید، پس شرطه اولیه، برای رسیدن به خودآگاهی، تاریخ است.

البته از این منظر که، هگل روح را صاحب تاریخ می‌داند که یک نظریه‌‌ی ایده‌آلیستی است را کنار می‌گذاریم ولی سیر رسیدن به خود آگاهی را پی می‌گیریم.

آگاهی کلی و بسیط، در میان تمام موجودات زنده مشترک است، چون به خاطر بقا، موجود زنده باید در مرز‌های شناخته شده و با فاصله با سایر موجودات، در محیط زندگی کند، و چون صاحب چنین مرزبندی است، پس می‌توان آن را آگاهی به حساب آورد. آگاهی بسیط اولیه، یعنی فاصله‌گذاری موجود زنده با محیط خود، یعنی حفظ بقا.

اما در این جا سخن از تکامل یافتن این آگاهی در طول تاریخ، به مرحله جدید است، یعنی ارتقا به خودآگاهی، که انسان آن را به خاطر زندگی جمعی به دست آورده است، یعنی از جامعه. زندگی در یک جامعه، یعنی رابطه‌ی اجتماعی داشتن با دیگران که با زبان تکمیل می‌شود. در مرحله خودآگاهی، انسان فقط به مرز‌ها و فاصله‌هایش با محیط و جامعه نمی‌اندیشد، بلکه برای بقا و کار کردن با دیگران به استعداد‌های خود هم می‌نگرد تا ببیند چه چیزهایی را می‌تواند با دیگران به اشتراک بگذارد.

پس در رابطه‌ی دیالکتیکی خودش با جامعه و با دیگران قرار می‌گیرد و هم باید منافع خود را حفظ کند و هم به دیگران سود برساند. ترکیب دیالکتیکی این موضع در روند کار صورت می‌گیرد. در روند کار است که می‌تواند بر استعداد‌های خود آگاه شده و موقعیت خود را در روند تولید در اجتماع معین سازد. اکنون می‌تواند بگوید من چنین هستم و یا من چه می‌خواهم، یعنی اولین گام در راه تکامل خودآگاهی برداشته می‌شود. اما در چه زمانی باید با دقت بیشتر به توانایی‌های خود بنگرد؟ مسأله ساده است، انسان زمانی که در خطری قرار گیرد که حیات او را تهدید کند، با دقت بسیار زیاد در این نقطه عطف زندگی، به تمام امکانات و استعداد‌های خود باید بنگرد، یعنی وقتی حیات و زندگی او، در معرض خطر قرار گرفت، خودآگاهی او کامل‌تر می‌شود. اما زمانی احساس خطر می‌کند که در طرف مقابل کسی باشد که او را به خطر می‌اندازد و باید از او تواناتر باشد، یعنی احتیاج به خدایگان است و او نمی‌تواند جز بنده چیز دیگری باشد که برای بقای خودش محصولی تولید کند و مجانی در اختیار خدایگان قرار دهد. پس از نظر هگل رسیدن به خودآگاهی از مسیر خدایگانی و بندگی می‌گذرد. یعنی از مسیر تضاد. تضادهایی که در بطن جامعه و در تاریخ بشریت وجود دارد، رسیدن به خود آگاهی ضرورت تکامل است. اگر بنده در عین خودآگاهی، به این آگاهی برسد که، خدایگان کیست و منزلت خودش در بندگی اجتماع چگونه است، یک قدم به خودآگاهی بالاتر می‌رسد، یعنی خودآگاهی برای خویشتن. این سیر رسیدن به خودآگاهی از نظر هگل بود.

اما نکته جالب توجه این است که فلسفه علمی معتقد است، انسان اولیه زمانی که پای از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی گذاشت، صاحب خودآگاهی می‌شود، حتی مارکسیست‌هایی هستند که معتقدند، خودآگاهی و پیدایش مالکیت با هم هستند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%a2%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c/feed/ 0 7219
تاریخ چیست و از چه راه‌ها و نگاه‌هایی به دست ما می‌رسد؟ http://www.sedayekargar.com/philosophy/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d8%b2-%da%86%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8/ http://www.sedayekargar.com/philosophy/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d8%b2-%da%86%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8/#respond Wed, 22 Nov 2023 13:42:46 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7208 امید نیک

۱-انسان یک موجود طبیعی است، که به طبیعت تعلق دارد و بخشی از جهان مادی است. انسان نتیجه مرحله معینی از تاریخ جهان است، که یکی از حلقه‌های تغییر در کائنات را می‌سازد، و حاصل یک سری از تغییرات متوالی است.

پس انسان موجودی، تاریخی است.

یعنی انسان را می‌توان و باید از روی تاریخ آن تعریف کرد. تاریخی که زنجیره‌ای از تغییرات می‌باشد. پس از نظر بسیاری از‌ اندیشمندان برای شناخت انسان، باید تاریخ را شناخت. پس بدین جهت باید علم تاریخ را، بر پا ساخت. اما نخستین پرسشی که مطرح می‌شود این است که تاریخ چگونه علمی است؟

اگر به علم فیزیک نگاه کنیم، آن را علمی می‌دانیم که می‌گوید از این علت آن معلول نتیجه می‌شود. این رابطه، مستقل از نظریات فیزیک‌دانان است. پس یکی از ویژگی‌های علم فیزیک و علمی بودن آن این است که مستقل از ناظر و مشاهده‌گر می‌باشد. دلیل افتادن سیب از درخت بر زمین هیچ رابطه‌ای به سلیقه و‌ اندیشه‌ی خاص نیوتن نداشت بلکه فقط و فقط به قانون گرانش ارتباط داشت. و تا زمانی که اجرام مادی وجود دارند از قانون گرانش پیروی می‌کنند یعنی جاویدان است و علاوه بر آن هیچ سیبی در عوض این که به زمین بیفتد به آسمان صعود نمی‌کند یعنی استثنا در مورد آن صادق نیست.

۲- اما از زمانی که کتاب و نوشتن و خواندن پا گرفت، این تمایل در انسان پیدا شد که سرنوشت خودش و یا دیگران را ثبت و بازگو نماید. از نظر بسیاری دلیل این کار به درستی روشن نیست، عده‌ای بر این اعتقادند که انگیزه‌ی آن زیبایی‌شناسی و هنر است و عده‌ای دیگر اخلاق و پند و اندرز را دلیل این کار می‌دانند. عده‌ای معتقدند که ارضاء و حس کنجکاوی و غیره است. اما شاید اصلی‌ترین دلیل آن رفع از خود بیگانگی انسان باشد. چون در تاریخ، انسان در زندگی دیگران شراکت پیدا می‌کند و تلاش می‌کند تا برای زندگی خود معنایی بیابد. به ویژه کتابت زمانی شروع می‌شود که دولت‌ها آفریده شدند. در نظریات افراطی علم تاریخ می‌بینیم که تاریخ را شناخت و آشناشدن با دولت‌ها و کار‌های آن‌ها می‌دانند. اما همه می‌دانیم که تاریخ در طول زمان و با زمان حرکت می‌کند و زمان از روی حکومت‌ها و دولت‌ها گذر می‌کند، به همین جهت علم تاریخ باید چیزی فراتر از سرنوشت دولت‌ها و حکومت‌ها باشد. انسان با خواندن تاریخ، با اسکندر، با ناپلئون و… همگام می‌شود و از هستی محدود خود جدا می‌شود و از فردیت خود دست می‌کشد و در زندگی دیگران شریک می‌شود و بدین ترتیب بر از خود بیگانگی خودش غلبه می‌کند. در اینجا تاریخ با زیبایی‌شناسی و هنر هم ماهیت است.

۳- رابطه انسان و تاریخ؛ هم‌چنان که مارکس می‌گوید انسان‌ زاده‌ی تاریخ است و انسان تاریخ خودش را می‌سازد.

بدین ترتیب رابطه دیالکتیکی بین انسان و تاریخ توضیح داده می‌شود. تاریخ هم، یک هستی اجتماعی، مانند سایر هستی‌های اجتماعی، مانند دولت، مذهب، هنر و…. می‌باشد، هنر‌ها پیش از ما و بعد از ما بوده‌اند و خواهند بود و ما در آن‌ها به دنیا می‌آییم و از آن‌ها تأثیر می‌پذیریم و بر آن‌ها تأثیر می‌گذاریم. به همین ترتیب ما درون تاریخ‌ زاده می‌شویم، درون آن زندگی می‌کنیم و توسط آن تربیت می‌شویم؛ این یا آن عقیده را پیدا می‌کنیم و در هنگامی که بتوانیم اراده خود را بر آن تحمیل می‌کنیم. این رابطه دو طرفه بین انسان و تاریخ به صورت جاویدان ادامه دارد و خواهد داشت. ناگفته نماند که بعضی از نظریه‌پردازان مارکسیسم با تأسی از مارکس می‌گویند، تاریخ دیگر در جامعه بی‌طبقه وجود نخواهد داشت. انسان امروزی که درون جامعه طبقاتی تاریخمند شده است پس در آن جا انسان دیگری خواهد بود.

به هر حال تاریخ بخشی از آگاهی اجتماعی ما را می‌سازد و آن قدر مادی است که علم، مادی است. بنابراین مارکسیسم به بینش مادی از تاریخ معتقد است یعنی به هیچ روی قوانین حرکت تاریخ از بیرون بر جامعه تحمیل نشده است و ماهیت حرکات و رخداد‌های تاریخ مادی می‌باشند.

در اینجا پرسش بحث برانگیزی مطرح می‌شود که «آیا تاریخ مکتوب همان تاریخ واقعی است؟»

در نوشتن تاریخ سه شالوده اصلی مؤثر واقع می‌شود.

۱- رخداد‌ها
۲- مورخ
۳- انتخاب رخداد

رخداد‌های تاریخی کم و بیش به وسیله مورخین مختلف ثبت و ضبط شده‌اند. اگر از محتوای آن‌ها صرف‌نظر کنیم حداقل از نظر صورت قابل اعتماد هستند به طور مثال دلیل فروپاشی سلسله قاجار هر چه باشد، در این که در ۱۳۰۴ شمسی منقرض شده است اختلاف عقیده‌ای وجود ندارد و یا این که چنگیزخان از کجا به کجا لشکر کشید و…

اما تضاد و اناتومی که تمام تاریخ را به گرداب می‌کشاند انتخابی است که به وسیله مورخ از میان رخداد‌ها صورت می‌گیرد. مورخ هم مثل من و شما انسان است و با عقاید و افکاری خاص و سلیقه‌ای متفاوت، او باید از میان رخداد‌ها یکی را انتخاب کند و علاوه بر آن با این رخداد، باید تاریخ را بسازد. درست مثل کودکی که باید یکی از قطعات پازل را انتخاب کند و سعی کند پازل خود را تکمیل نماید.

مورخین علاقمند به ناپلئون، دلیل شکست او را در واترلو بارندگی و اشتباه ژنرال‌هایش می‌شمارند و مورخین روس دلیل شکست او را در قرارداد صلح ۱۸۰۸ بین ناپلئون با الکساندر روسیه می‌دانند. اهمیت ندارد که کدام صحیح می‌باشد بلکه اهمیت در اینجاست که نظریه‌پردازان تاریخ، عده‌ای تاریخ را عینی می‌دانند و عده‌ای ذهنی. آن‌هایی که معتقد هستند تاریخ علمی است، پس نظر مورخ در آن دخالت نکرده و آن‌ها که معتقد هستند تاریخ مکتوب و ذهنی است معتقدند که مورخ بر اساس منافع و سلیقه‌های خود رخداد‌ها را انتخاب و ثبت کرده است. یعنی طرفداران علم تاریخ، تاریخ را عینی می‌دانند و بی‌طرف، مخالفان علم تاریخ آن را ذهنی می‌دانند و می‌گویند تاریخ بی‌طرف نیست.

این تضادی ساده نیست که به آسانی حل شود، چون سرنوشت ملت‌ها به آن بستگی دارد.‌ یهودیانی که تاریخ قوم‌ یهود را می‌خوانند برای امروز اسرائیل تصمیم می‌گیرند و کسانی که تاریخ مورخین عرب را می‌خوانند برای آینده اسرائیل تصمیم دیگری می‌گیرند. یعنی سرنوشت ملت‌ها در گرو تاریخ مکتوب قرار می‌گیرد که انواع تضاد‌ها را در بر می‌گیرد. و متأسفانه این تضاد‌ها موجب علم تاریخ نمی‌شود بلکه آن را از عینیت و علمی بودن می‌اندازد، اما به هر حال با آگاهی ما از تاریخ و از تاریخ مکتوب می‌باید پی به پرسش بی‌پاسخ برسیم که آیا تاریخ بی‌طرف است؟

ای-اچ-کار بزرگترین مورخ انگلیسی که هشت جلد کتاب در مورد انقلاب اکتبر نوشته است و همه متفق‌القول، او را بزرگترین مورخ مارکسیست قرن بیستم می‌شناسند، در مقابل پرسش فوق در کتاب «تاریخ چیست» خود، چنین پاسخ می‌دهد: «بین مورخ و وقایع تاریخی باید به روش دیالکتیکی، اسناد و مدارک انتخاب شود، یعنی تاریخی حقیقی و بی‌طرف است که بطور مطلق از ضرورت‌ها سخن بگوید». هر چند این گفته مورد موافقت بسیاری از مورخین است ( به ویژه مورخین مارکسیت)، باز به طور مکرر، مورد انتقاد واقع شده است و باز مورخ، مورد‌ اتهام ذهن‌گرایی (سوبژکتیوسیم) است چون می‌باید به دو پرسش مهم جواب بدهد:

۱- از کجا معلوم است که ضرورت در تاریخ حکم می‌کند؟ پس جای تصادف‌ها در تاریخ کجاست؟
۲- از کجا مورخ ضرورت را درست تشخیص داده است؟

علاوه بر پرسش بالا مورخین عصر باستان و همچنین عصر روشنگری، از نقش مردان بزرگ در تاریخ سخن می‌گویند. به طور مثال آیا در میان مردم مقدونی به غیر از اسکندر کسی به سرش نزده بود که جهان را فتح کند و اگر اسکندر بر حسب تصادف در راه فتح هند، دچار تب و لرز نشده بود و نمی‌مرد آیا هند فتح نمی‌شد؟

علاوه بر این در فلسفه مارکسیسم حادثه و تصادف زوج دیالکتیکی ضرورت است. بدین ترتیب نمی‌توان حکم کرد که تمام حرکات تاریخ ضروری است، چنان که پلخانف مجبور شد که کتاب «نقش شخصیت در تاریخ» را بنویسد، و تذکر می‌دهد که نباید نقش شخصیت‌های بزرگ را نادیده گرفت. به هر حال اتکا کردن به مقوله ضرورت هم، تاریخ را از چنگال مورخ ذهن‌گرا (سوبژکتیویست) ر‌ها نمی‌سازد پس برای این حل تضاد، باید چاره‌ای‌اندیشیده شود. دو جواب برای این مسأله ارائه شده است.

۱- غایت‌گرایی
۲- راه مونیسم در تاریخ

غایت‌گرایی

هگل یکی از فلاسفه‌ای بود که برای تاریخ غایت قائل می‌شود. از نظر او‌ ایده یا عقل کل برای جامعه بشری خط سیر حرکت را مشخص کرده است و انسان در پایان راه به جایی می‌رسد که فقط عقل و منطق وجود داشته باشد البته در رسیدن به این مرحله تاریخ از راه پر پیچ و خمی پر از تضاد‌ها و برخورد‌ها می‌گذرد.

مورخین بسیاری در اروپا به پیروی از نظریات هگل تاریخ‌های بسیار نوشته‌اند. در قرن نوزدهم ولی هر چه جامعه بشری تکامل بیشتری می‌یافت کمتر کاروان بشر از آن مسیری می‌گذشت که از نظر هگل‌ ایده یا عقل کل برای آن نقشه راه ترسیم کرده بود. البته این مورخین کارشان آسان شده بود، چون در انتخاب وقایع و رخداد‌ها چراغی را پیدا کرده بودند که راه را نشان می‌داد و با این باور که جامعه بشری در راه تکامل است، پس تاریخ‌هایی را نوشته‌اند که این خط سیر تکامل را دنبال کند. در این میان تاریخ طبیعی هم به کمک آن‌ها آمد. آن‌ها زمانی که بر اساس قوانین تکامل انواع داروین به خط سیری که موجودات طی کرده‌اند می‌نگریستند بیشتر دلگرم می‌شدند که می‌توان مراحل مختلف تاریخ را یکی پس از دیگری با یک منطق درونی دنبال کنند. و زمانی که مذهب هم به کمک آن‌ها آمد کارشان پر رونق‌تر شد چون می‌دیدند که آهو از آن جهت خلق شده که گرگ گرسنه نماند. دندان‌های انسان چنان ساخته شده که بتواند هم گوشت بخورد و هم گیاه. بدین ترتیب با کمک کانت که برای طبیعت، قائل به غایت شده و آن را با غایت اخلاق متناظر دانست، پس علاوه بر اینکه تاریخ را دارای غایت می‌دید بلکه این غایت نیک بود و بشر بسوی نیکی مطلق در حال حرکت بود. البته بسیاری دیگر از فلاسفه هم به جستجوی غایت برای تاریخ بر آمده‌اند و هر رخدادی را ضروری و نیک قلمداد کردند و اگر با وقایعی روبرو می‌شدند که از نظرشان نیک نبود آن‌ها را به انحراف از تاریخ نسبت می‌دادند.
غایت گرائی محتاج این بود که از جهان خارج (نیروی بیرونی) به این جهان ورود کند و نقشه راه را برای جامعه بشری جهت رسیدن به خوشبختی و کمال ترسیم نماید.

غایت گرائی به سرعت در برابر حقایق زندگی دچار بحران شد. اگر هر رخدادی در جهت رسیدن به کمال مطلوب بود پس این همه درد و رنج و بدبختی را چرا بشر بایستی تحمل می‌کرد و نیروی شر به جای نیروی نیک بر سر نوشت بشر حاکم بود.
در این غایت‌گرایی، آزادی، می‌بایستی در مقابل ضروت قربانی می‌شد. آما مذهب و فلسفه حاضر نبودند مایه‌ی بیشتری بگذارند، به آسانی دست از آزادی بشر کشیده و به شیطان تسلیم شدند. غایت‌گرایی فضای بزرگی برای نظریات متافیزیک تاریخ باز کرد و حتی بهانه‌های خوب برای نژادپرستان و جنگ‌های بین ملت‌ها فراهم ساخت تا به آن جا که غایت‌گرایان در بعضی از امور از جنگ بین ملت‌ها پشتیبانی کرده و آن را موجب پالایش خون ملت‌ها می‌بینند. و در نظریات استعماری، دلایل موجه برای استعمار ساخته و پرداخته کردند. و تمدن را به ملت‌های فرهیخته نسبت دادند که در حال پیشرفت و تکامل هستند، و مستعمرات و مردم عقب مانده را محصول شیوه حرکت تاریخ می‌دانند.

نتایج

  • غایت‌گرایی، نیروی محرکه‌ی تاریخ را در خارج از جهان مادی جستجو می‌کند (نیروی متافیزیک).
  • وقوع هر رخدادی امری خیر است که انسان را به هدف نهایی نزدیک می‌کند.
  • مسیری که بشر برای رسیدن به این هدف نهایی انتخاب می‌کند یگانه است که باید به همان هدف ختم شود. (مونیسم تاریخ).
  • تاریخ بی‌طرف نیست چون مورخ موظف است که رخدادهایی را توضیح دهد که خیر بوده و انسان را برای رسیدن به هدف نهائی یاری می‌رساند.

مونیسم تاریخ

دیدیم که در تاریخ‌نویسی غایت‌گرا اخلاق چگونه با رخداد‌های مادی تاریخ پیوند‌ زده می‌شود. و فلاسفه‌ای مانند کانت و هگل هم از این مکتب دور نمانده‌اند و به کمک غایت، برای تاریخ نهایتی در نظر گرفتند که سرانجام بشر باید به آن برسد و هر رخداد تاریخی به کمک نظریه خیریت متافیزیکی، راه را برای رسیدن هدف نهایی هموار می‌سازد و در نهایت، مشیت الهی را تهیه‌کننده‌ی راه واحد اعلام می‌کنند که از این تنها راه از پیش تعیین شده بشر به مقصد نهایی می‌رسد و تاریخ فرجام پیدا می‌کند.

البته خط سیر غایت‌گرا مونیسم است چون هدف واحد است و مسیر‌های مختلف می‌تواند به هدف‌های متفاوت ختم شود در صورتی که هدف نهایی یا همان رستگاری بشر یگانه است مسیری که به آن ختم می‌شود هم یگانه است (راه مونیسم در تاریخ به صورت متافیزیکی). پس نیروی محرکه تاریخ همان مشیت است که از خارج بر جامعه بشری تحمیل شده است. اگر برای تاریج و جهان غایتی وجود نداشت یک برگ هم از درخت نمی‌افتاد.

بدین ترتیب غایت‌گرایی متافیزیکی با بهره گرفتن از مشیت متافیزیکی، ضرورت راه مونیسم را برای تاریخ ترسیم می‌کند که نیروی محرکه آن از خارج از جهان به آن دمیده می‌شود. و مورخ غایت‌گرا، با پذیرفتن راه مونیسم در تاریخ، بی‌طرفی خود را از دست می‌دهد و یکی تاریخ به نفع عیسی می‌نویسد و دیگری به نفع موسی. به هر حال این شعر شاعر بزرگ بنیاد‌های غایت‌گرایی را به خوبی ترسیم می‌کند:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری


ماتریالیسم تاریخی و مونیسم

این موضوعی است که امروزه مفهوم آن برای همگان روشن است. می‌دانیم که کشف ماتریالیسم تاریخی به نام مارکس و انگلس مربوط است، آن‌ها برای اولین بار نقش تحولات اقتصادی را در تحولات اجتماعی نشان دادند و تحولات اقتصادی را سنگ بنای حرکت در تاریخ می‌گذارند و بدین ترتیب تاریخ را از شر نیروی متافیزیک حاکم بر اجتما ع ر‌ها می‌سازند و از آن جهت ماتریالیسم تاریخی نام گرفت که مارکس با کشف ارزش اضافی وضعیت طبقاتی و حرکت‌های سیاسی جامعه را توضیح داد. کشف ارزش اضافی در تولید برای مارکس همان معنی را داشت که کشف اسید اوریک در آزمایشگاه برای یک شیمیدان یا کشف مدار سیاره‌ها به دوره خورشید. به همین جهت بنیاد شناخت مادی تاریخ و حرکات اجتماعی سیاسی را بنا می‌نهند.

و متفکرین مارکسیسم پس از مارکس و خود انگلس حرکت تاریخ در جوامع را به چهار مرحله تقسیم می‌کنند، مرحله اشتراکی اولیه، مرحله برده‌داری، مرحله فئودالیسم و مرحله سرمایه‌داری. و توضیح داده می‌شود که چگونه بروز تضاد‌های طبقاتی بالطبع از تحولات اقتصادی یک مرحله را به طور ضروری به مرحله دیگر منتقل می‌سازد و چون به طور ضروری یک مرحله به مرحله دیگر می‌رسید همچون تحولاتی که برای فیزیکدان در ماده رخ می‌دهد. انگلس واژه علمی را هم به آن اضافه می‌کند و واژه سوسیالیسم علمی هم که می‌باید بالضروره، جامعه سرمایه‌داری به آن برسد را بنیان و معرفی می‌کند (در کتاب آنتی‌دورینگ).

بنابراین در ابتدا چنین به نظر می‌رسد که تنها راه و تنها قانون حاکم بر تاریخ جوامع بشری، کشف شده، راه مونیسم در تاریخ، ثبت شده است (از جمله نظریات پلخانف درباره‌ی حرکت مونیستی تاریخ). اما خود مارکس با چنین قطعیتی که پیروان بعدی او اعلام می‌کنند موافقت ندارد مبنی بر این که فقط یک قانون را حاکم بر سرنوشت تاریخ نمی‌داند. چنان که در تحولات فئودالیته به بورژوازی جوامعی مانند فرانسه، انگلستان، آمریکا راه‌هایی مختلفی را می‌پیمایند به ویژه تحولات اقتصادی در آمریکا استثنای بی‌نظیری است چون به قول خود مارکس، بورژوازی آمریکا به وسیله‌ی حمایت فئودالیسم و حتی سیستم برده‌داری به قدرت می‌رسد. و یا همه جوامع از اشتراکی اولیه به سمت برده‌داری نرفتند به طور مثال مارکس به وجه تولید آسیایی اشاره می‌کند.

بدین ترتیب روشنفکران مارکسیت بعدی سعی و تلاش دارند تا نظریه مونیستی تاریخ را اصلاح و کامل نمایند. یکی از این روش‌های اصلاح در تعریف بود به طوری که در آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این تغییرات از مونیسم در تاریخ، مطرح می‌شود.

اول: تمام تلاش‌ها برای اثبات این که یک قانون در تاریخ است و باید مفهومی کشف شود که تحت آن قانون، تمام واقعیت‌های پیچیده تاریخ را از روی آن توضیح داد باید کنار گذارده شود.
دوم: مفهوم ضرورت به شکل ماتریالیسم مکانیستی باید از این نظریه کنار گذاشته شود که می‌گوید: به این علت پس فقط آن نتیجه. (رابطه علت و معلولی)
سوم: باید پذیرفت که هر تغییری تکامل نیست و تغییرات تاریخی با تکامل تاریخی همراه نیست و حتی باید مفهوم تکامل دوباره مورد ارزیابی واقع شود.
چهارم: اگر بعد از تحولات چهارگانه تاریخ و رسیدن به بورژوازی باید به سوسیالیسم و کمونیسم رسید و آن را ضروری بدانیم چندان این نظریه با واقعیت تطابق ندارد.
بنجم: باید توجه داشت که مارکس نظریه‌ی خود را از روی جوامع بسیار ساده و ابتدایی انتخاب کرده و برای صورت بورژوازی جامعه هم تقریباً موارد خاص را کنار گذاشته است و امروزه شرایط اقتصادی جوامع بی‌نهایت پیچیده‌تر از قرن نوزدهم است.

علاوه بر این، نظریه‌پردازان پوزیتیویسم، این پرچم را برافراشته‌اند که اگر این مراحل بالاضروره از پی هم می‌ایند و آینده بشریت در رسیدن به سوسیالیسم از پیش تعیین شده است پس مارکسیسم دوباره نظریه غایت‌گرایی در تاریخ را زنده کرده است.

امروزه در نظریات جدید مارکسیستی درباره ماترئالیسم تاریخی این موارد لحاظ می‌شود.

۱- ماتریالیسم تاریخی مجموعه‌ای از داده‌های جدید است که مورخین باید از آن آگاه باشند.
۲- ماتریالیسم تاریخی دیگر معتقد نیست که تاریخ چیزی بیشتر از تاریخ اقتصادی نیست.
۳- ماتریالیسم تاریخی مدعی نیست که می‌تواند یک قانون و نظریه برای تاریخ بسازد.
۴- بلکه توضیح می‌دهد چگونه تحولات و نیاز‌های اقتصادی بشر در سیر تاریخ تأثیر می‌گذارد که آن هم باید مورد توجه مورخین واقع شود.
شاید بهترین توجیه این مطلب نظر خود انگلس در آنتی دورینگ در این باره است که «دیدگاه مادی ما از تاریخ چیزی بیشتر از یک روش جدید نیست و این یک نظریه جدید نیست».

تا اینجا معلوم می‌شود که ساختن یک نظریه برای تاریخ چنان پیچیده است که رسیدن به توافق در باره آن هم به دلایل تحولات اقتصادی بسیار سریع جوامع امروز و همچنین تحولات ایدئولوژیک به آسانی ممکن نباشد، به ویژه فروپاشی شوروی.
نتیجه این که مورخی که موافق یا مخالف نظریه مونیستی تاریخ است نمی‌تواند بیطرفی خود را در نوشتن تاریخ حفظ کند و باز با تاریخ سوبژکتیویستی روبرو می‌شویم چون مورخ دست به انتخاب رخداد‌ها می‌زند که نظریه او درباره‌ی تاریخ را تأیید کند.

تاریخ و اخلاق:‌ نظریه‌ای که تاریخ را وابسته به اخلاق می‌کند، حق با این است یا با آن، خیر بر تاریخ حاکم است یا شر، همگی به متافیزیک می‌رسند و تاریخ سوبژکتیو را احیاء می‌کنند.

تاریخ غایت‌گرا: نظریه غایت‌گرایی در تاریخ در پشت سر خود راه سنگفرش محکمی را می‌بیند و آن هم نظریه تکامل است. برای مورخ غایت‌گرا اگر هیچ چیز در دست‌رس نباشد تاریخ تکامل طبیعی انواع وجود دارد و مورخ دلیلی نمی‌بیند که تکامل تاریخی را بر اساس ضرورت‌های مختلف انکار نماید و چون در جستجوی زنجیرای تکامل در میان وقایع تاریخی بربیاید دوباره به همان سوبژکتیویسم و به بی‌طرف نبودن در تاریخ می‌رسد.

نظریه شخصیت در تاریخ: هیچ کس نمی‌تواند نقش اشخاص بزرگ را در وقایع تاریخی نادیده بگیرد. تصمیم چنگیزخان برای جهان‌گشایی قوم بیابانگرد مغول را به فرمانروایی و متمدن‌ترین کشور‌های جهان، مانند چین و ایران و… در این جا هم مورخ در مورد سیر وقایع بر اساس ملیت، قومیت، مذهب… خود نمی‌تواند بی‌طرف باشد.

تاریخ و تکامل: اکثر مورخین بعداز نظریات هگل و مارکس به هیچ روی نمی‌پذیرند که رخداد‌های تاریخی از یک دیگر جدا و گسسته است و باید مانند یک شیمی‌دان دو ترکیب شیمایی را برحسب شرایط آزمایشگاه و خواص عناصر مخصوص آن توضیح داد. مورخین معتقد به تکامل باید مجهز به یک نخ و سوزن دوزندگی باشند تا وقایع مختلف تاریخی را به هم بدوزند و از درون تصادفات تاریخی قانونی عام پیدا کنند. و باید تغییرات را تبدیل به تکامل نمایند و در این کار احتیاج به عنصر ضرورت دارند و چون باید زنجیره‌ی تکامل تکمیل شود در صورت لزوم به صورت ذهنی آن را بسازند.

تاریخ و ضرورت: مورخینی که رخداد‌های تاریخی را بر اساس ضرورت ارزیابی می‌کنند در هنگام مواجه شدن با وقایع تصادفی، حوادث تاریخی را استثنا و در مراحلی آن را اشتباه تاریخی می‌خوانند مانند فلسفه تاریخ هگل، و مورخ باید بین ضروری بودن یا تصادفی بودن وقایع قضاوت کند باز بی‌طرفی تاریخ نقض می‌شود.

تاریخ و علم: هیچ کس نمی‌تواند نقش علم را در تغییرات تاریخی و اجتماعی و سیاسی بشر انکار نماید، کشف آتش، اختراع چرخ، در جهان باستان بر شیوه‌های تولید و زندگی بشر تأثیر اساسی می‌نهند. امروزه ورود ابزار‌های الکترونیک و دیجیتال جهانی جدید را برای بشر می‌سازند و نتیجه تأثیرات آن بر زندگی کنونی بشر باید مورد ارزیابی دقیق واقع شود.

تاریخ و جامعه‌شناسی: بسیاری از متفکرین خواستار آنند که علم تاریخ را به جامعه‌شناسی تقلیل دهند تا بتوانند قوانین عام و کلی و علمی برای آن وضع کنند تا از آشوب‌نگاری در تاریخ جلوگیری شود.

تاریخ و اقتصاد: نظریات مارکس و انکلس موکد ساختند، که شیوه‌های تولید و تحولات اقتصادی محور اصلی در بسیاری از تحولات تاریخی و اجتماعی و سیاسی هستند اما بدون جزم‌گرایی، باید گفت که این قوانین تنها قوانین حاکم بر تحولات تاریخی نیستند به ویژه این مطلب در زیبایی‌شناسی و زبان‌شناسی آشکار است.

تاریخ یک علم مخصوص: بسیاری از متفکرین امروزه اظهار می‌کنند که گره‌های کور در تاریخ، ناشی از دخالت فلسفه در آن است و تاریخ باید مانند زیبایی‌شناسی و زبان‌شناسی به طور کامل راه خود را از فلسفه و نظریات فلسفی جدا سازد و برای آن قوانین ویژه‌ای وضع کرد چون با پیروی از نظریات فلسفی تمام معایب نظریات فلسفی به تاریخ منتقل می‌شود به طور مثال، ضرورت – حادثه – تکامل – و…

نتیجه کلی

امروزه گرایش و احتمال زیاد وجود دارد که نظریات پلورالیستی تاریخ، بر نظریات مونیستی تاریخ غلبه کند چون تاریخ از زندگی انسان برآمد یافته و زندگی انسان در دوران معاصر با چنان تغییرات سریع مواجه است که نوشتن یک نسخه برای این بیمار که از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد منطقی و عقلایی به نظر نمی‌رسد برای هر یک از این بیماری‌ها نسخه متفاوتی مورد نیاز است.
اگر هیچ یک از این نظریات و مکاتب نتوانند راه حلی برای مسیر تاریخ پیدا کنند شاید بهتر است که به خود تاریخ برای حل مسأله مراجعه کرد.

کسانی که انقلاب ۵۷ را دیده‌اند و امروزه درباره آن می‌خوانند باهزاران نظریه و دلایل مختلف روبرو می‌شوند که بیش از همه متأثر از نظریات مورخین است. به همین جهت با تاریخ بی‌طرف روبرو نیستیم. اما اگر به تاریخ مراجعه کنند می‌بینند که الان آبان و آذر و دی ۵۷ است و خمینی ظهور پیدا می‌کند و در اسفند ۵۷ تاریخ خمینی را به شما به عنوان رهبر و شکل‌دهنده‌ی مسیر تاریخ معرفی می‌کند. پس جواب در تاریخ است، تاریخ در این زمان پدیده‌ای را عیان می‌کند که پیش از ان نبوده است شاید این نوع تاریخ‌نویسی یعنی این که تاریخ جواب‌گوی تاریخ باشد مشکل تاریخ را حل می‌کند.

یعنی این تاریخ است و هرکز برای توضیح ان به یک دلیل نمی‌رسیم هم‌چنان که فیزیک‌دان می‌گوید این قانون گرانش است و زمین مطابق آن به دور آن می‌چرخد و کسی نمی‌تواند بپرسد چرا این چنین است.

تاریخ‌نویسی پیشینی (apriori)

در این تاریخ‌نویسی، مورخ مانند باستان‌شناس است که به یک قصر و قلعه قدیمی می‌رسد و سپس تمام راه‌های منتج به قلعه و یا اتاق‌های قصر و سایر قسمت‌های مختلف را دوباره بازسازی می‌کند، مورخ وقایع‌نگار هم تمام روابط مربوط به آن واقعه تاریخی را بازسازی می‌کند و مانند یک عکاس از ان چه بوده است برای ما گزارش تهیه می‌کند اما هم چنان که در این قصر متروک خبری از زندگی نیست در این تصویر از این رخداد خبری از زندگی و چگونگی پیدایش و تحولات ان به صورت منطقی در دست نیست.

این تصویری نادرست است که با شناخت کمیات پدیده در گذشته می‌توان پدیده امروز را توضیح داد. درست برعکس این، مارکس می‌گوید: از روی کالبد‌شناسی و آناتومی انسان امروزی ما می‌توانیم اناتومی پریماد‌های اولیه (اجداد انسان) را بشناسیم و تحولات آن را در نظر بگیریم. مثال بارز مارکس در کتاب کاپیتال: موضوع سرمایه است، سرمایه در جامعه بورژوازی مقداری پول است که به سرمایه‌دار تعلق دارد و مارکس در رابطه پول – کالا – پول چگونگی پیدایش سرمایه و ارزش اضافه را توضیح می‌دهد در حالی که پول در جامعه فئودالیسم هم بوده است و اگر به عقب برگردیم در جامعه‌برده‌داری هم بوده است. یعنی اهمیت ارزش نظریه مارکس در انکار وجود گذشته پول در جوامع پیشین نیست بلکه توضیح ماهیت سرمایه در جامعه کنونی است، یعنی اول باید بگوییم سرمایه چیست ان گاه رد پای ان را در جوامع پیشین بررسی کنیم.

از نظر فلسفی منظور این است که پدیده‌ی بعدی بعضی از عناصر پدیده قبلی را که برای حیاتش ضروریست مثل پول در جامعه بورژوایی در خودش حفظ می‌کند. در جامعه فئودالیته هم پول وجود داشته است و آن‌هایی که به نفع حیاتش نبوده است به دور می‌ریزد؛ مثل وراثت خونی در دوران فئودالیته. پس تاریخ مورد نظر مارکس باید علاوه بر تکوین، یک پدیده را توضیح دهد و ماهیت کنونی ان را توصیف کند که از دل ضرورت‌های گذشته حاصل شده است باید با کشف کنونی پدیده آینده پدیده را هم تا جایی که ممکن است پیش‌بینی کند یعنی مورخ منطق‌گرا و استنتاج اول ماهیت کنونی پدیده را کشف می‌کند سپس به عناصری از پدیده‌های گذشته که در پدیده کنونیست مراجعه می‌کند و بعد تا جایی ممکن است به پیش‌بینی سرنوشت آتی پدیده اشاره می‌کند. به هر حال تاریخ ثبت سلسه مراتب رخ داد‌ها نیست.

الگو‌سازی در تاریخ (apriori):

در تاریخ‌نویسی پیشینی، مورخ یک الگوی پیش ساخته در ذهن دارد و می‌خواهد که رخ‌داد‌های تاریخی را براساس ان الگو مرتب و تنظیم کند که به بدترین نوع جزم‌گرایی و سوبژکتیویسم منجر می‌شود؛ مانند تاریخ‌نویسی دوران استالین که الگوی رو بنا و زیر بنا را بر تمام تحولات اجتماعی و سیاسی تعمیم می‌دادند تا به بقای دلخواه حکومت برسند. بعد‌ها این نوع تاریخ‌نویسی به تاریخ‌نویسی دستوری یا حکومتی مشهور شد. بایستی در تاریخ حزب کمونیست شوروی، تروتسکی، زینویف، بخارین و… به خائنین مردم تبدیل می‌شدند که این کار به کمک دادگاه‌های فرمایشی انجام شد.

تاریخ‌نویسی ارتجاعی:

مورخینی که بر پیوستگی رویداد‌های تاریخی تأکید دارند مثل شلینگ در آلمان و از این که در تاریخ عناصر گسسته و فورانی جهش وجود دارد (مثل هگل) پرهیز کرده و آن را به نام آشوب در پیوستگی تاریخ اعلام می‌کنند. آن‌ها دشمنان نظریه رشد ناموزون در تاریخ بوده و از این که تاریخ، نتیجه مناسب، خود انسان است، دوری می‌کنند.

تاریخ دیالکتیکی:

اگر بخواهیم بر اساس قوانین دیالکتیک، تاریخ بنویسیم به چگونه تاریخی می‌رسیم، در این تاریخ‌نویسی مورخ معتقد است که رخ داد‌های تاریخی را بر اساس زیر تنظیم کند که بیش از همه مورد تأیید هگل بوده است:

«هر شکل تکامل یافته جدید سعی در حفظ و باز تولید تمام عواملی می‌نماید که برای وجودش ضروری است و این کار به وسیله مناسب خودش انجام می‌شود. در این مرحله شروع به زایش تمام چیز‌های می‌کند که برای تکامل بعدی لازم است این شکل تکامل بالاتر شرایط ضروری برای هستی خودش که از تکامل پیشین به ارث رسیده است را باز تولید می‌نماید این تکامل در این حالت شبیه مارپیچی است که ویژگی هر تکامل مترقی دیالکتیکی حقیقی است.»

به طور مثال مارکس در مورد نظام سرمایه‌داری پیشرفته قرن نوزدهم می‌گوید این نظام متضمن سایر اشکال اقتصاد بوژوازی (بورژوازی پیش از قرن۱۹) می‌باشد و هر چه افریده می‌شود خود یک پیش شرط برای دوره بعدی است و این موضوع برای هر نظام زنده‌ای صادق است.
بدین ترتیب چنین تاریخی با تاریخ‌نویس وقایع‌نگار که فقط وقایع گذشته را گزارش می‌کند موافق نیست و علاوه بر گذشته چشم به اینده تکامل پدیده دارد که این نوع تکامل می‌بایست بر اساس قوانین دیالکتیک انجام شود.

تقلیل تاریخ

عده‌ای از جامع‌شناسان و فلاسفه‌ی کنونی معتقدند که چون تاریخ دچار حوادث و استثنائات است که با هیچ قانونی قابل توضیح نیست حالت کلی خود را از دست داده است و باید به یکی از شاخه‌های جامعه‌شناسی پیشین یا apriori و با جامعه‌شناسی به بررسی وقایع تاریخی پرداخت و ان را تابع قوانین جامعه‌شناسی کرد.

تاریخ مارکسیست‌های استعلایی:

بعضی از مورخان مارکسیست با توجه به گفته‌ی انگلس که می‌گوید نباید به دنبال تعریف حیات بود بلکه باید به مطالعه ویژگی‌های حیات پرداخت چون جوهر حیات خود حیات است.

به همین ترتیب این مورخین می‌گویند جوهر تاریخ خود تاریخ است چون حرکت است و باید فقط عوامل مؤثر در آن را بررسی کرد بدین ترتیب به دنبال تاریخ استعلایی می‌باشند که پذیرش ان چندان هم اسان نیست.

هر چند از روی چالش‌های بسیار پرش می‌کنند اما این مورخین به جای نوشتن تاریخ از این فرض شروع می‌کنند که جوهر تاریخ قابل شناخت نیست و اضافه کردن واژه علم به تاریخ امری بیهوده است بدین ترتیب به نظریات تاریخی فلاسفه چون ارنست کاسیرر (نئو کانتی) نزدیک می‌شوند و به پلورالیسم در تاریخ می‌رسند و سرتاسر تاریخ را از روی تضاد ولی به تضاد از نوع آنتونومی کانتی، گرایش پیدا می‌کنند که عناصر متقابل متضاد هستند ولی سنتز ترکیبی از آن‌ها نیست به همین جهت نظریات در باره یک رخ داد تاریخی به امری واحد میل نمی‌کند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/philosophy/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d8%b2-%da%86%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8/feed/ 0 7208
کشتار و پاکسازی قومی مردم غزه از سوی دولت آپارتاید اسرائیل باید متوقف شود! http://www.sedayekargar.com/critics/%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%da%a9%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%82%d9%88%d9%85%db%8c-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%ba%d8%b2%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%af%d9%88%d9%84/ http://www.sedayekargar.com/critics/%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%da%a9%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%82%d9%88%d9%85%db%8c-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%ba%d8%b2%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%af%d9%88%d9%84/#respond Tue, 07 Nov 2023 11:39:49 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7203 اول – در هفته ای که گذشت کشتار بیرحمانه مردم نوار غزه در فلسطین توسط دولت جنایت کار اسرائیل همچنان ادامه یافت. آمارها حاکی از آن است که تاکنون بیش از ده هزار فلسطینی جان باخته اند که نزدیک به چهار هزار نفر آنان کودکان هستند. دولت آمریکا و متحدانش در شرایطی که جهان شاهد یک نسل کشی بی سابقه در غزه است، همچنان به حمایت بی چون و چرا از حکومت دست راستی بنیامین نتانیاهو ادامه می دهند، برای کشتار بیشتر مردم بی دفاع فلسطین تسلیحات کشتارجمعی ارسال می کنند، آتش بس بشر دوستانه را وتو می کنند، تظاهرات جنبش های طرفدار صلح را غیر قانونی اعلام می کنند، از قطع آب، برق، غذا و دارو برای فلسطینی ها حمایت می کنند و همه این جنایت های جنگی را تحت عنوان “حق دفاع از خود دولت اسرائیل” توجیه می نمایند.

در چنین شرایط دشواری مردم فلسطین نه تنها توسط یک دولت اشغالگر به خاک و خون کشیده می شوند بلکه هم زمان توسط نیروهائی نمایندگی می شوند که یا تا بیخ و بن فاسد بوده و یا به مثابه یک جریان مرتجع اسلامی، خود بخشی از تراژدی حاکم بر این مردم هستند. درست همین تراژدی است که گاهی به بهانه ای برای فراموش کردن حقانیت مقاومت مردم فلسطین در برابر رژیم اشغالگر اسرائیل تبدیل می شود. ما همواره تاکید کرده ایم که این حقیقت که حماس یک جریان ارتجاعی است، این واقعیت که دولت خودگردان در ساحل غربی رود اردن یک دولت فاسد است و يا نقش جمهوری اسلامی که مدافع جریانات ارتجاعی مذهبی در منطقه است و ظاهرآ همه سیاست های ارتجاعی خود را به نام دفاع از مردم فلسطین به پیش می برد، ذره ای از حقانیت مقاومت و مبارزه میلیونها تن از اهالی فلسطین جهت بازگشت به سرزمین هایشان نمی کاهد، همچنان که تروریسم دولتی اسرائیل ذره ای از اهمیت این امر نمی کاهد که نه تنها یهودی ها، بلکه وجدان بشریت مترقی، جنایت های فاشیزم هیتلری علیه یهودی ها را نباید از ذهنیت تاریخی خود پاک سازد. دستگاه های جاسوسی و اطلاعاتی اسرائیل برای مقابله با سازمان آزادیبخش فلسطین که در دوره ای جریانی سکولار و با نفوذ در میان مردم فلسطین بود، بر ایجاد سازمان اسلامی حماس چشم پوشیدند و به شیوه های مختلف آنرا پشتیبانی و تقویت کردند تا از این طریق هم سازمان آزادیبخش فلسطین و نیروهای چپ و رادیکال فعال در جنبش فلسطین را تضعیف کنند و هم از پشتیبانی و همبستگی بین المللی در دفاع از مردم فلسطین مشروعیت زدایی کرده و آن را از بین ببرند. همان گونه که آمریکا و متحدانش در کنفرانس گوادلوپ در سال ۱۳۵۷ مقدمات قدرت گیری جریان اسلامی شیعه تحت رهبری خمینی را در ایران فراهم کردند تا مانع از یک انقلاب پیشرو برای برقراری دمکراسی در ایران شوند.

دولت هائی که به بهانه وجود جریان اسلامی حماس در نوار غزه چشمان خود را بر وحشیگری رژیم تا دندان مسلح و شوونیست اسرائیل می بندند، شریک این جنایت تاریخی علیه ملت فلسطین هستند. مردم آزاده و شریف فلسطینی و اسرائیلی هیچ گونه خصومت ریشه دار با همدیگر ندارند. دشمنی موجود در میان این مردم از سوی دست راستی های مرتجع و افراطی در هر دو سو دامن زده می شود. شهروندان فلسطین و اسرائیل تنها با قرار گرفتن در کنار مردم شریف و آزادیخواه منطقه می توانند از زیر سلطه دولت مذهبی و نیروهای ارتجاعی بیرون آمده و با بهره مندی از حق تعیین سرنوشت خود، در همزیستی مسالمت آمیز با همدیگر کار و زندگی کنند.

دوم – دولت رئیسی تصمیم گرفته است در نیمه دوم سال جاری حقوق نیروهای انتظامی، ارتش، پاسداران و ارگان های وابسته به آن ها را افزایش دهد. این در حالی است که وقتی که “شورای عالی کار” حداقل دستمزد کارگران را چهار مرتبه زیر خط فقر برای سال ۱۴۰۲ به تصویب رساند، فریبکارانه به کارگران وعده دادند که چنانچه در نیمه دوم سال حقوق کارمندان و نظامیان افزایش یابد به همان نسبت حداقل دستمزد کارگران را نیز افزایش دهند. اکنون كه تورم مطابق برآوردهای رسمی در مقایسه با تصویب حداقل دستمزد برای سال ۱۴۰۲ به بیش از ۵۰درصد افزایش یافته است، نه تنها بحثی از افزایش دستمزد کارگران در کارنیست، بلکه بنا به کلاهبرداری رایج در مورد ماه های نیمه دوم سال که ۳۰ روز هستند، کارفرمایان در این نیمه دوم سال عملا دستمزد کارگران را به میزان یک روز در ماه کاهش می دهند.

مسئله دستمزد در ایران نیزمانند هر جای دیگر در نظام سرمایه داری مضمون اساسی کشمکش بین دو طبقه اصلی جامعه، سرمایه داران و صاحبان صنایع و دولت به عنوان خریداران نیروی کار است. کارفرمایان و دولت نماینده آنها با تکیه بر وجود ارتش عظیم بیکاران می کوشند تا دستمزد کارگران را تا سرحد امکان پایین بیاورند و دفاع از هر چه سودآورتر شدن سرمایه های خود را حق بی چون و چرای خود می دانند. کارگران هم حق خود می دانند که در برابر عرضه نیروی کارشان دستمزدی را مطالبه کنند که با توجه به نرخ تورم واقعی در جامعه و ملزومات تأمین یک زندگی انسانی در قرن بیست و یکم بتوانند زندگی خود و خانواده شان را تأمین نمایند. رژیم جمهوری اسلامی با زور قانون و با تکیه بر نیروی سرکوب، این تعارض را به نفع سرمایه داران حل کرده است. زیرا بدون تشکل های مستقل کارگری، کارگران نمی توانند اراده طبقاتی خود در تعیین حداقل دستمزدها را به سرمایه داران و دولت حامی آن ها تحمیل کنند.

