جنبش مردم ایران – صدای کارگر http://www.sedayekargar.com صدای زحمت‌کشان، صدای بی‌صدایان برای ایرانی آزاد Sun, 17 Mar 2024 11:48:32 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=5.8.9 https://i1.wp.com/www.sedayekargar.com/wp-content/uploads/2019/07/cropped-1107927-498476-14.png?fit=32%2C32 جنبش مردم ایران – صدای کارگر http://www.sedayekargar.com 32 32 88122710 نافرمانی مدنی یک حرکت تهاجمی و مبارزه منفی یک حرکت تدافعی http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%ad%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%ad%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85/#respond Sun, 17 Mar 2024 11:48:25 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7248 همایون سپهوند

اول- تفاوت بین مبارزه‌ی منفی و نافرمانی مدنی چیست؟

علی‌رغم قرابت‌های بسیاری که بین این دو شیوه مبارزه وجود دارد، این دو تفاوت‌های حتی محتوایی با هم دارند، مبارزه‌ی منفی، یک نوع نارضایتی، یک نوع بی‌اعتمادی و یک رویگردانی از هیئت حاکمه است که در ابتدا با اقدام و عمل هم همراه نیست. مثلا در ایران مردم مدتی طولانی است که معترض و بی‌اعتماد هستند، به صدا و سیما، به دادگاه‌ها و ارگان‌های قضایی، به توصیه‌های ولایت برای فرزندآوری، به مدل زندگی تبلیغ رژیم (الگوی زن، اوشین یا فاطمه زهرا)، و هر یک به طریقی و مثلا با رویگردانی از مساجد و عدم اجرای فرایض دینی، قطع همکاری بای بانک‌ها، جایگزین کردن شبکه‌های خارجی با صدا و سیما، و… صورت می‌پذیرد. به طور طبیعی این مدل از مبارزه یا بی‌هزینه و یا کم هرینه است. خیلی با احتیاط می‌توانیم بگوییم که مبارزه‌ی منفی یک حرکت دفاعی است و نه تهاجمی. در صورتی که نافرمانی مدنی، یک عمل و اقدام فراقانونی و یک رویارویی فرسایشی با هیئت حاکمه است. یا با زیر پا گذاشتن آن چه که رژیم امر به معروف می‌نامد و به اجرا گذاشتن آنچه را که ولایت مطلقه نهی از منکر قلمداد می‌کند. به عنوان مثال حجاب و آزادپوشی زنان، چشن‌ها و عروسی‌های مختلط، ماهواره و فیلترشکن، ازدواج سفید، اعتصاب و راه‌پیمائی، چهارشنبه‌سوری، و… . طبیعتا مبارزه به شیوه‌ی نافرمانی مدنی همان طور که در چند سال گذشته شاهد بوده‌ایم دارای تبعات وهزینه‌هایی است که در مواردی جبران‌ناپذیر می‌باشد. به طور قطع می‌توان گفت که مبارزه به روش نافرمانی مدنی یک حرکت تهاجمی است و نه تدافعی.

دوم- مطلق کردن روش و شیوه مبارزه، جزم‌اندیشی است

مطلق کردن روش و شیوه مبارزه، چه قهرآمیز و انقلابی و چه خشونت پرهیز و مسالمت‌آمیز و مبارزه‌ی منفی، و چه نافرمانی مدنی، نطفه‌هایی از جزم‌اندیشی و دگماتیسم را در خود دارد و باید بنا بر «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» روش و شیوه‌ی مبارزه را اتخاذ کرد. در حقیقت مردم و انقلابیون خواستار ریختن حتی یک قطره خون از دماغ دشمنانشان هم نیستند. به قول تروتسکی مردم زمانی که هیچ چاره‌ی دیگری نداشته باشند به انقلاب روی می‌آورند. روش و شیوه‌ی مبارزه که اختیاری و انتخابی نیست؛ مستبدین و دیکتاتورها، انقلاب و روش رسیدن به آن را به توده‌ها تحمیل می‌کنند.

سوم- اصلاح‌گران در تاریخ ایران همگی در عمل با شکست روبرو شده‌اند

اصلاح‌گران صد و اندی سال ایران، از قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، نهضت آزادی، جبهه ملی و… گرفته تا اصلاح‌طلبان رنگارنگ بعد از انقلاب، همگی در عمل با شکست روبرو شده‌اند، و تنها مورد قابل اتکا و غرورآفرین، دکتر محمدمصدق و ملی کردن صنعت نفت بوده. در سطح جهانی هم علی‌رغم مبارزه در جای جای جهان با شیوه‌ها و اهداف مختلف در دو قرن گذشته، تحلیلگران سیاسی عموما به دو مورد موفق شیوه‌ی مبارزه خشونت‌پرهیز اشاره می‌کنند؛ نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی و گاندی در هندوستان.

چهارم- هرچه قدر هزینه‌ی کار سیاسی پایین‌تر ‌باشد، تعداد شرکت‌کنندگان بیشتر خواهد بود و بالعکس

هزینه‌ی کار سیاسی و مبارزه با تعداد شرکت‌کنندکان در این امر، دو بردار هم جهت نیستند، بلکه برعکس؛ بدین معنی که هر چه قدر هزینه‌ی کار سیاسی پایین‌تر باشد، تعداد شرکت‌کنندگان بیشتر خواهد بود و بالعکس. دم دست‌ترین مثال آن، اعتراضات و خیزش‌های‌، سال‌های ۹۶، ۹۷، ۹۸ و ۱۴۰۱ از یک طرف و انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ از طرف دیگر را می‌توان از نظر کثرت شرکت‌کننده و تحریم‌کننده مقایسه کرد.

پنجم- مردم، از مبارزه در چهارچوب قانونی ناامید می‌شوند!

رابطه‌ی مردم با هیئت حاکمه در شرایطی به جایی می‌رسد که مردم و نمایندگان سیاسی آن‌ها، از مبارزه در چهارچوب قانونی ناامید می‌شوند و عملا بایدها و نبایدهای هیئت حاکمه را زیر سئوال می‌برند. نمونه‌ی شاخص و برجسته‌ی آن مبارزه‌ی زنان و دختران شجاع ایران برای آزادپوشی است که هم اکنون در جریان است.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%ad%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d9%85/feed/ 0 7248
سرگذشت جنبش‌های انقلابی ایران و چالش‌های آن http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4/#respond Fri, 01 Mar 2024 12:23:56 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7233 امید نیک

مقدمه  و مفهوم امر کلی

در بررسی یک پدیده از کجا باید شروع کرد؟ بالتبع بهترین پاسخ از طرف بنیان‌گذار فلسفه علمی به این موضوع داده شده است. مارکس در بررسی خود، از جامعه‌ی سرمایه‌داری شروع می‌کند. و برای این کار از هسته اصلی آن یعنی کالا و تولید کالا شروع می‌نماید. بسیاری از موارد دیگر وجود داشت که بین جامعه سرمایه‌داری و سایر جوامع، مشترک بود و اهمیت بسزایی داشتند مثل پول.

بدون شک، ساختن یک کفش و فروش آن هم در جامعه برده‌‌داری، هم فئودالیته و هم سرمایه‌داری رخ می‌دهد اما تفاوت بین جامعه سرمایه‌داری و تمام جوامع ماقبل آن، در این بود که، جوامع پیشین بدون خرید و فروش می‌توانستند به حیات خود ادامه دهند ولی جامعه سرمایه‌داری بدون خرید و فروش کالا، امکان حیات نداشته و ندارد. یعنی کالا برای آن در حکم سلول برای موجود زنده بود. بنابراین مارکس برای مطالعه جامعه بورژوازی، از مهم‌ترین و اصلی‌ترین عنصر آن یعنی کالا و تولید کالا شروع می‌کند.

دومین موضوع در شیوه مطالعه بود: فی‌المثل در بحث پول اگر می‌خواست به منشاء اولیه پول مراجعه کند، می‌بایستی به دنبال سکه طلا تا دوران فراعنه مصر به عقب برمی‌گشت. اما پول و نقشی که در جامعه سرمایه‌داری بازی می‌کند، متفاوت از نقش آن در دوران فراعنه مصر است. اگر چند هزار سکه طلا را از صندوق خزانه فرعون خالی می‌کردیم، نظام اقتصادی و سیاسی مصر فرو نمی‌پاشید ولی اگر امروز پول را از بانک‌ها خالی کنیم نظام سرمایه‌داری فرو می‌ریزد. پس برای مطالعه نقش پول هم، باید به‌سراغ جامعه سرمایه‌داری رفت.

مسئله بعدی پول یا کالا در جامعه سرمایه‌داری در نهایت از تکامل پول در جوامع ماقبل سرمایه‌داری حاصل شده است، ولی برای فهم نقش آن در جامعه سرمایه‌داری ، نمی‌توان، تا جامعه برده‌داری یا فئودالیته عقب رفت، هر چند پول در آن جوامع زاده شده بود. اگر نخواهیم به منشاء اولیه برگردیم، شیوه مطالعه ما به (المانتاسیسم ـ عنصرگرایی) تبدیل می‌شود. که از نظر فلسفه علمی مردود است. همان‌طور که برای شناخت انسان، بازگشت به موجوددات تک سلول و مطالعه آنها بی‌ثمر است.

بنابراین مطالعه علمی از یک پدیده، توصیف کامل بالفعل و مشخص آن پدیده در یک دوره زمانی معین ضروری است که عنصر ضروری حیات آن (تضاد اصلی آن) باید شناخته شود تا علاوه بر توضیح منشاء اولیه و وضعیت کنونی، تکامل آینده آن هم قابل بحث باشد. هر چند مطالعه منشاء اولیه آن در زمان‌های گذشته هم ممکن است غیرضروری و هم شاید ناممکن باشد. اما این عنصر اساسی (تضاد اصلی) درون پدیده باید به‌ گونه‌ای باشد که سایر عوامل و عناصر درون پدیده در حول آن، حرکت و تکامل یابند. که به طور معمول چنین عنصری باید حالت کلی داشته باشد، و بدان معنا که، مستقل از خواسته‌ها و سلیقه‌های اشخاص می‌باشد، در عین حال که همه اشخاص باید از آن پیروی ‌کنند، و بدون تجربیات شخصی، آن را درک نماید. به طور مثال در یک اثر هنری ـ یک تابلو نقاشی،  به کسی آموزش نداده‌ایم که زیبایی چیست ولی همه در مورد آن متفق‌القولند که زیباست. یا به ایرانیان تلقین نکرده‌ایم که فلان غزل حافظ یا سعدی زیبا هستند. اما همه ایرانیان بدون هیچ آموزشی و تلقینی و تجربه شخصی می‌دانند که این بیت ـ فی‌المثل از مولانا زیباست.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند / از جدایی‌ها شکایت می‌کند.

یا از سعدی.

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند / که درآفرینش زیک‌گوهرند

پس کلی امریست که تابع زمان و مکان کوتاه‌مدت نیست، بر همگان روشن است. آموختنی نیست و از طریق تجربه شخصی هم کسب نمی‌شود، هستی اجتماعی است.

پدیده چیست و ویژگی‌های آن کدام است؟

تعریف پدیده و «چیز»، از مشکلات همیشگی فلسفه است، و بنابه گفته انگلس از تعریف آن باید صرف‌نظر کرد. مثل تعریف حیات که ممکن نیست و فقط می‌توان ویژگی‌های آن را و چگونگی حرکت آن را ترسیم کرد. هر اندازه که بخواهیم آن را تعریف کنیم، چون تعریف صورت است و محافظه‌کار و ثابت و محتوا، متغیر و تکامل‌یابنده، به تعریف ثابت از پدیده یا «چیز» نمی‌رسیم و فقط از نظر روش‌شناسی باید خصلت‌های اساسی آن را بشناسیم و کار علم هم، جز این چیزی نیست.

بزرگ‌ترین ویژگی یک پدیده کلی بودن آن است، یعنی دارای کلیتی است که در اثر رابطه با سایر پدیده‌ها در محیط دچار تغییر نمی‌شود و برای مدت طولانی ثابت است.

دومین خصلت بزرگ آن این است که در درون آن یک عنصر مهم و اساسی است (تضاد عمده) که این پدیده زنده، چه در موجود زنده و چه در اجتماع، که سایر عناصر در کنار آن زیست می‌کند و به فعالیت مشغولند، و حیات پدیده در گرو وجود آن است. ـ فی‌المثل در جامعه سرمایه‌داری تولید مادی رکن‌ اساسی آن است و حتی مارکس رابطه نزدیک‌ بین تولید و مصرف را در کاپیتال به طور کامل شرح می‌دهد. و در صورتی که تولید به مصرف نرسد آن را امری کاذب به حساب می‌آورد؛ چنانچه در جامعه‌ای که فقط و فقط موشک و وسایل جنگی تولید کند، آن جامعه، مولد نیست و نیروهای تولیدی نمی‌تواند به درستی رشد کنند چون برای این تولیدات مصرف‌‌کننده‌ای وجود ندارد. و حیات اقتصادی چنین جامعه‌ای در خطر قرار می‌گیرد.

سومین خصلت آن این است که تکامل پدیده در طی زمان ادامه می‌یابد و نباید تکامل آن را با فروپاشی اشتباه کرد. در تکامل، هر بار پدیده به مرحله بالاتری گام می‌گذارد که تضادهای درونی قبلی در آن حل می‌شوند و روابط جدیدی بین عوامل آن خلق می‌گردد. در صورتی که تضادها حل نشوند مرحله فروپاشی پدیده پیش می‌آید. چنان‌که جوامع بسیاری داریم که فروپاشیده و از بین رفته‌اند.

مشروطیت و چالش های آن

با توجه به مطالب فوق پس می‌توانیم شروع کار و بحث خود را از مشروطیت شروع کنیم.

در این‌که مشروطیت یک انقلاب بود یا یک جنبش اجتماعی بین صاحب‌نظران اختلاف وجود دارد. کسانی که به تعریف کلاسیک انقلاب از نظر مارکس و انگلس و لنین توجه دارند، چون جابه‌جایی طبقات در هیئت حاکم رخ نداد پس نمی‌توانست انقلاب باشد و معیار دوم انقلاب، شکل مالکیت  بر وسایل تولید می‌بایستی در انقلاب تغییر کند. ولی در مشروطیت شکل عمده مالکیت بر وسایل تولید بر زمین بود، تغییری در مالکیت  به طور عمده رخ نمی‌دهد و به اصطلاح بنابر تعریف کلاسیک طبقه سرمایه‌دار (بورژوا) به جای فئودالیته بر تاج و تخت حکومت دست نمی‌یابند. هر چند بعد از مشروطیت و به‌ویژه پس از مجلس اول و نقش بازاریان و کسبه در مجلس اول برای مدت کوتاهی نسبت به گذشته و شرکت در حکومت  تغییرات اندکی پیدا می‌کند ولی جابه‌جایی طبقاتی به معنای کلاسیک آن رخ نمی‌دهد.

اما از نظر متفکران دیگر، چون نتیجه انقلاب باید دگرگونی در اساس سیاست حکومت‌مداری باشد، ممکن است چنین امری فقط با صورت روبنایی عمل نماید و از آن به بعد هیئت حاکمه را مجبور سازد که نسبت به سیاست‌های کشورداری خود تجدیدنظر به عمل آورند. پس اگر به نتیجه مشروطیت بنگریم مشروطیت چیزی از انقلاب کم ندارد، چون سیاست کشورداری دچار تغییرات بزرگی می‌شود. به هر حال این مقوله جای بحث و مجادله طولانی دارد و در هر دو طرف ماجرا افراطیونی وجود دارند. اما اصل ماجرا همان‌طور که گفته شد ادامه و تکامل مشروطیت است که با اصطلاح رایج در گفتمان سیاسی ایران، از آن به عنوان انقلاب مشروطیت نام می‌بریم.

انقلاب مشروطیت شامل مجموعه‌ای از عوامل مختلف بود ـ گرایشات سوسیالیستی، گرایشات لیبرالیستی، گرایشان مذهبی ـ ولی توانست به دلیل حمایت تمامی اقشار مردم، از تمام طبقات تبدیل به یک پدیده کلی شود، توانست تمام این گرایشات را در خود هضم کند. چون یک پدیده کلی بود، می‌بایستی یک عنصر کلی هم داشته باشد، که حول محور آن این وحدت حاصل شود، پس در انقلاب مشروطیت با این دو سر تضاد روبرو هستیم. از یک طرف گرایشات مختلف و از یک طرف وحدت در بین این گرایشات، چنین عنصر کلی را تضادهای طبقاتی در طول تاریخ برای آن فراهم ساخته بود .

عدالت‌خواهی و رفع ستم و ظلم

حتی اگر چند سال به عقب بازگردیم، مطالبه عدالت را در میان توده‌های مردم، از زبان این پیرزن در شعر نظامی می‌بینیم

پیرزنی را ستمی درگرفت / دست زد و دامن سنجر گرفت
کای ملک آزرم تو کم دیده ام / وز تو همه ساله ستم دیده‌ام
شحنه مست آمده در کوی من / زد لگدی چند فرا روی من
بیگنه از خانه برونم کشید / موی‌کشان بر سر کویم کشید

در این شعر به خوبی هم ظلم و ستم بر توده‌ها و هم چنین صادر کننده‌ی این ظلم و ستم یعنی پادشاه و حکومت به صراحت توضیح داده شده است. بنابراین، عدالت‌خواهی در میان توده‌های مردم در طول تاریخ به صورت یک هستی اجتماعی تا به امروز ادامه حیات یافته است.

از آن جهت  عدالت خواهی کلی است، که مستقل از این یا آن شخص، از این طبقه یا آن طبقه، از این قشر یا آن قشر، به حیات خود ادامه داده است و اگر با عمر انسان معمولی بسنجیم، مستقل از زمان مکان است، به‌ همین جهت مانند اموری چون نیکی، جوان‌مردی، انصاف، وجدان و … بی‌هیچ آموزش و تجربه شخصی از نسلی به نسل دیگر متصل شده است تا به امروز که به ما رسیده است.

هیئت حاکمه‌ی دوران قاجار، سه رکن اساسی داشت، اول، والی (که به‌طور‌معمول از خانواده سلطنتی بود) یا حاکم، دوم روحانی، سوم فرمانده نیروی نظامی، این هر سه رکن در ستم کردن بر مردم از تمام اقشار و طبقات چیزی فروگذار نمی‌کردند و فساد شخصی آن‌ها چه مالی و چه حقوقی بر همگان روشن بود به قول پروین اعتصامی:

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

پس عدالت‌خواهی و مبارزه بر علیه بی‌قانونی خواسته توده‌های مردم بود، اما قانون می‌بایستی از طرف حاکم یا حاکم شروع اجرا می‌شد که سوءنیت آنها برای مردم در انجام اجرای عدالت کاملاً روشن بود.

به همین جهت مبارزه برای عدالت‌خواهی، بر مبنای برپایی یک نهاد اجتماعی بود، که از شر حکومت و شرع رها باشد، یعنی در این‌ جا عدالت‌خواهی با قانون‌مداری گره می‌خورد و چون نه حکومت و نه شرع به دنبال قانون‌مداری بودند، روشنفکران پیش‌آیینی مردم در جهت بنای چنین نهادی که تساوی آنها را در مقابل قانون تضمین کند به حرکت در آمدند و چون روشنفکرانی بودند که در غرب تحصیل کرده بودند می‌دانستند حال این تضاد از مجرای، اول داشتن پارلمان و دوم، قانون‌اساسی است؛ که بالتبع فکر می‌کردند که با تامین چنین نهادی هم به عدالت و هم به آزادی می‌توان رسید. علاوه بر این روشنفکران می‌دانستند که در غرب انقلاب علمی هم رخ داده است و انقلاب علمی یکی از ارکان پیشرفت است، بنابراین به هواداری از علم جدید ـ مدرنیته ـ هم برآمدند.

بزرگ‌ترین شگفتی در این‌جا رخ داد، که روشنفکران و آزادی‌خواهان پیشرو ـ با توده‌های مردم هم صدا شدند و برای اولین بار زبان روشنفکران با توده‌های مردم مشترک شد. امری که هیچ‌گاه در تاریخ ایران تکرار نشد.

اگر به نظریات روشنفکران ایرانی آن زمان بنگریم، تاثیر شدید «عصر روشنگری» ـ انقلاب کبیر فرانسه ـ را بر آن به خوبی می‌بینیم. برای روشنفکران ایرانی، اروپاییان در اثر انقلاب فرانسه نجات یافته و از عصر قرون‌ وسطی جدا می‌شوند و به مرحله‌ای از تکامل اجتماعی می‌رسند که در آن می‌توان سخن از آزادی بیان، آزادی احزاب، تفکیک قوا، انتخابات آزاد و تساوی برای همگان در برابر قانون گفت.

بدین‌ ترتیب در انقلاب مشروطیت عنصر لائیک‌ بودن متولد می‌شود و چون از طرف افکار سوسیالیستی حمایت می‌شود به دست‌آورد بزرگ قانون اساسی اول می‌رسیم. قانون اساسی رسما در ابتدا مورد تایید تمام اقشار اجتماعی و نمایندگان آن در مجلس قرار می‌گیرد. در مجلسی که می‌توان آن را تقریباً تنها مجلس آزاد ایران دانست که نمایندگان تمام اقشار اجتماعی در آن شرکت داشتند؛ کسبه و بازاریان، دیوانیان، خوانین، کارگران و از همه مهم‌تر رهبری روشنفکران بر مجلس هم برقرار می‌شود. به همین جهت با توجه به تأثیر روشنگری می‌توان گفت همانند آن عصر سلطنت عقل فرا می‌رسد، و مجلس تقریباً بر اساس عقل و تدبیر خودشان قانون‌اساسی را می‌نویسند، چیزی از خارج (به ویژه از آلمان) به کار آن‌ها کمتر سایه می‌اندازد. این سلطنت عقل کوتاه‌مدت، به زودی با دشمنی روحانیون روبرو شد. و استبداد صغیر آغاز شد که باز هم به دلیل وحدت در انقلابیون مشروطیت شکست خورد. اما نوعی آنارشی سیاسی در جامعه ایران حاکم شد و هر کس این خوان را به طرفی می‌کشد و روحانیون توانستند مواضع از دست رفته خود را در متمم قانون اساسی به دست بیاورند و وحدت پیشین بدل به تفرقه جدید و از همه بدتر قوم‌گرایی کشیده شد.

خلاصه این که از ترکیب خودآگاهی با ناخودآگاه، انقلاب رخ می‌دهد. این برداشت هگل از انقلاب بود: کسانی که انقلاب ۵۷ را دیده‌اند می‌دانند که بسیاری از فعالیت‌ها آگاهانه و بسیاری از آن‌ها ناآگاهانه و ناخودآگاه بود.

ساختن و تخریب، نفی و پذیرش، ترس و امید، ترقی و ارتجاع در کنار هم در انقلاب فرصت بروز پیدا می‌کنند اما با تمام این تضادها وحدت در میان مردم برای مدت کوتاه اما با قدرت بسیار ظاهر می‌شود. اهداف مختلف درون یک صورت وحدت‌دار، چون کلی است ظاهر می‌شود. کافی‌ست به گفته‌ای که سردار اسد بختیاری از خود به جای گذاشته توجه کنم: «با بسیار سوار به تهران رفتیم و مشروطه را برقرار ساختیم».

در انقلاب مشروطیت خوانین و رعایا و کسبه و تجار و روشنفکران برای برقراری مشروطیت وحدت داشتند و با توجه به نقش پررنگ روشنفکران در آن، آن را می‌توان عصر «روشنگری» ایرانیان خواند، که رونوشت کم رنگی از انقلاب کبیر فرانسه بود.انقلاب در جامعه‌ای رخ داده بود که نود و نه درصد مردم آن بی‌سواد بودند.

هگل در کتاب پدیدارشناسی روح خود در بخش روشنگری که همگان متفق‌القولند که شاهکار بی‌نظیری در تاریخ نویسی است می‌گوید: پس از روشنگری و انقلاب، عصر ترور و آنارشیسم فرامی‌رسد، که وحدت قبلی را درهم می‌شکند و در این‌جاست که مردم دوباره به استبداد [امپراطوری ناپلئون] رضایت می‌دهند. و به طور خلاصه تئوری تاریخ را چنین خلاصه کرده:

«وحدت ـ تفرقه و آنارشیسم و ترور ـ رسیدن به حکومت مطلقه‌ی [استبدادی] جدید»؛ و پیروان هگل این فرمول را برای دوربندی تاریخ غیر قابل انکار می‌دانند.

وحدتی که انقلاب مشروطیت بود به دلیل تضادهای درونی آن از هم فرو می‌پاشد و تفرقه جای آن را می‌گیرد. انقلابیون هم‌رزم دیروز، امروز بر روی هم اسلحه می‌کشند و به کشتن یک‌دیگر دست می‌زنند.

وحدت ملی که حال انقلاب بود توسط سیاست‌مداران به چنان تفرقه و ارتجاعی می‌انجامد که ایران را تقسیم و به کشورهای خارجی می‌فروشند. و چیزی نمی‌گذرد که حکومت استبدادی دوباره از راه می‌رسد.

اما به دلیل کلی بودن انقلاب بسیاری از عناصر در انقلاب باقی ماندند و حول همان عنصر اصلی یعنی عدالت‌خواهی و رسیدن به آزادی به حیات خود ادامه دادند.

  • نبرد بی‌امان روشنگری با ارتجاع مذهبی بی‌وقفه تا به امروز ادامه دارد.
  • مبارزه علم و دانش نوین [غربی] با خرافات مذهبی تا به امروز به صورت آشکار دنبال می‌شود.
  • درخواست و تقاضا برای قانون‌مداری و سطلنت عقل بر خودکامگی استبدادی تا به امروز ادامه می‌یابد.
  • مبارزه برای احقاق حقوق زنان بی‌وقفه تاکنون ادامه می‌یابد.
  • مبارزه برای حفظ تمامیت ارضی ایران ادامه می‌یابد.

در عین حال ارتجاع هم به مبارزه‌ی جاویدان خود بر علیه دانش، علم، مدرنیته، پیشرفت، و حمایت از بی‌قانونی، حذف زنان از صحنه اجتماعی و غیره ادامه می‌دهد و چون در جهت خواست مردم نیست، و تکیه بر مردم ندارد، بر سر نیزه تکیه زده است.

البته به قول دیدرو تمام این مبارزات مترقی و مرتجعانه، خود را در یک چیز در تمام کشورها نشان می‌دهد و آن هم قانون اساسی آن کشور است.

اما آیا ملت ایران می‌توانستند که به دو آرزوی اصلی خود ـ عدالت‌خواهی همراه با قانون‌مداری ـ تجدد و ترقی، مدرنیته و آزادی فردی و اجتماعی برسد؟

انقلاب مشروطیت یک شورش دهقانی نبود و در هنگام پیروزی مسئله اصلی ماتریالیسم تاریخی را یعنی مالکیت را حل نکرد و از خواسته‌های اصلی آن هم نبود. مالکیت فئودالیته بر زمین بدون هیچ تغییری باقی ماند بالتبع این به معنای حفظ بزرگ‌ترین سنگر ارتجاع بود، که دست نخورده باقی بماند. یعنی در این‌جا برعکس دوران روشنگری در فرانسه اتفاق می‌افتد. در فرانسه صورت مالکیت به نفع مالکیت سرمایه‌داری در مقابل فئودالیته شکل می‌گیرد و حاکمیت بورژواها به جای فئودال‌ها بر تخت حاکمیت قرار می‌گیرد.

حفظ مالکیت فئودالیته؛ نظام ارباب و رعیتی در انواع شکل‌های خود تا سال‌های دهه ۴۰ باقی می‌ماند. بدین ترتیب ایده‌آل‌های انقلاب مشروطیت تحقق نیافته باقی می‌ماند. اما عنصر عدالت‌خواهی که جنبه کلی داشت به حیات خود ادامه می‌دهد.

رهیافت سوسیالیستی

انقلاب مشروطیت به سه جریان اصلی منشعب گردید ـ گرایشات ملی راست، گرایشات مذهبی ارتجاعی، گرایشات چپ.

گرایشات مذهبی به طور موقت در مقابل پیشرفت و مدرنیته و تجدد و دست‌آوردهای علمی و تکنیکی غرب عقب‌نشینی و سکوت را پیشه می‌کند. گرایشات ضدسوسیالیستی در پناه اسطوره‌های ایرانی و وام‌گرفتن از تمدن غرب به‌ساختن ایران جدید که به طور عمده خواسته طبقه متوسط و بورژوازی بود روی می‌آورد و مبارزه با فئودالیته را با صورت تشکیل حکومت مرکزی قوی و از میان برداشتن نظام ملوک‌الطوایفی و خان‌خانی از نظر سیاسی، آرامش را در کشور ایجاد و مقدمات مادی لازم را برای پیشرفت سرمایه‌داری مهیا می‌سازند، و ناسیونالیسم شووینیستی را تبلیغ و ترویج  می‌نمایند. و به احیاء فرهنگ و مفاخر ادبی و هنری ایران قدیم می‌پردازند. درواقع این گرایش از گرایشات ملی‌گرایانه‌ای که در انقلاب مشروطیت رشد یافته بود حداکثر استفاده را به عمل می‌آورد و بسیاری از روشنفکران راست‌گرای مشروطیت را در بدنه‌ی سیاسی خود حفظ می‌کند.

در مورد گرایشات چپ، عنصر عدالت‌خواهی انقلاب مشروطیت به دلیل کلی بودن مستقل از زمان و مکان و شرایط محیط، هم‌چنان در زندگی مردم ایران به حیات خود ادامه می‌دهد. اما در جهان با انقلاب بلشویکی، هر روشنفگر، هر آزادی‌خواه، و هر عدالت‌طلبی، شاهد تحقق آرزوهای خود شد و در هر بخشی هم که شرایط اجازه موفقیت را نمی‌دهد، ایده‌آل‌ها، اتوپیاهای انقلابیون را در سراسر جهان درآغوش خود دارد. ایران دو بار تحت تاثیر انقلاب سوسیالیستی همسایه‌ی شمالی خود قرار گرفت؛ یکی در ۱۹۰۵ و یکی در ۱۹۱۷. انقلاب جهانی زحمت‌کشان در تمام نقاط جهان حضور خود را نشان می‌دهد. و بالتبع در ایران هم روشنفکران که زمینه عدالت‌خواهی جنبش مشروطیت را داشتند و هم با تئوری‌های علمی مارکسیستی مجهز می‌شوند، همگی می‌بایستی راه سوسیالیسم را انتخاب کنند. اشعار شاعران آن دوره، پرچم آزادی و عدالت اجتماعی را در دست لنین می‌بیند، و حتی کسانی که از نظریات مارکس هم بی‌خبر بودند، لنین را پرچم‌دار آزادی و عدالت زحمت‌کشان می‌شناسند. بدین‌ترتیب رشد نیروهای سوسیالیستی در ایران با تمام شرایط استبداد، در حرکت روبه جلو بود. در مجموع باید گفت که وحدت مبارزات درونی با مبارزات انترناسیونالیستی که از طرف کمینترن رهبری می‌شد وحدت پیدا می‌کند. اما مشکل رشد این مبارزات در این بود که ایران دارای طبقه کارگر صنعتی نبود و اگر در جاهای پراکنده کارخانه‌های صنعتی وجود داشتند، هنوز از نظر کمی تعداد کارگران نسبت به جمعیت قابل محاسبه نبود. در واقع کارگران ایرانی در مانوفاکتورها مشغول به کار بودند نه در کارخانجات صنعتی. به همین جهت ما «کارگران و طبقه کارگر در خود» را، به جای «طبقه کارگر برای خود» داشتیم، شرطی که از نظر بنیان‌گذاران فلسفه علمی الزامی بود. این ضعف محتوایی در جنبش تا نزدیک‌های انقلاب ۵۷ هم ادامه پیدا می‌کند. چون کارگر صنعتی به معنای کامل ـ فقط در صنایع صنعت خوزستان وجود داشت. و آبادان یک شهر صنعتی تمام عیار به حساب می‌آمد. اما با رشد بورژوازی در دوران استبداد، زمینه‌های پیدایش این طبقه در بسیاری از نقاط ایران دیده می‌شود ـ کارخانجات سیمان، قند، نساجی، راه‌آهن و اکتشاف معادن، که می‌توانست زیربنای صنعتی و طبقه کارگر برای خود را فراهم سازد. اما در مقابل این صنعت، تمام روشنفکران آزادی‌خواه تقریباً به‌طور کامل در زیر پرچم سوسیالیسم‌ گرد می‌آیند. این وضعیت تا زمان شروع جنگ جهانی دوم ادامه داشت.

با شروع جنگ جهانی دوم و ورود نیروهای متفقین به ایران و آزادی زندانیان سیاسی، دوران سیاسی جدید برای نیروهای چپ شروع می‌شود. نیروهای چپ در ایران با شکست فاشیسم نیرویشان دوچندان می‌شود و با تولد حزب توده، به طور فراگیر زحمت‌کشان ایران را به اتحاد فرا می‌خواند و به صورت یک حزب قدرتمند و یا شاید تنها حزب قدرتمند در غرب آسیا در می‌آید. پیروزی‌های این حزب به دو دلیل عمده صورت می‌گرفت، نخست عدالت‌خواهی که از جنبش مشروطیت شروع شده بود و پیوند آن با احزاب کمونیست ضد فاشیست و در صدر آن اتحاد شوروی، هماهنگی بی‌نظیر تاریخی بین نیروهای داخلی و خارجی به‌وجود آورد و  ضعف حکومت مرکزی میدان عمل وسیع در اختیار آن گذاشت. این حزب هر آن‌چه نیروی کارگری صنعتی و پیشه‌ور و صنعت‌گر بود بسیج کرد ولی با ابعاد بزرگ‌تری از میان اقشار خرده‌بورژوا و روشنفکران عضوگیری به عمل آورد و این بخش قسمت بزرگ و سنگین و مرکز ثقل حزب شد. هرچند کارگران صنعتی در دو شهر آبادان و اصفهان به طورعمده جذب حزب می‌شوند و پایه‌های حرکت مارکسیست لنینیستی را برای آینده حزب در ایران می‌سازند. پس از پایان جنگ مبارزات ضد استعماری در سرتاسر جهان با نیروی بسیار زیاد به حرکت درآمد. استقلال هندوستان، سوکارنو در اندونزی، چون‌لای در چین، قوام نکرومه در آفریقا و در خاومیانه دو سردمدار کبیر ضداستعمار، مصدق و جمال عبدالناصر، مبارزات استعماری خود را در جهت منافع ملی و ناسیونالیستی شروع کردند. عمر استعمار پیر می‌رفت که به‌ پایان برسد و آمریکا خواستار جای‌نشینی آن بود.

این مبارزه ضد استعماری در ایران با ملی کردن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق شروع و به بسیج کلیه آحاد ملت ایران انجامید، حزب توده با تأخیر زیاد بالاخره به حمایت از آن پرداخت. ولی همان مرکز ثقل بزرگ خرده‌بورژوازی منجر به انشعاب در حزب و حمایت از جریان‌هایی شدند که در نهایت گرایش به جدایی‌خواهی از ایران داشتند. در همین مدت، نیروهای ارتجاعی مذهبی که برای چندین سال سرکوب شده بودند سربلند کرده و در دو جبهه مشغول به مبارزه شدند، جبهه اول ضد چپ، ضد مردم، ضد ملی‌گرایی و یا ترور در جهت رسیدن به اهداف خود عمل کردند. آن‌ چه که شاید به درستی از طرف نیروهای چپ ایران درک نشد، شروع جنگ سرد بین شرق و غرب بود. در دهه سال‌های ۱۳۲۰ هر بار ارتجاع به حزب حمله می‌کرد پس از مدتی جنگ و گریز حزب به کار خودش ادامه می‌داد، ولی بعد از ۲۸ مرداد بود که متوجه شدند شروع جنگ سرد بین شرق و غرب بسیار جدی‌تر از آن است که فکر می‌کردند و ارتجاع برای همیشه مرزهای ملی آزادی‌خواهی و حزب توده را قلع و قمع فیزیکی نمود، و بزرگ‌ترین حزب چپ غرب آسیا به کلی در هم پاشید، که علت اصلی آن ریشه دواندن در خرده بورژوازی و کمیت ناچیز کارگران صنعتی بود. البته سیاست‌های حزب کمونیست اتحاد شوروی که در زمان استالین، هدف اصلی خود را حفظ مادر سوسیالیسم ـ اتحاد شوروی ـ قرار داده بود در این حذف فیزیکی و تشکیلاتی و ایده‌ئولوژیک بی‌تاثیر نبود. و حزب مجبور به مهاجرت شد. و در مهاجرت دیگر نمی‌توانست تاثیر زیادی بر آن‌چه در داخل ایران می‌گذاشت داشته باشد. و در سال‌های بعد با نفوذ ساواک در حزب، باقیمانده تشکیلات حزب در داخل کشور به کلی از میان رفت و تا انقلاب ۵۷ به دلیل خطر نفوذ ساواک در حزب و تفرقه در احزاب کمونیست جهانی ـ چین و شوروی ـ حزب با عده‌ای محدود در خارج از کشور به فعالیت خود ادامه می‌دهد. ضربه بعدی که به حزب وارد می‌شود، با برقراری روابط دوستان شاه با اتحاد شوروی و فروش تسلیحات از شوروی به شاه و قرارداد ذوب‌آهن و شرکت در مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ ساله از طرف برژنف، دیگر حزب هیچ مشی در سیاست داخل کشور نداشت.