دستمزد متناسب با تأمین یک زندگی انسانی، یک مطالبه محوری طبقه کارگر ایران است. ضمانت تحقق این مطالبه در گرو مبارزه یک پارچه و متحدانه و سراسری است. این مبارزات متحدانه و سراسری کارگران است که طبقه سرمایه دار و رژیم جمهوری اسلامی را از تعرض به کار، زندگی و معیشت کارگران به عقب می راند و فضای مبارزه جویی علیه وضع موجود را در کل جامعه تقویت می کند.

سوم- روزیازدهم آبان(۲نوامبر)، روز «پایان دادن به مصونیت عاملان جرم و جنایت علیه روزنامه نگاران» نام گرفته است. نام‌گذاری این روز، اعلام همبستگی با خبرنگارانی است که برای بازنمایی حقیقت و ارائه اطلاعات درست می‌کوشند و صاحبان سرمایه و قدرت می‌خواهند به هر طریقی آنان را به سکوت وادار کنند. به طور میانگین، هر ۵ روز یک خبرنگار در جهان کشته می‌شود.

در سراسر جهان هزاران روزنامه نگار فقط به دلیل انجام وظیفه حرفه ای خود با مخاطرات، آزارها و تهدیدها و حتی مرگ مواجه‌اند. سازمان ملل متحد می‌گوید که جنایت علیه خبرنگاران و فعالان رسانه‌ای در سال گذشته نسبت به دو سال قبل دست‌کم ۴۲ درصد رشد داشته است. این در حالی است که میزان مواردی که در دادگاه بررسی قضایی شده و به شناسایی عاملان منجر گشته، از سال ۲۰۱۳ تا کنون تنها ۲ درصد پیشرفت را نشان می‌دهد. یونسکو می ‌گوید که در بهترین حالت تنها ۶ درصد جنایت‌ها علیه خبرنگاران در دادگاه تا مراحل نهایی و اقامه جرم علیه مجرمان پیگیری می‌شود.

مخاطرات، آزارها و تهدیدهای مذکوربه طور مستقیم بیشتر توسط دولت های سرمایه داری با حکومت های علنا مستبد نظیر جمهوری اسلامی، انجام میگیرد. ایران به زندان روزنامه نگاران شهرت یافته و خود رژیم اسلامیِ حاکم در میان ۱۸۰ کشور در رده ۱۷۸ قرار گرفته است.

بر اساس گزارش سازمان “گزارشگران بدون مرز” از زمان سرکارآمدن حکومت اسلامی در ایران تا سال ۱۳۹۸، دست‌کم ۸۶۰ روزنامه ‌نگار درایران روانه زندان شده اند. در جریان خیزش انقلابی ژینا موج دستگیری‌ها چندین برابر افزایش یافت. به‌طوری‌ که طبق گزارش “فدراسیون جهانی روزنامه‌نگاران” در فاصله یک ماه دست‌کم ۲۵ خبرنگار در ایران بازداشت شدند. نمونه تراژیک سرکوب روزنامه نگاران را می توان در دستگیری و محکوم کردن نیلوفر حامدی، خبرنگار روزنامه شرق، و الهه محمدی خبرنگار روزنامه هم‌میهن دید که مجموعا به ۲۵ سال زندان محکوم شده اند و ۱۵ سال آن قابل اجراست. این دو خبرنگار شجاع با گزارش کشته شدن ژینا امینی در بیمارستان کسری و همچنین گزارش خاکسپاری با شکوه وی در سقز، قتل حکومتی او را رسانه ای کرده و در شروع انقلاب ژینا نقش بازی کردند.

تراژیک ترین نمونه جنایت علیه روزنامه نگاران را در جنگ کنونی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین و بویژه در غزه شاهدیم. “سازمان گزارشگران بدون مرز” اعلام کرده است که تاکنون۳۴ خبرنگار در جریان حمله اسرائیل به غزه کشته شده‌اند. نمونه دیگر، جولیان آسانژ بنیانگذار وبگاه “ویکی لیکس” است که به دلیل افشای جنایت های جنگی آمریکا در حمله به عراق، سال ها در حصر به سر می برد. نمونه های بسیاری از این قبیل را در نظام نابرابر، جنگ طلب و فاسد سرمایه داری حاکم بر جهان می توان یافت. در چنین شرایطی نمی توان از نهاد های بین المللی موجود که بر مبنای نظام جهانی حاکم ساختاربندی شده اند انتظار بهبود داشت برای آن که جانیان را به پای میزعدالت بکشانند. این بهبود و حسابررسی فقط با مبارزه علیه ریشه های مصیبت مورد اشاره و حاکم شدن نظامی در جهان عملی خواهد شد که بنیادهای آن بر انحصار، سود و سرمایه پی ریزی نشده باشد.

چهارم- جمهوری اسلامی پس از مدت ها مخفی نگهداشتن جان باختن آرمیتا گراوند، بالاخره در ششم آبان(۲۸اکتبر) خبر مرگ او را از طریق خبرگزاری دولتی ایرنا منتشر ساخت. آرمیتا ۱۷ ساله، روز۹ مهر، توسط یک حجاب بان در ایستگاه متروی شهدا در تهران به شدت هل داده شد، در نتیجه فشار دو دست زن حجاب بان تعادل خود را از دست داد، سرش به میله آهنی واگن اصابت کرد و نقش بر زمین شد.

شهرداری در روز دهم مهر از ترس واکنش مردم تمام حجاب بانان را از متروها جمع کرد. پخش اطلاعات نادرست و تناقض گوئی، به مقامات و رسانه های دولتی سپرده شد. ماموران سرکوبگراطلاعات رژیم، آرمیتا را به بیمارستان فجر نیروی هوائی برده و محوطه بیمارستان را توسط لباس شخصی ها محاصره کردند تا هیچ اطلاعاتی به بیرون درز نکند. آنها حتی اجازه ندادند شهین احمدی، مادر آرمیتا به دیدار آرمیتای به کُما رفته برود و وقتی با اعتراض او مواجه شدند، دستگیرش کردند. ماموران روز دهم مهر خبرنگار روزنامه دولتی شرق را هم دستگیر کردند که قصد تهیه خبر از حادثه را داشت. علیرغم این ها، خبرنگاران مردمی بلافاصله خبر را در شبکه های اجتماعی وسیعا منتشر نمودند. آنها دروغ های رژیم مبنی بر ضعف آرمیتا و بیهوشی ناشی از آنرا بر ملا کردند.

سران جمهوری اسلامی که برای مدتها اجازه پخش خبر جان باختن آرمیتا گراوند را نداده بودند در روز تشدید حملات جنایتکارانه ارتش ضد بشری اسرائیل علیه مردم غزه، این اجازه را صادر کردند. آن ها امیدوار بودند که از پی مجموعه این اقدامات فریبکارانه و درز قطره چکانی اطلاعات، انقلاب “زن، زندگی، آزادی” بار دیگر زبانه نکشد. اما به محض پخش خبر جان باختن آرمیتا نام او به ترند نخست شبکه های اجتماعی تبدیل شد. بسیاری از شخصیت های سرشناس در خارج و انسان های شجاع و موثر در داخل کشور علیه روایت های جعلی رژیم و در همدردی با بهمن گراوند و شهین احمدی، والدین آرمیتا، سخن گفتند. علیرغم تهدید وبازداشت ده ها نفر، مردم بسیاری در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند و علیه حکومت فاسد و جنایتکار اسلامی شعار دادند. این واقعیت ها نشان می دهد که خیزش انقلابی ژینا، مطالبات رادیکال و پیشرو آن و نفرت مردم از حکومت اسلامی همچنان زنده است و ادامه دارد.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران

دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲ برابر با ۰۶ نوامبر ۲۰۲۳

نسخه مناسب چاپ بازگشت به صفحه اول

google Googlebalatarin Balatarintwitter Twitterfacebook Facebook 
delicious Deliciousdonbaleh Donbalehmyspace Myspace yahoo Yahoo 


نظر شما؟
نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:

codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%da%a9%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%82%d9%88%d9%85%db%8c-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%ba%d8%b2%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%af%d9%88%d9%84/feed/ 0 7203
فاشیسم و سیطره آن بر تمام شئون زندگی اجتماعی – بخش سوم http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac-3/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac-3/#respond Thu, 26 Oct 2023 08:07:42 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7193 امید نیک

این نوشته ادامه‌ی مطلبی است که پیش از این بخش اول و بخش دوم آن در صدای کارگر منتشر شده است.

دیدگاه‌های فاشیسیم، در مورد ساختار و اداره حکومت را بهتر و بیشتر بشناسیم

اول- فاشیسم و قوای سه‌گانه

فاشیست‌ها معتقدند که از زمان بیکن، هیوم و مونتسکیو، لیبرالیسم این شعار  لق را در دهان مردم شکست، که باید قوای سه‌گانه از هم مستقل باشد. با این شعار، لیبرالیست‌ها به دو هدف اساسی رسیدند. یکی این که روح یکپارچه  ملت و دولت را از هم  گسیختند تا بتوانند بهتر حکمرانی کنند و دوم این که اساسا لیبرالیسم در پی انشقاق دولت و ملت و حتی بین ملت (تعدد احزاب) می‌باشد.

در حالی که فاشیسم دولت و ملت را یک تن واحد می‌داند که تحت سیطره‌ی یک روح واحد است؛ همانند یک اندام زنده. این تفکیک قوای سه گانه (مقننه، قضائیه و مجریه)، امروزه دیگر کوس رسوایی‌اش بر سر بازار و برزن است. رئیس این قوه، نفر اول قوه دیگر را انتصاب می‌کند و این نفر، رئیس قوه‌ی دیگر را تائید می‌کند و همه به خوبی می‌دانند که سر هر سه قوه در یک آخور است و هر سه قوه در کنار هم، به لخت کردن مردم مشغولند. این حداقل چیزی است که مارکسیست‌ها هم فهمیده‌اند وشعار می‌دهند که هیئت حاکمه متعلق به یک طبقه است و همه‌ی هیئت حاکمه در خدمت طبقه برتر است.

لیبرالیسم از طریق انتخابات یک کلاه شرعی برای این  تفکیک قوا می‌سازد و با زد و بندهای انتخاباتی و پراکندن تخم نفاق در میان مردم به کسب حداکثر سود برای خود مشغول می‌باشد.

اما فاشیسم می‌گوید: ماهیت دولت و فرد، فقط و فقط یک چیز است:‌ اراده. اراده است که دولت را خلق می‌کند. اراده است که متعلق به توده‌های مردم است. این اراده در جهت یکپارچگی ملت و دولت است. چون فاشیسم معتقد است که تاریخ زاده‌ی اراده است.

تاریخ را لیبرال‌های دلال و کارچاق کن نساخته‌اند. تاریخ را اراده‌ی ملت‌های یکپارچه و رهبران بزرگ آن‌ها ساخته‌اند و می‌سازند..

فاشیسم احتیاج به قوای سه‌گانه‌ی فرتوت، بی‌رمق و دو دوزه باز ندارد. فاشیسم، مانند لیبرال‌ها سر از صندوق‌های کرایه‌ای رأی، در نمی‌آورد. فاشیست‌ها نمایندگان واقعی مردم هستند چون از میان آن‌ها برخاسته‌اند و خواسته‌های آن‌ها را بر آورده می‌سازند. فاشیست‌ها هستند که به توده‌های له و لورده‌ شده شخصیت دوباره می‌دهند. آن‌ها را در بالاترین موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی قرار می‌دهند. آن‌ها را از حقارت‌های تاریخی رها می‌سازند و روح ملت و دولت و پیشوا را یکی می‌سازند.

فاشیسم برای رسیدن به قدرت، التماس نمی‌کند. بلکه قدرت را تصرف می‌کند. فاشیسم به مردم خویش می‌آموزد که بر اساس تاریخ خود، با عزت کشور خود را اداره کنند. فاشیسم یکپارچه اراده است که دنیای قدیم و کهن را از میان برمی‌دارد و دنیای جدید برای انسان‌های قوی و قدرتمند و پر افتخار می‌سازد. فاشیسم روح یکپارچه‌ی ملت و دولت را زنده می‌کند و این در صورتی است که می‌تواند در کوتاه‌ترین مدت، بزرگترین پیروزی‌ها را به دست آورد.

دوم- فاشیسم و دولت

فاشیسم معتقد است که «دولت در معنای وسیع خود، آن دولت طبقاتی نیست که مارکسیست‌ها می‌گویند. دولت همان ملت است. اراده ملی است. مستقل از طبقات وجود دارد و مستقل از طبقات و نهادهای اجتماعی رشد و تکامل پیدا می‌کند. دولت فاشیسم آن دولت زاده‌ی زد و بندهای پارلمانی نیست. دولت فاشیسم نماینده‌ی این یا آن طبقه که مارکسیست‌ها می‌گویند نیست. دولت فاشیستی  روح واحد و زنده ملتی است که در تاریخ زاده شده، این دولت متعلق به تمام آن توده‌هایی است که تا کنون از همه چیز محروم بوده‌اند. دولت فاشیستی شخصیت ملی مردم یک کشور است. لیبرال‌ها و مارکسیست‌ها می‌گویند دولت باید خدمت‌گزار مردم باشد؛ نه! دولت فاشیستی خود مردم است و نه خدمت‌گزار آن. ماهیت دولت در ساختار فاشیستی طبقاتی نیست. ماهیت این دولت اراده است. هم‌چنان که ماهیت هر انسانی اراده‌ی اوست. اگر اراده را از انسان سلب کنیم دیگر هیچ هویتی نخواهد داشت. انسان را می‌توان با اراده‌اش تعریف کرد. یعنی می‌توان پرسید او به چه چیزهایی اراده کرده است. انسان همراه با حیات خود، اراده را هم تکامل بخشیده است. چون اراده‌ی انسان معرف خودآگاهی اوست. انسان زمانی که اراده می‌کند به هویت خودش پی می‌برد (من می‌خواهم؛ من انجام داده‌ام؛ من خواهم کرد و…). اراده‌ی فرد انسانی در هویت اوست. اراده‌ی دولت همان اراده‌ی شخص است که در طول تاریخ ساخته شده. همان که مرا به افتخارات گذشته متصل کرده است. دولت فاشیسم اراده است، چون همان روح سازنده است. روح توده‌های محروم است. روح یکپارچه‌ی ملی ماست. روحی است که در تمام طول تاریخ مسئول مبارزه بوده و هست. ما فاشیست‌ها را متهم می‌کنند که خشن هستید؛ می پرسیم آیا بدون مبارزه می‌توان زنده بود؟ مبارزه ابزارهای مختلفی دارد و فاشیسم این نکته را پنهان نمی‌کند. مهم‌ترین مبارزه‌ی فاشیسم، مبارزه با جهان قدیم و کهن است. ساختن دنیای جدید و انسان جدید است. انسانی که دیگر تحقیر نشده و با غرور است.

به همین جهت فاشیسم همه را به آزادی میٰ‌رساند، آزادی از مبارزه جدا نیست و دولت فاشیسم پرچم مبارزه برای آزادی واقعی را به دوش می کشد. این آزادی از درون صندوق‌های رأی بیرون نمی‌آید. بلکه آزادی، هویت فاشیسم است.»

البته باید به این موضوع توجه داشت که فاشیسم در اینجا از دولت یک ساختار ایده‌آل می‌سازد که جنبه‌ی متافیزیکی دارد. فاشیسم از این که خود را طرفدار فلسفه‌ی ایدئالیستی بداند ابایی ندارد. اما به هر حال دولت، هسته‌ی اصلی اندیشه‌ی فلسفی فاشیسم را تشکیل می‌دهد و دولت فاشیسم را متضاد با دولت‌های لیبرالیستی و سوسیالیستی تعریف می‌کند. به عبارت دیگر نظریه‌پردازان فاشیسم از دیالکتیک منفی استفاده کرده‌اند. بیشتر می‌گویند که فاشیسم چه چیز نیست. اما نمی‌گویند چه چیز هست. مگر با استفاده از متافیزیک اعلام کنند که، فلسفه‌ی ما عمل ماست. یا این که چون واقعیت زندگی فردی، اخلاق است، پس ریشه‌ی دولت فاشیسم در اخلاق می‌باشد و می‌گوید دولت فاشیسم مانند دولت آنارشیستی و لیبرال با آزادی‌های فردی نیست بلکه یک دولت قدرت‌مدار است. دولت فاشیسم از طریق نهاد‌های قانونی خلق نمی‌شود، بلکه زاده‌ی تاریخ است. چنین دولتی مستند به قداست خانواده، سرزمین مادری، تمدن و روح ملی است. در حالت افراطی فاشیست‌ها می‌گویند که فاشیسم مطابق قوانین مذهب خود را می‌سازند.

فاشیسم و قانون و قانون اساسی

فاشیست‌ها می‌گویند ما را همواره متهم می‌کنند که قانون را قبول ندارید و حتی دشمن قانون هستید. ما ایدئالیست هستیم، روح‌گرا هستیم. طرفدار وحدت مطلق هستیم. قانون دوئالیسم است. دوبنی است. یک آنتونومی غیرقابل حل است. قانون در جهت شکاف عمل می‌کند و یک تناقض دو طرفه است بدون وحدت درونی.

قانون دو طرف دارد، حاکم و محکوم. آیا چیزی بیشتر در دادگاه نصیب انسان‌ها می‌شود؟ حتی حاکم در دادگاه‌ها می‌تواند یک امر متافیزیکی باشد. بنابر مصلحت، شما محکوم هستید و هیچ کس نمی‌داند که این مصلحت، این امنیت و… از کجا آمده است که دو شقه است، حاکم و محکوم. در طول تاریخ علمای علم اخلاق خواسته‌اند که این شکاف و این تناقض را حل کنند که نتوانسته‌اند.

زشت‌ترین چهره‌ی قانون  زمانی مطرح می‌شود که ما به قانون اساسی و قانون مدنی، می‌رسیم.

قانون اساسی: انسان حق آزادی بیان دارد.
قانون مدنی: شما با بیانات خود موجب تشویش اذهان عمومی شده‌اید.
محکومیت: زندان، شلاق، اعدام و….

در کتاب بینوایان ویکتور هوگو: سرنوشت ژانوالژان جالب است:

قانون اساسی: مالکیت مقدس است و نقض‌ناپذیر.
قانون مدنی: شما باید با کار شرافتمندانه زندگی کنید و زندگی خود و خانواده‌تان را تامین کنید.
ژانوالژان: بیکار است و گرسنه، چند تکه نان می‌دزد.
محکومیت: پانزده سال زندان

فاشیست‌ها می‌گویند این ما نیستیم که قانون را قبول نداریم، این خود قانون است که قابل احترام نیست. قانون دشمن ضعفا و حامی قدرتمندان است. این قانون است که سراسر ریا و تزویر است و قانون‌گزاران پارلمان‌ها، زشت‌ترین و پلیدترین مواد قانونی و تبصره‌های استثنائی را وضع می‌کنند. پارلمان فاسدترین بخش نهادهای اجتماعی است.

اما ما فاشیست‌ها، با زد و بندهای پارلمانتاریستی و انتخاباتی و معامله‌ی صندوق رأی و ائتلاف، سر کار نیامده‌ایم. ما از طریق اراده‌ی توده‌های میلیونی به قدرت رسیده‌ایم. ما نماینده‌ی واقعی توده‌های مردم هستیم. چون از خود آن‌ها هستیم. پس ما فاشیست‌ها به جای وضع قانون، از طرف این توده‌های میلیونی، تصمیم می‌گیریم و اجرا می‌کنیم. در این‌جا دیگر دوئالیسمی وجود ندارد؛ آنچه وجود دارد وحدت و یکپارچگی است. کسی محکوم و کسی حاکم نیست، همه عضوها و اندام‌های یک روح و بدن واحد هستند. چیز متضادی وجود ندارد. بلکه فقط خواسته‌های میلیونی توده‌های مردم است که باید اجرا شود.فاشیسم معتقد است که نظریه‌ی روشنفکران لیبرال را که قانون را میثاق اجتماعی می‌دانند که از طرف عموم، لازم‌الاجراست، باید به گورستان تاریخ سپرد.

فاشیسم و آموزش

فاشیسم معتقد است که آموزش باید موجب آزادی انسان شود و انسان را از تمام قید و بندها و پیش‌داوری‌ها، تعصبات و بدفهمی‌های تاریخ آزاد کند. یعنی در اثر آموزش انسان باید شروع به ساختن خودش بکند. این خود (EGO) که در طول تاریخ به ویرانه و «من حقیر» تبدیل شده. انسان باید همان شود که باید بشود. آموزش‌های کنونی از انسان یک انسان در هم شکسته و حقیر می‌سازد (بویژه در میان توده‌ها). آموزش‌های لیبرالیستی و… نوکر و پیشخدمت خلق می‌کنند که در خدمت صاحبان سرمایه و قدرت باشند. به توده و مردم نوید می‌دهند که اگر بهتر بیاموزید، برای نوکری کردن، جای بالاتری با امتیازهای بیشتری داده می‌شود. این مدل آموزش به انسان فقط یک واژه را می‌آموزد:‌”چشم” ،”بله قربان”. از چنین انسانی نه گفتن بر نمی‌آید. این آموزش خفت‌بار است. تنها فاشیسم است که می‌تواند این ساختار مخروبه را از ریشه در بیاورد. هدف آموزش فاشیسم ساختن انسان جدید است. انسانی که دو ویژگی باید داشته باشد؛ اول اراده کند و دوم عمل کند.

آموزش فاشیسم، باید توده‌ها را تعلیم دهد که حاکم بر تاریخ باشند و یا حداقل همراه تاریخ باشند و نه این که تابع آن باشند. این توده‌ها وقتی چنین آموزشی ببینند توانا می‌شوند و در پی آن به آزادی واقعی می‌رسند. چون آزادی پس از کسب قدرت فرا می‌رسد. این انسان جدید و آزاده حاصل کار دولت و مردم است. دولت فاشیسم توده‌ها را برای بندگی تربیت نمی‌کند. برابری واقعی را در میان توده‌ها بر قرار می‌سازد. چون به آن‌ها توانایی می‌بخشد. بنابراین برای رسیدن به چنین هدفی، فاشیسم باید تمام نهاد‌های کهن آموزشی را دگرگون سازد و آن‌ها را به پرورشگاه انسان جدید تبدیل کند. چنین انسانی می‌فهمد که کسب علم و معرفت به خودی خود شریف است و از شرافت علم تغذیه می‌کند. علاوه بر همه این‌ها باید بفهمد که آزادی برای هستی انسان ضروری است. باید بداند که آزادی باید مطلق باشد. آزادی نسبی فروریختن است. بر سر آزادی مطلق نمی‌توان  معامله کرد. آزادی مطلق با تولد انسان متولد می‌شود. ولی آموزش کهن به تدریج آزادی را نسبی کرده و سپس آن را بطور کامل سلب می‌کند تا نوکران و خدمت‌کاران صاحبان قدرت متولد شوند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac-3/feed/ 0 7193
ارزیابی از تازه‌ترین تحولات سیاسی در منطقه و آمادگی برای نبردهای سرنوشت ساز http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1/#respond Sun, 22 Oct 2023 10:34:42 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7186 اول ـ جرقه ای که حماس به خرمن امنیت اسرائیل زد، غزه را به ویرانه‌ای تبدیل کرد. حمله نظامی حماس را می‌توان از زاویه محاسبات نظامی، یک خودکشی ارزیابی کرد. نوعی از خودکشی که درد و رنج مردم غزه را صد چندان کرده است. دولت نژادپرست و راستگرایِ اسرائیل به تلافی کشتار غیرنظامیان توسط سازمان بنیادگرای حماس تنبیه جمعی یک ملت را در دستور قرار داده است. ارتش اسرائیل برای بازیابی “ابهت” از دست رفته‌اش واسطوره شکست‌ناپذیری‌اش به این قتل عام جمعی نیاز دارد. ریختن صدها تن بمب بر سر مردمِ بی‌دفاع غیرنظامی، بستن آب، برق، گاز و غذا بر دو میلیون نفر، هدف قرار دادن بیمارستان‌ها، آواره کرده یک میلیون نفر دیگر، ویران کردنِ چندین هزار ساختمان بر سر ساکنانش، یک تراژدی انسانی است.

دوم ـ مردم آزاده و شریف در فلسطین و اسرائیل هیچ‌گونه خصومت ریشه‌داری با همدیگر ندارند. دولت نژادپرست اسرائیل اساسا این نفرت را به وجود آورده است و مدام آن را بازتولید می‌کند. این دولت اسرائیل است که با سیاست انکار، کشتار، اشغال و آوارگی، زمینه را برای رشد جریانات اسلامی و افراطی در مناطق اشغالی هموار می‌کند و زمینه‌ساز دخالت‌های ارتجاعی و مخرب جمهوری اسلامی در قضیه عادلانه مردم فلسطین شده است. دود این جنگ قبل از همه به چشم خود مردم فلسطین می‌رود. زیرا نه در محاسبات گروه بنیادگرای حماس و نه در نزد دولت نژادپرست و بنیادگرای یهودی ملاحظات انسانی جائی ندارند.

سوم ـ برای متوقف کردن جنایات مرتجعین مذهبی از هر نوع آن و کوتاه کردن دست امپریالیست‌ها، باید برای حل مسئله فلسطین و اسرائيل راه حل ریشه‌ای پیدا کرد. مبارزات مردم کشورهای منطقه برای آزادی و برابری، پیروزی مردم ایران در سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی، می‌تواند تاثیر سرنوشت‌سازی بر مبارزات مردم فلسطین و مردم آزاده و صلح‌طلب اسرائیل داشته باشد.

چهارم ـ دفاع یک جانبه و نفرت‌انگیز دولت‌های غربی از اقدامات ضدانسانی اسرائیل و تلاش برای سرکوب هر صدای مخالف در میان مردمان این کشورها، چهره کریه “دمکراسی” و “حقوق بشر” آمریکائی ـ اروپائی را به خوبی نشان داد. تظاهرات به پشتیبانی از مردم ستمدیده فلسطین را ممنوع اعلام کردند. در راه باز کردن گذرگاه رفح و رساندن کمک‌های بشردوستانه به مردم، مدام سنگ‌اندازی می‌کنند و جنایات اسرائیل در غزه را “حق دفاع از خود” دولت اسرائیل می‌دانند.

پنجم ـ اگر در جهان عرب، مردم با تظاهرات همبستگی خود را با مردم فلسطین نشان داده‌اند و از این طریق رهبران این کشورها را زیر فشار قرار داده‌اند و آن‌ها برای حفظ ظاهر هم که شده به مدافع حل مسئله فلسطین تبدیل شده‌اند، آن چه که در ایران جریان دارد شکل معکوس به خود گرفته است. دفاع بی قید و شرط رژیم اسلامی از حمله حماس و جشن گرفتن برای کشتار جنایتکارانه شهروندان غیرنظامی اسرائیل توسط حماس، در کنار تلاش برای برجسته کردن شعار نابودی اسرائیل و خط و نشان کشیدن برخی از فرماندهان بی‌مغزشان، مردم را نسبت به مسئله فلسطین بدبین کرده است. مخالفت مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی و تبدیل شدن رهبران و سیاست‌های رژیم به نماد تنفر عمومی مردم در سراسر کشور را از جمله می‌توان در شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» در مراسم خاکسپاری زنده یادان داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر، مشاهده کرد. هر چند این رویکردِ بخشی از مردم به دلیل عمق نفرتشان از رژیم جمهوری اسلامی می‌تواند قابل فهم باشد اما به هیچ وجه نه قابل توجیه و نه قابل دفاع بوده و به شکلی می‌تواند زنگ خطری برای خیزش انقلابی ژینا باشد. باید به صراحت اعلام کرد که شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» یا شعار «مرگ بر فلسطین»، با شعار و آرمان «زن، زندگی، آزادی» هیچ سنخیت و هم‌پوشانی ندارد. چنین شعارهای نشات گرفته از شونیسم عظمت‌طلب است که از سوی پاره‌ای از «روشنفکران» و مردم در کنار افغان‌ستیزی نژادپرستانه، می‌تواند آرمان خیزش انقلابی ژینا را مخدوش سازد و به بیراهه بکشاند.

ششم ـ موضع‌گیری اپوزیسیون راست به نفع اسرائیل و تبدیل شدن به بلندگوهای تبلیغاتی جنایات این رژیم، نه تنها نفرت‌انگیز است، بلکه آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی می‌ریزد. اکنون که اپوزیسیون راست و تمامی وابستگان و شبکه‌های اجتماعی‌شان یا به دفاع از اسرائیل می‌پردازند و یا در برابر جنایات آن سکوت می‌کنند، وظیفه‌ی نیروهای مترقی و چپ این است که این جریانات شوونیست را بیش از پیش رسوا و افشاء سازند. چپ نمی‌تواند به بهانه‌ی همراهی رژیم جنایتکار اسلامی با گروه‌های بنیادگرای فلسطینی یا کمک به گروه‌های نیابتی‌اش، مسئله همبستگی با خلق فلسطین و زحمت‌کشان عرب و دیگر کشورها را کم رنگ کند یا به حاشیه بکشاند و یا در محکوم کردن بینادگرایان اسلامی و یهودی که به شیوه‌های فاشیستی با یکدیگر می‌جنگند، لکنت زبان داشته باشد. متحدان و پشتیبانان خیزش انقلابی ژینا، کارگران، زحمت‌کشان، زنان و نیروهای مترقی و پیشرو هم در ایران و هم در کشورهای همسایه و جهان خواهند بود. دولت نژادپرست و بنیادگرای اسرائیل، دولت‌های امپریالیستی اروپا و آمریکا نه تنها متحدان هیچ خیزش انقلابی نیستند، بلکه اکثر نیروهای اسلامی منطقه و حتی خود رژیم اسلامی ایران در همسوئی و گاه حمایت فعال قدرت‌های غربی برای مقابله با مبارزات رهایی بخش و کمونیستی قرن گذشته شکل گرفته‌اند.

هفتم ـ کانونی شدن بحران فلسطین و اسرائیل در سطح منطقه‌ای و جهانی موجب شده است که نیروهای استبدادی منطقه از فرصت استفاده کرده و اقدامات جنایتکارانه خود را از دید افکار عمومی جهانی بپوشانند. در این زمینه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد؛ مسئله کوچ اجباری بیش از صد هزار نفر از ساکنان ارمنی از قره‌باغ علیا، پاکسازی قومی توسط دولت آذربایجان و برادر بزرگ و پشتیبان آن دولت اردوغان در ترکیه، تهاجم نظامی ارتش ترکیه به منطقه تحت کنترل نیروهای سوریه دموکراتیک، ادامه پاکسازی قومی و بمباران مداوم زیرساخت‌های اقتصادی برای نابودی کانتون‌های روژآوا، حملات قوای نظامی ترکیه به اقلیم کردستان علیه نیروهای کرد و تداوم اشغال بخش‌هائی از این منطقه، تشدید فشارهای رژیم اسلامی در اقلیم کردستان علیه سازمان‌ها و احزاب سیاسی کردستان ایران مستقر در این منطقه.

هشتم ـ بر متن همین تحولات قتل جنایتکارانه داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، سرکوب تظاهرات اعتراضی در زاهدان در روز جمعه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۲ در اطراف مسجد مکی، در کنار فشار سنگین بر زندانیان سیاسی و تداوم اعدام‌ها در زندان‌ها از سوی دیگر، جامعه را با وضعیت تازه‌ای روبرو کرده است. حاکمیت تصور می‌کند می‌تواند از وضعیت سیاسی کنونی برای جلوگیری از پیشروی جنبش‌های مردمی بهره‌برداری کند. اما واکنش شجاعانه هنرمندان و اهل سینما در اعلام سه روز عزای ملی و برگزاری باشکوه مراسم خاکسپاری این دو جانباخته هنر و سینما، تظاهرات روز جمعه زاهدان و نافرمانی توده‌ای میلیونی زنان ایران علیه حجاب اجباری نشان داد که جامعه نه تنها مرعوب نشده، بلکه خشمگین‌تر از گذشته در میدان مبارزه علیه حاکمیت اسلامی قرار دارد. در کنار آن تداوم و استمرار مبارزات مطالباتی کارگران و بازنشستگان بیانگر آن است که مردم دست از خواسته‌هایشان بر نداشته‌اند و تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی نمی‌تواند آن‌ها را از مبارزه برای احقاق حقوق خود باز بدارد.

نهم ـ بعد از نقش پیشتازی که جوانان طی یک سال گذشته در خیابان‌ها و در رویاروئی جسورانه با مزدوران حکومتی در جنبش انقلابی ژینا ایفا کردند، اکنون نافرمانی مدنی به صحنه اصلی رویاروئی مردم و جمهوری اسلامی تبدیل شده است. اقدامات روزانه دستگاه سرکوب و گشت‌های جدید ارشاد نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که رژیم می‌داند با هر گونه عقب‌نشینی در تحمیل کامل حجاب اجباری به زنان یکی از ستون‌های خیمه حاکمیت او فرو خواهد ریخت. اما همه نشانه‌ها حاکی از آن است که نبرد سهمگین‌تری در راه است. اگر جمهوری اسلامی از هم اکنون خود را برای نبردهای بعدی آمادە می‌کند، ما هم راهی نداریم جز آمادە کردن بیشتر صفوف کارگران و زحمت‌کشان، صفوفی که ناممکن‌ها را ممکن خواهد کرد و نیرویِ این اکثریت میلیونی، نیروی محرکه‌ایست برای نجات جامعه از حکومت ننگین اسلامی و همچنین فقر، بیکاری، استبداد، گرسنگی و نابرابری. اگر جمهوری اسلامی با گسترش فقر در جامعە تلاش دارد مردم را از انقلاب و دگرگونی چارە‌ناپذیر در زندگی خود بترساند و آن‌ها را چشم به راە نگاە دارد، ما نیز برای دگرگونی‌های واقعی باید آمادە شویم. آمادگی ما در قدرت ما نهفتە است و قدرت ما هم در تشکل و سازمان‌یابی ما معنا می‌یابد. آن گاە کە کارگران و مردم محروم ستمدیدە جامعە ایران، همان اکثریتی کە قربانی سرکوب‌های خونین در خیابان‌ها، زندان‌ها و شکنجەگاه‌ها و قربانی تحمیل فقر و سفرەهای خالی هستند، در متن مبارزه روزمره برای بهبود شرایط زندگی خود، در محل کار و زندگی، متشکل شوند و بهم مرتبط گردند، نقشه‌های ضد انسانی رژیم نقش بر آب خواهند شد و سرانجام زندگی کارگران و اکثریت مردم این جامعه از گروگان رژیم اسلامی رها خواهد گشت.


برگرفته از سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1/feed/ 0 7186
قتل داریوش مهرجویی و همسرش، به دست آدم کشان حکومتی http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%88%d8%b4-%d9%85%d9%87%d8%b1%d8%ac%d9%88%db%8c%db%8c-%d9%88-%d9%87%d9%85%d8%b3%d8%b1%d8%b4%d8%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d8%af%d9%85-%da%a9/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%88%d8%b4-%d9%85%d9%87%d8%b1%d8%ac%d9%88%db%8c%db%8c-%d9%88-%d9%87%d9%85%d8%b3%d8%b1%d8%b4%d8%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d8%af%d9%85-%da%a9/#respond Mon, 16 Oct 2023 09:18:08 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7182 پیام جانیان حکومتی روشن است!

در شامگاه شنبه شب ۲۲ مهر ۱۴۰۲ برابر با ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳ ، داریوش مهرجوئی و همسرش وحیده محمدی‌فر در ویلای شان در کرج به شکل بسیار وحشیانه ای به قتل رسیدند. قاتلان حرفه ای سازمان های امنیت رژیم جمهوری اسلامی به مدت یک ساعت و چهل دقیقه، این کارگردان صاحب نام موج نو سینمای ایران و همسرش را شکنجه کرده و دست و پایشان را شکستند و سرشان را بریدند تا به قول هوشنگ گلشیری پیام شان واضح به دیگر هنرمندان برسد که: «خفه می‌کنیم! سر می‌بریم!». قتل این دو هنرمند، دقیقا به همان شیوه ای به اجرا درآمده که در جریان قتل های زنجیره ای، داریوش فروهر و پروانه اسکندری کاردآجین شدند. خبرگزاری “صدا و سیما” هم خبر سربریدن را خیلی زود مخابره کرد تا پیام روشن تر دریافت شود. دستگاه های امنیتی برای فریب افکار عمومی و با استفاده از فضا و موج افغان ستیزی نژادپرستانه، یک یادداشت اینستاگرامی وحیده محمدی فر متعلق به ۸ بهمن ۱۴۰۱ را با تاریخ شب قبل از جنایت بازنشر کردند تا این جنایت هولناک را به دزدی چند افغانستانی مهاجر نسبت دهند. روشن است که کسانی که برای دزدیدن اموال می روند نه قصد کشتن دارند و نه حتی زمانی صد دقیقه ای را در محل باقی می مانند. از این رو چنین سناریوی رذیلانه ای نیز نمی تواند این جنایت حکومتی را پرده پوشی کند.

قتل فجیع داریوش مهرجوئی و همسرش، ادامه منطقی سیاستی است که حکومت اسلامی از یک سال پیش تاکنون در قبال همراهی هنرمندان صاحب نام با خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در پیش گرفته است؛ ممنوع الکار کردن، احضارهای مستمر، زندانی کردن و سپس آزاد کردن با وثیقه های سنگین، تهدید به ضبط اموال، درج جریمه های سنگین در لایحه حجاب، جلوگیری از پخش تولیدات هنری. با این شیوه های سرکوب حتی با زندانی کردن توماج صالحی، سامان یاسین، مهدی یراحی نیز ره به جائی نبرده است. از این رو سازمان های امنیتی حکومت اسلامی، آخرین حربه جنایتکارانه شان را به کار گرفته اند؛ قتل فجیع صاحب نام ترین هنرمند و کارگران ایرانی که شهرتی جهانی دارد برای ایجاد بالاترین رعب و وحشت در میان هنرمندان و نام آوران عرصه فرهنگ و هنر. زمان جنایت هم بسیار دقیق انتخاب شده است. درست در طوفان خبری پیرامون کشتار غیرنظامیان توسط حماس و قتل عام مردم غیرنظامی فلسطینی در غزه توسط ارتش اسرائیل و بر بستر موج افغان ستیزی نژادپرستانه ای که توسط باندهای مافیائی حکومت و شوونیست های “آریائی” به راه افتاده است.

حاکمیت اسلامی از آن رو دست به چنین جنایاتی می زند تا جلو پیشروی جنبش انقلابی مردم را سد کند و موج یاس، سرگردانی و درماندگی را بر جامعه حاکم گرداند. قتل هنرمندان نام دار و به کما فرستادن دختر جوانی همچون آرمیتا گراوند درست با این هدف انجام می گیرد. ترسِ مرگ، حاکمیت اسلامی را به جنون کشانده است. به قول هانا آرنت، فیلسوف و تاریخ‌نگار آلمانی- آمریکایی: « حکومت ها در دو برهه، به صورت مفرط به خشونت متوسل می شوند؛ یک بار در بدو استقرار و بار دیگر در زمان نابودی و اضمحلال». از این رو قتل فجیع و جنایتکارانه داریوش مهرجوئی و همسرش را باید صدای ناقوس سقوط حاکمیت اسلامی دانست.

ما این جنایت هولناک و قتل عمد و آشکار حکومتی را به شدت محکوم می کنیم. ما خود را در غم بیکران خانواده بزرگ و پر افتخار هنر و سینمای ایران شریک می دانیم. روشن است خشم و نفرت ناشی از این جنایت و غم بزرگ از دست دادن هنرمندی نامدار در عرصه سینما و هنر ایران را باید به اراده ای خلل ناپذیر برای سازماندهی هر چه گسترده تر مردم برای مبارزه ای توده ای، مدنی تبدیل کرد. مبارزه تاثیرگذار با استبداد بیرحم دینی که زبان خشونت و زور عریان در پیش گرفته است، تنها از راه بسیج هر چه گسترده تر و هر چه توده ای تر و هر چه همبسته تر مردم به میدان مبارزه امکان پذیر است. بسیج همبستگی افکار عمومی جهان و به ویژه دنیای مترقی هنر و سینما در جهان، یکی از وظایف عاجل همه آنهائی است که امکانات تاثیرگذاری در کشورهای گوناگون در اختیار دارند. نباید گذاشت حاکمیت اسلامی از زیر بار مسئولیت این جنایت ضدبشری شانه خالی کند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%88%d8%b4-%d9%85%d9%87%d8%b1%d8%ac%d9%88%db%8c%db%8c-%d9%88-%d9%87%d9%85%d8%b3%d8%b1%d8%b4%d8%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d8%af%d9%85-%da%a9/feed/ 0 7182
فاشیسم و سیطره آن بر تمام شئون زندگی اجتماعی – بخش دوم http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac-2/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac-2/#comments Wed, 11 Oct 2023 11:55:35 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7178 امید نیک

بخش اول این نوشته را می‌توانید در اینجا بخوانید.

فاشیست‌ها معتقدند که در قرن نوزدهم و بیستم، نه لیبرالیسم و نه کمونیسم، هیچ چیزی به مردم عرضه نکردند به همین جهت به دنبال راه سومی باید بود، این راه سوم در نه گفتن، به لیبرالیسم فرتوت و کمونیسم روشنفکران است. این راه سوم، راه فاشیسم بر خاسته از اراده ملت است. ملتی که با دولت و حکومت یکی است، با بسیج توده‌های فاقد هر نوع امتیاز. فاشیسم، خواسته‌هایی که در طول تاریخ توده‌های مردم پاسخ نگرفته‌اند پاسخ می‌دهد، انسان‌هایی که در اعماق تاریخ از هیچ نوع شخصیت و حرمت برخوردار نبوده‌اند را اعتبار می‌بخشد. فاشیسم به این یا آن طبقه تعلق ندارد، فاشیسم متعلق به توده‌های مردم است. روشنفکران لیبرال و کمونیست حسرت این بسیج توده‌ای را می‌خورند، این توده‌ها نه لیبرال هستند و نه کمونیست، که بپرسند “چرا؟”. آن‌ها فریاد می‌زنند «ما هستیم و ما می‌خواهیم. اراده ما و اراده پیشوا یکی است. کسب قدرت است که به اراده ما تحقق می‌بخشد.».

فاشیسم مانند بورژوا‌ها به دنبال این یا آن سود نیست، فاشیسم خواستار هویت و افتخار برای توده‌هاست، فاشیسم به دنبال تاریخ حرکت نمی‌کند بلکه از تاریخ می‌خواهد که به دنبال او حرکت کند. فاشیسم معتقد است که ملت یک ارگانیسم یک پارچه و زنده است، به همین جهت دارای یک روح است. شکست در جنگ‌ها این روح یک پارچه را زخمی ساخته است، تنها درمان این زخم پیروزی و شکست دشمن است.
روشنفکران لیبرال و کمونیسم در جهت یک پارچه‌سازی این روح نیستند آن‌ها ضعف و ناتوانی خود را به این روح منتقل می‌کنند.

برای پیروزی، ملت باید بر روشنفکران لیبرال و کمونیسم غلبه کند. تود‌ه‌ها برای پیروزی احتیاجی به این روشنفکران ندارند. روشنفکران در میان صفحات کتاب زندگی می‌کنند و به همین جهت چیزی برای عرضه به توده‌ها ندارند. اما فاشیسم، یعنی قدرت و حرکت و‌ امید. روشنفکران در عوض این که به تقویت این روح یعنی دولت بپردازند با آن مبارزه می‌کنند و به مبارزه با آن مشغولند تا شاید از تاریخ چیزی نسیب آن‌ها شود. ناله‌ی روشنفکران از روی ضعف است و نه از روی توانایی، تاریخ همیشه از ناله‌های روشنفکران بیزار است.

فاشیسم معتقد است ملت یک ارگانیسم زنده است و ملت همان دولت است، پس یک روح کامل وجود دارد که در ملت و دولت به یکسان می‌توان دید.

اما لیبرالیسم با طرفداری از آزادی‌های فردی، افراد را در مقابل دولت، در مقابل این روح یکپارچه قرار می‌دهد و موجب تفرقه است، در صورتی که فاشیسم خواستار وحدت در میان تود‌های مردم و حکومت است. این تفرقه‌ای که لیبرالیسم در میان افراد ملت و دولت به وجود می‌آورد موجب کاهش قدرت دولت شده و احتمال شکست آن را در مقابل دشمنان بیشتر می‌کند. در حالیکه فاشیسم می‌گوید ماهیت تاریخ و حکومت اراده و قدرت است.

فاشیسم معتقد است که مارکسیست‌ها با قبول نظریه‌ی طبقاتی بودن جامعه و از همه مهم‌تر متضاد بودن منافع طبقاتی به طور کامل موجب تفرقه در میان ملت و دولت می‌شوند و حل این تضاد را به آینده واگذار می‌کنند(یک اتوپیا). اما فاشیسم هم اکنون خواستار حذف تمام تضاد‌ها در میان تود‌ها و حکومت است، مارکسیست‌ها برای حل تضاد طبقاتی به نظریه خشونت (انقلاب) روی می‌آورند که در آینده باید رخ دهد، اما فاشیسم اعمال خشونت را برای همین لحظه و هر لحظه دیگر که لازم باشد توصیه می‌کند.

به هر حال لیبرالیسم و مارکسیسم روح یکپارچه ملت و دولت را از هم می‌درند و این زخم بطور جاویدان می‌تواند باقی بماند در واقع فاشیسم برای درمان این زخم با کمال اراده و قدرت وارد می‌شود به همین جهت است که توده‌های مردم این چنین از فاشیسم استقبال می‌کنند. فاشیسم مدعی است که زخم‌های وارد آمده بر پیکر مردم و حکومت را مداوا خواهد کرد و برای این کار، فقط به قبضه کردن قدرت سیاسی احتیاج دارد. اما چگونه؟ منظورر فاشیسم از روح یکپارجه ملت و دولت چیست؟

من و شما بدون تلقین از خارج برای کشته شدن سهراب اشک میریزیم، از واقعه کربلا ابراز تأسف می‌کنیم، از ستارخان تمجید می‌کنیم به سیاوش اعتماد می‌کنیم، بر بزدلی یزدگرد سوم لعنت می‌فرستیم و…
از نظر فاشیست‌ها تمام این اعمال کنش هستند. کنشی مشترک که در میان مردم بدون تلقین از خارج جریان دارد فاشیسم معتقد است که این روح یک پارچه دولت و ملت همین کنش است که به تاریخ تعلق دارد.

موسولینی معتقد بود که به این روح در جنگ جهانی اول در ایتالیا آسیب رسیده است و آن را مجروح کرده‌اند. پس برای علاج این زخم باید به افتخارات روم برگشت و آن را در ذهن مردم زنده کرد، به همین جهت از نظر سیاسی موفق شد.

اما در جنگ هشت ساله ایران و عراق، روح ملت ایران زخم خورد و تکه پاره شد و با قطع‌نامه‌ی ۵۹۸ شرمنده و تحقیر شد اما نهاد‌های سرمایه‌داری در ایران ماننده نهاد‌های سرمایه‌داری پیشرفته در ایتالیا نبود که بتواند این روح تکه پاره شده را وحدت بخشد. بدین ترتیب رابطه مردم با حکومت قطع شد، اصلاحات هم نتوانست این رابطه را ترمیم کند، این خلأ را فقط یک چیز می‌توانست پر کند، استفاده از زور و تحمیل حکومت استبدادی. جنگ ۸ ساله در ابتدا همه را در زیر یک پرچم گرد آورده بود و به پیش می‌برد ولی پس از شکست، تمام اقشار پراکنده‌ای که زیر پرچم شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» جمع شده بودند پراکنده و به جایگاه‌های مختلف اجتماعی بازگشتند و این تفرقه و از دست دادن اعتماد به نفس، نیروی واحد و کنش واحدی را تا زمان انقلاب مهسا از میان برد. این پاسخ آن پرسش است که چرا ۴۰ سال تحمل کردید و می‌کنید. تا زمان مهسا آن روح یک پارچه نبود.

فاشیست‌ها معتقد هستند که لیبرالیسم و مارکسیسم عقیده هستند،‌ ایدئولوژی هستند. ولی فاشیسم کنش است به همین جهت می‌تواند به آزادی برسد، این آزادی واقعی است، لیبرالیسم و مارکسیسم صورت‌های آزادی می‌باشند اما فاشیسم محتوای آزادیست. دیدیم که روح همان کنش بود که به جهان قدیم و فرتوت می‌نگرد. بنابراین از این جهان ساکن و کهن نفرت دارد و می‌خواهد آن را به حرکت در آورد به همین جهت فاشیسم پا به میدان می‌نهد. روح چون کنش محض است عقل را در اختیار می‌گیرد، چون عمل بر اندیشه تقدم دارد بدین ترتیب انسان جدید متولد می‌شود انسانی که سرشار از خواسته و اراده است.

فاشست‌ها چگونه به قدرت می‌رسند؟

فاشیست‌ها می‌گویند ما سر از صندوق رای در نمی‌آوریم. فاشیسم همراه با توده‌های مردم از طریق خیابان‌ها قدرت را به دست خواهد گرفت. وقتی رژه‌ی میلیونی فاشیسم در خیابان شروع شد روشنفکران لیبرال و مارکسیسم از سر راه تاریخ کنار خواهند رفت، ما فاشیست‌ها از طریق انتخابات نمی‌آییم؛ از طریق تاریخ نگهداری شده در سینه‌ی توده‌ها می‌آییم. ما مانند لیبرال‌ها بر سر صندوق رای با بورژوازی زد و بند نمی‌کنیم. زد و‌ بندی که حکومت‌های ضعیف به بار می‌آورد. همه می‌دانند هر جا زد و بند باشد فساد هم هست به همین جهت حکومت‌های پارلمانی و لیبرال فاسدند.

ما فاشیست‌ها مانند مارکسیست‌ها سندیکا‌های کارگری را به کار فرمایان نمی‌فروشیم به همین جهت مارکسیست‌ها مورد اعتماد توده‌ها نیستند اما فاشیسم همراه با همه‌ی مردم، همراه با تمام نهاد‌های حکومت خواهد بود و توده‌های زحمت کش را که در طول تاریخ از طرف سرمایه‌داران و اشراف و روشن فکران تحقیر شده‌اند نجات خواهیم داد و به آن‌ها شخضیت خواهیم داد و به این ترتیب انسان جدیدی متولد می‌شود و تمدنی برای انسان آزاد خلق خواهد شد.

این مطالب شالوده‌ی نظریات فاشیست‌ها بود، اما همه‌ی پیروان فلسفه علمی می‌دانند که فاشیسم آخرین زرادخانه‌ی سرمایه‌داری است که پیش از سقوط از آن برای بقای خود بهره‌برداری می‌کند، مثل نیچه:‌ «هیتلر خودش با دسته گل به خانه نیچه رفت و در کتاب نبرد من به دنبال همان ابر مرد نیچه است».

به هر حال فاشیسم نه تنها آخرین خواسته‌ی سرمایه‌داران و انحصارات است بلکه برای رسیدن به قدرت احتیاج به دولت‌های ضعیف و ناتوان دارد که با یک یورش خیابانی از پای در بیایند. زمانی که فاشیسم در مقابل چنین دولت‌های ضعیفی قرار می‌گیرد در یک زمان کوتاه با یک یورش توسط مردم قدرت را قبضه می‌کند و از جنگ برای بقای خود استفاده می‌کند.

ماهیت دولت از نظر فاشیسم

از نظر فاشیسم ملت همان دولت است، حکومت فاشیسم نماینده‌ی اراده‌ی توده‌هاست که سال‌ها در طول تاریخ مدفون بوده است. ماهیت دولت نه طبقاتی است و نا حاصل انتخابات؛ دولت ناشی از ارده است. این اراده‌ی ملی یا مذهبی نیاز به مشروعیت از طرف این یا آن طبقه، این یا آن حزب، به ویژه نیازمند تأیید از طرف روشنفکران ندارد. دولت تنها پدیده‌ی تاریخی است که از طرف هیچ نهاد بیرونی نباید محدودیت پیدا کند، دولت همان روح یک پارچه ملت است. فاشیسم نماینده تاریخی توده‌های سرکوب شده است. احتیاج به انتخابات ندارد. دولت فاشیسم چون همان ملت است. پس همه در دولت فاشیستی با آزادی زندگی خواهند کرد. لیبرال‌ها و کمونیست‌ها دروغ می‌گویند که خواستار دموکراسی هستند چون آن‌ها هم خواستار اعمال اراده خودشان هستند. قدرت، قدرت است؛ از طرف هر کس که اعمال شود. اما فاشیسم می‌گوید و آن را آشکار می‌گوید: قدرت مطلق است که در دولت تجلی پیدا کرده است، اما این قدرتی است که مشروعیت خود را بر اساس روح ملی توده‌ها از تاریخ گرفته است. فاشیسم نیاز به زد و بند و تقسیم قدرت با دیگران ندارد و دولت فاشیسم یعنی اراده توده‌ها، چون اراده توده‌هاست، پس دولتی اخلاقیست، چون ملت همچون یک شخص زنده است و چون دولت فاشیسم همین شخص است پس می‌تواند یک شخصیت اخلاقی باشد، اخلاقی بودن برای فاشیسم یک اصل است. اخلاق وقتی شکل می‌گیرد که بخواهیم یک‌ایده‌آل را تحقق ببخشیم. اما دولت فاشیسم همان‌ ایده‌آل است، دولت برای فاشیسم یک ارزش اخلاقی مطلق است.

لیبرال‌ها و کمونیست‌ها، فاشیست‌ها را به نداشتن اخلاق متهم می‌کنند اما خودشان می‌خواهند به سبک گذشته همان حکومت‌های فاسد را تشکیل دهند. چون آن‌ها به ماهیت اراده دولت نمی‌رسند آن را باید به کمک همان نهاد‌ها و سازمان‌های قدیمی تشکیل دهند. اما فاشیسم به دنیای قدیم تف می‌کند و می‌خواهد دنیای جدید بر اساس اراده‌ی ملت بسازد. علاوه بر این که فاشیسم می‌خواهد جهان جدید را بر اساس اراده بسازد لاجرم فاشیسم انسان جدید را خواهد ساخت، انسان جدید همان است که می‌بینیم اراده و خواسته است و پشت و رو ندارد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac-2/feed/ 1 7178
در دفاع از موجودیت ملت فلسطین و زندگی مسالمت آمیز مردمان اسرائیل و فلسطین؛ علیه بنیادگرائی مذهبی http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af%db%8c%d8%aa-%d9%85%d9%84%d8%aa-%d9%81%d9%84%d8%b3%d8%b7%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%85%d8%b3/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af%db%8c%d8%aa-%d9%85%d9%84%d8%aa-%d9%81%d9%84%d8%b3%d8%b7%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%85%d8%b3/#respond Tue, 10 Oct 2023 11:59:08 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7174 ارزیابی مشترک حزب کمونیست ایران و سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

اول ـ نیروهای حماس و بخش نظامی آن در پنجاهمین سالگرد “یوم کیپور” با حملات غافلگیرانه ای از دیوارهای حفاظت شده مرزی عبور کرده،  وارد چندین شهرک یهودی نشین شده و تعدادی از نیروهای ارتش و مردم شهرک نشین را به اسارت خود درآوردند. به دنبال این حمله غافلگیرانه، اسرائیل بمباران ویرانگری علیه غزه را آغاز کرده است، برق کل غزه را قطع کرده و ارسال کالا و دارو به آن را متوقف ساخته و محاصره جنایتکارانه ای علیه “گتوی غزه”، باریکه ای ۴۲ کیلومتر مربعی با نزدیک به ۲.۳ میلیون نفر اعمال کرده است. بنابراین مقاومت و شورش مردم غزه طبیعی ترین عکس العملی است که بیش از دومیلیون  محبوس “بزرگترین زندان جهان” علیه زندان بانان خود انجام می دهند.  ظلم و ستمی که بر مردم فلسطین اعمال می شود، تاریخچه ای هفتاد ساله دارد. جنگ، درگیری و کشتار انسان های بیگناه از هر دو طرف، از نتایج سیاست های دولت نژادپرست اسرائیل است. امروز با تسلط بینادگرایان یهودی و راست ترین احزاب و سیاستمداران  نژادپرست صهیونیست بردولت اسرائیل، این سیاست با شدت بیشتری به پیش برده می شود. حکومت راست افراطی اسرائیل برای تثیبت خود خواهان تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کنونی از طریق از بین بردن استقلال قوه قضائیه و وابسته کردن آن به  دولت از طریق اکثریت ضعیف خود در پارلمان اسرائیل می باشد. این تلاش دولت راست گرا با بی سابقه ترین  اعتراضات گسترده مردمی از زمان تاسیس دولت اسرائیل روبرو شده است. در چنین فضائی سیاست های نژادپرستانه، زورگویانه و اشغالگرایانه دولت اسرائیل عامل اصلی بی ثباتی و جنگ و خونریزی در این سرزمین است. دولت اسرائیل به قطع نامه های شورای امنیت سازمان ملل بی اعتنایی می کند، به توافقات “صلح اسلو” پایبند نیست؛ با شهرک سازی های غیرقانونی و اسکان بینادگرایان یهودی در آنها، سیاست اشغال سرزمین های فلسطینی را به پیش می برد، فلسطینیان ساکن اسرائیل را شهروندان درجه دوم تلقی می کند و برای مردم فلسطین حق زندگی آرام قائل نیست.

دوم ـ دولت نژادپرست و بنیادگرای یهودی اسرائیل با سوءاستفاده حداکثری از سیاست های ارتجاعی و یهودی ستیزانه حکومت اسلامی با طرح شعار “نابودی اسرائیل” از سوی دستگاه ولایت، و سیاست های ارتجاعی گروه های بنیادگرای اسلامی در غزه، هر نوع مبارزه و تلاش مردم فلسطین در غزه و ساحل غربی و بیت المقدس را اقداماتی تروریستی و به فرمان جمهوری اسلامی اعلام کرده و با شدت تمام علیه مردم فلسطین وارد عمل می شود. دستگیری های گسترده، ترور جوانان فلسطینی، شرایط بسیار سخت اعمال شده بر زندانیان سیاسی فلسطینی، جلوگیری از حق کار مردم فلسطین، کنترل بر سفر آنها، اشغال خانه و کاشانه شان، از سیاست های مستمر و همیشگی دولت اسرائیل بوده است. برای بنیادگرایان و نیروهای راست و افراطی اسرائیل؛ سیاست های حکومت اسلامی و به ویژه سیاست های شخص علی خامنه ای یک “معدن طلا” است. دولت اسرائیل با برجسته کردن خطر حکومت اسلامی، علیرغم سیاست های اشغالگرانه و بی اعتنائی به قطع نامه های بین المللی، دست آشتی و دوستی به سوی  دولت های عربی و یا همسایگان ایران دراز کرده و خود را به دروغ  پرچمدار صلح، دوستی و همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان جا می زند.

سوم ـ روشن است که جریانات و سازمان های بنیادگرای فلسطینی با انگیزه های بنیادگرایانه و با شعار نابودی اسرائیل، به جای تلاش برای بسیج مردم در راستای تشدید فشار سیاسی بر اسرائیل، دولت های عربی و مسلمان و کشورهای جهان، دست به اقدامات نظامی گاه علیه غیرنظامیان می زنند. این اقدامات نظامی آنها به آرمان فلسطین کمک نخواهند کرد. آن ها، آن روی سکه بنیادگرائی یهودی هستند و به تقویت یهودیان بنیادگرا کمک می کنند. بازی این جریانات با آرمان فلسطین و در راستای اهداف ایدئولوژیک خود با همسوئی هایشان با سیاست های منطقه ای کشورهای پشتیبان، می تواند بهانه های لازم را در اختیار اسرائیل قرار دهد تا در راستای حذف مسئله فلسطین، کتمان حق حیات یک ملت و اشغال تمامی سرزمین های آنها در جلو چشمان بی تفاوت جهان اقدام نماید. توجه داشته باشیم، سازمانی همچون حماس، با کمک آشکار اسرائیل برای تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین شکل گرفته و پرورش یافته است. همان طور که گروهای مجاهدین افغان و طالبان توسط آمریکا شکل گرفتند، تجهیز و تقویت شدند. روشن است، تضعیف گروه ها و جریانات مترقی و چپ در میان فلسطینیان و غلبۀ گروه های بنیادگرای اسلامی، باعث تضعیف مبارزات مدنی مردم فلسطین و کاهش حمایت گروه ها و جریانات مترقی اسرائیل از مبارزه مردم فلسطین شده است.

چهارم ـ  دستگاه ولایت فقیه به عنوان سکاندار اصلی قدرت در حکومت اسلامی، از شکست امنیتی و اطلاعاتی دولت اسرائیل بهره برداری وسیعی برای بسیج روانی نیروهای خود انجام می دهد. زیرا در یک سال گذشته با پیشروی خیزش انقلابی ژینا، موج ریزش در میان این نیروها به صورت روزافزونی در حال گسترش است. در چنین شرایطی، همسوئی سلطنت طلبان، مجاهدین و طیف های رنگارنگ رژیم چنجی با دولت  اسرائیل و چشم بستن بر جنایات رژیم آپارتاید و بنیادگرایان یهودی و تکرار طوطی وار تبلیغات زهرآگین رسانه های امپریالیستی علیه مبارزات مردم فلسطین و تروریست خواندن یک ملت،  به قدرت زهرآگین تبلیغاتی رژیم اسلامی علیه انقلاب مردم ایران خوراک می رساند و اتهامات رهبر رژیم و نهادهای امنیتی اش در متهم کردن نیروهای مردمی به وابستگی به قدرت های خارجی را در چشمان هواداران نگران و متزلزل ولایت فقیه، قابل پذیرش می سازد.

پنجم ـ اکنون فلسطین به عنوان آخرین مستعمره جهان با پرجمعیت ترین تعداد آوارگان زیر نگاه بی توجه رسانه های جهان غرب، در بدترین شرایط زندگی می کند. خبرگزاری فلسطینی صفا، دستگاه مرکزی آمارگیری فلسطین در گزارشی به مناسبت روز جهانی آوارگان اعلام کرد: بیش از ۶.۴ میلیون فلسطینی آواره هستند و در اردوگاه‌ها زندگی می‌کنند. ۲۸.۴ درصد از آوارگان فلسطینی در ۵۸ اردوگاه رسمی آژانس امداد و کار آوارگان فلسطینی”آنروا” زندگی می‌کنند. ۱۰ اردوگاه در اردن، ۹ اردوگاه در سوریه، ۱۲ اردوگاه  در لبنان، ۱۹ اردوگاه در کرانه باختری و ۸ اردوگاه در غزه قرار دارد. بی اعتنایی به وضعیت آوارگان و اشغال مدام سرزمین های فلسطینی تحت عنوان شهرک سازی، باعث شده یک ملت از حق حیات خود محروم شود. در چنین شرایطی شکست خفت بار دولت بنیادگرای اسرائیل و به قول بنیامین نتانیاهو “دولت یهود”، و غافگیری حیرت آورشان، خشم آنها را به شدت برافروخته است. دولت اسرائیل برای جبران این شکست خفت بار و با بهانه قرار دادن اقدامات شبه نظامیان حماس ، ویرانی کامل غزه را در دستور کار خود قرار داده است و آن را نیز علنا بیان می کند. وزیر جنگ اسرائیل در سومین روز  حملات می گوید:« دستور دادیم محاصره کامل علیه منطقه غزه اعمال شود؛ نه برق، نه غذا، نه سوخت». نهانبمباران بسیار وحشیانه باریکه غزه که تنها در دو روز بیش هزار تن بمب بر سر ساکنان آن ریخته شده ، بیانگر یک توحش نفرت انگیز در جلو چشمان بی اعتنای جهانیان است. به این توحش غیرقابل تصور و به شرایط غیرانسانی تحمیل شده بر مردم فلسطین در “گتوی غزه” باید اعتراض کرد.

ششم ـ  واقعیت این است که با وجود وزن بالای بنیادگرایان یهودی و اسلامی در میان مردم اسرائیل و فلسطین، پروسه مبارزه برای همزیستی مسالمت آمیز این مردمان با دشواری های جدی روبرو خواهد بود. اکنون که طرح دو ملت، دو دولت به شکل آشکاری شکست خورده است، بهترین راه حل برای فائق آمدن بر این مشکل هفتاد ساله؛ با جنگ های بیشمار، آوارگی یک ملت، زندگی در شرایط جنگی و خونریزی های فراوان، تلاش برای راه حل یک کشور ، دو ملت است. می توان و باید برای الگویی مبارزه کرد که همه مردمان اسرائیل و فلسطین به عنوان شهروندان برابر حقوق در یک کشور زندگی کنند. چنین کشوری می تواند از هر شکل از ساختاری برخوردار باشد که توسط تمامی مردمان این سرزمین تاریخی بی توجه به مذهب ، قومیت و ملیت برگزیده شود. برای رسیدن به چنین شرایطی می بایست تمامی نیروهای مترقی، دمکرات، انساندوست در اسرائیل و در فلسطین مبارزات مدنی خود را تشدید کرده و نیروهای ارتجاعی، بنیادگرا و نژادپرست را به عقب برانند. روشن است مبارزات مردم کشورهای منطقه برای آزادی، برابری و دمکراسی می تواند در تقویت این نیروها در این سرزمین نیز نقش بسیار پررنگی ایفا نماید. پیروزی مردم ایران در انقلاب شکوهمند «زن، زندگی، آزادی» با شعارهای مترقی و خواست های انسانی اش، می تواند تاثیرات گسترده ای بر مبارزات مدنی مردم فلسطین و زحمتکشان اسرائیل داشته باشد.

هفتم –  ما مردم ایران، کارگران و زحمتکشان و همه نیروهایی چپ و دموکرات و ترقی خواه را فرا می خوانیم که از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین برای رهائی از دهه های متمادی استعمار حمایت کنند. این که حماس این دوره از درگیری ها را آغاز کرد، این که جمهوری اسلامی ریاکارانه سنگ دفاع از حقوق مردم فلسطین را به سینه می زند و از حماس پشتیبانی میکند، هیچکدام  ذره‌ای از حقانیت مقاومت مردم فلسطین در مقابل دولت جنایتکار، مذهبی و نژاد پرست اسرائیل را کم نمی کند.بمباران بیرحمانه و ویرانگر دولت اسرائیل علیه غزه  که تلفات عظیمی از غیرنظامیان و ساکنان عادی غزه از جمله کودکان را به همراه داشته و همچنان  بر شدت آن افرایش می باید، باید فوراً متوقف شود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af%db%8c%d8%aa-%d9%85%d9%84%d8%aa-%d9%81%d9%84%d8%b3%d8%b7%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%85%d8%b3/feed/ 0 7174
آرمیتا، هم «دختر مردم ایران» است! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/#respond Mon, 09 Oct 2023 08:02:17 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7169 آرمیتا گراوند ، دختر نوجوان ۱۶ ساله، دانش‌آموز کلاس یازدهم مدرسه «عروة‌الوثقی» روبروی مهدیه تهران،. از دهم مهرماه ۱۴۰۲ در یکی از تخت‌های بیمارستان فجر نیروی هوایی به حالت کما خوابیده است. این دختر نوجوان، پس از ضربات “حجاب بان” ها در مترو در دهم مهرماه نقش بر زمین شد ودر حالت بیهوشی به بیمارستان منتقل و از آن روز در کما به سر می برد.

نهادهای امنیتی علت به کما رفتن آرمیتا را «‌اُفت فشار» اعلام کرده‌اند. سناریویی تکراری که بارها از سوی این نهادها تکرار می‌شود. حاکمیت بدون انتشار فیلم های درون واگن مترو تصاویری از بیرون مترو را منتشر کرده و در روز ۱۱ مهر ۱۴۰۲، خبرگزاری ایرنا تصاویری را از گفتگو با والدین این دختر نوجوان منتشر کرده است. اقدامات امنیتی حاکمیت به همین جا ختم نمی شود. انتقال این دختر نوجوان به بیمارستان نظامی، محاصره این بیمارستان توسط لباس شخصی های امنیتی و لغو تمامی ملاقات ها، دستگیری بستگان و دوستان دانش آموز او، ضبط تلفن های همراه برای جلوگیری از انتشار عکس ها و فیلم های لحظه وقوع جنایت، دستگیری و بازجوئی از مریم لطفی، خبرنگار شرق، که روز دوشنبه ۱۰ مهر پس از انتشار اخبار مبتنی بر ابهام در وضعیت آرمیتا گراوند به بیمارستان فجر رفته بود تا گزارش تهیه کند، .. همه وهمه بیانگر تلاش حکومت برای سرپوش گذاشتن بر یک جنایت جدید است. جنایتی که پیش از آن مهسا (ژینا) امنیی قربانی آن شده بود.
گماردن “حجاب بانان” در متروها و یا “حراست ها” در دانشگاه ها برای کنترل پوشش دختران جوان کشور، جزئی از جنگ تمام عیاری است که حاکمیت در پی پیروزی آزاد پوشی بر متن جنبش «زن، زندگی، آزادی» در پیش گرفته است. این اقدامات داعشی، بندهائی از لایحه حجاب است که در کمیسیون مجلس شورای اسلامی بررسی شده و تلاش دارد با وضع جریمه های سنگین، ضبط اتوموبیل و اموال، پرونده سازی و زندان، مانع از تثبیت آزادپوشی پس از خیزش انقلابی ژینا شود. این سیاست داعشی جمهوری اسلامی با مقاومت گسترده زنان و دختران جوان کشور روبرو شده است. همین امر سبب شده که شاهد سیاست انتقام جویانه و برخورد بشدت خشن و رذیلانه در متروها، در مدارس و دانشگاه ها باشیم. در خبری که روز پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ منتشر شد، یک دختر دانشجو نیز در نتیجه برخورد نیروهای “حراست” به بهانه پوشش او روانه بیمارستان شد. روابط عمومی دانشگاه تهران به انتشار خبر «بی‌هوش شدن» یک دانشجوی دختر به‌واسطه برخورد ماموران انتظامات پردیس کشاورزی دانشگاه تهران بخاطر داشتن حجاب اختیاری واکنش‌ نشان داد و آن را بخاطر «استرس» ناشی از تذکر انتظامات دانست.

چهار روز پس از به کما رفتن آرمیتا گراوند، مردم ایران و ایرانیان مقیم خارج کشور، نگران جان او هستند. همه آرزو دارند آرمیتا سلامت خود را باز یابد وبه آغوش خانواده و جامعه بازگردد. اما این روزهای بیم وامید، نفس ها را در سینه حبس کرده است. این همدردی مردم و خشم و نفرتشان علیه حاکمیت دینی ستودنی است. اما از کنار این جنایت نمی‌‌توان و نباید به سادگی گذشت. مردم حق دارند تمام حقیقت را بدانند. مردم حق دارند آمران و عاملان این جنایت را بشناسند. مردم حق دارند علیه سیاست داعشی کنترل پوشش دست به اعتراض مدنی بزنند. اکنون همه شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی به سرنوشت آرمیتا می پردازند. می توان این همبستگی ستایش برانگیز را به اعتراضی مدنی و توده ای تبدیل کرد. دانش اموزان مدرسه آرمیتا و دیگر مدارس می توانند در همدردی با او و خانواده اش دست به اعتراض مدنی بزنند. جمعیت کثیر خانواده های دانش آموزان سراسر کشور می توانند دست به اعتراض بزنند. شاید فردا فرزند آنها “آرمتیا”ی دیگری باشد. معلمان سراسر کشور می توانند به این جنایت ها در حق دانش آموزان شان اعتراض کنند. چنین اعتراضاتی می تواند تحولات جامعه را به سمتی به پیش برد که «حجاب بانی» برچیده شود، ” حراست ها ” جمع آوری شوند، آزادی پوشش حق مسلم مردم تلقی گردد، گردش اخبار و اطلاعات بدون سانسور جریان یابد، آزادی های بی حصر و استثنا تضمین شود و مردم به بساط حاکمیت تاریک اندیشان قرون وسطائی پایان دهند و ارگان های قدرت خود را سازمان دهند و دولتی برخاسته از مردم و پاسخگو به مردم بر سرکار بیاورند.

اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/feed/ 0 7169
فاشیسم و سیطره آن بر تمام شئون زندگی اجتماعی http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa/#comments Thu, 21 Sep 2023 13:40:52 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7162 امید نیک – بخش اول

چرا ما ایرانیان در قرن بیست و یکم در چنین جایگاهی قرار گرفته‌ایم؟ به زبان ساده‌تر، چرا این جا هستیم؟ برای پاسخ به این سؤالات باید کمی به عقب برگردیم.

فاشیسم فرزند خلف جنگ

یکی از مسائل ناشناخته کنونی، اما تعیین‌کننده در تحولات اجتماعی، سیاسی، و طبقاتی ایران، مسأله جنگ هشت ساله است. موضوعی که از طرف روشنفکران ایران به صورت شاید و باید مورد پژوهش جامعه‌شناسی، سیاسی و فلسفی قرار نگرفته است. با مسأله جنگ چنان برخورد شده که انگار یک سیل بنیان‌کن جاری شده و خراب کرده و بعد فرونشسته است و نسل بعدی، آن را فراموش کرده است و تأثیرات و عواقب آن را نادیده می‌گیرند. برای این که بتوان ماهیت جنگ هشت ساله را، به خوبی درک کرد لازم است به تجربه جنگ‌های بزرگ (جنگ جهانی اول و دوم) نگاهی بیندازیم.

ساده‌ترین موضوعی که مورد توافق همه روشنفکران چپ و راست است برقراری و شناخت رابطه جنگ با پیداش فاشیسم است.

همه نظریه پردازان در یک نکته متفق‌القول هستند و آن این که، دلیل اصلی پیدایش فاشیسم، جنگ می‌باشد. موضوعی که مورد تأیید نظریه‌پردازان فاشیستی هم چون موسولینی و جنتیله هم می‌باشد. تا آن جا که جنگ را برای توجیه پیدایش فاشیسم الزامی می‌دانند، به همین جهت در نظریه فاشیسم، جنگ نه تنها نکوهیده نیست بلکه شایسته تحسین و ستایش است. بی‌دلیل نبود که خمینی جنگ هشت ساله را یک نعمت الهی، تلقی می‌کرد.

اما پیش از هر چیز باید به این پرسش جواب داد که اصلاً فاشیسم چیست؟ همه می‌دانند که جنگ چیست ولی اکثر مردم و حتی برخی روشنفکران، فاشیسم را نوعی حکومت استبدادی، خشونت پرور، بی‌رحم و نژادپرست بر آمده از جامعه طبقاتی سرمایه‌داری می‌دانند، اما فاشیسم به عنوان یک پدیده اجتماعی، فراتر از این مطالب است.

فاشیسم مدعی است که می‌تواند و می‌باید روح یک ملت را عوض کرد. بطور مثال حقارت از شکست در جنگ را باید از بین برد و غرور را جایگزین آن کرد. خمینی می‌گفت که ما هم، دنیای شما را آباد می‌کنیم و هم، آخرت شما را، و همه ملت را به درجه انسانیت می‌رسانیم.

فاشیسم از نظر فلسفی

موسولینی و جنتیله می‌گویند: «از ما می‌پرسند فلسفه شما چیست؟ فلسفه فاشیسم چیست؟ جواب ما ساده است، فلسفه ما عمل است، عمل با اکثریت توده‌ها، فلسفه ما خواسته‌ایست که در میان توده‌ها وجود دارد و تا به حال کسی به آن جواب نداده است. عمل یعنی واقعیت، پس فلسفه ما دگرگون ساختن واقعیت و از نو ساحتن آن است. ما را در میدان عمل ببینید، یک فاشیست نظریه پردازی نمی‌کند، نظریه پردازی متعلق به روشنفکران بی‌خون است، به ترسو‌ها تعلق دارد، به کسانی که به آزادی فردی اعتقاد دارند، فلسفه ما متضاد فلسفه روشنفکری است. خود عمل، نظریه و راه حل است، همان فلسفه حقیقی است.

آیا روشنفکران در انقلاب کبیر فرانسه هیچ چیز برای توده‌ها فراهم ساختند؟ جز اینکه بدبختی آن‌ها را با نظریات خود در زیر چتر آزادی‌های فردی دو برابر کردند. فلسفه ما فاشیست‌ها، در کتاب‌ها نیست در میان همان توده هائی است که همه چیز خود را از دست داده‌اند. فاشیسم باید در همه جا حضور پیدا کند در هنر، سیاست، علم، دانشگاه‌ها، مدارس و…»

خمینی می‌گفت:

تمام عقب ماندگیهای ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود، و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته‌ای، که همیشه خود را بزرگ می‌دیدند و می‌بینند و تنها حرفهایی می‌زدند و می‌زنند که دوست به اصطلاح روشنفکر دیگرش بفهمد، و اگر مردم هیچ نفهمند، نفهمند.

خمینی، صحیفه، جلد ۱۲

فاشیسم در قلمرو سیاست

فاشیسم به آزادی معتقد است اما در چهار چوب دولت و دولت، همان ملت است، ملتی که به معنایی موجب محدودیت ما می‌شود و باید از آن تبعیت کرد، که به ما احساس و تفکر و سخن گفتن می‌آموزد و از همه مهم‌تر این که همیشه بر یک روال است. ملت یک موجود طبعی نیست، بلکه یک واقعیت اخلاقی است. همه در آفرینش آن سهیم می‌باشند. ملت مردمی هستند که تاریخ مشترک را احساس می‌کنند. مردم زمانی می‌توانند یک ملت باشند که، به آزادی رسیده باشند. مفهوم ملت از طرف فاشیسم اختراع نشده است، بلکه روح کشور است. فاشیسم از قربانی‌ها، برای ملت ستایش می‌کند. فاشیسم بیداری اخلاقی ملت است. فاشیسم زمانی خشونت را به کار می‌گیرد که لازم باشد. خشونت فاشیسم در جهت منافع ملت است. زمانی که دولت متزلزل باشد و نتواند منافع عموم را حفظ کند، خشونت فاشیسم ظهور می‌کند. خشونت از طرف کسانی مردود شناخته می‌شود که به راحتی در خانه‌هایشان لم داده‌اند و از همه چیز بهره‌مند هستند.. فاشیسم نیروی بیرون از دولت نیست، فاشیسم یک عقیده، یک جنبش روحی و معنوی است که نیروی ذاتی دارد، از هستی خودش، خلق شده است و به نیاز‌های تاریخی پاسخ می‌دهد. خشونت فاشیسم از طرف خدا و از طرف مردمانی که به خدا معتقدند اعمال می‌شود و به حمایت از قانونی می‌پردازد که خداوند می‌خواهد بر زمین حاکم کند.

مطالب فوق چه چیزهایی را به یاد شما می‌آورد و در ذهن شما تداعی می‌کند؟

فاشیسم و اخلاق

فاشیسم، تنها آن دولتی را که آرزو می‌کند که باید باشد و این نوع دولت را، یک اراده واقعی می‌داند، دولتی که یک اراده واقعی باشد را می‌توان یک شخص در نظر گرفت (هیتلر، موسولنیی، فرانکو، ولایت مطلقه و.. ). به کسی می‌گوییم یک شخص که یک فعالیت اخلاقی باشد. دولت از نظر فاشیسم یک آگاهی ملی است. برای فاشیسم دولت ارزش اخلاقی مطلق دارد. لیبرال‌ها با نظریه دولت اخلاقی، مخالفند، آن‌ها آن اخلاقی که از تجربه فرد می‌آید را محکوم می‌کنند. دولت بیرون از اخلاق معنی ندارد. صورت اخلاقی دولت فاشیستی جنبه روحی و روحانی دارد. فاشیسم مشروعیت خود را از قانون و آرای مردم به دست نمی‌آورد، بلکه مشروعیت خود را از اخلاق و معنویات روحی دارد. این اخلاق آن نظریاتی نیست که به طور آکادمیک و علمی در دانشگاه‌ها مطرح می‌شود، بلکه این اخلاق همان است که در میان توده‌ها بوده و توده‌ها با آن تنفس می‌کنند.

اگر موارد فوق را بخواهیم با کشور خودمان تطبیق بدهیم به کدام مصداق‌ها بر می‌خوریم؟

فاشیسم و آموزش

هدف فاشیسم، آموزشی است که از اعماق تاریخ تا کنون در جریان بوده است؛ چون اگر حقانیت نداشت می‌بایستی مرده باشد، زنده بودن سنت‌های آموزشی کهن دلیل بر حقانیت آن‌هاست. آموزش جدید و نوین در اروپا و جهان شخصیت افراد را ضعیف و نابود می‌سازد. این آموزش جدید به روحی رنجور نیاز دارد، این آموزش جدید از سنت‌های قابل قبول توده‌های مردم سرچشمه نگرفته است و موجب از خود بیگانگی افراد و اشخاص است و از همه بدتر موجب تزلزل در اراده است. اراده‌ای، که نجات بخش انسان و دولت است. این نوع اراده از نظر فاشیسم همان آزادی است. آموزش نوین باید توسط فاشیسم دگرگون شود. دانشگاه‌های جدید، خانه و مأمن اساتید بی‌وطن است، هیچ ارزش اخلاقی در حین آموزش در جریان نیست، این نوع آموزش باید توسط فاشیسم دگرگون شود تا شهروند مؤمن به دولت که همان ملت است، که همان تاریخ است تربیت کند. افراد و اشخاصی را تربیت کند که بدون پرسش حاضرند جان خود را فدای دولت کنند، شهروندی که، از این که یک پیشوا و یا یک رهبر دارد نه تنها شرمنده نیست بلکه به آن اعتماد می‌کند و خدمت به او را مایه‌ی افتخار می‌داند. فقط فاشیسم است که می‌تواند در حوزه آموزش چنین شهروندانی را خلق کند.

به عنوان مثال‌هایی در جمهوری اسلامی می‌توان به این موراد اشاره کرد:‌انقلاب فرهنگی اول سال ۱۳۵۸، انقلاب فرهنگی دوم ۱۴۰۲، ذوب در ولایت، آتش به اختیار، ما همه سرباز توئیم گوش به فرمان توییم، حزب فقط حزب‌الله و… .

اکنون در سطح جهانی می‌توان دید که فاشیسم از نظر نظامی شکست خورده ولی دولت‌های دو دوزه‌باز سرمایه، خلأ را برای رشد فاشیسم مهیا ساخته‌اند. بدین ترتیب می‌بینیم که هر روز یک دولت جدید دست راستی در انتخابات پیروز می‌شود و چون چپ مبارز در میدان حضور ندارد این روند با شدت زیاد در حال رشد و گسترش است، علاوه بر آن حکومت‌های مستبد فردی، راه فاشیسم را در پیش گرفته‌اند.

ادامه اینکه ما فاشیسم را چگونه می‌بینیم در بخش دوم پیگیری می‌شود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%81%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%b3%db%8c%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%a6%d9%88%d9%86-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa/feed/ 2 7162
نگاهی به دستاوردهای خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%8c/#respond Wed, 13 Sep 2023 07:46:16 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7158 خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» یک سال تمام چهره ایران را دگرگون کرده ویک تحول اساسی در عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در جامعه ایجاد کرده است. این خیزش فضای عمومی کشور را آن چنان دگرگون ساخته که نگاه های بسیاری در منطقه و جهان در انتظار تحولات اساسی تر به ایران دوخته شده است. هر چند از حرکت توفنده آن کاسته شده است، اما همچون دریائی ژرف به صورتی آرام و بی صدا بنیان های زندگی در این کشور را دگرگون می کند. در آستانه اولین سالگرد این جنبش انقلابی، نگاهی به دستاوردهای آن می تواند راه روشن تری پیش پای رهپویان انقلابی بگذارد که برای دنیائی بهتر مبارزه می کنند ومی روند که جایگاه واقعی ایران پیشرو، مدرن و امروزی را در منطقه و جهان رقم بزنند. روشن است که نگاهی به دستاوردها به معنای چشم فروبستن بر مشکلات راه پیش رو، موانع گسترده پیشروی و بررسی اشتباهات ودرس های این انقلاب نیست. این بخش را می توان در جمع بندی دیگری به قضاوت نشست.

اول ـ خیزش انقلابی ژینا یک انقلاب فرهنگی تمام عیار در جامعه ایجاد کرده است. یکی از مهم ترین نمودهای تحول جامعه ایران پس از جنبش مهسا، دین‌ گریزی وکشف حجاب در تمام سطوح جامعه و از جمله در مناطق سنتی نشین، شهرستان های کوچک و مناطق سنتی جنوب شهر تهران است. اما موضوع از پوشش مو وحجاب فراتر رفته است. مرد سالاری نهادینه شده در همه سطوح به شیوه ای چشمگیر عقب رانده شده است و مقام و موقعیت زن را در جامعه و در خانواده ارتقاء داده است. انقلاب ژینا به دولت دینی یک “نه” بزرگ گفته است و این مهمترین دستاورد خیزش انقلابی ژیناست. انقلاب فرهنگی مردم ایران با پیشتازی زنان شجاع کشور، نه تنها ادغام دین ودولت را به چالش کشیده است بلکه بنا دارد تا به حضور شرع در قوانین برای همیشه نقطه پایان بگذارد و سکولاریسمی مدرن و از پائین را در جامعه نهادینه سازد. در بسیاری از مناطق، بزهکاری تا نرخ ۶۰٪ کاهش یافته است. این تحولات و جنبش مهسا باعث رشد امیدواری مردم شده است. رشد امید، همبستگی اجتماعی از فاکتورهای بسیار مهم جامعه است که به شکل آشکاری رژیم را به هراس انداخته است.

دوم ـ جنبش انقلابی ژینا مسئله ملی را سراسری کرد و همبستگی ملی را به سطحی بسیار بالا ارتقاء داد. اکنون مسئله ملی با مسئله زنان و جدائی دین از دولت گره خورده است. ایران کشور چند ملیتی است وگره خوردن مسئله ملی با جنبش برابری طلبانه زنان و مسائل کلان مبارزاتی مردم یک نوع همبستگی درخشان در کشور ایجاد کرده است. حالا دیگر مبارزه برای برابری حقوقی همه آحاد مردم کشور بی توجه به تعلق ملی، مذهبی، جنسی، جنسیتی، فرهنگی و طبقاتی امری پذیرفته شده است. این تحول بزرگ ضربه سنگینی هم بر “شونیست های قدرت طلب” وهم بر “ناسیونالیست های تنگ نظر” وارد آورده است. ایجاد همبستگی ملی و سراسری و توجه به حق تعیین سرنوشت ملیت های تحت ستم و امید به شکل گیری ساختارهای برابری طلبانه و ایجاد اتحاد داوطلبانه همه ملل ساکن کشور را می توان دومین دستاورد مهم خیزش انقلابی ژینا دانست.

سوم ـ خیزش انقلابی ژینا هر چند شروعی توفنده و انفجاری داشت و ارکان دستگاه ولایت و خلافت اسلامی را به لرزه درآورد، اما در مسیر خود از تلاش برای براندازی سریع فراتر رفت و سمت و سوی انقلابی همه جانبه به خود گرفت. حالا دیگر مردم ایران که یک انقلاب تمام عیار را آرام و استوار به پیش می برند، به فکر ساختن فردایی بهتر هستند. پیوند مبارزات آزادی خواهانه، مدنی، اجتماعی و فرهنگی با مبارزات اقتصادی، مطالباتی، معیشتی در این یک سال گذشته آن چنان قدرتمند شده است که خواست هایی هم چون اشتغال شرافتمدانه با حداقل دستمزد واقعی، آموزش، بهداشت و درمان رایگان، مسکن قابل زیست و قابل پرداخت، تامین اجتماعی فراگیر و همگانی، به خواست های عاجل و روز مردم تبدیل شده است. اکنون برای اولین بار در مبارزات چهل ساله اخیر مردم ایران شاهد پیوند مبارزات سیاسی و فرهنگی با مبارزات اقتصادی و طبقاتی هستیم. این وضعیت مسئله دولت جایگزین ونظام جایگزین را به دستور روز مبارزات مردم کشانده است. همین عنصر کلیدی است که جنگ مردم با حاکمیت را به جنگی فرسایشی، فکر شده و هدفمند تبدیل کرده است. حالا مردم ایران به فردای سرنگونی هم فکر می کنند و از همین رو به راحتی به دنبال آلترناتیوهای بَزک شده روان نمی شوند. این به معنای بلوغ سیاسی جنبشی است که نمی خواهد یک بار دیگر با پرش در تاریکی صورت مسئله را پاک کند و آینده یک کشور و شهروندان ساکن آن را به خطر بیاندازد.

چهارم ـ خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» آلترناتیوهای راست و بورژوائی را به شکل حیرت انگیزی آچمز و تا حدی رسوا و کم رنگ کرده است. وزن بالای گرایش بسیاری از روشنفکران در اوایل خیزش ژینا به سوی آلترناتیوهای راست و حتی سلطنت طلب مورد حمایت رسانه های مگاتنی امپریالیستی، نشان می داد که تا چه اندازه این آلترناتیوهای بزک شده مطرح بودند. اما یک سال جنبش انقلابی مردم صورتک های دروغین آنها را در هم درید. حالا سلطنت طلبان و رضا پهلوی به یک آلترناتیو در کنار دیگر آلترناتیوها بدل شده و بسیاری از روی آوردندگان به اردوی آنها، خیمه گاه سلطنت را ترک کرده اند. سازمان مجاهدین به عنوان یکی دیگر از آلترناتیوهای مورد حمایت قدرت های خارجی، به برگ سوخته ای تبدیل شده است. این سازمان نه تنها مجبور شده پسوند اسلامی را از «جمهوری دمکراتیک اسلامی» بدون توضیح و یواشکی بردارد، بلکه حتی اکنون بر سر حفظ اردوگاه های خود در اروپا نیز باید منتظر تصمیم قدرت های بالادستی باشد. حتی آلترناتیوهای جمهوریخواه نیز در برابر خواست های طبقاتی مبارزات کارگران و زحمتکشان و تهیدستان با مشکلات جدی روبرو شده اند. بسیاری از آنها از کنار خواست هایی همچون آموزش، بهداشت و درمان رایگان می گذرند، نسبت به خواست مسکن قابل زیست و قابل پرداخت و تامین اجتماعی فراگیر و همگانی مُهر سکوت بر لب می زنند و حق تعیین سرنوشت ملیت های تحت ستم را تنها در گزینه ای همچون عدم تمرکز خلاصه می کنند. روشن است که چنین نگاهی، جایگاه آنها را به عنوان یک آلترناتیو در نگاه اکثریت بزرگی از مردم به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد. حتی علیرغم رشد و گسترش مبارزات اقتصادی و طبقاتی کارگران و زحمتکشان و روی آوری آنها به شعارهای طیف چپ جامعه، تمامی جریانات چپ که هنوز از الگوهای شکست خورده حزب ـ دولت های بورژوائی تحت نام سوسیالیسم قطع امید نکرده اند، نتوانسته اند و نمی توانند جایگاه قابل اعتنائی در میان مردم باز کنند. زیرا که این انقلاب بر پرچم خود آزادی، دمکراسی و قدرت گیری مردم از پائین را نوشته است و بی اعتنائی این بخش از چپ به شعار دمکراسی نقش آنها در این انقلاب را به شدت پائین آورده و کم اثر کرده است. از این رو به چالش کشاندن آلترناتیوهای مدعی در این انقلاب، چهارمین دستاورد این خیزش انقلابی است.

پنجم ـ خیزش انقلابی ژینا و حضور مستمر، آرام، سنگین و استوار مردم بر خواست های خود علیرغم سرکوب لجام گسیخته و به شدت بیرحمانه حاکمیت یک دست شده، بنیان های دولت دینی را در هم شکسته است. نیروهای حافظ نظام اسلامی را متفرق و مردد کرده و در نیروهای مدافع جمهوری اسلامی شکاف های بسیار آشکاری ایجاد کرده است. حالا دیگر تنها یک اقلیت سازمانیافته، بنیادگرا و به شدت ارتجاعی و متکی به نیروی اسلحه مدافع نظامی است که از درون پوسیده است و در ذهنیت مردم به زباله دانی تاریخ فرستاده شده است. این را حتی مدافعان دیروزی این نظام نیز با گوشت و پوست خود لمس می کنند و مدام به رهبری “نظام” هشدارهای مصلحانه می دهند. حالا بسیاری از نیروهای درونی رژیم از “خودبراندازی”، از “فروپاشی” ، از “انفجار خشم مردم” و از انقلاب خبر می دهند و نگرانند. هسته سفت قدرت نیز به عبث فکر می کند با زور اسلحه و به کمک یک اقلیت هار، وحشی و بی رحم بدون برآورده کردن حداقلی از خواست های معیشتی و مطالباتی مردم و بی اعتناء به خواست های آزادیخواهانه، اجتماعی و فرهنگی مردم می تواند استمرار این حاکمیت را حفظ کند. در واقع ایجاد شکاف در درون نیروهای مدافع جمهوری اسلامی و بی آینده کردن حکومت اسلامی یکی دیگر از دستاوردهای این خیزش انقلابی است.

ششم ـ خیزش انقلابی ژینا و دوراندیشی مردم در پیشبرد آن به قدرت های خارجی نیز این درس را داده است که ایران نه لیبی است، نه عراق، نه سوریه و نه افغانستان. همه طرح های نیروهای سلطه جو برای کشاندن نیروهای همسو و تربیت شده برای دخالت خارجی در امور داخلی مردم ایران با شکست تمام عیار روبرو شده است. این هم از بلوغ جنبشی خبر می دهد که می داند چه نمی خواهد و برای چه مبارزه می کند. همین امر قدرت های خارجی را به شدت نسبت به جنبش مردم ایران محتاط کرده است و برمتن این شرایط عقب نشینی های حکومت اسلامی را نیز برای پیشبرد منافع امپریالیستی خود به خدمت می گیرند. بده و بستان های قدرت های خارجی با حاکمان جمهوری اسلامی و برخوردهای محتاطانه شان بیانگر آن است که می دانند این جنبشی نیست که بتوان با آن بازی کرد. تاکید بر حفظ استقلال از سوی این جنبش را باید یکی دیگر از دستاوردهای خیزش انقلابی ژینا دانست. روشن است که خواست ها و دستاوردهای خیزش انقلابی ژینا، تاکید آن بر برابرحقوقی زنان با مردان، سکولاریسم رادیکال و از پائین، جدائی دین از دولت و بر کندن نقش شرع در قوانین و حتی الغای مذهب رسمی، پافشاری بر خواست تامین اجتماعی فراگیر و همگانی با آموزش، بهداشت و درمان رایگان، نگاه مثبت به خواست های ملیت های تشکیل دهنده ایران و رفتن به سوی ساختارهای حکومتی ضامن اتحاد داوطلبانه، و در نهایت ساختن ایرانی ، مستقل و دمکراتیک با شهروندانی آزاد، برابر و مرفه، تاثیر بسیار روشنی بر خویشاوندان مان در کشورهای همسایه بر جای خواهد گذاشت. تردیدی نیست که حاکمان کشورهای همسایه و منطقه و قدرت های سلطه جو، از تحولاتی در این ابعاد احساس خطر می کنند. این نکته ای اساسی است که انقلاب اجتماعی مردم ایران باید نسبت به آن با حساسیت بالائی برخورد کند و راه های جلب حمایت های مردمی در منطقه را مورد بررسی قرار دهد.

ارزیابی مشترک، سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) و حزب کمونیست ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%8c/feed/ 0 7158
دستاورد‌های انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و چالش‌های آن http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/#respond Sat, 02 Sep 2023 10:52:50 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7153 امید نیک

انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، در عرصه‌ی رو بنا، و به ویژه فرهنگی، به پیروزی‌های غیر قابل برگشتی رسیده است. از جمله:

قطع رابطه رژیم با هنرمندان، ورزشکاران، روزنامه نگاران، دانشجویان و استادان دانشگاه، مؤلفین و مترجمین و نویسندگان، جامعه علمی کشور و از همه مهمتر دستیابی نسبی به پوشش اختیاری.

به دستاورد‌های فرهنگی و روبنایی انقلاب ژینا، باید رایج شدن گفتمان‌های (DISCOURSE) برابری زن و مرد، نگاه عمیقاً سکولار به مسائل اجتماعی، و جدایی دین از دولت، بی‌اعتبار شناختن مذهب رسمی و دولتی، و زیر سؤال بردن ساختار‌ ایدئولوژی نظام توسط زنان و جوانان و پایان دادن به توهم اصلاحات را، هم اضافه کنیم.

از آنجائی که این پیروزی‌های فرهنگی، نه از طرف بالایی‌ها، نه توسط رفرم و اصلاح و نه به وسیله یک برنامه‌ی آمرانه توسط یک مستبد، بلکه از بطن جامعه و توسط اقشار مختلف مردم (زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران و بی‌صدایان و.. ) سامان یافته و به دست آمده، به قول فیلسوفان نفی دیالکتیکی صورت گرفته و برگشت ناپذیری همه آن‌ها را تضمین می‌کند.

بدین ترتیب انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، به یک انقلاب فرهنگی موفق تبدیل شد که به طور مداوم تا کنون ادامه دارد. مبارزه زنان برای آزادی پوشش و مخالفت با حجاب اجباری به جایی رسیده و می‌رسد که مبدل به یک بخش بزرگ مبارزه سیاسی مردم با رژیم تبدیل شده و می‌شود، دامنه این مبارزه از کودکان (دبستان‌های دخترانه) تا کهن‌سالان (مادر ستار بهشتی) را در بر می‌گیرد.