اما در دهه چهل دوران جدیدی شروع شد. از این جا تشکیلات سیاسی درهم شکسته بود ولی عنصر کلی عدالت‌جویی و آزادی‌خواهی در بطن جامعه به حیات خودش ادامه می‌دهد. روشنفکران ایرانی عرصه مبارزه را از قلمرو تشکیلات به قلمرو هنر منتقل ساخته بودند. هر روز داستانی جدید تئاتری جدید، اثری جدید، در تمام عرصه‌های هنری پای به عرصه نهادند و هنر بار نبودن تشکیلات سیاسی را بر دوش می‌کشد و هنرمندان روشنفکر با گرایش چپ با نظر به عدالت‌خواهی و آزادی تمام قلمرو هنر را به تسخیر درمی‌آورند. حتی رمان‌های خارجی هم که به فارسی ترجمه می‌شد سعی داشت ستاره راهنمای خود را احقاق حقوق زحمت‌کشان، مبارزه بر علیه استبداد و دیکتاتوری قرار دهد. بقایای بسترهای ملی‌گرا هم پس از مرگ مصدق انسجام را از دست می‌دهند و در جریان گرایش به چپ نیروهای خود را از دست می‌دهند.

اما زمینه مبارزات هنری و فرهنگی نمی توانست روشنفکران را راضی کند. به ویژه تفکر عدم قطب‌گرایی (نه شوروی و نه چین) اندیشه‌ی آن‌ها را مستقل ساخته و ناگهان بزرگ‌ترین امیدواری برای روشنفکران با انقلاب کوبا و قهرمان آن چه‌گوارا از راه می‌رسد. کتاب انقلاب در انقلاب (رژی دبره) بر ذهن روشنفکران جهان و از جمله ایران حاکم می‌شود. ضلع امید از قطب‌های آن زمان موجب تقویت نظریات رژی دبره شد. که در مجموعه می گفت؛ احزاب سنتی را دور بریزید، می‌توانید با گروهی اندک انقلاب بر پا کنید و انقلاب دانشجویان سوربن فرانسه برای یک هفته بر کشور فرانسه مسلط شد. پس حرکت گروهی اندک، شعله‌های انقلاب را هم‌چون به میان مردم خواهد برد و انقلاب موفق خواهد شد.

بدین ترتیب جامعه روشنفکری از این که زاده‌ی خرده‌بورژوازی‌ رشد یافته دهه چهل بود، از این جریان نمی‌توانست جدا باقی بماند. و جریانات مبارزه مسلحانه جدا از توده‌های مردم شروع می‌شود و قهرمانان و قربانیان بسیاری می‌دهد ولی در این جا حکم لنین درست‌تر از رژی دبره از کار در می‌آید. بدون توده‌ها، جریان سکتاریستی خواهد بود که مهمترین طعمه برای پلیس است و پیش‌شرط انقلاب کارگری که سازمان‌دهی طبقه کارگر در سندیکاها و حزب طراز نوین طبقه کارگر بود به دست فراموشی سپرده می‌شود. و دیدم که اندک مدتی پس از انقلاب مردمی ۵۷ جریان‌های سکتاریستی جدا از توده‌های زحمت‌کش، چگونه به خاک و خون کشیده می‌شوند و از صحنه سیاسی ایران ناپدید می‌گردد.

مبارزه مسلحانه به عنوان تنها راه رهایی موجب شد که تمام نیروهای میانی که قهرمان‌پرور نبودند به طور کلی با تمام اساتید سیاسی که داشتند از صحنه حذف شوند. دیدیم که کریم سنجابی چگونه در مقابل تمام چیزهای که یک عمر با آن‌ها مبارزه کرده بود به زانو درآمد. آن هم به یک دلیل ساده مبارزه مسلحانه عناصر میانه‌رو جامعه را از میدان به در کرد و نیرویی پشت‌ سر سنجابی و امثالهم حتی مذهبی (بازرگان) باقی نگذاشت. و جامعه برای مدت چهل‌ سال پرواز جغد ارتجاع را تحمل کرد.

آما آن‌ چه از چنین انقلابی چپ ایران در این برای امروز باقی ماند، همان عنصر کلی آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی مشروطیت است. که در آینده سیاسی ایران دوباره بروز خواهد کرد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4/feed/ 0 7233
ارزیابی از تازه‌ترین تحولات سیاسی در منطقه و آمادگی برای نبردهای سرنوشت ساز http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1/#respond Sun, 22 Oct 2023 10:34:42 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7186 اول ـ جرقه ای که حماس به خرمن امنیت اسرائیل زد، غزه را به ویرانه‌ای تبدیل کرد. حمله نظامی حماس را می‌توان از زاویه محاسبات نظامی، یک خودکشی ارزیابی کرد. نوعی از خودکشی که درد و رنج مردم غزه را صد چندان کرده است. دولت نژادپرست و راستگرایِ اسرائیل به تلافی کشتار غیرنظامیان توسط سازمان بنیادگرای حماس تنبیه جمعی یک ملت را در دستور قرار داده است. ارتش اسرائیل برای بازیابی “ابهت” از دست رفته‌اش واسطوره شکست‌ناپذیری‌اش به این قتل عام جمعی نیاز دارد. ریختن صدها تن بمب بر سر مردمِ بی‌دفاع غیرنظامی، بستن آب، برق، گاز و غذا بر دو میلیون نفر، هدف قرار دادن بیمارستان‌ها، آواره کرده یک میلیون نفر دیگر، ویران کردنِ چندین هزار ساختمان بر سر ساکنانش، یک تراژدی انسانی است.

دوم ـ مردم آزاده و شریف در فلسطین و اسرائیل هیچ‌گونه خصومت ریشه‌داری با همدیگر ندارند. دولت نژادپرست اسرائیل اساسا این نفرت را به وجود آورده است و مدام آن را بازتولید می‌کند. این دولت اسرائیل است که با سیاست انکار، کشتار، اشغال و آوارگی، زمینه را برای رشد جریانات اسلامی و افراطی در مناطق اشغالی هموار می‌کند و زمینه‌ساز دخالت‌های ارتجاعی و مخرب جمهوری اسلامی در قضیه عادلانه مردم فلسطین شده است. دود این جنگ قبل از همه به چشم خود مردم فلسطین می‌رود. زیرا نه در محاسبات گروه بنیادگرای حماس و نه در نزد دولت نژادپرست و بنیادگرای یهودی ملاحظات انسانی جائی ندارند.

سوم ـ برای متوقف کردن جنایات مرتجعین مذهبی از هر نوع آن و کوتاه کردن دست امپریالیست‌ها، باید برای حل مسئله فلسطین و اسرائيل راه حل ریشه‌ای پیدا کرد. مبارزات مردم کشورهای منطقه برای آزادی و برابری، پیروزی مردم ایران در سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی، می‌تواند تاثیر سرنوشت‌سازی بر مبارزات مردم فلسطین و مردم آزاده و صلح‌طلب اسرائیل داشته باشد.

چهارم ـ دفاع یک جانبه و نفرت‌انگیز دولت‌های غربی از اقدامات ضدانسانی اسرائیل و تلاش برای سرکوب هر صدای مخالف در میان مردمان این کشورها، چهره کریه “دمکراسی” و “حقوق بشر” آمریکائی ـ اروپائی را به خوبی نشان داد. تظاهرات به پشتیبانی از مردم ستمدیده فلسطین را ممنوع اعلام کردند. در راه باز کردن گذرگاه رفح و رساندن کمک‌های بشردوستانه به مردم، مدام سنگ‌اندازی می‌کنند و جنایات اسرائیل در غزه را “حق دفاع از خود” دولت اسرائیل می‌دانند.

پنجم ـ اگر در جهان عرب، مردم با تظاهرات همبستگی خود را با مردم فلسطین نشان داده‌اند و از این طریق رهبران این کشورها را زیر فشار قرار داده‌اند و آن‌ها برای حفظ ظاهر هم که شده به مدافع حل مسئله فلسطین تبدیل شده‌اند، آن چه که در ایران جریان دارد شکل معکوس به خود گرفته است. دفاع بی قید و شرط رژیم اسلامی از حمله حماس و جشن گرفتن برای کشتار جنایتکارانه شهروندان غیرنظامی اسرائیل توسط حماس، در کنار تلاش برای برجسته کردن شعار نابودی اسرائیل و خط و نشان کشیدن برخی از فرماندهان بی‌مغزشان، مردم را نسبت به مسئله فلسطین بدبین کرده است. مخالفت مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی و تبدیل شدن رهبران و سیاست‌های رژیم به نماد تنفر عمومی مردم در سراسر کشور را از جمله می‌توان در شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» در مراسم خاکسپاری زنده یادان داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر، مشاهده کرد. هر چند این رویکردِ بخشی از مردم به دلیل عمق نفرتشان از رژیم جمهوری اسلامی می‌تواند قابل فهم باشد اما به هیچ وجه نه قابل توجیه و نه قابل دفاع بوده و به شکلی می‌تواند زنگ خطری برای خیزش انقلابی ژینا باشد. باید به صراحت اعلام کرد که شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» یا شعار «مرگ بر فلسطین»، با شعار و آرمان «زن، زندگی، آزادی» هیچ سنخیت و هم‌پوشانی ندارد. چنین شعارهای نشات گرفته از شونیسم عظمت‌طلب است که از سوی پاره‌ای از «روشنفکران» و مردم در کنار افغان‌ستیزی نژادپرستانه، می‌تواند آرمان خیزش انقلابی ژینا را مخدوش سازد و به بیراهه بکشاند.

ششم ـ موضع‌گیری اپوزیسیون راست به نفع اسرائیل و تبدیل شدن به بلندگوهای تبلیغاتی جنایات این رژیم، نه تنها نفرت‌انگیز است، بلکه آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی می‌ریزد. اکنون که اپوزیسیون راست و تمامی وابستگان و شبکه‌های اجتماعی‌شان یا به دفاع از اسرائیل می‌پردازند و یا در برابر جنایات آن سکوت می‌کنند، وظیفه‌ی نیروهای مترقی و چپ این است که این جریانات شوونیست را بیش از پیش رسوا و افشاء سازند. چپ نمی‌تواند به بهانه‌ی همراهی رژیم جنایتکار اسلامی با گروه‌های بنیادگرای فلسطینی یا کمک به گروه‌های نیابتی‌اش، مسئله همبستگی با خلق فلسطین و زحمت‌کشان عرب و دیگر کشورها را کم رنگ کند یا به حاشیه بکشاند و یا در محکوم کردن بینادگرایان اسلامی و یهودی که به شیوه‌های فاشیستی با یکدیگر می‌جنگند، لکنت زبان داشته باشد. متحدان و پشتیبانان خیزش انقلابی ژینا، کارگران، زحمت‌کشان، زنان و نیروهای مترقی و پیشرو هم در ایران و هم در کشورهای همسایه و جهان خواهند بود. دولت نژادپرست و بنیادگرای اسرائیل، دولت‌های امپریالیستی اروپا و آمریکا نه تنها متحدان هیچ خیزش انقلابی نیستند، بلکه اکثر نیروهای اسلامی منطقه و حتی خود رژیم اسلامی ایران در همسوئی و گاه حمایت فعال قدرت‌های غربی برای مقابله با مبارزات رهایی بخش و کمونیستی قرن گذشته شکل گرفته‌اند.

هفتم ـ کانونی شدن بحران فلسطین و اسرائیل در سطح منطقه‌ای و جهانی موجب شده است که نیروهای استبدادی منطقه از فرصت استفاده کرده و اقدامات جنایتکارانه خود را از دید افکار عمومی جهانی بپوشانند. در این زمینه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد؛ مسئله کوچ اجباری بیش از صد هزار نفر از ساکنان ارمنی از قره‌باغ علیا، پاکسازی قومی توسط دولت آذربایجان و برادر بزرگ و پشتیبان آن دولت اردوغان در ترکیه، تهاجم نظامی ارتش ترکیه به منطقه تحت کنترل نیروهای سوریه دموکراتیک، ادامه پاکسازی قومی و بمباران مداوم زیرساخت‌های اقتصادی برای نابودی کانتون‌های روژآوا، حملات قوای نظامی ترکیه به اقلیم کردستان علیه نیروهای کرد و تداوم اشغال بخش‌هائی از این منطقه، تشدید فشارهای رژیم اسلامی در اقلیم کردستان علیه سازمان‌ها و احزاب سیاسی کردستان ایران مستقر در این منطقه.

هشتم ـ بر متن همین تحولات قتل جنایتکارانه داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، سرکوب تظاهرات اعتراضی در زاهدان در روز جمعه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۲ در اطراف مسجد مکی، در کنار فشار سنگین بر زندانیان سیاسی و تداوم اعدام‌ها در زندان‌ها از سوی دیگر، جامعه را با وضعیت تازه‌ای روبرو کرده است. حاکمیت تصور می‌کند می‌تواند از وضعیت سیاسی کنونی برای جلوگیری از پیشروی جنبش‌های مردمی بهره‌برداری کند. اما واکنش شجاعانه هنرمندان و اهل سینما در اعلام سه روز عزای ملی و برگزاری باشکوه مراسم خاکسپاری این دو جانباخته هنر و سینما، تظاهرات روز جمعه زاهدان و نافرمانی توده‌ای میلیونی زنان ایران علیه حجاب اجباری نشان داد که جامعه نه تنها مرعوب نشده، بلکه خشمگین‌تر از گذشته در میدان مبارزه علیه حاکمیت اسلامی قرار دارد. در کنار آن تداوم و استمرار مبارزات مطالباتی کارگران و بازنشستگان بیانگر آن است که مردم دست از خواسته‌هایشان بر نداشته‌اند و تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی نمی‌تواند آن‌ها را از مبارزه برای احقاق حقوق خود باز بدارد.

نهم ـ بعد از نقش پیشتازی که جوانان طی یک سال گذشته در خیابان‌ها و در رویاروئی جسورانه با مزدوران حکومتی در جنبش انقلابی ژینا ایفا کردند، اکنون نافرمانی مدنی به صحنه اصلی رویاروئی مردم و جمهوری اسلامی تبدیل شده است. اقدامات روزانه دستگاه سرکوب و گشت‌های جدید ارشاد نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که رژیم می‌داند با هر گونه عقب‌نشینی در تحمیل کامل حجاب اجباری به زنان یکی از ستون‌های خیمه حاکمیت او فرو خواهد ریخت. اما همه نشانه‌ها حاکی از آن است که نبرد سهمگین‌تری در راه است. اگر جمهوری اسلامی از هم اکنون خود را برای نبردهای بعدی آمادە می‌کند، ما هم راهی نداریم جز آمادە کردن بیشتر صفوف کارگران و زحمت‌کشان، صفوفی که ناممکن‌ها را ممکن خواهد کرد و نیرویِ این اکثریت میلیونی، نیروی محرکه‌ایست برای نجات جامعه از حکومت ننگین اسلامی و همچنین فقر، بیکاری، استبداد، گرسنگی و نابرابری. اگر جمهوری اسلامی با گسترش فقر در جامعە تلاش دارد مردم را از انقلاب و دگرگونی چارە‌ناپذیر در زندگی خود بترساند و آن‌ها را چشم به راە نگاە دارد، ما نیز برای دگرگونی‌های واقعی باید آمادە شویم. آمادگی ما در قدرت ما نهفتە است و قدرت ما هم در تشکل و سازمان‌یابی ما معنا می‌یابد. آن گاە کە کارگران و مردم محروم ستمدیدە جامعە ایران، همان اکثریتی کە قربانی سرکوب‌های خونین در خیابان‌ها، زندان‌ها و شکنجەگاه‌ها و قربانی تحمیل فقر و سفرەهای خالی هستند، در متن مبارزه روزمره برای بهبود شرایط زندگی خود، در محل کار و زندگی، متشکل شوند و بهم مرتبط گردند، نقشه‌های ضد انسانی رژیم نقش بر آب خواهند شد و سرانجام زندگی کارگران و اکثریت مردم این جامعه از گروگان رژیم اسلامی رها خواهد گشت.


برگرفته از سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1/feed/ 0 7186
آرمیتا، هم «دختر مردم ایران» است! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/#respond Mon, 09 Oct 2023 08:02:17 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7169 آرمیتا گراوند ، دختر نوجوان ۱۶ ساله، دانش‌آموز کلاس یازدهم مدرسه «عروة‌الوثقی» روبروی مهدیه تهران،. از دهم مهرماه ۱۴۰۲ در یکی از تخت‌های بیمارستان فجر نیروی هوایی به حالت کما خوابیده است. این دختر نوجوان، پس از ضربات “حجاب بان” ها در مترو در دهم مهرماه نقش بر زمین شد ودر حالت بیهوشی به بیمارستان منتقل و از آن روز در کما به سر می برد.

نهادهای امنیتی علت به کما رفتن آرمیتا را «‌اُفت فشار» اعلام کرده‌اند. سناریویی تکراری که بارها از سوی این نهادها تکرار می‌شود. حاکمیت بدون انتشار فیلم های درون واگن مترو تصاویری از بیرون مترو را منتشر کرده و در روز ۱۱ مهر ۱۴۰۲، خبرگزاری ایرنا تصاویری را از گفتگو با والدین این دختر نوجوان منتشر کرده است. اقدامات امنیتی حاکمیت به همین جا ختم نمی شود. انتقال این دختر نوجوان به بیمارستان نظامی، محاصره این بیمارستان توسط لباس شخصی های امنیتی و لغو تمامی ملاقات ها، دستگیری بستگان و دوستان دانش آموز او، ضبط تلفن های همراه برای جلوگیری از انتشار عکس ها و فیلم های لحظه وقوع جنایت، دستگیری و بازجوئی از مریم لطفی، خبرنگار شرق، که روز دوشنبه ۱۰ مهر پس از انتشار اخبار مبتنی بر ابهام در وضعیت آرمیتا گراوند به بیمارستان فجر رفته بود تا گزارش تهیه کند، .. همه وهمه بیانگر تلاش حکومت برای سرپوش گذاشتن بر یک جنایت جدید است. جنایتی که پیش از آن مهسا (ژینا) امنیی قربانی آن شده بود.
گماردن “حجاب بانان” در متروها و یا “حراست ها” در دانشگاه ها برای کنترل پوشش دختران جوان کشور، جزئی از جنگ تمام عیاری است که حاکمیت در پی پیروزی آزاد پوشی بر متن جنبش «زن، زندگی، آزادی» در پیش گرفته است. این اقدامات داعشی، بندهائی از لایحه حجاب است که در کمیسیون مجلس شورای اسلامی بررسی شده و تلاش دارد با وضع جریمه های سنگین، ضبط اتوموبیل و اموال، پرونده سازی و زندان، مانع از تثبیت آزادپوشی پس از خیزش انقلابی ژینا شود. این سیاست داعشی جمهوری اسلامی با مقاومت گسترده زنان و دختران جوان کشور روبرو شده است. همین امر سبب شده که شاهد سیاست انتقام جویانه و برخورد بشدت خشن و رذیلانه در متروها، در مدارس و دانشگاه ها باشیم. در خبری که روز پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ منتشر شد، یک دختر دانشجو نیز در نتیجه برخورد نیروهای “حراست” به بهانه پوشش او روانه بیمارستان شد. روابط عمومی دانشگاه تهران به انتشار خبر «بی‌هوش شدن» یک دانشجوی دختر به‌واسطه برخورد ماموران انتظامات پردیس کشاورزی دانشگاه تهران بخاطر داشتن حجاب اختیاری واکنش‌ نشان داد و آن را بخاطر «استرس» ناشی از تذکر انتظامات دانست.

چهار روز پس از به کما رفتن آرمیتا گراوند، مردم ایران و ایرانیان مقیم خارج کشور، نگران جان او هستند. همه آرزو دارند آرمیتا سلامت خود را باز یابد وبه آغوش خانواده و جامعه بازگردد. اما این روزهای بیم وامید، نفس ها را در سینه حبس کرده است. این همدردی مردم و خشم و نفرتشان علیه حاکمیت دینی ستودنی است. اما از کنار این جنایت نمی‌‌توان و نباید به سادگی گذشت. مردم حق دارند تمام حقیقت را بدانند. مردم حق دارند آمران و عاملان این جنایت را بشناسند. مردم حق دارند علیه سیاست داعشی کنترل پوشش دست به اعتراض مدنی بزنند. اکنون همه شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی به سرنوشت آرمیتا می پردازند. می توان این همبستگی ستایش برانگیز را به اعتراضی مدنی و توده ای تبدیل کرد. دانش اموزان مدرسه آرمیتا و دیگر مدارس می توانند در همدردی با او و خانواده اش دست به اعتراض مدنی بزنند. جمعیت کثیر خانواده های دانش آموزان سراسر کشور می توانند دست به اعتراض بزنند. شاید فردا فرزند آنها “آرمتیا”ی دیگری باشد. معلمان سراسر کشور می توانند به این جنایت ها در حق دانش آموزان شان اعتراض کنند. چنین اعتراضاتی می تواند تحولات جامعه را به سمتی به پیش برد که «حجاب بانی» برچیده شود، ” حراست ها ” جمع آوری شوند، آزادی پوشش حق مسلم مردم تلقی گردد، گردش اخبار و اطلاعات بدون سانسور جریان یابد، آزادی های بی حصر و استثنا تضمین شود و مردم به بساط حاکمیت تاریک اندیشان قرون وسطائی پایان دهند و ارگان های قدرت خود را سازمان دهند و دولتی برخاسته از مردم و پاسخگو به مردم بر سرکار بیاورند.

اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/feed/ 0 7169
نگاهی به دستاوردهای خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%8c/#respond Wed, 13 Sep 2023 07:46:16 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7158 خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» یک سال تمام چهره ایران را دگرگون کرده ویک تحول اساسی در عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در جامعه ایجاد کرده است. این خیزش فضای عمومی کشور را آن چنان دگرگون ساخته که نگاه های بسیاری در منطقه و جهان در انتظار تحولات اساسی تر به ایران دوخته شده است. هر چند از حرکت توفنده آن کاسته شده است، اما همچون دریائی ژرف به صورتی آرام و بی صدا بنیان های زندگی در این کشور را دگرگون می کند. در آستانه اولین سالگرد این جنبش انقلابی، نگاهی به دستاوردهای آن می تواند راه روشن تری پیش پای رهپویان انقلابی بگذارد که برای دنیائی بهتر مبارزه می کنند ومی روند که جایگاه واقعی ایران پیشرو، مدرن و امروزی را در منطقه و جهان رقم بزنند. روشن است که نگاهی به دستاوردها به معنای چشم فروبستن بر مشکلات راه پیش رو، موانع گسترده پیشروی و بررسی اشتباهات ودرس های این انقلاب نیست. این بخش را می توان در جمع بندی دیگری به قضاوت نشست.

اول ـ خیزش انقلابی ژینا یک انقلاب فرهنگی تمام عیار در جامعه ایجاد کرده است. یکی از مهم ترین نمودهای تحول جامعه ایران پس از جنبش مهسا، دین‌ گریزی وکشف حجاب در تمام سطوح جامعه و از جمله در مناطق سنتی نشین، شهرستان های کوچک و مناطق سنتی جنوب شهر تهران است. اما موضوع از پوشش مو وحجاب فراتر رفته است. مرد سالاری نهادینه شده در همه سطوح به شیوه ای چشمگیر عقب رانده شده است و مقام و موقعیت زن را در جامعه و در خانواده ارتقاء داده است. انقلاب ژینا به دولت دینی یک “نه” بزرگ گفته است و این مهمترین دستاورد خیزش انقلابی ژیناست. انقلاب فرهنگی مردم ایران با پیشتازی زنان شجاع کشور، نه تنها ادغام دین ودولت را به چالش کشیده است بلکه بنا دارد تا به حضور شرع در قوانین برای همیشه نقطه پایان بگذارد و سکولاریسمی مدرن و از پائین را در جامعه نهادینه سازد. در بسیاری از مناطق، بزهکاری تا نرخ ۶۰٪ کاهش یافته است. این تحولات و جنبش مهسا باعث رشد امیدواری مردم شده است. رشد امید، همبستگی اجتماعی از فاکتورهای بسیار مهم جامعه است که به شکل آشکاری رژیم را به هراس انداخته است.

دوم ـ جنبش انقلابی ژینا مسئله ملی را سراسری کرد و همبستگی ملی را به سطحی بسیار بالا ارتقاء داد. اکنون مسئله ملی با مسئله زنان و جدائی دین از دولت گره خورده است. ایران کشور چند ملیتی است وگره خوردن مسئله ملی با جنبش برابری طلبانه زنان و مسائل کلان مبارزاتی مردم یک نوع همبستگی درخشان در کشور ایجاد کرده است. حالا دیگر مبارزه برای برابری حقوقی همه آحاد مردم کشور بی توجه به تعلق ملی، مذهبی، جنسی، جنسیتی، فرهنگی و طبقاتی امری پذیرفته شده است. این تحول بزرگ ضربه سنگینی هم بر “شونیست های قدرت طلب” وهم بر “ناسیونالیست های تنگ نظر” وارد آورده است. ایجاد همبستگی ملی و سراسری و توجه به حق تعیین سرنوشت ملیت های تحت ستم و امید به شکل گیری ساختارهای برابری طلبانه و ایجاد اتحاد داوطلبانه همه ملل ساکن کشور را می توان دومین دستاورد مهم خیزش انقلابی ژینا دانست.

سوم ـ خیزش انقلابی ژینا هر چند شروعی توفنده و انفجاری داشت و ارکان دستگاه ولایت و خلافت اسلامی را به لرزه درآورد، اما در مسیر خود از تلاش برای براندازی سریع فراتر رفت و سمت و سوی انقلابی همه جانبه به خود گرفت. حالا دیگر مردم ایران که یک انقلاب تمام عیار را آرام و استوار به پیش می برند، به فکر ساختن فردایی بهتر هستند. پیوند مبارزات آزادی خواهانه، مدنی، اجتماعی و فرهنگی با مبارزات اقتصادی، مطالباتی، معیشتی در این یک سال گذشته آن چنان قدرتمند شده است که خواست هایی هم چون اشتغال شرافتمدانه با حداقل دستمزد واقعی، آموزش، بهداشت و درمان رایگان، مسکن قابل زیست و قابل پرداخت، تامین اجتماعی فراگیر و همگانی، به خواست های عاجل و روز مردم تبدیل شده است. اکنون برای اولین بار در مبارزات چهل ساله اخیر مردم ایران شاهد پیوند مبارزات سیاسی و فرهنگی با مبارزات اقتصادی و طبقاتی هستیم. این وضعیت مسئله دولت جایگزین ونظام جایگزین را به دستور روز مبارزات مردم کشانده است. همین عنصر کلیدی است که جنگ مردم با حاکمیت را به جنگی فرسایشی، فکر شده و هدفمند تبدیل کرده است. حالا مردم ایران به فردای سرنگونی هم فکر می کنند و از همین رو به راحتی به دنبال آلترناتیوهای بَزک شده روان نمی شوند. این به معنای بلوغ سیاسی جنبشی است که نمی خواهد یک بار دیگر با پرش در تاریکی صورت مسئله را پاک کند و آینده یک کشور و شهروندان ساکن آن را به خطر بیاندازد.

چهارم ـ خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» آلترناتیوهای راست و بورژوائی را به شکل حیرت انگیزی آچمز و تا حدی رسوا و کم رنگ کرده است. وزن بالای گرایش بسیاری از روشنفکران در اوایل خیزش ژینا به سوی آلترناتیوهای راست و حتی سلطنت طلب مورد حمایت رسانه های مگاتنی امپریالیستی، نشان می داد که تا چه اندازه این آلترناتیوهای بزک شده مطرح بودند. اما یک سال جنبش انقلابی مردم صورتک های دروغین آنها را در هم درید. حالا سلطنت طلبان و رضا پهلوی به یک آلترناتیو در کنار دیگر آلترناتیوها بدل شده و بسیاری از روی آوردندگان به اردوی آنها، خیمه گاه سلطنت را ترک کرده اند. سازمان مجاهدین به عنوان یکی دیگر از آلترناتیوهای مورد حمایت قدرت های خارجی، به برگ سوخته ای تبدیل شده است. این سازمان نه تنها مجبور شده پسوند اسلامی را از «جمهوری دمکراتیک اسلامی» بدون توضیح و یواشکی بردارد، بلکه حتی اکنون بر سر حفظ اردوگاه های خود در اروپا نیز باید منتظر تصمیم قدرت های بالادستی باشد. حتی آلترناتیوهای جمهوریخواه نیز در برابر خواست های طبقاتی مبارزات کارگران و زحمتکشان و تهیدستان با مشکلات جدی روبرو شده اند. بسیاری از آنها از کنار خواست هایی همچون آموزش، بهداشت و درمان رایگان می گذرند، نسبت به خواست مسکن قابل زیست و قابل پرداخت و تامین اجتماعی فراگیر و همگانی مُهر سکوت بر لب می زنند و حق تعیین سرنوشت ملیت های تحت ستم را تنها در گزینه ای همچون عدم تمرکز خلاصه می کنند. روشن است که چنین نگاهی، جایگاه آنها را به عنوان یک آلترناتیو در نگاه اکثریت بزرگی از مردم به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد. حتی علیرغم رشد و گسترش مبارزات اقتصادی و طبقاتی کارگران و زحمتکشان و روی آوری آنها به شعارهای طیف چپ جامعه، تمامی جریانات چپ که هنوز از الگوهای شکست خورده حزب ـ دولت های بورژوائی تحت نام سوسیالیسم قطع امید نکرده اند، نتوانسته اند و نمی توانند جایگاه قابل اعتنائی در میان مردم باز کنند. زیرا که این انقلاب بر پرچم خود آزادی، دمکراسی و قدرت گیری مردم از پائین را نوشته است و بی اعتنائی این بخش از چپ به شعار دمکراسی نقش آنها در این انقلاب را به شدت پائین آورده و کم اثر کرده است. از این رو به چالش کشاندن آلترناتیوهای مدعی در این انقلاب، چهارمین دستاورد این خیزش انقلابی است.

پنجم ـ خیزش انقلابی ژینا و حضور مستمر، آرام، سنگین و استوار مردم بر خواست های خود علیرغم سرکوب لجام گسیخته و به شدت بیرحمانه حاکمیت یک دست شده، بنیان های دولت دینی را در هم شکسته است. نیروهای حافظ نظام اسلامی را متفرق و مردد کرده و در نیروهای مدافع جمهوری اسلامی شکاف های بسیار آشکاری ایجاد کرده است. حالا دیگر تنها یک اقلیت سازمانیافته، بنیادگرا و به شدت ارتجاعی و متکی به نیروی اسلحه مدافع نظامی است که از درون پوسیده است و در ذهنیت مردم به زباله دانی تاریخ فرستاده شده است. این را حتی مدافعان دیروزی این نظام نیز با گوشت و پوست خود لمس می کنند و مدام به رهبری “نظام” هشدارهای مصلحانه می دهند. حالا بسیاری از نیروهای درونی رژیم از “خودبراندازی”، از “فروپاشی” ، از “انفجار خشم مردم” و از انقلاب خبر می دهند و نگرانند. هسته سفت قدرت نیز به عبث فکر می کند با زور اسلحه و به کمک یک اقلیت هار، وحشی و بی رحم بدون برآورده کردن حداقلی از خواست های معیشتی و مطالباتی مردم و بی اعتناء به خواست های آزادیخواهانه، اجتماعی و فرهنگی مردم می تواند استمرار این حاکمیت را حفظ کند. در واقع ایجاد شکاف در درون نیروهای مدافع جمهوری اسلامی و بی آینده کردن حکومت اسلامی یکی دیگر از دستاوردهای این خیزش انقلابی است.

ششم ـ خیزش انقلابی ژینا و دوراندیشی مردم در پیشبرد آن به قدرت های خارجی نیز این درس را داده است که ایران نه لیبی است، نه عراق، نه سوریه و نه افغانستان. همه طرح های نیروهای سلطه جو برای کشاندن نیروهای همسو و تربیت شده برای دخالت خارجی در امور داخلی مردم ایران با شکست تمام عیار روبرو شده است. این هم از بلوغ جنبشی خبر می دهد که می داند چه نمی خواهد و برای چه مبارزه می کند. همین امر قدرت های خارجی را به شدت نسبت به جنبش مردم ایران محتاط کرده است و برمتن این شرایط عقب نشینی های حکومت اسلامی را نیز برای پیشبرد منافع امپریالیستی خود به خدمت می گیرند. بده و بستان های قدرت های خارجی با حاکمان جمهوری اسلامی و برخوردهای محتاطانه شان بیانگر آن است که می دانند این جنبشی نیست که بتوان با آن بازی کرد. تاکید بر حفظ استقلال از سوی این جنبش را باید یکی دیگر از دستاوردهای خیزش انقلابی ژینا دانست. روشن است که خواست ها و دستاوردهای خیزش انقلابی ژینا، تاکید آن بر برابرحقوقی زنان با مردان، سکولاریسم رادیکال و از پائین، جدائی دین از دولت و بر کندن نقش شرع در قوانین و حتی الغای مذهب رسمی، پافشاری بر خواست تامین اجتماعی فراگیر و همگانی با آموزش، بهداشت و درمان رایگان، نگاه مثبت به خواست های ملیت های تشکیل دهنده ایران و رفتن به سوی ساختارهای حکومتی ضامن اتحاد داوطلبانه، و در نهایت ساختن ایرانی ، مستقل و دمکراتیک با شهروندانی آزاد، برابر و مرفه، تاثیر بسیار روشنی بر خویشاوندان مان در کشورهای همسایه بر جای خواهد گذاشت. تردیدی نیست که حاکمان کشورهای همسایه و منطقه و قدرت های سلطه جو، از تحولاتی در این ابعاد احساس خطر می کنند. این نکته ای اساسی است که انقلاب اجتماعی مردم ایران باید نسبت به آن با حساسیت بالائی برخورد کند و راه های جلب حمایت های مردمی در منطقه را مورد بررسی قرار دهد.

ارزیابی مشترک، سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) و حزب کمونیست ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%8c/feed/ 0 7158
دستاورد‌های انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و چالش‌های آن http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/#respond Sat, 02 Sep 2023 10:52:50 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7153 امید نیک

انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، در عرصه‌ی رو بنا، و به ویژه فرهنگی، به پیروزی‌های غیر قابل برگشتی رسیده است. از جمله:

قطع رابطه رژیم با هنرمندان، ورزشکاران، روزنامه نگاران، دانشجویان و استادان دانشگاه، مؤلفین و مترجمین و نویسندگان، جامعه علمی کشور و از همه مهمتر دستیابی نسبی به پوشش اختیاری.

به دستاورد‌های فرهنگی و روبنایی انقلاب ژینا، باید رایج شدن گفتمان‌های (DISCOURSE) برابری زن و مرد، نگاه عمیقاً سکولار به مسائل اجتماعی، و جدایی دین از دولت، بی‌اعتبار شناختن مذهب رسمی و دولتی، و زیر سؤال بردن ساختار‌ ایدئولوژی نظام توسط زنان و جوانان و پایان دادن به توهم اصلاحات را، هم اضافه کنیم.

از آنجائی که این پیروزی‌های فرهنگی، نه از طرف بالایی‌ها، نه توسط رفرم و اصلاح و نه به وسیله یک برنامه‌ی آمرانه توسط یک مستبد، بلکه از بطن جامعه و توسط اقشار مختلف مردم (زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران و بی‌صدایان و.. ) سامان یافته و به دست آمده، به قول فیلسوفان نفی دیالکتیکی صورت گرفته و برگشت ناپذیری همه آن‌ها را تضمین می‌کند.

بدین ترتیب انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، به یک انقلاب فرهنگی موفق تبدیل شد که به طور مداوم تا کنون ادامه دارد. مبارزه زنان برای آزادی پوشش و مخالفت با حجاب اجباری به جایی رسیده و می‌رسد که مبدل به یک بخش بزرگ مبارزه سیاسی مردم با رژیم تبدیل شده و می‌شود، دامنه این مبارزه از کودکان (دبستان‌های دخترانه) تا کهن‌سالان (مادر ستار بهشتی) را در بر می‌گیرد.

دستاورد‌ها و پیروزی‌های سیاسی انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

۱- جداشدن کامل بخش بزرگی از اصلاح طلبان از رژِیم(خط تاج‌زاده و آخرین اطلاعیه میرحسین موسوی و… ).
۲- وحدت و همگرایی ایرانیان و اپوزیسیون خارج از کشور. (تجمع ۱۰۰ هزار نفری در برلین و… ).
۳- نفی ولایت فقیه از سوی اکثریت مطلق جامعه (نوک تیز حملات و شعار‌ها به عمود خیمه نظام و راس رژیم یعنی ولایت فقیه)
۴- هژمونی و سرکردگی نسبی آزادی‌های فردی و اجتماعی در مقابل فرهنگ سنتی ومذهبی (روی گردانی از تکلیف‌گرایی و تلاش برای شناخت و به دست آوردن حقوق شهروندی)
۵- بی‌اعتبار شدن، قانون اساسی، قوای سه‌گانه، و دستگاه‌های رسانه‌ای و تبلیغاتی رژیم. (زیر پا گذاشتن باید‌ها و نباید رژیم، توسط مردم و بنا بر آمار خود نظام، بسته شدن ۵۰۰۰۰ مسجد از مجموع ۷۵۰۰۰ مسجد و… ).
۶- وحدت در میان تمام اقوام، اقلیت‌های قومی، مذهبی، و زبانی. (شعار از زاهدان تا کردستان، جانم فدای ایران و دفاع از بهائیان و… )
۷- حمایت و همبستگی جهانی نیرو‌های مترقی، در اروپا، آمریکا، آسیا و… از خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی». (تحت فشار گذاشتن دولت‌ها توسط نیرو‌های مترقی در سراسر جهان، برای اعمال محدودیت‌های مختلف به رژیم ملا‌ها، برای رعایت حقوق بشر و حقوق معترضین و پذیرش وکالت زندانیان و… ).
۸- ایزوله شدن سیاسی رژیم در سازمان ملل متحد و تشکیل کمیته حقیقت‌یاب حقوق بشر برای اولین بار در تاریخ سازمان ملل. (اخراج از کمیسیون زنان سازمان ملل و… )

پیروزی‌های طبقاتی خیزش ژینا

۱- جدا شدن کامل بی‌چیزان و تهیدستان پایین جامعه از رژیم و شرکت در خیزش انقلابی. (اعتراض و اعتصاب معلولان، بنیاد شهیدی‌ها، حاشیه‌نشین‌ها و تفسیر جدید خامنه‌ای از کلمه مستضعفان و… )
۲- جدا شدن بیش از پیش طبقه متوسط از رژیم. (به دلیل ابر بحران‌های اقتصادی، به تقریب بخش بزرگی از طبقه متوسط فقیر‌تر شده و به صفوف مزدبگیران و طبقه کارگر سرازیر شده و بخش بالایی طبقه متوسط هم لااقل تضاد‌های فرهنگی و اجتماعی با رژیم فقها دارد که به ناچار با خیزش انقلابی همراه است).
۳- وحشت و ترس نظام از حضور سازمان یافته و متشکل طبقه کارگر به عنوان طبقه و نه افراد منفرد در اعتصابات و اعتراضات. (استقرار یگان‌های ویژه در حوزه‌های نفتی، گازی و پتروشیمی، دستگیری و اخراج سران و لیدر‌های کارگری و زندانی کردن آن‌ها، جلوگیری از انعکاس اخبار کارگری مثل سپیده قلیان و… ).
۴- نگرانی و واهمه اپوزیسیون راست (بورژوازی) از رادیکالیزه شدن خواسته‌ها و مطالبات اکثریت عظیم مزدبگیر و طبقاتی شدن آن در خیزش اخیر. (سلطنت طلب-مجاهد و… )
۵- اکنون در یک‌سالگی خیزش ژِینا مردم فقط سرنگون طلب نیستند بلکه به فکر بدیل و آلترناتیوی هستند که دموکراسی، آزادی، فرصت‌های برابر و… برای همه مردم را تضمین کند و چرخه باز تولید استبداد و دیکتاتوری را متوقف کند.