دستاورد‌ها و پیروزی‌های سیاسی انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

۱- جداشدن کامل بخش بزرگی از اصلاح طلبان از رژِیم(خط تاج‌زاده و آخرین اطلاعیه میرحسین موسوی و… ).
۲- وحدت و همگرایی ایرانیان و اپوزیسیون خارج از کشور. (تجمع ۱۰۰ هزار نفری در برلین و… ).
۳- نفی ولایت فقیه از سوی اکثریت مطلق جامعه (نوک تیز حملات و شعار‌ها به عمود خیمه نظام و راس رژیم یعنی ولایت فقیه)
۴- هژمونی و سرکردگی نسبی آزادی‌های فردی و اجتماعی در مقابل فرهنگ سنتی ومذهبی (روی گردانی از تکلیف‌گرایی و تلاش برای شناخت و به دست آوردن حقوق شهروندی)
۵- بی‌اعتبار شدن، قانون اساسی، قوای سه‌گانه، و دستگاه‌های رسانه‌ای و تبلیغاتی رژیم. (زیر پا گذاشتن باید‌ها و نباید رژیم، توسط مردم و بنا بر آمار خود نظام، بسته شدن ۵۰۰۰۰ مسجد از مجموع ۷۵۰۰۰ مسجد و… ).
۶- وحدت در میان تمام اقوام، اقلیت‌های قومی، مذهبی، و زبانی. (شعار از زاهدان تا کردستان، جانم فدای ایران و دفاع از بهائیان و… )
۷- حمایت و همبستگی جهانی نیرو‌های مترقی، در اروپا، آمریکا، آسیا و… از خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی». (تحت فشار گذاشتن دولت‌ها توسط نیرو‌های مترقی در سراسر جهان، برای اعمال محدودیت‌های مختلف به رژیم ملا‌ها، برای رعایت حقوق بشر و حقوق معترضین و پذیرش وکالت زندانیان و… ).
۸- ایزوله شدن سیاسی رژیم در سازمان ملل متحد و تشکیل کمیته حقیقت‌یاب حقوق بشر برای اولین بار در تاریخ سازمان ملل. (اخراج از کمیسیون زنان سازمان ملل و… )

پیروزی‌های طبقاتی خیزش ژینا

۱- جدا شدن کامل بی‌چیزان و تهیدستان پایین جامعه از رژیم و شرکت در خیزش انقلابی. (اعتراض و اعتصاب معلولان، بنیاد شهیدی‌ها، حاشیه‌نشین‌ها و تفسیر جدید خامنه‌ای از کلمه مستضعفان و… )
۲- جدا شدن بیش از پیش طبقه متوسط از رژیم. (به دلیل ابر بحران‌های اقتصادی، به تقریب بخش بزرگی از طبقه متوسط فقیر‌تر شده و به صفوف مزدبگیران و طبقه کارگر سرازیر شده و بخش بالایی طبقه متوسط هم لااقل تضاد‌های فرهنگی و اجتماعی با رژیم فقها دارد که به ناچار با خیزش انقلابی همراه است).
۳- وحشت و ترس نظام از حضور سازمان یافته و متشکل طبقه کارگر به عنوان طبقه و نه افراد منفرد در اعتصابات و اعتراضات. (استقرار یگان‌های ویژه در حوزه‌های نفتی، گازی و پتروشیمی، دستگیری و اخراج سران و لیدر‌های کارگری و زندانی کردن آن‌ها، جلوگیری از انعکاس اخبار کارگری مثل سپیده قلیان و… ).
۴- نگرانی و واهمه اپوزیسیون راست (بورژوازی) از رادیکالیزه شدن خواسته‌ها و مطالبات اکثریت عظیم مزدبگیر و طبقاتی شدن آن در خیزش اخیر. (سلطنت طلب-مجاهد و… )
۵- اکنون در یک‌سالگی خیزش ژِینا مردم فقط سرنگون طلب نیستند بلکه به فکر بدیل و آلترناتیوی هستند که دموکراسی، آزادی، فرصت‌های برابر و… برای همه مردم را تضمین کند و چرخه باز تولید استبداد و دیکتاتوری را متوقف کند.

نیروهایی که هنوز همراه رژیم هستند

الف- نیرو‌های نظامی، انتظامی، اطلاعاتی و نیرو‌های خارجی وابسته به رژیم (حزب الله، حشدالشیعبی و.. )
ب- بخشی از نیرو‌های بروکراتیک
ج- بخشی از سرمایه‌داری متوسط به بالا و عمدتاً با فرهنگ مذهبی با گرایشات اصلاح‌طلبانه (البته که نباید از اتاق بازرگانی، حزب موتلفه، جریان پایداری و حجتیه غافل بود).

به علت نبودن آمار درست از توزیع جمعیت در میان طبقات گوناگون، به ناچار به یک تخمین تقریبی متوسل می‌شویم: در سال ۱۳۵۷ جمعیت تهران نزدیک به سه میلیون نفر بود و اکنون پانزده میلیون نفر است و یا شهر مشهد در اوایل انقلاب ۵۷ نزدیک به یک میلیون نفر بوده و اکنون بالای ۵ میلیون نفر است، و همین نسبت در سایر شهر‌های بزرگ بر قرار است.
نتیجه منطقی این که افزایش جمعیت در شهر‌های بزرگ نتیجه مهاجرت روستاییان به شهر‌های بزرگ بوده است. بالطبع این مهاجرین سرمایه‌دار نبوده‌اند و اکثر آن‌ها جذب دستگاه‌های بروکراتیک کشور شده‌اند و با توجه به فرهنگ سنتی که داشته‌اند به طور عمده در دستگاه‌هایی جذب شده‌اند که از نظر امنیتی مفید بوده‌اند مانند سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، بسیج، تبلیغات اسلامی، رادیو تلویزیون، کمیته امداد و آموزش و پرورش و…

بدین ترتیب این اقشار خرده‌بورژوا همراه با سرمایه‌داری طبقه متوسط به بالا، تنها متحدان طبقاتی رژیم هستند که می‌توانند هم چون لمپن پرولتاریا در اعمال ضد مردمی شرکت مؤثر داشته باشند.
در انقلاب ژینا، مردم تا کنون نتوانسته‌اند ماشین دولتی را در هم بشکنند و قدرت سیاسی را بدست آورند که به بخشی از دلائل آن در ذیل می‌پردازیم:

۱- ماهیت رژیم سرمایه‌دار‌ی دولتی است، که لنین آن را بدترین و مخوف‌ترین نوع حکومت قلمداد می‌کرد. رانت خواران، نهاد‌های مذهبی سرمایه دار، بنیاد‌های اوقاف و…. انحصار درآمد نفت در دست دولت، علاوه بر همه‌ی این‌ها سپاه پاسداران و مراکز اقتصادی وابسته به آن، به طور تقریب می‌توان گفت که نود درصد ثروت ملی ایران در دست نهاد‌های دولتی و مذهبی وابسته دولت است.

۲- عدم شرکت کارگران یقه سفید، رؤسای پیمان‌کاران وابسته رژیم و قشر‌های بالای سرمایه‌داران وابسته حکومت و رانتخواران در خیزش اخیر.

۳- نبود سازمان‌یابی منسجم از پایین در محلات، محیط‌های کاری، کارخانجات، و از همه مهمذتر عدم ارتباط افقی و سراسری این تشکل‌ها با هم، باعث شد که خیزش اخیر تا کنون نتواند حرکات اعتراضی معلمان، بازنشستگان، کارگران و… را با خود همراه کند.

۴- تا زمانی که طبقه کارگر به معنای وسیع کلمه و تمام مزدبگیران متحد و منسجم به عنوان طبقه‌ای برای خود در جنبش حضور پیدا نکنند جنبش و خیزش جاری یا به نتیجه نمی‌رسد و اگر هم برسد به دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی اقتصادی دست نخواهد یافت.

لنین در کتاب برنامه ما سال۱۸۹۹ که هنوز چشم انداز انقلاب سوسیالیستی دور بود مشکل اساسی را در حکومت تزاری می‌داند و چنین می‌نویسد:

در روسیه نه فقط کارگران بلکه تمام شهروندانی که از حقوق سیاسی خود محروم شده‌اند خواستار سر نگونی تزار هستند. روسیه یک حکومت مستبد تک نفره است، تزار به تنهائی قانون وضع می‌کند، ماموران را عزل ونصب می‌کند و آن‌ها را کنترل می‌کند و به همین دلیل به نظر می‌رسد که تزار و تزاریست‌ها مستقل از تمام طبقات هستند و به یکسان با همه آن‌ها رفتار می‌شود. اما در حقیقت هر آبدارچی به طور انحصاری از میان طبقات سر سپرده انتخاب می‌شود. اما در مبارزه سیاسی کارگران نباید تنها بمانند، تمام مردمی که از حقوقشان محروم شده‌اند و…. از جمله تمام مردمان تحصیل کرده‌ای که نمی‌توانند با کسانی که‌اندیشه آزاد را می‌کشند کنار بیایند وهم چنین کسانیکه ناقض آزادی گفتار می‌باشندو… زمانیکه پرولتاریا پرچم مبارزه را به احتزاز در آورد از تمام این اقشار کمک دریافت خواهد کردو… پرولتاریا در خط مقدم برای کسب حقوق مردم است و برای کسب دمکراسی.

نقل قول از لنین

تجربه‌ی تاریخی

در انقلاب مشروطیت طبقه متوسط به طور فعال شرکت می‌نماید و در مجلس اول تعداد نمایندگان از کسبه نیمی از انتخاب شدگان هستند.
در جریان ملی کردن صنعت نفت طبقه متوسط نقش تعیین‌کننده داشت و نمایندگان آن جبهه ملی و دکتر مصدق حداکثر زحمت را متحمل شدند.
در انقلاب ۵۷ بازار و بازاریان سنتی به آرزوی دیرینه خود برای برپائی حکومت مذهبی رسیدند.

این که نظریه پردازان رژیم عربده می‌کشند که انقلاب ژینا نتوانست قشر خاکستری را با خود همراه کند خالی از حقیقت نیست. اما فرزندان همین خدمت‌گزاران دیکتاتوری که امروزه به جوانان تبدیل شده‌اند و در حدود ۶ میلیون دانشجو هستند که بلای همین رژیم شده‌اند. اکنون رژیم به اشتباه خود در گسترش دانشگاه آزاد به خوبی پی برده است و در صدد انحلال و یا کوچک کردن آن است. به هر حال طبقه متوسط کنونی ایران به ویژه قشر رو به پایین که در اثر وضع بد اقتصادی تمام امکانات اقتصادی، آزادی‌های فردی، فرهنگی و.. را از دست داده و می‌دهد نیرویی است که در این انقلاب مداوم برای کسب دمکراسی شرکت دارد. (البته بسیار غیر مستقیم).

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/feed/ 0 7153
مانیفست حزب کمونیست http://www.sedayekargar.com/book/%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%81%d8%b3%d8%aa-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/book/%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%81%d8%b3%d8%aa-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa/#respond Sun, 20 Aug 2023 14:02:07 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7148 مانیفست حزب کمونیست، یک متن تاریخی و سیاسی است که توسط کارل مارکس و فریدریش انگلس در سال ۱۸۴۸ نوشته شد. این متن اساساً اصول و هدف‌های حزب کمونیست را بیان می‌کند و به تحلیل تاریخی، اجتماعی و اقتصادی می‌پردازد.

در خلاصه‌ای از مانیفست حزب کمونیست، می‌توان چند مفهوم کلیدی را آورد:

  1. تاریخی‌گرایی: مانیفست حزب کمونیست به تحلیل تاریخی اجتماعی پرداخته و مفهومی به نام “تاریخ کلاسی” را مطرح می‌کند. این تفسیر بر اساس تضادهای اجتماعی بین طبقات مختلف در جوامع انسانی استوار است.
  2. تبعیض طبقاتی: مارکس و انگلز در مانیفست حزب کمونیست بر تفاوت‌ها و تبعیض‌های طبقاتی در جامعه تأکید می‌کنند و این تبعیض‌ها را به عنوان محرک اصلی تغییرات اجتماعی معرفی می‌کنند.
  3. تحول اجتماعی: آنها با توجه به تبعیض طبقاتی، به تحول اجتماعی از جامعه‌های طبقاتی به جامعه‌ای بدون طبقات، یا کمونیستی، اشاره می‌کنند. این جامعه جدید بر اساس مبانی انسانی، برادری انسانی و توزیع عادلانه منابع خواهد بود.
  4. سرمایه‌داری و برپایی کمونیسم: مانیفست حزب کمونیست بر تحلیل سرمایه‌داری و توصیف اثرات آن بر جوامع اشاره دارد. آنها معتقدند که نظام سرمایه‌داری باعث تشدید تضادهای طبقاتی و نابرابری می‌شود. انقلاب کمونیستی از طبقه‌ی کارگری و نابرابری‌های اجتماعی برخوردار به وجود خواهد آمد و کمونیسم بر پایه اشتراک منابع و برادری انسانی برپا خواهد شد.
  5. انقلاب کارگری: مارکس و انگلز در مانیفست حزب کمونیست، به اهمیت انقلاب کارگری به عنوان محرک تحول اجتماعی تأکید می‌کنند. آنها از کارگران جهت برپایی جامعه کمونیستی حمایت می‌کنند.

مانیفست حزب کمونیست به عنوان یکی از متون مهم در تاریخ فلسفه سیاسی و اقتصادی شناخته می‌شود و بر روی تفکرات بسیاری از نظریه‌پردازان و جنبش‌های اجتماعی تأثیر گذاشته است.

مانیفست را می‌توانید در این جا دانلود کنید.

]]>
http://www.sedayekargar.com/book/%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%81%d8%b3%d8%aa-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa/feed/ 0 7148
جنگ اوکراین و جمهوری اسلامی و اپورتونیست‌های داخلی http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%88-%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b1%d8%aa%d9%88%d9%86%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%88-%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b1%d8%aa%d9%88%d9%86%db%8c/#respond Wed, 09 Aug 2023 14:18:28 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7143 امید نیک

به تجربه ثابت شده که، اشتباه در قضاوت و کتمان حقیقت، یا از ضعف تئوریک ناشی می‌شود و یا بدتر آز آن، از منافع شخصی.

شروع جنگ اوکراین از طرف روسیه با قهر و غلبه و امید پیروزی چند روزه، پای پوتین را به منجلاب کشتن انسان‌های بی‌دفاع و تخریب و ویرانی زیر ساخت‌های کشور اوکراین و حتی روسیه کشاند و چهره متجاوزی از پوتین در بین ملت‌ها بر جای گذاشت. البته تجاوز به حق حاکمیت دیگران و عبور از مرزهای کشور دیگر آن هم به قصد کشورگشایی و ضمیمه کردن لااقل بخش‌هایی از خاک کشور همسایه، با عنف و زور، یک تعریف ساده حقوقی قابل قبول، از طرف منشور سازمان ملل است.

توضیح این که، در این نوشته مختصر، نقش امپریالیست‌ها به رهبری آمریکا و بازوی نظامی آن‌ها ناتو که در زمینه‌چینی و شکل‌گیری این جنگ تجاوزکارانه از یک طرف و شعله‌ور نگاه داشتن آن از طرف دیگر نقش داشته‌اند و دارند، مد نظر نیست؛ بلکه نحوه توجیه تئوریک (آن هم با تحریف مارکسیستی و تئوری‌هیا من در آوردی) این تجاوز، از طرف یار غارهای بامزد و بی‌مزد پوتین و جمهوری اسلامی، مورد توجه ماست.
این جنگ تجاوزکارانه، نه تنها پوتین را در این لجن‌زاری که غرب برای او حاضر و آماده کرده بود، غرق کرد، بلکه جمهوری اسلامی را هم به این غرقاب کشاند. رژیم فقها با انگیزه‌ی حفظ بقای نظام خود که از طرف مردم در داخل و از طرف دول غربی از خارج منگنه شده، با یک ارزیابی شتاب‌زده و غلط از این جنگ و پیش‌بینی پیروزی زود هنگام چند روزه، چشم بسته در یکی از ذلت‌بارترین اقدامات تجاوزکارانه شریک شد.

جمهوری اسلامی شرکت در این جنگ (عملیات ویژه) را از زاویه منافع و خواست رهبری نظام که، جنگ پیش‌گیرانه را به پوتین تبریک گفت، توجیه می‌کند که بر خلاف منافع ملی مردم ایران است. اما پس از ورود پوتین و جمهوری اسلامی به این جنگ، اپورتونیست‌های داخلی، به تکاپو افتادند تا به نحوی این جنگ تجاوزکارانه را، هم برای پوتین و هم برای نیروهای مترقی داخلی، توجیه نمایند. به احتمال قریب به یقین، برای جمهوری اسلامی خیلی خوشایند بود که همراهانی آن هم از جهان‌بینی مارکسیستی پیدا کنند که در دفاع و شرکت در این تجاوز تنها نباشد که اپورتونیست‌های داخلی، لااقل در این مورد خاص به کمک رژیم فقها شتافتند. اما توجیه اشتباهات و بر علیه واقعیت حرکت کردن، هزینه بسیار بالایی دارد که به قطع و یقین، روزی تاریخ آن را می ستاند. همچنان که در مورد تز کیانوری با مضمون «ما به هر قیمت از جمهوری اسلامی دفاع می‌کنیم» این هزینه غیر قابل جبران پرداخت شد.

اما اپورتونیست‌های داخلی که، هیچ جا پای محکمی در تاریخ مارکسیسم نتوانستند برای خود پیدا کنند با رویه رویزیونیستی خود، مشغول جعل و ساختن تئوری‌های من در آوردی شدند.

تئوری اول: جنگ پیشگیرانه

تا کنون هیچ مارکسیستی، در هیچ کتاب مارکسیستی با تئوری جنگ پیش‌گیرانه روبرو نشده است. برای مثال:

۱. در زمان کمون پاریس، مارکس اعلام کرد ارتش بیگانه سرمایه‌داری اتریش بر علیه کمون پاریس وارد جنگ تجاوزکارانه شده.
۲. در زمان جنگ جهانی دوم مردم قهرمان شوروی در مقابل هجوم تجاوزکارانه نازیسم به دفاع جانانه دست زدند.
۳. در زمان جنگ جهانی دوم، خلق چین بر علیه هجوم تجاوزکارانه ژاپن به پیکار برخاستند.
۴. در سال ۱۹۶۰ مردم ویتنام بر علیه تجاوز ددمنشانه آمریکا وارد مبارزه شدند.
و …

اما از سوی دیگر:

۱. صدام با یک جنگ پیشگیرانه به ایران حمله کرد.
۲. ایران بایک جنگ پیشگیرانه در سوریه و عراق ورود کرد.
۳. ایران با یک جنگ پیشگیرانه در لبنان وارد جنگ شد.
۴. ایران با یک جنگ پیشگیرانه در یمن وارد جنگ شد.

در تمام دوران‌ها، جنگ کمونیست‌ها، جنگ تدافعی بوده است و حالا مزدوران رژیم فقها و پوتین، جنگ پیشگیرانه را مطرح می‌کنند.

تئوری دوم: رژیم پوتین بورژوازی است و نه امپریالیسم

با این نظریه آب پاک و یا بهتر بگویم آب توبه را بر سر بورژوازی، رژیم پوتین و بر سر جمهوری اسلامی ریخته‌اند که با بورژوازی متحد شده و نه امپریالسم. کائوتسکی نظریه‌ای را در مقابل نظریه امپریالیسم لنین، عنوان کرد که نامش را اولتراامپریالیسم نهاده بود و بعدها از طرف بوخارین هم پیش کشیده می‌شود.

با شراکت تمام بانک‌های روسیه امروزی با بانک‌های غربی مسئله امپریالیسم و بورژوازی حل شده است. وانگهی در شروع جنگ اوکراین، مبلغ هشتصد میلیارد دلار از دارایی چهارصد نفر از الیگارشی حلقه پوتین در کشورهای غربی مصادره شد و علاوه بر همه‌ی این‌ها انحصارات مختلف ثروت ملی و به جا مانده از زمان اتحاد شوروی را غارت می‌کنند. با این الیگارشی‌ها و عملکرد آن‌ها، “التراامپریالیسم” را به یاد می‌آورد و نه بورژوازی.

حال از نظر تجربه تاریخی به این مسئله می‌پردازیم که آیا فقط امپریالیسم متجاوز است و بورژوازی متجاوز نبوده و اگر بوده توبه‌ی گرگ کرده است؟

بعد از انقلاب کبیر فرانسه، فرانسه اولین کشوری که بطور رسمی پا به مرحله سرمایه‌داری و بورژوازی می گذارد و نماینده‌ی آن یعنی ناپلئون در جنگ‌های تجاوزکارانه هیچ جای سالمی را در اروپا باقی نگذاشت. روسیه، در اوایل قرن بیستم که تازه جای پایی در میان کشورهای بورژوازی باز کرده بود در جنگ با امپراطوری ژاپن شرکت میکند. امپراطوری عثمانی در جنگهای مختلف و بی‌پایان شرکت می‌کند. امپراطوری اتریش که هنوز امپریالیسم نشده بود پس از قرن بیستم در بسیاری از جنگ‌های تجاوزکارانه اروپا سهیم است. روسیه از زمان پطر کبیر در جنگ‌های کریمه و بالکان شرکت دارد (اما هنوز امپریالیسم نشده است).

این عجیب‌ترین نظریه تاریخ و یا بهتر بگوییم تحریف تاریخ مارکسیستی است که می‌گوید «بورژوازی جنگ طلب نیست و جنگ پیشگیرانه انجام می‌دهد».آیا واقعا جای شرم وخجالت ندارد که انسان مطلبی را جعل کند که فقط به درد جمهوری اسلامی بخورد؟!

مارکس در مانیفست حزب کمونیست به ماهیت تجاوزکارانه بورژوازی بطور رسمی اشاره کرده است. همچنان که اپورتونیست‌های وطنی از تاریخ خجالت نمی‌کشند خود پوتین هم شرم و حیا را یک جا قورت داده و اخیرا مدعی شده که الحاق ارتش تزاری به انقلابیون در انقلاب اکتبر خیانت بوده است و در ادامه قانون اساسی ۱۹۱۹ شوروی را اشتباه خوانده که در آن هم به الحاق داوطلبانه خلق‌ها به اتحاد شوروی اشاره می‌شود و هم بنا بر نظریه کمون جدا شدن داوطلبانه آن‌ها.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%88-%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b1%d8%aa%d9%88%d9%86%db%8c/feed/ 0 7143
انقلاب زن، زندگی، آزادی، یا انقلاب مداوم http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c%d8%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%af%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c%d8%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%af%d8%a7/#respond Sat, 05 Aug 2023 10:12:54 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7138 امید نیک

امروزه با توجه به تجارب تاریخی از یک طرف و تاکید کلاسیک های مارکسیست مبنی بر پرهیز از گرته‌برداری و کپی‌برداری از انقلابات و توصیه به تحلیل مشخص از شرایط مشخص، باید پذیرفته شود که هر انقلابی در جهان، ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که در سایر کشورها تکرارشدنی نیست. فی‌المثل، انقلاب کوبا در آمریکای لاتین تکرار نشد؛ انقلاب اکتبر در کشورهای اروپائی تکرار نشد؛ انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه، شاخ آفریقا و کشورهای عربی تکرار نشد؛ و… بدین ترتیب به دنبال یک نسخه واحد، یک قانون عام و جهان شمول بودن در مورد انقلاب، چندان منطقی به نظر نمی‌رسد. هم چنان که قانون تکامل سرمایه‌داری در کشورهای مختلف یکسان نبوده است.

مارکس به اختلاف روش رسیدن به بورژوازی در کشورهای اروپائی و آمریکا اشاره می‌کند و می‌گوید: در انگلستان همزیستی بورژوازی و فئودالیسم را داریم و نهایتا غلبه سرمایه‌داری، در فرانسه با انقلاب، نابودی کامل فئودالیسم را می‌بینیم و در آمریکا تبدیل شدن به فئودالیسم و همزیستی آن با سرمایه‌داری و…

با تمام این تفاوت‌ها، شرایط مشخص و موضوعات مطرح شده، در بعضی از موارد هم، علت‌های مشابه برای پیروزی یا شکست انقلابات در تاریخ دیده می‌شود که اندیشمندان و انقلابیون را وادار می‌کند که قوانین انقلاب را را تئوریزه و کلی نمایند. در این که می‌توان برای رخ دادن انقلابات به یک سری دلائل کلی اشاره کرد شکی نیست؛ برای مثال، تضاد طبقاتی و… همین طور ممکن است در پراتیک انقلابی هم عناصر مشترک زیادی را برشمرد و به آن جنبه نظری و تئوریک داد. فی المثل لنین، دلیل شکست انقلاب پرولتاریائی آلمان را، نفوذ اپورتونیسم و سوسیال شوینیسم در حزب سوسیال دمکرات آلمان ذکر می‌کند. عاملی که در هر حزب پرولتاریائی نفوذ کند آن را به شکست می‌کشاند. اشاره لنین به نظریات کائوتسکی و طرفداری وی از جنگ‌های ناسیونالیستی و شوینیستی بود.اما عدم وقوع انقلاب پرولتاریائی در تمام کشورهای اروپای غربی را نمی‌توان به این دلیل و علت ذکر نمود.

از نظر فلسفی روندهای تکامل در پدیده‌های مادی، منحصر به فرد هستند و عامل تصادف در هر روند تکاملی وجود دارد و شرایط محیطی بر روند تکامل پدیده‌ها تاثیر نهاده و گاها آن را کاملا دگرگون می‌سازد و یا حتی راه تکامل پدیده را مسدود می‌سازد. به طور مثال تکامل انواع گونه‌های انسانی در بعضی از نقاط جغرافیائی حفظ و تسریع می‌شود و در بعضی از نقاط دیگر متوقف و نابود می‌شود.

متأسفانه کیش شخصیت در تاریخ گاهی اوقات آنچنان عظیم است که قابل تصور نیست. ناپلئون تمام ایده‌آل های انقلاب کبیر فرانسه را به فراموشی سپرد و خمینی در انقلاب ۵۷، حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و دموکراسی را نادیده گرفت و راه آزادی را بر ملت ایران، تا کنون مسدود کرده است که هزینه آن را جوانان ایران بر بالای دارها می‌دهند.

تمام این مطالب درست است اگر آن ها را واقعیت‌های پیشین (apriori) بدانیم. انسان پس از تولد معلوم است که بر روی پاهای خودش راه می‌رود و یا رخ دادن هر واقعه‌ای در زمان و مکان مقدر است و زمان و مکان برای وقوع یک رخ داد یک شرط پیشین (apriori) می‌باشد. تحلیل‌ها و مطالعات تاریخی قریب به اتفاق جنبه پیشین و یا apriori دارند. در علوم تجربی از روی مقولات پیشین می‌توان نظریه و تئوری ساخت. مثلا از روی گردش زمین به دور خورشید می‌توان تئوری و نظریه کپلر و یا نیوتون را استنتاج کرد. ولی در مورد تاریخ و اجتماع به دلیل نفوذ و قدرت، حادثه و اتفاق، نظریات به احتمالی بودن گرایش پیدا می‌کند. حتی در علم اقتصاد که به علوم تجربی نزدیک است گفته می‌شود احتمال دارد فلان کالا گران، زیاد و یا کم شود.

گاهی به نظر می‌رسد که تاریخ تکرار می‌شود

در سال ۱۹۰۵ انقلاب کارگری در پطرزبورگ روسیه، منجر به تشکیل شوراهای انقلابی کارگری شد و حکومت تزاری برای تجدید سازمان نظامی خود مدتی عقب‌نشینی کرد ولی پس از تجهیز قوا، شوراهای انقلابی را به خاک و خون کشید و انقلاب را با شکست روبرو کرد. تروتسکی که خود از رهبران شورای انقلابی پطرزبورگ بود بر اساس تجربه‌ای که از این انقلاب و شکست آن پیدا کرده بود نظریه «انقلاب مداوم» را مطرح ساخت. در این شکی نبود که طبقه متوسط، طبقه کارگر را در انقلاب تنها گذاشته بودند به همین جهت تروتسکی این نظریه را مطرح ساخت که برای پیروزی در انقلاب لازم است که طبقه کارگر آن قدر به مبارزه خود ادامه دهد تا اقشار خرده بورژوازی و طبقه سرمایه‌داری متوسط به آن بپیوندند و این مبارزه باید به طور مداوم از طرف طبقه کارگر ادامه پیدا کند.

در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» گفته می‌شود که قشر خاکستری به خیابان نیامد و جریان انقلاب مداوم باز تکرار شد. منظور به هیچ وجه مقایسه این دو انقلاب نیست. واقعیت این که، تمام شواهد و قرائن و آنچه که زیر جلد جامعه می‌گذرد، حکایت از تداوم انقلاب و صف‌بندی‌هایی با وضوح بیشتر را دارد. حتی بخش سنتی و مذهبی در ایران در محرم امسال صف خود را آن هم با شکل و فرم اعتراضی، از صف مراسم دولتی جدا کرد.

این که در انقلاب ایران بی‌چیزان و تهیدستان به خیابان آمدند شکی نیست اما در مورد طبقه متوسط و میانی، مواردی را باید مورد توجه قرار بدهیم:

۱. بخش عمده‌ای از جمعیت معترض، که زنان باشند، کمی با احتیاط می‌توانیم بگوئیم که از تمام طبقات اجتماعی بودند. (چه باحجاب ،چه بی‌حجاب، می‌ریم به سوی انقلاب).

۲. بخش طبقه متوسط، از دانشجو، استاد، وکیل، پزشک، پرستار، معلم و ….در این انقلاب نه تنها شرکت کردند بلکه هزینه‌های غیرقابل جبران پرداخت کردند. هر چند به طور میلیونی در خیابان ظاهر نشدند ولی پیشگامان خود را برای انقلاب راهی خیابان کردند و اکنون هم که یک سال از شروع انقلاب می‌گذرد انواع و اقسام انقلابیون، از هنرمند، روزنامه‌نگار، ورزشکار و… و به ویژه در استان‌های محروم، یا در زندانند یا تحت پیگرد و یا در حال شکل دادن سازماندهی‌های جدید و ابتکاری برای تداوم انقلاب هستند.

۳. اگر به ساختار طبقاتی و ترکیب جمعیتی ایران، نگاهی بیندازیم به تقریب به درصدهای ذیل بر می‌خوریم:

  • ۱۰ تا ۱۵ درصد جمعیت ایران در بخش کشاورزی هستند.
  • ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت ایران بخش کارگری را تشکیل می‌دهند.
  • و حدود ۵۰ درصد جمعیت در بخش خدمات و اداری (یعنی طبقه متوسط، بروکرات) را تشکیل می‌دهند.

توضیح این که اگر طبقه کارگر را نه فقط صنعتی و کارخانه‌ای بنامیم بلکه طبقه کارگر را به معنی وسیع کلمه یعنی تمام کسانی که از طریق فروش نیروی کار (چه یدی و چه فکری و تخصصی) امرار معاض می‌کنند در نظر بگیریم و با توجه به این نکته که از برکات رژیم فقها لااقل بخشی از طبقات متوسط فقیرتر شده و در عمل به طبقه کارگر پیوسته است، آنگاه با درصد جمعیتی جدیدی از طبقه کارگر روبرو خواهیم شد.

اگر درصد جمعیتی ۵۰ درصد را در شکل دادن طبقه متوسط مبنا قرار دهیم، نادیده گرفتن این بخش عمده جمعیت از طرف احزاب و گروه‌های انقلابی نه ممکن است و نه مطلوب. به همین جهت نظریات انقلابی درباره شرکت فقط و فقط طبقه کارگر در انقلاب ملی دمکراتیک نمی‌تواند واقع‌بینانه و درست باشد. همان طوری که بدون طبقه گارگر در انقلاب ملی دمکراتیک و بدون هژمونی و رهبری آن نه ممکن است و نه به نتیجه نهائی خواهد رسید.(تجارب تاریخی و تاکید لنین).

واقیعیت این که بی‌چیزان و تهیدستان در انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، شرکت داشته و دارند و این که در تمام انقلابات تا کنون، خط سرخ فقر و فلاکت نقش موثری داشته است قابل انکار نیست ولی نباید صرفا بر عنصر فقر تاکید زیادی کرد و نتیجه گرفت که انقلاب بر اثر فقر ناگزیر و یک ضرورت است. اگر مسئله ضرورت را به این صورت کور مطرح سازیم در عمل به بینش تاریخی ماتریالیسم مکانیستی و متافیزیکی در غلطیده‌ایم.

انقلابیونی که بخواهند بر اساس مقولات پیشین (apriori) نظریه‌پردازی کنند کار به جائی نخواهند برد. آن‌هایی به نتیجه می‌رسند که با پرهیز از  نظریه‌پردازی پیشین، با زندگی و ارتباطات تنگاتنگ با توده‌های مردم، خواسته‌های آنان را درک کنند و بر اساس این خواسته‌ها عمل نمایند.

انقلاب مداوم و پتانسیل انقلابی

از نظر فلسفی موضوع بالفعل و بالقوه می‌تواند به صورت ماتریالیستی پذیرفته شود. در علم شیمی فی‌المثل اکسیژن دو ظرفیتی است و بالقوه می‌تواند با دو اتم هیدروژن ترکیب شود و تولید آب نماید در جامعه هم بنا به نظر مارکس طبقه کارگر، بالقوه می‌تواند سوسیالیسم را بسازد و علم، بالقوه می‌تواند شیوه تولید را تغییر دهد (اختراع ماشین بخار و انقلاب صنعتی).

در اینجا صرف نظر از مکانیسمی که امر بالفعل را بدل به امر بالقوه و یا برعکس می‌نماید، که البته تضاد های درونی پدیده علت  اصلی است. فقط می‌خواهیم این مطلب را برای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در نظر بگیریم.

تقریبا همه معترفند که طبقه متوسط در ایران مطابق رشدی که داشته، نتوانسته به موقعیت طبقاتی مناسب خود برسد. ثروتمندان زیادی در جامعه  آفریده شده‌اند که نقشی در اداره سیاسی مملکت ندارند، اما به دلیل ارتباط فرهنگی و علمی با جهان متمدن، بالقوه توانائی اداره سیاسی را در حد بالائی دارند که از این نظر محروم به حساب می‌آیند. این طبقه علاوه بر داشتن مطالبات سیاسی، مطالبات آزادی‌های فردی را هم دارند (کشف حجاب و رفع حجاب اجباری). پس بین پتانسیل این طبقه و آنچه بالفعل صاحب آن است تضاد عمیقی وجود دارد. پس مبارزه مداوم بین این طبقه و حکومت در جریان است (احضار، زندان، تعلیق، تعطیل، پیگرد و….).این طبقه به دلیل خواسته‌های فرهنگی، رفع ظلم و ستم اجتماعی، و به دلیل این که به دنبال آزادی‌های فردی می‌باشند در عمل با مطالبات توده‌ها در این زمینه‌ها پیوند خورده است به همین جهت کسانی که در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» کشته شده‌اند شامل دانشجو، کارمند، کارگر، دست‌فروش و… در یک ردیف دیده می‌شوند و این پیوند با رشد بحران‌های اقتصادی روز به روز قوی‌تر می‌شود. به همین جهت این انقلاب به رشد مداوم خود ادامه می‌دهد. البته باید در این جا، ستم‌های قومی، مذهبی، زبانی و جغرافیایی را هم  مد نظر داشت.

نتیجه این که، نیروی محرکه کافی، برای انقلاب مداوم «زن، زندگی، آزادی»، در ایران وجود دارد.

در نظریه انقلاب مداوم، بر روی فقر توده‌ها، آن گونه که ماتریالیست‌های متافیزیک حساب می‌کنند، حساب نمی‌شود، بلکه فقط به سازماندهی از پائین، سازماندهی توده‌های بی‌چیز و انقلابیون حرفه‌ای اتکا می‌شود.

تاریخ، مجموعه حوادث پیش‌بینی نشده است و هیچ کس تصور نمی‌کرد، نظریه انقلاب مداوم تروتسکی، بعد از ۱۲۰ سال به شکلی خاص در ایران عمل نماید.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c%d8%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%af%d8%a7/feed/ 0 7138
نبرد فرسایشی برای حفظ و گسترش دست آوردهای انقلاب ژینا http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/#respond Wed, 02 Aug 2023 12:42:56 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7134 اعلامیه مشترک حزب کمونیست ایران – هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

تدوام انقلاب « زن، زندگی، آزادی» خواب سران رژیم اسلامی را آشفته کرده است. سران این رژیم که توان انجام هیچ اصلاحاتی برای کاستن از فقر، بیکاری، بی مسکنی و عدم رضایت گسترده  مردم از فقدان حقوق دموکراتیک و آزادی را ندارند، در این روزهای منتهی به سالگرد انقلاب ژینا، بر شدت اقدامات سرکوبگرانه و هماهنگ شده خود افزوده اند:

 اولتیماتوم برای برگرداندن حجاب بر سر زنان و تحمیل این سمبل بی حقوقی بە زنان و از این طریق تحمیل بی حقوقی  بر کل جامعە با مقاومت گسترده ای روبرو شدە است. سرازیرشدن دوباره مزدوران گشت ارشاد به خیابان ها، نصب دوربین های هوشمند  در مکان های کسب و کار، تشکیل پرونده‌های قضایی برای بازیگران زنی که بدون حجاب اجباری در محافل عمومی ظاهرشده‌اند، ارسال نامه های تهدیدآمیز سازمان سینمایی کشوربه تهیه‌کنندگان سینمای ایران برای همکاری نکردن با هنرمندانی که به‌ دلیل عدم رعایت حجاب اجباری به “هنجارشکنی” متهم شده‌اند، نمونه‌هایی از این اقدامات هماهنگ است.

با این وجود؛  خیابان ها، وسایل نقلیه عمومی، فروشگاه ها، پاساژها، و ….هم چنان شاهد حضور پرتعداد زنان بی حجابی است کە دیگر این بی حقوقی را برنمی تابند. زنان آزاده در برابر تذکرات و مزاحمت های “ماموران” مقاومت می کنند و با پشتیبانی و  دخالت رهگذران کە از این تحمیل بی حقوقی بیزارند، مواجه می شوند. این یک نبرد فرسایشی واقعی است. در این نبرد، ارتجاع و انقلاب در شرایطی در برابر همدیگر صف آرائی کرده اند که ارتجاع اسلامی تقریبا با تمام توان خود به میدان آمده است، اما در جبهه انقلاب نیروی لایزالی وجود دارد که هنوز، همه ظرفیت و توان  آن به کارنیفتاده است. هنوز به قدر کافی هماهنگی لازم میان مبارزات آزادیخواهانه زنان و جوانان با مبارزات مطالباتی و طبقاتی زحمتکشان که مهمترین عامل قدرت جنبش مردمی است و می تواند بخش اعظم ظرفیت های این جنبش قدرتمند را به میدان آورد، صورت نگرفته است.  اما علیرغم آن، کارنامه مبارزات اجتماعی و سیاسی در ایرانِ تحت حاکمیت رژیم اسلامی نشان می دهد، که جمهوری اسلامی نمی تواند پیروز این نبرد باشد. جمهوری اسلامی علیرغم به کاربردن خشونت بارترین روش ها؛ زندان، شکنجه و اعدام، در تحمیل شیوه زندگی مورد نظر خود به اکثریت مردم ایران شکست خورده و به احتمال زیاد این بار نتواند از زیر بار شکست در تحمیل حجاب اجباری کمر راست کند.

ورزش زنان حرام بود. زنان برای سال های طولانی حق ورود به ورزشگاه ها را نداشتند. دوچرخه سواری زنان از گناهان و جرائم کبیره بود. داشتن دستگاه پخش ویدئو جرم بود. چادرو مانتوی سیاه و حجاب کامل زنان موضوع کشمکش هر روزه زنان در خیابان ها و میادین با ماموران رژیم بود. رشته های تحصیلی زنان در دانشگاه ها را محدود کردند، ابتدا دشمنی با اینترنت، سپس فیلترکردن و سرانجام کم کردن سرعت آن و ده ها مورد دیگر. اما به کارنامه جمهوری اسلامی نگاه کنید؛ در همه این زمینه ها رژیم کجا است و مردم در کجا قرار دارند؟ واقعیت این است که اگرچه این رژیم هنوز بر سر کار است اما  دراین نبرد اجتماعی دائما سرش به سنگ خورده و مجبور به عقب نشینی شده است .

جمهوری اسلامی۴۴سال است که تلاش می کند روش زندگی مورد نظر خود را در انطباق با شریعت اسلامی بر مردم این کشورتحمیل کند. آن ها که سال های نخست به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی را به یاد دارند، می دانند این رژیم در آن هنگام در بسیاری از عرصه های زندگی مدنی و اجتماعی دست کمی از طالبان امروزی در افغانستان نداشت و به یک معنا الگوی همه تاریک اندیشان منطقه بود. تفاوت تنها در احکام شریعت شیعه یا سنی بود. واقعیت این است که  پیش از قدرت گیری و اجرای قوانین عجیب و ضدانسانی طالبان در افغانستان که نفرت همگانی را برانگیخته است، در ایران روند برخورد با آزادی‌های فردی، مدنی و اجتماعی  پیش از اندیشه و عمل طالبان آغاز شده بوده است.

چندهمسری، ازدواج کودکان، نابرابری در ارث و شهادت در دادگاه، خانه نشین کردن زنان، پوشش و حجاب اجباری، توجیه خشونت علیه زنان ، ممنوع کردن زنان در عرصه های اجتماعی، کاری و هنری از قبیل وکالت، خوانندگی، نقاشی، حق طلاق، حق سفر و حق نگهداری از فرزندان بعد از جدایی، تنها چند نمونه از فرهنگ ارتجاع و بربریت حکومت اسلامی در ایران و امارت اسلامی در افغانستان است .

زنان ایران از همان فردای انقلاب در ایران در مقابل قوانین تبعیض آمیز و ارتجاعی حکومت اسلامی مقاومت و مبارزه کرده و هرچه زمان گذشته، اعتراضات و مبارزات مردم رنگ و بوی زنانه تر شدن بیشتری به خود گرفته است. زنان در مبارزه با قوانین عقب افتاده اسلامی  سنگر به سنگر وخیابان به خیابان علیه حجاب اجباری به عنوان سمبل بردگی زنان مبارزه و فداکاری کرده و برای آن هزینه داده اند.

تصادفی نیست اگرسپیده قلیان، این دختر قهرمان، بعد از آزادی، در حالی که هنوز از زندان به خانه‌اش نرسیده بود، بار دیگر دستگیر شد. چرا که بعد از آزادی، با استفاده از حق آزادی بیان خود، در جلو در زندان به تنهایی چند بار فریاد کشید: «خامنه‌ای ضحاک، می‌کشیمت زیرخاک.»

ابتدا قرار بود جلسات بیدادگاه سپیده قلیان در ۲۸ تیر به طور مخفی برگزارشود،. اما وی اعلام کرد در چنین دادگاهی که نه صلاحیت قضایی دارد و نه مشروعیت شرکت نخواهد کرد. اما وقتی گردانندگان بیدادگاه اعلام نمودند جلسات به صورت علنی برگزارخواهد شد، سپیده تصمیم قبلیش را به درستی عوض کرد و در نامه ای خطاب به مردم ایران نوشت:
« امروز به من ابلاغ کردند که دادگاه من فردا علنی برگزارخواهد شد، از آن جایی که هیچ ترسی از بازگویی حقیقت در ملاعام ندارم، تصمیم گرفتم در این بی‌دادگاه شرکت کرده و از خودم دفاع کنم.»

سپیده با اعلام تصمیم اش در بیان حقیقت در جلسات بیدادگاه و دعوت از خبرنگاران مستقل برای شرکت در آن، گردانندگان این نمایش را دچار وحشت کرد. آن ها به بهانه عدم قبول حجاب اجباری از جانب سپیده جلسات را تعطیل کردند. برای حکومتی کە ادعا می کند صدای اعتراض را خاموش کرده است، اعتراض کمتر از یک دقیقه سپیده قهرمان قابل تحمل نبود. واقعیت این است که این رژیم علیرغم ادعاهایش از هر حرکت اعتراضی،  چه شعار یک زندانی سیاسی تازه آزاد شده باشد، چه اعلامیه های مراسم یادبود قربانیان چندماە گذشتە باشد و چه حتی کوچکترین حمایت چهره‌های فرهنگی و هنری نامدار از معترضان، به شدت هراسان است.   

بەدلیل این نگرانی و وحشت واقعی است کە جمهوری اسلامی ماه هاست به تلاشی گسترده و همه‌جانبه‌ برای بالابردن هزینه هرگونه اعتراضی روی‌ آورده است. سطح سخت‌گیری‌ها در برخورد با معترضان، تناسبی با ادعاهای تبلیغاتی حکومت که مدعی است خیزش را خاموش کرده است، ندارد. برای رژیمی کە ادعا می کند صدای اعتراض را خاموش کرده است اعتراض کمتر از یک دقیقه سپیده قهرمان قابل تحمل نبود و ناچار شد به بهای رسوا شدن بیشتر  خود وی را به زندان برگرداند. حاکمان اسلامی تصور می کنند با ادعای پیروزی در این نبرد فرسایشی می توانند شکست سخت خود از مردم را پرده پوشی کنند. اما همه شواهد واقعیت های دیگری را به نمایش می گذارد. قدرت لایزال مردم پیروز این نبرد خواهد بود.  

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی،دمکراسی و  سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
جمعه ۳۰ تير ۱۴۰۲ برابر با  ۲۱ جولای ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/feed/ 0 7134
ماهیت ثانویه انسان http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d8%ab%d8%a7%d9%86%d9%88%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d8%ab%d8%a7%d9%86%d9%88%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86/#respond Thu, 20 Jul 2023 14:04:04 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7129 امید نیک

این بحث درباره چیزهایی است که در طی قرون و اعصار، می‌توان گفت که به تقریب یکسان و ثابت مانده‌اند. در حالی که صورت‌بندی‌های اجتماعی و اقتصادی دچار تحولات شگرفی شده‌اند. از جمله و از بدیهی‌ترین آن‌ها امور مربوط به زیبائی‌شناسی است که به شدت، نظر مارکس را به خود جلب می‌کند. مارکس در باره‌ی آثار هنری خلق شده در یونان باستان می‌گوید «این که چنین آثار با ارزش هنری در آن زمان خلق شده (در دوران برده‌داری) جای تعجب دارد ولی از آن عجیب‌تر این که، آن آثار در آن زمان و در زمان ما موجب التذاذ و خوشایندی انسان شده و می‌شود.

البته عمر کوتاه مارکس و مسئله‌های مهم دیگر موجب شد تا مسئله، لاینحل برای آیندگان باقی بماند. مشکلات این موضوع موجب پیدایش جزم‌های شدید در اندیشه گشت. چرا که جواب نظری و تئوریک برای آن پیدا نمی‌شد. فی‌المثل دردوران استالین «انجمن دوستداران ادبیات کارگری» تلاش کردند تا مسائل زیبائی‌شناسی را از روی عوامل اقتصادی و طبقاتی توضیح دهند، و به این نتیجه می‌رسند که چون طبقه کارگر، مختارترین و آگاه‌ترین طبقه است، پس آثار هنری آفریده شده در دوران سوسیالیسم بالاترین و اصیل‌ترین آثار هنری می‌باشد؛ و این جزم‌گرائی به آن جا رسید که بنا شد آثار تولستوی و داستایوسکی را از بین ببرند. تولستوی را به خاطر این که بیان‌گر اشرافیت بود و داستایوسکی را به دلیل این که زندگی خرده‌بورژوازی را تصویر می‌کرد.

این جزم‌گرائی‌ها در مقابل واقعیت‌های تاریخی شکست خورد و هنر و زیبائی‌شناسی به حیات خود در جوامع مختلف ادامه داد.
در فلسفه کلاسیک قدیم زمانی که از واژه جوهر استفاده می‌شد، مراد آن‌ها، چیزی ثابت و لایتغیر بود در صورتی که از نظر هگل و با تایید مارکس:

«جوهر آن است که در تغییرات جاویدان چیزها، در حالی که خود تغییر می‌کند، توانایی آن را دارد که استمرار خویشتن را حفظ کند. این بقای پویا، هیچ نوع پیوند ضروری با هیچ نوع سرمدیت همیشگی، ابدی و یا الوهیتی و ماوراءطبیعه‌ای ندارد. جوهر می‌تواند ظهور و سقوط داشته باشد بدون آن که زمان در آن متوقف شود. جوهر به طور پویا هستی خود را در زمان‌های مختلف حفظ می‌کند.»

حیات، اولین و نخستین ماهیت موجود زنده است که وی را از جهان موجودات بی‌جان جدا می‌سازد. این کیفیت اولیه موجودات زنده، از جمله انسان، رابطه او را با طبیعت تنظیم می‌کند. در این رابطه است که انسان از خود صفاتی را نشان می‌دهد که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. این انتقال صفات در دنیای موجودات زنده توسط ژن‌ها و طبق قوانین توارث انجام می‌گیرد. مثل رنگ مو، اندازه قد و…
در عین حال گفته می‌شود که «کار، جوهر انسان است». از زمانی که انسان پدیدار شده کار هم بوده است و تا زمانی که انسان باشد کار هم خواهد بود. بنا بر تعریف جوهر در طی زمانی برای ملیون‌ها یا هزاران سال، صورت یا نمودهای کار تغییر کرده است ولی کار همچنان به عنوان عامل جاویدان تنظیم کننده رابطه انسان با طبیعت به قوت خود باقی است. اما همچنان که می‌دانیم این کار جمعی است که در آن انسان با استفاده از ابزار تولید، رابطه بین خود و طبیعت و سایر انسان‌ها(جامعه) را تنظیم می‌کند. انسان بدون کار و بدون جامعه نه بوده است و نه خواهد بود. بدین ترتیب سه پایه هستی انسان توسط کار، تشکیل شده است: طبیعت، ابزار تولید، و انسان، سه عنصری که کار و در واقع عوامل سازنده جوهر انسان می‌باشند. البته این انسان، انسان منفرد و ایزوله و جدا از جامعه نیست. باید بلافاصله پس از واژه‌ی انسان، واژه‌ی اجتماع را هم اضافه کرد.

هر اندازه که روابط اجتماعی ناشی از کار و تقسیم اجتماعی کار اضافه شود، رابطه اولیه انسان با طبیعت سست‌تر می‌گردد و مرزهای طبیعت از انسان دورتر می‌شود و این فاصله آن قدر اضافه می‌شود که بعضی از علما و فلاسفه، انسان را حیوان اجتماعی تعریف می‌کنند.

هستی اجتماعی

در اثر رشد تقسیم کار و اضافه شدن روابط اجتماعی جدید و افزایش فاصله انسان از طبیعت و رشد ابزار تولید هم آگاهانه و هم ناآگاهانه، هستی‌های اجتماعی متولد شدند. هستی‌های اجتماعی مستقل از انسان و خواست او بدنیا آمده‌اند و به حیات خود ادامه می‌دهند.
کسی نمی‌داند چه زمانی دولت، قانون، علم، دانش، هنر و… خلق شده‌اند؛ چون هر زمانی که از وجود انسان با خبر می‌شویم از این هستی‌های اجتماعی هم با خبر می‌شویم. هستی‌های اجتماعی خلق می‌شوند و مستقل از اراده‌ی آدمی به تکامل خودشان ادامه می‌دهند. انسان در طی تکامل اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، و طبقاتی و… خود مجبور به تبعیت از این هستی‌های اجتماعی است. انسان اولیه هر روز که از خواب برمی‌خاست دست به تنظیم رابطه‌اش با طبیعت می‌زد. به عنوان مثال: به کجای جنگل برود؟ به کدام رودخانه؟ به کدام غار و…؛ ولی انسان امروزه هر روز که از خواب برمی‌خیزد به تنظیم رابطه‌اش با یکی از هستی‌های اجتماعی می‌پردازد؛ به کدام مدرسه برود؟ به کدام بانک برود؟ به کدام دادگاه مراجعه کند و…

برای انسان اولیه، ساختارهای طبیعی او را مجبور می‌کرد که رابطه او را با آن‌ها تنظیم کند: از کدام راه به جنگل برود؟ چگونه بر دریا پارو بزند؟ چگونه دانه برای فردا پس‌انداز کند؟ چگونه میوه جمع کند و…

ولی انسان امروزه را، هستی‌های اجتماعی مجبور می‌سازد که رابطه‌اش را با آن‌ها تنظیم کند و از آن‌ها تبعیت کند، فی المثل: کجا شغل بدست آورد؟ کجا پس‌انداز کند؟ چقدر خرج کند و چه مقدار دنبال علم برود و…

بدین ترتیب انسان مطیع هستی‌های اجتماعی و ناچار به تبعیت از آن‌ها می‌شود. در مجموع هستی‌های اجتماعی خالق و پایه‌های تمدن بشری هستند.

ارزش‌های اجتماعی

انسان اولیه در بین سنگ‌هایی که برای شکار کردن انتخاب می‌کرد با دو عامل روبرو بود؛ یکی آزادی انتخاب از میان سنگ‌های مختلف و دوم هدف و مقصود از انتخاب این سنگی که می‌بایستی برای منظور او و شکار مناسب باشد. یعنی همچنان که مورد تایید هگل و مارکس هم بوده است، کار انسان متضمن مقصود یا غایت بوده و هست. پس برای رسیدن به هدف، از بین سنگ‌های مختلف، بهترین و مناسب‌ترین سنگ انتخاب می‌شد. یعنی برای بشر اولیه هم مسئله ارزش مطرح می‌شود. ارزش با غایت کار پیوند ناگسستنی دارد و با تحولات و تکامل کار، تقسیم کار و پیشرفت در تولید و ابزار کار، غایات و اهداف کار هم متنوع و کامل‌تر می‌شود. و بدین ترتیب ارزش‌های اجتماعی جدید زاده می‌شوند. انسان از درون کار و در رابطه با غایت کار و تقسیم کار و هستی‌های اجتماعی، ارزش‌ها را خلق می‌کند. اما همچنان که هستی‌های اجتماعی به طور مستقل به حیات خود ادامه می‌دهند، همراه با آن‌ها، ارزش‌های اجتماعی هم مستقل از اراده و خواست انسان زاده شده و تکامل پیدا کرده و می‌میرند.انسان از طریق ارزشهای اجتماعی با هستی های اجتماعی و اهداف اجتماعی ارتباط بر قرار می‌کند. در واقع ارزش‌ُها، ملات و سیمانی هستند که انسان را با هستی‌های اجتماعی پیوند می‌دهند و چون غایت و هدف کار مقدم بر خود کار است، ارزش‌ها به شدت در پراتیک اجتماعی انسان دخالت می‌نمایند. ارزش‌ها دارای عینیت هستند چون در تکامل اجتماعی انسان شرکت دارند (کسب علم برای پیشرفت مناسب است). اما برای رسیدن به هدف در تولید اجتماعی، راه‌های مختلفی وجود دارد و هر اندازه که تمدن بشری بیشتر پیشرفت کند تعداد راه‌های انتخابی او بیشتر می‌شود، یعنی به آلترناتیوهای اجتماعی افزوده می‌شود. آفرینش آلترناتیوهای اجتماعی به کمک هستی‌های اجتماعی صورت می‌گیرد که با هدف و غایت در ارتباطند. بدین ترتیب ارزش‌های اجتماعی در آفرینش آلترناتیوهای اجتماعی شرکت می‌کنند به همین جهت به دلیل اینکه هستی‌های اجتماعی به حیات خود مستقل از اراده و خواست بشر تکامل می‌یابند ارزش‌ها در درون هستی‌های اجتماعی قرار می‌گیرند. بدین ترتیب ارزش‌ها از طریق هستی اجتماعی که در ابتدا زاده کار بودند همچون جوهر به حیات خود ادامه داده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. در واقع، هستی‌های اجتماعی برای انتقال ارزش‌ها، همان کاری را انجام می‌دهند که ژن‌ها در بیولوژی انسان انجام می‌دهند.

پس انسان بدون کار، بدون ابزار، بدون اجتماع، بدون هستی‌های اجتماعی نمی‌تواند موجود باشد و ارزش‌ها در هستی اجتماعی با انتقال یافتن به انسان و نهادینه شدن در ذهن و آگاهی او، به طبیعت ثانویه‌ی انسان تبدیل می‌شود.

حال می‌توان فهمید که چرا فرعون، هارون، خشایارشاه، هارون‌الرشید و… ایلان ماسک و… پول را دوست داشته و دارند و پول‌دوستی و ثروت‌اندوزی به صورت یک صفت اجتماعی از نسلی به نسل دیگر بدون تغییر منتقل می‌شدند. سایر صفات اجتماعی (حسارت، غرور، کینه توزی، جاه طلبی و…) هم به کمک ارزش‌ها به ماهیت ثانویه انسان تبدیل می‌شوند و تکرار و تکرار می‌شوند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d8%ab%d8%a7%d9%86%d9%88%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86/feed/ 0 7129
اقدامات مسلحانه، بازی در بساط رژیم http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%a7%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87%d8%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%d8%a7%d8%b7-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%a7%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87%d8%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%d8%a7%d8%b7-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85/#respond Sun, 09 Jul 2023 12:50:46 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7124 اعلامیه مشترک هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) و حزب کمونیست ایران

صبح شنبه ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۲، گروه مسلح جیش العدل به کلانتری ۱۶ زاهدان، مسئول قتل عام مردم در جمعه خونین زاهدان، حمله کرد. در این درگیری هر ۴ مهاجم و ۲ تن از نیروهای رژیم کشته شدند و ۳ شهروند رهگذر بلوچ هم از ناحیه پا و شکم و کلیه، هدف تیراندازی مستقیم نیروهای نظامی در خیابان های اطراف کلانتری قرار گرفته و مجروح شدند. به دنبال این تهاجم مسلحانه گروه جیش العدل با انتشار اطلاعیه ای مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت و نوشت: «سازمان جیش العدل به اطلاع عموم میرساند فرزندان رشید آنها در گردان استراتژیک فدائیان عدل الهی موفق شده اند کلانتری ۱۶ زاهدان که از عاملان اصلی رخ دادن فاجعه جمعه خونین زاهدان است را مورد هدف قرار بدهند.» این عملیات باعث امنیتی تر شدن فضای زاهدان و تمرکز گسترده تر نیروهای امنیتی و سپاه شده  است.

جمعه های اعتراضی مسالمیت آمیز و مدنی مردم بلوچستان و بویژه زاهدان، در ده ماه گذشته، همبستگی گستردۀ مردمی را به خود جلب کرده است. جنبش مدنی مردم بلوچستان از مرزهای استان فراتر رفته و الهام بخش مردمان سراسر ایران گشته و به یکی از ستون های تداوم خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» تبدیل شده است. بیان خواست های این مردم از طریق خطبه های مولوی عبدالحمید، خشم حاکمان جمهوری اسلامی را برانگیخته است. همین خشم  و نگرانی سبب اقدامات امنیتی و سرکوبگرانۀ حاکمیت اسلامی شده که با دستگیری های گسترده، اعدام زندانیان بلوچ، سازماندهی  تبلیغات مسموم از طریق ائمه جمعه شیعه در شهرهای استان، لجن پراکنی های رسانه های مزدور رژیم و تمرکز نیروهای ویژه سرکوب در استان همراه شده است.

حاکمیت اسلامی در تمامی ده ماه گذشته تلاش های رذیلانه ای انجام داده تا مردم شجاع بلوچستان و یا مردم دلیر کردستان را به اقدامات مسلحانه بکشاند. ترور دو تن از اعضای حزب دمکرات کردستان به نام های عادل مهاجر و لقمان آجی در اقلیم کردستان عراق توسط مزدوران امنیتی رژیم، قتل زیر شکنجه موسی اسماعیلی از زندانیان سیاسی در پیرانشهر، اعدام محمد رامز رشیدی و نعیم هاشم قتالی دو کارگر مهاجر و محروم افغان در سناریوی ساختگی شاهچراغ،  همچون کشتار جمعه های خونین زاهدان و خاش، خشم گسترده ای در مردم ایجاد می کند و ممکن است اقدامات مسلحانه علیه رژیم از سوی بخشی از مردم قابل پذیرش باشد و بر حس انتقام جوئی آنها آب سرد بپاشد. اما  روشن است که اقدامات مسلحانه در شرایط کنونی نه تنها کمکی به جنبش انقلابی ژینا نمی کند، بلکه بازی در بساط حاکمیت اسلامی و نیروهای ددمنش امنیتی اش خواهد بود.

ما اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی در ترور دو تن از اعضای حزب دمکرات کردستان ایران و قتل یک زندانی سیاسی زیر شکنجه و اعدام دو کارگر محروم افغان را محکوم می کنیم و  به خانواده ها، دوستان و رفقای شان تسلیت می گوئیم. ما همچنین اقدام مسلحانه گروه جیش العدل در حمله به کلانتری ۱۶ زاهدان که دست نیروهای امنیتی و انتظامی رژیم در سرکوب مردم بلوچستان را بازتر و در میان هواداران رژیم توجیه پذیرتر می سازد را به شدت محکوم می کنیم. جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» که اکنون جنبش مدنی مردم بلوچستان یکی از پرچمداران آن است بیش از هر چیز به گسترش پایه توده ای خود و تکیه بر خصلت مدنی و مسالمت آمیزش برای بسیج هر چه گسترده تر و به میدان آوردن عدد بزرگ نیاز دارد نه به اقدامات مسلحانه ای که بازی در بساط نیروهای امنیتی رژیم فاشیستی خواهد بود.

   سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

پیروز باد انقلاب مردم ایران

زنده باد آزادی، دمکراسی و  سوسیالیسم

حزب کمونیست ایران

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲ برابر با  ۰۸ جولای ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%a7%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87%d8%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%d8%a7%d8%b7-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85/feed/ 0 7124
تحولات سرمایه‌داری جهانی؛ رقابت، جنگ، پیامد! http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%d8%b1%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%9b-%d8%b1%d9%82%d8%a7%d8%a8%d8%aa%d8%8c-%d8%ac%d9%86%da%af/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%d8%b1%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%9b-%d8%b1%d9%82%d8%a7%d8%a8%d8%aa%d8%8c-%d8%ac%d9%86%da%af/#respond Sat, 08 Jul 2023 16:31:33 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7121 مصاحبه‌ی «نگاه» پیرامون جنگ روسیه در اوکراین با محمد رضا شالگونی

توضیح سایت «راه کارگر»ـ مصاحبه «نگاه» با محمد رضا شالگونی درست یک سال پیش انجام گرفته است. در این مصاحبه در باره علت های جنگ اوکراین و پیش زمینه ها و عواقب آن مطرح شده است. شورش گروه واگنر به رهبری پریگوژین علیه کرملین و پس لرزه های آن، فرصت مناسبی  شد که سایت راه کارگر این مصاحبه را به نقل از «نگاه» بازنشر کند تا امکان ارزیابی تازه تر از تحولات این جنگ خانمانسور فراهم گردد.

– سئوال اول: در آغاز این مصاحبه، لازم است ابتدا نظر شما را درباره‌ی چرایی جنگ روسیه در اوکراین بدانیم. این جنگ چرا و بر متن کدام زمینه‌های ملی، منطقه‌ای، و جهانی صورت می‌گیرد؟

پاسخ به سؤال اول – قبل از هر چیز باید توجه داشته باشیم که این دو کشوری که حالا به دشمن هم تبدیل شده اند ، پیش از سال ۱۹۹۱ بخش هایی از یک کشور واحدی بوده اند به نام اتحاد جماهیر شوروی و حتی در داخل آن کشور واحد نیز این دو ( همراه با بلاروس) به لحاظ قومی ، زبانی و فرهنگی ، بیش از همۀ بخش های دیگر شوروی به هم نزدیک بودند و در واقع هسته مرکزی اتحاد شوروی را تشکیل می دادند. قبل از شکل گیری اتحاد شوروی در دوره روسیه تزاری نیز این سه کشور بسیار درهم تنیده بودند و از اواخر قرن شانزدهم تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بخش هایی از یک کشور واحد بودند و هسته مرکزی امپراتوری روسیه تزاری را هم تشکیل می دادند.

با توجه به پیوندهای طولانی ، این دو کشور درهم تنیدگی های قومی و اقتصادی بسیار گسترده ای با هم دارند. کافی است به یاد داشته باشیم که حدود ۱۸ در صد جمعیت اوکراین روس هستند و نزدیک به ۳۰ در صد شان به زبان روسی حرف می زنند و هنوز هم بیشترین مراودات اقتصادی اوکراین با روسیه است و بخش های شرقی و جنوبی آن درهم تنیدگی های عمیق تری با اقتصاد روسیه دارند و جمعیت این بخش ها در مقایسه با غرب اوکراین از سطح زندگی بالاتری برخوردارند.

درست به دلیل همین درهم تنیدگی ها ، جدایی روسیه و اوکراین از هم دیگر از همان سال ۱۹۹۱ بحران های تودرتویی در هر دو کشور به وجود آورده و این بحران ها در اوکراین بسیار عمیق تر از روسیه بوده است ؛ به چند دلیل:

یک – اوکراینی ها در غرب این کشور خواهان فاصله گیری هرچه بیشتر روسیه و پیوستن این کشور به ناتو و اتحادیه اورپا بودند در حالی که جمعیت شرق اوکراین غالباً مخالف این گرایش بودند. این شکاف تا آنجا گسترش یافت که ویکتور یوشچنکو (که با حمایت مخالفان روسیه به ریاست جمهوری انتخاب شد) در سال ۲۰۱۰ به یکی از ناسیونالیست های راست افراطی اوکراین به نام استپان باندرا که در دوره جنگ جهانی دوم همراه آلمان هیتلری علیه شوروی جنگیده بود ، رسماًعنوان “قهرمان اوکراین” اعطاء کرد. در کشوری که یکی از صحنه های اصلی خونین ترین جنایات آلمان نازی بوده ، این اقدامی واقعاً تکان دهنده بود. آش چنان شور بود که نه فقط روسیه ، بلکه پارلمان اورپا ، لهستان و سازمان های یهودی و بسیاری از نهادهای دیگر به شدت آن را محکوم کردند و این عنوان با حکم دادگاه پس گرفته شد.

دو – با فروپاشی شوروی اقتصاد اوکراین بیش از اقتصاد روسیه صدمه دید. درآمد سرانه آن از ۱۵۷۰ دلار در سال ۱۹۹۰ به ۶۳۵ دلار در سال ۲۰۰۰ سقوط کرد. هنگام فروپاشی شوروی سطح زندگی در روسیه تقریباً دو برابر آن در اوکراین بود ، این نسبت در سال ۲۰۱۵ سه برابر شده بود و حتی در بلاروس سطح زندگی دو برابر اوکراین بود.

سه – سیستم سیاسی پس از استقلال در اوکراین بازتر از روسیه بود ، اما بسیار پرتناقض و آشکارا ضعیف تر از روسیه ؛ واین باعث می شد که دست اولیگارش ها در چپاول کشور در مقایسه با روسیه بازتر باشد.

چهار – تنش های ژئوپولیتیک میان غرب و روسیه بحران های تو در توی اوکراین را تشدید کرده و می کند و مداخله های دو طرف بی ثباتی را در این کشور دامن می زند. همان طور که اشاره کردم جاذبه اتحادیه اورپا و امریکا در غرب اوکراین آشکارا نیرومند است و همبستگی با روسیه در شرق این کشور.

اما برای فهمیدن علت شروع این جنگ ، باید توجه داشته باشیم که پوتین وقتی به قدرت رسید مانند یلتسین سعی می کرد با امریکا و اتحادیه اورپا روابط کاملاً دوستانه ای داشته باشد. او مدام تأکید می کرد که روسیه به لحاظ تاریخی و فرهنگی یک کشور اورپایی است. او گاهی تا آنجا پیش می رفت که می گفت ما جزو اورپاییان غربی هستیم. به یاد داشته باشیم که این شعار پیوند یافتن با اورپا حتی پیش از فروپاشی اتحاد شوروی مطرح شد و گورباچف یکی از هدف های پرسترویکا را حرکت به طرف “خانه مشترک اورپایی” اعلام کرد. اما پس از فروپاشی شوروی این تلاش برای اتحاد با غرب شتاب گرفت. حتی پوتین در اوایل رسیدن به قدرت مطرح کرد که ممکن است به پیمان ناتو بپیوندد. پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر پوتین اولین رهبر یک کشور خارجی بود که با جرج بوش اعلام همبستگی کرد و در گرماگرم کارزار امریکا علیه تروریسم ، او سعی کرد روسیه را در کنار امریکا و اتحادیه اورپا قرار بدهد و در جریان حمله امریکا به افغانستان ، در آسیای مرکزی به نیروهای امریکایی پایگاه تدارکاتی داد. او حتی به گسترش ناتو به کشورهای بالتیک اعتراضی نکرد. اما از همان آغاز خط قرمزی داشت که همیشه بر آن تأکید می کرد : استقلال عمل روسیه و حفظ سنت های تاریخی آن. پوتین با صراحت اعلام کرد که روسیه برای حفظ نظم به یک دولت نیرومند نیاز دارد و در سطح بین المللی نیز باید موقعیتی را که از قرن هژدهم به عنوان یک قدرت بزرگ داشته حفظ کند.

رهبران امریکا و متحدان آنها ظاهراً با “دولت نیرومند” در داخل روسیه مشکلی نداشتند ولی در سطح بین المللی حاضر نبودند روسیه را به عنوان یک قدرت مستقل تحمل کنند. از نظر آنان روسیه یا می بایست زیر هژمونی جهانی امریکا قرار بگیرد یا بال و پرش چیده شود. وقتی پوتین چچن را گراز کوب می کرد کلینتون و تونی بلر برای اش کف می زدند ولی در همان حال پیمان ناتو را قدم به قدم به طرف شرق پیش می راندند ، اقدامی که در عمل جز محاصره روسیه معنای دیگری نمی توانست داشته باشد. در واقع تلاش برای گسترش ناتو به طرف شرق از زمان کلینتون شروع شد. در این زمینه دموکرات های امریکا در مقایسه با جمهوری خواهان سیاست تهاجمی تری داشتند. این سیاست به روشن ترین شکل در نوشته های برژینسکی بیان شده است که یکی از برجسته ترین استراتژیست های دموکرات ها بود. او در “صفحه شطرنج بزرگ” (که در سال ۱۹۹۷ یعنی در آستانه دور دوم ریاست جمهوری کلینتون نوشته) می گوید برای مقابله با ناسیونالیزم جریحه دار شده روس ها و انتقام جویی آنها باید ناتو را در شرق اورپا پیش راند و روسیه را از طریق اوکراین در غرب و آذربایجان و ازبکستان در جنوب محاصره کرد. او حتی تا آنجا پیش می رود که می گوید شاید بهتر آن است که روسیه را به سه دولت متعادل  تقسیم کرد ، یکی در غرب منطقه اورال ، دیگری در سیبری و سومی در شرق دور ، یا دست کم این ها را در یک کنفدراسیون شُل جمع کرد.

طبیعی است که این سیاست دوگانه و متناقض بالاخره به بحران می انجامید. امریکایی ها از سال ۱۹۹۴ برای تشویق خصوصی سازی های اقتصاد روسیه توسط یلتسین (که جز غارت اموال عمومی در این کشور معنای دیگری نداشت) او را به عنوان مهمان به جلسات “گروه هفت” (G7) دعوت کردند و از سال ۱۹۹۷ روسیه را رسماً به عضویت آن درآوردند ، و این گروه تبدیل شد به “گروه هشت” (G8) ؛ یعنی روسیه ظاهراً تبدیل شد به یکی از قدرت های متحد تحت رهبری امریکا ، ولی تلاش امریکا برای محاصره روسیه همچنان ادامه یافت بی آن که پوتین به مقابله برخیزد ، اما وقتی جرج بوش در کنفرانس سران ناتو در آوریل ۲۰۰۸ اعلام کرد که گرجستان و اوکراین به عضویت ناتو پذیرفته خواهند شد ، او ناگزیر شد راه خود را از امریکا جدا کند. البته بوش می دانست که این کار با مخالفت روسیه روبرو خواهد شد و رهبران آلمان و فرانسه نیز به این کار راضی نبودند ، ولی با توجه به رهبری ساکاشویلی در گرجستان و یوشچنکو در اوکراین ، او نمی خواست فرصت پیش راندن محاصره روسیه را از دست بدهد.

پوتین چند ماه پس از نشست ناتو با شروع جنگ در گرجستان و اشغال آبخازیا و اوستیای جنوبی به اقدام ناتو پاسخ داد ، اما در مورد اوکراین با احتیاط بیشتری تلاش کرد نیروهای طرفدار روسیه را تقویت کند. در انتخابات ۲۰۱۰ ویکتور یاناکویچ (کاندیدای طرفدار روسیه) یکبار دیگر به ریاست جمهوری رسید. او در نوامبر ۲۰۱۳ مذاکرات تجاری و سیاسی با اتحادیه اورپا را به حالت تعلیق درآورد و به جای آن تصمیم گرفت روابط اقتصادی ویژه با مسکو را احیاء کند. این اقدام بار دیگر جنبش اعتراضی “میدان” (یا سومین “یورو میدان”) را برمی انگیخت و سرکوب آن در کیف باعث شد که پارلمان اوکراین در فوریه ۲۰۱۴ یاناکویچ را از ریاست جمهوری برکنار کند و او از ترس تعقیب و محاکمه به روسیه فرار کرد.

این نقطه عطفی است در رابطه روسیه و اوکراین. درست چند روز پس از این حادثه نیروهای مسلح طرفدار روسیه در کریمه اعلام جدایی می کنند و پس از برگزاری رفراندوم ۱۶ مارس ، کریمه رسماً به روسیه ملحق می شود. در ماه آوریل همان سال جدایی طلبان طرفدار روسیه در منطقه دُنباس اعلام استقلال می کنند ، در نتیجه ، جنگی در این منطقه در می گیرد که با اُفت و خیزهایی هنوز هم ادامه دارد.

فضایی که پس از جدایی کریمه از اوکراین و آغاز جنگ در دنباس به وجود آمد ، ناسیونالیست های راست اکراین را به شدت تقویت کرد و باعث تضعیف نیروهای چپ و مترقی در این کشور شد. الحاق کریمه به روسیه هرچند محبوبیت پوتین را در میان روس ها به صورت جهشی بالا برد ولی شکافی میان روسیه و اوکراین به وجود آورد که برندۀ واقعی آن امریکا بود. همان موقع پِری اندرسون (مارکسیت نامدار انگلیسی) در ارزیابی برخورد پوتین با اوکراین روی دو اشتباه بزرگ او انگشت گذاشت : اول این که او احساسات ملی اوکراینی ها را نادیده گرفت ؛ دوم این که گمان می کرد در روسیه می توان یک نظام سرمایه داری به وجود آورد که به لحاظ ساختاری با سرمایه داری غرب مرتبط باشد ولی مستقل از آن عمل کند ، یعنی “غارتگری در میان غارتگران دیگر ، که در عین حال می تواند با آنها مقابله کند”.

در واکنش به اقدام پوتین در ملحق کردن کریمه به خاک روسیه ، امریکا و شرکای اش روسیه را از “گروه هشت” اخراج کردند (و این گروه دوباره به “گروه هفت”  تبدیل شد) و دولت اوباما تحریم های سنگینی علیه روسیه وضع کرد ؛ تحریم هایی که هزینه آنها برای اقتصاد روسیه (بنا به ارزیابی های مختلف) تا نیمه سال ۲۰۱۶ دست کم ۱۷۰ میلیارد دلار بود.

پترو پوروشنکو که در انتخابات ۲۰۱۴ با وعده صلح در دنباس به قدرت رسید ، بلافاصله با چرخش کامل تغییر موضع داد و جنگ در دنباس را به عنوان ضرورت سرکوب تروریست ها ، تشدید کرد. در اتحادیه اورپا آلمان و فرانسه تلاش کردند از اشتعال بیشتر جنگ در دنباس جلوگیری کنند که نتیجه آن “توافق مینسک” بود که در سپتامبر ۲۰۱۴ از طرف روسیه و اوکراین و “سازمان امنیت و همکاری اورپا” امضاء شد و هرچند درگیری ها را تاحدی کاهش داد ولی نتوانست به آتش بس کامل بیانجامد و بنابراین در فوریه ۲۰۱۵ با یک توافق دیگر ( معروف به “مینسک دوم”) تکمیل شد که مقرر می کرد علاوه بر آتش بس و بیرون بردن سلاح های سنگین از خط مقدم درگیری و آزادی زندانیان دو طرف ، حق خود حکومتی بعضی مناطق دنباس در قانون اساسی اوکراین گنجانده شود. این توافق هرچند (در ۱۷ مارس ۲۰۱۵) توسط پارلمان اوکراین تصویب شد ، ولی در عمل جریان های راست افراطی به مخالفت شان با آن ادامه دادند  و به بهانه های مختلف و با فراز و فرود هایی جنگ در دنباس را ادامه دادند و البته امریکا نیز مخصوصاً در دوره اوباما در بی اعتبار کردن توافق مینسک نقش مهمی داشت. پورشنکو به طور کامل به طرف غرب چرخید ، خصوصی سازی های بسیار گسترده ای راه انداخت و با قراردادهایی اوکراین را به یک منطقه اقتصادی زیر نفوذ غرب درآورد. امریکا نیز عملاً ارتش اوکراین را برای مقابله با روسیه بازسازی کرد. در سال ۲۰۱۶ اوباما کمک های نظامی امریکا به اوکراین را دو برابر کرد و ژنرال جان ابی زید را (که در سال های اول اشغال عراق فرمانده کل نیروهای امریکا در آن کشور و بعد مسؤول “ستاد فرماندهی مرکزی امریکا” در خاورمیانه و شمال افریقا بود) به عنوان مشاور ارشد وزیر دفاع اوکراین مامور مدرنیزه کردن ارتش اوکراین کرد. در همان سال پارلمان اوکراین حزب کمونیست این کشور را غیرقانونی اعلام کرد و راست های افراطی حملات گسترده ای علیه جریان های مختلف چپ و حتی فمینیست ها و هم جنس گرایان و کولی ها به راه انداختند. تغییر مهم دیگر این بود که پارلمان اوکراین در فوریه ۲۰۱۹ با تغییر در قانون اساسی و کنار گذاشتن اصل بی طرفی اوکراین در سطح بین المللی ، راه پیوستن این کشور به ناتو را هموار کرد.

در انتخابات ۲۰۱۹ پورشنکو از ولودیمیر زلنسکی که سابقه ای در سیاست نداشت ، شکست خورد. فاصله بی سابقه میان آرای این دو جز نارضایی اکثریت قاطع مردم اوکراین از اقدامات پورشنکو معنای دیگری نداشت. زلنسکی با شعار مبارزه با فساد ، پایان دادن به جنگ در دنباس ، اجرای توافق مینسک و مبادله زندانیان دو طرف به پیروزی رسید و البته در آغاز توانست آزادی زندانیان دو طرف و آتش بس در دنباس را عملی سازد و برای عملی شدن توافق مینسک نیز قدم های مهمی برداشت ، اما بعد با مقاومت و کارشکنی ناسیونالیست های افراطی روبرو شد و امریکا نیز عملاً زیر پای او را خالی کرد. بنابراین زلنسکی نیز مانند پورشنکو در مقابل فشارهای صندوق بین المللی پول برای گسترش “بازار آزاد” زانو زد و در حوزه های دیگر نیز عملاً در مسیری افتاد که پورشنکو در پیش گرفته بود. به گفته ولودیمیر ایشچنکو(جامعه شناس و فعال سیاسی مارکسیست اوکراینی) زلنسکی در همان اوائل ۲۰۲۱ محبوبیت خود را از دست داده بود و پلاتفرم اپوزیسیون در بسیاری از نظرخواهی ها محبوبیت بیشتری داشت. بنابراین او شروع کرد به سرکوب اپوزیسیون و بستن رسانه هایی که از او انتقاد می کردند؛ اقدامی که برخلاف قانون و حتی بدون رأی دادگاه صورت می گرفت.

با چرخش زلنسکی و بالا رفتن نفوذ طرفداران غرب ، پوتین به این نتیجه رسید که اوکراین به شکل برگشت ناپذیری به مقابله با روسیه کشیده شده و جز با تهدید نظامی قاطع و حتی اشغال اوکراین به منظور برپایی یک دولت دست نشانده ، نمی توان آن را از عضویت در ناتو بازداشت. تردیدی وجود نداشت که چنین کاری یک راه حل بسیار پرمخاطره است که هیچ کس در اوکراین و حتی در سطح بین المللی فکر نمی کرد روسیه به آن روی بیاورد.

در یک کلام ، این جنگ مصیبت بار در بستر گسترش بی مهار ناتو برای محاصره روسیه و برانگیخته شدن ناسیونالیسم جریحه دار شده روس ها شکل گرفت.

– سئوال دوم: بسیاری ار تحلیل‌گران سیاسی این جنگ را نه جنگی بین روسیه و اوکراین، که جنگی «نیابتی» و در واقع جنگی بین روسیه و «ناتو» به سرکرده‌گی ایالات متحده‌ی آمریکا می‌دانند؛ برخی آن را جنگی بین «دموکراسی» و «خودکامگی»، «خوب» و «شر»، ارزیابی می‌کنند؛ و برخی هم صحبت از یک «جنگ سرد» جدید به میان می‌آورند. شما چه می‌گویید؟

پاسخ به سؤال دوم – قبل از هر چیز باید تأکید کنم که در باره علل و زمینه های شکل گیری این جنگ هر نظری داشته باشیم ، تجاوز روسیه به اوکراین و زیر پا گذاشتن حاکمیت مردم اوکراین را نباید نادیده بگیریم و باید محکوم کنیم. پوتین با به راه انداختن این جنگ جنایت کارانه نه تنها حاکمیت یک کشور دیگر را زیرپا گذاشته ، بلکه سرزمینی را که بخشی از خاک روسیه می داند ، مانند سوریه به نابودی کشانده است. البته او همین کار را قبلاً در چچن هم انجام داده بود و حالا در کشور پهناوری مانند اوکراین همان جنایت ها را تکرار می کند. همان طور که در پاسخ به سؤال اول به تفصیل توضیح دادم ، تردیدی نیست که تحریکات امریکا و ناتو در شکل گیری این جنگ بسیار مهم بوده ، ولی هیچ یک از این عوامل نمی تواند و نباید توجیهی برای کم رنگ کردن جنایات ارتش روسیه در اوکراین باشد.

تردیدی نیست که این یک جنگ نیابتی است میان امریکا و متحدان آن در ناتو از یک سو و روسیه از سوی دیگر که هزینه های مصیبت بار آن را بیش از همه مردم اوکراین می پردازند و همچنین تا حدی مردم روسیه (حتی اگر تمام و کمال نیز از این جنگ حمایت کنند).

اما آنهایی که در توضیح این نوع جنگ ها از تعبیر “جنگ میان دموکراسی و خودکامگی” (یا مسخره تر از آن ، “جنگ میان خیر و شر”) استفاده می کنند ، دانسته یا ندانسته ، گفتمان قدرت های امپریالیستی غربی را به کار می برند که برای توجیه غارتگری های استعماری و نو استعماری ابداع شده است. آیا اشغال افغانستان و عراق به وسیله امریکا پس از ۱۱ سپتامبر ، “جنگ میان دموکراسی و خودکامگی” نبود؟ آیا پس از آن اقدام جنایت کارانه که این دو کشور را به خاک سیاه نشاند و بخش های بزرگی از خاورمیانه را به خون کشید ، هنوز هم می شود از این تعبیرات استفاده کرد؟ تردیدی نباید داشت که دموکراسی در هر جا و در هر حد هم که باشد ، بهتر از خودکامگی است.  اما دموکراسی همیشه در داخل مرزهای سیاسی مشخصی معنا دارد و بیرون از آن مرزها می تواند به تکیه گاه داخلی یک قدرت چپاولگر تبدیل شود. کافی است به یاد بیاوریم که دموکراسی در داخل مرزهای امریکا مانع از آن نشد که دولت این کشور در شیلی حکومت دموکراتیک سالوادور آلنده را براندازد و به جای آن دیکتاتوری وحشتناک پینوشه را بنشاند. یا دولت انگلیس (که قدیمی ترین دموکراسی موجود جهان است) برای غارت کشورهای دیگر چه جنایت ها و مصیبت ها راه انداخته است. بنابراین وجود دموکراسی در داخل یک کشور به معنای این نیست که آن کشور در بیرون مرزهای اش هم مدافع دموکراسی باشد. می دانیم که غالب جا افتاده ترین دموکراسی های امروز جهان در غرب ، در عین حال بزرگ ترین غارتگران جهان ما در چند صد  سال اخیر بوده اند و هنوز هم هستند. دموکراسی در داخل این کشورها در واقع تکیه گاهی است برای آرام نگاه داشتن پشت جبهه این دولت ها برای تاخت و تاز در خارج از مرزهای شان.

اما در باره “جنگ سرد” جدید: به نظرم با تضعیف هژمونی جهانی امریکا و شکل گیری نظام بین المللی چند قطبی ، مسلماً جنگ سرد جدیدی میان بلوک های رقیب سرمایه داری شکل می گیرد ، اما این جنگ سرد جدید پوشش ایدئولوژیک دوره رویارویی امریکا و اتحاد شوروی را نخواهد داشت و ممکن است بیشتر با پوشش به اصطلاح “جنگ تمدن ها” جریان یابد.

– سئوال سوم: دولت‌های غربی در این جنگ – با تخصیص بودجه‌های مالی هنگُفت و ارسال تسلیحات به اوکراین و نیز تحریم‌های کم‌سابقه علیه روسیه‌- دخالت و حضور موثری دارند. نظر شما به ویژه درباره‌ی سیاست «تحریم»، که دیگر به یک اهرم جنگی دولت‌های غربی علیه دولت‌های مخالف خود بدل شده است، چیست؟ این سیاست هم‌اکنون نه فقط بر روسیه، که بر کشورهای منطقه، اروپا، و بسیاری از کشورهای جهان – در زمینه‌ی انرژی، گرانی و کمیابی برخی از اقلام مواد غذایی و…- تاثیرات به شدت منفی گذاشته و دامنه‌ و پیامدهای جنگ را جهانی کرده‌اند. ادامه‌ی آن چه نتایجی به بار خواهد آورد؟

پاسخ به سؤال سوم – واقعیت این است که با شکل گیری نظام بین المللی چند قطبی کارکرد اهرم تحریم های امریکا تضعیف می شود و استفاده بیش از حد از آن به ضرر خودِ امریکا تمام خواهد شد. هم اکنون وزن اقتصادی چین در سطح بین المللی چنان بالا رفته که بسیاری از کشورهای متحد امریکا دیگر نمی توانند به آن بی تفاوت بمانند. فشار بیش از حد به روسیه می تواند نزدیکی چین و روسیه را شتاب بدهد و از دست دادن امکانات طبیعی روسیه ، یعنی پهناورترین کشور جهان برای اقتصاد اتحادیه اورپا و مخصوصاً آلمان بسیار پر هزینه خواهد بود. از این رو اتحادیه اورپا نمی تواند با تحریم طولانی روسیه از طرف امریکا همراهی کند. این می تواند در سیستم مالی بین المللی که پس از جنگ جهانی دوم تحت رهبری امریکا به وجود آمده ، شکاف ایجاد کند. تصادفی نیست که حتی کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحد عربی که وابستگی های استراتژیک تعیین کننده ای به غرب و به ویژه امریکا دارند ، حالا همکاری های اقتصادی گسترده ای را با چین آغاز کرده اند و حتی رابطه با روسیه را نیز تا حدودی مستقل از خواست امریکا تنظیم می کنند. در همین گرماگرم جنگ اوکراین و تحریم اقتصاد روسیه ، می بینیم که امریکا ناگزیر می شود برای کاهش هزینه انرژی حتی تحریم های ونزوئلا را کم رنگ تر سازد.    

  – سئوال چهارم: این جنگ چه راه‌حلی دارد؟ در چه شرایطی پایان می‌گیرد؟ و چه پیامدهای سیاسی‌- اقتصادی‌- اجتماعی بر جهان به جای خواهد گذاشت؟ حداقل، مهم‌ترین این پیامدها از نظر شما کدام‌ها هستند؟

  پاسخ به سؤال چهارم – حالا به روشنی می توان دید که روسیه در این جنگ علیرغم همه پیشروی های نظامی اش دو شکست بزرگ خورده. اولین و مهم ترین شکست این بود که پوتین درست با آغاز حمله نظامی به اوکراین ، یعنی یک کشور خویشاوند با پیوندهای متعدد ، اوکراینی ها را به آغوش امریکا پرتاب کرد. این حمله قبل از هر چیز نفوذ امریکا را در اوکراین و کشورهای اورپای شرقی تقویت کرد. می دانیم که جنگ هدف نیست ، بلکه وسیله ای است برای رسیدن به هدف های سیاسی و اقتصادی. با این جنگ پوتین می خواست پیشروی امریکا به طرف مرزهای روسیه را متوقف کند ، اما با برانگیختن ناسیونالیسم اوکراینی ها علیه روسیه ، اکثریت ملت اوکراین را از دست داد. دومین شکست پوتین این بود که گمان می کرد با یک جنگ ضربتی می تواند اوکراین را تحت کنترل روسیه در آورد ، در حالی که اکنون با یک جنگ فرسایشی بسیار پرهزینه برای روسیه حتی نمی تواند شرق اوکراین را به طور قطعی تصرف کند. مسلم است که روسیه به سادگی از خاک اوکراین عقب نخواهد نشست و تلاش خواهد کرد لااقل شبه جزیره کریمه را که اهمیت استراتژیک فوق العاده ای برایش دارد ، حفظ کند و همچنین برای حمایت از روس های اوکراین ، منطقه دنباس را یا به خاک خود ملحق کند یا به عنوان یک منطقه خود مختار زیر نفوذ خود نگهدارد. در نتیجه ، آنچه در افق کنونی می توان دید این است که جنگ به صورت فرسایشی همچنان ادامه خواهد یافت. اما طولانی شدن این جنگ بیش از همه به نفع امریکاست ، ولی به ضرر اوکراین و روسیه و همچنین اتحادیه اورپا و مخصوصاً آلمان. در نتیجه ، همگرایی منافع آنها در کوتاه ساختن جنگ ، ممکن است راه های واقع بینانه ای برای پایان دادن به جنگ بگشاید. اما مسأله اصلی این است که امریکا تا چه حد موفق خواهد شد گشوده شدن چنین راه هایی را دشوار سازد. در هر حال این جنگ مصیبت بار هرچه زودتر باید تمام بشود و گرنه نه فقط مردم اوکراین و روسیه ، بلکه مردم  بسیاری از کشورهای جهان صدمه های جبران ناپذیری را تجربه خواهند کرد.

– سئوال پنجم: تلاش‌های بسیاری از سوی دولت فعلی ایالات متحده‌ی آمریکا و دولت‌های اروپایی برای تقویت و یک‌پارچگی «ناتو» در این دوره صورت گرفته است. در روزهای اخیر هم دو دولت فنلاند و سوئد، که تاکنون خارج از این پیمان نظامی بوده‌اند، تقاضای پیوستن به آن را امضا کرده‌اند. اما آیا آن طور که گفته می‌شود، «ناتو» تقویت و یک‌پارچه شده است؟ آن هم در شرایطی که در بین کشورهای اتحادیه‌ی اروپا، اختلافاتی در زمینه‌ی جنگ و تحریم و بسیاری مسایل دیگر وجود دارد. در عین حال، به زودی انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس سنای آمریکا و پس از آن انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود. اگر ترامپ، یا فردی چون او با سیاست «اول آمریکا»، برگزیده شود، چه بر سر «ناتو» و اتحادیه‌ی اروپا خواهد آمد؟

پاسخ به سؤال پنجم – حقیقت این است که ناتو از همان آغاز یک پیمان نظامی تعرضی بود برای تحکیم نفوذ امریکا در اورپا ، زیر پوشش دفاع از کشورهای اورپایی در مقابل “خطر” تعرض اتحاد شوروی ، خطری که واقعی نبود ، زیرا خودِ اتحاد شوروی همیشه در حالت تدافعی قرار داشت ، حتی در اوج قدرت اش. با فروپاشی اتحاد شوروی آن “خطر خیالی هم از بین رفت ، اما امریکا ناتو را همچنان نگهداشت وفراتر از آن ، حتی گسترش داد. زیرا با فروپاشی شوروی شرایط مساعد برای همگرایی اورپای غربی و شرقی فراهم شد و با این همگرایی مسلم بود که آلمان می تواند به قدرت اصلی اورپای متحد تبدیل شود. این بار امریکا بیش از هر چیز دیگر برای حفظ هژمونی خود بر آلمان متحد بود که به حفظ ناتو و گسترش آن نیاز داشت. البته عامل دیگری نیز باعث حفظ و گسترش ناتو شد و آن تلاش کشور های اورپای شرقی تحت کنترل شوروی سابق بود که حتی پس از فروپاشی اتحاد شوروی ، می خواستند از روسیه فاصله بگیرند. این کشورهای (به قول دونالد رامسفیلد – وزیر دفاع جرج بوش) “اورپای جدید” ، برخلاف کشورهای اورپای غربی (یا “اورپای قدیم”) خواهان اتحاد نظامی با امریکا بودند. اما می دانیم که شکل گیری اتحادیه اورپا با محوریت آلمان و فرانسه ، خواه ناخواه وزن مخصوص اورپا را در مقابل امریکا بالا برد و نیاز به گسترش روابط اقتصادی با روسیه را نیز تقویت کرد. این تحولات عمقی در اورپا هرچند اکنون با حمله روسیه به اوکراین ضربه دیده ، اما این ضربه به سرعت می تواند دفع شود و گرایش به همگرایی میان اتحادیه اورپا و روسیه دوباره خود را نشان بدهد. بعلاوه در دراز مدت بعید است اتحادیه اورپا بتواند مانند امریکا، چین را بزرگ ترین خطر برای منافع خود ببیند. این ها گرایش های عینی و عمقی در سرمایه داری جهانی هستند که اتحادیه اورپا را ناگزیر می کنند به قطب مستقلی تبدیل شود یا لااقل از زیر چتر هژمونی امریکا بیرون بیاید. مسلم است که در چنان شرایطی پیمان نظامی ناتو نمی تواند دوام بیاورد. البته تقویت گرایش به سیاستِ “اول امریکا” در میان جمهوری خواهان نیز ، خواه ناخواه ، دلیل وجودی ناتو را به خطر خواهد انداخت.

– سئوال ششم: هرچند در پاسخ‌های قبلی به این مساله اشاراتی شده است، اما هم‌چنان برای فهم دقیق‌تر این جنگ، و جایگاه آن در جهان سرمایه‌داری، لازم است نظر شما را درباره‌ی شرایط امروز جهان بدانیم. پس از پایان «جنگ سرد» و «جهان دوقُطبی»، نه تنها «جهان یک‌قُطبی» – آن چه که در واقع ایالات متحده‌ی آمریکا در نظر داشت‌- شکل نگرفت، که قدرت‌ها و بلوک‌های سرمایه‌داری مختلفی پا به عرصه‌ی رقابت گذاشتند و جهان را به دوره‌ای از تنش‌های حاد و جنگ‌های خانمان‌سوز و بی‌پایان وارد کردند. جهان به چه سمت می‌رود؟ عاقبت این وضعیت هراس‌انگیز چیست؟

پاسخ به سؤال ششم –  به نظر من در افق های مشهود کنونی ، تحولات سرمایه داری جهانی به طرف یک نظم بنی المللی سه قطبی پیش می رود : امریکا ، چین و اتحادیه اورپا. اما حقیقت این که است که ادامه سرمایه داری ، صرف نظر از این که چند قطبی باشد ، با نابرابری ها ، غارتگری ها و ریخت وپاش های بی پایان اش ، جهان ما و کل تبار انسانی را با سرعتی شتاب گیر به سمت پرتگاه نابودی می کشاند. مسأله انسان امروزی این است که آیا می تواند خود را به موقع از سرازیری این پرتگاه هولناک عقب بکشد. روزی روزا لوگزامبورگ با شعار “سوسیالیسم یا بربریت” در باره خطری که تمدن انسانی را تهدید می کند ، هشدار می داد ؛ اما اکنون به نظر می رسد موجودیت خودِ تبار انسانی و حتی ادامه حیات در سیاره ما در خطر است و ما بر سر دو راهی “سوسیالیسم یا نابودی” ایستاده ایم.

– سئوال هفتم: نقش طبقه‌ی کارگر، و گرایش چپ در جامعه، در این میان چیست؟ چه سیاست‌ها و راه‌کارهایی می‌تواند این طبقه، و گرایش چپ در جامعه، را قادر به مقاومت در مقابل تعرضات سرمایه‌داری کند، سیاست‌های آن را به شکست بکشاند، و جامعه‌ی بشری را از این توحش و بربریت برهاند؟

پاسخ به سؤال هفتم – هیچ شک نباید داشت که تبار انسانی فقط با حرکت به طرف سوسیالیسم ، یعنی تلاش برای ایجاد یک حیات اجتماعی که در آن “شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی همگان باشد” می تواند خود را از نابودی برهاند. همین طور هیچ شک نباید داشت که چنان اجتماعی تنها به وسیله جنبش طبقه کارگر در معنای وسیع آن ، یعنی “جنبش مستقل اکثریت عظیم به نفع اکثریت عظیم” ، می تواند برپا شود ، اما سؤال مشکل این است که چنین جنبشی چگونه می تواند شکل بگیرد. تجربه پیکارهای طبقه کارگر و جنبش چپ در دو قرن گذشته نشان می دهد که مبارزه علیه بهره کشی اقتصادی هرچند در شکل گیری جنبش مبارزه برای سوسیالیسم نقش تعیین کننده ای دارد ، اما به تنهایی نمی تواند به جنبش اکثریت عظیم بیانجامد ، بلکه باید به مبارزه ای برای پایان دادن به همه انواع و اشکال بهره کشی و زورگویی و نابرابری در میان انسان ها تبدیل شود و هرگز فراموش نکند که خط راهنمای اش آزادی برای همه انسان هاست ، یعنی باید پیگیر شکوفایی آزاد تک تک افراد انسانی باشد تا بتواند به شکوفایی آزاد تبار انسانی برسد. 

۳۰ ژوئیه ۲۰۲۲ / ۸ مرداد ۱۴۰۱

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%d8%b1%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%9b-%d8%b1%d9%82%d8%a7%d8%a8%d8%aa%d8%8c-%d8%ac%d9%86%da%af/feed/ 0 7121
نیما یوشیج – بزرگمردی ناشناخته http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%db%8c%d9%85%d8%a7-%db%8c%d9%88%d8%b4%db%8c%d8%ac-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d9%85%d8%b1%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%db%8c%d9%85%d8%a7-%db%8c%d9%88%d8%b4%db%8c%d8%ac-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d9%85%d8%b1%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%87/#respond Mon, 03 Jul 2023 07:00:27 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7117 امید نیک

امروز در بین جوانان نام نیما آشنا و کار و عظمتش اما ناآشناست. شاید به خاطر این که، صورت شعرش برای کسانی که زحمت دانستن ادبیات فارسی و به ویژه شعر سبک خراسانی را به خود نداده باشند، پیچیده و نامفهوم است و شاید به خاطر واژه‌هایی که طرز استعمال جدید یافته‌اند و شاید جنبه محلی هم داشته باشند. شاید فولکلور مازندرانی خوانش بعضی از اشعار او را مشکل می‌سازد. اما این ها همه دلایل صوری و ظاهری است؛ در واقع نیما در اشعار خود به ماوراء واقعیت می‌رود و در عین حال که واقعیت را می‌شکافد.