نیروهایی که هنوز همراه رژیم هستند

الف- نیرو‌های نظامی، انتظامی، اطلاعاتی و نیرو‌های خارجی وابسته به رژیم (حزب الله، حشدالشیعبی و.. )
ب- بخشی از نیرو‌های بروکراتیک
ج- بخشی از سرمایه‌داری متوسط به بالا و عمدتاً با فرهنگ مذهبی با گرایشات اصلاح‌طلبانه (البته که نباید از اتاق بازرگانی، حزب موتلفه، جریان پایداری و حجتیه غافل بود).

به علت نبودن آمار درست از توزیع جمعیت در میان طبقات گوناگون، به ناچار به یک تخمین تقریبی متوسل می‌شویم: در سال ۱۳۵۷ جمعیت تهران نزدیک به سه میلیون نفر بود و اکنون پانزده میلیون نفر است و یا شهر مشهد در اوایل انقلاب ۵۷ نزدیک به یک میلیون نفر بوده و اکنون بالای ۵ میلیون نفر است، و همین نسبت در سایر شهر‌های بزرگ بر قرار است.
نتیجه منطقی این که افزایش جمعیت در شهر‌های بزرگ نتیجه مهاجرت روستاییان به شهر‌های بزرگ بوده است. بالطبع این مهاجرین سرمایه‌دار نبوده‌اند و اکثر آن‌ها جذب دستگاه‌های بروکراتیک کشور شده‌اند و با توجه به فرهنگ سنتی که داشته‌اند به طور عمده در دستگاه‌هایی جذب شده‌اند که از نظر امنیتی مفید بوده‌اند مانند سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، بسیج، تبلیغات اسلامی، رادیو تلویزیون، کمیته امداد و آموزش و پرورش و…

بدین ترتیب این اقشار خرده‌بورژوا همراه با سرمایه‌داری طبقه متوسط به بالا، تنها متحدان طبقاتی رژیم هستند که می‌توانند هم چون لمپن پرولتاریا در اعمال ضد مردمی شرکت مؤثر داشته باشند.
در انقلاب ژینا، مردم تا کنون نتوانسته‌اند ماشین دولتی را در هم بشکنند و قدرت سیاسی را بدست آورند که به بخشی از دلائل آن در ذیل می‌پردازیم:

۱- ماهیت رژیم سرمایه‌دار‌ی دولتی است، که لنین آن را بدترین و مخوف‌ترین نوع حکومت قلمداد می‌کرد. رانت خواران، نهاد‌های مذهبی سرمایه دار، بنیاد‌های اوقاف و…. انحصار درآمد نفت در دست دولت، علاوه بر همه‌ی این‌ها سپاه پاسداران و مراکز اقتصادی وابسته به آن، به طور تقریب می‌توان گفت که نود درصد ثروت ملی ایران در دست نهاد‌های دولتی و مذهبی وابسته دولت است.

۲- عدم شرکت کارگران یقه سفید، رؤسای پیمان‌کاران وابسته رژیم و قشر‌های بالای سرمایه‌داران وابسته حکومت و رانتخواران در خیزش اخیر.

۳- نبود سازمان‌یابی منسجم از پایین در محلات، محیط‌های کاری، کارخانجات، و از همه مهمذتر عدم ارتباط افقی و سراسری این تشکل‌ها با هم، باعث شد که خیزش اخیر تا کنون نتواند حرکات اعتراضی معلمان، بازنشستگان، کارگران و… را با خود همراه کند.

۴- تا زمانی که طبقه کارگر به معنای وسیع کلمه و تمام مزدبگیران متحد و منسجم به عنوان طبقه‌ای برای خود در جنبش حضور پیدا نکنند جنبش و خیزش جاری یا به نتیجه نمی‌رسد و اگر هم برسد به دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی اقتصادی دست نخواهد یافت.

لنین در کتاب برنامه ما سال۱۸۹۹ که هنوز چشم انداز انقلاب سوسیالیستی دور بود مشکل اساسی را در حکومت تزاری می‌داند و چنین می‌نویسد:

در روسیه نه فقط کارگران بلکه تمام شهروندانی که از حقوق سیاسی خود محروم شده‌اند خواستار سر نگونی تزار هستند. روسیه یک حکومت مستبد تک نفره است، تزار به تنهائی قانون وضع می‌کند، ماموران را عزل ونصب می‌کند و آن‌ها را کنترل می‌کند و به همین دلیل به نظر می‌رسد که تزار و تزاریست‌ها مستقل از تمام طبقات هستند و به یکسان با همه آن‌ها رفتار می‌شود. اما در حقیقت هر آبدارچی به طور انحصاری از میان طبقات سر سپرده انتخاب می‌شود. اما در مبارزه سیاسی کارگران نباید تنها بمانند، تمام مردمی که از حقوقشان محروم شده‌اند و…. از جمله تمام مردمان تحصیل کرده‌ای که نمی‌توانند با کسانی که‌اندیشه آزاد را می‌کشند کنار بیایند وهم چنین کسانیکه ناقض آزادی گفتار می‌باشندو… زمانیکه پرولتاریا پرچم مبارزه را به احتزاز در آورد از تمام این اقشار کمک دریافت خواهد کردو… پرولتاریا در خط مقدم برای کسب حقوق مردم است و برای کسب دمکراسی.

نقل قول از لنین

تجربه‌ی تاریخی

در انقلاب مشروطیت طبقه متوسط به طور فعال شرکت می‌نماید و در مجلس اول تعداد نمایندگان از کسبه نیمی از انتخاب شدگان هستند.
در جریان ملی کردن صنعت نفت طبقه متوسط نقش تعیین‌کننده داشت و نمایندگان آن جبهه ملی و دکتر مصدق حداکثر زحمت را متحمل شدند.
در انقلاب ۵۷ بازار و بازاریان سنتی به آرزوی دیرینه خود برای برپائی حکومت مذهبی رسیدند.

این که نظریه پردازان رژیم عربده می‌کشند که انقلاب ژینا نتوانست قشر خاکستری را با خود همراه کند خالی از حقیقت نیست. اما فرزندان همین خدمت‌گزاران دیکتاتوری که امروزه به جوانان تبدیل شده‌اند و در حدود ۶ میلیون دانشجو هستند که بلای همین رژیم شده‌اند. اکنون رژیم به اشتباه خود در گسترش دانشگاه آزاد به خوبی پی برده است و در صدد انحلال و یا کوچک کردن آن است. به هر حال طبقه متوسط کنونی ایران به ویژه قشر رو به پایین که در اثر وضع بد اقتصادی تمام امکانات اقتصادی، آزادی‌های فردی، فرهنگی و.. را از دست داده و می‌دهد نیرویی است که در این انقلاب مداوم برای کسب دمکراسی شرکت دارد. (البته بسیار غیر مستقیم).

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%88%d8%b1%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/feed/ 0 7153
نبرد فرسایشی برای حفظ و گسترش دست آوردهای انقلاب ژینا http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/#respond Wed, 02 Aug 2023 12:42:56 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7134 اعلامیه مشترک حزب کمونیست ایران – هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

تدوام انقلاب « زن، زندگی، آزادی» خواب سران رژیم اسلامی را آشفته کرده است. سران این رژیم که توان انجام هیچ اصلاحاتی برای کاستن از فقر، بیکاری، بی مسکنی و عدم رضایت گسترده  مردم از فقدان حقوق دموکراتیک و آزادی را ندارند، در این روزهای منتهی به سالگرد انقلاب ژینا، بر شدت اقدامات سرکوبگرانه و هماهنگ شده خود افزوده اند:

 اولتیماتوم برای برگرداندن حجاب بر سر زنان و تحمیل این سمبل بی حقوقی بە زنان و از این طریق تحمیل بی حقوقی  بر کل جامعە با مقاومت گسترده ای روبرو شدە است. سرازیرشدن دوباره مزدوران گشت ارشاد به خیابان ها، نصب دوربین های هوشمند  در مکان های کسب و کار، تشکیل پرونده‌های قضایی برای بازیگران زنی که بدون حجاب اجباری در محافل عمومی ظاهرشده‌اند، ارسال نامه های تهدیدآمیز سازمان سینمایی کشوربه تهیه‌کنندگان سینمای ایران برای همکاری نکردن با هنرمندانی که به‌ دلیل عدم رعایت حجاب اجباری به “هنجارشکنی” متهم شده‌اند، نمونه‌هایی از این اقدامات هماهنگ است.

با این وجود؛  خیابان ها، وسایل نقلیه عمومی، فروشگاه ها، پاساژها، و ….هم چنان شاهد حضور پرتعداد زنان بی حجابی است کە دیگر این بی حقوقی را برنمی تابند. زنان آزاده در برابر تذکرات و مزاحمت های “ماموران” مقاومت می کنند و با پشتیبانی و  دخالت رهگذران کە از این تحمیل بی حقوقی بیزارند، مواجه می شوند. این یک نبرد فرسایشی واقعی است. در این نبرد، ارتجاع و انقلاب در شرایطی در برابر همدیگر صف آرائی کرده اند که ارتجاع اسلامی تقریبا با تمام توان خود به میدان آمده است، اما در جبهه انقلاب نیروی لایزالی وجود دارد که هنوز، همه ظرفیت و توان  آن به کارنیفتاده است. هنوز به قدر کافی هماهنگی لازم میان مبارزات آزادیخواهانه زنان و جوانان با مبارزات مطالباتی و طبقاتی زحمتکشان که مهمترین عامل قدرت جنبش مردمی است و می تواند بخش اعظم ظرفیت های این جنبش قدرتمند را به میدان آورد، صورت نگرفته است.  اما علیرغم آن، کارنامه مبارزات اجتماعی و سیاسی در ایرانِ تحت حاکمیت رژیم اسلامی نشان می دهد، که جمهوری اسلامی نمی تواند پیروز این نبرد باشد. جمهوری اسلامی علیرغم به کاربردن خشونت بارترین روش ها؛ زندان، شکنجه و اعدام، در تحمیل شیوه زندگی مورد نظر خود به اکثریت مردم ایران شکست خورده و به احتمال زیاد این بار نتواند از زیر بار شکست در تحمیل حجاب اجباری کمر راست کند.

ورزش زنان حرام بود. زنان برای سال های طولانی حق ورود به ورزشگاه ها را نداشتند. دوچرخه سواری زنان از گناهان و جرائم کبیره بود. داشتن دستگاه پخش ویدئو جرم بود. چادرو مانتوی سیاه و حجاب کامل زنان موضوع کشمکش هر روزه زنان در خیابان ها و میادین با ماموران رژیم بود. رشته های تحصیلی زنان در دانشگاه ها را محدود کردند، ابتدا دشمنی با اینترنت، سپس فیلترکردن و سرانجام کم کردن سرعت آن و ده ها مورد دیگر. اما به کارنامه جمهوری اسلامی نگاه کنید؛ در همه این زمینه ها رژیم کجا است و مردم در کجا قرار دارند؟ واقعیت این است که اگرچه این رژیم هنوز بر سر کار است اما  دراین نبرد اجتماعی دائما سرش به سنگ خورده و مجبور به عقب نشینی شده است .

جمهوری اسلامی۴۴سال است که تلاش می کند روش زندگی مورد نظر خود را در انطباق با شریعت اسلامی بر مردم این کشورتحمیل کند. آن ها که سال های نخست به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی را به یاد دارند، می دانند این رژیم در آن هنگام در بسیاری از عرصه های زندگی مدنی و اجتماعی دست کمی از طالبان امروزی در افغانستان نداشت و به یک معنا الگوی همه تاریک اندیشان منطقه بود. تفاوت تنها در احکام شریعت شیعه یا سنی بود. واقعیت این است که  پیش از قدرت گیری و اجرای قوانین عجیب و ضدانسانی طالبان در افغانستان که نفرت همگانی را برانگیخته است، در ایران روند برخورد با آزادی‌های فردی، مدنی و اجتماعی  پیش از اندیشه و عمل طالبان آغاز شده بوده است.

چندهمسری، ازدواج کودکان، نابرابری در ارث و شهادت در دادگاه، خانه نشین کردن زنان، پوشش و حجاب اجباری، توجیه خشونت علیه زنان ، ممنوع کردن زنان در عرصه های اجتماعی، کاری و هنری از قبیل وکالت، خوانندگی، نقاشی، حق طلاق، حق سفر و حق نگهداری از فرزندان بعد از جدایی، تنها چند نمونه از فرهنگ ارتجاع و بربریت حکومت اسلامی در ایران و امارت اسلامی در افغانستان است .

زنان ایران از همان فردای انقلاب در ایران در مقابل قوانین تبعیض آمیز و ارتجاعی حکومت اسلامی مقاومت و مبارزه کرده و هرچه زمان گذشته، اعتراضات و مبارزات مردم رنگ و بوی زنانه تر شدن بیشتری به خود گرفته است. زنان در مبارزه با قوانین عقب افتاده اسلامی  سنگر به سنگر وخیابان به خیابان علیه حجاب اجباری به عنوان سمبل بردگی زنان مبارزه و فداکاری کرده و برای آن هزینه داده اند.

تصادفی نیست اگرسپیده قلیان، این دختر قهرمان، بعد از آزادی، در حالی که هنوز از زندان به خانه‌اش نرسیده بود، بار دیگر دستگیر شد. چرا که بعد از آزادی، با استفاده از حق آزادی بیان خود، در جلو در زندان به تنهایی چند بار فریاد کشید: «خامنه‌ای ضحاک، می‌کشیمت زیرخاک.»

ابتدا قرار بود جلسات بیدادگاه سپیده قلیان در ۲۸ تیر به طور مخفی برگزارشود،. اما وی اعلام کرد در چنین دادگاهی که نه صلاحیت قضایی دارد و نه مشروعیت شرکت نخواهد کرد. اما وقتی گردانندگان بیدادگاه اعلام نمودند جلسات به صورت علنی برگزارخواهد شد، سپیده تصمیم قبلیش را به درستی عوض کرد و در نامه ای خطاب به مردم ایران نوشت:
« امروز به من ابلاغ کردند که دادگاه من فردا علنی برگزارخواهد شد، از آن جایی که هیچ ترسی از بازگویی حقیقت در ملاعام ندارم، تصمیم گرفتم در این بی‌دادگاه شرکت کرده و از خودم دفاع کنم.»

سپیده با اعلام تصمیم اش در بیان حقیقت در جلسات بیدادگاه و دعوت از خبرنگاران مستقل برای شرکت در آن، گردانندگان این نمایش را دچار وحشت کرد. آن ها به بهانه عدم قبول حجاب اجباری از جانب سپیده جلسات را تعطیل کردند. برای حکومتی کە ادعا می کند صدای اعتراض را خاموش کرده است، اعتراض کمتر از یک دقیقه سپیده قهرمان قابل تحمل نبود. واقعیت این است که این رژیم علیرغم ادعاهایش از هر حرکت اعتراضی،  چه شعار یک زندانی سیاسی تازه آزاد شده باشد، چه اعلامیه های مراسم یادبود قربانیان چندماە گذشتە باشد و چه حتی کوچکترین حمایت چهره‌های فرهنگی و هنری نامدار از معترضان، به شدت هراسان است.   

بەدلیل این نگرانی و وحشت واقعی است کە جمهوری اسلامی ماه هاست به تلاشی گسترده و همه‌جانبه‌ برای بالابردن هزینه هرگونه اعتراضی روی‌ آورده است. سطح سخت‌گیری‌ها در برخورد با معترضان، تناسبی با ادعاهای تبلیغاتی حکومت که مدعی است خیزش را خاموش کرده است، ندارد. برای رژیمی کە ادعا می کند صدای اعتراض را خاموش کرده است اعتراض کمتر از یک دقیقه سپیده قهرمان قابل تحمل نبود و ناچار شد به بهای رسوا شدن بیشتر  خود وی را به زندان برگرداند. حاکمان اسلامی تصور می کنند با ادعای پیروزی در این نبرد فرسایشی می توانند شکست سخت خود از مردم را پرده پوشی کنند. اما همه شواهد واقعیت های دیگری را به نمایش می گذارد. قدرت لایزال مردم پیروز این نبرد خواهد بود.  

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی،دمکراسی و  سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
جمعه ۳۰ تير ۱۴۰۲ برابر با  ۲۱ جولای ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%88%d8%b1%d8%af%d9%87/feed/ 0 7134
حمله به سازمان مجاهدین، جلوه‌ای از سازش بزرگتر غرب با رژیم اسلامی http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%a7/#respond Thu, 22 Jun 2023 11:59:18 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7111 شورای ملی مقاومت وابسته به سازمان مجاهدین خلق ایران با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: «به درخواست فاشیسم دینی حاکم بر ایران صبح امروز حدود ۱۰۰۰ پلیس آلبانی در یک اقدام جنایتکارانه و سرکوبگرانه به اشرف حمله کردند، بسیاری از درها و کمدها و وسایل را شکسته و با گاز اشک آور و گاز فلفل به ساکنان حمله کردند، بسیاری از کامپیوترها را شکسته و با خود بردند. در اثر این حمله جنایتکارانه مجاهد خلق عبدالوهاب فرجی نژاد(علی مستشاری) به شهادت رسید و بیش از ۱۰۰ تن در اثر گاز فلفل مصدوم شدند که حال برخی از آنان وخیم است و شماری به بیمارستان مادر ترزا در تیرانا منتقل شدند». وزارت کشور آلبانی هم اعلام کرده است: «عملیات سراسری علیه سازمان مجاهدین اجرا کردیم. سازمان مجاهدین خلق توافق سال ۲۰۱۴ را نقض کرده است. عملیات امروز ما مطابق قوانین و بر اساس حکم دادگاه عالی مبارزه با تروریسم صورت پذیرفته است. مطابق توافق میان ما و سازمان در سال ۲۰۱۴، اعضای این سازمان صرفا به دلایل انسان دوستانه در کشور ما پناهنده شده بودند، اما با انجام اقدامات تروریستی و سایبری این توافق را نقض کرده اند».

حمله به مقر سازمان مجاهدین در شهر دورس آلبانی، بدون اجازه دولت آمریکا نمی توانست عملی شود. به نظر می رسد حمله جنایتکارانه دولت آلبانی به مقر سازمان مجاهدین جزئی از توافق کشورهای غربی با دولت جمهوری اسلامی است. ممنوعیت برگزاری تظاهرات سازمان مجاهدین به مناسبت سی خرداد در پاریس از سوی دولت فرانسه ، تحویل اسدالله اسدی دیپلمات ـ تروریست از سوی دولت بلژیک به رژیم اسلامی، مذاکرات رژیم اسلامی با دولت سوئد برای بازگرداندن حمید نوری، دادیار کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، نمونه های روشنی از سازش عمومی تر و بزرگتری میان کشورهای غربی با رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی هستند.

توافق کشورهای غربی با جمهوری اسلامی بر متن عقب نشینی آشکار رژیم اسلامی در سیاست خارجی صورت می گیرد. به نظر می رسد این عقب نشینی آن چنان گسترده و همه جانبه است که کشورهای غربی حتی حاضرند به سنت های دمکراتیکی که حاصل مبارزات مردم آزادیخواه این کشورها در دو سده گذشته است، پشت پا بزنند و فعالیت سازمان ها و گروه های اپوزیسیون ایران در خارج از کشور را در صورت عدم حساسیت افکار عمومی کشورهای شان محدود سازند. حکومت اسلامی که زیر ضربات سهمگین خیزش انقلابی سراسری و مسالمت آمیز ژینا که شش ماه تمام ایران را تکان داد، به آن چنان درماندگی گرفتار آمده که برای بقاء حکومتش و برای مهار این جنبش انقلابی، حاضر شده تمامی ادعاهای به ظاهر غیرقابل سازش خود در سیاست خارجی را زیر پا بگذارد.

ما حمله جنایتکارانه به مراکز سازمان مجاهدین در آلبانی و ممنوعیت برگزاری تظاهرات این سازمان به مناسبت سی خرداد در پاریس را به شدت محکوم می کنیم. از نظر ما محدودیت فعالیت این سازمان، حملۀ آشکاری به حق نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی برای فعالیت های سیاسی علیه حاکمیت جنایت پیشه اسلامی در ایران است. ما همچنین به تمامی نیروهای اپوزیسیون این نکته را یادآور می شویم که آویزان شدن به کشورهای غربی برای پیشبرد مبارزه علیه جمهوری اسلامی، آویزان شدن به طناب منافع ملی کشورهایی است که هر لحظه ممکن است از سوی دولت هایشان بریده شود. مبارزه انقلابی مردم ایران برای پیروزی به قدرت و توان اردوی همبستۀ کارگران، زحمتکشان و اکثریت عظیم مردم ایران نیاز دارد نه به وعده های ناشی از منافع ملی دیگر کشورها. نافرمانی مدنی زنان شجاع و دلیر، مقاومت مدنی دانشجویان آگاه و جسور، جنبش مطالباتی بازنشستگان نجیب، جمعه های حماسی مردم بلوچستان، همبستگی زیبا و تحسین برانگیز دادخواهان عزیز از دست داده در سراسر ایران و بویژه در کردستان قهرمان، عدم تمکین نام آوران هنر، فرهنگ و ورزش علیه بایدها و نبایدهای تاریک اندیشان، عرصه زیبای پیشروی و منبع قدرت لایزال خیزش انقلابی ژیناست. گل همین جاست، همین جا برقص!

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

حزب کمونیست ایران
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۲۰ ژوئن ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%a7/feed/ 0 7111
لزوم بازنگری چپ در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c-%da%86%d9%be-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c-%da%86%d9%be-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2/#respond Wed, 14 Jun 2023 14:15:24 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7105 امید نیک

در بین ساده انگاری‌هایی که درباره انقلاب، در چپ سنتی و عوامانه رخ داده و می‌دهد، یکی این است که از تفکر و فرمول رابطه متضاد بین روبنا و زیربنا، رهایی و خلاصی نیافته و سعی دارد تا انقلاب را به تضاد بین روبنا و زیربنا، خلاصه کند.

آنچه از نوشته‌های کلاسیک مارکسیتی، برداشت می‌شود، این است که، تضاد زیربنا و روبنا، تضادی دوران‌ساز است. یعنی تضاد‌ها است که، دوره‌ی برده‌داری را به فئودالیته و فئودالیته را به بورژوازی تبدیل می‌کند. این تضاد در تبدیل دوران‌های تاریخی بسیار خوب و روشن عمل می‌کند و اثرات آن آشکار است. در واقع تضادی با حالت کلی است که در دوران‌های خاص ظاهر و محو می‌شود.

در انقلاب کبیر فرانسه، تضاد تاریخی بین روبنا و زیربنا در حالت ویژه‌ی خود در فرانسه ظهور می‌کند و صورت‌بندی جدیدی در آن کشور پدید می‌آورد. از نظر فلسفی می‌توان گفت: «عام باید در خاص حاضر و سپس ناپدید شود». همچنان که نوع در فرد ظاهر و سپس ناپدید می‌شود و فرد بر اساس ویژگی‌های خود تکامل می‌یابد.

ویژگی بزرگ انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ایران در این بود و هست که تضاد عمده در روبنا و عوامل روبنایی ظاهر شد. بسیاری در شگفت و پرسش این سؤال بودند که چرا با این همه فقر و ابر بحران‌ها‌ی اقتصادی که زندگی تمام افراد جامعه را در بر گرفته است شعار اصلی و عام و فراگیر بر روی مسائل اقتصادی متمرکز نشده است. برای رهایی از این دگماتیسم تاریخی، زیربنا و روبنا به همین موضوع در نامه‌ای از انگلس به فرانس مهرینگ نگاهی می‌اندازیم.

انگلس به فرانس مهرینگ چنین می‌نویسد:
«بر اساس مفهوم ماتریالیستی تاریخ، عنصر نهائی تعیین‌کننده در تاریخ عبارتست از تولید و باز تولید زندگی واقعی؛ بیش از این، نه من و نه مارکس چیزی نگفته‌ایم. بنابراین اگر کسی این فرضیه را به این گونه تبدیل کند که عامل اقتصاد، تنها عامل تعیین‌کننده می‌باشد، این نظریه را به جمله‌ای پوچ، بی‌معنی و انتزاعی تبدیل کرده است. وضعیت اقتصادی زیر بنا می‌باشد، اما بسیاری از عوامل در روبنا،… هم تأثیر خود را بر جریان مبارزات تاریخی گذاشته و هم در بسیاری از موارد شکل‌بندی آن را تعیین می‌کنند. تأثیرات متقابل بسیار زیادی از این عوامل وجود دارد که در آن‌ها حوادث بی‌شماری رخ می‌دهد،… حرکت اقتصادی در نهایت خود را به صورت ضروری بیان و عیان می‌سازد.»

جریان چپ در ایران باید دوباره به شعار «زن، ذندگی، آزادی» بیاندیشد تا با شناخت تضاد‌های واقعی در زندگی مردم ایران، یک پلاتفرم واقع‌بینانه برای وحدت نیرو‌ها فراهم سازد؛ از تکرار کلیشه‌ها‌ی دور از واقعیت بپرهیزد تا بتواند گامی به سمت جلو بردارد. وگرنه در همان دور تسلسل این چهل و چند سال گذشته باقی خواهد ماند، اگر چپ ایران به انقلاب می‌اندیشد که به طور قطع چنین است، باید به دو نکته و گفته‌ی لنین را توجه کند؛ اول این که وجود انقلابیون حرفه‌ای برای انقلاب لازم است و دوم این که، بدون رهبری و هژمونی طبقه کارگر، فرو دستان و اکثریت عظیم مردم انقلاب ملی دمکراتیک به اهدافش دست نخواهد یافت (نقل به مضمون).

علاوه بر نکات ذکر شده نباید فراموش کرد که انقلاب ژینا، یک رنسانس برای تمام کشور‌های اسلامی منطقه است و مردم ایران پیش قراول این انقلاب فرهنگی می‌باشند. به همین جهت این انقلاب بدون توقف به سمت یک انقلاب مداوم پیش می‌رود و نیرو‌های خود را از میان تمام اقشار اجتماعی در ایران (و حتی منطقه) جذب کرده و می‌کند، کافی است به مبارزه همگانی و یکپارچه و ملی بر علیه حجاب اجباری نگاه کنیم. روزی که انقلاب ایران پیروز شود سرنوشت نه تنها منطقه که سرنوشت این قاره هم متحول خواهد شد.

به این گفته معاون وزیر خارجه روسیه در مناظره تلویزیونی نگاه کنیم که گفت: «ایران با بمب اتمی برای ما خطری ندارد، اما پیروزی انقلاب در ایران، منطقه را دگرگون خواهد کرد و خطرش به مراتب از بمب اتمی بیشتر است.»

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c-%da%86%d9%be-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2/feed/ 0 7105
شرایط اضطراری و شرایط عادی در انقلابات http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/#respond Sun, 28 May 2023 06:22:38 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7091 همایون سپهوند

آیا قوانین، مقررات، ضوابط و نهاد‌ها وتشکل‌هایی که در شرایط اضطراری یک انقلاب، بنا به ضرورت ونیاز شرایط خاص، شکل گرفته‌اند، قابل تعمیم به شرایط عادی و پایدار هستند؟

شرایط اضطرای بنا به تجربه‌ی تاریخی به شرایطی گفته می‌شود که بقول لنین: «پایینی‌ها نمی‌خواهند و بالایی‌ها نمی‌توانند به روش قدیم حکمرانی کنند»؛ یا شرایطی که حکومت دوگانه بر کشور حاکم است و یا جنگ داخلی در جریان است و…

شرایط عادی شرایطی است که انقلاب پیروز شده و نهاد‌ها و ارگان‌های تقنینی و اجرایی لازم را بوجود آورده و مسئله‌ای که همه چیز را در کشور تحت‌الشعاع قرار بدهد وجود ندارد.

در شرایط اضطراری یعنی زمانی که هنوز رژیم سقوط نکرده ولی قادر به اعمال تام و تمام حاکمیتش نیست و یا زمانی که انقلاب پیروز شده ولی دولت و رژیم جدید هنوز به اوضاع مسلط نشده، دخالت‌گری توده‌های مردم در اداره امور رو به فزونی می‌گیرد و مردم شورا‌های محلات را جهت امنیت، توزیع مایحتاج و رتق و فتق امور تشکیل می‌دهند و تشکل‌هایی در ادارات، کارخانه‌ها، حوزه آموزش و بهداشت و.. تحت عنوان‌های شورا، انجمن، خود مدیریتی، خودگردانی و.. سامان می‌دهند. چنین مواردی در اواخر سال ۵۷ و ابتدای سال ۵۸ در کشورمان در سطح گسترده به مرحله اجرا درآمد. نمونه‌ها و تجارب بسیاری در دیگر کشور‌ها چه در جنگ‌های خارجی و شرایط اشغال (جنگ جهانی دوم) و چه جنگ‌های داخلی (جنگ‌های داخلی اسپانیا، چهارسال جنگ داخلی بلشویک‌ها با دشمنان انقلاب سوسیالیستی) و چه در انقلابات و یا حوادثی که شمولیت ملی را داشت به وفور قابل رد‌یابی است.

در شرایطی که انقلاب پیروز شده ولی رژیم جدید هنوز مسلط به تمام امور نیست و ترس بازگشت ضد انقلاب و یا دخالت خارجی بر جامعه سنگینی می‌کند، دو دسته از اقدامات و وضع قوانین از دو ناحیه انجام می‌گیرد. یک دسته از طرف توده‌های مردم برای دخالت‌گری در اداره امور و در نهایت مسلط شدن به سرنوشت خودشان در صورت امکان و یک دسته قوانین و ضوابط محدود‌کننده از طرف دولت موقت یا مدیریت دوران‌گذار و یا شورای انقلاب. این مقررات مختص زمان اضطرای است و مصلحت کشور ایجاب می‌کند و در شرایط عادی لغو خواهد شد.

حال ببینیم در عمل تجربه‌های تاریخی چه چیز را گواهی می‌دهد:

در انقلاب کبیر اکتبر ۱۹۱۷ به رهبری بلشویک‌ها در دوران جنگ‌های داخلی (۱۹۱۸-۱۹۲۲) و زمانی که اولین انقلاب سوسیالیستی در محاصره ومورد هجوم ۱۴ کشور امپریالیستی قرار گرفته بود، بلشویک‌ها به رهبری لنین، قوانین و ضوابط محدود‌کننده‌ای را بنا به مصلحت انقلاب و شرایط اضطراری اعلام کردند و تأکید کردند که این محدویت‌ها موقتی، مصلحتی و ضرورتی است و به محض برگشت به شرایط عادی همه این محدویت‌ها لغو خواهد شد. این محدودیت‌ها شامل تعطیلی و فعالیت احزاب و سازمان‌های سیاسی، انحلال مجلس، محدودیت وانحلال شوراهایی که در آن اکثریت را نداشتند، وحاکمیت مطلق حزب بلشویک به جای دولتی که می‌بایست بازتاب نمایندگان اکثریت عظیم مردم باشد و…. می‌شود. بلشویک‌ها بعد از ۱۹۲۴ یعنی پایان شرایط اضطراری، عملاً هیچ کدام از محدودیت‌های دوران شرایط خاص را لغو نکردند واین محدودیت‌ها به اشکال مختلف در شرایط عادی به حیات خود ادامه دادند. از آزادی، دمکراسی، تعدد احزاب، انسان محوری خبری نبود، خواست اکثریت عظیم مردم یعنی «توسط اکثریت عظیم مردم و برای اکثریت مردم»، شعار‌مانیفست کمونیستی که توسط مارکس نوشته شده بود، مهر توقف وتعطیل خورد و بویی از جامعه‌ای که در آن «شکوفایی هر فرد ضامن شکوفایی همگان است» به مشام نمی‌رسید و نرسید.

راقم این نوشته از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و دستاورد‌های سترگ آن برای تمام بشریت و به ویژه فرودستان جهان دفاع می‌کند ولی این بدین معنی نیست که مارکس، انگلس، لنین و بلشویک‌ها، خطاناپذیر بودند و هیچ حرجی بر نظر وعملشان نیست. خودشان هم بر این نظر نبودند و مکرر در نوشته‌ها بر خلاقیت، شرایط خاص، ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، تضاد، عدم کپی‌برداری، نبود نسخه واحد برای تمام کشور‌ها و… تأکید داشتند.

در انقلاب ۱۳۵۷ ایران هم، تمام دستآورد‌های شرایط اضطراری، چند ماه قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ و دو سال بعد ازانقلاب، کان لن یکن اعلام شد و به جای شورا‌های کارگری اعتصابات، شورا‌های اسلامی کار، انجمن‌های اسلامی، احزاب اسلامی، حقوق بشر اسلامی و…. تشکیل شد و احزاب و سازمان‌های سیاسی نه تنها منحل، بلکه اکثریت کادر‌ها، اعضا وفعالین آن‌ها اعدام، زندانی و فراری شدند.

انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، در مرحله‌ی گذار از سلب به ایجاب قرار دارد و  بحث و گفتمان‌های زیادی در فضای واقعی و مجازی در رابطه با شکل و صورت دموکراسی بعد از پیروزی، مطرح و جاری است و به تبع آن اختلاف نظر‌های زیادی در این رابطه وجود دارد.

برای این که بدانیم کدام مدل و شکلی از دموکراسی (دموکراسی بورژوائی، دموکراسی شورایی، دموکراسی وکالتی، دموکراسی مستقیم و.. ) می‌تواند حاکمیت اکثریت عظیم مردم را بر سرنوشتشان محقق سازد، می‌بایست منتظر حل تضاد‌ها و توازن قوا در اینده نه چندان دور بود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/feed/ 0 7091
نگذاریم برای طناب‌های دارشان گردن انتخاب کنند http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/#respond Wed, 24 May 2023 01:03:18 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7086 قتل ددمنشانه مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی در پروندۀ «خانه اصفهان» به دستور مستقیم دبیرخانه شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی، همانند بسیاری دیگر از پرونده‌های مشابه، جنایتی سازمان‌یافته و قتل عمد حکومتی است. در پرونده این سه جوان بی گناه، حتی دادستانی نتوانسته بود علیرغم شکنجه‌های وحشیانه و پرونده سازی‌های مذبوحانه، حکم قتل به آن‌ها نسبت دهد و یا حتی از پیدا شدن سلاح در دستان آن‌ها سخن بگوید. این نشان می‌دهد که حکومت اسلامی به قول زنده یاد نوید افکاری؛ «برای طناب دارشان دنبال یک گردن می‌گردند». واقعیت این است که موج اعدام‌ها در سراسر کشور، اعدام به اتهام قاچاق مواد مخدر، اعدام محکومان جرائم گوناگون و پخش اخبار آن به صورت گسترده، دستگیری فعالان کارگری و مدنی بطور گسترده، از هدفی آشکار سخن می گوید؛ حاکمیت می خواهد به مردم ایران این پیام را برساند که برای نجات خود، برای جلوگیری از پیشروی مردم، برای قوت قلب دادن به اندک هوادارانش، از هیچ جنایتی فروگذار نیست. در همین راستا، هم زمان با موج اعدام‌ها، حکومت اسلامی ده‌ها نفر از فعالآن کارگری و مدنی را به شیوه‌ای وحشیانه در سنندج دستگیر کرده، به تجمع خانواده آن‌ها حمله کرده و آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار داده است.

اگر هدف رژیم از موج گستردۀ اعدام‌های ضدبشری و دستگیری فعالان سیاسی و مدنی، ترساندن مردم است، حوادث دو روز پس از اعدام آن سه جوان بی‌گناه اصفهانی، عکس آن را نشان داد. دختران و پسران شجاع کشور در بسیاری از شهرهای ایران به خیابان‌ها آمدند و فریادهای رسای خود را در قالب شعارهای زیبا به سراسر جهان مخابره کردند. دانشجویان در همدردی با خانواده‌های داغدار رخت سیاه بر تن کردند و با تحصن و شعار نویسی خشم خود را بیان داشتند. بخش اعظم تشکل‌های صنفی و مدنی با انتشار بیانیه‌های اعتراضی، اعتراض خود از این جنایت را علنی ساختند. نامداران عرصه هنر و سینما، در استوری‌های خود، نفرتشان از کشتار جوانان را ابراز داشتند. ایرانیان خارج از کشور با گردهم‌آیی‌ها و تظاهرات در شهرهای گوناگون جهان همبستگی خود را با جوانان و مردم ایران اعلام کردند.