چنان که می‌دانیم نثر حاجب ماوراء و شعر حاکی ماوراء است. در ماوراء واقعیت، زمان جریان نمی‌یابد و نمی‌گذرد:

کار شب پا، نه هنوز است تمام

این شب پا، شب پای کلی است. شب پایی است که در آفریقا ، آسیا و …. و در همه جا وجود دارد. چون رنج انسان از زمان پرومته تا به امروز در ادامه حیات است. کلی بودن اشعار نیما بر مشکل درک آن می‌افزاید.

رمانتیسم: رمانتیسمی که نیما دنبال می کند، مکتب رمانتیسم نیست، بلکه جنبش اجتماعی رمانتیک است که معیارها و چهارچوب‌های کهن را چه در اجتماع و چه در شعر باید درهم بشکند.

خواهم بر کشم به جاتر
دیواری در سرای کوران
تا از تفت آفتاب فردا
بنشانمشان به سایبانی

رمانتیسمی که زمانی جنبه فردی می‌گیرد، باز از دایره زمان خارج می‌شود:

در شگفتم، من و تو، که هستیم؟
وز کدامین خم کهنه، مستیم؟
ای بسا قیدها که، شکستیم
باز از قید وهمی، نرستیم


دیالکتیک: نیما به دلیل وسعت معلومات و تجربیات بیکران از زندگی بیانگر دیالکتیک در طبیعت و زندگی بود.

موج می‌خاست ز موج
از فرازی سوی زیر
از ره زیر به رو
بود دریا در کار

و هم چنین:

هنگامی که گریه می‌دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که این نیل چشم دریا
از خشم به روی می‌زند مشت

جهان: نیما شاعری بود که از قوانین حاکم بر جامعه و اقتصاد آن و هویت امپریالیسم و سرمایه‌داری آگاه بود.

خلق می گویند:
ـــ« اما آن جهانخواره
( آدمی را دشمن دیرین) جهان را خورد یکسر.»
مرغ می گوید:
ـــ« در دل او آرزوی او محالش باد.»
خلق می گویند:
ـــ« اما کینه های جنگ ایشان در
پی مقصود
همچنان هر لحظه می کوبد به طبلش.»

مرغ می گوید:
ـــ« زوالش باد!
باد با مرگش پسین درمان
نا خوشیّ آدمی خواری.
وز پس روزان عزت بارشان
باد با ننگ همین روزان نگونسازی!»

عشق:‌ نیما خطاب به حافظ در رد عشق عارفانه

حافظا این چه کید و دروغ است کز زبان می وجام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو رونده‌است

آنچه گفته شد گوشه‌های کوچکی از زندگی و نبوغ و دانش و عشق به آدمی و شناخت رنج‌های انسان بود. امید است که جوانان ما با روی کردن دوباره به اشعار نیما برای ساختن جهان جدید به پای خیزند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%db%8c%d9%85%d8%a7-%db%8c%d9%88%d8%b4%db%8c%d8%ac-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d9%85%d8%b1%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%87/feed/ 0 7117
حمله به سازمان مجاهدین، جلوه‌ای از سازش بزرگتر غرب با رژیم اسلامی http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%a7/#respond Thu, 22 Jun 2023 11:59:18 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7111 شورای ملی مقاومت وابسته به سازمان مجاهدین خلق ایران با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: «به درخواست فاشیسم دینی حاکم بر ایران صبح امروز حدود ۱۰۰۰ پلیس آلبانی در یک اقدام جنایتکارانه و سرکوبگرانه به اشرف حمله کردند، بسیاری از درها و کمدها و وسایل را شکسته و با گاز اشک آور و گاز فلفل به ساکنان حمله کردند، بسیاری از کامپیوترها را شکسته و با خود بردند. در اثر این حمله جنایتکارانه مجاهد خلق عبدالوهاب فرجی نژاد(علی مستشاری) به شهادت رسید و بیش از ۱۰۰ تن در اثر گاز فلفل مصدوم شدند که حال برخی از آنان وخیم است و شماری به بیمارستان مادر ترزا در تیرانا منتقل شدند». وزارت کشور آلبانی هم اعلام کرده است: «عملیات سراسری علیه سازمان مجاهدین اجرا کردیم. سازمان مجاهدین خلق توافق سال ۲۰۱۴ را نقض کرده است. عملیات امروز ما مطابق قوانین و بر اساس حکم دادگاه عالی مبارزه با تروریسم صورت پذیرفته است. مطابق توافق میان ما و سازمان در سال ۲۰۱۴، اعضای این سازمان صرفا به دلایل انسان دوستانه در کشور ما پناهنده شده بودند، اما با انجام اقدامات تروریستی و سایبری این توافق را نقض کرده اند».

حمله به مقر سازمان مجاهدین در شهر دورس آلبانی، بدون اجازه دولت آمریکا نمی توانست عملی شود. به نظر می رسد حمله جنایتکارانه دولت آلبانی به مقر سازمان مجاهدین جزئی از توافق کشورهای غربی با دولت جمهوری اسلامی است. ممنوعیت برگزاری تظاهرات سازمان مجاهدین به مناسبت سی خرداد در پاریس از سوی دولت فرانسه ، تحویل اسدالله اسدی دیپلمات ـ تروریست از سوی دولت بلژیک به رژیم اسلامی، مذاکرات رژیم اسلامی با دولت سوئد برای بازگرداندن حمید نوری، دادیار کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، نمونه های روشنی از سازش عمومی تر و بزرگتری میان کشورهای غربی با رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی هستند.

توافق کشورهای غربی با جمهوری اسلامی بر متن عقب نشینی آشکار رژیم اسلامی در سیاست خارجی صورت می گیرد. به نظر می رسد این عقب نشینی آن چنان گسترده و همه جانبه است که کشورهای غربی حتی حاضرند به سنت های دمکراتیکی که حاصل مبارزات مردم آزادیخواه این کشورها در دو سده گذشته است، پشت پا بزنند و فعالیت سازمان ها و گروه های اپوزیسیون ایران در خارج از کشور را در صورت عدم حساسیت افکار عمومی کشورهای شان محدود سازند. حکومت اسلامی که زیر ضربات سهمگین خیزش انقلابی سراسری و مسالمت آمیز ژینا که شش ماه تمام ایران را تکان داد، به آن چنان درماندگی گرفتار آمده که برای بقاء حکومتش و برای مهار این جنبش انقلابی، حاضر شده تمامی ادعاهای به ظاهر غیرقابل سازش خود در سیاست خارجی را زیر پا بگذارد.

ما حمله جنایتکارانه به مراکز سازمان مجاهدین در آلبانی و ممنوعیت برگزاری تظاهرات این سازمان به مناسبت سی خرداد در پاریس را به شدت محکوم می کنیم. از نظر ما محدودیت فعالیت این سازمان، حملۀ آشکاری به حق نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی برای فعالیت های سیاسی علیه حاکمیت جنایت پیشه اسلامی در ایران است. ما همچنین به تمامی نیروهای اپوزیسیون این نکته را یادآور می شویم که آویزان شدن به کشورهای غربی برای پیشبرد مبارزه علیه جمهوری اسلامی، آویزان شدن به طناب منافع ملی کشورهایی است که هر لحظه ممکن است از سوی دولت هایشان بریده شود. مبارزه انقلابی مردم ایران برای پیروزی به قدرت و توان اردوی همبستۀ کارگران، زحمتکشان و اکثریت عظیم مردم ایران نیاز دارد نه به وعده های ناشی از منافع ملی دیگر کشورها. نافرمانی مدنی زنان شجاع و دلیر، مقاومت مدنی دانشجویان آگاه و جسور، جنبش مطالباتی بازنشستگان نجیب، جمعه های حماسی مردم بلوچستان، همبستگی زیبا و تحسین برانگیز دادخواهان عزیز از دست داده در سراسر ایران و بویژه در کردستان قهرمان، عدم تمکین نام آوران هنر، فرهنگ و ورزش علیه بایدها و نبایدهای تاریک اندیشان، عرصه زیبای پیشروی و منبع قدرت لایزال خیزش انقلابی ژیناست. گل همین جاست، همین جا برقص!

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

حزب کمونیست ایران
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۲۰ ژوئن ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%a7/feed/ 0 7111
لزوم بازنگری چپ در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c-%da%86%d9%be-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c-%da%86%d9%be-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2/#respond Wed, 14 Jun 2023 14:15:24 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7105 امید نیک

در بین ساده انگاری‌هایی که درباره انقلاب، در چپ سنتی و عوامانه رخ داده و می‌دهد، یکی این است که از تفکر و فرمول رابطه متضاد بین روبنا و زیربنا، رهایی و خلاصی نیافته و سعی دارد تا انقلاب را به تضاد بین روبنا و زیربنا، خلاصه کند.

آنچه از نوشته‌های کلاسیک مارکسیتی، برداشت می‌شود، این است که، تضاد زیربنا و روبنا، تضادی دوران‌ساز است. یعنی تضاد‌ها است که، دوره‌ی برده‌داری را به فئودالیته و فئودالیته را به بورژوازی تبدیل می‌کند. این تضاد در تبدیل دوران‌های تاریخی بسیار خوب و روشن عمل می‌کند و اثرات آن آشکار است. در واقع تضادی با حالت کلی است که در دوران‌های خاص ظاهر و محو می‌شود.

در انقلاب کبیر فرانسه، تضاد تاریخی بین روبنا و زیربنا در حالت ویژه‌ی خود در فرانسه ظهور می‌کند و صورت‌بندی جدیدی در آن کشور پدید می‌آورد. از نظر فلسفی می‌توان گفت: «عام باید در خاص حاضر و سپس ناپدید شود». همچنان که نوع در فرد ظاهر و سپس ناپدید می‌شود و فرد بر اساس ویژگی‌های خود تکامل می‌یابد.

ویژگی بزرگ انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ایران در این بود و هست که تضاد عمده در روبنا و عوامل روبنایی ظاهر شد. بسیاری در شگفت و پرسش این سؤال بودند که چرا با این همه فقر و ابر بحران‌ها‌ی اقتصادی که زندگی تمام افراد جامعه را در بر گرفته است شعار اصلی و عام و فراگیر بر روی مسائل اقتصادی متمرکز نشده است. برای رهایی از این دگماتیسم تاریخی، زیربنا و روبنا به همین موضوع در نامه‌ای از انگلس به فرانس مهرینگ نگاهی می‌اندازیم.

انگلس به فرانس مهرینگ چنین می‌نویسد:
«بر اساس مفهوم ماتریالیستی تاریخ، عنصر نهائی تعیین‌کننده در تاریخ عبارتست از تولید و باز تولید زندگی واقعی؛ بیش از این، نه من و نه مارکس چیزی نگفته‌ایم. بنابراین اگر کسی این فرضیه را به این گونه تبدیل کند که عامل اقتصاد، تنها عامل تعیین‌کننده می‌باشد، این نظریه را به جمله‌ای پوچ، بی‌معنی و انتزاعی تبدیل کرده است. وضعیت اقتصادی زیر بنا می‌باشد، اما بسیاری از عوامل در روبنا،… هم تأثیر خود را بر جریان مبارزات تاریخی گذاشته و هم در بسیاری از موارد شکل‌بندی آن را تعیین می‌کنند. تأثیرات متقابل بسیار زیادی از این عوامل وجود دارد که در آن‌ها حوادث بی‌شماری رخ می‌دهد،… حرکت اقتصادی در نهایت خود را به صورت ضروری بیان و عیان می‌سازد.»

جریان چپ در ایران باید دوباره به شعار «زن، ذندگی، آزادی» بیاندیشد تا با شناخت تضاد‌های واقعی در زندگی مردم ایران، یک پلاتفرم واقع‌بینانه برای وحدت نیرو‌ها فراهم سازد؛ از تکرار کلیشه‌ها‌ی دور از واقعیت بپرهیزد تا بتواند گامی به سمت جلو بردارد. وگرنه در همان دور تسلسل این چهل و چند سال گذشته باقی خواهد ماند، اگر چپ ایران به انقلاب می‌اندیشد که به طور قطع چنین است، باید به دو نکته و گفته‌ی لنین را توجه کند؛ اول این که وجود انقلابیون حرفه‌ای برای انقلاب لازم است و دوم این که، بدون رهبری و هژمونی طبقه کارگر، فرو دستان و اکثریت عظیم مردم انقلاب ملی دمکراتیک به اهدافش دست نخواهد یافت (نقل به مضمون).

علاوه بر نکات ذکر شده نباید فراموش کرد که انقلاب ژینا، یک رنسانس برای تمام کشور‌های اسلامی منطقه است و مردم ایران پیش قراول این انقلاب فرهنگی می‌باشند. به همین جهت این انقلاب بدون توقف به سمت یک انقلاب مداوم پیش می‌رود و نیرو‌های خود را از میان تمام اقشار اجتماعی در ایران (و حتی منطقه) جذب کرده و می‌کند، کافی است به مبارزه همگانی و یکپارچه و ملی بر علیه حجاب اجباری نگاه کنیم. روزی که انقلاب ایران پیروز شود سرنوشت نه تنها منطقه که سرنوشت این قاره هم متحول خواهد شد.

به این گفته معاون وزیر خارجه روسیه در مناظره تلویزیونی نگاه کنیم که گفت: «ایران با بمب اتمی برای ما خطری ندارد، اما پیروزی انقلاب در ایران، منطقه را دگرگون خواهد کرد و خطرش به مراتب از بمب اتمی بیشتر است.»

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c-%da%86%d9%be-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2/feed/ 0 7105
مبادله دیپلمات ـ تروریست با یک گروگان؛ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%af%d9%84%d9%87-%d8%af%db%8c%d9%be%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d9%80-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a8%d8%a7-%db%8c%da%a9-%da%af%d8%b1%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%d8%9b/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%af%d9%84%d9%87-%d8%af%db%8c%d9%be%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d9%80-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a8%d8%a7-%db%8c%da%a9-%da%af%d8%b1%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%d8%9b/#respond Fri, 02 Jun 2023 14:40:56 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7100 اعلامیه مشترک، هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)و حزب کمونیست ایران


رسوا کنندۀ گروگانگیری باجگیرانۀ اسلامی و صنعت دروغین “حقوق بشر” اروپائی

رسانه های جمهوری اسلامی روز جمعه پنجم خردادماه ۱۴۰۲ از تبادل زندانیان با دولت بلژیک خبر دادند. بر اساس این خبر دیپلمات ـ تروریست رژیم اسلامی، اسدالله اسدی با گروگان بلژیکی، با پا در میانی حکومت عمان مبادله شده و به ایران بازگشته است. در تائید این خبر، نخست‌وزیر بلژیک گفته «الیویه وندکاستیل»، امدادگر بلژیکی از طرف جمهوری اسلامی آزاد شده است. اسدی متهم به اقدام تروریستی علیه گردهم آئی سازمان مجاهدین خلق بود که در دادگاهی علنی در بلژیک به ۲۰ سال زندان محکوم شده بود و پانزده سال پیش از موعد به ایران بازگردانده شد.

گروگانگیری، سیاست همیشگی حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. این سیاست، اصلی ترین بازوی حاکمیت برای نجات تروریست های رژیم از چنگال عدالت بوده است. معاوضه یک گروگان بلژیکی با یک دیپلمات ـ تروریست رژیم اسلامی، برای اولین بار اتفاق نیافتاده است. آزاد سازی پیش از موعد کاظم دارابی و عباس رایل، جانیان ترور خونین میکونوس با دو گروگان آلمانی، معاوضه جیسون رضاییان خبرنگار ایرانی- آمریکایی و مدیر دفتر تهران روزنامهٔ واشینگتن پست و چهارنفر دیگر با بازپرداخت مبلغ ۱٫۷ میلیارد دلار به‌صورت اسکناس نقد به ایران بابت بدهی طولانی و قدیمی آمریکا، آزادی نازنین زاغری شهروند ایرانی ـ بریتانیایی پس از بازپرداخت ۵۳۰ میلیون دلار بدهی های قدیمی دولت انگلیس ، نمونه های برجسته تجارب رژیم اسلامی در گروگان گیری بیشرمانه است. هم اکنون نیز تعدادی از شهروندان کشورهای اروپائی و آمریکائی به بهانه ها و اتهامات پوچ و ساختگی در زندان های جمهوری اسلامی منتظر معاملات تازه هستند. از جمله آنها دو تن از معلمان فرانسوی می باشند که در پرونده ای متهم به جاسوسی شده اند و تماس آنها با فعالان صنفی معلمان، باعث احکام سنگین برای آن فعالان صنفی شده است. ماجرای حمید نوری، از عاملان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ که در دادگاهی در استکهم به حبس ابد محکوم شده است، نیز یکی از پرونده های باز در این راستاست.

سیاست گروگان گیری رذیلانه جمهوری اسلامی اساسآ بر نقطه ضعف دولت های غربی استوار است. سیاست این کشورها در قبال حقوق بشر، نه سیاستی مبتنی بر یک ضرورت انسانی، بلکه سیاستی است با هدف استفاده از صنعت “حقوق بشر” برای پیشبرد سیاست های امپریالیستی شان. رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی درست بر این نقطه ضعف متمرکز شده است. نگاهی به نمونه های گروگان گیری و باج دهی کشورهای اروپائی و آمریکا، این حقیقت را به روشنی بیان می کند. درست است که دولت های غربی برای پروژه های “حقوق بشری” و صنعت “حقوق بشر” به شکل گسترده ای هزینه می کنند و ده ها نهاد و بنیاد شکل داده اند و بسیاری از ایرانیان مخالف را نیز به استخدام خود درآورده اند، اما هر جا که پای منافع شان در میان باشد، حقوق بشر مردم ایران و دیگر کشورهای جهان، برایشان ذره ای ارزش نخواهد داشت. تجربه دفاع از “حقوق بشر” کشورهای غربی را مردم افعانستان، عراق، لیبی و عربستان و مصر با هزینه های بسیار گزافی پرداخته اند. از این رو مبادله دپیلمات ـ تروریست جمهوری اسلامی با یک گروگان بلژیکی، مسئله ای نیست که بتوان آن را با یک انتقاد به دولت بلژیک از سر وا کرد. این حادثه و نمونه های مشابه، باید زنگ خطری باشند برای تمامی فعالان سیاسی که خود را به صنعت “حقوق بشر” کشورهای اروپائی آویزان کرده اند و در رده پروژه بگیرهای این کشورها درآمده اند و تصور می کنند که در خدمت مبارزات مردم ایران برای آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه می کنند.

ما مبادله شرم آور یک تروریست محکوم شده بر اساس اسناد روشن با یک گروگان امدادگر را محکوم می کنیم و این گونه باج دهی ها را در راستای تقویت رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی ارزیابی می کنیم. ما بر این باوریم که فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر باید تمامی نیروی خود را برای جلب حمایت، همگامی و همراهی نیروهای مترقی در دیگر کشورها و بویژه سندیکاهای کارگری و نهادهای مستقل و مردم نهاد و احزاب مترقی و از آن طریق افکار عمومی مردم این کشورها متمرکز سازند. هر نوع امید بستن به دولت های غربی برای دفاع از مبارزات مردم ایران و پیوستن به “بنیادهای” چرب و چیل شان، بازگذاشتن دریچه ای برای دخالت این دولت ها در امور داخلی مردم ایران و در مواقعی منحرف کردن و ضربه زدن به آرمان آزادی خواهی و دمکراسی طلبی مردم ایران خواهد بود. مردم ایران نقش کشورهای امپریالیستی در سرکوب جنبش دمکراسی طلبانه ملی کردن صنعت نفت و کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و همدستی شان با روحانیت تاریک اندیش و بنیادگرا در شکست انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷ از درون را هرگز فراموش نخواهندکرد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%af%d9%84%d9%87-%d8%af%db%8c%d9%be%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d9%80-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a8%d8%a7-%db%8c%da%a9-%da%af%d8%b1%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%d8%9b/feed/ 0 7100
شرایط اضطراری و شرایط عادی در انقلابات http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/#respond Sun, 28 May 2023 06:22:38 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7091 همایون سپهوند

آیا قوانین، مقررات، ضوابط و نهاد‌ها وتشکل‌هایی که در شرایط اضطراری یک انقلاب، بنا به ضرورت ونیاز شرایط خاص، شکل گرفته‌اند، قابل تعمیم به شرایط عادی و پایدار هستند؟

شرایط اضطرای بنا به تجربه‌ی تاریخی به شرایطی گفته می‌شود که بقول لنین: «پایینی‌ها نمی‌خواهند و بالایی‌ها نمی‌توانند به روش قدیم حکمرانی کنند»؛ یا شرایطی که حکومت دوگانه بر کشور حاکم است و یا جنگ داخلی در جریان است و…

شرایط عادی شرایطی است که انقلاب پیروز شده و نهاد‌ها و ارگان‌های تقنینی و اجرایی لازم را بوجود آورده و مسئله‌ای که همه چیز را در کشور تحت‌الشعاع قرار بدهد وجود ندارد.

در شرایط اضطراری یعنی زمانی که هنوز رژیم سقوط نکرده ولی قادر به اعمال تام و تمام حاکمیتش نیست و یا زمانی که انقلاب پیروز شده ولی دولت و رژیم جدید هنوز به اوضاع مسلط نشده، دخالت‌گری توده‌های مردم در اداره امور رو به فزونی می‌گیرد و مردم شورا‌های محلات را جهت امنیت، توزیع مایحتاج و رتق و فتق امور تشکیل می‌دهند و تشکل‌هایی در ادارات، کارخانه‌ها، حوزه آموزش و بهداشت و.. تحت عنوان‌های شورا، انجمن، خود مدیریتی، خودگردانی و.. سامان می‌دهند. چنین مواردی در اواخر سال ۵۷ و ابتدای سال ۵۸ در کشورمان در سطح گسترده به مرحله اجرا درآمد. نمونه‌ها و تجارب بسیاری در دیگر کشور‌ها چه در جنگ‌های خارجی و شرایط اشغال (جنگ جهانی دوم) و چه جنگ‌های داخلی (جنگ‌های داخلی اسپانیا، چهارسال جنگ داخلی بلشویک‌ها با دشمنان انقلاب سوسیالیستی) و چه در انقلابات و یا حوادثی که شمولیت ملی را داشت به وفور قابل رد‌یابی است.

در شرایطی که انقلاب پیروز شده ولی رژیم جدید هنوز مسلط به تمام امور نیست و ترس بازگشت ضد انقلاب و یا دخالت خارجی بر جامعه سنگینی می‌کند، دو دسته از اقدامات و وضع قوانین از دو ناحیه انجام می‌گیرد. یک دسته از طرف توده‌های مردم برای دخالت‌گری در اداره امور و در نهایت مسلط شدن به سرنوشت خودشان در صورت امکان و یک دسته قوانین و ضوابط محدود‌کننده از طرف دولت موقت یا مدیریت دوران‌گذار و یا شورای انقلاب. این مقررات مختص زمان اضطرای است و مصلحت کشور ایجاب می‌کند و در شرایط عادی لغو خواهد شد.

حال ببینیم در عمل تجربه‌های تاریخی چه چیز را گواهی می‌دهد:

در انقلاب کبیر اکتبر ۱۹۱۷ به رهبری بلشویک‌ها در دوران جنگ‌های داخلی (۱۹۱۸-۱۹۲۲) و زمانی که اولین انقلاب سوسیالیستی در محاصره ومورد هجوم ۱۴ کشور امپریالیستی قرار گرفته بود، بلشویک‌ها به رهبری لنین، قوانین و ضوابط محدود‌کننده‌ای را بنا به مصلحت انقلاب و شرایط اضطراری اعلام کردند و تأکید کردند که این محدویت‌ها موقتی، مصلحتی و ضرورتی است و به محض برگشت به شرایط عادی همه این محدویت‌ها لغو خواهد شد. این محدودیت‌ها شامل تعطیلی و فعالیت احزاب و سازمان‌های سیاسی، انحلال مجلس، محدودیت وانحلال شوراهایی که در آن اکثریت را نداشتند، وحاکمیت مطلق حزب بلشویک به جای دولتی که می‌بایست بازتاب نمایندگان اکثریت عظیم مردم باشد و…. می‌شود. بلشویک‌ها بعد از ۱۹۲۴ یعنی پایان شرایط اضطراری، عملاً هیچ کدام از محدودیت‌های دوران شرایط خاص را لغو نکردند واین محدودیت‌ها به اشکال مختلف در شرایط عادی به حیات خود ادامه دادند. از آزادی، دمکراسی، تعدد احزاب، انسان محوری خبری نبود، خواست اکثریت عظیم مردم یعنی «توسط اکثریت عظیم مردم و برای اکثریت مردم»، شعار‌مانیفست کمونیستی که توسط مارکس نوشته شده بود، مهر توقف وتعطیل خورد و بویی از جامعه‌ای که در آن «شکوفایی هر فرد ضامن شکوفایی همگان است» به مشام نمی‌رسید و نرسید.

راقم این نوشته از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و دستاورد‌های سترگ آن برای تمام بشریت و به ویژه فرودستان جهان دفاع می‌کند ولی این بدین معنی نیست که مارکس، انگلس، لنین و بلشویک‌ها، خطاناپذیر بودند و هیچ حرجی بر نظر وعملشان نیست. خودشان هم بر این نظر نبودند و مکرر در نوشته‌ها بر خلاقیت، شرایط خاص، ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، تضاد، عدم کپی‌برداری، نبود نسخه واحد برای تمام کشور‌ها و… تأکید داشتند.

در انقلاب ۱۳۵۷ ایران هم، تمام دستآورد‌های شرایط اضطراری، چند ماه قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ و دو سال بعد ازانقلاب، کان لن یکن اعلام شد و به جای شورا‌های کارگری اعتصابات، شورا‌های اسلامی کار، انجمن‌های اسلامی، احزاب اسلامی، حقوق بشر اسلامی و…. تشکیل شد و احزاب و سازمان‌های سیاسی نه تنها منحل، بلکه اکثریت کادر‌ها، اعضا وفعالین آن‌ها اعدام، زندانی و فراری شدند.

انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، در مرحله‌ی گذار از سلب به ایجاب قرار دارد و  بحث و گفتمان‌های زیادی در فضای واقعی و مجازی در رابطه با شکل و صورت دموکراسی بعد از پیروزی، مطرح و جاری است و به تبع آن اختلاف نظر‌های زیادی در این رابطه وجود دارد.

برای این که بدانیم کدام مدل و شکلی از دموکراسی (دموکراسی بورژوائی، دموکراسی شورایی، دموکراسی وکالتی، دموکراسی مستقیم و.. ) می‌تواند حاکمیت اکثریت عظیم مردم را بر سرنوشتشان محقق سازد، می‌بایست منتظر حل تضاد‌ها و توازن قوا در اینده نه چندان دور بود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/feed/ 0 7091
نگذاریم برای طناب‌های دارشان گردن انتخاب کنند http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/#respond Wed, 24 May 2023 01:03:18 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7086 قتل ددمنشانه مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی در پروندۀ «خانه اصفهان» به دستور مستقیم دبیرخانه شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی، همانند بسیاری دیگر از پرونده‌های مشابه، جنایتی سازمان‌یافته و قتل عمد حکومتی است. در پرونده این سه جوان بی گناه، حتی دادستانی نتوانسته بود علیرغم شکنجه‌های وحشیانه و پرونده سازی‌های مذبوحانه، حکم قتل به آن‌ها نسبت دهد و یا حتی از پیدا شدن سلاح در دستان آن‌ها سخن بگوید. این نشان می‌دهد که حکومت اسلامی به قول زنده یاد نوید افکاری؛ «برای طناب دارشان دنبال یک گردن می‌گردند». واقعیت این است که موج اعدام‌ها در سراسر کشور، اعدام به اتهام قاچاق مواد مخدر، اعدام محکومان جرائم گوناگون و پخش اخبار آن به صورت گسترده، دستگیری فعالان کارگری و مدنی بطور گسترده، از هدفی آشکار سخن می گوید؛ حاکمیت می خواهد به مردم ایران این پیام را برساند که برای نجات خود، برای جلوگیری از پیشروی مردم، برای قوت قلب دادن به اندک هوادارانش، از هیچ جنایتی فروگذار نیست. در همین راستا، هم زمان با موج اعدام‌ها، حکومت اسلامی ده‌ها نفر از فعالآن کارگری و مدنی را به شیوه‌ای وحشیانه در سنندج دستگیر کرده، به تجمع خانواده آن‌ها حمله کرده و آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار داده است.

اگر هدف رژیم از موج گستردۀ اعدام‌های ضدبشری و دستگیری فعالان سیاسی و مدنی، ترساندن مردم است، حوادث دو روز پس از اعدام آن سه جوان بی‌گناه اصفهانی، عکس آن را نشان داد. دختران و پسران شجاع کشور در بسیاری از شهرهای ایران به خیابان‌ها آمدند و فریادهای رسای خود را در قالب شعارهای زیبا به سراسر جهان مخابره کردند. دانشجویان در همدردی با خانواده‌های داغدار رخت سیاه بر تن کردند و با تحصن و شعار نویسی خشم خود را بیان داشتند. بخش اعظم تشکل‌های صنفی و مدنی با انتشار بیانیه‌های اعتراضی، اعتراض خود از این جنایت را علنی ساختند. نامداران عرصه هنر و سینما، در استوری‌های خود، نفرتشان از کشتار جوانان را ابراز داشتند. ایرانیان خارج از کشور با گردهم‌آیی‌ها و تظاهرات در شهرهای گوناگون جهان همبستگی خود را با جوانان و مردم ایران اعلام کردند.

حکومت اسلامی به پایان خط رسیده است. این را بسیاری از نیروهای درونی حکومت هم دریافته‌اند. برخی از آن‌ها به حاکمیت هشدار می‌دهند که زمان دارد از دست می‌رود و سیاست کشتار درمانی، راه در هم شکستن تمام عیار حاکمیت دینی را هموار می‌سازد. اما هسته سفت قدرت و شخص خامنه‌ای ضحاک گوشش حتی به توصیه‌های خودی‌هاشان هم بدهکار نیست. آن‌ها تصور می‌کنند جامعه در شرایط دهه ۶۰ است که با کشتار و سرکوب هزاران نفر از مخالفان سیاسی به حیات خود ادامه دهند. امروز در شرایطی که اکثریت جامعه توان سیر کردن شکم خود را ندارد، از سقفی بالای سر، پوشاک مناسب، هزینه تحصیل، شغل مناسب، تعطیلات مناسب، خدمات بهداشتی و درمانی محروم است، در شرایطی که روزانه کولبران و سوختبران را به قتل می‌رسانند، هر روز زنان و جوانان را در خیابان‌ها به بهانه حجاب و خرافات مذهبی تحقیر می‌کنند، در شرایطی که فساد تا مغز استخوان ارکان حکومت رسوخ کرده و آقازاده‌ها و سران حکومت از غارت اموال عمومی میلیاردها دلار به جیب زده‌اند و در مقابل میلیون‌ها جوان فارغ‌التحصیل بیکار از زندگی معمولی محرومند، در شرایطی که کارگران، معلمان، زنان، جوانان، روشنفکران، اقلیت‌های جنسی و فرهنگی و ملیت‌های تحت ستم در ایران هیچ امیدی به این حکومت فاسد و جنایتکار ندارند و علیه آن شورش کرده‌اند، نمی‌توان با سرکوب و اعدام، یک جنبش عظیم اجتماعی را سرکوب کرد. حکومت نه توان حل بحران اقتصادی را دارد و نه توان مقابله با فساد را و قادر به اجرای هیچ رفرمی هم نیست. بنابراین سرکوب تمام عیار، تنها ابزار حکومت در مقابله با اکثریت عظیم به تنگ آمده و جنبش «زن، زندگی، آزادی»، است. آن‌ها راهی برای عقب نشینی تصور نمی‌کنند. آنها خود را بر لبه پرتگاه می‌بینند و تلاش می‌کنند با کشتار، مردم را از پیشروی بازدارند. در چنین شرایطی تمامی تلاش نیروهای انقلابی و رزمندگان میدانی باید به میدان آوردن بیشترین نیرو به میدان مبارزه همگانی برای درهم شکستن حاکمیت استبداد دینی و دولت غارتگر باشد.

ما به عنوان مدافعان لغو مجازات اعدام، اعدام این سه جوان شجاع، اعدام قربانیان آسیب‌های اجتماعی و دستگیری‌های گسترده فعالان کارگری و مدنی در سنندج را به شدت محکوم می‌کنیم و مراتب تسلیت خود را به خانواده‌های آن‌ها و مردم کارد به استخوان رسیده ایران ابراز می‌داریم. ما بر این باوریم برای برچیده شدن چوبه‌های دار و میدان‌های تیر، باید با فرهنگ انتقام و قصاص تسویه حساب کرد. این وظیفه انسانی‌مان است که با تمام قوا درکنار خانواده‌های عزیز از دست داده باشیم و همراه آن‌ها جنبش گسترده مدنی مبارزه برای لغو مجازات اعدام و آزادی زندانیان سیاسی را به پیش ببریم و در فردای انقلاب از آن پاسداری کنیم. برای درهم شکستن قدرت دستگاه تا دندان مسلح کشتار، برای ایجاد تردید در میان نیروهای ماشین جهنمی سرکوب، به میدان آوردن بیشرین نیرو و ایجاد همبستگی مردمی میان کارگران، مزد و حقوق بگیران، جوانان، دانشجویان، ملیت های تحت ستم و تلفیق مبارزات سیاسی خیابانی با مبارزات صنفی ـ مطالباتی، یک ضرورت اساسی است.

برگرفته از هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
يكشنبه۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۲۱ می۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/feed/ 0 7086
آیا قیام مسلحانه علیه تروریسم اسلامی ناگزیر می شود؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/#respond Sun, 21 May 2023 13:53:24 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7082 علی کشتگر

تروریسم اسلامی حاکم با تکرار هر روزه اعدام ها و اقدامات جنایتکارانه اش جامعه را به سوی خشونت های متقابل می کشاند.

وقتی در سرزمین فیلسوف بزرگ راستی، نیک رفتاری، مهر ورزی و صلح خواهی (زرتشت)، جباران اهریمن خو، دروغگو، کژرفتار و آدم کش هر روز به خونریزی تازه ای دست می زنند؛ وقتی در سرزمین شاعرانی که بنی آدم را اعضای یکدیگر معرفی کرده اند، و پیام انسانی “با دشمنان مدارا” سروده اند، رژیم خون ریز اسلامی اعدامهای فردی و جمعی وشکنجه و تجاوز را جانشین مدارا کرده و روزی نیست که ضحاک وار خون جوانان وطن را نریزد؛

وقتی هر روز گل های سر سبد ایران با احکام قاضیان بیدادگر پرپر می شوند و برای همیشه داغ آنان بر دل و جان دوستان و خانواده هایشان می نشیند؛ وقتی کرد بودن، بلوچ بودن، عرب خوزستانی بودن و یا آن که ضد ولی فقیه بودن برای بی دلیل کشته شدن به دست تروریستهای ارعابگر کافی دانسته می شود؛ وقتی نان آور محروم و جوان خانواده های زیر ستم مضاعف ایران به گناه کولبری به ضرب گلوله به خون می غلتد؛ در زمانه ای که در چهار گوشه این سرزمین بلا زده “جان انسان از مزد گورکن” ارزان تر است؛ وقتی جباران فاسد، سرزمین ثروتمند ایران را به تمامی غارت می کنند و پاسخ دهها میلیون شکم گرسنه را به سرب داغ، درفش شکنجه و تحقیرشبانه روزی حواله می دهند؛ وقتی مزدوران بسیجی چشم دختران ایران را در خیابانها و میادین کشور هدف قرار می دهند؛ وقتی به فتوای رهبر جنایتکار تروریسم اسلامی، تجاوز در زندان مباح می شود، و حملات شیمیائی به دختران مدارس سراسر کشور واجب می شود؛ وقتی در سرزمینی با طبیعت بسیار ثروتمند، هزار هزار کودک در برابر چشمان مادران محرومشان شبها با شکم گرسنه سر به زمین می گذارند؛

وقتی کار غارت ثروتهای ملی ایران به جائی می رسد که آه بینوایان در همه شهرها و روستاهای ایران وجدان هر انسان با شرفی را به درد می آورد؛ وقتی از شدت اعدام و کشتار، فضای ایران بوی خون جوانان وطن گرفته؛ در زمانه ای که “روسپی نامردمان” در کاراند و “نیکخو آزادگان در بند”، بیم آن دارم که مبارزه بی خشونت هم به سرنوشت اصلاحات دچار شود و جوانان مبارز و مردم گرسنه و محروم به این نتیجه برسند که مبارزه بی خشونت با رژیمی که خشونت ذات آن است و بی مهابا هر اعتراضی را به اعدام و کشتار می کشاند پاسخگو نیست. اگر ایران به این نقطه برسد، سرنوشت کشور نامعلوم است و از دست کنشگران طرفدار مبارزه بی خشونت کمتر کاری ساخته خواهد بود.

ای کاش به همت کنشگران و مبارزان سیاسی کشور از هر فکر و عقیده ای ، تا دیر نشده جبهه ای از چهره های سیاسی مبارز و مورد اعتماد مردم شکل بگیرد تا دریای خشم و نفرت مردم را به سوی مبارزات دهها میلیونی بی خشونت سوق دهد که این بهترین راه نجات ایران است.

اما در غیاب چنین تشکلی از چهره های سیاسی مخالف رژیم سازماندهی اعتراضات مردم و خواست دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه آنان به امری غیرممکن تبدیل شده است. در چنین شرایطی سر برآوردن جنبش های مسلحانه در گوشه و کنار ایران با هدف ترور عوامل جنایتکار رژیم امری است که بتدریج رایج خواهد شد. در صورت شتاب گرفتن این روند، ایده سازماندهی و تبلیغ گفتمان مبارزه بی خشونت روز به روز بی اعتبارتر می شود.

تکرار می کنم ای کاش همه چهره ها و گرایش های دموکراسی خواه صرفنظر از هویت و عقاید مختلف خود سرمایه های سیاسی خود را برای ایجاد جبهه نجات ملی خرج کنند، تا بتوانند وظیفه تاریخی سازماندهی عبور از تروریسم اسلام به دموکراسی را سازمان دهند. در غیر اینصورت همه سرمایه هایی که به قیمت گران به دست آورده اند برباد می رود. هنوز برای این کارستان بزرگ فرصت داریم، فرصتی که ممکن است به سرعت از دست برود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/feed/ 0 7082
ما و جنگ اوکراین – جمعی از هواداران حزب تودۀ ایران (داخل کشور) http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7-%d9%88-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%88%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%ad%d8%b2%d8%a8/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7-%d9%88-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%88%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%ad%d8%b2%d8%a8/#respond Fri, 19 May 2023 06:27:32 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7077 برگرفته از اخبار روز

با گذشت بیش از یک سال از وقوع جنگ اوکرایین شاهد آشکار شدن صف‌بندی‌های متفاوت میان حزب‌های کمونیست و کارگری جهان در برابر این جنگ هستیم. اکنون می‌توان سه خط موضع‌گیری را در میان حزب‎های کمونیست و کارگری مشاهده کرد. نقطه عطف این اختلاف‌نظرها در۲۲مین همایش حزب‎های کمونیست و کارگری در هاوانا بود که ۲۰حزب در رد تجاوز و محکوم کردن روسیه و۱۹ حزب در دفاع از روسیه(۴ حزب هر دو بیانیه را امضا کرده بودند) طی دو بیانیه جداگانه نظرشان را اعلام کردند. بخش مهمی از احزاب کمونیست و کارگری هم با فرمول‌بندی هر دو گروه موافقت نکردند و هیچ‌یک از بیانیه ها را امضا نکردند.(برای مشاهده متن بیانیه ها می‌توانید به اینجا و اینجا مراجعه کنید).

 از دید ما این اختلاف‎ها در تحلیل متفاوت و درک ناهمساز از عملکرد امپریالیسم در عصر جهانی‌سازی، تهاجم نولیبرالیسم به طبقه کارگر و زحمتکشان، شناخت ناقص از شیوه‌های نوین پیکار طبقاتی و پیوندهای ارگانیک آن‌ با جنبش‌های جدید ضد هژمونیک در جهان ریشه دارد. پدید آمدن شرایط جدید جهانی با چهار ابر چالش زیر که فراروی بشریت قرارگرفته‌اند پیوند علت و معلولی دارند.

۱- تهدید زیست‌بوم کره زمین (انقراض گونه‌های جانوری و گیاهی و گرمایش کره زمین)

۲- فاصله  نجومی فقر و ثروت بین کشورهای شمال و جنوب

۳- ژرفش شکاف طبقاتی در میان جوامع به‌ویژه در جوامع پیرامونی

۴- گسترش اشکال گوناگون و نوین دیکتاتوری و سرکوب در کشورهای جهان

این ابر چالش‌ها هم ابژه و هم سوژه یورش انحصارهای سرمایه‌داری غرب به جهان بوده که به‌صورت جهانی‌سازی، پسامدرنیسم و نولیبرالیسم ظهور یافته‌اند.

۱) جهانی‌سازی و پسامدرنیسم یورش انحصارهای سرمایه‌داری جهانی برای فتح آخرین جزایر غیر سرمایه‌داری و غلبه بر برج و باروهای مقاومت در برابر سرمایه‌داری جهانی بود که در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ به مدد رشد فناوری ارتباطات و اطلاعات و حمل‌ونقل عملی شد. جهانی‌سازی دیوار چین و نیز دیوار برلین را در برابر سرمایه‌داری انحصاری غرب فروریخت و نوع جدیدی از زنجیره تأمین تولید امپریالیستی را ‌که در آغاز سده بیستم غیرقابل تصور بود در سراسر جهان گسترد و نتیجه آن در بسیاری موارد تقسیم کار جهانی جدید برای اقتصادهای جوامع پیرامونی و کانونی بود. جهانی‌سازی به برخی کشورها مانند چین نقش کارخانه جهان داد که مایه رشد اقتصادی چشمگیری شد و این کشور را به جایگاه مهم خود در سده‌های هجدهم و نوزدهم؛ پیش از این‌که اقتصاد شکوفای آن در خود فرو برود برگرداند؛ اما هم‌زمان استثمار و بهره‌کشی از طبقه کارگر اروپا و سایر اقتصادهای در حال توسعه را شدت داده و بهره‌کشی از طبیعت را به منتهی درجه خود رسانده است.

سویه فرهنگی جهانی‌سازی به نام پسامدرنیسم آمریکایی کردن فرهنگ، هنر و علم را در پی داشت که موجب تسلیم و یا از صحنه بیرون راندن هرگونه تفکر و نگرش به جهان از دیدگاه غیر غربی بود، چنان چه اندیشمندان بورژوا آن را پایان تاریخ نامیدند.

پسامدرنیسم به پدیدار شدن کانون‌های مقاومت تراژیک و رمانتیک در برخی جامعه‌های سنتی به‌ویژه مسلمان کمک کرد. این مقاومت در بین بخشی از نیروهای سوسیالیست ضدامپریالیست و مسلمان سنتی همدلی و نزدیکی ایجاد کرد و به‌تدریج به پدید آمدن ‌نوعی محور مقاومت متناقض و پارادوکسیکال منجر شد. در سوی دیگر فضای مناسبی برای شکل‌گیری جنبش‌های دمکراسی‌خواهانه و ضداستبدادی ( اتوریته) ایجاد شد، که با سیاست دوپهلو و پیچیده مماشات و بهره‌برداری انحصارهای سرمایه‌داری غربی از این جنبش‎ها در مبارزه درون بورژوایی برای غلبه بر رقیب یا سرکوب کامل آن‌ها در صورت گسترش رادیکالیسم در این جنبش‎ها، واکنش منفی و سوءظنِ محور مقاومت به این جنبش‌ها را برانگیخت.

۲) نولیبرالیسم: سیاست‌های دولت رفاه کینزی و اشتغال کامل، دستاوردهای مهمی برای طبقه کارگر به بار آورد اما هم‌زمان باعث انباشت شدید و غیرقابل‌باور سرمایه نزد بخش‌های کوچکی از بورژوازی غرب نیز گردید. پروژه نولیبرالیسم را از این نظر می‌توان تهاجم سرمایه‌داری انحصاری غرب به دستاوردهای طبقه کارگر تعبیر کرد که با حمله به سازمان‌های صنفی و سندیکایی و سیاسی طبقه کارگر و خودباوری طبقاتی آن در جهت سلب مالکیت از توده‌ها و شدت بخشیدن به انباشت مجدد سرمایه انجام شد. نولیبرالیسم همچنین به بازسازی طبقاتی درون سیستم سرمایه‌داری منجر شد. در این‌جا بایستی تذکر دهیم علیرغم این در به کار بردن افراطی این اصطلاح احتیاط می‌کنیم. به نظر ما به کار بردن مطلق نولیبرالیسم برای تبیین سیاست‌های اقتصادی بورژوازی هیچ کمکی به درک و شناخت ساختار و بافتار و کارکرد این اقتصادها نکرده، برعکس تأکید بیش از حد بر آن موجب به سایه بردن سیاست‌های ضد مردمی بخش‌های گوناگون بورژوازی در اقتصاد می‌شود. همچنین بایستی در نظر داشت اجرای سیاست‌های نولیبرالیستی در اقتصادهای مختلف پیامدهای متفاوتی به بار آورده، مثلاً در کشورهایی مانند بریتانیا و برخی اقتصادهای غربی ایجاد دگرگونی اساسی در الگوی مسلط روابط اجتماعی و باز توزیع دارایی‌ها به سود طبقات بالاتر بود؛ اما اجرای این سیاست‌ها در روسیه به پدیداری الیگارشی (گروه اندکی که با غصب دارایی‌های مردم شوروی کنترل کشور را در اختیار گرفتند) قدرتمندی منجر شد، در ایران به غارت ثروت‌های ملی و باز توزیع آن به سود بورژوازی تجاری و بوروکراتیک نوکیسه، زیرزمینی شدن اقتصاد از طریق تملک دارایی‌های ملی توسط امپراتوری بیت، صنعت زدایی و تجاری‌سازی خدمات عمومی و گسترش دست‌اندازی به طبیعت و حقوق مزدبگیران منجر و در نهایت تغییرهای بنیادی در آرایش نیروهای رأس هرم قدرت ایجاد کرد. با تمام این‌ها اجرای سیاست‌های نولیبرالیستی نوعی هماهنگی و همگنی بین طبقات مسلط پدید آورد که بعدتر در پیشبرد سیاست خارجی و امپریالیستی نقش مسلط به دست آوردند.

۳) امپراتوری و امپریالیسم: از نظر ما در دوران کنونی، بین جهانی‌سازی و اجرای سیاست‌های اقتصادی نولیبرالیستی با پوست‌اندازی امپریالیسم و اقتصاد سرمایه‌داری، رابطه دیالکتیکی و علت و معلولی وجود دارد، اگرچه از نظر ماهیت تفاوت چشمگیری بین امپریالیست‌های کنونی با دورانی که لنین تز امپریالیسم به‌مثابه بالاترین مرحله سرمایه‌داری را داد دیده نمی‌شود، اما به علت تغییر و دگرگونی‌های چشمگیر در مراودات مالی و صنعتی در اثر پیشرفت ارتباطات و حمل‌ونقل و استفاده گسترده از هوش مصنوعی و ایجاد ارزش اضافه بسیار بالاتر از آغاز سده بیستم، شاهد تفاوت آشکاری در شیوه عمل آن‌ها هستیم. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها گسترش شدید سرمایه‌داری در جهان و فتح سنگر سرزمین‌های سابقاً سوسیالیستی اتحاد شوروی و شرق اروپا و همچنین گسترش آن به چین است که باعث رشد چشمگیر تولید صنعتی و افزایش ارزش اضافه و تصاحب آن توسط ابربورژوازی مالی و تجاری گردیده و از سوی دیگر به پدیدار شدن اقتصادهای نوظهور انجامیده. این گسترش باعث تشدید تنش میان یک‌جانبه‌گرایی و چندجانبه‌گرایی آمریکا و سایر قدرت‌های سرمایه‌داری جهانی گردیده است. آمریکا هم‌زمان با این‌که در برخی هدف‌های سیاسی و اقتصادی با دیگر دولت‌های سرمایه‌داری اشتراک منافع دارد، ولی به دنبال منافع مستقل خود نیز هست (شعار معروف ترامپ” امریکا را دوباره بزرگ سازیم” تجلی نمونه‌وار این رویکرد است). افزایش و ژرفش این تنش در رقابت امپریالیستی تغییر بسیار مهمی پدید آورده، به این معنا که موجب جدایی نسبی رقابت اقتصادی از رقابت نظامی گردیده است. نتیجه چنین پدیده‌ای این است که رقابت ژئوپلیتیک را دیگر نه نقطه کانونی رقابت امپریالیستی بلکه باید یکی از جنبه‌های این رقابت فرض کنیم. چنان‌که اریگی می‌نویسد «انباشت قدرت جمعی به‌منزله تنها بنیاد استوار برای سلطه در نظام جهانی است، این سلطه با توازن توأمان اجماع و قهر ساخته و نمود می‌یابد.» در این اجماع و قهر برخی قدرت‌های امپریالیستی جایگاه هژمونیک می‌یابند و وظیفه استمرار روند انباشت سرمایه و محافظت از رشد روزافزون دارایی را بر عهده می‎گیرند. در دوره‌ای بریتانیا و سپس آمریکا با تکیه بر توانمندی‎ها ، ارزش و اعتبار خود توازن قدرت را به سود خود برهم زدند و در نقش یک دولت سلطه‌طلب جایگاه حافظ منافع غرب را به دست آوردند. در دوران کنونی آنچه از آن به‌عنوان جهان چندقطبی یاد می‌شود چیزی جز رقابت بین امپریالیست‌ها و ظهور قدرتهای جدید نیست.