حکومت اسلامی به پایان خط رسیده است. این را بسیاری از نیروهای درونی حکومت هم دریافته‌اند. برخی از آن‌ها به حاکمیت هشدار می‌دهند که زمان دارد از دست می‌رود و سیاست کشتار درمانی، راه در هم شکستن تمام عیار حاکمیت دینی را هموار می‌سازد. اما هسته سفت قدرت و شخص خامنه‌ای ضحاک گوشش حتی به توصیه‌های خودی‌هاشان هم بدهکار نیست. آن‌ها تصور می‌کنند جامعه در شرایط دهه ۶۰ است که با کشتار و سرکوب هزاران نفر از مخالفان سیاسی به حیات خود ادامه دهند. امروز در شرایطی که اکثریت جامعه توان سیر کردن شکم خود را ندارد، از سقفی بالای سر، پوشاک مناسب، هزینه تحصیل، شغل مناسب، تعطیلات مناسب، خدمات بهداشتی و درمانی محروم است، در شرایطی که روزانه کولبران و سوختبران را به قتل می‌رسانند، هر روز زنان و جوانان را در خیابان‌ها به بهانه حجاب و خرافات مذهبی تحقیر می‌کنند، در شرایطی که فساد تا مغز استخوان ارکان حکومت رسوخ کرده و آقازاده‌ها و سران حکومت از غارت اموال عمومی میلیاردها دلار به جیب زده‌اند و در مقابل میلیون‌ها جوان فارغ‌التحصیل بیکار از زندگی معمولی محرومند، در شرایطی که کارگران، معلمان، زنان، جوانان، روشنفکران، اقلیت‌های جنسی و فرهنگی و ملیت‌های تحت ستم در ایران هیچ امیدی به این حکومت فاسد و جنایتکار ندارند و علیه آن شورش کرده‌اند، نمی‌توان با سرکوب و اعدام، یک جنبش عظیم اجتماعی را سرکوب کرد. حکومت نه توان حل بحران اقتصادی را دارد و نه توان مقابله با فساد را و قادر به اجرای هیچ رفرمی هم نیست. بنابراین سرکوب تمام عیار، تنها ابزار حکومت در مقابله با اکثریت عظیم به تنگ آمده و جنبش «زن، زندگی، آزادی»، است. آن‌ها راهی برای عقب نشینی تصور نمی‌کنند. آنها خود را بر لبه پرتگاه می‌بینند و تلاش می‌کنند با کشتار، مردم را از پیشروی بازدارند. در چنین شرایطی تمامی تلاش نیروهای انقلابی و رزمندگان میدانی باید به میدان آوردن بیشترین نیرو به میدان مبارزه همگانی برای درهم شکستن حاکمیت استبداد دینی و دولت غارتگر باشد.

ما به عنوان مدافعان لغو مجازات اعدام، اعدام این سه جوان شجاع، اعدام قربانیان آسیب‌های اجتماعی و دستگیری‌های گسترده فعالان کارگری و مدنی در سنندج را به شدت محکوم می‌کنیم و مراتب تسلیت خود را به خانواده‌های آن‌ها و مردم کارد به استخوان رسیده ایران ابراز می‌داریم. ما بر این باوریم برای برچیده شدن چوبه‌های دار و میدان‌های تیر، باید با فرهنگ انتقام و قصاص تسویه حساب کرد. این وظیفه انسانی‌مان است که با تمام قوا درکنار خانواده‌های عزیز از دست داده باشیم و همراه آن‌ها جنبش گسترده مدنی مبارزه برای لغو مجازات اعدام و آزادی زندانیان سیاسی را به پیش ببریم و در فردای انقلاب از آن پاسداری کنیم. برای درهم شکستن قدرت دستگاه تا دندان مسلح کشتار، برای ایجاد تردید در میان نیروهای ماشین جهنمی سرکوب، به میدان آوردن بیشرین نیرو و ایجاد همبستگی مردمی میان کارگران، مزد و حقوق بگیران، جوانان، دانشجویان، ملیت های تحت ستم و تلفیق مبارزات سیاسی خیابانی با مبارزات صنفی ـ مطالباتی، یک ضرورت اساسی است.

برگرفته از هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
يكشنبه۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۲۱ می۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/feed/ 0 7086
آیا قیام مسلحانه علیه تروریسم اسلامی ناگزیر می شود؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/#respond Sun, 21 May 2023 13:53:24 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7082 علی کشتگر

تروریسم اسلامی حاکم با تکرار هر روزه اعدام ها و اقدامات جنایتکارانه اش جامعه را به سوی خشونت های متقابل می کشاند.

وقتی در سرزمین فیلسوف بزرگ راستی، نیک رفتاری، مهر ورزی و صلح خواهی (زرتشت)، جباران اهریمن خو، دروغگو، کژرفتار و آدم کش هر روز به خونریزی تازه ای دست می زنند؛ وقتی در سرزمین شاعرانی که بنی آدم را اعضای یکدیگر معرفی کرده اند، و پیام انسانی “با دشمنان مدارا” سروده اند، رژیم خون ریز اسلامی اعدامهای فردی و جمعی وشکنجه و تجاوز را جانشین مدارا کرده و روزی نیست که ضحاک وار خون جوانان وطن را نریزد؛

وقتی هر روز گل های سر سبد ایران با احکام قاضیان بیدادگر پرپر می شوند و برای همیشه داغ آنان بر دل و جان دوستان و خانواده هایشان می نشیند؛ وقتی کرد بودن، بلوچ بودن، عرب خوزستانی بودن و یا آن که ضد ولی فقیه بودن برای بی دلیل کشته شدن به دست تروریستهای ارعابگر کافی دانسته می شود؛ وقتی نان آور محروم و جوان خانواده های زیر ستم مضاعف ایران به گناه کولبری به ضرب گلوله به خون می غلتد؛ در زمانه ای که در چهار گوشه این سرزمین بلا زده “جان انسان از مزد گورکن” ارزان تر است؛ وقتی جباران فاسد، سرزمین ثروتمند ایران را به تمامی غارت می کنند و پاسخ دهها میلیون شکم گرسنه را به سرب داغ، درفش شکنجه و تحقیرشبانه روزی حواله می دهند؛ وقتی مزدوران بسیجی چشم دختران ایران را در خیابانها و میادین کشور هدف قرار می دهند؛ وقتی به فتوای رهبر جنایتکار تروریسم اسلامی، تجاوز در زندان مباح می شود، و حملات شیمیائی به دختران مدارس سراسر کشور واجب می شود؛ وقتی در سرزمینی با طبیعت بسیار ثروتمند، هزار هزار کودک در برابر چشمان مادران محرومشان شبها با شکم گرسنه سر به زمین می گذارند؛

وقتی کار غارت ثروتهای ملی ایران به جائی می رسد که آه بینوایان در همه شهرها و روستاهای ایران وجدان هر انسان با شرفی را به درد می آورد؛ وقتی از شدت اعدام و کشتار، فضای ایران بوی خون جوانان وطن گرفته؛ در زمانه ای که “روسپی نامردمان” در کاراند و “نیکخو آزادگان در بند”، بیم آن دارم که مبارزه بی خشونت هم به سرنوشت اصلاحات دچار شود و جوانان مبارز و مردم گرسنه و محروم به این نتیجه برسند که مبارزه بی خشونت با رژیمی که خشونت ذات آن است و بی مهابا هر اعتراضی را به اعدام و کشتار می کشاند پاسخگو نیست. اگر ایران به این نقطه برسد، سرنوشت کشور نامعلوم است و از دست کنشگران طرفدار مبارزه بی خشونت کمتر کاری ساخته خواهد بود.

ای کاش به همت کنشگران و مبارزان سیاسی کشور از هر فکر و عقیده ای ، تا دیر نشده جبهه ای از چهره های سیاسی مبارز و مورد اعتماد مردم شکل بگیرد تا دریای خشم و نفرت مردم را به سوی مبارزات دهها میلیونی بی خشونت سوق دهد که این بهترین راه نجات ایران است.

اما در غیاب چنین تشکلی از چهره های سیاسی مخالف رژیم سازماندهی اعتراضات مردم و خواست دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه آنان به امری غیرممکن تبدیل شده است. در چنین شرایطی سر برآوردن جنبش های مسلحانه در گوشه و کنار ایران با هدف ترور عوامل جنایتکار رژیم امری است که بتدریج رایج خواهد شد. در صورت شتاب گرفتن این روند، ایده سازماندهی و تبلیغ گفتمان مبارزه بی خشونت روز به روز بی اعتبارتر می شود.

تکرار می کنم ای کاش همه چهره ها و گرایش های دموکراسی خواه صرفنظر از هویت و عقاید مختلف خود سرمایه های سیاسی خود را برای ایجاد جبهه نجات ملی خرج کنند، تا بتوانند وظیفه تاریخی سازماندهی عبور از تروریسم اسلام به دموکراسی را سازمان دهند. در غیر اینصورت همه سرمایه هایی که به قیمت گران به دست آورده اند برباد می رود. هنوز برای این کارستان بزرگ فرصت داریم، فرصتی که ممکن است به سرعت از دست برود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/feed/ 0 7082
انقلاب کنونی ایران در آیینه‌ی تاریخ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/#respond Mon, 15 May 2023 14:19:45 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7072 امید نیک

مارکس می‌گوید «انسان تاریخ خودش را می‌سازد و تاریخ انسان را می‌سازد.»

جمله فوق بیان رابطه دیالکتیکی انسان با تاریخ است، اما در این جا سخن از انسان کلی یا نوع انسان است. هر چند این انسان کلی، حاصل اجتماع آدمیان است ولی حاصل جمع ریاضی فعالیت تک‌تک انسان ها نیست؛ چون حاصل تغییرات، کیفی و جهشی مستمر است. بشر یک روز چشم باز کرده و یونان را دیده و یک روز چشم باز کرده و روم را دیده و روزی دیگر انقلاب کبیر اکتبر ۱۹۱۷ علیه فئودالیسم و بورژوازی را دیده و… که ریشه در گذشته دارند ولی از روی اجزا و عناصر گذشته نمی‌توان کیفیت جدید کنونی را استنتاج کرد چون از گذشته تا به حال، جهش و تغییرات کیفی رخ داده است. همچنان که از روی میمون‌های انسان‌نما نمی‌توان انسان کنونی را استنتاج کرد. زمانی میمون‌های انسان‌نما روی زمین زندگی می‌کردند و سپس به یک‌باره نوع انسان بر روی زمین ظاهر شده است. بین میمون‌های انسان‌نما و انسان هیچ چیز دیگری وجود ندارد تنها توضیح و توجیه برای این پدیده «جهش» است.

انقلاب هم یک جهش است که تضادهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… زیر بنای آن را می‌سازند. جامعه جدید با کیفیت جدید قابل استنتاج از شرایط قبلی نیست. درست مانند پیدایش حیات؛ پیش از حیات مولکول‌های ماده‌ی بی‌جان در کنار هم بودند و یک روز بر روی زمین حیات پدیدار شد. برای مولکول‌های مادی که کیفیت جدید، یعنی حیات را داشتند، یک جهش رخ می‌دهد و پدیده‌ی جدید با کیفیت جدید به وجود می‌آید. پیدایش حیات از ماده‌ی بی‌جان، بین این دو حالت یعنی ماده‌ی بی‌جان و ماده‌ی جاندار همان حلقه گمشده تکامل است که هرگز یافت نخواهد شد چون نیست، بلکه فقط جهش صورت گرفته است. این حلقه گم شده همیشه مورد پرسش واقع می‌شود چون نگاه و تفکر پرسش کننده‌ها با ابزار منطق صوری کار می‌کند. در صورتی که منطق دیالکتیک، یعنی هستی، نیستی و شدن است. بدین دلیل پاسخ به این که، انقلاب چه زمانی رخ می‌دهد همیشه بدون پاسخ است ولی در این که انقلاب رخ می‌دهد تردیدی نیست چون جهش در ذات ماده است. در انقلاب کنونی ایران به یک باره، به طوری که غیر قابل پیش‌بینی بود همه و در همه جا به طور نسبی حول شعار محوری «مرگ بر خامنه‌ای» گرد آمدند. زنان با پشتیبانی مردان پوشش اختیاری را به قیمت هزینه‌های گزاف در دستور کار خود قرار داده‌اند و در یک کلام، در انقلاب زن، زندگی، آزادی، بایدها و نبایدهای رژیم ملاها زیر سئوال می‌رود. جامعه کیفیت جدیدی را به نمایش می‌گذارد. پس جهش صورت گرفته است.

در انقلاب اکتبر شبی که کمیته مرکزی می‌خواست تصمیم بگیرد که شعار مبارزه مسلحانه در دستور قرار بدهد یا نه، ناگهان خبر رسید که سربازان کاخ اسمولنی را به تصرف در آورده‌اند. در این جا پاسخ به این سئوال که چرا با وجود این همه فقر و بدبختی انقلاب نمی‌شود معلوم است. جهش اجتماعی را نمی‌توان با رابطه علت و معلولی پاسخ داد. فی‌المثل، با افزایش هر درجه حرارت به یک میله مسی، یک میلیمتر به طول آن اضافه می‌شود. پس اگر ۲۰ درجه حرارت باشد، طول میله مسی بایستی ۲۰ میلیمتر اضافه شود. یعنی با یک تناسب ساده جواب مسئله به صورت ماتریالیسم مکانیستی پیدا می‌شود. ولی با چنین برداشت و دستورالعمل ماتریالیسم مکانیستی، نمی‌توان پیش‌بینی انقلاب را نمود. به همین جهت در مباحث مربوط به انقلاب اکتبر، نه لنین و نه تروتسکی هیچ یک اعتقاد نداشتند که فقر اقتصادی موجب انقلاب می‌شود. انقلاب ریشه در شرایط اجتماعی دارد ولی تابع قوانین ماتریالیسم مکانیستی نیست. برای شروع انقلاب دلائل بی‌شمار و تضادهای بی‌شماری را می‌توان ذکر کرد، اما هیچ یک از آن‌ها موجب جهش نمی‌شود.

اما جنبه معکوس این موضوع درست است. بدون تضاد طبقاتی، بدون فقر، بدون تضادهای فرهنگی، بدون شکاف در هیئت حاکمه، بدون تشکیلات سیاسی و …. امکان انقلاب وجود ندارد. ولی نتیجه‌گیری پوزیتویستی به شکل ریاضی یا یک گزاره دو سویه «الف اگر و تنها اگر ب» نادرست است. چنین برداشت های ماتریالیسم مکانیستی جز به خطا رفتن کمکی نمی‌کند.

حال ببینیم اندیشمندان بزرگ دراین باره چه می‌گویند. از هگل شروع می‌کنیم که فلسفه ایده‌آلیسم عینی او، جنبه تاریخی دارد. اندیشه‌ی هگل به واکنش‌های دیالکتیکی بر تکامل تاریخی و نظام فلسفی متکی بود. این حکم را صادر کرده بود که «هرآنچه که فهمیده نمی‌شود، زیست آن متوقف می‌شود» که با ایده‌آلیسم عینی او سازگار بود. البته این حکم هگل، در رابطه با انقلاب کنونی ایران در شرایط فعلی صدق می‌کند بدین مفهوم که مردم دیگر حرف حاکمیت را نمی‌فهمند که زیست حکومت ملاها را دچار اخلال و نهایتا اخراج خواهند کرد.

مطلب دیگر نفی اراده‌گرائی برای انقلاب است. انقلاب به دلیل اراده مردم بوجود نمی‌آید، یعنی در هنگام انقلاب این اراده وجود دارد ولی اراده مردم نیست که موجب انقلاب می‌شود. در موارد بسیار گفته می‌شود که با افزایش آگاهی و دخالت آگاهی انسان می‌تواند سرنوشت خود را به دست بگیرد. اما اساس نظریه هگل درباره تاریخ این نیست که انسان بر اساس آگاهی‌اش تاریخ را می‌سازد (آگاهی تک تک انسان‌ها). این مسئله بعدها به صورت نظریات رفورمیستی در آمد که می‌گفت «اول انسان‌ها را آگاه سازید، سپس به جامعه و بهشت آرمانی خود می‌رسید». وضعیت سیاسی اروپا و آمریکا و غرب، گواه بطلان این نظریه است.

در این که آگاهی نقش تعیین کننده در انقلاب و کیفیت آن ندارد کافیست به انقلاب مشروطیت نگاه کنیم. در زمان انقلاب مشروطیت ۹۸ درصد مردم ایران بی‌سواد بودند ولی پیشرفته‌ترین قانون اساسی را در انطباق زمانی خود برای مردم تدوین کردند. در سال ۵۷ با تقریب ۷۵ درصد مردم ایران با سواد بودند و بدترین قانون اساسی را با توجه شرایط زمانی به ارمغان آوردند، به همین جهت لازم است که به عوامل مشخص و ویژه در انقلاب توجه شود.

هگل در باره تاریخ (بر اساس منطق دیالکتیک) معتقد بود که وحدتی از پیوستگی و گسستگی است. وی معتقد به جهش کیفی در تاریخ است. هگل چنین می نویسد:

هرچند طبیعت به طور منطقی در بیان ترکیب‌بندی ویژه، توسعه پیدا می‌کند، اما این توسعه مکانیکی نیست بلکه رشدی شتابان است و از ترکیب‌بندی جدیدی که می‌رسد لذت می‌برد. به بیان دیگر جهش می‌کند. مدتی در آن می‌آرامد. درست مانند یک صدف منفجر می‌شود تا این که به هدف خویش برسد. در آن مدتی استراحت کند، یا مانند فلز ذوب شده، نه مانند یک روغن مایع، بلکه ناگهان. سپس در این شرایط توقف می‌کند. چون یک پدیده به متضاد مطلق خودش گرد می‌کند. یعنی نامتناهی است و این ظهور از نامتناهی یا از نیستی، یک جهش است و این ترکیب‌بندی در تولد جدید قدرتمند، چیزی است که در ابتدا برای خویشتن می‌زید؛ پیش از آن که از رابطه‌اش با دیگری با خبر شود، به همین ترتیب فردیت رشد یابنده هم، از این جهش در خوشی است و هم جنین دوران این خوشی در صورت جدید است تا این که به تدریج در معرض نفی قرار گیرد و ناگهان فرو پاشد.

هگل

هگل در عین حال معتقد بود که زمینه‌های یکسان در تاریخ، زاینده‌ی صورت‌بندی‌های مشابه، یکسان و یکتا نمی‌شوند. مثال مشهور او درباره آلمان و فرانسه بود. وی معتقد بود که هر دو کشور با فروپاشی فئودالیسم به یک نظام سیاسی و اقتصادی یکسان نمی‌رسند و نوع حکومتی که در فرانسه بعد از فروپاشی فئودالیسم پیدا شد با آنچه در آلمان آفریده شد متفاوت است. در این جا هگل معتقد به تکرار تاریخ نیست. این مطلب بسیار روشن مورد تائید مارکس هم واقع است. زمانی که می‌گوید فروپاشی فئودالیسم در انگلستان و فرانسه و پیدایش سرمایه‌داری در این دو کشور به یکسان اتفاق نیفتاده است. بدین ترتیب هر دو متفکر به ویژگی‌های حرکت تاریخ معتقد بودند و یک نسخه واحد را در تحولات تاریخی برای هر کشوری نمی‌نوشتند. در حالی که هر دو به جهش و تکامل صورت‌بندی‌های اجتماعی اعتقاد داشتند. در انقلاب کنونی ایران مسئله زنان و احقاق حق آن‌ها در صدر مسائل قرار گرفته است، که بر اساس نظریات احزاب کمونیست کلاسیک و سنتی، یک مسئله روبنایی محسوب می‌شد ولی به تضاد عمده در انقلاب کنونی تبدیل شده. به همین جهت تاریخ از ما می‌طلبد که عوامل کلیدی و اصلی را برای انقلاب در دوران‌های مختلف در نظر بگیریم. تکرار کلیشه‌های گذشته و عصبیت به خرج دادن، مسئله انقلاب و راه حل آن را برای ما فراهم نمی‌کند. خلاصه این که انقلابات گوناگون با راه‌های گوناگون رخ می‌دهد.

هگل اضافه می‌کند: «دست یافتن به هسته مرکزی که همه نیروها در آن متمرکز شده باشد […]». در این جا این موضوع مطرح نیست که این هسته مرکزی، صورت پادشاهی داشته باشد یا جمهوری.

در ضمن اضافه می‌کند که پدیده جدید که ناشی از تضاد‌های درونی آن شکل می‌گیرد باید بتواند تمام تضاد‌های لاینحل نظام قبلی را حل کند وگرنه پدیده جدید راه قهقرا را در پیش می‌گیرد و مشکلی می‌شود اضافه بر مشکلات قبلی (انقلاب سال ۵۷). رسیدن به کیفیت جدید با یک چک سفید امضا رخ نمی‌دهد. کسانی که چنین چکی را امضا می‌کنند باید عواقب آن را در نظر داشته باشند. مثل تمام اتفاقاتی که با جانب‌داری‌های بی‌دلیل (حزب توده ایران و…) در انقلاب ۵۷ رخ داد.

اما تجربیات انقلاب کبیر فرانسه و کمون پاریس مارکس را به این نتیجه می‌رساند که تنها نیروی محرکه نوسازی تاریخ، نبرد طبقاتی است که در تحلیل نهائی از وضعیت اقتصادی و طبقاتی جامعه ناشی می‌شود. بدین جهت در ابتدای مانیفست می‌نویسد: «تاریخ چیزی نیست جز نبرد طبقاتی».

واقعیت این که انقلاب کنونی ایران با تضادهای فراوان اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و انسانی و…محاصره شده است و پوسته حکومت می‌رود که در آینده‌ی نه چندان دور در هم بشکند. نباید به هیچ چیز کم بها داد. این انقلاب ملی دموکراتیک است و نه سوسیالیستی، حتی اگر هژمونی و رهبری آن در دست طبقه کارگر و بلوک چپ قرار بگیرد.


از آن جایی که مرحله انقلاب ملی دموکراتیک است، به طور یکسان از طرف تمام مردم به پیش رانده می‌شود. ولی این گفته لنین را هم نباید فراموش کرد:

«برای این که انقلاب‌های دموکراتیک و ملی به پیروزی نهایی برسند باید طبقه کارگر در نهایت سرکردگی و هژمونی آن را در دست داشته باشد.»

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/feed/ 0 7072
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و ملزومات آن – بخش دوم http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86-2/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86-2/#respond Sun, 09 Apr 2023 13:37:54 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7055 امید نیک

رابطه بین وسیله و هدف و ارتباط و انطباق آن با انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

رابطه بین وسیله و هدف، مورد توجه فلاسفه ایده آلیست و مارکسیست بوده است، بخش ایده‌الیستی این رابطه را به طور کامل در تمام موارد با غایت گرائی پیوند می‌زنند. ولی در فلسفه مارکسیستی، فقط و فقط غایت گرائی در مورد کار مطرح است و به هیچ وجه در مورد هستی شناسی، جامعه شناسی، زیست‌شناسی و…مطرح نمی‌باشد. مسئله غایت گرائی در روند کار توسط هگل کشف و سپس توسط مارکس مورد تائید واقع گردید. چون انسانی که کار می‌کند در ذهن خودش نتیجه‌ای برای کارش قائل است، در غیر این صورت دست به هیچ فعالیت و عملی نمی‌زند.

انسان اولیه برای بقای خود، دست به فعالیت در طبیعت برای رسیدن به چیز و یا چیزهائی میزند که بتواند بقای او را تثبیت کند.
انسان اولیه که سنگی را تیز می‌کند هدفش شکار و یا چیدن میوه و یا در آوردن دانه کشاورزی از دل زمین بوده است، بنابراین، هدفش معلوم بوده است، بدست آوردن غذا. و در عین حال می‌بایستی برای تحقق هدف خود ابزاری مناسب داشته باشد به همین جهت آن سنگ و یا چوب را، به شکل جدیدی تراش می‌داده تا بهتر مورد استفاده واقع شود. علاوه بر این انسان اولیه، خود را محدود به یک نوع شکار و یا یک نوع محصول و دانه کشاورزی نمی‌کرده است و می‌توانسته یکی را جایگزین دیگری بکند. یعنی مثلا اگر در شکار، آهو پیدا نمی‌شد به سراغ گوزن ویا بز کوهی و یا جانور دیگری می‌رفت، یعنی انسان اولیه علاوه بر داشتن هدف، و ابزار، چیز دیگری هم داشت، حق انتخاب، حق جایگزینی، آلترناتیو و بدیل. علاوه بر موارد ذکر شده همواره در ذهن خود برنامه جدیدی برای فعالیت خود تنظیم می‌کرده است. انسان اولیه برای حفظ حیات و ممات خود به ناچار باید به شناخت محیط خود می‌پرداخت. در غیر این صورت نابود می‌شد. در تمام مراحل روند کار و پی بردن و دست یافتن به عوامل ذکر شده، تفکر برای او نقش بزرگی دارد؛ چون فعالیتش دیگر مانند سایر حیوانات بر اساس غریزه و بیولوژیسم نبوده است؛ چون در انجام فعالیت خود از تنوع استفاده می‌کرده است؛ بدین ترتیب مانند حیوانات اسیر محیط خودش نمی‌شود و می‌تواند به خاطر داشتن انعطاف در رفتار در محیط‌های مختلف به زندگی ادامه دهد.

علاوه بر عوامل ذکر شده، تحقیقات انسان‌شناسان و مورخین و باستان‌شناسان نشان می‌دهد که، کار توسط اجتماعی از انسان‌ها صورت می‌گرفته چون بدون کار جمعی امکان ادامه حیات و به ویژه نگاهداری از فرزندان امکان‌پذیر نبوده است و در هر کجای جهان قدیم که بنگریم با زندگی جمعی و کار جمعی و سپس با تقسیم کار بین انسان‌ها روبرو می‌شویم.

بدین ترتیب به دلائل ذکر شده بقای انسان از طریق روند کار تضمین می‌شود این عوامل به طور خلاصه به شرح ذیل می‌باشد:

  • هدف
  • وسائل و ابزار
  • شکل و صورت ابزار
  • آلترناتیو
  • برنامه
  • کار جمعی
  • شناخت محیط
  • انعطاف در روش کار
  • تقسیم کار
  • تفکر
  • زندگی اجتماعی

تمام موارد فوق الذکر، در زندگی و روند کار انسان پیشرفته امروزی، بی‌کم وکاست وجود دارد، کافیست به مدار تولید در یک کارخانه مدرن امروزی بنگریم تا موارد ذکر شده را به عینه ملاحظه کنیم. نکته قابل توجه این که، عوامل بر شمرده شده، خصلت‌های جاویدان زندگی وکار و فعالیت انسانها می‌باشد و با تکامل تمدن، هیچ تغییری در ماهیت آن‌ها حاصل نشده است. اما نکته مهمی که در فلسفه کهن و بویژه فلسفه اروپائی بعد از رنسانس مطرح شد، تعیین تکلیف و ارزش‌گذاری و کشف رابطه بین این عوامل بود. از اهم این روابط تعیین رابطه بین هدف و وسیله است.

در بسیاری از درس‌نامه‌های کلاسیک احزاب کمونیست سنتی دوران استالین، رابطه ماتریالیسم مکانیستی (و نه دیالکتیکی) بین هدف و وسیله تعریف می‌شود. که با این نظریه هدف به وسیله و وسیله به هدف تبدیل می‌شود. رابطه‌ای که تا بی‌نهایت ادامه پیدا می‌کند. فی المثل هدف ساختن یک ماشین تراش برای یک تراموا است؛ زمانی که این ماشین تراش ساخته شد خودش تبدیل به وسیله‌ای برای ساختن یک ماشین جدید می‌شود و این نوع تکامل مکانیستی از طریق تبدیل وسیله به هدف و هدف به وسیله ادامه پیدا می‌کند.

نتیجه و بازتاب این دیدگاه در عرصه سیاسی چنین خود را به نمایش می‌گذارد:

وظایف خودگردانی شوراهای کارخانه و محلات به دولت واگذار می‌شود. وظایف دولت به حزب واگذار می‌شود. وظایف حزب به کمیته مرکزی واگذار می‌شود. وظایف کمیته مرکزی به هیئت سیاسی و پولیت برو محول می‌شود. وظایف پولیت برو به دبیر اول و نهایتا فروپاشی از راه می‌رسد، که در اتحاد جماهیر شوروی همین روند انجام گرفت.

در قرون وسطی، رابطه بین هدف و وسیله با نگاه مکانیستی در تعریف ماکیاول بدین صورت فورمول‌بندی می‌شود: «هدف، وسیله را توجیه می‌کند.» که تمام مستبدان، خونریزان و دیکتاتور‌های جامعه از این فورمول پیروی کرده‌اند و می‌کنند.

در حالی که بین هدف و وسیله رابطه دیالکتیکی وجود دارد، در فلسفه هگل ایده (روح مطلق) برای تکامل خود، وسیله و ابزار اندیشه و تفکر انسان را انتخاب می‌کند. در فلسفه مادی و علمی، هدف با وسیله و ابزار تکامل، به تحقق می‌پیوندد و صورت جدیدی از تمدن خلق می‌شود. در دوران فئودالیته، اضافه تولید برای یک زندگی بهتر، یکی از اهداف بوده است و همین اضافه تولید تمدن و ساختار جامعه سرمایه‌داری را ممکن می‌سازد و بوجود می‌آورد. تمام عوامل ذکر شده از رابطه دیالکتیکی پیروی می‌کنند که ذکر مثال و مصداق همه آن‌ها، از حجم و حوصله این نوشته فراتر می‌رود.

زمانی که به روند انقلاب زن، زندگی، آزادی، کنونی بنگریم، می‌بینیم تمام اصولی که بر شمرده شد در رابطه بین هدف و وسیله، صدق می‌کند که تیتروار به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱- هدف، رسیدن به آزادی، براندازی نهادهای حکومتی، از میان برداشتن قانون اساسی فعلی و تنظیم قانون اساسی جدید
۲- ابزار رسیدن به هدف: انقلاب اجتماعی
۳- ظهور اقسام و انواع راه‌های انقلاب: صور مختلف ابزار که از طرف تشکیلات‌های انقلاب بر حسب شرایط تعیین خواهد شد.
۴- آلترناتیو: در نهایت مردم خواستار جایگزین کردن یک حکومت لائیک هستند.
۵- برنامه: تشکیلات و گروه‌های مردمی که در هنگام انقلاب پدیده آمده و می‌آیند برنامه رسیدن به این هدف را معلوم می‌کنند.
۶- کار جمعی: انقلاب در مرحله پبشرفته خود علاوه بر شرکت تمام مردم در این روند، می‌بایستی ائتلاف بین احزاب و گروه‌ها حاصل گردد.
۷- شناخت محیط: یک بررسی دقیق از وضیعت طبقاتی، اقتصادی، فرهنگی و… از داخل ایران همراه با تشخیص شرایط جهان کنونی
۸- انعطاف در روش کار: در واقع به معنای جلوگیری از پیدایش دیدگاه‌های یک جانبه است جلوگیری از دگماتیسم، جزم گرائی، مطلق نگری و سکتاریسم
۹- تقسیم کار: در بین نهاد‌های اجتماعی و افراد بایستی به فراخور حال هر کسی روشی را که بهتر می‌داند دنبال کند در حوزه کاری خود مانند کارگران، معلمان، محلات، دانشجویان، دانش آموزان و…
۱۰- تفکر: همراه با تمام کار‌های عملی، توجه به مبانی تئوریک و نظری برای تسهیل کار در رسیدن به هدف باید مورد توجه قرار گیرد.
۱۱-فعالیت جمعی و گروهی: این نوع فعالیت، چه در درون احزاب و گروه ها، چه در عرصه اجتماعی وچه در مبارزات مدنی مطالباتی، صنفی و…توصیه و تاکید می‌شود.

به موارد فوق یک عامل بسیار تعیین کننده را که معلم انقلاب لنین تعیین و گوشزد کرده باید توجه داشت: هیچ انقلابی بدون انقلابیون حرفه‌ای که کار و شغلشان بر پایه انقلاب است به نتیجه نهائی نخواهد رسید. فعالیت‌های داوطلبانه، آماتور، موردی و ناپیگیر، به هیچ وجه جای فعالین انقلابی حرفه‌ای را نمی‌گیرد. برای تربیت و ساختن انقلابی حرفه‌ای خوشبختانه رژیم‌های مستبد شاه و شیخ ناخواسته و ندانسته همکاری خوبی را داشته اند، زمانی که کارگران را اخراج و زندانی می‌کنند، زمانی که دانشجویان را از تحصیل محروم و در حبس نگه می‌دارند، زمانی که معلم‌ها و…عملا شرایط را برای پرورش یک انقلابی حرفه‌ای فراهم می‌سازند.

مجموعه عوامل فوق، همان است که به شرایط ذهنی انقلاب معروف می‌باشد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86-2/feed/ 0 7055
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و ملزومات آن – بخش اول http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86/#respond Wed, 05 Apr 2023 12:28:41 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7050 امید نیک

در ساختن هر پدیده و هر روندی سه عامل تعیین کننده شرکت دارد. به دلیل اهمیت موضوع و بیان ساده آن، از یک مثال شروع می‌کنیم.
در ساختن یک خانه عوامل شرکت کننده در آن عبارتند از

۱- هدف سازنده (تهیه جا و مکان برای حفاظت خود از سرما و گرما …)
۲- مصالح لازم برای ساختن.
۳- نقشه و طرح برای ساختن خانه

اکنون هر سه عامل فوق‌الذکر برای انقلاب و جامعه جدید لازم است.

در انقلاب ایران هدف پس از چهل و چهار سال حکومت مذهبی، بر پا ساختن حکومت غیرمذهبی است. امری که بدون استثناء از طرف تمام مردم پذیرفته شده است و حتی بخش بزرگی از مردم از عقاید مذهبی هم دست شسته‌اند. قربانیان بی شمار، هدف انقلاب را برای همه مشخص کرده است. یعنی از سه عامل فوق، یکی از آن‌ها و در واقع یکی از مهم‌ترین آن‌ها مشخص شده است. بدین ترتیب تمام مردم، از هر قشر اجتماعی و حتی از هر گونه جنسیت، گروه سنی (بی نظیر است که کودکان دبستانی هم در این هدف اشتراک داشتند که از نظر تاریخی منحصر بفرد است)، از تمام مذاهب، از تمام قومیت‌ها، ایرانیان داخل و خارج، داخل زندان و بیرون از زندان و…..در یک هدف مشترک شریک شده‌اند. یکی از مهم‌ترین و لااقل در اشتراک هدف، مبارزه منفی تمام اقشار اجتماعی بعد از سرکوب های خونین دهه شصت است، که رژیم را در تمامی عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی و طبقاتی به چالش خاموشی کشیده بود. اما چنان به نظر می‌رسد که همه مردم در امتداد خطی به حرکت درآمده‌اند که تاریخ معین کرده است. یعنی تمام حرکت به سوی هدف از روی “ضرورت” انجام می گیرد و در آن تصادف و اراده فردی و شخصی نقشی نداشته است. تا مدت‌ها رژیم قایق‌رانی بود که قایق خود را بر روی آب‌های بدون موج می‌راند. اما یک باره (به دلیل رشد ناموزون) موج‌های سهمگین از اعماق دریا به سطح آمد و رژیم را وحشت زده و مبهوت کرد؛ نه تنها رژیم بلکه جهان و جهانیان را. از نظر تاریخی هدف خواسته شده دیگر جنبه کلی را پیدا می کند که در بیرون از زمان و مکان تاریخ ایران است. هم چنان که تنفس مردم خارج از محدوده جغرافیایی و تاریخی توسط همگان صورت می‌گیرد. کلی بودن هدف موجب می‌شود که رژیم به پایه‌های ایدئولوژیک حکومت خود بیاندیشد و بالتبع به دلیل بحران موجب تکه پاره شدن ایدئولوژی و نحوه حکومت رژیم می‌شود. بدین ترتیب به همان گفته لنین می‌رسیم که برای تحقق انقلاب و سوسیالیسم بر این نکته تاکید می‌کند که باید «توده‌های مردم بر اساس تجربیات خودشان به ضرورت رسیدن به این هدف پی ببرند».

یعنی آگاهی از هدف، بخشی از نیروی عینی و ذهنی برای تحقق انقلاب است. تشخیص و تعیین هدف فقط منحصر به تحقق انقلاب نیست، بلکه هر کجا که مسئله تغییر جهان مادی وجود داشته باشد، آگاهی از هدف یکی از شروط تعیین کننده است. هم چنان که مارکس، در تفاوت کار انسان با کار زنبور عسل می گوید:
«زنبور عسل در طی هزاران سال همان کاری را در ساختن کندوی عسل انجام می‌دهد که اکنون بدون تغییر آن را انجام می‌دهد. اما بدترین معماران، خانه‌ای جدید متفاوت از خانه قدیم می‌سازد چون برای ساختن خانه جدید آن را تصور می‌کند و قبل از ساختن خانه بر روی زمین آن را در ذهن خود می سازد.»

این روندی نیست که به کار و فعالیت آدمی خلاصه شود. هرکجا که مسئله تغییر جهان مادی وجود داشته باشد، شرط آگاهی از هدف این ساختمان وجود دارد. یک پژوهشگر در آزمایشگاه پیش از انجام تحقیقات، هدف پژوهش خود را تعیین کرده است.

نتیجه

این انقلاب اهداف خود را به شرح زیر برای تمام مردم روشن کرد و این خود اولین و بزرگ ترین دست آورد است:
۱- براندازی جمهوری اسلامی
۲- تنظیم قانون اساسی جدید
۳- تشکیل یک حکومت لائیک
۴- احقاق حقوق زنان
۵- احقاق حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی.