 پیکار طبقاتی و پیکار ضد امپریالیستی و جنگ اکرایین

از دیدگاه ما چپ ضد امپریالیست همچنان اسیر ایده‌های قدیمی خود است و به‌جای مقاومت در عرصه‌های پیکار طبقاتی و کارگری به مقاومت در سپهر ضد جهانی‌سازی گرایش دارد. این بخش از چپ سنتی با خلاصه کردن مبارزه ضد امپریالیستی در مبارزه ژئوپلیتیک، دانسته یا نادانسته مبارزه طبقاتی را به محاق برده و به انحلال مبارزه علیه دیکتاتوری و رهایی‌بخش در محور مقاومت علیه امپریالیسم غرب دست می‌زنند. آنان با تعریف و درک الکن از امپریالیسم و ارتباط آن با پیکارهای طبقاتی، پیکار علیه جهانی‌سازی را در قالب مبارزه ضد امپریالیستی در اولویت قرار داده‌اند. آن‌ها فراموش می‌کنند که هسته مرکزی امپریالیسم را بورژوازی جهانی تشکیل می‌دهد که در غارت خلق‌ها و زحمتکشان و طبیعت با هزاران رشته به هم متصل‌اند. فراموش می‌کنند که فاشیسم معلول سرمایه‌داری است و نه علت آن . آن‌ها چه اعتراف بکنند یا با جملات انقلابی آن را پنهان کنند، درکنار بخشی از بورژوازی علیه بورژوازی دیگر قرار می‌گیرند. چنین سیاستی موجب می‌شود آن‌ها جایگاهی در مبارزات ضد دیکتاتوری و دمکراتیک نداشته و معمولاً در پشت سر دیکتاتورهایی مانند اسد، پوتین یا رئیس‌جمهور بلاروس و یک دوجین دیکتاتور کوتوله در ظاهر ضد جهانی‌سازی قرار بگیرند. آن‌ها از همین دیدگاه محور مقاومت به تحلیل جنگ اوکرایین می‌پردازند که در همه تحلیل‌های این نحله فکری نتایج یکسانی دیده می‌شود:  موضع‌گیری آشکار به طرفداری از حکومت‌های به لحاظ سیاسی و اجتماعی ضد مردمی، ارتجاعی و قرون‌وسطایی و به لحاظ اقتصادی هارترین و فرومایه‌ترین لمپن بورژوازی چون ج.ا یا سوریه و روسیه و ایستادن در کنار رسانه‌های امنیتی در برابر جنبش‌های توده‌ای همچون جنبش زن، زندگی، آزادی. نگاهی به موضع‌گیری‌های این به‌اصطلاح چپ‌های ضد امپریالیست و طرفدار روسیه در جنگ اوکرایین در سخنان افرادی چون دکتر محیط و سرمقاله‌های تارنگاشت های ده مهر، پیک نت، راه توده و مجله‌هایی مانند دانش و مردم، هفته و فعالان رسانه‌ای آن‌ها در اخبار روز و سایت‌های چپ نشان دهنده موضع ارتجاعی و ضد مردمی این نحله فکری است.

در پایان

ما موضع اصولی حزب توده ایران در حمایت از جنبش ژینامهسا-امینی و مشارکت فعال در آن و دفاع آشکار و بدون لکنت از آزادی‌های دمکراتیک فردی و اجتماعی را نتیجه منطقی سیاست مبارزه ضد دیکتاتوری و سنت مبارزه اجتماعی حزب در پیکار طبقاتی ارزیابی می‌کنیم.

ما ضمن تائید موضع اعلام شده در بیانیه مشترک احزاب کمونیست و کارگری علیه جنگ اوکرایین، و بیانیه مشترک حزب‌های کمونیست و کارگری به مناسبت یک سال جنگ امپریالیستی در اوکراین، جنگی که با تحریک و زمینه‌سازی امپریالیسم آمریکا و ناتو آتش آن دامن‌گیر خلق‌های زحمتکش روسیه و اوکرایین شده است، مبارزه برای صلح و علیه بورژوازی را در چارچوب مبارزه ضد امپریالیستی و طبقاتی ارزیابی و ضمن پشتیبانی از این سیاست در جهت گسترش این دیدگاه در میان توده‌های کارگران و زحمتکشان تلاش کرده و خواهیم کرد.

ما ضمن ابراز همدردی با مردم رنج‌دیده و داغدار اوکرایین و روسیه که در اثر سیاست‌های دولت خائن و کودتایی زلنسکی و جنگ با روسیه دچارآن شده اند، خواهان اعلام آتش‌بس فوری و بی اما و اگر جنگ از سوی ارتش روسیه و توقف کامل عملیات نظامی از هر دو سو، توقف تجهیز نظامی اکرایین توسط ناتو و برداشتن گام‌های اصولی برای ایجاد شرایط صلح بین دو ملت روسیه و اکرایین هستیم.

جمعی از  هواداران حزب تودۀ ایران(داخل کشور)

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7-%d9%88-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%88%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%ad%d8%b2%d8%a8/feed/ 0 7077
انقلاب کنونی ایران در آیینه‌ی تاریخ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/#respond Mon, 15 May 2023 14:19:45 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7072 امید نیک

مارکس می‌گوید «انسان تاریخ خودش را می‌سازد و تاریخ انسان را می‌سازد.»

جمله فوق بیان رابطه دیالکتیکی انسان با تاریخ است، اما در این جا سخن از انسان کلی یا نوع انسان است. هر چند این انسان کلی، حاصل اجتماع آدمیان است ولی حاصل جمع ریاضی فعالیت تک‌تک انسان ها نیست؛ چون حاصل تغییرات، کیفی و جهشی مستمر است. بشر یک روز چشم باز کرده و یونان را دیده و یک روز چشم باز کرده و روم را دیده و روزی دیگر انقلاب کبیر اکتبر ۱۹۱۷ علیه فئودالیسم و بورژوازی را دیده و… که ریشه در گذشته دارند ولی از روی اجزا و عناصر گذشته نمی‌توان کیفیت جدید کنونی را استنتاج کرد چون از گذشته تا به حال، جهش و تغییرات کیفی رخ داده است. همچنان که از روی میمون‌های انسان‌نما نمی‌توان انسان کنونی را استنتاج کرد. زمانی میمون‌های انسان‌نما روی زمین زندگی می‌کردند و سپس به یک‌باره نوع انسان بر روی زمین ظاهر شده است. بین میمون‌های انسان‌نما و انسان هیچ چیز دیگری وجود ندارد تنها توضیح و توجیه برای این پدیده «جهش» است.

انقلاب هم یک جهش است که تضادهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… زیر بنای آن را می‌سازند. جامعه جدید با کیفیت جدید قابل استنتاج از شرایط قبلی نیست. درست مانند پیدایش حیات؛ پیش از حیات مولکول‌های ماده‌ی بی‌جان در کنار هم بودند و یک روز بر روی زمین حیات پدیدار شد. برای مولکول‌های مادی که کیفیت جدید، یعنی حیات را داشتند، یک جهش رخ می‌دهد و پدیده‌ی جدید با کیفیت جدید به وجود می‌آید. پیدایش حیات از ماده‌ی بی‌جان، بین این دو حالت یعنی ماده‌ی بی‌جان و ماده‌ی جاندار همان حلقه گمشده تکامل است که هرگز یافت نخواهد شد چون نیست، بلکه فقط جهش صورت گرفته است. این حلقه گم شده همیشه مورد پرسش واقع می‌شود چون نگاه و تفکر پرسش کننده‌ها با ابزار منطق صوری کار می‌کند. در صورتی که منطق دیالکتیک، یعنی هستی، نیستی و شدن است. بدین دلیل پاسخ به این که، انقلاب چه زمانی رخ می‌دهد همیشه بدون پاسخ است ولی در این که انقلاب رخ می‌دهد تردیدی نیست چون جهش در ذات ماده است. در انقلاب کنونی ایران به یک باره، به طوری که غیر قابل پیش‌بینی بود همه و در همه جا به طور نسبی حول شعار محوری «مرگ بر خامنه‌ای» گرد آمدند. زنان با پشتیبانی مردان پوشش اختیاری را به قیمت هزینه‌های گزاف در دستور کار خود قرار داده‌اند و در یک کلام، در انقلاب زن، زندگی، آزادی، بایدها و نبایدهای رژیم ملاها زیر سئوال می‌رود. جامعه کیفیت جدیدی را به نمایش می‌گذارد. پس جهش صورت گرفته است.

در انقلاب اکتبر شبی که کمیته مرکزی می‌خواست تصمیم بگیرد که شعار مبارزه مسلحانه در دستور قرار بدهد یا نه، ناگهان خبر رسید که سربازان کاخ اسمولنی را به تصرف در آورده‌اند. در این جا پاسخ به این سئوال که چرا با وجود این همه فقر و بدبختی انقلاب نمی‌شود معلوم است. جهش اجتماعی را نمی‌توان با رابطه علت و معلولی پاسخ داد. فی‌المثل، با افزایش هر درجه حرارت به یک میله مسی، یک میلیمتر به طول آن اضافه می‌شود. پس اگر ۲۰ درجه حرارت باشد، طول میله مسی بایستی ۲۰ میلیمتر اضافه شود. یعنی با یک تناسب ساده جواب مسئله به صورت ماتریالیسم مکانیستی پیدا می‌شود. ولی با چنین برداشت و دستورالعمل ماتریالیسم مکانیستی، نمی‌توان پیش‌بینی انقلاب را نمود. به همین جهت در مباحث مربوط به انقلاب اکتبر، نه لنین و نه تروتسکی هیچ یک اعتقاد نداشتند که فقر اقتصادی موجب انقلاب می‌شود. انقلاب ریشه در شرایط اجتماعی دارد ولی تابع قوانین ماتریالیسم مکانیستی نیست. برای شروع انقلاب دلائل بی‌شمار و تضادهای بی‌شماری را می‌توان ذکر کرد، اما هیچ یک از آن‌ها موجب جهش نمی‌شود.

اما جنبه معکوس این موضوع درست است. بدون تضاد طبقاتی، بدون فقر، بدون تضادهای فرهنگی، بدون شکاف در هیئت حاکمه، بدون تشکیلات سیاسی و …. امکان انقلاب وجود ندارد. ولی نتیجه‌گیری پوزیتویستی به شکل ریاضی یا یک گزاره دو سویه «الف اگر و تنها اگر ب» نادرست است. چنین برداشت های ماتریالیسم مکانیستی جز به خطا رفتن کمکی نمی‌کند.

حال ببینیم اندیشمندان بزرگ دراین باره چه می‌گویند. از هگل شروع می‌کنیم که فلسفه ایده‌آلیسم عینی او، جنبه تاریخی دارد. اندیشه‌ی هگل به واکنش‌های دیالکتیکی بر تکامل تاریخی و نظام فلسفی متکی بود. این حکم را صادر کرده بود که «هرآنچه که فهمیده نمی‌شود، زیست آن متوقف می‌شود» که با ایده‌آلیسم عینی او سازگار بود. البته این حکم هگل، در رابطه با انقلاب کنونی ایران در شرایط فعلی صدق می‌کند بدین مفهوم که مردم دیگر حرف حاکمیت را نمی‌فهمند که زیست حکومت ملاها را دچار اخلال و نهایتا اخراج خواهند کرد.

مطلب دیگر نفی اراده‌گرائی برای انقلاب است. انقلاب به دلیل اراده مردم بوجود نمی‌آید، یعنی در هنگام انقلاب این اراده وجود دارد ولی اراده مردم نیست که موجب انقلاب می‌شود. در موارد بسیار گفته می‌شود که با افزایش آگاهی و دخالت آگاهی انسان می‌تواند سرنوشت خود را به دست بگیرد. اما اساس نظریه هگل درباره تاریخ این نیست که انسان بر اساس آگاهی‌اش تاریخ را می‌سازد (آگاهی تک تک انسان‌ها). این مسئله بعدها به صورت نظریات رفورمیستی در آمد که می‌گفت «اول انسان‌ها را آگاه سازید، سپس به جامعه و بهشت آرمانی خود می‌رسید». وضعیت سیاسی اروپا و آمریکا و غرب، گواه بطلان این نظریه است.

در این که آگاهی نقش تعیین کننده در انقلاب و کیفیت آن ندارد کافیست به انقلاب مشروطیت نگاه کنیم. در زمان انقلاب مشروطیت ۹۸ درصد مردم ایران بی‌سواد بودند ولی پیشرفته‌ترین قانون اساسی را در انطباق زمانی خود برای مردم تدوین کردند. در سال ۵۷ با تقریب ۷۵ درصد مردم ایران با سواد بودند و بدترین قانون اساسی را با توجه شرایط زمانی به ارمغان آوردند، به همین جهت لازم است که به عوامل مشخص و ویژه در انقلاب توجه شود.

هگل در باره تاریخ (بر اساس منطق دیالکتیک) معتقد بود که وحدتی از پیوستگی و گسستگی است. وی معتقد به جهش کیفی در تاریخ است. هگل چنین می نویسد:

هرچند طبیعت به طور منطقی در بیان ترکیب‌بندی ویژه، توسعه پیدا می‌کند، اما این توسعه مکانیکی نیست بلکه رشدی شتابان است و از ترکیب‌بندی جدیدی که می‌رسد لذت می‌برد. به بیان دیگر جهش می‌کند. مدتی در آن می‌آرامد. درست مانند یک صدف منفجر می‌شود تا این که به هدف خویش برسد. در آن مدتی استراحت کند، یا مانند فلز ذوب شده، نه مانند یک روغن مایع، بلکه ناگهان. سپس در این شرایط توقف می‌کند. چون یک پدیده به متضاد مطلق خودش گرد می‌کند. یعنی نامتناهی است و این ظهور از نامتناهی یا از نیستی، یک جهش است و این ترکیب‌بندی در تولد جدید قدرتمند، چیزی است که در ابتدا برای خویشتن می‌زید؛ پیش از آن که از رابطه‌اش با دیگری با خبر شود، به همین ترتیب فردیت رشد یابنده هم، از این جهش در خوشی است و هم جنین دوران این خوشی در صورت جدید است تا این که به تدریج در معرض نفی قرار گیرد و ناگهان فرو پاشد.

هگل

هگل در عین حال معتقد بود که زمینه‌های یکسان در تاریخ، زاینده‌ی صورت‌بندی‌های مشابه، یکسان و یکتا نمی‌شوند. مثال مشهور او درباره آلمان و فرانسه بود. وی معتقد بود که هر دو کشور با فروپاشی فئودالیسم به یک نظام سیاسی و اقتصادی یکسان نمی‌رسند و نوع حکومتی که در فرانسه بعد از فروپاشی فئودالیسم پیدا شد با آنچه در آلمان آفریده شد متفاوت است. در این جا هگل معتقد به تکرار تاریخ نیست. این مطلب بسیار روشن مورد تائید مارکس هم واقع است. زمانی که می‌گوید فروپاشی فئودالیسم در انگلستان و فرانسه و پیدایش سرمایه‌داری در این دو کشور به یکسان اتفاق نیفتاده است. بدین ترتیب هر دو متفکر به ویژگی‌های حرکت تاریخ معتقد بودند و یک نسخه واحد را در تحولات تاریخی برای هر کشوری نمی‌نوشتند. در حالی که هر دو به جهش و تکامل صورت‌بندی‌های اجتماعی اعتقاد داشتند. در انقلاب کنونی ایران مسئله زنان و احقاق حق آن‌ها در صدر مسائل قرار گرفته است، که بر اساس نظریات احزاب کمونیست کلاسیک و سنتی، یک مسئله روبنایی محسوب می‌شد ولی به تضاد عمده در انقلاب کنونی تبدیل شده. به همین جهت تاریخ از ما می‌طلبد که عوامل کلیدی و اصلی را برای انقلاب در دوران‌های مختلف در نظر بگیریم. تکرار کلیشه‌های گذشته و عصبیت به خرج دادن، مسئله انقلاب و راه حل آن را برای ما فراهم نمی‌کند. خلاصه این که انقلابات گوناگون با راه‌های گوناگون رخ می‌دهد.

هگل اضافه می‌کند: «دست یافتن به هسته مرکزی که همه نیروها در آن متمرکز شده باشد […]». در این جا این موضوع مطرح نیست که این هسته مرکزی، صورت پادشاهی داشته باشد یا جمهوری.

در ضمن اضافه می‌کند که پدیده جدید که ناشی از تضاد‌های درونی آن شکل می‌گیرد باید بتواند تمام تضاد‌های لاینحل نظام قبلی را حل کند وگرنه پدیده جدید راه قهقرا را در پیش می‌گیرد و مشکلی می‌شود اضافه بر مشکلات قبلی (انقلاب سال ۵۷). رسیدن به کیفیت جدید با یک چک سفید امضا رخ نمی‌دهد. کسانی که چنین چکی را امضا می‌کنند باید عواقب آن را در نظر داشته باشند. مثل تمام اتفاقاتی که با جانب‌داری‌های بی‌دلیل (حزب توده ایران و…) در انقلاب ۵۷ رخ داد.

اما تجربیات انقلاب کبیر فرانسه و کمون پاریس مارکس را به این نتیجه می‌رساند که تنها نیروی محرکه نوسازی تاریخ، نبرد طبقاتی است که در تحلیل نهائی از وضعیت اقتصادی و طبقاتی جامعه ناشی می‌شود. بدین جهت در ابتدای مانیفست می‌نویسد: «تاریخ چیزی نیست جز نبرد طبقاتی».

واقعیت این که انقلاب کنونی ایران با تضادهای فراوان اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و انسانی و…محاصره شده است و پوسته حکومت می‌رود که در آینده‌ی نه چندان دور در هم بشکند. نباید به هیچ چیز کم بها داد. این انقلاب ملی دموکراتیک است و نه سوسیالیستی، حتی اگر هژمونی و رهبری آن در دست طبقه کارگر و بلوک چپ قرار بگیرد.


از آن جایی که مرحله انقلاب ملی دموکراتیک است، به طور یکسان از طرف تمام مردم به پیش رانده می‌شود. ولی این گفته لنین را هم نباید فراموش کرد:

«برای این که انقلاب‌های دموکراتیک و ملی به پیروزی نهایی برسند باید طبقه کارگر در نهایت سرکردگی و هژمونی آن را در دست داشته باشد.»

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/feed/ 0 7072
در مورد خطر اعدام زندانیان سیاسی خلق عرب در اهواز http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%84%d9%82-%d8%b9%d8%b1/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%84%d9%82-%d8%b9%d8%b1/#respond Sat, 13 May 2023 13:58:52 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7067 داس مرگ بالای سر زندانیان سیاسی اسیر جمهوری اسلامی همچنان در حرکت است . اکنون خبر می رسد که در روزهای اخیر ، ۶ تن از زندانیان سیاسی خلق عرب به نام های علی مجدم، محمدرضا مقدم، معین خنفری، حبیب دریس، عدنان غبیشاوی و سالم موسوی، که در بیدادگاه های رژیم به اتهامات واهی ” محاربه” و “ارتباط با بیگانگان” به اعدام محکوم شده اند، برای اجرای حکم به سلول های انفرادی منتقل شده اند. این افراد اواسط زمستان ۱۳۹۷، همزمان با اعتراضات گسترده کارگری در استان خوزستان بازداشت شده و در بازداشتگاه های رژیم در شهر اهواز تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفته اند و برای آنها پرونده سازی شده است. گزارش می رسد که به دنبال انتشار این خبر فضای شهر اهواز به شدت امنیتی شده است و شایعاتی هم مبنی بر اعدام آنها شنیده می شود.

بنا به گزارش کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از آغاز سال ۲۰۲۳ تا کنون دست کم ۲۰٩ نفر در ایران اعدام شده‌اند. ده ها تن از اعدام شدگان زندانیان سیاسی بوده اند. همین گزارش می افزاید که شمار اعدام ها احتمالاٌ بیشتر از رقم اعلام شده است و بسیاری هم در خفا اعدام شده اند. بر طبق ارزیابی سازمان ملل متحد ایران تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بالاترین شمار اعدام ها را به نسبت جمعیت در جهان دارد و هر هفته به طور متوسط بیش از ده نفر در ایران اعدام می شوند. این در حالی است که هنوز ده ها تن از بازداشت شدگان متهم به شرکت در انقلاب ژینا در زندان به سر می برند و خطر مرگ جان آنها را تهدید می کند.

دستگاه قضائی بیدادگر و فاسد جمهوری اسلامی سابقه طولانی در پرونده سازی و نسبت دادن اتهامات واهی به زندانیان سیاسی و عقیدتی دارد. با وجود این هر وجدان بیداری نه تنها اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی، بلکه نفس بازداشت و زندانی کردن آنها را، با هر عقیده و مرامی و در ارتباط با هر گروه و سازمانی، محکوم و از آن ابراز تنفر می کند.
برای جلوگیری از تداوم آدم کشی های جمهوری اسلامی در زندانها راهی جز تشدید مبارزه با این رژیم در همه عرصه های مبارزه سیاسی و طبقاتی وجود ندارد. تحمیل خواست لغو احکام اعدام و آزادی کلیه زندانیان سیاسی به رژیم یکی از هدفهای اولیه این مبارزات است.

کشتار مبارزان در زندان ها، صدور احکام اعدام، بازداشت های گسترده، همگی به منظور ارعاب مردم معترض صورت می گیرد. در واقع رژیم با کشتار زندانیان سیاسی، مردم را در بیرون زندان ها تهدید می کند. اما اگر مردم نشان دادند که از جان عزیزان در بند خود نخواهند گذشت و به دفاع از زندانیان سیاسی برخواهند خواست، اگر نشان دادند که مرعوب فضائی که رژیم به این ترتیب سعی در ایجاد آن دارد نمی شوند، در این صورت ارتکاب این اعمال برای رژیم دشوارتر و پر هزینه تر خواهد شد و این یگانه راه موثر برای جلوگیری از تداوم شکنجه و کشتار در زندان ها و برای نجات زندانیان دربند نیز خواهد بود.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۱۱ می ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%84%d9%82-%d8%b9%d8%b1/feed/ 0 7067
ماهیت قطب‌ها و بلوک‌های جهان کنونی، ارتجاعی یا ارتقایی؟ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d9%82%d8%b7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d9%84%d9%88%da%a9%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d9%82%d8%b7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d9%84%d9%88%da%a9%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%a7/#respond Mon, 24 Apr 2023 11:50:27 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7061 امید نیک

در یک نگاه کلی، دو بلوک و قطب در جهان کنونی ما خودنمائی می‌کنند.

اول – بلوک و قطب غربی و یا غرب محور، شامل آمریکا، اتحادیه اروپا (۲۷ کشور) ژاپن و… که در هم‌پیوندی‌های، نظامی، امنیتی، سیاسی، اقتصادی و… در قالب ناتو، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و… با هم کار می‌کنند که عملکرد و سابقه نه چندان کوتاه آن‌ها، حداقل در چند دهه گذشته با آمار و ارقام و امثال و مصداق اظهر من الشمس است و لازم به توضیح و تفسیر ندارد، و مد نظر این یاداشت نیست.

دوم- بلوک شرق ویا شرق محور، که شامل کشور های چین، روسیه، ایران، عربستان، بلاروس، بحرین، قزاقستان، افغانستان(طالبان)، میانمار(برمه)، احتمالا پاکستان و سوریه و …کشورهایی که بصورت کاندید عضو، ناظر و یا در صف قبول تقاضا، انتظار پیوستن به این بلوک را دارند می‌شود. عنقریب که نه تنها کشورها، بلکه گروه هایی مثل حوثی‌های یمن، حزب الله لبنان، جهاد اسلامی فلسطین، گروه حماس، الشباب سومالی و بوکوحرام نیجریه، هم متقاضی پیوستن به این بلوک یعنی بلوک شرق باشند.

کشورهای معروف به گردش به شرق و یا نگاه به شرق که اسامی آنها در بالا شمرده شد، همکاری و هم پیوندی‌های اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و احتمالا نظامی، خود را در قالب عنوانی چون، سازمان همکاری شانکهای، بریکس(brics )، مناسبات اقتصادی اورآسیا، جاده ابریشم، کریدور شمال و جنوب و… شکل داده و می‌دهند.

احتمال قریب به یقین شکل‌گیری قطب و بلوک شرق در رقابت با بلوک و قطب غربی، شکل گرفته است، سئوالاتی که اینجا مطرح می‌شود اینکه

۱- آیا رقابت، مخالفت و یا حتی جنگ، بلوک شرق با قطب غربی، برای مترقی بودن و ارتقایی بودن آن کافیست؟
۲- آیا میلیاردها انسان ساکن کشورهای بلوک شرق در این قطب، که صرفا رقیب بلوک غربی هستند به آزادی، دموکراسی، عدالت اقتصادی، صلح و سبز دست خواهند یافت؟
۳- آیا شعار «شکوفائی آزاد هر فرد، شرط شکوفائی همگان است» را که در بلوک غرب پس از چند صد سال متحقق نشد، این بار قرار است در بلوک شرق به مرحله اجرا در بیاید؟

در ذیل به ویژگی مشترک (بطور نسبی و با درصدی بالا و پائین) کشورهای بلوک شرق به سرکردگی چین و روسیه می‌پردازیم.
تقریبا تمام کشورهای عضو بلوک و قطب شرق در موارد ذیل مشترکند.

۱-وجود اقتصاد دولتی (دولتی که نه تنها کارگران وزحمتکشان را نمایندگی نمی کند،حتی مراحل انتخاباتی بورژوائی و مرسوم را هم طی نکرده است.)
۲- وجود الیگارشی و باندهای اقتصادی رانتخوار
۳- نبود انتخابات آزاد
۴- حکومت‌های فردی و دیکتاتوری
۵- کشتار جمعی مردم (بلاروس، ایران، چچن، قزاقستان، بحرین، چین، سوریه و…)
۶- انحصار ثروت در دست عده‌ای محدود و فقر بی‌کران توده‌ها
۷- ابهام و اعلام نشدن اهداف سیاسی بلوک
۸- تنها هدفی که از این بلوک متصور می‌توان شد، حفظ قدرت فردی و تثبیت دیکتاتوری به هر قیمت است
۹- نداشتن سیستم قضائی مستقل
۱۰- نادیده انگاشتن حقوق زنان در اغلب این کشورها
۱۱- عقب‌ماندگی فرهنگی و اجتماعی
۱۲- مبارزه با هنر و هنرمندان نو جو، بخصوص هنر اعتراضی
۱۳- رشد وتوسعه قدرت نظامی و انبار تسلیحاتی
۱۴- وجود تضادهای طبقاتی بسیار شدید بین نخبگان حاکم و توده‌های زحمت‌کش
۱۵- غارت ثروت‌های ملی و انتقال آن به کشورهای غربی
۱۶- در خطر قرار دادن صلح و امنیت جهانی
۱۷- نپذیرفتن منشور حقوق بشر سازمان ملل
۱۸- حضور پر رنگ ارتجاع و نهادهای مذهبی در اکثر این کشورها
۱۹- در بعضی از موارد طرفداری از تبعیض نژادی، مذهبی، قومی

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c%d8%aa-%d9%82%d8%b7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d9%84%d9%88%da%a9%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%a7/feed/ 0 7061
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و ملزومات آن – بخش دوم http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86-2/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86-2/#respond Sun, 09 Apr 2023 13:37:54 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7055 امید نیک

رابطه بین وسیله و هدف و ارتباط و انطباق آن با انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

رابطه بین وسیله و هدف، مورد توجه فلاسفه ایده آلیست و مارکسیست بوده است، بخش ایده‌الیستی این رابطه را به طور کامل در تمام موارد با غایت گرائی پیوند می‌زنند. ولی در فلسفه مارکسیستی، فقط و فقط غایت گرائی در مورد کار مطرح است و به هیچ وجه در مورد هستی شناسی، جامعه شناسی، زیست‌شناسی و…مطرح نمی‌باشد. مسئله غایت گرائی در روند کار توسط هگل کشف و سپس توسط مارکس مورد تائید واقع گردید. چون انسانی که کار می‌کند در ذهن خودش نتیجه‌ای برای کارش قائل است، در غیر این صورت دست به هیچ فعالیت و عملی نمی‌زند.

انسان اولیه برای بقای خود، دست به فعالیت در طبیعت برای رسیدن به چیز و یا چیزهائی میزند که بتواند بقای او را تثبیت کند.
انسان اولیه که سنگی را تیز می‌کند هدفش شکار و یا چیدن میوه و یا در آوردن دانه کشاورزی از دل زمین بوده است، بنابراین، هدفش معلوم بوده است، بدست آوردن غذا. و در عین حال می‌بایستی برای تحقق هدف خود ابزاری مناسب داشته باشد به همین جهت آن سنگ و یا چوب را، به شکل جدیدی تراش می‌داده تا بهتر مورد استفاده واقع شود. علاوه بر این انسان اولیه، خود را محدود به یک نوع شکار و یا یک نوع محصول و دانه کشاورزی نمی‌کرده است و می‌توانسته یکی را جایگزین دیگری بکند. یعنی مثلا اگر در شکار، آهو پیدا نمی‌شد به سراغ گوزن ویا بز کوهی و یا جانور دیگری می‌رفت، یعنی انسان اولیه علاوه بر داشتن هدف، و ابزار، چیز دیگری هم داشت، حق انتخاب، حق جایگزینی، آلترناتیو و بدیل. علاوه بر موارد ذکر شده همواره در ذهن خود برنامه جدیدی برای فعالیت خود تنظیم می‌کرده است. انسان اولیه برای حفظ حیات و ممات خود به ناچار باید به شناخت محیط خود می‌پرداخت. در غیر این صورت نابود می‌شد. در تمام مراحل روند کار و پی بردن و دست یافتن به عوامل ذکر شده، تفکر برای او نقش بزرگی دارد؛ چون فعالیتش دیگر مانند سایر حیوانات بر اساس غریزه و بیولوژیسم نبوده است؛ چون در انجام فعالیت خود از تنوع استفاده می‌کرده است؛ بدین ترتیب مانند حیوانات اسیر محیط خودش نمی‌شود و می‌تواند به خاطر داشتن انعطاف در رفتار در محیط‌های مختلف به زندگی ادامه دهد.

علاوه بر عوامل ذکر شده، تحقیقات انسان‌شناسان و مورخین و باستان‌شناسان نشان می‌دهد که، کار توسط اجتماعی از انسان‌ها صورت می‌گرفته چون بدون کار جمعی امکان ادامه حیات و به ویژه نگاهداری از فرزندان امکان‌پذیر نبوده است و در هر کجای جهان قدیم که بنگریم با زندگی جمعی و کار جمعی و سپس با تقسیم کار بین انسان‌ها روبرو می‌شویم.

بدین ترتیب به دلائل ذکر شده بقای انسان از طریق روند کار تضمین می‌شود این عوامل به طور خلاصه به شرح ذیل می‌باشد:

  • هدف
  • وسائل و ابزار
  • شکل و صورت ابزار
  • آلترناتیو
  • برنامه
  • کار جمعی
  • شناخت محیط
  • انعطاف در روش کار
  • تقسیم کار
  • تفکر
  • زندگی اجتماعی

تمام موارد فوق الذکر، در زندگی و روند کار انسان پیشرفته امروزی، بی‌کم وکاست وجود دارد، کافیست به مدار تولید در یک کارخانه مدرن امروزی بنگریم تا موارد ذکر شده را به عینه ملاحظه کنیم. نکته قابل توجه این که، عوامل بر شمرده شده، خصلت‌های جاویدان زندگی وکار و فعالیت انسانها می‌باشد و با تکامل تمدن، هیچ تغییری در ماهیت آن‌ها حاصل نشده است. اما نکته مهمی که در فلسفه کهن و بویژه فلسفه اروپائی بعد از رنسانس مطرح شد، تعیین تکلیف و ارزش‌گذاری و کشف رابطه بین این عوامل بود. از اهم این روابط تعیین رابطه بین هدف و وسیله است.

در بسیاری از درس‌نامه‌های کلاسیک احزاب کمونیست سنتی دوران استالین، رابطه ماتریالیسم مکانیستی (و نه دیالکتیکی) بین هدف و وسیله تعریف می‌شود. که با این نظریه هدف به وسیله و وسیله به هدف تبدیل می‌شود. رابطه‌ای که تا بی‌نهایت ادامه پیدا می‌کند. فی المثل هدف ساختن یک ماشین تراش برای یک تراموا است؛ زمانی که این ماشین تراش ساخته شد خودش تبدیل به وسیله‌ای برای ساختن یک ماشین جدید می‌شود و این نوع تکامل مکانیستی از طریق تبدیل وسیله به هدف و هدف به وسیله ادامه پیدا می‌کند.

نتیجه و بازتاب این دیدگاه در عرصه سیاسی چنین خود را به نمایش می‌گذارد:

وظایف خودگردانی شوراهای کارخانه و محلات به دولت واگذار می‌شود. وظایف دولت به حزب واگذار می‌شود. وظایف حزب به کمیته مرکزی واگذار می‌شود. وظایف کمیته مرکزی به هیئت سیاسی و پولیت برو محول می‌شود. وظایف پولیت برو به دبیر اول و نهایتا فروپاشی از راه می‌رسد، که در اتحاد جماهیر شوروی همین روند انجام گرفت.

در قرون وسطی، رابطه بین هدف و وسیله با نگاه مکانیستی در تعریف ماکیاول بدین صورت فورمول‌بندی می‌شود: «هدف، وسیله را توجیه می‌کند.» که تمام مستبدان، خونریزان و دیکتاتور‌های جامعه از این فورمول پیروی کرده‌اند و می‌کنند.

در حالی که بین هدف و وسیله رابطه دیالکتیکی وجود دارد، در فلسفه هگل ایده (روح مطلق) برای تکامل خود، وسیله و ابزار اندیشه و تفکر انسان را انتخاب می‌کند. در فلسفه مادی و علمی، هدف با وسیله و ابزار تکامل، به تحقق می‌پیوندد و صورت جدیدی از تمدن خلق می‌شود. در دوران فئودالیته، اضافه تولید برای یک زندگی بهتر، یکی از اهداف بوده است و همین اضافه تولید تمدن و ساختار جامعه سرمایه‌داری را ممکن می‌سازد و بوجود می‌آورد. تمام عوامل ذکر شده از رابطه دیالکتیکی پیروی می‌کنند که ذکر مثال و مصداق همه آن‌ها، از حجم و حوصله این نوشته فراتر می‌رود.

زمانی که به روند انقلاب زن، زندگی، آزادی، کنونی بنگریم، می‌بینیم تمام اصولی که بر شمرده شد در رابطه بین هدف و وسیله، صدق می‌کند که تیتروار به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱- هدف، رسیدن به آزادی، براندازی نهادهای حکومتی، از میان برداشتن قانون اساسی فعلی و تنظیم قانون اساسی جدید
۲- ابزار رسیدن به هدف: انقلاب اجتماعی
۳- ظهور اقسام و انواع راه‌های انقلاب: صور مختلف ابزار که از طرف تشکیلات‌های انقلاب بر حسب شرایط تعیین خواهد شد.
۴- آلترناتیو: در نهایت مردم خواستار جایگزین کردن یک حکومت لائیک هستند.
۵- برنامه: تشکیلات و گروه‌های مردمی که در هنگام انقلاب پدیده آمده و می‌آیند برنامه رسیدن به این هدف را معلوم می‌کنند.
۶- کار جمعی: انقلاب در مرحله پبشرفته خود علاوه بر شرکت تمام مردم در این روند، می‌بایستی ائتلاف بین احزاب و گروه‌ها حاصل گردد.
۷- شناخت محیط: یک بررسی دقیق از وضیعت طبقاتی، اقتصادی، فرهنگی و… از داخل ایران همراه با تشخیص شرایط جهان کنونی
۸- انعطاف در روش کار: در واقع به معنای جلوگیری از پیدایش دیدگاه‌های یک جانبه است جلوگیری از دگماتیسم، جزم گرائی، مطلق نگری و سکتاریسم
۹- تقسیم کار: در بین نهاد‌های اجتماعی و افراد بایستی به فراخور حال هر کسی روشی را که بهتر می‌داند دنبال کند در حوزه کاری خود مانند کارگران، معلمان، محلات، دانشجویان، دانش آموزان و…
۱۰- تفکر: همراه با تمام کار‌های عملی، توجه به مبانی تئوریک و نظری برای تسهیل کار در رسیدن به هدف باید مورد توجه قرار گیرد.
۱۱-فعالیت جمعی و گروهی: این نوع فعالیت، چه در درون احزاب و گروه ها، چه در عرصه اجتماعی وچه در مبارزات مدنی مطالباتی، صنفی و…توصیه و تاکید می‌شود.

به موارد فوق یک عامل بسیار تعیین کننده را که معلم انقلاب لنین تعیین و گوشزد کرده باید توجه داشت: هیچ انقلابی بدون انقلابیون حرفه‌ای که کار و شغلشان بر پایه انقلاب است به نتیجه نهائی نخواهد رسید. فعالیت‌های داوطلبانه، آماتور، موردی و ناپیگیر، به هیچ وجه جای فعالین انقلابی حرفه‌ای را نمی‌گیرد. برای تربیت و ساختن انقلابی حرفه‌ای خوشبختانه رژیم‌های مستبد شاه و شیخ ناخواسته و ندانسته همکاری خوبی را داشته اند، زمانی که کارگران را اخراج و زندانی می‌کنند، زمانی که دانشجویان را از تحصیل محروم و در حبس نگه می‌دارند، زمانی که معلم‌ها و…عملا شرایط را برای پرورش یک انقلابی حرفه‌ای فراهم می‌سازند.

مجموعه عوامل فوق، همان است که به شرایط ذهنی انقلاب معروف می‌باشد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86-2/feed/ 0 7055
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و ملزومات آن – بخش اول http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86/#respond Wed, 05 Apr 2023 12:28:41 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7050 امید نیک

در ساختن هر پدیده و هر روندی سه عامل تعیین کننده شرکت دارد. به دلیل اهمیت موضوع و بیان ساده آن، از یک مثال شروع می‌کنیم.
در ساختن یک خانه عوامل شرکت کننده در آن عبارتند از

۱- هدف سازنده (تهیه جا و مکان برای حفاظت خود از سرما و گرما …)
۲- مصالح لازم برای ساختن.
۳- نقشه و طرح برای ساختن خانه

اکنون هر سه عامل فوق‌الذکر برای انقلاب و جامعه جدید لازم است.

در انقلاب ایران هدف پس از چهل و چهار سال حکومت مذهبی، بر پا ساختن حکومت غیرمذهبی است. امری که بدون استثناء از طرف تمام مردم پذیرفته شده است و حتی بخش بزرگی از مردم از عقاید مذهبی هم دست شسته‌اند. قربانیان بی شمار، هدف انقلاب را برای همه مشخص کرده است. یعنی از سه عامل فوق، یکی از آن‌ها و در واقع یکی از مهم‌ترین آن‌ها مشخص شده است. بدین ترتیب تمام مردم، از هر قشر اجتماعی و حتی از هر گونه جنسیت، گروه سنی (بی نظیر است که کودکان دبستانی هم در این هدف اشتراک داشتند که از نظر تاریخی منحصر بفرد است)، از تمام مذاهب، از تمام قومیت‌ها، ایرانیان داخل و خارج، داخل زندان و بیرون از زندان و…..در یک هدف مشترک شریک شده‌اند. یکی از مهم‌ترین و لااقل در اشتراک هدف، مبارزه منفی تمام اقشار اجتماعی بعد از سرکوب های خونین دهه شصت است، که رژیم را در تمامی عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی و طبقاتی به چالش خاموشی کشیده بود. اما چنان به نظر می‌رسد که همه مردم در امتداد خطی به حرکت درآمده‌اند که تاریخ معین کرده است. یعنی تمام حرکت به سوی هدف از روی “ضرورت” انجام می گیرد و در آن تصادف و اراده فردی و شخصی نقشی نداشته است. تا مدت‌ها رژیم قایق‌رانی بود که قایق خود را بر روی آب‌های بدون موج می‌راند. اما یک باره (به دلیل رشد ناموزون) موج‌های سهمگین از اعماق دریا به سطح آمد و رژیم را وحشت زده و مبهوت کرد؛ نه تنها رژیم بلکه جهان و جهانیان را. از نظر تاریخی هدف خواسته شده دیگر جنبه کلی را پیدا می کند که در بیرون از زمان و مکان تاریخ ایران است. هم چنان که تنفس مردم خارج از محدوده جغرافیایی و تاریخی توسط همگان صورت می‌گیرد. کلی بودن هدف موجب می‌شود که رژیم به پایه‌های ایدئولوژیک حکومت خود بیاندیشد و بالتبع به دلیل بحران موجب تکه پاره شدن ایدئولوژی و نحوه حکومت رژیم می‌شود. بدین ترتیب به همان گفته لنین می‌رسیم که برای تحقق انقلاب و سوسیالیسم بر این نکته تاکید می‌کند که باید «توده‌های مردم بر اساس تجربیات خودشان به ضرورت رسیدن به این هدف پی ببرند».

یعنی آگاهی از هدف، بخشی از نیروی عینی و ذهنی برای تحقق انقلاب است. تشخیص و تعیین هدف فقط منحصر به تحقق انقلاب نیست، بلکه هر کجا که مسئله تغییر جهان مادی وجود داشته باشد، آگاهی از هدف یکی از شروط تعیین کننده است. هم چنان که مارکس، در تفاوت کار انسان با کار زنبور عسل می گوید:
«زنبور عسل در طی هزاران سال همان کاری را در ساختن کندوی عسل انجام می‌دهد که اکنون بدون تغییر آن را انجام می‌دهد. اما بدترین معماران، خانه‌ای جدید متفاوت از خانه قدیم می‌سازد چون برای ساختن خانه جدید آن را تصور می‌کند و قبل از ساختن خانه بر روی زمین آن را در ذهن خود می سازد.»

این روندی نیست که به کار و فعالیت آدمی خلاصه شود. هرکجا که مسئله تغییر جهان مادی وجود داشته باشد، شرط آگاهی از هدف این ساختمان وجود دارد. یک پژوهشگر در آزمایشگاه پیش از انجام تحقیقات، هدف پژوهش خود را تعیین کرده است.

نتیجه

این انقلاب اهداف خود را به شرح زیر برای تمام مردم روشن کرد و این خود اولین و بزرگ ترین دست آورد است:
۱- براندازی جمهوری اسلامی
۲- تنظیم قانون اساسی جدید
۳- تشکیل یک حکومت لائیک
۴- احقاق حقوق زنان
۵- احقاق حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی.

اما در نظریات مارکسیستی باید بی‌درنگ به این پرسش پاسخ داد که ابزار تحقق این اهداف چیست؟

نخست باید این اشتباه گذشته در درس‌نامه‌های احزاب سنتی کمونیستی اصلاح شود. در این درس نامه ها، ماتریالیسم مکانیستی جزم گرایانه دوران استالین، به جای ماتریالیسم دیالکتیک قرار داده می‌شود؛ که خلاصه آن هم چنان که مشهور است، این بود که وسیله و هدف به یک دیگر تبدیل می‌شوند. به طور مثال هدف بشر از ساختن ماشین این بود که به طور کلی، حمل و نقل آسان شود. پس ساختن ماشین نخست یک هدف بود و سپس ماشین آلات ابزارهایی شدند برای تحقق اهدافی جدید (تولید کالا- اشتغال…..)، پس با دیدگاه ماتریالیستی مکانیستی هدف به وسیله و وسیله به هدف تبدیل می‌شود. همین نکته معیوب بود که در آخر به این نتیجه می‌رسد که هدف وسیله را توجیه می‌کند. در صورتی که آن چه در اجتماع رخ می‌دهد رابطه دیالکتیکی هدف و وسیله است. به طور مثال در انقلاب کبیر فرانسه رسیدن به آزادی فردی و لیبرالیسم و عقل‌گرایی هدف بودند؛ اما تظاهرات و جنگ‌های خیابانی و انهدام زندان باستیل به این اهداف تبدیل نمی‌شوند بلکه تضادهای طبقاتی و شورش و جنگ‌های خیابانی شرایط رسیدن به هدف را فراهم می‌سازند. به عبارت دیگر هدف و وسیله هم جنس و همگون نیستند. هر یک از آنها طبیعت و ماهیت خاص خود را دارند. فقط رابطه هدف با وسیله یک رابطه دیالکتیکی است که از طرف تاریخ و تضادهای اجتماعی تنظیم می شود.

پس در این انقلاب، اعتصاب و اعتراض، موسیقی، آهنگ‌سازی و … همگی در رابطه دیالکتیکی تحقق بخشیدن به اهداف فوق‌الذکر می‌باشند.اما وسیله رسیدن به هدف دو بخش است.
۱- وسایل مادی و فیزیکی
۲- برنامه

تضادهای طبقاتی از وسایل مادی اولیه و ضروری بخش اول می‌باشد که می‌باید با تشکیلات اجتماعی همراه باشد.

برنامه در صورتی که رابطه مادی و دیالکتیکی با هدف داشته باشد می‌تواند برای تحقق هدف به کار رود.

این دو عامل با هم عامل ذهنی را برای انقلاب می‌سازند. روند کنونی انقلاب ایران نشان می‌دهد که ضرورت هر دو عامل از طرف ایرانیان درک شده و شروع به بسط و تحقق یافتن کرده است. تنها خطری که آن را تهدید می‌کند پافشاری بر روی یکی از عوامل است که چیزی جز جزم‌گرایی و سکتاریست درپی ندارد .

ادامه دارد…

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86/feed/ 0 7050
منشور شش نفره، منشورهمبستگی یا تفرقه؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%b4%d8%b4-%d9%86%d9%81%d8%b1%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1%d9%87%d9%85%d8%a8%d8%b3%d8%aa%da%af%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d9%81%d8%b1%d9%82%d9%87%d8%9f/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%b4%d8%b4-%d9%86%d9%81%d8%b1%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1%d9%87%d9%85%d8%a8%d8%b3%d8%aa%da%af%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d9%81%d8%b1%d9%82%d9%87%d8%9f/#respond Sat, 18 Mar 2023 14:35:59 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7045 بخش اول – تقی روزبه

در این مقاله ضمن نقد منشور۶ نفره، بخصوص برجسته کردن خطوط نانوشته آن که معمولا در نقدها مغفول می ماند، اما از آن فراتر می رود و به بحران منشورها و چگونگی مواجهه با آنها به گونه‌ای که تأثیر مخربی بر همبستگی و شکوفائی جنبش در مبارزه علیه اختاپوس حکومت اسلامی برجای ننهد نیز پرداخته شده است.