اما در نظریات مارکسیستی باید بی‌درنگ به این پرسش پاسخ داد که ابزار تحقق این اهداف چیست؟

نخست باید این اشتباه گذشته در درس‌نامه‌های احزاب سنتی کمونیستی اصلاح شود. در این درس نامه ها، ماتریالیسم مکانیستی جزم گرایانه دوران استالین، به جای ماتریالیسم دیالکتیک قرار داده می‌شود؛ که خلاصه آن هم چنان که مشهور است، این بود که وسیله و هدف به یک دیگر تبدیل می‌شوند. به طور مثال هدف بشر از ساختن ماشین این بود که به طور کلی، حمل و نقل آسان شود. پس ساختن ماشین نخست یک هدف بود و سپس ماشین آلات ابزارهایی شدند برای تحقق اهدافی جدید (تولید کالا- اشتغال…..)، پس با دیدگاه ماتریالیستی مکانیستی هدف به وسیله و وسیله به هدف تبدیل می‌شود. همین نکته معیوب بود که در آخر به این نتیجه می‌رسد که هدف وسیله را توجیه می‌کند. در صورتی که آن چه در اجتماع رخ می‌دهد رابطه دیالکتیکی هدف و وسیله است. به طور مثال در انقلاب کبیر فرانسه رسیدن به آزادی فردی و لیبرالیسم و عقل‌گرایی هدف بودند؛ اما تظاهرات و جنگ‌های خیابانی و انهدام زندان باستیل به این اهداف تبدیل نمی‌شوند بلکه تضادهای طبقاتی و شورش و جنگ‌های خیابانی شرایط رسیدن به هدف را فراهم می‌سازند. به عبارت دیگر هدف و وسیله هم جنس و همگون نیستند. هر یک از آنها طبیعت و ماهیت خاص خود را دارند. فقط رابطه هدف با وسیله یک رابطه دیالکتیکی است که از طرف تاریخ و تضادهای اجتماعی تنظیم می شود.

پس در این انقلاب، اعتصاب و اعتراض، موسیقی، آهنگ‌سازی و … همگی در رابطه دیالکتیکی تحقق بخشیدن به اهداف فوق‌الذکر می‌باشند.اما وسیله رسیدن به هدف دو بخش است.
۱- وسایل مادی و فیزیکی
۲- برنامه

تضادهای طبقاتی از وسایل مادی اولیه و ضروری بخش اول می‌باشد که می‌باید با تشکیلات اجتماعی همراه باشد.

برنامه در صورتی که رابطه مادی و دیالکتیکی با هدف داشته باشد می‌تواند برای تحقق هدف به کار رود.

این دو عامل با هم عامل ذهنی را برای انقلاب می‌سازند. روند کنونی انقلاب ایران نشان می‌دهد که ضرورت هر دو عامل از طرف ایرانیان درک شده و شروع به بسط و تحقق یافتن کرده است. تنها خطری که آن را تهدید می‌کند پافشاری بر روی یکی از عوامل است که چیزی جز جزم‌گرایی و سکتاریست درپی ندارد .

ادامه دارد…

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa-%d8%a2%d9%86/feed/ 0 7050
اتکاء به داخل و یا کمک از خارج در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%a1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84-%d9%88-%db%8c%d8%a7-%da%a9%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%a1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84-%d9%88-%db%8c%d8%a7-%da%a9%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8/#respond Thu, 09 Mar 2023 13:27:33 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7035 نقد و نگاهی به  راه حل‌های اتکاء به داخل و یا کمک از خارج در رابطه با انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

امید نیک

یکی از موضوع های جدی مباحث کنونی، بین موافقان کمک و یاری گرفتن از شرایط بیرونی(بویژه اروپائیان) و مخالفین آن که می‌گویند فقط باید بر روی پای خود بایستیم، هر روز شدیدتر و جدی‌تر می‌شود. هر دو دیدگاه می‌تواند به دلیل مطلق‌گرایی به اشتباهات بسیار بزرگ منجر شود. همواره باید به یاد داشته باشیم که در مارکسیسم جایی برای مطلق گرایی به ویژه در مسائل اجتماعی وجود ندارد، که جز، به جزم‌اندیشی و جمود فکری نمی‌انجامد. قابل تذکر اینکه لنین همیشه همه را از الگو برداری، کپی برداری و انطباق نعل به نعل شرایط متفاوت، بر حذر می‌داشت و تحلیل مشخص از شرایط مشخص را هم خود به کار می‌گرفت و هم به دیگران توصیه می‌کرد.

اما پبش ازهر چیز به چند موضوع باید توجه کرد:

۱-چرا باید اروپائیان که خود را مدافع آزادی (تا حدودی بر مبنای لیبرالیستی) می‌دانند و بر حقوق بشر، آزادی‌های فردی و اندیشه و عقیده تاکید دارند، به یاری و کمک ما بیایند؟

اگر به تاریخ هشصد ساله قرون وسطی بنگریم، در این دوران تاریک، فقط شانزده هزار نفر از کسانی که فقط و فقط به مطالعات علمی پرداختند، نه این که کشته شدند، بلکه در آتش سوختند. جوردانوب رونو، به خاطر طرفداری از نظریات کپلر در مورد وضعیت منظومه شمسی بعد از چند سال شکنجه در آتش سوخت، سرگذشت گالیله برای همگان معلوم است. دانته بعد از نوشتن کتاب کمدی الهی مجبور به فرار شد و به دنبال سوراخ موش برای پنهان شدن می‌گشت. دکارت به طور پنهانی مجبور شد در دهات سوییس زندگی کند و … . اما چه بر سر توده‌های مردم آوردند، در جنگ‌های صلیبی به فتوای پاپ کودکان را به تصور این که، چون معصوم هستند سوار بر کشتی کردند و به جنگ‌های صلیبی برای فتح عرض مقدس فرستادند که هزاران نفر از آنها در دریا غرق و نابود شدند. در اسپانیا در هر کجا بیوه زن پیری که نمی توانست در اثر فقر مانند دیگران خانه و کاشانه ای داشته باشد و به ساختمان‌های ویران پناه می برد به فرمان پاپ‌ها دستگیر و به جرم این که شیطان در آن‌ها حلول کرده و محاربه با خدا تلقی می‌شود، در آتش می‌سوزاندند. احتیاجی به ذکر جنایاتی که مدت هشصد سال در سرتاسر اروپا حاکم بود نیست. پس اروپائیان که چنین بهای سنگینی در قرون و اعصار با جان خود پرداخته‌اند، چرا باید آنچه را که بدست آورده‌اند مفت و مجانی به ما تقدیم کنند و حتی به دفاع از ما برخیزند؟ بنابراین  یکی از دلائل رفتار کنونی اروپائیان با ما (تروریسم شناختن سپاه) به سابقه تاریخ بلند مبارزه برای کسب آزادی آن‌ها با بهای گزاف و هزینه بسیار سنگین بر می‌گردد.

زمانی که صحبت از حقوق قومیت‌ها می‌کنیم و باز خواستار کمک آن‌ها برای احقاق حق می‌شویم، فراموش نکنیم که در جنگ بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، بیست هزار نفر در شهر نانت فرانسه به فرمان پاپ و پادشاه فرانسه در آتش سوختند و این هیچ امر استثنائی فقط در فرانسه نبود بلکه امری بود که به کرات در اروپا تکرار شده است. بدین ترتیب پاسخ مسئله را دریافت کرده ایم.

اما سئوال اینکه چه مدل ایرانی با چه سیستم و ساختاری به نفع کشورهای غربی است؟

۱- ایرانی دمکراتیک با آزادی های لیبرالیستی

۲- ایرانی با حکومت استبدادی که به خاطر حفظ بقای خود، هر روز امتیاز های بیشتری به آن‌ها می‌دهد.

شواهدی که بنفع نظریه اول مطرح است: کره جنوبی، ژاپن، آرژانتین، شیلی.

کره جنوبی قبل از ۱۹۷۰ تحت سلطه حکومت نظامیان بود که هم مردم کره را به بدبختی کشیده بودند و هم عقب‌ماندگی اقتصادی و اجتماعی را تثبیت می‌کردند. اکنون پس از حکومت نظامیان، شرایط اقتصادی و اجتماعی کره جنوبی در رده پنجمین قدرت اقتصادی و آزاد جهان قرار دارد. به ما می‌گویند نفع غرب در چنین کشور هائی است نه کشور هائی چون کره شمالی، میانمار، و…

پس چرا نباید انتظار کمک از غرب را نادیده گرفت؟!

اما کشور ژاپن، با مقایسه حاکمیت خداگونه امپراطوری‌ها بر ژاپن در طی سال‌های متمادی با ژاپن امروز و بعد از جنگ جهانی دوم، البته می‌توان دلائل بی شماری برای توصیف کنونی این کشورها به میان آورد و گفت و نوشت. همان طور که تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم، یعنی بیش از هفتاد سال نشان داده، این روند قاعده نبوده بلکه این دو کشور استثنا هستند. چند ژاپن و کره جنوبی در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا و.. در طی این سال‌ها شکل گرفته؟ دلائلی که منجر به پیشرفت و لیبرالیسم در ژاپن و کره جنوبی شده، برای سایر کشورها نمی‌تواند فعلیت پیدا کند، همانطور که تا کنون نکرده است.

پس نمی‌توان سرنوشت خود را به قضا و قدر سپرد تا ببینیم تحولات جهانی چه خواهد شد و چه جیزی نصیب ما می‌کند. نتیجه این که:

۱-امیدی به کمک کشورهای غربی نیست.

۲-تکرار تجربه‌های مثلا موفق ژاپن و کره جنوبی هم عملا امکان‌پذیر نیست.

اما در مورد نظریه کسانی که معتقد به تحول از درون می‌باشند:

عواملی چون  تضاد طبقاتی، تضاد قومیت ها، تضادهای مذهبی، تضادهای فرهنگی و فساد و ارتشا و… همه به وفور موجود هستند. پس باید در انتظار یک انقلاب بزرگ مانند سال ۵۷ بود، ولی از نظر سیاسی تجربیات تاریخی چیز دیگری می‌گوید:

اگر عوامل فوق الذکر منجر به انقلاب می‌شد، در کشورهایی چون بنگلادش، پاکستان، میانمار، سیلان و اکثر کشورهای آفریقایی که تمام عوامل فوق الذکر وجود دارد، چرا انقلابی رخ نمی‌دهد؟

علاوه بر این، مدعی هستند که نظریات جدید سیاسی می‌گوید: می‌توان با یک عده مزدور مسلح بر مردم بی دفاع غلبه کرد و احتیاجی به هیچ نوع اصلاح سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی هم نیست.

نشانه بارز آن حکومت بشار اسد در سوریه است که بیش از یک میلیون نفر را کشته، بیش از دوازده میلیون نفر را آواره و بی‌خانمان کرده، هشت میلیون نفر سوری به عنوان پناهنده در کشورهای اطراف زندگی می‌کنند و حکومت حزب بعث هنوز هم به کمک نیروهای خارجی ایران و روسیه بر پا می‌باشد و قتل و جنایت ادامه دارد و جهانیان هم او را به حال خود گذاشته‌اند. بدین طریق به نظریه سیاسی حداقل نیروی مسلح و سرمایه‌داری دولتی دو عامل ادامه حکومت هستند که هر دو در ایران موجودند ۸۰% بودجه در اختیار حکومت است و یک میلیون نفر سپاهی و بسیجی و اطلاعاتی، لباس شخصی و حراستی…. هم گوش به فرمان. مردم ایران حداقل دو بار به خیابان آمدنن و با دادن ۲۰۰۰ کشته و سی هزار زندانی مجبور شدند از کف خیابان خارج شوند .

نظریه سوم به ما می‌گوید طرفداران رژیم به تدریج دست از حمایت آن می‌کشند، هرچند تجربه حکومت با حداقل نیرو را نفی نمی‌کند. کره شمالی نزدیک به ۷۰ سال این تجربه را تکرار کرده است. به نظر می‌رسد نظریه تحولات از درون هم، چندان راه بجایی نمی‌برد.

قابل یادآوری است که اگر پیشرفت در چهارچوب سرمایه‌داری همچون کره‌جنوبی و ژاپن استثنا است و نه قاعده، در مورد دیکتاتورها برعکس است یعنی برافتادن دیکتاتورها قاعده و ماندن و طولانی حکومت کردن آن‌ها استثناست و کره شمالی و بشار اسد و رژیم فقها هم از اجرای حکم تاریخ نخواهند توانست گریخت.

از آنچه گفته شد و نظریاتی که نقل شد چنین به نظر می‌رسد که به آخر تاریخ و تکامل بشریت رسیده‌ایم. زمانی که هگل در آخر عمر خود دربار نشین حکومت پروس و نظریه پرداز آن شده بود رسیدن به جامعه بورژوازی را پایان تاریخ اعلام کرد . جالب است که نظریه پردازان بورژوازی هم بر علیه مارکس همین موضوع را تکرار می‌کنند و مدعی می‌شوند که از نظر مارکس رسیدن به سوسیالیسم هم پایان تاریخ است. اکنون از نظر علمی می‌دانیم نه بورژوازی و حکومت سرمایه‌داری پایان تاریخ است و نه مارکس چنین نظری را برای سوسیالیسم مطرح کرده است.

اما به هرحال ما به انتهای تارخ نرسیدیم. نه ایران و نه هیچ کشوری. آنچه در انتظار کشورها و مردم جهان است به هیچ روی امری پایان‌یافته نیست و دلیل آن خود تاریخ است. تاریخ حافظ هیچ حکومتی به طور جاویدان نبوده است و حاکمان قدرتمندی چون اسکندر، چنگیز، سزاز، ناپلئون، هیتلر و استالین و… را به جایی فرستاده که هرگز باز نگشته‌اند. چون آنچه در تاریخ حکومت می‌کند نیروی شگرف منفی است که در تاریخ به صورت نیروی برانداز سربرمی آورد.

به هرحال نظریاتی که ذکر آن گذشت تکرار نظریه پایان تاریخ است که از دو جهت قابل ملاحظه می‌باشد .

۱- از نظر ماتریالیسم تارخی این بدان معناست که حاکمیت در تاریخ به نفع طبقه صاحب وسایل تولید است (بورژوازی)، که امروزه به اشکال مختلف سیطره خود را بر جهان حفظ کرده است. تمام این نظریات می‌خواهند بگویند که تاریخ به نفع طبقه حاکم است و مبارزه برای براندازی نابرابری طبقاتی در فرجام شکست است. صرف نظر از نظریات مارکس درباره تاریخ که در ابتدای مانیفست می‌گوید «تاریخ چیزی نیست جز مبارزه طبقاتی» وآخرین جمله مانیفست با این گفته تمام می‌شود که «کارگران جهان متحد شوید» و با یک انقلاب جهانی نظام عقب مانده طبقاتی را برای همیشه از روی زمین محو کنید. نابودی بورژوازی به معنای سوسیالیسم و پایان تاریخ نیست بلکه به معنای شروع جدید تاریخ بشریت است. مبارزه بر علیه سرمایه‌داری یک مبارزه کلی و عام است که در هر کشوری به صورت مخصوص خود انجام می‌شود. همچنان که بورژوازی در کشورهای مختلف با صورت‌های مختلف حکومت می کند، دموکراسی، پارلمانی، لیبرالیسم ،حکومت مذهبی، حکومت های استبدادی نظامی… تنها چیزی که عام است مبارزه با صورت‌های گوناگون برعلیه سرمایه‌داری در شکل‌های مختلف. خلاصه اینرکه:در تمام جهان «سرمایه‌داری با صورت‌های مختلف مسئول سرکوب است و زحمت‌کشان و ستمدیدگان هم با صورت‌های مختلف مسئول مبارزه اند.» (زن، زندگی، آزادی)

و فراموش نکنیم مبارزه برعلیه حکومت های برده داری بیش از ۵۰۰۰ سال طول کشید و حتی در اوایل قرن بیستم هم بقایای برده‌داری در بعضی از کشورهای جهان ادامه حیات می‌داد (تبت).

نویسنده روس در داستانی برای بزرگسالان این حکایت را نقل می‌کند:

روزی همه حیوانات جنگل دور هم جمع شدند و از خوشی‌ها و نگرانی‌های خود صحبت کردند. روباه گفت من از ترس گرگ شب خوابم نمی‌برد. گرگ گفت من از ترس پلنگ شب خواب نمی‌روم…و آخر هم به این نتیجه رسیدن که شیر از هیچ چیز نگران نیست و شب به آرامی می‌خوابد. ولی خرس گفت: می‌دیدم که شیر از یک موجود دیگر می‌ترسد و نیمه شب بیدار می‌شود و نعره می‌کشد که «من از تاریخ می‌ترسم»

۲- نظریات ذکر شده از نظر روش‌شناسی قابل اعتنا نیست، چون بر پایه منطق صوری و قیاسات بی‌اساس ساخته شده است. دلایل آن هم از نظر ماتریالیسم دیالکتیک قابل پذیرش نیست. به دلایل زیر:

الف- داشتن برداشتی خطی از حرکت تاریخ و دیدگاه مکانیستی: روشی که در یک کشور در جهت تکامل در نظر گرفته شده را به سایر کشورها تعمیم داده‌اند (کره)، در صورتی که حرکت تاریخ تکاملی کشورها دیالکتیکی بوده و به دلیل رشد ناموزون هیچ یک از آنها با دیگری قابل قیاس نیست. هم چنان که تکامل حشرات را نمی‌توان و نباید با تکامل پستانداران مقایسه کرد این شگرد قدیمی مورخین و نظریه‌پردازان سرمایه‌داری پوزیتیویست است که با تکیه بر یک مثال درست آن را بر همه انواع و صور دیگر تکامل، تعمیم می‌دهند. به ویژه به این نظر مارکس باید توجه داشت که راه تکامل کشورها و ملت‌های مختلف از نظر تاریخی متفاوت است و فقط در هدف تاریخی مشابهت دارند. رسیدن به جامعه بورژوازی که در کشورهای فرانسه و انگلستان به شیوه‌های گوناگون اتفاق افتاده است .

ب- الگوسازی سوری و مذهبی: نصایح کشیشان و آخوندها بر یک الگوسازی واحد متمرکز است؛ زندگی مسیح، علی و …، این نوع الگوسازی همیشه مورد استفاده نظریه‌پردازان سرمایه‌داری بوده است. در حالی که ماتریالیسم دیالکتیک برای هر پدیده‌ای، کانکریت مشخص، تضادهای مشخص و حرکات مشخص را در نظر می‌گیرد. بدین جهت لنین هیچ گاه الگوی انقلاب اکتبر را برای دیگران دیکته نمی‌کرد.

نتیجه

تنها راه حل شناخت دیالکتیکی نیروهای سیاسی موجود در جامعه، کشف روابط طبقاتی بین آن‌ها و آن گاه تصمیم‌گیری برای چگونگی ائتلاف بین گروه‌های سیاسی که نمایندگی این گرایشات مختلف را در جامعه دارند می‌باشد. بدون شناخت دیالکتیکی از جامعه و روابط طبقاتی تشکیل هیچ نوع ائتلاف و ارائه هیچ منشور و دستور امکان نتیجه بخشی نخواهد داشت.

بطور مثال مطالعه دقیق از شکاف بین نسل گذشته و نسل جدید لازم است تا جهت‌گیری نسل جدید بطور دیالکتیکی در رابطه با هدف آینده مشخص شود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%a1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84-%d9%88-%db%8c%d8%a7-%da%a9%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8/feed/ 0 7035
پیرامون منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%be%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%88%d9%86-%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d8%ad%d8%af%d8%a7%d9%82%d9%84%db%8c-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84-%d9%87%d8%a7%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%be%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%88%d9%86-%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d8%ad%d8%af%d8%a7%d9%82%d9%84%db%8c-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84-%d9%87%d8%a7%db%8c/#respond Mon, 20 Feb 2023 03:16:54 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7015 در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ “منشور‌ مطالبات حداقلی تشکل‌های مستقل صنفی و‌ مدنی ایران” توسط نهادها و تشکل های مستقل صنفی و مدنی داخل کشور منتشر شده است. این منشور شامل مطالبات مهمی است که مردم ایران و بویژه زنان، جوانان، اقلیت ها و عموم مزد و حقوق بگیران و زحمتکشان برای آن ها مبارزه کرده اند، که قطعآ باید مورد حمایت همه مدافعان اردوی بیشمار کار و زحمت قرار گیرد. این اقدام به جا اکنون در متن انقلاب “زن، زندگی، آزادی” از اهمیت ویژه و به مراتب بیشتری برخوردار است.

اما در این منشور مطالبات حداقلی، مهم ترین و مقدم ترین مطالبه حداقلی علیه استبداد مذهبی حاکم در ایران و اصولاً علیه هر نوع استبدادی در هر شکل آن، یعنی دموکراسی، غایب است. غایب بزرگی که عملی شدن یا نشدن تمامی این مطالبات به آن وابسته است. این مطالبه کلیدی و محوری، دموکراسی، یا دست یابی به حاکمیت مردم در برابر استبداد حاکم است. بدون دموکراسی یعنی حکومت مردم، برای مردم و بوسیله مردم هیچ تضمینی برای عملی شدن هیچ کدام ازمطالبات مطرح شده دراین منشور وجود ندارد.

دموکراسی در برابر استبداد و از جمله استبداد فاشیستی حاکم درایران زمانی برقرار خواهد شد که همه شهروندان کشوربه یکسان و بدون هیچ استثناء از حقوق برابر و آزادی های سیاسی کامل برای تعیین و تغییر نوع نظام و حکومت ( از جمله برگزاری مجلس موسسان دمکراتیک برای تعیین نوع نظام و قانون اساسی آن) برخوردار شوند. تبلور این دموکراسی یا حاکمیت مردم، نظام جمهوری است که در نقطه مقابل حکومت های موروثی، ولائی، غیرانتخابی و تحمیلی … با هر اسم و عنوان قرار دارد.

همچنین باید توجه داشت در کشور کثیرالمله ایران و در جنبش شکوهمندی که هموطنان مان در بلوچستان و کردستان با رشادتی بینظیر درکنار مردم دیگر شهرها و استان ها علیه دیو استبداد می جنگند، توجه به مطالبات این مردمان، توجه به درخواست های این هموطنان، نباید با کم لطفی روبرو شود. احترام و پذیرش اصل دمکراتیک “حق تعیین سرنوشت ملیت های ایران و اتحاد داوطلبانه آن ها” در کشور چند ملیتی ایران از پایه های حیاتی دموکراسی و تامین حقوق بخش مهمی از مردم ملیت های کشور و برقراری دموکراسی است. امیدواریم مبتکران و امضاء کنندگان این منشور، در تدقیق این منشور مهم به این نکات کلیدی توجه کافی مبذول دارند


اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%be%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%88%d9%86-%d9%85%d9%86%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d8%ad%d8%af%d8%a7%d9%82%d9%84%db%8c-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84-%d9%87%d8%a7%db%8c/feed/ 0 7015
پهلوی و تمامیت ارضی، «من وکالت می‌دهم»؟ http://www.sedayekargar.com/video/%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b1%d8%b6%db%8c%d8%8c-%d9%85%d9%86-%d9%88%da%a9%d8%a7%d9%84%d8%aa-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%af%d9%87%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/video/%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b1%d8%b6%db%8c%d8%8c-%d9%85%d9%86-%d9%88%da%a9%d8%a7%d9%84%d8%aa-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%af%d9%87%d9%85/#respond Tue, 14 Feb 2023 07:19:11 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=6996 ]]> http://www.sedayekargar.com/video/%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b1%d8%b6%db%8c%d8%8c-%d9%85%d9%86-%d9%88%da%a9%d8%a7%d9%84%d8%aa-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%af%d9%87%d9%85/feed/ 0 6996 ارزیابی از انقلاب «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/#respond Mon, 30 Jan 2023 12:16:56 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6938 امید نیک (کاوه آهنگر)

بخش دوم

آیا این انقلاب ادامه خواهد یافت یا خیر؟

پایان انقلاب از همان قاعده‌ای پیروی می کند که لنین برای آن نوشت: «وقتی که بالایی‌ها نتوانند حکومت کنند و پایینی‌ها دیگر نخواهند مثل گذشته زندگی کند، انقلاب به پیروزی نهایی خود می رسد». در ادامه شرایط ادامه یافتن این انقلاب را بررسی می‌کنیم.

۱. پتانسیل انقلابی: برای برآورده ساختن خواسته‌های مطرح شده در انقلاب «آزادی زنان ، آزادی»، داشتن قوه‌ی قضاییه مستقل، حذف سانسور، مطبوعات آزاد، حذف حجاب اجباری و …، مردم ایران نیاز به پیروزی در انقلاب دارند. از همه مهم‌تر رسیدن به حکومت لائیک است. اما این انقلاب پتانسیل تحقق بخشیدن به ایده‌ال های سوسیالیستی را در شرایط فعلی ندارد. از آنجایی که مرحله‌ی انقلاب، ملی-دموکراتیک است و نه سوسیالیستی، و از آنجایی که مشخص نیست رهبری و هژمونی انقلاب در دست کدام طبقه قرار بگیرد، سمت‌گیری سوسیالیستی در هاله‌ای از ابهام قرار دارد . اما کارگران، زحمت‌کشان و تمام نیروهای حامی آن‌ها به ویژه نیروی چپ باید از هم اکنون تمام هم و غم خود را در تحق این سمت‌گیری بکار گیرد.به دلیل داشتن این پتانسیل ها ادامه انقلاب ممکن است.

۲. تضادهای طبقاتی آشتی ناپذیر: به گفته مقامات رژیم، در این انقلاب با مردمانی روبرو شدیم که هیچ چیز برای از دست دادن نداشتند. حتی کسانی نبودند که جسد اعدام شده ایشان را تحویل بگیرند. در مقابل چنین کسانی، دزدان حکومتی بودند که اختلاس آنها از مال ملت از هراز هزاران میلیارد تومان بالاتر می زند. همان طور که مارکس گفته «تضادهای طبقاتی نیروی محرکه انقلابات اجتمایی هستند، تضادهای طبقاتی عامل ضرور انقلاب هستند» اما درک ضرورت به درستی از اهمیت بسیار برخوردار است چون توسل به عامل ضرورت و به فراموشی سپردن عامل تصادف از اشتباهات بزرگ است.

۳. عامل تصادف:‌ عامل تصادف هم می‌تواند به ضرر انقلاب اتفاق بیفتد و هم به نفع آن. از نظر مارکس «ضرورت کاملا با عامل تصادف همراه است و آن را در تکامل و تحول پدیده‌ها نباید نادیده گرفت». مارکس در مقدمه‌ی “نقد اقتصاد سیاسی” می‌نویسد «مفهوم تکامل ضروری است، اما قانونمندی آن از روی تصادف است». اگر عامل تصادف نبود، تکامل هم متوقف می‌شد. کافیست به پیدایش انواع موجودات جدید در اثر حوادث طبیعی بر روی کره زمین توجه کنیم. اگر چنین تصادفات طبیعی رخ نمی‌داد، دایناسورها از بین نمی‌رفتند و انواع جدید حیوانات جای آنها را نمی‌گرفتند. در اتفاقات تاریخی هم، همین تصادف به خوبی قابل مشاهده است. شکست ناپلئون در واترلو به دلیل بارش باران شدید که توپخانه  وی را از کار انداخت، ترور ولیعهد اطریش در صربستان که باعث جنگ جهانی اول شد، جنگ جهانی اول که ارتش تزاری را از میان برد و امکان جدیدی برای انقلاب سوسیالیستی شد. مرگ لنین که به کل سرنوشت انقلاب بلشویکی را تغییر داد و …، مثال‌هایی از نقش تصادف در روند تکامل پدیده‌هاست. در زندگی روزمره هر اندازه جوامع تکامل پذیر باشد امکان وقوع تصادف بیشتر است. در بیست سال اول قرن بیستم فقط چند میلیارد متولد شدند. ولی امروزه روزی چند میلیاردر متولد می‌شوند. حال باید تصادف را هم در نظر داشت.

بدفهمی از عامل ضرورت برای انقلاب اجتماعی به این صورت که تضاد طبقاتی ضرورت انقلاب را به عهده دارد در درس‌نامه‌های احزاب کمونیستی استالین به صورت عوامانه طرح و به احزاب کمونیستی دیکته می‌شود و دیالکتیک انقلابی مارکس را بدل به دیدگاه ماتریالیسم می‌کند.

در انقلاب کبیر فرانسه، روشنفکران آن دوران، که تمام مسائل را در پرتو عقل و راسیونالیسم بودند، همه چیز را از دیدگاه علوم پوزیتیویسم رابطه علت و معلولی تقلیل می‌دهند. از نظر آنان مسائل اجتماعی هم مانند همان قوانین علت و معلولی بود که پدیده های فیزیکی و مادی بودند. اگر فشار بر پدال گاز ماشین را افزایش دهیم به همان اندازه هم سرعت ماشین اضافه می‌شود.

ماتریالیسم مکانیستیبه ما چنین می‌گوید «اگر مقدمه p وجود داشته باشد آنگاه نتیجه q را داریم».

این موضوع دو مطلب اشاره دارد؛ یکی به رابطه علت و معلولی مکانیکی به جای رابطه دیالکتیکی. دوم، اراده فقط و فقط یک راه حل کلاسیک که همه پدیده ها باید از آن عبور کنند.

برای درک تفاوت این دو مقوله کافیست به رابطه عام و خاص توجه کنیم.

اگر معماری در ساختمان یک خانه به مقدار کافی مصاله ساختمانی مثل آهن، سیمان و …، استفاده نکند وزن ساختمان تحمل نمی‌شود و فرو می‌ریزد. حال اگر موضوع را به یکی از طرفداران نیوتون احاله دهیم می‌گوید وزن ساختمان باعث فروریزی بنا شده است و وزن ساختمان تابع قانون گرانش و جاذبه و رابطه این حرکت زمین و خورشید است. کاملا درست است که قانون گرانش کلی و عام نیوتون توضیح دهنده وزن ساختمان است، ولی هر انسان خردمندی فروریزی ساختمان را به گردش زمین به دور خورشید ربط نمی‌دهد بلکه به طور خاص با قوانین ویژه معماری مانند پی، زیرساخت و … را دلیل ریزش ساختمان میداند.

درمورد پرهیز از این دیدگاه ماتریالیسم مکانیستی قرن هیجدهم اروپا، عصر روشنگری مارکس در باره تکامل چنین می‌گوید:

۱. بی شک باید بالضروره از درون جامعه فئودالیته جامعه سرمایه‌داری سر برآورد این قانون عام و کلی است.

۲. این تکامل در فرانسه بادرهم شکستن کامل نظام فئودالیته رخ می‌دهد.

۳. این تکامل در انگلستان با استحاله فئودالیته به سرمایه‌داری رخ می‌دهد.

۴. در آمریکای شمالی با حفظ فئودالیته نظام پیشرفته سرمایه‌داری جانشین می‌شود.

بدین ترتیب آنچنان که در زمان استالین رخ داد، یک و فقط یک راه حل برای تحولات اجتماعی وجود ندارد، بلکه عامل ضرورت را می‌بایستی همراه با عامل تصادف در نظر گرفت. قانون کلی و یا عام دلیل بر ضرورت اتفاق نیست.

در مورد دخالت افراطی می‌توان به نقش استعمار در گسترش نظام سرمایه‌داری در جوامع ابتدائی آفریقایی اشاره کرد. امروزه بدون استثناء روابط سرمایه‌داری در تمام کشورهای آفریقایی حاکم است. اگر قرار بود این جوامع فقط و فقط بر اساس قانون عام صورت‌بندی‌های تاریخی به این مرحله برسند به پنج هزار سال دیگر نیاز بود. این موضوع نشان‌دهنده‌ی تاثیر عوامل خارجی بر تکامل و تحولات جوامع است.

مثال دیگر از مارکس به قانون ارزش که اساس نظریه مارکسیستی است برمی‌گردد. براساس قانون اصلی و اساسی ارزش هر کالا از طریق کاری که برای آن انجام می‌شود برای آن تعیین می شود و کالاها بر اساس این قانون با هم مبادله می‌شوند. ولی همه می‌دانیم در بازار خرید و فروش کالا کسی حکم و کاغذ در نمی‌آورد تا میزان ساعت کار انجام شده برای آن کالا را اندازه بگیرد بلکه قیمت کالا را که از طریق بازار تعیین شده است را مجبور می‌شود که پرداخت کند. یعنی به جای قانون ارزش در حالت کلی، قانون‌گذاری عرضه و تقاضا در بازار حکومت می‌کند و این مطلب نافی قانون ارزش کالا نیست.

در عرصه سیاست در دوران جدید، کافیست به راهی که چگوارا برای انقلاب در کوبا طی کرد با همان راه که برای بولیوی انتخاب شد مقایسه کرد. تاریخ و حتی علوم دقیقه چندان طرفدار پیروی از یک و تنها یک قانون نیست.

امروزه فیزیک آماری جدید شش احتمال را برای توضیح پدیده‌های فیزیکی به خوبی نشان داده است. در این قانون گرایش حضور پیدا کردن الکترون در جای خاص را از روی احتمال نشان می‌دهد و قوانین احتمال در عرصه‌های تمام پدیده‌های مادی، فیزیکی، اجتماعی نشان می‌دهد.

قانون تضاد طبقاتی نیروی گرایش اصلی را برای تحول جامعه نشان می‌دهد ولی به هیچ وجه به دنبال رابطه علت و معلولی نیست بهترین مثال این موضوع همان نظریه ورشکسته نظریه‌پردازان تجربی است که می‌گویند تضادهای طبقاتی در جوامع صنعتی پیشرفته به مراتب جاافتاده‌تر از سایر نقاط جهان است ولی از انقلاب پرولتری در آن جا خبری نیست.

به همین جهت در بررسی انقلاب ایران باید روابط دیالکتیکی بین هستی‌های اجتماعی مختلف را کشف کرد و از تکرار کلیشه‌های گذشته خودداری کرد هر چند عمل انقلابی توده‌ها این کار را به طور خودکار انجام می‌دهد.

بنابراین می‌توان انتظار داشت که انقلاب توان ادامه حیات خود را داشته باشد.

با توجه به تمام این شرایط پیش‌بینی وقوع انقلاب در زمام معین کار خردمندانه‌ای نیست و تمام این مطالب به ما می‌گوید که فقط و فقط باید به سوی رئالیسم اجتماعی رفت و از رمانتیسم انقلابی پرهیز کرد. این گفته هگل جالب است که گفت واقعیت محتوای تاریخ را می‌سازد و مارکس درباره تکامل و تحولات اجتماعی در کتاب کاپیتال چنین می گوید:

«یک ملت باید از سایر ملت ها بیاموزد حتی زمانی که جامعه راه درستی برای کشف قوانین طبیعی و حرکت آن را در پیش گرفته است هدف نهائی این کار آشکار ساختن قوانین اقتصادی حرکت جامعه نوین است. این کار را نمی‌توان با گام‌های تحول‌آسا انجام داد و نمی‌توان موانع در مراحل پیاپی تکامل طبیعی را با تعوبض قانون رفع کرد اما می‌توان زمان طی این مراحل را کوتاه‌تر کرد و درد زایمان را کاهش داد.»

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/feed/ 0 6938
ارزیابی از انقلاب، زن ،زندگی،آزادی http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%8c-%d8%b2%d9%86-%d8%8c%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%8c-%d8%b2%d9%86-%d8%8c%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/#respond Wed, 25 Jan 2023 13:23:20 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6934 امید نیک (کاوه آهنگر)

بخش اول

لنین در کتاب چپ کمونیستی می نویسد:

” تاریخ در کل و تاریخ انقلابات به ویژه، همیشه از نظر محتوا ،غنی تر، متنوع تر ،با صورت های گوناگون تر، زنده تر، و نبوغ آمیز هستند. و نسبت به تمام نظریاتی که بهترین احزاب دارند، و از آگاهی طبقاتی که متعلق به پیشروترین طبقات می باشد، برتری دارند.”

و باز اضافه می‌کند: “قطار انقلاب، یکسره تا مقصد نمی‌رود و باید در ایستگاه‌های میان راه، توقف و استراحت داشته باشد.”

امروز اولین پرسشی که طرح می‌شود این است: آیا انقلاب شکست خورده یا تا کنون دست آوردهای بزرگی داشته؟

 برای تعیین شکست انقلاب دو راه وجود دارد ،یا باید تاریخی به انقلاب نگاه کرد، یا باید وضع بالفعل آن و اهدافی که دنبال کرده و می‌کند را، تا این مرحله  زیر ذره‌بین برد.

نگاه به انقلاب از دوربین تاریخ

همه از نظریات مورخین سرمایه داری و حتی بعضی از مارکسیست ها، خبر داریم که سخن از شکست کمون پاریس به میان آورده اند، و دلیل آن را کشتار بیش از بیست هزار کارگر و از پای در آوردن دولت انقلابی پرولتاریائی پاریس ذکر می‌کنند، که نتوانست بیش از هفتاد روز به عمر خود ادامه دهد.

اما لنین، در زمانی که می‌خواست اولین دولت پرولتاریائی جهان را بر پا سازد می‌گوید: “بدون تجربیات کمون پاریس ساختمان سوسیالیسم در روسیه ممکن نبود و نیست و از روی الگوی کمون است که ما باید حکومتی بر اساس منافع کارگران و زحمتکشان با رویه دمکراتیک بر پا سازیم.”

بدین ترتیب برخی از قضاوت ها در باره انقلابات به تاریخ بر می‌گردد. چنان که اسپارتاکوس و همه همرزمان او، به دست سرداران اروپائی قلع و قمع شدند و از نظر مورخین و سرداران رومی، انقلاب اسپارتاکوس شکست خورد. ولی برای کسانی که بدنبال دلائل  فروپاشی امپراطوری روم بودند  انقلاب اسپارتاکوس نه تنها شکست نخورده بلکه موجب فروپاشی امپراطور روم در طی تاریخ، هم بوده است.

انقلاب در تاریخ از نظر مارکس یاد آور نقب کندن موش‌های کور در زیر زمین است که زمین را درزیر پای فرمان‌روایان خالی میکنند تا فرو بریزند.

این نکته را هم باید توجه داشت که، چه در منطق دیالکتیک از نظر هگل و چه از نظر مارکس، هیچ مسئله ای پاسخ مطلق ندارد و کسانی که به دنبال پاسخی مطلق برای مسئله هستند، همان متافیزیک کهن را دنبال می‌کنند. هیچ اندیشه مارکسیستی به دنبال  پیدا کردن جوابی مطلق به صورت پیروزی یا شکست نیست، بلکه انقلاب را روندی همراه تاریخ در نظر می‌گیرند. برای مثال هنوز در این انقلاب(۱۴۰۱)،شعار های انقلاب مشروطیت به حیات خود ادامه می‌دهد. پس به اینجا می‌رسیم که انقلاب جزئی از تاریخ است ولی نه تمام تاریخ.

نگاه به انقلاب با واکاوی دست آوردهای بالفعل آن

اما جدا از حرکت تاریخ، دست آوردهای بالفعل انقلاب را با دو معیار شکست یا پیروزی چگونه باید بسنجیم؟

نکته قابل توجه اینکه، انقلاب فقط در یک حوزه اجتماعی، یا اقتصادی و یا نظامی رخ نمی‌دهد. انقلاب اجتماعی، تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی را در بر می‌گیرد. کافیست مثال‌هائی از انقلاب جاری(۱۴۰۱) را مورد توجه قرار دهیم.

حکومت دارای حوزه رسمی هنر و موسیقی بود که دردستگاه های رادیو و تلویزیون مشغول به کار بودند. آهنگ های اسلامی و حکومتی می‌ساختند و آن را بیست و چهار ساعته از طریق دستگاه‌های ارتباط جمعی خود یعنی با ۹۴ کانال تلویزیونی رسمی متعلق به صدا و سیما با پنجاه هزار کارمند در افکار عمومی به خورد مردم  می‌دادند و می‌دهند. از جمله برای ساختن یک آهنگ در مداحی از حکومت (سلام فرمانده) بنا بر گفته خودشان ۵ میلیارد تومان هزینه می‌کنند و با میلیاردها تومان هزینه دیگر آن را با اتوبوس و ماشین به میان مردم می‌برند که نتیجه آن را در ورزشگاه آزادی همه مشاهده کردند. این بود موسیقی در خدمت حکومت.

در مقابل یک جوان با ابتدائی ترین ابزار ها در گوشه اطاق خود آهنگ برای … را ساخت که در عرض دو روز پنجاه میلیون نفر در ایران و جهان آن را گوش دادند و داوطلبانه تکثیر و پخش کردند و باز شاهد هستیم که در حوزه موسیقی هر روز یک آهنگ جدید انقلابی ساخته می‌شود، در عمل حوزه موسیقی و هنر به تصرف مردم در آمده.

حال دوباره به تراژدی شکست و پیروزی بیندیشیم.

نویسندگان و شاعران با چنان شدتی با موازین جدید اجتماعی وارد عرصه شدند که هیچ چیز برای ادبیات فرمایشی رژیم باقی نگذاشتند. یعنی حوزه شعر و ادب و نویسندگی، بکلی به تصرف مردم در آمده.

در حوزه ورزش: تا سال گذشته قهرمانان ورزشی پس از کسب مدال آن را تقدیم به اختیار و یا به اجبار تقدیم رهبر می‌کردند. اکنون ورزش کاران، بدون استثنا دست آورد های خود را به مردم تقدیم می‌کنند. بدین ترتیب حوزه ورزش هم به تصرف مردم در آمده است.

 در حوزه سینما و تاتر: سینماگران و هنرمندان که تا کنون مجبور به سکوت در مقابل نهادهای هنری حکومت بودند با انتخاب راه زندان در کنار مردم قرار گرفته‌اند و کار به جائی رسیده که وزیر ارشاد از هنرمندان درخواست و التماس همکاری دارد، کاملا مشهود است که حوزه تاتر و سینما به تصرف مردم در آمده است.

در حوزه علم و دانش:  از کودکستان و دبستان و دبیرستان و دانشگاه، هر آن کس که بود به مردم پیوست، سال‌ها حوزه دانشگاه با خرید نیروهای خود فروخته، تحت کنترل و قیمومیت  دولتی بود، اما به یک باره نود درصد دانشجویان به جنبش مردمی پیوستند و بدین ترتیب حوزه علم و معرفت و دانش هم برای همیشه به تصرف مردم در آمده است.

در سیاست خارجی: با میلیاردها دلار خرج تبلیغات در خارج کشور، سیاستمداران غربی را مجاب کرده بودند که از رژیم حمایت و یا حداقل مخالفت نکنند، اما در این انقلاب و با همت ایرانیان خارج کشور، به یکباره، هرچه در چند سال اخیر بافته بودند پنبه شد و رهبران کشور های غربی مجبور به پذیرش معیار های انقلاب شدند،گیسوان قیچی کردند و از تریبون‌های مختلف، شعار زن، زندگی، آزادی، سردادند. دور از انتظار نیست که با تداوم جنبش، سیاست خارجی رژیم ملاها با کشورهای غربی هم به تصرث مردم در بیاید.

در بازار: جائی که پایگاه رسمی و سنتی رژیم بوده،‌ به یک باره هفتاد درصد بازاریان، با بستن مغازه های خود به انقلاب پیوستند. یعنی حوزه کسب و کار و بازار هم به تصرف مردم در آمده است.

حوزه سیاست: تا چندی پیش حوزه سیاست داخلی در اختیار اصلاح طلبان قرار داشت در همین روزها خاتمی به دریوزگی خدمت آقا رفت که اگر ما را بیاورید، می‌توانیم لااقل مشکلات  را کم کنیم، ولی شعار سر نگونی تمام ملت، اصلاح طلبان را برای همیشه از حوزه سیاست بیرون راندند. مردم به تجربه تک‌تک خودشان متوجه شدند که حکومت قابل اصلاح نیست و شعار می‌دهند «چه با حجاب و چه بی حجاب، پیش به سوی انقلاب».

در حوزه حقوق بشر و حقوق زنان: تغییرات شگرف اجتماعی در حوزه حقوق زنان، چنان بزرگ است که به بزرگترین مشکل رژیم تبدیل شده است. کشف حجاب از کودکستان تا دانشگاه ،از خیابان تا زندان، یکی از بزرگترین سنگرهای ارتجاع عقب مانده هزار ساله را برای همیشه دفن کرده‌اند. این احقاق حق زنان نه تنها جامعه ایرانی را بلکه در روزی که تحقق یابد، حقوق زنان در تمام منطقه را برای همیشه متحول خواهد ساخت.

از این حوزه‌های مختلف که همه به تصرف مردم در آمده بسیار می‌توان گفت اما باید به حوزه‌های در دست رژیم و تصرف نشده به دست مردم هم توجه داشت.

۱- حوزه نظامی: پادگان ها در اختیار رژیم هستند و هنوز زمان زیادی برای فروریزی آنها لازم است.

۲- حوزه قضا: آخوندهای حاکم در دادگاه ها تا روزهای پایانی رژیم احتمالا باقی می‌مانند.

۳- رانت خواران حکومتی که نهادهای اقتصادی عظیم را در دست دارند به سادگی رژیم را ترک نخواهند کرد.

۴- کارگران یقه سفید موسسات صنعتی بزرگ: در این بخش ها کارگران روزمزد و پیمانی به صفوف مردم پیوستند ولی بخش کارگران یقه سفید مانند همه جای دنیا در حال صبر کردن هستند تا روز های آخر به مردم بپیوندند.

حالا کسانیکه می خواهند در باره شکست و یا پیروزی انقلاب سخن بگویند، با ترازوی تاریخ و دست آوردهای بالفعل جامعه می‌توانند به خوبی به قضاوت بنشینند.

در بخش دوم این مقاله به نحوه پیشروی و پتانسیل‌های بالقوه‌ی آن خواهیم پرداخت.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%d8%8c-%d8%b2%d9%86-%d8%8c%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c/feed/ 0 6934
سلطنت علیه جنبش «زن، زندگی، آزادی»، چه کسانی مرزهای استبداد با دمکراسی را در هم می ریزند؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c%d8%8c-%da%86%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c%d8%8c-%da%86%d9%87/#respond Sun, 22 Jan 2023 14:14:37 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6930 برگرفته از اخبار روز

تردیدی نیست که جنبش انقلابی مردم ایران به مثابه اولین انقلاب زنانه جهان، که فضای بین المللی بسیار مساعدی برای خود آفریده، نمی تواند از خطر آلترناتیو سازی های قدرت های امپریالیستی و رقابت آن ها برای جایگزین سازی رژیم جمهوری اسلامی با رژیم وابسته به خود مصون باشد. علیرغم آن که در چهار ماهی که از خیزش انقلابی کنونی گذشته، نشانه ای ازنفوذ رضا پهلوی در جنبش واقعی مردم ایران دیده نمی شود،  رسانه های وابسته به قدرت های بزرگ جهانی و منطقه ای تلاش می کنند تا نقش او را به مثابه فردی که در محور تحولات انقلابی کنونی ایران قرار دارد برجسته و بزرگنمائی کنند.

تویت مشترک کوتاهی برای تبریک سال نو میلادی از سوی رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، علی کریمی، نازنین بنیادی، مسیح علی نژاد،  گلشیفته فراهانی و…. منتشرشد. این تویت فرصتی برای رسانه های  مورد اشاره فراهم آورد تا شکل گیری یک ائتلاف از “شخصیت های  برجسته” را به رهبری رضا پهلوی نوید دهند. تجمع ایرانیان در مقابل پارلمان اروپا برای وارد کردن سپاه پاسداران در فهرست تروریستی اتحادیه اروپا، دوباره فرصتی بوجود آورد که  رضا پهلوی بازهم در صدر اخبار این رسانه ها قرار گیرد. در حالی که رضا پهلوی و همراهان تنها در لحظه آخر قبل از شروع تظاهرات مبادرت به تائید این تویت کردند، با این وصف رسانه های اصلی یا جریان مسلط رسانه ای، تویت آن ها را با عکس و تفسیر و تحلیل طوری برجسته کردند که گویا آن ها و بویژه رضا پهلوی مبتکر  این کارزار بوده اند.

یکی از رسانه های وابسته به همین قدرت ها (ایندیپندنت فارسی) کارکرد این “ائتلاف غیررسمی” را به صراحت این گونه بیان کرده است: “به نظر می‌رسد در نخستین دقایق بامداد یکم ژانویه ۲۰۲۳، ائتلافی از شخصیت‌ها و چهره‌های بانفوذ و تاثیر‌گذار سیاسی، با محوریت شاهزاده رضا پهلوی، دست‌کم به صورت غیررسمی شروع به‌کار کرده است”. روشن است که شرکت کنندگان دراین ائتلاف غیررسمی و ائتلاف های مشابه، هرهدفی داشته باشند نقشی جز آذین بندی برای محوری کردن شخص رضا پهلوی و  طبعاً احیاء بدیل سلطنت در دوره پسا جمهوری اسلامی ندارند. تبلیغ این محوریت تنها محدود به رسانه ها، تشکل ها و طرفداران احیای سلطنت نیست بلکه رضا پهلوی با درخواست برای دادن وکلالت به شخص وی و گرفتن بیعت به عنوان نماینده مردم ایران در مذاکره با قدرت های جهانی، در کارزار”من وکالت میدهم” بدون هیچ ابهامی این حقیقت را عریان ساخته است .

آیا سلطنت می تواند دمکراتیک باشد؟

در انقلابی که علیه استبداد حاکم جریان دارد، یکی از مهمترین مطالبات مردم آزادی، دمکراسی و حاکمیت مردم است. اما سلطنت یعنی اعطای حق حاکمیت به یک خانواده و موروثی بودن حاکمیت مادام العمر به خاطر تعلق فرد به خانواده سلطنتی بدون آن که مردم حق انتخاب و تغییر پادشاه را داشته باشند، صراحتآ و بدون اما و اگر، مخالف حق حاکمیت مردم و شکلی از استبداد سیاسی غیرانتخابی و مادام العمر است. در کشورهای پیشرفته سرمایه داری که درآن ها دمکراسی لیبرالی بر نشسته ای وجود دارد، بقای خاندان های سلطنتی که نقش مستقیم در سیاست ندارند، بازمانده ارتجاعی نظام های فئودالی است. آن ها اگر آلوده به فساد و رسوائی های زنجیره ای اعضای مرتبط با خانواده سلطنتی نباشند، مستقیم یا غیرمستقیم  نقش ارتجاعی درعرصه سیاسی ایفاء کرده و از امتیازات ویژه ای برخوردار هستند که به هزینه اکثریت مزد و حقوق بگیران تامین می شود. فلسفه وجودی سلطنت و جوهر ضد دمکراتیک آن دست کمی از اصل ولایت فقیه ندارد که خلافت فقها به عنوان نمایندگان خدا بر زمین را جایگزین حق انتخاب و حاکمیت مردم می سازد.

بر کسی پوشیده نیست که رضا پهلوی با درک روح زمانه و اهمیت آزادی و دمکراسی برای مردم ایران مدعی است که طرفدار سلطنت دمکراتیک است. سلطنت دمکراتیک رضا پهلوی بدین معنی است که مردم ایران از طریق مجلس موسسان می توانند به احیاء سلطنت رای دهند.اما این ادعا  نه فقط ربطی به دمکراسی ندارد بلکه بر این فرض استوار است که مردم یک بار دیگر حق حاکم یت را ازخود سلب کرده و آن را به شخص رضا پهلوی به خاطر آن که پسر ارشد محمدرضا پهلوی است، اعطاء کنند. در مورد ضد دمکراتیک بودن این ادعای وی و سلطنت طلبان لازم نیست خیلی دور برویم. پس از انقلاب پنجاه هفت مردم با رای خود به خلافت اسلامی، حق حاکمیت را از خود سلب کرده و اکنون بیش از چهار دهه است که به گروگان فاشیسم مذهبی مبدل شده اند.

رضا پهلوی و انکار نیم قرن استبداد  خاندان پهلوی

شخص رضا پهلوی به عنوان تجسم بدیل سلطنت و وارث نیم قرن سلطنت خاندان پهلوی هیچ گاه حاضر نشده است صریحاً به استبداد سیاسی در نیم قرن سلطنت پهلوی اذعان کند، استبداد خشن سیاسی دو پهلوی را محکوم ساخته و از بیشمار قربانیان این استبداد به خاطر نقض ابتدائی ترین مبانی آزادی و دمکراسی پوزش بخواهد. از جمله نتایج فاجعه بار این استبداد، بویژه در دوران پهلوی دوم و پس از کودتای امپریالیستی ۱۳۳۲ اتحاد مقدس محمدرضا شاه  با روحانیت علیه “خطر کمونیسم” بود. حاصل  این اتحاد شوم سرکوب بیرحمانه همه نیروهای چپ، دمکرات و ملی گرا از سوئی و تقویت مالی و دولتی دستگاه روحانیت برای بنای مساجد، مدارس و بنیادهای مذهبی و باز نهادن دست نیروهای وابسته به دستگاه روحانیت در تبلیغ و ترویج خرافات بود. یکی از دلائل تعیین کننده انقلاب پنجاه و هفت شکاف های طبقاتی شدیدی بود که در بستر توسعه شتابان اقتصادی پس از افزایش جهشی درآمد نفت بوجود آمد. این توسعه نامتوازن در یک سو طبقه متوسط جدیدی را به وجود آورد که زیرچکمه دیکتاتوری سیاسی و خفقان مرگ آور ناشی از آن، نیاز به فضای تنفس و آزادی های سیاسی را با تمام وجود حس می کرد و در سوی دیگر توده های دهقانی کنده شده از روستا و درمانده را به حاشیه شهرها سرازیر کرد. هنگامی که انقلاب پنجاه و هفت فرا رسید روحانیت درعدم حضور همه نیروهای سیاسی دیگر، توده های به حاشیه رانده شده را به تکیه گاه سیاسی و اهرم سیادت خود درانقلاب پنجاه هفت مبدل کرد. بنابراین هیچ  تردیدی وجود ندارد که جمهوری اسلامی میوه زهرآگین درختِ سلطنت استبدادی پهلوی است.

کدام مجلس موسسان؟ مجلس موسسان دمکراتیک یا مجلس”خبرگان”؟

طفره رفتن رضا پهلوی از هر نوع انتقاد به نیم قرن استبداد خاندان پهلوی نه تنها مسکوت نهادن واقعیت های غیرقابل انکار تاریخی است بلکه معنای سیاسی روشنی دارد. اگر مجلس موسسان  مورد نظر او مشابه سه مجلس موسسانی (رضا شاه ۱۳۰۴، محمد رضا شاه ۱۳۲۸ و۱۳۴۶) که در دوران  استبداد خاندان پهلوی برگزارشد روشن است که از طریق این نوع مجامع فرمایشی هیچ نهاد دمکراتیکی در کشور شکل نخواهد  گرفت.

پیش ازبرپایی مجلس مؤسسان ۱۳۰۴، اولین مجلس موسسان دوران پهلوی که پادشاهی پهلوی را تاسیس کرد، بین رضاخان و موافقانش توافق شده بود که پادشاهی رضا خان استثناً مادام‌العمرباشد اما پس از او، سلطنت انتخابی شده و پادشاه توسط مجلس شورای ملی انتخاب شود. ولی پس از برپایی مجلس مؤسسان رضاخان تصمیم گرفت سلطنت را موروثی کند و از توافق پیشینش سرباز زد و مجلس موسسانی که با فرمان او در دوره انتخابات آن حکومت نظامی برقرار شده بود، اصل ۳۶ را به  تصویب رساند که بنا بر آن” سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت به وسیله مجلس مؤسسان به شخص اعلیحضرت، شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شد و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود”. درمجلس موسسان سال  ۱۳۲۸ محمد رضا قدرت انحلال مجلس شورا و سنا را به اختیارات شخص پادشاه افزود که گام دیگری درتحکیم استبداد سلطنتی بود. و بالاخره در مجلس موسسان ۱۳۴۶با بیم از بیماری سرطان برای تداوم سلطنت موروثی و به سن قانونی رسیدن پسرش رضا، فرح را به عنوان نائب السلطنه برگزید.   

استبداد نقد و وعدۀ نسیۀ  آزادی و دمکراسی

وجود آزادی های جامع و بی قید وشرط سیاسی یکی از پیش شرط های حیاتی دمکراسی است که در فقدان آن مردم نه می توانند به طورواقعی وآزادنه نظام سیاسی مطلوب خود را انتخاب کنند( همچون سه مجلس موسسان دوران پهلوی و مجلس خبرگان دوره جمهوری اسلامی) و نه حق انتخاب مردم در چهارچوب یک نظام سیاسی معنائی خواهد داشت. امتناع رضا پهلوی ازانتقاد به پایمال شدن خشن آزادی های سیاسی در دوره ای به درازای نیم قرن حکومت پهلوی، سرکوب بیرحمانه نیروهای چپ و دمکرات و اصولاً هر گونه نیروی مخالف، زندان، شکنجه و اعدام مخالفان بویژه نیروهای چپ … شعارهای او در مورد آزادی و دمکراسی را به وعده های توخالی مبدل می کند. اگررضا پهلوی تلاش می کند استبداد پهلوی را در بسته بندی پر زرق و برق آزادی و دمکراسی عرضه کند اما همسر و اطرافیان او مختصاتی را که احیاء سلطنت خواهد داشت به شکل بی پرده و صریح فریاد می زنند. بازنشر شعار”مرگ برسه فاسد ملا، چپی، مجاهد” توسط یاسمین پهلوی همسر رضا پهلوی در اینستاگرام، سپس در وبسایت ایندی پندنت فارسی، شعارهای باندهای سلطنت طلبان در تظاهرات و گردهمائی های خارج از کشور مانند “شاه شاه جاوید شاه، ایران فقط رضا شاه”،”رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه”… هشداری است که یادآور باندهای حزب الهی آستانه انقلاب  پنجاه هفت  و شعارهایشان نظیر”حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” است که نشانه های سر برآوردن استبداد مذهبی از درون انقلاب پنجاه و هفت بود. رضا پهلوی ضمن آن که در نقش یک به اصطلاح دمکرات در باره احترام به نظرات مخالفان، اجتناب از توهین و هتاکی به آن ها، اعتقاد به پلورالیسم سیاسی و… به موعظه می پردازد اما هیچ گاه به شکل صریح شعارهای تمامیت گرایانه طرفدارانش را که برگردان همان شعارهای بنیادگرایان اسلامی است، محکوم نمی کند. در این مورد بدون تردید هر فعال سیاسی به یاد قول و قرار خمینی در نوفل دو شاتو می افتد که “همه آزادند حتی مارکسیست ها” ؛ و فاجعه ای که از این”آزادی” پس از برقراری جمهوری اسلامی سر بر آورد جان های شریف بسیاری را به خاک و خون کشید.

آیا  و اگذاری بحرین توسط محمد رضا شاه نقض تمامیت ارضی ایران نبود؟

نفی مسئله ملی به بهانه تمامیت ارضی

ایران کشوری چند ملیتی است بنابراین تردیدی نیست که بدون از میان برداشتن تبعیض های ملی  برابری در میان شهروندان کشور و دمکراسی پایدار به وجود نخواهد آمد . اما رویکرد هر دو پادشاه پهلوی در قبال حقوق ملی، سرکوب خشن جنبش های ملیت های تحت ستم ایران درمبارزه برای رفع ستم ملی و برای برابر حقوقی شهروندی بوده است. کافی است به انحلال احزاب مناطق ملی، دستگیری، شکنجه و اعدام های مبارزان جنبش های ملی،  سربدار شدن شهید محمد قاضی اولین رئیس جمهوری خودمختار مهاباد و…  اشاره کنیم. این سرکوب خشن حقوق ملی را جمهوری اسلامی به ارث برده و با شدت و خشونت تا امروز ادامه داده است.

اما رضا پهلوی که تمامیت ارضی یکی از اصول چهارگانه سیاسی او را تشکیل می دهد و به بهانه حفظ “تمامیت ارضی” وجود تبعیض و ستم ملی درایران را نفی می کند باید به این سئوال پاسخ دهد که آیا پدر او محمد رضا شاه با وگذاری بحرین که در سال ۱۳۳۶ رسماٌ«استان چهاردهم» ایران اعلام شده بود، نقض کننده تمامیت ارضی ایران نبوده است؟ این درحالی است که هیچ یک از احزاب اصلی مناطق ملی ایران نه در گذشته و نه در شرایط حاضر هیچ گاه خواهان جدائی نبوده بلکه تلاش آن ها برای پایان دادن به تبعیض های ملی در راستای تحکیم اتحاد داوطلبانه ملیت های ایران در ایرانی متحد بوده است.

رضا پهلوی همراه با سلطنت طلبان زیر پرو بال او، با آلرژی غیرقابل علاج در قبال مسئله تبعیض ملی در ایران، حاضر نیستند سخنی در مورد به اصطلاح “اقوام ایرانی” و ستم اعمال شده به آن ها در تمامی طول تاریخ معاصر کشور بشنوند. این در حالی است که جرقه انقلاب کنونی با قتل دولتی مهسا(ژینا) امینی و مراسم تدفین او و سپس اعلام اعتصاب نیروهای کرد در کردستان زده شد و به سراسر کشور گسترش یافت. اما رویکرد رضا پهلوی وسلطنت طلبان همچنان اصرار برعدم موجودیت ملیت های ساکن ایران و تبعیض حقوق ملی آن ها با منطق دفاع از تمامیت ارضی و عدم تجزیه و تبدیل ایران به  ایرانستان است. همان طور که انقلاب سال پنجاه و هفت “تبدیل ایران به ایرانستان”  راکه ورد زبان محمدرضا شاه بود را باطل ساخت انقلاب ژینا نیز خط بطلانی بر دستاویز تمامیت ارضی رضا پهلوی کشیده است.

بنابراین تردیدی نباید داشت که رضا پهلوی به مثابه تجسم و نماینده بدیل سلطنت به هیچ کدام از مولفه های آزادی و دمکراسی که در دوره نیم قرن حکومت خاندان پهلوی به شدیدترین شکل ممکن سرکوب شده است اعقتادی ندارد و تمامی تلاش او تنها پیچیدن استبداد سلطنتی در زرورق “آزادی” و “دمکراسی” برای احیاء مجدد استبداد سلطنتی است.

سلطنت  رسانه ای در برابر سلطنت  واقعی!

رضا پهلوی در سالیانی که به عنوان وارث سلطنت علیه رژیم جمهوری اسلامی به فعالیت سیاسی پرداخته همواره تاکید کرده است که او شخصیت ویژه و حامل یک سرمایه سیاسی منحصر بفرد است و از همین رو خود را  بر فراز احزاب (حتی احزاب سلطنت طلب که وی را وارث تاج و تخت پهلوی می دانند)، بلوک ها و ائتلاف ها قرار داده است. واقعیت این است که در طیف طرفدار سلطنت علیرغم همه تشکل ها و طیف بندی ها رضا پهلوی ستون خیمه بدیل سلطنت و نماد تلاش برای احیای  مجدد استبداد سرنگون شده پهلوی است. او ضمن برخورداری از حمایت همه طیف های سلطنت طلب خود را به هیچ کدام از آن ها محدود نساخته و تلاش میکند با مانورها و زیگزاگ های منطبق  با دماسنج سیاسی کشور، خود را به عنوان یک شخصیت محوری در تحولات سیاسی جا بیاندازد. طرح اعطای کفالت از سوی مردم به  شخص او، گام عریانی درهمین مسیر است.

مهم ترین تریبون او رسانه ها و در درجه اول چهار رسانه بزرگ و موثر(من و تو، ایران اینترناشینال،صدای آمریکا (بخش فارسی)، و بی بی سی(بخش فارسی)) می باشند که در هماهنگی کامل و به شکل صریح و بی پرده به بزرگ نمائی مصنوعی و پروبال دادن به رضا پهلوی، ظاهراً به عنوان شخصیت سیاسی اما در واقع به عنوان تجسم بدیل احیاء سلطنت وابسته به غرب، می پردازند. در شرایطی که پس از خیزش دی ماه ۹۶ شکل گرفت و جنبش عمومی مردم ایران وارد جدال قطعی  با کلیت رژیم جمهوری اسلامی شد، شاهد فعال ترین شکل هماهنگ تبلیغ سلطنت از سوی رسانه های نامبرده هستیم. آن ها مرتباً با عنوان “خبر فوری”(breaking news) کنفراس های مطبوعاتی رضا پهلوی را به طور هم زمان پخش کرده و برای داغ و محوری کردن موضع گیری های وی، پیرامون آن تفسیر، میزگرد و مصاحبه از جمله با شخص وی را سازمان می دهند. یا اطلاعیه ها، پیام ها و تویت های وی را در پر بیننده ترین ساعت ها در  متن اخبار اصلی وارد می کنند. روالی که در مورد احزاب، سازمان ها و یا حتی دیگر ائتلاف های سیاسی که دارای تاریخ طولانی تشکیل و مبارزه در تحولات معاصر ایران هستند به ندرت انجام می شود. این بزرگ نمائی هدف مند و برنامه ریزی شده که نشان دهنده توافق قدرت هائی است که این رسانه ها به آن ها تعلق دارند به هیچ وجه منطبق با واقعیت های صحنه واقعی مبارزه مردم ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی و میزان نفوذ سلطنت در مبارزه واقعی مردم از خیزش سال ۹۶ به این سو نیست.

در خیزش انقلابی کنونی که پس از قتل حکومتی مهسا(ژینا) امینی توسط جمهوری اسلامی  آغاز شده و اکنون چهار ماه از تداوم خود را پشت سر نهاده، در پرتو حقایق غیرقابل انکار می توان در مورد این عدم تناسب داوری کرد. درطی این دوره  بیشمارویدئوهای ارسالی شهروند خبرنگاران مردمی که سد سانسورهای شدید رژیم را درهم شکسته و در اختیار همگان قرار گرفته نشان دهنده  فقدان یا ناچیز بودن نفوذ بدیل سلطنت درمبارزه واقعی مردم در جریان انقلاب ژینا یا انقلاب”زن، زندگی، آزادی” است. برعکس شعارهائی نظیر” نه سلطنت، نه رهبری، آزادی، برابری”، یا ” مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر”… به  شکل چشم گیری در اعتراضات مطرح شده است که حتی رسانه ها ی نامبرده دربالا بارها ناچار به پخش ان ها شده اند. شعارهائی که نشان دهنده درک عمیق ترمردم از دمکراسی است که حق حاکمیت را از آن  خود می دانند نه از آن جریان های استبدادی مذهبی و سلطنتی .

تویت های مشترک یا ائتلاف غیررسمی

 تویت مشترک منتشرشده به مناسبت سال نوی میلادی و پس از آن تویت مشترک مربوط به تجمع ایرانیان در شانزده ژانویه در برابر پارلمان اروپا، موجب شد که رسانه های مبلغ احیاء سلطنت، شکل گیری یک ائتلاف غیررسمی با حضور رضا پهلوی را در کانون تبلیغات خود قرار دهند. وارد شدن رضا پهلوی در این نوع ائتلاف های غیر رسمی که او را به محور این اقدامات مبدل می کند، امر تازه ای نیست.

  این نوع ائتلاف ها در سالیان قبل نیز سابقه داشته است که مهم ترین آن ها کارزار ” نه به جمهوری اسلامی” دراسفند سال ۱۳۹۹ بود که در آن رضا پهلوی همراه عده ای از فعالآن سیاسی، ورزشکاران ملی پوش سابق، نویسندگان و هنرمندان مقیم خارج از کشور و عده قابل توجهی از سلطنت طلبان یک متن کوتاه را امضاء کرده بودند. در همان موقع “ایران اینتر ناشینال” این کارزار را این گونه معرفی کرد:” ۶۴۰ کنشگر سیاسی و مدنی، هنرمند، ورزشکار، نویسنده و پژوهشگر در بیانیه‌ای با حمایت از کارزار«نه به جمهوری اسلامی» خواستار آن شدند که این مطالبه محور «همبستگی ملی» قرار گیرد… در میان امضاکنندگان نام شاهزاده رضا پهلوی، بیژن کیان، زرتشت احمدی راغب و داریوش اقبالی به چشم می‌خورد.”. نکته جالب در جمع آوری این امضا ها این بود که هویت همه امضا کنندگان در داخل پرانتز آمده بود به جز یک استثناء  که آن نیز شخص رضا پهلوی وارث تاج و تخت پهلوی بود. رضا پهلوی می توانست به عنوان یک فعال سیاسی و یا هر عنوان دلبخواهی مانند امضاء کنندگان دیگر مطرح شود ولی تنظیم کنندگان بیانیه ترجیح داده بودند که او در بین امضاء کنندگان به مثابه یک استثناء و برفراز همه شرکت کنندگان( ویا تاج سر همه آن ها) در این کارزار قرار گیرد. حتی نام او به ترتیب حروف الفبا در جای واقعی قرار نگرفته بود. بیانیه این کارزار برای آن که راه را برای سازش میان بخشی از جمهوری خواهان و سلطنت طلبان به رهبری رضا پهلوی هموار کند در کُر مشترک “همه با هم”  با سکوت درباره اساسی ترین ملزومات آزادی  و دمکراسی، مرزهای میان مردم سالاری و استبداد مداری را  در هم ریخته و مخدوش می سازد.

تویت مشترک به مناسبت  سال نو میلادی با تعدادی کمتر و متن کوتاه تری تهیه شده است که در آن حتی شعار فراگیر انقلاب”زن، زندگی، آزادی” هم وارد نشده است اما در اساس همان روال و  هدف کارزار” نه به جمهوری اسلامی “را دنبال می کند که عبارتست از: علم کردن یک ائتلاف غیررسمی و شائبه تبدیل آن به یک ائتلاف رسمی میان طیفی از جمهوری خواهان و سلطنت طلبان به رهبری رضا پهلوی. از وظائف اساسی این اقدام بزرگ نمائی رسانه ای وتبلیغ حضوررضا پهلوی به بهانه ایجاد یک ائتلاف یا رهبری درخارج از کشوردر فضای رسانه ای است بطوری که فقدان نفوذ توده ای سلطنت در خیابان یا در دنیای واقعی انقلاب از طریق تبلیغات رسانه های بزرگ و کوچک مدافع احیای سلطنت جبران شود. در این تویت مشترک پروژه بگیرهای جنگ طلبی مانند مسیح علینژاد و نازنین بنیادی هم حضور دارند که  برای دخالت نظامی ناتو در ایران سینه می زنند.

درتویت مشترک به مناسبت اول سال میلادی، امضاء حامد اسماعلییون که سخنگوی خانواده های هواپیمای اوکراینی ساقط شده توسط دو موشک پدافند هوائی رژیم جمهوری اسلامی است به لحاظ نقشی که وی درجنبش خارج از کشور دارد هم حائز اهمیت است هم باعث تاسف. زیرا حامد اسماعلییون  با پیوستن به این ائتلاف غیررسمی، جنبش دادخواهی خانواده های هواپیمای اوکراینی ساقط شده را که جزئی از جنبش عظیم دادخواهی ایران علیه رژیم جمهوری است ضمیمه ائتلافی( هر چند غیررسمی) می  نماید که چهره اصلی رسانه ای آن، خود وارث استبداد پنجاه ساله ای است که تاریخ آن با زندان، شکنجه، اعدام و شهادت آزادی خواهان بیشمار ایران نوشته شده و خانواده های بسیاری را داغدار کرده است.

حامد اسماعلییون که خود را جمهوری خواه می داند پس از امضای این تویت مشترک که به گفته او پیشنهاد آن را از سوی علی کریمی دریافت کرده بود ائتلاف درعرصه سیاسی با سلطنت طلبان با الگوی همه با هم و از جمله رضا پهلوی را قابل فکر و ممکن می داند ضمن آن که پس از انتقادهائی که به تویت مشترک اول سال نو انجام شد در تویت شانزده ژانویه با رضا پهلوی همراه نشد.

جمهوری خواهانِ بدون جمهور مردم!

اما جمهوری خواهانی که چه در کارزار” نه به جمهوری اسلامی” و چه در تویت به مناسبت سال میلادی جدید و یا سایر موارد مشابه وارد ائتلاف غیررسمی با سلطنت شده اند به بخشی از مهم ترین مطالبات اساسی مردم پشت می کنند که در زیر به اجمال به برخی از آن ها اشاره می شود :

اول ـ  رفتن مستبد مهم است نه درهم شکستن و انحلال ساختار استبداد به هر نام و شکلی. اما در انقلاب علیه استبداد نه فقط رفتن مستبد بلکه مهمتر از آن، درهم شکستن ساختار استبداد برای بی بازگشت کردن آن شرط اولیه برقراری دمکراسی است. درغیراین صورت  مانند انقلاب پنجاه و هفت مسئله تنها به تغییر مستبد  محدود خواهد شد،

دوم ـ  آن ها سرنگونی را مهم می دانند نه برقراری آزادی های جامع و بی قید وشرط  سیاسی برای همه شهروندان. تردیدی نیست که آزادی های جامع و بی قید و شرط سیاسی یکی از پیش شرط های حیاتی دمکراسی است. تجربه انقلاب ۵۷ و لفاظی خمینی دائر بر”آزادی آری( حتی  آزادی مارکسیست ها) ولی توطئه نه” و یا شعار مشابه آن “مرگ بر سه فاسد ملا، چپی، مجاهد” را همه مردم ایران با هزینه سنگین بیش از چهار دهه استبداد جمهوری اسلامی و نیم قرن سلطنت پهلوی پرداخته اند.

 سوم ـ  وابستگی تاریخی سلطنت به قدرت های خارجی و و بویژه حضور کسانی نظیر مسیح علی نژاد، نازنین بنیادی (از جمله در کارزار “نه به جمهوری اسلامی” مریم معمار صادقی که با حرارت طرفدار دخالت نظامی امریکا در ایران است ) در ائتلاف های رسمی و غیررسمی نشان دهنده آن است که برای امثال رضا پهلوی دست یابی به قدرت مهم است حتی اگر سرنگونی رژیم با دخالت نظامی قدرت های خارجی انجام شود. اما دخالت قدرت های خارجی در درجه اول سلب حق مردم برای تعیین سرنوشت سیاسی شان و بنابراین نقض صریح و آشکار دمکراسی می باشد

.علاوه بر فجایعی که دخالت نظامی  برسر کشورهای مورد تهاجم آورده  و حتی موجودیت شان به عنوان یک کشور را در مخاطره  قرار داده است (نظیر عراق، افغانستان، سوریه، لیبی در منطقه ما). روشن نیست نیروهائی که معتقد به حاکمیت مردم یا جمهور مردم هستند چگونه در کنار کسانی قرار می گیرند که حتی صریحاً از دخالت نیروهای خارجی حمایت می کنند،

چهارم ـ درکشورچندملیتی ما دمکراسی بدون از میان برداشتن تبعیض ملی و برسمیت شناختن حقوق ملیت های ساکن ایران نمی تواند برقرار شود. درا خیزش انقلابی کنونی، انقلاب ژینا،   دو ملیت ایران کردها و بلوچ ها که از پیش بردندگان اصلی خیزش انقلابی کنونی هستند و همبستگی سراسری بی نظیر در سایر نقاط کشوردرحمایت از آن ها، نشان می دهد که پایان دادن به تبعیض های ملی و البته مذهبی ، به عنوان یک مطالبه کلیدی بخش مهمی از ساکنان کشور، در دستور کار انقلاب کنونی ایران قرار گرفته است. این همبستگی عظیم ملی در سراسر کشور در همان حال اثبات این حقیقت است که اکنون بیش از هر زمان، زمینه پذیرش اصل دمکراتیک حق تعیین سرنوشت ملیت های ایران و اتحاد داوطلبانه آن ها (و از جمله فدرالیسم منطقه ای به عنوان یک راه حل جامع و دمکراتیک برای از میان برداشتن تبعیضات ملی) فراهم شده است. اما سلطنت طلبان و در راس آن ها رضا پهلوی حاضر نیستند به هیچ  نوع تبعیض و ستم ملی در ایران اعتراف کنند و البته بخشی از جمهوری خواهان متحد و همراه آن ها نیز دست کمی از سلطنت طلبان ندارند. روشن نیست کسانی که خود را جمهوری خواه  یا طرفدار جمهور مردم می دانند چگونه برابر حقوقی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور را نادیده می گیرند؟ 

 ومهم تر از همه  مطالبات اساسی اکثریت مردم ایران و چگونگی رهائی شان از فقر، گرسنگی، حاشیه شدگی، آپارتاید جنسیتی (زن، زندگی، آزادی)، تبعیض های تودرتو و سایر مصیب های  اقتصادی و اجتماعی دراین نوع ائتلاف ها با همان منطق که “مهم رفتن جمهوری اسلامی ا ست” به فراموشی سپرده می شود.