رضا پهلوی از سال‌ها قبل لااقل به طورغریزی شده هم می دانست که اگر بخواهد شانه به‌شانه با سایرگرایش‌ها و جریان‌ها، سیاست ورزی کند نخواهد توانست جایگاه ویژه و مد نظر خود را حفظ کند. از همین رو همواره سعی کرده است که با فاصله  بر فرازدیگرجریان‌ها به‌ایستد. حتی شاهد بودیم که دو سه ماه قبل در آخرین تلاش از این نوع دورزدن‌ها و هژمونی طلبی‌ها، با این ادعا که خود مردم داخل کشور آلترناتیو هستند با حذف حلقه‌های واسط بین خود و مردم، خویشتن را از مزاحمت و درگیرشدن با‌ آن‌ها برهاند. طرح پوپولیستی وکالت خواهی نیز کوششی بود در همین راستا. علاوه برآن بسیج و سامان دهی حامیان پروپاقرص نظام سلطنت در قالب حزب ایران نوین (عمدتا همان فرشگردی‌ها) باهدف ایجاد یک تشکیلات و بازوی نیرومندحمایتی جهت داشتن دست برتر در بازی‌های سیاسی، نیز درهمان راستا بوده‌است. به هرجهت، این گونه تلاش‌ها با سودای بالاکشیدن خود در قد و قامت به‌اصطلاح یک «رهبر» فراجناحی و فراحزبی و بدون رقیب صورت می‌گرفت که البته به‌حسب ظاهر مغایر دیگر ادعای وی مبنی برشعار اتحادهم اکنون و اتحاد همه باهم بود که سنتزاین دو رویکرد می‌شود،همه باهم زیرچترمن! او و حامیانش نمی‌توانستند و نمی‌توانند به‌پذیرند که زمانه این جوررهبران و کاریزماسازی‌ها گذشته است و جامعه ایران نیر با خیزش انقلابی خود علیه این نوع اقتدارگرایی‌ها و کاریزماسازی‌ها و رهبران پدرسالار به‌پاخواسته است. وقتی او و مشاورانش دیدند که آبی از این گونه تلاش‌ها برای رهبری بلامنازع گرم نمی‌شود، و از آنجا که به تنهائی نمی توانست ادعای نمایندگی جامعه و طیف‌های متنوع‌ آن در تماس و «رایزنی» با دولت‌ها و قدرت‌های آمریکا و اروپا را را داشته باشد، امری که او مهم و رهگشا در برافکندن حاکمان کنونی و برپاکردن یک آلترناتیو می دانست، از همین رو او و مشاورانش این بار برآن شدند که برای کسب مشروعیت و مقبولیت لازم برای ادعای نمایندگی قاطع ایرانیان چه در داخل ایران و چه درخارج  و جلب نظرمساعد قدرت‌های خارجی و حمایت فعال‌آن‌ها، رویکردتازه ای را در پیش گیرند که چیزی جز شروع همکاری نزدیک با شماری معدود از چهره‌ها و شخصیت ‌های منفرد و مطرح و عمدتا غیرسیاسی که  از فعالین مدنی و دادخواهی و سلبریتی‌ها بودند نبود. تعداداین جمع برگزیده هم نهایتا بها خودوی به شش نفررسید. اما بنظر می‌رسد سیررویدادها نشان دهنده‌ آن است که توسل به چنین رهیافتی مبنی بر ورود به کنشگری سیاسی درمعیت یک جمع کوچک سرشناس نیز برای او بدون چالش‌ نباشد. چنانکه چه بسا به شکل ناخواسته ناگزیرشده است که در جریان همین گزینش‌ها و در کنارچهره‌های عمدتا غیرسیاسی به یک استثناء یعنی حضور و همکاری با یک چهره و سازمان سیاسی کرد، گرچه مصالحه جوترین‌آن، تن بدهد که البته بازتاب خود را درتدوین منشور نیز بجا گذاشته است و از جهتی خلاف آن‌چیزی بود که خودوی پیشتر در قالب سه شرط همکاری با دیگران در  گفتگوی با من وتو مطرح کرده بود. طبعا دلیل آن هم اهمیت نقش احزاب کردی و جریانات اتنیکی در خیزش زن زندگی آزادی بود و احتمالا تمایلی که از سوی سایرشخصیت های گزین شده برای همکاری (از جمله مسیح علینژاد و حامداسماعیلیون) ابراز می شد که حضور یک شخصیت و سازمان کردبرای موفقیت در ایجاد همبستگی و شکل دادن به یک «هسته» رهبری نیرومند و «بنیان گذار» را لازم می دیدند. پس تا اینجا مهم‌ترین نکته پیرامون این منشور نه‌خودبندها و نقش ونگارآن، بلکه معنا و مفادنانوشته و نهفته درآن ومندرج در لابلای تک تک سطورآن، یعنی سودای بنیان گذاری یک «مرکزقدرت مشروعیت» بخش است. در قیاس تاریخی با انقلاب بهمن می‌توان را مترادف با تعیین به‌اصطلاح شورای انقلاب توسط خمینی دانست که مدعی بود من دولت تعیین می کنم. اما با این تفاوت که اگر به‌توان آن‌را یک واقعه تراژیک دانست، واقعه کنونی را می‌توان نسخه«کمیک» آن نامید. باین مسأله بازهم برخواهیم گشت. پس تا اینجا می توان اهمیت و حساسیت برانگیزی این منشوررا بیش از مفاد و بندهای آن در شکل دادن به چنین نهادی در لابلای سطوح و در نانوشته‌های آن یافت.

گرچه غالب ترکیب برگزیده شدگان لااقل در مقام سخن و برحسب ظاهر غیرسلطنت طلب محسوب می‌شوند (که این البته ترفند مناسبی برای تخدیر حافظه نسبت به استبداد پیشاانقلاب بهمن تاریخی است و با تسامح شاید بتوان آن‌ها را از نوع جمهوری خواهان شرمگین و دوزیستی نامید که البته گاهی شخص رضاپهلوی هم دوست دارد که خود را به همان سنخ و حتی ترجیحا جمهوریخواه نمایش دهد). نباید فراموش کرد که اساسا هموارکردن مسیر بازگشت سلطنت بدون توسل به چنین ترفندها و نیرنگ‌هایی ناممکن است. بهرحال فرض براین بوده است که در چنین ترکیبی از افراد و شخصیت‌های عمدتا غیرسیاسی، مستقل وغیرتشکیلاتی، ضمن کسب «مشروعیت و مقبولیت» از قِبل آنها، محوریت رضاپهلوی موردچالش قرارنخواهد گرفت. واقعیت آن است که جامعه ایران و نیز فضای ایرانیان خارج کشور چنان سیاسی و ملتهب هست، که دیدیم حامداسماعیلیون که اصرارداشت همواره دادخواه مدنی باقی خواهدماند، چگونه به‌سرعت برق رخت مدنی و دادخواهی برکند و ردای سیاسی برتن کرد.

وقتی قرارشد که خروجی نشست دانشگاه جرج تاون به یک منشورهمکاری و همبستگی منتج شود، طبعا نمی توانست تاحدمعینی متأثر از فضای ملتهب سیاسی و ویژگی‌های یک جامعه متکثر و پیچیده و بحران زده و انباشته ازبشکه باروت مسائل و معضلات گوناگون نشود. در چنین وضعیت ملتهب، هیچ صخره یکدست و منسجمی وجودندارد که بحران نتواند از روزن‌های آن سربر کشد. از این‌رو خروجی این منشور هم با چنین ترکیبی و درچنین فضای ملتهبی نمی توانست کاملا مصون ازسایه و روشن‌گرایش‌های یک جامعه متکثر و در‌حال انقلاب باشد. چنانکه نحوه صورت بندی و مفاداین منشورهم نمی توانست با خواست‌های حداکثری سلطنت طلبان، به‌ویژه با ادبیات و واژه‌گان سیاسی مأنوس و موردعلاقه آن‌هاهمراه باشد. بطوریکه به‌جای تمامیت ارضی و قدرت مرکزی و «ملت» ایران و تأکید بر پرچم شیروخورشید و تکریم زبان فارسی به عنوان زبان معیار و شاخص و فراگیر از یکپارچگی سرزمینی، واژه اتنیکی و توزیع قدرت در سطوح گوناگونی استانی و مناطق و پاس‌داشتن همه زبان های مادری، عدم اشاره به «ملت» و یا حتی استفاده از لوگوی بدون پرچم شیروخورشید ( همان شیرنرشمیشر به‌دست) بر پیشانی منشور و بامشتی گره کرده و یا پذیرش انحلال سپاه گرچه با ادغام‌ آن در ارتش استفاده شده است. به‌این ترتیب انتشارمنشوری برپایه میانگین مواضع این جمع «مؤسس» که با خواست‌های حداکثری سلطنت طلبان انطباق ندارد، به‌نوعی موجب برآشفتگی و «شورش» در صفوف حامیان سلطنت، واکثرا ازشمارهمان‌هائی که به‌ او وکالت داده‌بودند گردیده است، که می تواند قدرت مانورتا کنونی رضاپهلوی برای ایجادموازنه بین گرایشات درون صفوف خود را، هم مدافعان نظام مشروطه و هم غیرمشروطه و مطلقه را به‌چالش بکشد. نباید فراموش کرد که سلطنت نیز چون ولایت، جناح چپ و راست و اصلاح طلب و اصول‌گراو حزب‌الهی و شاه‌اللهی خود را دارد. بطورکلی امرقدسی سلطنت و «جادوی» فره ایزدی نهفته در آن، مشارکت پذیرنیست و با آن تنها می‌توان بیعت کرد وامضاء جمع کرد و از این رو نمی‌توان بدون رعایت فاصله‌های لازم و سلسه مراتب، با دیگران شریک یا تقسیم کرد و اگرچنین شود دیگرچیزی از جادو و قداست آن باقی نخواهد ماند. و این البته بالقوه چاشنی انفجاری است که چه بسا درهمین جمع برگزیده شده هم کارگذاشته شده است. پاسخ این سؤال را که رضاپهلوی رابطه خویش با این جمع  را به مثابه شخصیتی بر فراز آن چگونه تنظیم خواهد کرد به آینده بسپاریم  علاوه برآن فعالیت سیاسی مستقیم در مرحله انتقالی و پیشاتصرف قدرت، به‌ویژه اگر همچون  دوره خمینی با سودای حاکمیت ولائی، سریع و برق آسا سپری نشود به ناگزیر موجب برملاشدن ماهیت‌ و اهداف و منویات استتارشده  سوداگران قدرت گشته و تناقضات نهفته و نسبت‌شان با مسائلی چون دمکراسی واقعی، استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و دیگر خواست‌های عمومی جامعه را به‌روی صحنه می‌آورد. واقعیت آن است که در جامعه‌ای متکثر و در حال انقلاب که درآن گرایشات و گفتمان‌‌های مختلف و چه بسا متعارض حضورداشته و نقش‌آفرینی می‌کنند، نفس تنظیم متن یک منشور، یعنی تلاش برای مکتوب کردن باورها و خواست ها توسط هرجریانی ، خواهی نخواهی به معنی مرزبندی‌ نه فقط با دیگرجریان‌ها می شود بلک چه بسا موجب تشدیدشکاف‌های  درونی یک جریان هم بشود. نفس رویش منشورها در اساس به معنی همین تفکیک‌‌گفتمان‌هاست، گرچه گرایشاتی سعی می کنند آن را در پشت  ادعای خواست عمومی و همگانی آن به‌پوشانند.

تا اینجا به دو نکته اساسی و مهم مرتبط با منشور۶ نفره اشاره کرده‌ایم: نکته نخست تأسیس یک جمع بنیان‌گذار و «خودبرگماشته» یا قائم به‌خود است که عملا برای خویش حق مشروعیت بخشی برای مذاکره با قدرت های خارجی از یکسو و ایضا تأسیس نهادهای قدرت دوره انتقال از نظام کنونی، منجمله تشکیل دولت انتقالی و حتی ارائه یک سری مسائل مربوط به آینده برای خودقائل است. نکته دوم این‌است که منشور برخلاف ادعای همگرائی و همبستگی سراسری،‌ به‌مصداق از قضاسرکنگبین صفرا فزود، گویا نه برای وصل کردن که برای فصل کردن‌ آمده  است و ظاهرا نقشی جز دامن زدن به واگرائی‌ها ندارد. چنان‌که ازهم اکنون نشانه‌های آن را از جهات گوناگون هم درون خودسلطنت طلبان و حتی درون خود همین جمع مؤسس شاهدیم [جایی که حامداسماعیلیون در طی سخنانی در ماینزآلمان علیرغم امضاء خود در پای منشور می گوید که بدون تکیه بر فشارافکارعمومی داخل و جهان خارج و تحمیل مطالبات به قدرت‌ها از این طریق، انتظارتحقق مطالباتی چون تعطیل سفارتخانه‌ها و یا قراردادن سپاه در لیست تروریستی واقع گرایانه نیست و نمی‌توان به قدرت های خارجی امیدبست. در حالی که می دانیم منشور بندهای نخست خود را به رایزنی با قدرت های بزرگ و دخیل بستن به فشارآن‌ها اختصاص داده است. البته ایشان باید این سخنان را در زمان تنظیم منشور  و قبل از امضاء خویش بیان می کردند].

با توجه به نکات مطرح شده  دربالا، منشور شش نفره داری نکات  چالش‌ برانگیز متعددی است  که مهم ترین آن‌ها عبارتند از:

۱ – شالوده آن برشخصیت محوری استواراست. واین البته با منشورهائی که از متن جنبش های اجتماعی و مطالباتی بیرون می آیند تفاوت کیفی دارد. خودبرگماشتگی این افراد و جایگاه ویژه ای که رضاپهلوی در آن دارد از همین واقعیت سرچشمه می گیرد. البته بحث برسراین نیست که شخصیت ها را نادیده بگیریم، اما بحث برسرخودبنیاد بودن آنها و حرکت از بالای سرمردم و ابلاغ منشور برای امضاء و پیوستن به‌آن است.‌ برهمین اساس طبق مفادمنشور این جمع مؤسس، مصمم به پیشبردروندی هستند که منجر به تأسیس‌نهادهای گذار‌ (آلترناتیوحکومت کنونی) و گفتگو با قدرت‌های خارجی به نمایندگی از مردم ایران می شود. گرچه برای مشروعیت بخشیدن به خود ادعا می‌شود، همراهی و حمایت تعدادی از چهره‌های سیاسی و حقوقی و…  داخل کشور را با خود دارند، اما بازهم همچنان سخن از چندشخصیت است که می‌توانند به این جمع اصلی اضافه شوند. و این درحالی است که به عنوان مثال خمینی در تجربه انقلاب بهمن، مشروعیت نمایندگی از جانب قاطبه مردم را، گرچه مبتنی بر توهم گسترده و «سندرم ماه‌گرفتگی»،  برای تشکیل نهادهای انتقالی و یا چانه زنی با قدرت‌ها را با خود داشت. ولی در اینجا حتی جای آن سندرم و «جن زدگی» وامکان مشروعیت بخشیدن به نهادهای انتقالی قدرت مفقوداست. در حقیقت در اینجا شاهد نوعی دوگانگی بین قدرت واقعی و برخاسته از مردم و انقلاب و کف خیابان، با قدرت نمایشی و مدعی بازنمائی و برآمده از «شاه زادگی» و نیز شهرت شماری سلبریتی و شخصیت و و البته به مدددوپینگ مدیاها و حمایت قدرت‌های غربی هستیم  کهعامل مشروعیت بخش هستیم. معنای دیگر این نوع عملکرد همان مصادره جنبش است. به‌لحاظ تاریخی هم نسخه کمیک تراژدی مصادره انقلاب بهمن توسط خمینی. این که این حباب سیاسی تا کی و تا کجا بتواند دوام بیاور را به آینده بسپاریم.

۲-  دخیل بستن به قدرت های بزرگ و کسب مشروعیت و اقتدار از جانب آن ها، حتی بندهای نخست منشور را بخوداختصاص داده است. چنین رویکردی در عمل بسی آسیب پذیراست. چرا که چشم خود را‌ به واقعیت و ماهیت دپیلماسی جهانی و ریسک‌های نهفته در آن بسته است. دراین رویکرد همواره این خطر وجوددارد که قدرت‌ها، که اساسا به‌دنبال منافع خود هستند نه فقط به به‌اقتضای زیروبم‌های دنیای سیاست از آن‌ها به‌عنوان  کارت بازی و اهرمی برای فشار به رژیم و گرفتن امتیاز و یا حتی در صورتی که اوضاع به سمت مسیربراندازی نظام پیش برود، به‌عنوان کارگزاران مطیع و جایگزین  بهره گیرند (چنان‌که درموردرسانه اینترنشنال در معامله رژیم با عربستان یده می شود)، بلکه با انتشارآگاهی کاذب وامید واهی به جنبش و مردم موجب یأس و ناامیدی گردند. اگر در نظربگیریم که در نزداین حضرات بویژه شخص رضاپهلوی قرارهست حتی هزینه های عمومی اعتصابات سراسری توسط این قدرت‌ها و مصادره ذخایرارزی رژیم ایران تأمین گردد، آنگاه به میزان مسموم بودن و خطرهای پراکندن امیدهای وهی ویأس و ناامیدی توسط این جریان پی ‌خواهیم برد. چه بسا این حضرات در خلوت خود به غیرواقعی و یا نسیه بودن این توهمات هم آگاه باشند اما آن را برای مطرح کردن خویش در بورس سیاست مفید بدانند. بگذریم از این که حتی  گوشه‌ای از چنین ایده ‌های مسمومی واقعیت هم داشته باشد، چیزی جز حرکت در راستای تبدیل انقلاب زن زندگی آزادی به یک  انقلاب مخملی و دست آموزنخواهد بود.

بی تردید بهره گیری از فشارهای بین المللی و سیاست منزوی سازی رژیم بخشی از تاکتیک‌های نبردهستند. اما اولویت بندی و تکیه گاه اصلی نه «رایزنی» و دخیل بستن به این قدرت‌ها، چنان‌که مسیرعروج خمینی را هم همین‌قدرت‌ها هموارکردند، بلکه تکیه به نیروی فشارواقعی انقلاب و نیز افکارعمومی داخل و خارج و نهادها و تشکل های‌مردم نهاد و ترقی‌خواه جهانی واعمال فشار به دولت‌ها از این‌طریق  برای تحمیل خواست‌ها، بجای رایزنی و دخیل بستن به آن‌هاست. در این منشور مطلقا جای چنین رویکردی خالی است و به‌نحوعلاج ناپذیری نگاه به‌بالا و به قدرت‌ها در‌آن موج می زند.. در واقع منشورچیزی جز صورت بندی همان رفتارها و کنشگری‌های تاکنونی آن‌ها نیست.

۳- نمایش- دموکراسی و تضادآن با دموکراسی واقعی

نام و عنوان منشور نه در تناسب بامحتوا و پیام منشور، بلکه چنان  انتخاب و چیده شده است که حروف اول آن‌ها نام مهسا را متبادرکند، همچنان که لگوی انگشتان مشت شده نیزمی‌خواهد چهره وی را القاء نماید. اما همانقدر که مهسا در نمایش واژگان حضور دارد بهمان اندازه روح زن زندگی وآزای در محتوا غایب است و همین به منشور بیش از آنکه پیوندواقعی با جنبش مهسا و درونمایه آن داشته باشد،‌ خصلت نمایشی داده است. 

در منشور، دموکراسی به چند وعده در آینده یعنی تعیین شکل حکومتی توسط مجلس مؤسسان و ارجاع به صندوق رأی و یا اساسا اعلام پیوستن و وفاداری به میثاق های بین المللی تقلیل یافته است. غافل از آن که سوای غیردموکراتیک بودن واژه و مفهوم سلطنت، در تجربه تاریخی و از جمله تجربه مشروطیت به این‌سو، کف دموکراسی در ایران عبور از هردو نظام ولایتی و وراثتی است و صندوق هم در بهترین حالت می‌تواند نسبت وزن دموکراسی وضددموکراسی را بازتاب دهد و خود فی نفسه معادل خروج دموکراسی از آن نیست. ضمن آنکه نباید فراموش کنیم که چه بسا حتی نظام های فاشیستی و استبدادی و اقتدارگرا برای یک بارهم شده جهت بالارفتن اورنگ قدرت ممکن است به نردبان انتخابات و صندوق رأی نیازداشته باشند و برای‌آن سوگند هم یادکنند. خمینی هم با ‌زبان و ادبیات خود چنین وعده‌هایی می‌داد. علاوه برآن دموکراسی بیش از آن‌که به این یا آن تشریفات و مناسک صرفا صوری تقلیل داده شود، با محتوا و شیوه و یک  فرایند از هم اکنون شناخته می شود. و درست به‌همین دلیل، دموکراسی واقعی و مستقیم از کف خیابان و خیزش‌ها و جنبش های مردمی و با درهم شکستن حلقه‌ها و نهادهای کنترل کننده بر می خیزد و بر فرمان‌های آن استواراست. برای آن‌که معلوم شود دموکرات هستید یا نه و به‌وعده‌های آینده پای می‌مانید یا نه، بگوئید که از هم اکنون چه‌گونه و در چه فرایندی به آن دست‌‌می‌یابید؟. آیا با «خودبرگماشتگی» و حرکت از بالا توسط عده ای بنام هیأت مؤسس و یا شورای انقلاب و امثال آن‌ها، و نیز دورزدن مردم و جریان‌های سیاسی و یا حتی ایرانیان خارج از کشور، آن‌هم در شرایطی که بهانه‌ای به‌نام سرکوب وجود ندارد، می‌توان در خلوت معدودی خودبرگزیده به‌تدوین منشور و اصولی پرداخت که مدعی اتحاد وهمبستگی فراگیرهست؟ آیا صرفا با درج واژه دموکراسی در سرتیترخود و باور به صندوق رأی در آینده، می‌توان ادعای دموکرات بودن و وفاداری به دموکراسی را داشت؟ دموکراسی اگر به معنی خودحکومتی مردم و حاکمیت‌آن ها با همه گرایشاتشان هست، پس تنها می‌تواند با مشارکت زنده و فعال خود آن‌ها ساخته و پرداخته شود و نه توسط نخبگان و «متخصصان و کمیسیون‌ ها»یی که قراراست واردمیدان می شوند.

۴- انحلال سپاه در ارتش. گواین که رضاپهلوی تا کنون به کرات براستفاده از همین سپاه و بسیج در جابجایی قدرت برقراری امنیت و دفاع از کشور تأکید کرده است، با این همه وقتی در این منشور از انحلال آن سخن گفته می‌شود خواهان ادغام‌ اعضاء معمولی آن در بدنه ارتش می شود. اما سوای آن گویا ارتش، به معنای ساختار و رده‌های بالای آن، در جمهوری اسلامی یک نظام بیطرف و مردمی است که فقط منتظراست تا این حضرات از راه برسند و گوش به فرمانشان باشند. یعنی تکرارهمان الگوی زمان شاه.  گرچه حتی به‌دلایل متعدد شرایط کنونی را نمی‌توان با آن زمان مقایسه کرد. بدیهی است وقتی انقلابی جریان داشته باشد، هدف آن نه دست به دست شدن نهادهای قدرت  پیشین، به قدرت جدید،  به دست قدرت جدید که برعکس دگرگون ساختن مناسبات و ساختارها و نهادهای قدیم در تناسب با خواست‌ها و مطابق اراده مردم انقلاب کرده است.

۵- می توان گفت غایب بزرگ این منشور، در حقیقت همان «مسأله زن» است. مساله زن مساله این انقلاب هست.  در نظام کنونی اعمال آپارتایدگسترده‌  و کنترل بدن زن و سرکوب سیستماتیک آن‌ها در حکم تضمین بازتولیداجتماعی نظام هست.  از همین روست که رهائی جامعه از رهائی زنان می گذرد (تقریبا از جهتی و صرفا از جهتی مشابه نقش و اهمیت سیاه پوستان در انقلاب آفریقای جنوبی). آن‌‌ها  در انقلاب کنونی نقش موتور و نیروی محرکه تغییر را بر دوش دارند که اکنون خوشبختانه موردپذیرش کارگران و معلمان و بخشی از مردان و جوانان هم قرارگرفته است. و این البته برای رویکردمردسالارانه ای که آشکارا در این منشور دست بالا را داشته و با شعار مرد میهن و شاه  پرچم با نشانه‌های نرینه چندان عجیب نیست. و حال آن‌که علی القاعده انتظار می رفت پژواک جهانی نقش زنان ایران هم چون نیرو و موتور تغییر در این جنبش و انقلاب اجتماعی علیه هرگونه مناسبات اقتدارگرایانه و قدرت‌ های پدرسالار و مردسالار و دیگرتبعیض‌های نهادینه شده، فراتر ازجنبه‌های نمادین آن بر منشورنویسان پوشیده نباشد. تصادفی نیست که در این گونه رویکردها  بجای صورت بندی انقلاب به مثابه یک «انقلاب اجتماعی» نوین از ترم «انقلاب ملی» استفاده می شود .

۶- هم‌چنین تصادفی نیست در این منشور مطالبات کارگران و معلمان و لایه های محذوف و طردشده و بطورکلی قاطبه زحمتکشان در جامعه ای که از ِقبل ویرانه اقتصادی سیاسی رانتی و نئولیبرال زده ولایت‌فقیه و در معرض شوک‌های آزادسازی  قیمت‌ها، بیش از ۷۰٪  مردم ایران زیرخطر فقر قرارگرفته اند، نادیده گرفته شده است. وقتی از اقتصاد صحبت می شود با  شفافیت سازی و پیوستن به کنوانسیون پولی و مالی و غیرانحصاری کردن اقتصاد ( به معنای خصوصی کردن آن ها) و برپایی یک جامعه سرمایه داری باصطلاح نرمال و «استاندارد» به کارگران و زحمتکشان  تشفی خاطر داده می شود. و وقتی از عدالت هم صحبت می شود، صرفا از وعده یک قوه قضایی مستقل و دادخواهی نام برده می‌شود. همه این وعده‌های «نرمال» سازی‌ در حالی است که معلوم نیست بدون خیزش و قیام و کنشگری میدانی قاطبه مردمی که زیرخط فقر قراردارند، با دخیل بستن به کدام قبله و کدامین نیرو می‌خواهند از شررژیم گرگ باران دیده و در بحران زیسته‌ای چون حکومت اسلامی رها شوند؟!. به مدد سپاه؟ ارتش؟ حمایت قدرت‌های بزرگ؟. تا آنجا که به خیزش انقلابی مردم ایران مربوط می شود، آن ها نشان داده‌اند که مسآله محوری تضادحاکمیت با کلیت زندگی و لاجرم بازپس گیری آن است. بدیهی است که زندگی در معرض تهدید را نمی توان با این نوع نسخه‌پیچی‌ها بازپس گرفت. واقعیت آن است که  ما با نوعی برخوردشترمرغی و فراافکنانه مواجه هستیم که نه پرواز می کند و نه بار برمی دارد:  از یکسو منشوری منتشر می کنند و در آن باورها وراهبردهای خود را در ۱۷بند اعلام می کنند. از سوی دیگر وقتی با انتقاد به بیگانگی و بی ارتباطی آن با  وضعیت جامعه ایران و مطالبات مردم  و رویکردهای دیگر موجود در جامعه مواجه می شوند، ما را به صندوق رأی و مجلس موسسان حواله می دهند.  گویی که در آن لحظه سعد یک پیش‌نویس طلائی از آسمان نازل خواهد شد!. پرسشی که آن‌ها از آن می گریزند این است که بسیارخوب! وقتی صندوق و شرایط رای آزاد فراهم شد همه حولش طواف می کنیم، ‌اما شما معلق در آسمان که نیستید با صراحت بفرمائید تا آن زمان بدون احاله دادن به صندوق رأی اولا برای چه چیزی و کدام برنامه مبارزه می کنید؟ مثلا برای نوع نظام سلطنتی یا جمهوری؟  ثانیا شما با تکیه به کدام مشروعیت به نمایندگی از مردم ایران با دولت‌های خارجی گفتگومی کنید؟. اگر هرآینه این دیدارها به صفت شخصی است، لطلفا آن را با صدای بلنداعلام کنید تا هم آن دولت‌ها بشنوند و هم مردم. نا تمام

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%b4%d8%b4-%d9%86%d9%81%d8%b1%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1%d9%87%d9%85%d8%a8%d8%b3%d8%aa%da%af%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d9%81%d8%b1%d9%82%d9%87%d8%9f/feed/ 0 7045
ماشین کشتار جمهوری اسلامی را متوقف کنیم! http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%82%d9%81-%da%a9%d9%86%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%82%d9%81-%da%a9%d9%86%db%8c/#respond Sat, 18 Mar 2023 14:17:21 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7040 ساعات اولیه بامداد جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، حکم اعدام محی‌الدین ابراهیمی زندانی سیاسی ، مخفیانه در زندان مرکزی ارومیه اجرا شد. او را صبح۲۴ اسفند،  برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل کرده بودند. وی ۴۳ ساله و دارای دو فرزند،(  یک فرزند معلول ) اهل روستای الکاوی از توابع شهرستان اشنویه بود. به گزارش “شبکه حقوق بشر کردستان”محی‌الدین ابراهیمی، ۴۳ ساله، پدر دو فرزند در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۶ هنگام کولبری در مناطق مرزی شهرستان اشنویه استان آذربایجان غربی در اثر تیراندازی نیروهای مرزبانی زخمی و بازداشت شد. وی پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان اشنویه به بازداشتگاه سازمان اطلاعات سپاه ارومیه منتقل شد. او به اتهام «حمل اسلحه» و «عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران» ماه‌ها در این بازداشتگاه مورد بازجویی و شکنجه‌های شدید قرار گرفت. ” محی الدین ابراهیمی در حالی که از محاکمه ای علنی و عادلانه محروم بود تمامی اتهامات وارد شده به خود را مردود  اعلام کرده بود.

 به نام‌های  “عشی(فروهر)عباس‌نژاد” ۴۰ ساله، فرزند رشید و دارای دو فرزند و اهل روستای گوجار از توابع منطقه ترگور، “سلیم ایوبیان” ۳۷ ساله، فرزند محمدصالح و اهل‌ روستای “موانا” از توابع ترگور، “جهانبخ رادلویی” فرزند سودین، متاهل و دارای دو فرزند و اهل آغچقل، از توابع منطقه صومابرادوست ارومیه، یاسين رشيدي فرزند اردلان اهل كلهر از توابع ارومیه، “حسن عمری” و “نسیم نیازی” در زندان جمهوری اسلامی در ارومیه اعدام شدند.

اعدام ددمنشانه زندانیان سیاسی و زندانیان آسیب های اجتماعی، درست پس از پایان گردهم آئی های گرامیداشت جانباختگان خیزش انقلابی ژینا، در آخرین پنج شنبه سال،  توسط خانواده ها و مردم در سراسر ایران، هدفی جز انتقام گیری رذیلانه حکومتی ندارد. انتخاب زندان ارومیه برای اعدام، بیان انتقام گیری ویژه از مردم قهرمان کردستان است. در ماه های اخیر شاهد صدور گسترده احکام اعدام در کردستان، بلوچستان و خوزستان، مثلث خونین ایران هستیم. تداوم قهرمانانه و چشمگیر خیزش انقلابی ژینا در کردستان و بلوچستان ، بر خشم حکومت اسلامی افزوده است. برگزاری گسترده مراسم چهارشنبه سوری در سراسر ایران و مراسم گرامیداشت شهدا در آخرین پنج شنبه سال در سراسر ایران و بویژه در بسیاری از شهرهای کردستان که به تجمعات سرودخوانی و سردادن شعارهای انقلابی تبدیل شد، نشان از تداوم خیزش انقلابی ژینا دارد و همین بر ترس حاکمان افزوده است. این ترس از آنجا نیز تشدید می شود که در روزهای دید و بازدید های عید این اعتراضات شکل گسترده تری به خود خواهد گرفت. برگزاری مراسم عید در شهرهای کردستان بنا بر سنت باستانی، مراسمی جمعی و توده ای است و این بر ترس رژیم افزوده است. این چشم انداز اعتراضات، باعث شده تا حاکمیت دست به جنایت هولناک “اعدام درمانی” پیشگیرانه بزند.

ترس و وحشت رژیم از اوج گیری خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را در واکنش سریع و جنایتکارانه دستگاه امنیتی حاکمیت،  در دستگیری مجدد سپیده قلیان، دختر شجاع و بی باک ایران، تنها پس از ده ساعت از آزادی اش می توان دید. به احتمال زیاد، فریاد ده ثانیه ای او در جلو زندان، باعث این واکنش هراسان حکومت شده است. ماموران امنیتی با ده خودرو پر از ماموران امنیتی در بزرگراه قم ـ اراک، راه بر سه خودرو حامل سپیده قلیان و خانواده اش بستند و او را بدون حکم قضائی، از دست خانواده ربوده و مجددا به زندان اوین منتقل کردند. این حادثه، اوج هراس حاکمیت را نشان می دهد که حتی از فریاد ده ثانیه ای یک زندانی سیاسی که پس از چهار سال زندان، آزاد شده بود، می ترسد و نسبت به آن واکنش شدید و سریع نشان می دهد.

ما؛ اعدام های جنایتکارانه رژیم در زندان ارومیه و دستگیری مجدد سپیده قلیان را بشدت محکوم می کنیم. تردید نباید داشت که تنها با گسترش مبارزات گروه های گسترده تری از کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان، جوانان و ملیت های تحت ستم ایران می توان ماشین کشتار حاکمیت اسلامی را متوقف کرد و  بنیان سرکوب را در هم شکست. پیوند هرچه گسترده تر جنبش های برابری طلبانه مطالباتی ـ طبقاتی با خیزش های آزادیخواهانۀ  سیاسی ـ اجتماعی، روز به روز بر قدرت جنبش مردمی، خواهد افزود. این مبارزات هماهنگ،  ثقل مبارزات ضداستبدادی و رهائی بخش مردمی را در داخل کشور تثبیت خواهد کرد و از این طریق رویای موج سواران متوهم به قدرت های بیگانه را نقش بر آب  خواهد ساخت.

در آستانه سال نو، سالی که با انقلاب ژینا و شعار “زن، زندگی،  آزادی” آغاز می شود می توان برگزاری مراسم وجشن های باستانی نوروز را که حاکمیت منادیان تحجر، مدافعان آدمخواری سرمایه، نگهبانان استبداد فقاهتی، محافظان آپارتاید و اشغال گران تاریک اندیش در تمامی طول حکومت ننگین شان با آن به مخالفت پرداخته اما در منع و زدودن آن از سنت های مردم ایران شکست خورده اند مانند چهارشنبه سوری و پنجشنبه پایان سالی که سپری می شود، به فرصتی برای تداوم خیزش انقلابی مبدل ساخت.

ما؛ از همه فعالان و سازمان های چپ، دمکرات و آزادیخواه خارج از کشور تقاضا داریم مبارزات خود در افشای رژیم سرکوبگر را تشدید کنند. برای جلب افکار عمومی کشورهای محل سکونت خود و کسب حمایت سازمان ها  و نهادهای مردم نهاد و مترقی از خیزش انقلابی ژینا، با تمام توان تلاش کنند. ما از همه آزادیخواهان و برابری طلبان تقاضا داریم جنبشی گسترده ، سراسری و پرتوان برای لغو مجازات ضدانسانی اعدام و آزادی بی قید و شرط همه زندانیان عقیدتی و سیاسی بوجود آورند

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)و حزب کمونیست ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%82%d9%81-%da%a9%d9%86%db%8c/feed/ 0 7040
اتکاء به داخل و یا کمک از خارج در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%a1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84-%d9%88-%db%8c%d8%a7-%da%a9%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%a1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84-%d9%88-%db%8c%d8%a7-%da%a9%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8/#respond Thu, 09 Mar 2023 13:27:33 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7035 نقد و نگاهی به  راه حل‌های اتکاء به داخل و یا کمک از خارج در رابطه با انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

امید نیک

یکی از موضوع های جدی مباحث کنونی، بین موافقان کمک و یاری گرفتن از شرایط بیرونی(بویژه اروپائیان) و مخالفین آن که می‌گویند فقط باید بر روی پای خود بایستیم، هر روز شدیدتر و جدی‌تر می‌شود. هر دو دیدگاه می‌تواند به دلیل مطلق‌گرایی به اشتباهات بسیار بزرگ منجر شود. همواره باید به یاد داشته باشیم که در مارکسیسم جایی برای مطلق گرایی به ویژه در مسائل اجتماعی وجود ندارد، که جز، به جزم‌اندیشی و جمود فکری نمی‌انجامد. قابل تذکر اینکه لنین همیشه همه را از الگو برداری، کپی برداری و انطباق نعل به نعل شرایط متفاوت، بر حذر می‌داشت و تحلیل مشخص از شرایط مشخص را هم خود به کار می‌گرفت و هم به دیگران توصیه می‌کرد.

اما پبش ازهر چیز به چند موضوع باید توجه کرد:

۱-چرا باید اروپائیان که خود را مدافع آزادی (تا حدودی بر مبنای لیبرالیستی) می‌دانند و بر حقوق بشر، آزادی‌های فردی و اندیشه و عقیده تاکید دارند، به یاری و کمک ما بیایند؟

اگر به تاریخ هشصد ساله قرون وسطی بنگریم، در این دوران تاریک، فقط شانزده هزار نفر از کسانی که فقط و فقط به مطالعات علمی پرداختند، نه این که کشته شدند، بلکه در آتش سوختند. جوردانوب رونو، به خاطر طرفداری از نظریات کپلر در مورد وضعیت منظومه شمسی بعد از چند سال شکنجه در آتش سوخت، سرگذشت گالیله برای همگان معلوم است. دانته بعد از نوشتن کتاب کمدی الهی مجبور به فرار شد و به دنبال سوراخ موش برای پنهان شدن می‌گشت. دکارت به طور پنهانی مجبور شد در دهات سوییس زندگی کند و … . اما چه بر سر توده‌های مردم آوردند، در جنگ‌های صلیبی به فتوای پاپ کودکان را به تصور این که، چون معصوم هستند سوار بر کشتی کردند و به جنگ‌های صلیبی برای فتح عرض مقدس فرستادند که هزاران نفر از آنها در دریا غرق و نابود شدند. در اسپانیا در هر کجا بیوه زن پیری که نمی توانست در اثر فقر مانند دیگران خانه و کاشانه ای داشته باشد و به ساختمان‌های ویران پناه می برد به فرمان پاپ‌ها دستگیر و به جرم این که شیطان در آن‌ها حلول کرده و محاربه با خدا تلقی می‌شود، در آتش می‌سوزاندند. احتیاجی به ذکر جنایاتی که مدت هشصد سال در سرتاسر اروپا حاکم بود نیست. پس اروپائیان که چنین بهای سنگینی در قرون و اعصار با جان خود پرداخته‌اند، چرا باید آنچه را که بدست آورده‌اند مفت و مجانی به ما تقدیم کنند و حتی به دفاع از ما برخیزند؟ بنابراین  یکی از دلائل رفتار کنونی اروپائیان با ما (تروریسم شناختن سپاه) به سابقه تاریخ بلند مبارزه برای کسب آزادی آن‌ها با بهای گزاف و هزینه بسیار سنگین بر می‌گردد.

زمانی که صحبت از حقوق قومیت‌ها می‌کنیم و باز خواستار کمک آن‌ها برای احقاق حق می‌شویم، فراموش نکنیم که در جنگ بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، بیست هزار نفر در شهر نانت فرانسه به فرمان پاپ و پادشاه فرانسه در آتش سوختند و این هیچ امر استثنائی فقط در فرانسه نبود بلکه امری بود که به کرات در اروپا تکرار شده است. بدین ترتیب پاسخ مسئله را دریافت کرده ایم.

اما سئوال اینکه چه مدل ایرانی با چه سیستم و ساختاری به نفع کشورهای غربی است؟

۱- ایرانی دمکراتیک با آزادی های لیبرالیستی

۲- ایرانی با حکومت استبدادی که به خاطر حفظ بقای خود، هر روز امتیاز های بیشتری به آن‌ها می‌دهد.

شواهدی که بنفع نظریه اول مطرح است: کره جنوبی، ژاپن، آرژانتین، شیلی.

کره جنوبی قبل از ۱۹۷۰ تحت سلطه حکومت نظامیان بود که هم مردم کره را به بدبختی کشیده بودند و هم عقب‌ماندگی اقتصادی و اجتماعی را تثبیت می‌کردند. اکنون پس از حکومت نظامیان، شرایط اقتصادی و اجتماعی کره جنوبی در رده پنجمین قدرت اقتصادی و آزاد جهان قرار دارد. به ما می‌گویند نفع غرب در چنین کشور هائی است نه کشور هائی چون کره شمالی، میانمار، و…

پس چرا نباید انتظار کمک از غرب را نادیده گرفت؟!

اما کشور ژاپن، با مقایسه حاکمیت خداگونه امپراطوری‌ها بر ژاپن در طی سال‌های متمادی با ژاپن امروز و بعد از جنگ جهانی دوم، البته می‌توان دلائل بی شماری برای توصیف کنونی این کشورها به میان آورد و گفت و نوشت. همان طور که تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم، یعنی بیش از هفتاد سال نشان داده، این روند قاعده نبوده بلکه این دو کشور استثنا هستند. چند ژاپن و کره جنوبی در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا و.. در طی این سال‌ها شکل گرفته؟ دلائلی که منجر به پیشرفت و لیبرالیسم در ژاپن و کره جنوبی شده، برای سایر کشورها نمی‌تواند فعلیت پیدا کند، همانطور که تا کنون نکرده است.

پس نمی‌توان سرنوشت خود را به قضا و قدر سپرد تا ببینیم تحولات جهانی چه خواهد شد و چه جیزی نصیب ما می‌کند. نتیجه این که:

۱-امیدی به کمک کشورهای غربی نیست.

۲-تکرار تجربه‌های مثلا موفق ژاپن و کره جنوبی هم عملا امکان‌پذیر نیست.

اما در مورد نظریه کسانی که معتقد به تحول از درون می‌باشند:

عواملی چون  تضاد طبقاتی، تضاد قومیت ها، تضادهای مذهبی، تضادهای فرهنگی و فساد و ارتشا و… همه به وفور موجود هستند. پس باید در انتظار یک انقلاب بزرگ مانند سال ۵۷ بود، ولی از نظر سیاسی تجربیات تاریخی چیز دیگری می‌گوید:

اگر عوامل فوق الذکر منجر به انقلاب می‌شد، در کشورهایی چون بنگلادش، پاکستان، میانمار، سیلان و اکثر کشورهای آفریقایی که تمام عوامل فوق الذکر وجود دارد، چرا انقلابی رخ نمی‌دهد؟

علاوه بر این، مدعی هستند که نظریات جدید سیاسی می‌گوید: می‌توان با یک عده مزدور مسلح بر مردم بی دفاع غلبه کرد و احتیاجی به هیچ نوع اصلاح سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی هم نیست.

نشانه بارز آن حکومت بشار اسد در سوریه است که بیش از یک میلیون نفر را کشته، بیش از دوازده میلیون نفر را آواره و بی‌خانمان کرده، هشت میلیون نفر سوری به عنوان پناهنده در کشورهای اطراف زندگی می‌کنند و حکومت حزب بعث هنوز هم به کمک نیروهای خارجی ایران و روسیه بر پا می‌باشد و قتل و جنایت ادامه دارد و جهانیان هم او را به حال خود گذاشته‌اند. بدین طریق به نظریه سیاسی حداقل نیروی مسلح و سرمایه‌داری دولتی دو عامل ادامه حکومت هستند که هر دو در ایران موجودند ۸۰% بودجه در اختیار حکومت است و یک میلیون نفر سپاهی و بسیجی و اطلاعاتی، لباس شخصی و حراستی…. هم گوش به فرمان. مردم ایران حداقل دو بار به خیابان آمدنن و با دادن ۲۰۰۰ کشته و سی هزار زندانی مجبور شدند از کف خیابان خارج شوند .

نظریه سوم به ما می‌گوید طرفداران رژیم به تدریج دست از حمایت آن می‌کشند، هرچند تجربه حکومت با حداقل نیرو را نفی نمی‌کند. کره شمالی نزدیک به ۷۰ سال این تجربه را تکرار کرده است. به نظر می‌رسد نظریه تحولات از درون هم، چندان راه بجایی نمی‌برد.

قابل یادآوری است که اگر پیشرفت در چهارچوب سرمایه‌داری همچون کره‌جنوبی و ژاپن استثنا است و نه قاعده، در مورد دیکتاتورها برعکس است یعنی برافتادن دیکتاتورها قاعده و ماندن و طولانی حکومت کردن آن‌ها استثناست و کره شمالی و بشار اسد و رژیم فقها هم از اجرای حکم تاریخ نخواهند توانست گریخت.

از آنچه گفته شد و نظریاتی که نقل شد چنین به نظر می‌رسد که به آخر تاریخ و تکامل بشریت رسیده‌ایم. زمانی که هگل در آخر عمر خود دربار نشین حکومت پروس و نظریه پرداز آن شده بود رسیدن به جامعه بورژوازی را پایان تاریخ اعلام کرد . جالب است که نظریه پردازان بورژوازی هم بر علیه مارکس همین موضوع را تکرار می‌کنند و مدعی می‌شوند که از نظر مارکس رسیدن به سوسیالیسم هم پایان تاریخ است. اکنون از نظر علمی می‌دانیم نه بورژوازی و حکومت سرمایه‌داری پایان تاریخ است و نه مارکس چنین نظری را برای سوسیالیسم مطرح کرده است.

اما به هرحال ما به انتهای تارخ نرسیدیم. نه ایران و نه هیچ کشوری. آنچه در انتظار کشورها و مردم جهان است به هیچ روی امری پایان‌یافته نیست و دلیل آن خود تاریخ است. تاریخ حافظ هیچ حکومتی به طور جاویدان نبوده است و حاکمان قدرتمندی چون اسکندر، چنگیز، سزاز، ناپلئون، هیتلر و استالین و… را به جایی فرستاده که هرگز باز نگشته‌اند. چون آنچه در تاریخ حکومت می‌کند نیروی شگرف منفی است که در تاریخ به صورت نیروی برانداز سربرمی آورد.

به هرحال نظریاتی که ذکر آن گذشت تکرار نظریه پایان تاریخ است که از دو جهت قابل ملاحظه می‌باشد .

۱- از نظر ماتریالیسم تارخی این بدان معناست که حاکمیت در تاریخ به نفع طبقه صاحب وسایل تولید است (بورژوازی)، که امروزه به اشکال مختلف سیطره خود را بر جهان حفظ کرده است. تمام این نظریات می‌خواهند بگویند که تاریخ به نفع طبقه حاکم است و مبارزه برای براندازی نابرابری طبقاتی در فرجام شکست است. صرف نظر از نظریات مارکس درباره تاریخ که در ابتدای مانیفست می‌گوید «تاریخ چیزی نیست جز مبارزه طبقاتی» وآخرین جمله مانیفست با این گفته تمام می‌شود که «کارگران جهان متحد شوید» و با یک انقلاب جهانی نظام عقب مانده طبقاتی را برای همیشه از روی زمین محو کنید. نابودی بورژوازی به معنای سوسیالیسم و پایان تاریخ نیست بلکه به معنای شروع جدید تاریخ بشریت است. مبارزه بر علیه سرمایه‌داری یک مبارزه کلی و عام است که در هر کشوری به صورت مخصوص خود انجام می‌شود. همچنان که بورژوازی در کشورهای مختلف با صورت‌های مختلف حکومت می کند، دموکراسی، پارلمانی، لیبرالیسم ،حکومت مذهبی، حکومت های استبدادی نظامی… تنها چیزی که عام است مبارزه با صورت‌های گوناگون برعلیه سرمایه‌داری در شکل‌های مختلف. خلاصه اینرکه:در تمام جهان «سرمایه‌داری با صورت‌های مختلف مسئول سرکوب است و زحمت‌کشان و ستمدیدگان هم با صورت‌های مختلف مسئول مبارزه اند.» (زن، زندگی، آزادی)

و فراموش نکنیم مبارزه برعلیه حکومت های برده داری بیش از ۵۰۰۰ سال طول کشید و حتی در اوایل قرن بیستم هم بقایای برده‌داری در بعضی از کشورهای جهان ادامه حیات می‌داد (تبت).

نویسنده روس در داستانی برای بزرگسالان این حکایت را نقل می‌کند:

روزی همه حیوانات جنگل دور هم جمع شدند و از خوشی‌ها و نگرانی‌های خود صحبت کردند. روباه گفت من از ترس گرگ شب خوابم نمی‌برد. گرگ گفت من از ترس پلنگ شب خواب نمی‌روم…و آخر هم به این نتیجه رسیدن که شیر از هیچ چیز نگران نیست و شب به آرامی می‌خوابد. ولی خرس گفت: می‌دیدم که شیر از یک موجود دیگر می‌ترسد و نیمه شب بیدار می‌شود و نعره می‌کشد که «من از تاریخ می‌ترسم»

۲- نظریات ذکر شده از نظر روش‌شناسی قابل اعتنا نیست، چون بر پایه منطق صوری و قیاسات بی‌اساس ساخته شده است. دلایل آن هم از نظر ماتریالیسم دیالکتیک قابل پذیرش نیست. به دلایل زیر:

الف- داشتن برداشتی خطی از حرکت تاریخ و دیدگاه مکانیستی: روشی که در یک کشور در جهت تکامل در نظر گرفته شده را به سایر کشورها تعمیم داده‌اند (کره)، در صورتی که حرکت تاریخ تکاملی کشورها دیالکتیکی بوده و به دلیل رشد ناموزون هیچ یک از آنها با دیگری قابل قیاس نیست. هم چنان که تکامل حشرات را نمی‌توان و نباید با تکامل پستانداران مقایسه کرد این شگرد قدیمی مورخین و نظریه‌پردازان سرمایه‌داری پوزیتیویست است که با تکیه بر یک مثال درست آن را بر همه انواع و صور دیگر تکامل، تعمیم می‌دهند. به ویژه به این نظر مارکس باید توجه داشت که راه تکامل کشورها و ملت‌های مختلف از نظر تاریخی متفاوت است و فقط در هدف تاریخی مشابهت دارند. رسیدن به جامعه بورژوازی که در کشورهای فرانسه و انگلستان به شیوه‌های گوناگون اتفاق افتاده است .

ب- الگوسازی سوری و مذهبی: نصایح کشیشان و آخوندها بر یک الگوسازی واحد متمرکز است؛ زندگی مسیح، علی و …، این نوع الگوسازی همیشه مورد استفاده نظریه‌پردازان سرمایه‌داری بوده است. در حالی که ماتریالیسم دیالکتیک برای هر پدیده‌ای، کانکریت مشخص، تضادهای مشخص و حرکات مشخص را در نظر می‌گیرد. بدین جهت لنین هیچ گاه الگوی انقلاب اکتبر را برای دیگران دیکته نمی‌کرد.

نتیجه

تنها راه حل شناخت دیالکتیکی نیروهای سیاسی موجود در جامعه، کشف روابط طبقاتی بین آن‌ها و آن گاه تصمیم‌گیری برای چگونگی ائتلاف بین گروه‌های سیاسی که نمایندگی این گرایشات مختلف را در جامعه دارند می‌باشد. بدون شناخت دیالکتیکی از جامعه و روابط طبقاتی تشکیل هیچ نوع ائتلاف و ارائه هیچ منشور و دستور امکان نتیجه بخشی نخواهد داشت.

بطور مثال مطالعه دقیق از شکاف بین نسل گذشته و نسل جدید لازم است تا جهت‌گیری نسل جدید بطور دیالکتیکی در رابطه با هدف آینده مشخص شود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%a1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84-%d9%88-%db%8c%d8%a7-%da%a9%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8/feed/ 0 7035