وکالت (بیعت)، فصل پایانی سناریوی ائتلاف برای سلطنت!

از قبل روشن بود که شرکت کنندگان در این ائتلاف ها( چه رسمی یا غیر رسمی)  با هر نیت و هدفی که انگیزه وارد شدن آن ها در این ائتلاف ها بوده است( از جمله شرکت در کُر همه با هم) در عمل کارکردی جز محوری کردن شخص رضا پهلوی و هموار ساختن راه برای احیاء بدیل سلطنت نداشته اند. اما درخواست اخیر رضا پهلوی برای وکالت دادن به شخص او به عنوان نماینده مردم در حال انقلاب ایران برای مذاکره با قدرت های خارجی، شوک محکمی به همه کسانی است که توهماتی در باره هدف  های آزادی خواهانه  و دمکراسی جویانه این نوع ائتلاف ها داشته اند.

وکالت مورد درخواست رضا پهلوی نیز که با شوهای رسانه ای و کارزارهای تقلبی جمع آوری امضاء در شبکه های اجتماعی طرفداران سلطنت همراه است یاد آور انتصاب مریم رجوی به ریاست جمهوری نیابتی دریک مجلس تقلبی و از بالای سر مردم ایران است. هر کسی که به ابتدائی ترین مبادی دمکراسی و حق انتخاب مردم اعتقاد داشته باشد تردیدی درباطل بودن ادعاهای مربوط به دمکراسی و مردم سالاری از سوی امثال مجاهدین و رضا پهلوی به خود راه نخواهد داد. تردیدی نیست  که جمهوری خواهان و همه کسانی  که وارد این سلسله از ائتلاف های رسمی و یا غیررسمی می شوند مرزهای  مردم سالاری و استبداد مداری را در هم ریخته و عملاً تیشه به ریشه اصل جمهوری یا حاکمیت مردم می زنند.

در چهار ماهی که از انقلاب “زن، زندگی، آزادی” سپری شده است مردم  ایران نشان داده اند که علیرغم تنوع رنگین کمانی سیاسی،جنسی، ملی، مذهبی، فرهنگی …مانند هر انقلابی در صفوف متحد و با هم پشتی و همبستگی بی نظیری برای سرنگونی رژیم اسلامی و پیروزی  انقلاب شکوهمند شان به پیکارمشترک برخاسته اند. تلاش برای رهبرسازی نیابتی و خارج از صفوف واقعی مبارزه در داخل کشور آن هم با حمایت های رسانه ای، سیاسی، دیپلماتیک، مالی… قدرت های خارجی با توجه به بلوغ سیاسی مردم ایران، حاصلی جز انزوا برای کارچرخانان آن نخواهد داشت. به جای “کُر همه با هم” که نمایشی در خدمت همین رهبر سازی های نیابتی است، احزاب، سازمان ها و تشکل های سیاسی موجود در جامعه ایران می توانند بدیل های خود برای جامعه آینده پس از جمهوری اسلامی را ارائه کرده و با نیروهای همگرا برای ایجاد ائتلاف ها، اتحادها و یا قطب های سیاسی با برنامه های روشن برای آینده کشور متحد شده و ضمن حفظ تکثر و استقلال سیاسی خود به موازات هم به مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه دهند. تکثر و تنوع سیاسی، پذیرش و احترام به آن و تعهده به مرجعیت مردم در انتخاب نظام سیاسی و بدیل مطلوب اکثریت از ملزومات هر جامعه دمکراتیک و از جمله سوسیالیسم دمکراتیک است که درمغایرت کامل با شعارهائی مانند “حزب فقط حزب الله”، “مرگ بر ضد ولایت فقیه”،  و نسخه جدید آن “مرگ بر سه فاسد، ملا، چپی، مجاهد” و”مرگ برارتجاع سرخ و سیاه” یا “جاوید شاه” و …  یا حذف هر نیروی سیاسی با هر گرایش سیاسی در جامعه ایران قرار دارد.

برای آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

سازمان ما٬ سازمان کارگران انقلابی ایران( راه کارگر) از جمله سازمان هایی است که از ابتدا با شعار «انقلاب مرد، زنده باد انقلاب»، به جمهوری اسلامی “نه”  گفته و در این مسیر بهای گزافی هم پرداخته است.

 از نظر ما شرط مقدماتی برای یک بدیل دمکراتیک پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی برقراری آزادی های جامع و بی قید و شرط سیاسی (برای همه ، از مونارشیست گرفته تا آنارشست) و حق آزادانه و برابر همه مردم ایران برای تعیین نوع نظام سیاسی و تغییر آن، بدون هرگونه دخالت نیروهای خارجی در ِاعمال حق تعیین سرنوشت سیاسی  مردم ایران می باشد. مردم ایران تنها در چنین شرایطی است که از طریق مجلس موسسانی که با رای آزادانه تمام مردم فراخوانده می شود، می توانند نظام سیاسی مطلوب خود را به شکل دموکراتیک تاسیس کنند. تاریخ چند قرن اخیر جهان نشان داده است که بدون آزادی های جامع و بی و قید و شرط سیاسی دمکراسی نمی تواند برقرار شود و دمکراسی سیاسی مستلزم آزادی های بی قید وشرط سیاسی و غیرقابل تفکیک از آن است. این آزادی های جامع در برگیرنده آزادی برای طرفداران همه ادیان ساکن ایران با همه تنوع و رنگانگی آن ها و از میان برداشتن کامل تبعیضات مذهبی و فرهنگی اقلیت های ساکن کشور،  نیز مصداق دارد.

 مضاف بر این در کشوری چندملیتی با تنوع مذهبی و فرهنگی رنگین کمانی مانند ایران بدون حق تعیین سرنوشت برای ملیت های ساکن آن و از طریق آن تامین اتحاد داوطلبانه همه ملیت های ساکن ایران( از جمله از طریق فدرالیسم سرزمینی) دست یابی به دمکرسی سرابی بیش نخواهد بود.

 از نظر ما که به سوسیالیسم دموکراتیک به عنوان آلترناتیو رهائی بخش در برابر جمهوری اسلامی باور داریم، دموکراسی سیاسی بدون دمکراسی اقتصادی ـ اجتماعی برای تامین مطالبات اکثریت عظیم مزد و حقوق بگیران کشور، پایان دادن به بیکاری، حاشیه شدگی بخش عظیمی از شهروندان، برانداختن آپارتاید جنسیتی و تامین برابری زنان کشور با مردان که از جمله مطالبات اساسی انقلاب کنونی است که با شعار”زن، زندگی، آزادی” شروع شده است، و به همین سان پایان بخشیدن به بحران زیست محیطی فاجعه بار کشور و سیاست صلح آمیز منطقه ای نمی تواند خصلت پایدار پیدا کند.

از نظر ما طرفداران بدیل سوسیالیسمی دمکراتیک، فمینستی(زنانه گرا)، رنگین کمانی(ملی، مذهبی، فرهنگی)، زیست محیطی و صلح گرا، قوام و دوام آزادی های بی قیدو شرط و همگانی و دمکراسی فرا گیر و سایر مولفه های اجتناب ناپذیر بدیل سوسیالیستی از طریق انتقال قدرت به اکثریت عظیم جامعه مان، پایان دادن به بهره کشی و بنای جامعه ای میسرخواهد بود که در آن «رشد و شکوفائی هر فرد شرط رشد و شکوفائی همگانی است».

برای گام برداشتن در این راستا لازم است که طبقه کارگر ایران و همه بخش های مزد و حقوق بگیران از فرصت استثنائی که هر انقلاب به وجود می آورد با همه قوا برای گسترش و تعمیق  سازمان دهی صفوف خود وهمبستگی سراسری میان بخش های گوناگون زحمتکشان تلاش کنند. جنبش سوسیالیستی و بویژه گرایش سوسیالیسم دمکراتیک باید با همه قوا و به هر شکل ممکن و موثر و بدور از هر گونه فرقه گرائی از این روند دفاع کند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان  کارگران انقلابی ایران( راه کارگر)

شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ برابر با  ۲۱ ژانویه ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c%d8%8c-%da%86%d9%87/feed/ 0 6930
اعلامیه مشترک حزب کمونیست ایران و سازمان کارگران انقلابی ایران http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/#respond Sat, 10 Dec 2022 12:07:06 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6872 جنبش انقلابی مردم ایران با قدرت تمام، دوازدهمین هفته خود را آغاز کرده است. جوانان شجاع دختر و پسر و مردمان کارد به استخوان رسیده، خیابان ها را در چهارگوشه کشور تسخیر کرده اند. دانشجویان، دانشگاه ها را به مرکز دفاع از زندگی مدنی تمامی مردم تبدیل کرده و با رشادت تمام از حریم دانشگاه حراست می کنند و در این راه، استادان بسیاری را در کنار خود دارند. بازاریان و اهل کسب و کار، با شرکت گسترده در چندین اعتصاب عمومی، همگامی درخشان خود با جنبش مردمی را به نمایش گذاشته و خشم و نفرت خود از باندهای مافیائی تجارت و بازرگانی را به نمایش گذاشته اند. معلمان و دانش آموزان، مدارس را به آموزشگاه انقلاب تبدیل کرده اند و شعار زیبای «در سنگر مدارس، هم درس، هم سیاست» را به پیش برده اند. کارگران واحدهای تولیدی و خدماتی بسیاری، برای احقاق حقوق خود دست از کار کشیده اند و به اردوی انقلاب، توان بیشتری بخشیده اند. همه مردم، به صورتی بسیار روشن با اقدامات اعتراضی، با شعارهای رسا، با فریاد های شبانه شان، در چهارچوب شعار محوری شان «زن، زندگی ، آزادی»، برای در هم شکستن استبداد و در آغوش گرفتن آزادی، دمکراسی و برابری می جنگند و پیام بسیار روشن شان را به حاکمان و به همگان و به جهانیان می رسانند.

این نجابت بی نظیر مردم ایران برای دستیابی به برابری، آزادی و زندگی شایسته انسانی، با پاسخ بسیار بیرحمانه حاکمیت استبدادی مردسالار و سرمایه سالار روبرو شده است. حاکمیت جنایتکار به جای شنیدن صدای مردم، تمامی ابزارها و امکانات سرکوبش را به کار گرفته است. کشتار مردم در خیابان ها با گلوله های جنگی، با ضربات باتوم، با زجرکش کردن زخمی های ربوده شده از بیمارستان ها، اوج توحش آنها را به نمایش می گذارد. دادگاه های نمایشی و چند دقیقه ای و صدور احکام اعدام به دستور رهبر رژیم درچهارچوب “قصاص”، برای ترساندن مردم به جریان افتاده است. حالا بیش از ۲۰ هزار نفر از جوانان دختر و پسر، از فعالان مدنی و صنفی، از دانشجویان و دانش آموزان، از هنرمندان و سینماگران، از روزنامه نگاران و نویسندگان در زندان های هولناک این رژیم چهنمی در زیر خطر جدی شکنجه و کشتار قرار دارند. گستردگی بازداشت ها به حدی است که نه تنها حتی حیاط زندان های بیشمارشان پرشده، بلکه حالا دیگر سوله های بدون امکانات را به زندان تبدیل کرده اند.

سیاست ددمنشانه و ضدبشری اعدام معترضان، که از بلوچستان و با کشتار جوانان بلوچ به جریان افتاده، با اعدام جنایتکارانه محسن شکاری شکل تازه ای به خود گرفته است. محسن شکاری ۲۴ ساله، در جریان اعتراضات در خیابان ستارخان تهران بازداشت و با اتهامات واهی به «محاربه» متهم شده، در پیوند با خیزش جاری در روز هفده آذر، یک روز پس از اعتراضات سه روزه سراسری ایران، اعدام شده است. هم زمان نیز برای حمید قره حسنلو، پزشک مردمی، و چهارتن دیگر از ۱۵ متهم پرونده تظاهرات چهلم حدیث نجفی، با اتهامات ساختگی و غیرقانونی حتی بر پایه قانون خودشان، حکم محاربه و اعدام صادر شده است. نه تنها جان این پنج نفر بلکه جان سامان یاسین، رپر ایرانی نیز در خطر جدی است.

ما بر آنیم که سازماندهی گسترده ترین اعتراضات برای متوقف کردن ماشین اعدام رژیم، چه در داخل از کشور و چه در خارج از کشور، یک ضرروت حیاتی است. باید با تمام قوا سیاست سرکوبگرانه داعشی رژیم را افشا کرد و اخبار صدور احکام اعدام زندانیان و جنایات رژیم در در زندان ها را به گوش همه مردم جهان رساند. باید از تمامی نیروهای مترقی و تشکل های مدافع حقوق زندانیان و آسیب دیدگان در سراسر جهان کمک گرفت و فشار گسترده افکار عمومی جهانی را علیه این جنایات سازمان داد.

نباید اجازه داد سیاست اعدام، شکنجه و مرگ خاموش، جان زندانیان سیاسی که در گروگان رژیم اسلامی هستند را بگیرد. باید هر مورد را به وسیع ترین شکل ممکن افشاء کرد و چهره کریه و ضدانسانی دین سالاران دیو سیرت را در جلو چشمان مردم کشورمان و مردم جهان به نمایش گذاشت و همه مردم و حتی دین باوران را به واکنش جدی واداشت.

درنگ جائز نیست! با همه قوا ماشین کشتار جمهوری اعدام و جنایت را متوقف کنیم!
پیروز باد انقلاب نوین مردم ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/feed/ 0 6872
زمینه‌های عینی و ذهنی شکل‌گیری شعارهای محوری در انقلاب‌ها http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88-%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%d8%b4%da%a9%d9%84%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88-%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%d8%b4%da%a9%d9%84%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1%d9%87/#respond Wed, 30 Nov 2022 14:04:08 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6859 همایون سپهوند

در هر انقلابی چه در ایران و چه در جهان، ممکن است تا چند صد شعار تولید شود و توسط معترضین در کوی و برزن سر داده شود. صرف نظر از شکل شعار‌ها که می‌تواند کوتاه، قصار، شعرگونه، ریتمک و… باشد (که موضوع این نوشته نیست)، از نظر محتوای ومضمون شعار‌ها را می‌توان با احتیاط بدین گونه دسته‌بندی کرد. شعار‌های نفی و سلبی ( «مرگ بر ستمگر، نه شاه می‌خوایم نه رهبر» و…. ). شعار‌های اثباتی و ایجابی ( «زن، زندگی، آزادی» و «نه روسری نه تو سری، آزادی و برابری» و… ). شعار‌های تهیجی و اتحادی ( «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» و… ) و شعارهایی با مضمون تحقیر، تخریب، توهین به هیئت حاکمه و گا‌هاً شعار‌های هجوی و همراه با ناسزا برای به لجن کشیدن دیکتاتوری.

از بین صد‌ها شعار، یک شعار جایگاه محوری، همه گیر، محبوب ودر نهایت، شعار انقلاب می‌شود که معمولاً در دسته‌بندی شعار‌های اثباتی و ایجابی قرار می‌گیرد. مثلاً در همین انقلاب در جریان کنونی شعار «زن، زندگی، آزادی»، به شعاری محوری لااقل تا کنون تبدیل شده است.
در انقلاب ۲۲ بهمن سال ۵۷ ایران شعار محوری «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» بود که توسط آخوند‌ها به. «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تبدیل شد. در انقلاب فرانسه شعار محوری «آزادی، برابری، برادری» بود. درپانقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ شعارهای «همه قدرت به شورا ها» و «نان، صلح، زمین» محوری بودند. در بهارعربی شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (به معنی مردم سقوط نظام را می‌خواهند) شعار محوری بود.

با احتیاط می‌توان گفت شعار محوری از نظر شکل کوتاه و قصار و از نظر مضمون همه شمول و فراگیر و در برگیرنده خواسته‌های اکثریت نسبی معترضین می‌باشد.

در زایش و شکل‌گیری شعار‌های محوری علی القاعده پارامتر‌ها و پدیده‌های متعددی مؤثر هستند ولی دو مورد از شاخص‌ترین و برجسته‌ترین این عوامل را می‌توان نام برد. اول خواسته معترضین در سطح کلی و ملی و دوم هیئت حاکمه توتالیتر و مستبدی که این خواسته‌ها را از مردم و معترضین دریغ و سلب کرده، درواقع در حالت کلی، می‌توان گفت که شعار‌های محوری انقلاب‌ها بر دو پایه و رکن شکل می‌گیرد. مردم از یک طرف و هیئت حاکمه از طرف دیگر.

برای تدقیق مسأله و ملموس بودن آن، دو شعار محوری کشور خودمان را در انقلاب ۵۷ و در خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بررسی کنیم.
دربیست و دوم بهمن سال ۱۳۵۷ انقلاب ضد دیکتاتوری با شعار محوری «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی(عدالت اجتماعی)» به پیروزی رسید.

۱- چرا استقلال جایگاه اول را در شعار محوری بهمن اشغال کرد؟

معمولاً استقلال در مقابل وابستگی به ذهن متبادر می‌شود، رژیم پهلوی چه رضا شاه و بخصوص محمد رضا شاه یک سری اصلاحات اقتصادی عامرانه، از بالا و باسمه‌ای انجام داده بودند که اولاً توسعه سیاسی را به همراه نداشت و دوما ماهیت سرمایه‌داری وابسته و بورژوازی کمپرادور داشت. ساختار سازمانی ارتش، اموزش پرسنل و تجهیزات نظامی نیرو‌های مسلح و.. تماماً غربی و آمریکائی بود. رژیم پهلوی به پیمان‌های نظامی سنتو و سیتو و.. که غرب و آمریکا بر علیه اتحاد شوروی سابق علم کرده بودند، پیوسته بود. نقش ژاندارمی منطقه و سرکوب انقلابیون ظفار، کاپیتلاسیون، حق توحش، وجود چندین هزار مستشار خارجی و صد‌ها قرارداد پنهان از چشم مردم و… مجموعه‌ای را تشکیل می‌داد که تصور وابستگی رژیم به غرب و علی‌الخصوص به آمریکا را در ذهن مردم ایجاد کرده بود. قابل ذکر این که اپوزیسیون چپ و مذهبی این وابستگی‌های رژیم سلطنتی را چند برابر و با بزرگنمائی تبلیغ و ترویج می‌کردند. به هر حال قرار گرفتن شعار استقلال در صف مقدم شعار محوری انقلاب بهمن، قبل از اینکه ابداع و اختراع توده‌ها و یا تراوش فکری و ذهنی این روشنفکر و یا آن حزب سیاسی باشد، به عملکرد و شیوه حکومت‌داری هیئت حاکمه مستبد و وابسته بر می‌گردد.

۲- به چه دلیل آزادی جایگاه خود را در شعار محوری انقلاب ۵۷ پیدا کرد؟

در دوران روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه برای جلو‌گیری از دیکتاتوری شعار «قانون بر فراز فرمانروا» از طرف حقوقدان‌ها و یا انقلابیون آن زمان مطرح می‌شد. شعار محوری رژیم سلطنتی که در هر کوی برزن خودنمائی می‌کرد شعار «خدا، شاه، میهن» بود، حتی بعد از خدا میهن هم نبود بلکه شاه بود. حکمت پهلوی‌ها که حکوت شاهی، فردی، موروثی و شاه بر فراز قانون بنا شده بود اساساً یک حکومت دیکتاتوری، مستبد، آزادی کش و بیگانه با دموکراسی بود و برای حفظ این نظام توتالیتر سازمان اطلاعاتی مخوفی را با کمک سازمان سیا و موساد سامان داده بود. کشتار انقلابیون در خانه‌های تیمی، در خیابان و قصابی و سلاخی مبارزین در زندان کمیته مشترک و اوین چنان اوج گرفته بود که حتی صدای سازمان‌های حقوق بشری آن زمان و حتی همپالگی‌هایشان را در غرب و در آمریکا و به خصوص حزب دمکرات را در آورده بود، که دوران رئیس جمهوری جیمی کارتر در اواخر سال ۵۵ و اوایل سال ۵۶ از آن جمله بود.

ساواک چنان فضای تنگ و خفقانی را ایجاد کرده بود که همه به هم شک داشتند و در میان مردم عوام این جمله رد و بدل می‌شد که «دیوار موش دارد و موش گوش دارد». در این موارد هم، چون شفافیتی از نظر رژیم وجود نداشت اپوزیسیون چپ و مذهبی هم بزرگ‌نمائی و آگراندیسمانهائی را تبلیغ و ترویج می‌کردند. مثلاً می‌گفتند، رژیم صد هزار زندان سیاسی دارد که در واقع تعداد زندانیان سیاسی از سه و یا چهار هزار نفر تجاوز نمی‌کرد. یا حتی مرگ‌های طبیعی، تصادفی و اتفاقی افراد معروف و سر‌شناس را به ساواک نسبت می‌دادند؛ مانند مرگ صمد بهرنگی، جلال آل احمد، مصطفی خمینی، دکتر شریعتی و….

در هر حال خفقان و سرکوب آزادی‌های سیاسی رژیم سلطنتی مقوله آزادی را در دستور مخالفین و معترضین انقلاب ۵۷ قرارداد و شعار محوری انقلاب ۵۷ دومین کلمه خود بعداز استقلال را پیدا کرد. شاید در این جا لازم به یادآوری باشد که با وجود این فضای خفقان، در رژیم سابق آزادی‌های مدنی برقرار بود و حکومت در زندگی شخصی افراد دخالتی نمی‌کرد.

۳- شعار محوری انقلاب ۵۷ و جمله «جمهوری اسلامی»

علی‌رغم اصلاحات اقتصادی عامرانه و رفرم از بالا که منجر به ایجاد صنایع وابسته، نیمه‌وابسته و گا‌هاً مستقل شده بود، مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، فاصله طبقاتی، حلبی آباد‌ها، حاشیه نشینی‌ها، بی‌سوادی، عدم دسترسی به بهداشت و آموزش… بسیار بود. چنان که اردشیر زاهدی وزیر خارجه‌ی شاه در مصاحبه‌ای در آمریکا بیان کرد:«اگر ایراد نداشتیم که انقلاب نمی‌شد»، نقش مسائل معیشتی و اقتصادی در انقلاب ۵۷ کم نبود. در یک جمله جای عدالت اجتماعی و کرامت انسانی به معنی وسیع کلمه در نظام پادشاهی خالی بود.

پس از این که به جای رهبری و هژمونی پرولتاریا، ملاتاریا و روحانیت سوار موج اعتراضی شد، کلمه سوم شعار محوری انقلاب ۵۷، به «جمهوری اسلامی» تغییر کرد و مردم با توجه به زمینه‌های مذهبی ۱۴۰۰ ساله و شبکه تبلیغی گسترده‌ی آخوند‌ها (که میراث پهلوی بود)، این بار در کلمه جمهوری اسلامی عدالت علی، برادری، برابری و.. را می‌دیدند. سخنان خمینی مبنی بر اینکه «هم دنیایتان را آباد می‌کنیم و هم آخرتتان را» و یا «شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم» و اراجیفی از این قبیل باعث شد که مردم توهم عدالت اجتماعی را در کلمه «جمهوری اسلامی» ببینند.


واکاوی شعار محوری انقلاب کنونی یعنی «زن، زندگی، آزادی» را در بخش دوم این مقاله پی می‌گیریم.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88-%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%d8%b4%da%a9%d9%84%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1%d9%87/feed/ 0 6859
دو بیانیه مهم کارگری، در راستای اعتصاب سراسری و تقویت قدرت دوگانه http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d9%88-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%87%d9%85-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%db%8c%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%a8/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d9%88-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%87%d9%85-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%db%8c%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%a8/#respond Tue, 29 Nov 2022 12:15:34 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6856 نگاهی به فرصت های مهم و نیز تهدیدهای پیشاروی جنبش در پایانه سال

تقی روزبه

این بیانیه‌ها حکایت از آمادگی بیشتر کارگران در برافروختن اعتصابات سراسری و مشارکت و حمایت فعال از خیزش خیابان دارد. در کنار اعتصاب ذوب آهن و کامیونداران (به عنوان بخشی از صنعت مهم حمل و نقل) بیانگرتعمیق انقلاب و گسترش ابعاد آن است که البته رژیم را بسیار نگران ساخته است. چرا که دو شاخص عمده گسترش دامنه اعتصابات در مسیر سراسری شدن و بسط و توده‌ای کردن خیزش خیابان، توازن قوا را و قدرت دوگانه و موازی در حال شکل گیری را به سود انقلاب و افتادن رژیم به حال تدافع رقم زده و نهایتا می تواند با ایجاد شکاف و سرپیچی و چه بسا دوش به دوش کردن اسلحه در صفوف نیروهای سرکوب و نظامی، اوضاع را بطور قاطع به سمت و سوی دیگر، در راستای کلید زدن دوره پساحکومت اسلامی، سوق بدهد. نباید فراموش کنیم که تا پایان سال شمسی، ماه‌های بسیارمهم و سرنوشت سازی در پیش رو داریم. چه به لحاظ موسم مبارزات سنتی دانشجویان ‌(۱۶‌ آذر نزدیک است و تاثیر آن بر تداوم و تقویت جنبش دانشجوئی در بزنگاه حساس کنونی) و مهمتر از آن تشدید مبارزات کارگران و مزدبگیران در پیش از آغازسال نو یا روزهائی مثل چهارشنبه سوری که اساسا در شرایط عادی هم تهران و شهرهای بزرگ کمتر قابل کنترل بوده اند. به همین دلیل شرایط مناسبی برای کلید خوردن اعتصابات سراسری همراه با خیزش خیابان فراهم می شود. ضمن‌آن که تورم و افزایش قیمت دلار و تداوم سقوط ارزش پول ملی و وضعیت بورس با گذشت هر روز رو به وخامت بیشتری می رود. هرروز که می گذرد بخشی از جامعه موسوم به خاکستری بیش ازپیش مرزهای خود را با حاکمیت پررنگتر می کند و دست به نافرمانی می زند و رژیم تنهاتر و برهنه تر و لاجرم شکننده تر می شود. بحران بازتولید قدرت و انزوا به عنوان مهم‌ترین شاخص نمای بحران و طلیعه پیروزی انقلاب بیش از پیش خود را نمایان می کند و این در شرایطی است که جنبش هر روز عزم خود را برای ادامه نبرد تا پیروزی و سرنگونی نظام و خامنه‌ای و پایان سلطه ولایت فقیه اعلام می دارد. البته رژیم هم به نوبه خود برای کنترل این ما‌ه های خطیر پیشارو برنامه‌های خود را دارد که مهم‌ترینش همانا خاموش کردن هرچه سریع‌ترآن است با باصطلاح به کارگیری گسترده‌تر چماق قانون (چون تصویب پروژه ها و طرحهای سرکوب کننده ای که اخیرا در مجلس دست نشانده و گوش به فرمان قدرت مطرح شده اند و نیز وعده هائی پوشالی چون افزایش حقوق و غیره در حالی که حجم کسری بودجه به ارقام سرسام آ‌وری رسیده است و البته اساسا با افزایش سرکوب برهنه و اجرای نوعی حکومت نظامی و کنترلی که خود در شرایط بحران انقلابی به منزله ریختن بنزین در آتش است. خامنه ای و سرکردگان نظام با ترس و وحشت از هرسخنی که بوی پذیرش صدای انقلاب از آن به مشام برسد و این که مبادا دچار سرنوشت شاه در انقلاب بهمن بشوند، برای اجتناب از این کابوس و سست شدن و فروپاشی عزم حاکمیت در حفظ قدرت، در واکنشی به مخالفان درونی و نیز همه کسانی که می گویند باید صدای مردم را شنید و صفوف «معترضان و اغتشاشگران» را ازهم جدا کرد، می گوید این شما هستید که باید صدای مردم را که به زعم وی در نمایشات دولتی چون سیزده آبان و یا مراسم تشییع و تدفین «شهدا» خود را نشان می دهد، بشنوید! خامنه ای دارد به همان تله ای می افتد که همه مستبدان و دولتهای توتالیتر می افتند: تداوم همان سیاست و مسیری که آنها را به اوج و موفقیت رسانده است، بی توجه به آن که زیستبوم و مؤلفه های برپادارنده آن وضعیت بالکل سپری شده است. تعمیم و تداوم تجربه های گذشته به وضعیت کیفیتا متفاوت. نشنیدن صدای عقلا‌و کنار زدن آن‌ها و حتی تهدید و دستگیری آن‌ها. و چنین است که او نامه خاتمی دلسوز واقعی نظام را بی پاسخ می گذارد، محمود صالحی‌ها یا صادق زیباکلام ها را به دلیل توئیت کردنشان احضار وبازداشت می کند، و یا خبرنگار کارگری حتی ایلنا را دستگیرمی کند و درعین حال سعی می کند که از زبان سرداران و رجزخوانی کارگزاران پی درپی وعده پیروزی بدهد. حتی می توان گفت که رژیم پیوسته با عناوین و برخوردهای تحقیرآمیزی چون “اراذل و اوباش”، “چهار نفر بیشتر نیستند”، “کسانی که حتی یک کاه را نمی توانند از دهان پشه بگیرند” و بکارگیری این نوع تحقیرها و توهینها به وفور، که در کوران یک وضعیت بحران انقلابی به معنی ریختن بنزین در آتش محسوب می شود وبا عقلانیت حداقلی هم جور در نمی آید و موعظه گران و رسانه‌ها هم با شگفتی به غیرمنطقی بودن آن اشاره می کنند، دو هدف را دنبال می کند. هدف اول از این نوع تحقیرها و رجزخوانیها تقویت روحیه نیروهای دستخوش خستگی و فرسودگی ناشی از فقدان تعطیلی و غیره است که مجلسیان به آن اعتراف می کنند و رئیسی هم به نحوی در دیدار اخیر با خسته نباشی به نیروهای سرکوبی که از تعطیل جمعه ها نیز برخوردارنیستند بر زبان آورد. اما مهم تراز آن در شرایطی که گذرزمان به زیان حاکمیت و به سود جنبش در حرکت است، تاکتیک خطرناک و موذیانه ای است که نباید از آن غافلگیرشد و آن همانا تحریک کنشگران و رزمندگان خیابان و محلات به نبردها و درگیری بزرگ و زودرس و پرتلفات، یک قیام نارس و خشونت آمیز، برای به اصطلاح برون افکنی هیجانات و سرکوب گسترده و سنگین آن است. به همین دلیل لازم است که جنبش با حفظ هوشیاری خود ضمن حفظ ادامه کاری خود اما ریتم آن را با آهنگ توده ای کردن خیزش خود و سراسری شدن اعتصابها تنظیم کرده و به دام ترفندها و اقدامات تحریک آمیز و آگاهانه رژیم نیافتد.

با توجه به چنین شرایط حساس و خطیر پیشارو، نقشه راه جنبش و کنشگران و حامیان آن برای خنثی کردن این تهدیدات و هموار ساختن مسیر پیشروی انقلاب دارای اهمیت زیادی است.

همزمان نه فقط فشار از درون ایران که همچنین فشارها و انزوای جهانی هم بیش از پیش بر حاکمان واردشده و تأثیرات آن به اشکال گوناگونی احساس می شود. به طورکلی رژیم در چنبره مجموعه ای از بحران‌های سترگ و بزرگ قرار گرفته است که به شکل چرخه معیوب و شتاب دهنده عمل می کنند. چنان‌که چه در حوزه مداخله در جنگ اوکراین و چه بحران هسته ای و صدورقطعنامه دوم آژانس یا بحران فی مابین خود و کشور عراق به دلیل حملات پی درپی اش به اقلیم کردستان و نیز تصویب تشکیل کمیته حقیقت یاب در سازمان ملل با نظارت ویژه بر ابعاد تضییع حقوق بشر و رصد کردن دستگیریها و شکنجه ها و کشتارهای داخلی در مواجهه با خیزش مردم، که به معنای قرار گرفتن وحشی‌گری و کشتار و شکنجه رژیم به شکل روزمره زیر نگاه جهانی است، که به سرعت رژیم را وادار ساخت ضمن اعلام عدم همکاری کامل با کمیته حقیقت یاب، اما در عمل با گرفتن یک ژست نمایشی دست به آزادی تعدادی از بازداشتیهای به اصطلاح کم جرم بزند. بدون آن که دامنه دستگیریها و سرکوب را ذره ای هم کاهش دهد. رژیم می داند که در این عرصه پیشاپیش دستش خالی و بازنده قطعی است و لاجرم محکوم است و از قضا دست کنشگران و فعالین و رزمندگان جنبش و خانواه ها برای به تصویر کشیدن ابعاد خشونت و کشتار و دستگیری‌ها و شکنجه ها بازاست. تنها ابزار باقی مانده و مهم رژیم همانا سرکوب برهنه و ایجاد رعب و هراس است که با مقاومت بیشتر و بسط دامنه توده ای جنبش و نیز زیر ذره بین قرار دادن هرچه بیشتر آن در برابر جهانی که به طوفان جاری و سرنوشت آن در ایران حساس شده و نظاره گر آن هستند و با ریزش هرچه بیشتر اتوریته و اقتدارش ممکن می گردد. بی تردید در این راستا نقش اپوزیسیون خارج کشور به ویژه اپوزیسیون مترقی و برابریخواه و مدافع جنبش بازپس گیری زندگی از چنگ رژیم زندگی خوار برای یاری رساندن به جنبش و رساتر کردن صدای آن و خنثی کردن خشونت و ترفندهای حاکمان، از اهمیت زیادی برخوردار است. دریافتن اهمیت ما‌ه‌های پیشارو و مشارکت سازنده در تعمیق گفتمان یابی جنبش، شکل دادن به کمپینهای اعتراضی گسترده و تأثیرگذار و بازتاب دادن ابعاد گوناگون جنبش در افکارعمومی جهان و البته فشار به دولتها از طریق طرح مطالبات و خواستهای مشخص مردم ایران، در ایفای هرچه بهتر این وظایف نقش بارزی دارند.

در پایان این بخش نوشته بد نیست که اشاره ای هم داشته باشیم به دو نکته اصلی صحنه نبرد کنونی:

نخست در حوزه تاکتیک، مسئله کنونی نبرد برای تثبیت حاکمیت دوگانه و درهم شکستن تعرضِ بدون عقبه استراتژیک و لاجرم آرایش شکننده رژیم و افکندن آن به حالت تدافعی در حوزه میدانی و متقابلا گذار جنبش از حالت تدافعی به تعرض سراسری است. نباید فراموش کنیم که وظیفه مقدم و تاریخی جنبش اعلام پایان پارادایم اسلام سیاسی و سامانه هیولاوش یک قدرت مذهبی قرون وسطائی است، گرچه سوار بر مناسبات سرمایه دارانه است و نوعی نئولیبرالیسم هار،‌اما در متن و بدنه این مناسبات با تبدیل آن به یک نظام مطلقا انگلی و اقتصادی سیاسی ولایت فقیه و ناهمساز با آن – معجونی از آمیزش و ستیز- و شکل گیری یک اولیگارشی نظامی، اقتصادی و سیاسی اخص و صاحب امتیاز، یا همان اقتصاد بشدت رانتی و امتیازورزانه است. اعلام رهائی از این اختاپوس بیرون پریده از انقلاب بهمن، که خود با پژواکی چون یک زمین لرزه بزرگ جهانی خواهد بود و مقدمه ای برای آفریدن بستری برای رهایی و پیشروی گام‌های بعدی.

مسئله دوم مربوط به چگونگی و ماهیت و کیفیت کنشگری است. باید بر هر نوع از خودبیگانگی و بقایای آن نسبت به جنبش و انقلاب، و «سندروم نگاه از بیرون» نسبت به آن غلبه کرد. این جنبش ماست و ما درونش هستیم. جنبشها الزاما آن گونه که به شکل کلاسیک تصور می کنیم سر بلند نمی کنند و پیش نمی روند. وقتی از یک رخداد انقلابی و غافلگیرانه، آن گونه که تاریخ با عبور از خود آن را به صحنه می آورد، صحبت می کنیم، همین وضعیت موجود بیانگر آن است و چه بسا نه فقط دشمن که بسیاری از کلاسیکها را هم غافلگیر کرده است. این جنبشها به اشکال بسیار بدیع و خودویژه عرض اندام می کنند که در نهایت، دگرگونیهای عظیم و ساختاری پیچیده جهان و جامعه را در خود حمل و متبلور می کنند. زمانی با چه رنج و دردی یک گروه پیشتار واقعه سیاهکل را رقم می زند و زمانی دیگر صدها از این نوع کانونهای شورشی توسط نسلی با بلوغ زودرس سیاسی به میانه میدان آورده می شود. بنابراین خود را همراه و بخشی از جنبش، جنبش بدون مرز در جهان جهانی شده امروز و در حال شدن بدانیم و نقاط قوت و کاستی ‌های آن را نیز نقاط قوت و ضعف خود بدانیم و همچون عضوی از آن و در درون آن به کنشگری خلاق بپردازیم. همانند سربازان ژاپونی نباشیم که پس از پایان جنگ، مدتها در اعماق جنگلها حتی پس از تسلیم ژاپن، در انتظار پایان جنگ بودند! غافل از آن که جنگ پایان یافته و زمانه و اوضاع بالکل تغییریافته است. اکنون وقت استخاره کردن و وجب کردن طول و عرض حوض های قدیمی نیست! آن گونه که در دوره مشروطیت شاعران آذربایجان به تصویرکشیدند (طبق دستورالعملهای مذهبی برای دفع نجاسات آب ساکن در حوضها باید به اصطلاح کُر و تطهیرکننده باشد و مقیاس آن هم با وجبها تعیین می شد. این اشاره به طنز شاعری در انقلاب مشروطیت است و خطاب به آن بخش از مذهبیها و مشروعه خواهانی که هم‌چنان با بی اعتنائی به انقلاب، مشغول وجب کردن حجم آب حوض و بحث حول آن برای قابلیت تطهیر و پاک کردن بودند).

اینک متن این دوبیانیه:

اهمیت این بیانیه ‌ها در این است که بدون سنگر گرفتن پشت درخواستهای صنفی به مسئله کلان سیاست خیابانی پرداخته‌اند و می توانند الگوی مناسبی برای بخش های دیگر باشند.

نخستین بیانیه: بیانیه بازنشستگان مستقل در باره اعتراضات سراسری

“نه به شرایط موجود”

بیش از دو ماه از اعتراضات مردمی در سال ۱۴۰۱ وچند سال از اعتراضات کارگران و معلمان شاغل و بازنشسته می گذرد ونه تنها پاسخ شایسته داده نشده بلکه تعدادی از آنان بازداشت و زندانی و یا با وثیقه آزاد شده اند.

تداوم بی توجهی به مطالبات اجتماعی واقتصادی انباشته شده، به خیزش سراسری مردم انجامید و حاکمیت هم بی مهابا پاسخش سرکوب و اینبار خونین تر از همیشه بوده ، بدون پذیرش هیچ مسئولیتی دست به سرکوبی بیرحمانه و خونین زده و با سناریو سازی های مختلف و تهدید و گروگانگیری ، خانواده ها را برای پذیرش سناریو های حکومتی تحت فشار گذاشته و مسئول همه این وقایع هولناک را به نفوذ دشمن نسبت می دهد.

بازنشستگان مستقل ، مقابله ، سرکوب ، بازداشت و قتل مردم حق طلب را بشدت محکوم میکنند و حکومت را برای تک تک جنایاتش مسئول میدانند. به یمن شبکه های ارتباطی و امکانات دنیای امروز ، تمام خشونت های بیرحمانه ای که دنیا را به شگفتی واداشته جلوی چشم مردم ایران و جهان است. نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.

اعتراضات و مقاومت گسترده ، بینظیر و تاریخی مردم ایران ،جامعه را در موقعیت قدرت دوگانه ای قرار داده است . در نتیجه اکنون این کارگران ، معلمان ، پرستاران ، بازنشستگان، دانشجویان ودانش آموزان هستند که تعیین تکلیف می کنند:

  • توقف فوری سرکوب درهر شکلش و آزادی تمام زندانیان سیاسی وبازداشتی های اعتراضات اخیر
  • جمع آوری تمام نیروهای سرکوب اونیفورم پوش و لباس شخصی از سطح شهرها، دانشگاهها و مدارس ، ادارات و بیمارستانها
  • بازداشت ومحاکمه آمران وعاملان کشتار مردم بویژه در سیستان و بلوچستان و کردستان
  • حق آزادانه و بدون مداخله مراسم خاکسپاری و سوگواری جانباختگان و محکومیت هر گونه جسد ربایی و گروگانگیری آن بمنظور اعتراف گیری از خانواده ها و ساختن سناریوهای حکومتی برای پنهان سازی حقیقت
  • حق انتخاب نوع پوشش وتامین آزادی های فردی واجتماعی
  • به رسمیت شناختن تشکل های مستقل و حق تجمع و اعتراض مردم
  • پاسخ به مطالبات اقتصادی ومعیشتی وتامین رفاه برای عموم

ما بازنشستگان تشکلهای مستقل با جدیت تمام از خیزش سراسری طبقات و اقشار مختلف مردم حمایت کرده و هشدار می دهیم که اگر حکومت به خواسته ها و اراده مردم برای تغییرات بنیادی و اساسی وضعیت موجود تمکین نکند و نیروهای سرکوب اعم از اونیفورم پوشش و لباس شخصی ها و امنیتی های آتش به اختیار را ازسطح جامعه جمع نکند، کف خیابان پاسخ خواهیم داد.

اتحاد سراسری بازنشستگان ایران
شورای بازنشستگان ایران
گروه بازنشستگان مستقل ایران
جمعی از بازنشستگان فولادی

دومین بیانیه: بیانیه جمعی از کارکنان صنایع خودرو ایران

به فرزندانمان در خیابان‌‌‌ها بپیوندیم

شماری از کارگران و کارشناسان صنعت خودروسازی ایران و قطعات وابسته در بیانیه‌ای به تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۱ خواهان همراهی همکاران خود در صنایع خودرو ایران با خیزش انقلابی مردم ایران شدند.

آن‌ها در این بیانیه از همکاران خود خواسته‌اند «از روز چهارشنبه این هفته ۹ آذر۱۴۰۱، در همه کارخانه‌های خودروسازی و قطعات وابسته» با حضور در «جاده مخصوص کرج تا میدان آزادی تهران را با اعتراض خود به وضعیت موجود» دست به اعتصاب سراسری بزنند.

در بخشی از این بیانیه‌که نسخه‌ای از آن در اختیار «ایران‌وایر» قرار گرفته، با اشاره به چندین دهه کشتار زنان و مردان و کودکان ایران به دست ماموران امنیتی حکومت جمهوری اسلامی آمده است که، این حکومت ۴۳ سال است که «از هیچ عملی برای رسیدن به اهداف شنیع و شرم‌آور خود سر باز نزده و با سکوت غریبانه من، تو، ما و مردم هر روز بیش از دیروز وقیح‌تر شده است.»

نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه با تاکید بر اینکه ملت ایران در طول بیش از چهاردهه گذشته «تحت انواع فشارهای اقتصادی، فکری و روانی» قرار داشته‌است می‌گویند، این همه برای این بوده که حکومت «پلید و تفاله‌های پس افتاده‌‌اش » در ناز و نعمت زندگی کنند.

این بیانیه همچنین با اشاره به اعتصاب « کارگران و کارمندان شرکت نفت و پتروشیمی در جنوب ایران، کارگران معادن کشور و حتی شرکت‌های کروز، گروه خودروسازی بهمن موتور، گروه بهمن دیزل، گروه خودروسازی مرتب، سیف خودرو، کیان تایر و ایران تایر» و پیوستن آن‌ها به اعتصابات سراسری، این اقدام آن‌ها را ستوده و نوشته است: «اعتصابات این گروه‌ها با دخالت نیروهای امنیتی نه تنها ساکت نشده، که گسترش هم یافته است.»

آن‌ها همچنین در این بیانیه نوشته‌اند که حالا «نوبت ماست» که با «اعتصاب سراسری در تمام شرکت‌های تولیدی خودرو و قطعات وابسته، همبستگی خود را با مردم که نه، با خواهران و برادران و فرزندان‌مان که در خیابان‌ها درحال مبارزه هستند نشان دهیم و به آن‌ها بپیوندیم.»

شمار زیادی از امضاکنندگان این بیانیه در صنایع ایران خودرو، ایران خودرو دیزل، سایپا، سایپا دیزل ، کروز و تعداد زیادی از صنایع قطعات وابسته مشغول به کار هستند.

آن‌ها در پایان این بیانیه با قسم به «خون ریخته شده جوانان ایران» اعلام کرده‌اند که همگام با کارکنان صنایع نفت و گاز و پتروشیمی دست به اعتصاب سراسری خواهند زد.

در بخش دیگری از این بیانیه به نمونه موفقی از اعتصاب صنفی که چند سال قبل در اعتراض به ایمن نبودن محل کار در این صنایع رخ داده اشاره کرده و نوشته‌اند: «پیشتر با یک اعتصاب غذا نشان دادیم که اگر یک‌صدا و یکدست باشیم، نه تنها سپاه و بسیج و ارتش جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای سرکوبگر، که حتی ارتش ابرقدرتان دنیا یارای پاسخ‌گویی به اعتصابات سراسری صنعت خودرو و اعتراضات ما نخواهد بود.»

نویسندگان این بیانیه در انتهای آن با مخاطب قرار دادن ماموران حراست که ممکن است در سرکوب اعتصاب کارکنان صنایع خودرو نقش‌آفرینی کنند نوشته‌اند: «برادر حراستی‌ام، تو نیز با ما هم‌صدا باش و به‌جای تهدید و ایجاد رعب و وحشت در میان کارگران، به یاری ما بیا تا روزی تو هم به آزادی واقعی برسی»

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d9%88-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%87%d9%85-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%db%8c%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%a8/feed/ 0 6856
ترفندهای ارتش سایبری رژیم فقها برای درهم شکستن جنبش «زن، زندگی، آزادی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b1%d9%88%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b1%d8%aa%d8%b4-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b2%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b1%d9%88%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b1%d8%aa%d8%b4-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b2%d9%86/#respond Tue, 29 Nov 2022 11:07:56 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6850 سالار سرلک

روش‌های ارتش سایبری جمهوری اسلامی برای رویارویی با اعتراضات مجازی مردم ایران، تنها به انتشار روایت حکومتی از وقایع و پخش اخبار نادرست و پخش نادرست اخبار محدود نمی‌شود. صرف هزینه‌های هنگفت از ثروت سالانه‌ی کشور در حوزه‌ی کنترل فضای مجازی به حکومت این امکان را داده است که روش‌های جدیدی برای مبارزه با مردم در فضای مجازی ابداع کند و به کار گیرد. در سال‌های اخیر استفاده از هشتگ‌هایی با املای متفاوت، استفاده از بات‌ها و اکانت‌های غیرواقعی برای حمله به فعلان، تقویت روایت حکومت یا تحریف واقعیت و غیره نیز به دست ارتش سایبری جمهوری اسلامی انجام می‌شود. اما همان طور که هیئت و شمایل افراد لباس شخصی برای سرکوب مردم در جنبش انقلابی اخیر متفاوت با گذشته بود، ظهور و بروز ارتش سایبری هم گرگ‌هایی در لباس میش است که خود را برانداز، دین‌ستیز و مخالف حکومت معرفی می‌کنند تا بتوانند گوش‌های شنوایی پیدا کنند. آگاه بودن نسبت به این روش‌ها در فضای پرالتهاب و در حال تغییر کنونی اهمیت زیادی دارد تا مردم بتوانند در مقابل این سلاح رذیلانه‌ی حکومت نیز تجهیز شوند. برخی از این روش‌ها در ادامه آمده است.

تلاش در عادی جلوه دادن اوضاع

تریبون‌های رسمی حکومت تمامی مدعی عادی بودن شرایط هستند و همه چیز را پشت میکروفن‌ها تحت کنترل می‌دانند. این روایت توسط ارتش سایبری نیز دنبال می‌شود. مثال‌هایی از این خط مشی به شرح زیر است:

به اشتراک گذاشتن پست‌های طنز و جذاب غیرمرتبط چنان که گویی هیچ خبری از اوضاع کنونی ندارند.

  • به اشتراک گذاشتن محتوایی از چهره‌های شاخص انقلاب در روزهایی پیش از شروع خیزش مردم که این حس را به مخاطب القا می‌کند که همه چیز عادی است (مثلا انتشار آهنگی عاشقانه از شروین حاجی‌پور).
  • پخش یک خاطره‌ی قدیمی شیرین از فوتبالیستی که حامی اعتراضات کنونی است و او را در حال خنده و شادی در فضایی دور از اعتراضات نشان می‌دهد.
  • استفاده از کلیپ‌ها و محتوای پرمخاطب قدیمی و امتحان شده برای جلب توجه دوباره و سرگرم کردن مخاطبان برای تغییر فضای رسانه‌ای.

تقلیل اعتراضات به خواسته‌های بی‌اثر

در طول بیش از چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی، مبارزه با این رژیم در مقاطع مختلف مردم را به این حقیقت واقف کرده که تحقق خواسته‌های آن‌ها تنها با براندازی حکومت جمهوری اسلامی ممکن می‌شود. ارتش سایبری تلاش می‌کند با نفوذ در صفوف معترضان این خواسته را به چیزی بی‌خطر تبدیل کند یا تقلیل دهد.

پوشش اخبار جبهه‌ی اصلاحات،

  • تفسیر نرمش از رفتار حکومت برای کنترل خشم مردم،
  • پرداختن به حوادث جنبی اعتراضات از جمله زندگی شخصی افراد شاخص انقلاب، یا اشتباه لفظی یک خبرنگار در یک شبکه‌ی خبری،
  • تأکید بر خواسته‌های مشخصی از قومیت‌ها و محدود کردن مطالبات به خواسته‌های صنفی

و … نمونه‌هایی از این شگرد ارتش سایبری است.

به انحراف کشیدن اعتراضات

در زمان‌هایی که متوقف کردن یک فرایند تاریخی ناممکن به نظر می‌رسد، یکی از روش‌های مقابله با آن که توسط حکومت‌های خودکامه یا سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای مختلف به کار گرفته می‌شود، تلاش برای منحرف کردن جریان تاریخ است. ارتش سایبری با نقاب براندازی تفسیر منحرفی از جنبش مردم را تبلیغ می‌کند تا همراهی عمومی با آن را کاهش دهد و آن را تضعیف نماید.

  • مطرح کردن ایده‌ی «تجزیه‌طلبی» و مطالبات قومیتی،
  • تبلیغ نقش تعیین‌کننده‌ی قدرت‌های خارجی در رقم خوردن سرنوشت ایرانیان،
  • القای سناریوی «سوریه‌ای شدن ایران»
  • طرح مبارزه‌ی مسلحانه و تبلیغ استفاده از سلاح توسط معترضان

همگی تلاش دارند تا جنبش مردمی و مسالمت‌آمیز مردم را به بیراهه بکشانند و آن را بی‌اثر کنند.

ایجاد فضای رعب و وحشت در بین فعالان و معترضان

حکومت در طول دوران حیاتش، همیشه متوسل به سلاح هراس‌افکنی بوده است. تهدیدهای تلفنی، حمله‌های ارتش سایبری به صفحات شخصی افراد، بازداشت و احکام اعدام و زندان از موارد شناخته‌ شده‌ی آن است. ولی حکومت به این بسنده نمی‌کند و در جبهه‌ی مخالف هم به فعالیت می‌پردازد.

  • دفاع از ایده‌ی «حکومت تا آخرین فشنگ می‌ایستد»،
  • انتشار یک‌جانبه‌ی کشتار و جنایت رژیم بدون نظر به عقب‌نشینی حکومت و دستاوردهای جنبش،
  • روایت تجربیات شخصی دروغین برای قوی جلوه دادن دستگاه امنیتی اطلاعاتی جمهوری اسلامی

و غیره مواردی از تلاش ارتش سایبری برای ایجاد فضای ترس بین مخالفان است.

تفرقه‌افکنی

اتحاد مردم بر سر خواست‌های مشترک، مساوی است با مرگ جمهوری اسلامی. حکومت از هیچ چیز بیش از اتحاد بی‌شماران مردم ایران نمی‌هراسد. در طول این سال‌ها با ابزارهای مختلفی تلاش در جدا کردن مردم از هم با استفاده از مرزهای جغرافیایی، فرهنگی، قومی، تاریخی و غیره کرده است. این تلاش‌ها از تقویت جوک‌های قومی و تبعیض ساختاری بین مردمان مختلف ایران گرفته تا حمله به ایده‌ی ایرانیت را شامل می‌شده تا هیچ چتری که مردم ایران در سایه‌ی آن با هم متحد شوند وجود نداشته باشد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» با طرح شعاری مترقی چتری همه‌شمول در پیش روی مردم نهاده که برای ساختن آینده‌ای بهتر می‌توان در سایه‌ی آن دست به دست هم داد. این اتحاد با هر ابزاری هر چند پیش پا افتاده مورد حمله قرار می‌گیرد.

  • تمسخر رفتارهای هم‌نوع‌دوستانه و همدلانه‌ی مردم،
  • ناراضی جلوه دادن معترضان یک شهر از شهری دیگر،
  • تعیین مرز قومی و قبیله‌ای برای جدا کردن اعتراضات در نقاط مختلف،
  • استفاده از ویدئوهای اعتراضات شهرها برای تحقیر شهرهای دیگر

از جمله مواردی است که ارتش سایبری برای تفرقه‌افکنی استفاده می‌کند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b1%d9%88%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b1%d8%aa%d8%b4-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b2%d9%86/feed/ 0 6850
مراحل انقلاب کنونی ایران و ویژه گی های آن http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%b1%d8%a7%d8%ad%d9%84-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%da%af%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a2/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%b1%d8%a7%d8%ad%d9%84-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%da%af%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a2/#respond Sun, 20 Nov 2022 14:56:50 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6823 کاوه آهنگر

۱. خود مدیریتی توده‌ای

به انقلاب کنونی ایران نمی توان و نباید بر اساس دیدگاه های سنتی و کلیشه ای بقایای احزاب کمونیست دنباله رو اتحاد شوروی سابق نگریست. چون این دیدگاه‌ها عدم توانائی خود را در حل مسائل اقتصادی، اجتماعی، و به ویژه انقلابی به اثبات رسانده‌اند. فروپاشی احزاب کمونیست سنتی اروپا بهترین دلیل این مدعا است. در آمریکای لاتین، جنبش های چپ‌گرا و پوپولیستی احزاب کمونیستی سنتی را  به دست فراموشی سپرده‌اند و از آن‌ها فقط استفاده ابزاری می‌شود. ونزوئلا، بولیوی و چین هم با تسلط مناسبات سرمایه‌داری و رواج بازار اقتصادی، راه متفاوت از مارکسیسم سنتی را دنبال می‌کنند. در ایران هم با پیروی از نظریه راه رشد غیر سرمایه‌داری و پیروی از خط امام، برای همیشه پرونده  احزاب چپ سنتی بسته شده است. انقلاب مردم کنونی ایران نشان می‌دهد که رهبری و هژمونی مبارزه به هیچ وجه در اختیار چپ به طور اعم و چپ سنتی بطور اخص نیست. مبارزه با دینامیسم مستقل و درونی خود و به شیوه خود مدیریتی توده‌ای، به پیش می‌رود و به همین جهت گروه یا حزب و یا جمعیتی نمی‌تواند ادعای رهبری آن را داشته باشد.

۲. انقلاب ایران رنسانسی برای خاورمیانه، شاخ افریقا و حتی آسیا

به دلیل ملی و دموکراتیک بودن این انقلاب که تمام آحاد جامعه را در بر گرفته، امکان رهبری را به یک حزب و یا گروه خاصی نمی‌دهد. هر دو صفت، ملی بودن و دموکراتیک بودن، ارثیه انقلاب ناکام مشروطیت برای مبارزین کنونی است؛ به ویژه صفت دموکراتیک آن که زیر شعار «زن، زندگی، آزادی» موجب همبستگی نیرو های دموکراتیک جهان با آن شده است. در زیر این شعار، بزرگترین  مبارزه ایدئولوژیک، بر علیه واپس‌گرائی و قهقرا و ارتجاع نه تنها در ایران بلکه در تمام قاره استبدادزده آسیا به جریان افتاده و خواهد افتاد. این شعار و تحقق آن برای ایران و آسیا، همان دستاوردی را به ارمغان می‌اورد که انقلاب فرانسه برای مردم اروپا به ارمغان آورد. به همین جهت انقلاب ایران یک رنسانس برای آسیا خواهد بود.

۳. کلاسیک های مارکسیسم و پرهیز از کلیشه‌ها

احزاب سنتی چپ، هنوز در پی انقلاب به شیوه های  کلاسیک و کلیشه‌ای هستند که در گذشته برای آنها دیکته شده است. آن‌ها با یکی گرفتن والادمیر پوتین و والادمیر لنین راه‌های کلاسیک انقلاب را توصیه می‌کنند و با عقب نشینی از انقلاب، و به دنبال رویای جهان چند قطبی به رهبری پوتین و شی جین پینگ  می‌باشند. به هر حال باید توجه داشت که مارکس به هیچ وجه به دنبال یک خط کلاسیک برای تکامی جوامع نبود، بطور مثال در کاپیتال می نویسد: «فرانسه، با انقلاب کبیر فرانسه به بورژوازی و لیبرالیسم می‌رسد و جامعه فئودالیته به بورژوازی تبدیل می‌شود و این کار به مساعدت مادام گیوتین انجام می‌شود، درحالی که کشور انگلستان از جامعه فئودالیته به بورژوازی  در پرتو رشد اقتصادی داخلی و جهانی رخ می‌دهد و بورژوازی انگلستان چنان هم‌زیستی با فئودالیسم دارد که بقایای آن به صورت حکومت پادشاهی هنوز هم به چشم می‌خورد.»

لنین نیز مانند مارکس در توجیه تکامل یک پدیده به شرایط مشخص و کانکرتی(Concrete) که این پدیده در آن زندگی می‌کند توجه می‌نماید و فرمول‌بندی خود را بر این اساس بنا می‌نهد، در واقع میگوید:«این بی‌معنی است که معتقد باشیم که ما باید از آن چشم اندازهائی که کاملا روشن و بدیهی وجه عام هستند به نتایجی دست یابیم که ما را به تصمیمات استراتژیک یا تاکتیک ها مشخص برساند». لنین وقتی به ظهور حالت سرمایه‌داری در متن  اقتصاد جدید می‌پردازد چنین میگوید: «هیچ کتاب راهنمائی برای این مسئله وجود ندارد و حتی یک کلمه از مارکس در این باره نداریم، وی وفات یافت بدون این که تعریف دقیقی از آن بدهد». لنین در دومین کنگره انترناسیونال کمونیستی در ۱۹۲۰ درباره مشکلاتی که سرمایه‌داری در سر راه ساختمان سوسیالیسم بوجود آورده است، اعضای کنگره را از جمله پردازیٰ‌های کلیشه‌ای در این مورد بر حذر می‌دارد و می‌گوید: «این بیهوده است که با مفاهیم و کلیشه‌ها بازی کنیم. پراتیک تنها معیار اثبات واقعی برای این یا آن مسئله است». و باز در سال ۱۹۱۸ می‌گوید: «این انقلاب ما به آن صورت اتفاق نیفتاد که مارکس و انگلس آن را پیش‌بینی کرده بودند. آن شکل کلاسیک را ندارد، قوانین و قواعد مخصوص به خود را دارد و به شکل ویژه خود تکامل مییابد و..».

به همین جهت با کمی احتیاط و افراط می‌توان گفت که هر انقلابی، ویژگی خود را دارد و به راه خود می‌رود.

۴. هستی‌شناسی انقلاب و تاثیر متقابل زیربنا و روبنا

انقلاب کنونی ما هم به راه خود می‌رود و تضادهای مخصوص خود را باید حل کند. در ظاهر قضیه مسائل و مشکلات فرهنگی از قبیل حجاب، سانسور، علم، و… خلاصه تمام مسائل روبنائی در تضاد با حکومت ایدئولوژیک قرار گرفته است ولی موتور محرکه این تضاد (خواسته‌های آزادی و حکومت مذهبی) که هر دو در نظریات کلاسیک مارکسیستی جنبه روبنائی دارند، چون نیروئی که دارد می‌رود تا رژیم را از پا بیندازد و حاضر است برای حل یک تضاد روبنائی بی‌شمار کشته بدهد. پس انقلاب کنونی ایران را نمی‌توان از روی منطق کلاسیک احزاب سنتی کمونیستی استنتاج کرد، بلکه پاسخ به چگونگی انقلاب ایران باید در پرتو شناخت هستی اجتماعی، عوامل گوناگون جامعه نو و روابط آن‌ها با یکدیگر توضیح داده شود. منطق کلاسیک می‌گفت که تضاد بین زیربنا (اقتصاد) و روبنا (حکومت و طبقه حاکمه) است. البته این واضح است که هر هستی اجتماعی از دل شرایط اقتصادی و تولیدی جامعه بیرون می‌زند، ولی ماهیت انقلاب کنونی ایران را نمی‌توان از درون زیربنای جامعه ایران استنتاج کرد (که البته چنین استنتاجی ماهیت هگلی خواهد داشت و نه ماتریالیستی)، در این انقلاب، هستی‌های اجتماعی مادی به صورت انواع گوناگون گرایشات اجتماعی در تضاد و هم‌زیستی با هم خود را آشکار می‌سازد.

 در این که اقتصاد و روابط اقتصادی در نهایت معرف روند تکامل اجتماعی است بحثی نیست ولی این که برای شناخت این هستی‌های اجتماعی و تاثیر متقابل آن‌ها بر هم و تضادهای ناشی از تغییر و تحول آن‌ها پی ببریم، این که باز فقط و فقط به روابط اقتصادی و طبقاتی مراجعه کنیم به نتیجه مطلوبی نمی‌رسیم، مثال این مسئله در این است که زیربنای تکامل تمام بشریت از ابتدای تاریخ تا کنون، مسئله حل تضاد انسان با طبیعت توسط کار انسانی است، ولی اگر امروز کسی بخواهد با همین رابطه توضیح دهد که چگونه آهنگ «برای» به صورت یک نهاد در مبارزه با رژیم در آمده است بی‌گمان موفق نخواهد شد هر چند اگر نتوانیم ماهیت هنر اعتراضی کنونی را توضیح دهیم می‌بایستی به تاریخ گذشته رجوع کنیم ولی امروزه هنر اعتراضی با داشتن ساختمانی مستقل و روند تکاملی مخصوص به خودش وارد مرحله کیفی جدیدی شده که آن را در مقابل رژیم از نظر سیاسی قرار داده است، در این جا دیگر اندیشمندان باید به روح هنر، این هستی اجتماعی امروز آن توجه کنند تا علاوه بر تاثیر آن بر سایر هستی‌های اجتماعی، علمی، ورزشی، دانشگاهی، دبیرستانی، دبستانی و.. برای نو سازی جامعه جدید پی ببرند. به هر حال با صغری کبری کردن‌های چپ سنتی در ایران، شناخت بسیاری از مراتب و مراحل انقلاب ایران نا ممکن باقی خواهد ماند. کلید حل مسئله و ویژگی‌های انقلاب ایران به دست هستی‌های اجتماعی است و نه فلسفه و منطق.

۵. روبنا و زیر بنا، از دیدگاه بنیان‌گزاران فلسفه علمی

بنیان‌گزاران فلسفه علمی به هیچ وجه به جبر گرائی بین زیربنا و روبنا اعتقاد نداشتند، امری که توسط احزاب کمونیست سنتی در گذشته به ویژه در ئوران استالین به آن تاکید می‌شود. اهمیت عناصر روبنا درتکامل و تحول اجتماع همواره مد نظر مارکس و انگلس بوده است، آن‌ها همیشه در پی یافتن رابطه دیالکتیکی بین آن دو بوده‌اند نه ارجحیت بخشیدن به یکی از آن‌ها. انگلس در نامه‌ای به ارنست سیمون بلوخ و فرانتس مهرینگ، حتی با سلاح انتقاد از خود در باره تکامل چنین می‌نویسد: «بنا بر مفهوم ماتریالیستی تاریخ عنصر نهائی تعین کننده در تاریخ تولید و باز تولید زندگی واقعی است، نه من و نه مارکس چیزی بیشتر از این نگفته ایم، اگر کسی این مطلب را چنین تحریف کند که عنصر اقتصاد تنها عنصر تعیین کننده است، وی این نظریه را  به پوچ تبدیل کرده است و جمله‌ای بی معنی و انتزاعی. وضعیت اقتصادی شالوده است، اما عناصر مختلف روبنا هم تاثیر خود را بر چریان تاریخی مبارزه گذاشته و در بسیاری از موارد صورت آن‌ها را تعیین کرده است.کنش و واکنش متقابل بین تمام این عناصر وجود دارد که در آنها تصادفات و حوادث بی‌پایان رخ می‌دهد. حرکت اقتصادی بالاخره خود را به صورت ضروری نمایان می‌سازد».

در انقلاب کنونی ایران ، شعار «زن، زندگی، آزادی»، پای عناصر بی‌شمار هستی‌های اجتماعی مختلف را به مبارزه برای ساختن جامعه جدید به میان کشیده است. حوادث آینده نشان خواهد داد که در این مبارزه عناصر و عوامل روبنائی به چه میزان مهر خود را بر این تحولات خواهد زد.

۶. رشد ناموزون و جهش اجتماعی، انقلابی

عامل مهم دیگری که در تمام مبازات اجتماعی و طبقاتی و ماتریالیستی تاریخ با قدرت تمام عرضه اندام می‌نماید عامل قانون رشد ناموزون است. رشد ناموزون یک از خصلت‌های جاویدان ماده است، و هیچ هستی مادی چه طبقاتی، چه اجتماعی، چه هنری، چه سیاسی…و چه ماده بی‌جان و چه ماده جاندار از آن مستثنی نیست. مثال روشن و بارز این مطلب را به خوبی می‌توان در ظهور چهره‌های علمی جهان مانند نیوتون، داروین، انیشتن و… مشاهده کرد. اختراع ماشین بخار به یک باره موجب انقلاب صنعتی در جهان گردید و تکامل صنعتی جهان را با یک جهش از دوران باستان جدا کرد. امروزه انقلاب دیجیتال و کامپیوتر ها با یک جهش انسان را به دوران جدید بعد از انقلاب صنعتی می رساند و… به هر حال رشد ناموزون و همراه با آن جهش انقلابی تنها راه تکامل جهان مادی است، امری جاویدان که استثنا پذیر نیست.

در انقلاب اجتماعی، سیاسی جامعه ایران هم، با رشد ناموزون بعضی از اقشار ،نهادها، و… روبرو هستیم که بالاخره یکی از آنها به سر کردگی خواهد رسید و جامعه را با یک جهش انقلابی به دوران جدید منتقل خواهد کرد. هستی‌های اجتماعی در رابطه دیالکتیکی با یکدیگر راه را برای رشد ناموزون و جهش اجتماعی و سیاسی جدید باز خواهند کرد. این رشد ناموزون را در یکی از عناصر اجتماعی مانند هنر در امروز به خوبی می‌توان مشاهده کرد. در ایران هنر اعتراضی جدید یک شبه و یک باره متولد شد و راه خود را برای رسیدن به صورت و محتوای جدید می‌گشاید. این رشد ناموزون و این جهش منحصر به این موضوع نخواهد ماند و سایر قلمروهای اجتماع را در بر خواهد گرفت. برای درک همین رشد ناموزون و جهش بهترین راه مراجعه به تکامل موجودات زنده است. بدون شک جهش و گذار ناگهانی همراه با خصلت بحرانی است و به عنوان یک جهش کیفی آنرا می‌شناسیم. اما آگاهی یافتن از این جهش‌ها، وابسته به کشف و عیان شدن شرایط خاص است که تحت آن شرایط امکان ظهور پیدا می‌کند. جهش‌ها به هیچ وجه نتایج منطقی نیستند که سر از یک شرایط انتزاعی در آورند. از نظر مارکس این جهش ها موتوری برای روندهائی هستند که بطور معمول رخ می‌دهند. از طرف دیگر جهش‌ها ناشی از تضادهای درون پدیده است هرچند به صورت یک اصل از هستی خود را نشان می‌دهد بشرطی که در واقعیت شالوده‌ای برای چنین روندهائی باشند. البته تضادهای بین هستی‌های اجتماعی می‌تواند در همزیستی با هم باشند. تضاد بین خصلت مصرفی و مبادله کالا. که این هم‌زیستی هم خود موجب حرکت درونی پدیده است، یعنی باید توجه داشت که تمام تضادها آنتاگونیستی و آشتی ناپذیر نیستند بلکه در یک حرکت رو به جلو پدیده وحدت دارند بطور مثال تضاد هائی که موجب حرکت مکانیکی می‌شود.

نتیجه این که بالاخره روزی تاریخ ماهیت جدید این جنبش انقلابی ایران را روشن خواهد ساخت و به گنجینه دانش سیاسی و اجتماعی بشر خواهد افزود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%b1%d8%a7%d8%ad%d9%84-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%a9%d9%86%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%da%af%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a2/feed/ 0 6823
آبان ادامه دارد! این جنبش انقلابی را سر بازایستادن نیست! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%af%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d8%b1/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%af%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d8%b1/#respond Thu, 17 Nov 2022 09:55:59 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6819 سه سال پیش، در آبان خونین ۹۸، رژیم جمهوری اسلامی، در اقدامی جنایتکارانه، با تعطیل کامل اینترنت، اعتراضات مردم علیه گرانی سوخت را با کشتار حداقل ۱۵۰۰ تن از جوانان مردم، در سکوت خبری در هم شکست. روزهای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان، در لیست روزهای خونین کشورما ایران قرار گرفت. جنایتکاران اسلامی تصور می کردند با کشتار درمانی می توانند مردم حق طلب ایران را خاموش کنند. دو سال بعدی، کرونا به کمک حکومت آمد. در جریان کرونا نیز سیاست حکومت، کشتار درمانی بود. با فتوای رهبر رژیم، ورود واکسن های امریکائی و انگلیسی به کشور ممنوع شد که باعث مرگ چند صد هزار تن از هموطنان شد.

استبداد دینی بی رحم، بر این تصور بود که می تواند با کشتار درمانی بر ناتوانی های خود سرپوش بگذارد. نابودی اقتصادی کشور، نابودی زیست بوم ایران، زن ستیزی عریان و ضدانسانی، بی آیندگی جوانان و بیکاری گسترده آنها، تحمیل الگوی زندگی دوران شترسواری بر مردمی آگاه و به روز نسبت به تحولات اجتماعی و فرهنگی جهان از نتایج سیاست های این رژیم است. اما، بی رحمی آشکار در کشتن دختر مردم ایران مهسا (ژینا) امینی در قرارگاه گشت ارشاد، کاسۀ خشم یک ملت بزرگ را لبریز کرد و قیامی به پا کرد که امروز تمامی اقشار جامعه و چهارگوشه کشور را در برگرفته و جهان را به حیرت و تحسین واداشته است.

برای گرامی داشت یاد جانباختگان روزهای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان ۹۸، به ابتکار مردم کشور، زنان شجاع، جوانان جسور، دانشجویان آگاه، دانش آموزان پرشور، هنرمندان و نام آوران مردم دوست، فراخوان های اعتراضی داده شده و این اعتراضات در اشکال گوناگون آغاز شده است. ما از این فراخوان های ابتکاری مردم ، حمایت می کنیم و شرکت در این اقدامات متنوع و انقلابی در راستای گسترش و تعمیق انقلابی که درجریان است را بسیار مؤثر می دانیم. حاکمیت تا دندان مسلح با نیروهای وفادار واپسگرا و جزم اندیش را، تنها با بسیج گسترده ترین نیرو می توان به عقب نشینی واداشت؛ مقاومت نیروهای مسلح اش را در هم شکست و راه سرنگونی این نابهنگام تاریخی را هموار ساخت و انقلاب اجتماعی مردم ایران را به سرانجام رساند. گسترش اعتصابات کارگری، اعتصاب بازار، تظاهرات گسترده و موردی، نپرداختن قبوض برق و آب و گاز، آنگونه که شورای هماهنگی تشکل های صنفی معلمان درخواست کرده، از اقداماتی است که می توانند بخش های هر چه وسیع تری از مردم را به مبارزات درخشان انقلابی بکشاند.

حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی و گسترده تر کردن شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، از محوری ترین خواست هائی است که می تواند توان جنبش را بسیار گسترده تر سازد. بیش از ۱۵هزار نفر از فعالان کارگری، سیاسی و مدنی، هنرمندان و سینماگران، زنان شجاع و جوانان جسور و بویژه از مردم ملیت های تحت ستم ایران، در شکنجه گاه های استبداد دینی زندانی هستند و جان شان در خطر است. اردوی کار و زحمت، خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی سراسر کشور بدون استثناء و از جمله لیلا حسین زاده، سپیده قلیان، عسل محمدی، مرضیه امیری، نرگس محمدی، نسرین ستوده، آتفه چهارمحالیان، منصوره موسوی، یلدا معیری، نیلوفر حامدی، فائزه براهوئی، جعفر ابراهیمی، محمد حبیبی، رسول بداقی، اسکندر لطفی، مسعود نیکخواه، اسماعیل عبدی، رضا شهابی، حسن سعیدی، داوود رضوی، آرش گنجی، رضا خندان مهابادی، محمد رسول اف، جعفر پناهی، توماج صالحی، سعید هلیچی، سعید مدنی، حسین رونقی و دیگر فعالان و خبرنگاران و هنرمندان و دانشجویان و دانش آموزان زندانی هستیم.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%af%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d8%b3%d8%b1/feed/ 0 6819
تاکتیک های مبارزاتی مردمی کدام ها هستند؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d8%a7%da%a9%d8%aa%db%8c%da%a9-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%db%8c-%da%a9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d9%87%d8%a7-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d8%a7%da%a9%d8%aa%db%8c%da%a9-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%db%8c-%da%a9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d9%87%d8%a7-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9%86/#respond Fri, 11 Nov 2022 14:03:31 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6815 ارژنگ بامشاد

نافرمانی های مدنی، در شرایط کنونی یکی از  کارآمد ترین شیوه های بسیج مردمی است. واقعیت این است که گسترش نافرمانی مدنی، در اشکال مختلف، می تواند در بسیج بیشترین نیرو به میدان مبارزه تاثیرگذار باشد. قدرت سرکوب رژیم تا دندان مسلح، با نیروهای ایدئولوژیک و با تفکرات فاشیستی مذهبی، را  تنها با نیروی میلیونی مردم می توان در هم شکست

مبارزات انقلابی مردم، با موتورهای ده گانه اش، حاکمیت اسلامی و دستگاه های سرکوبش را زمین گیر کرده است. سرکوبگران اسلامی، برای مقابله با این قدرت لایزال مردمی، تنها یک زبان دارند، زبان سلاح، زبان گلوله، زبان تیرباران. درخواست ۲۲۷ نفر از نمایندگان  ولایت فقیه در مجلس، در بیانیه‌ای، با «محارب» خواندن معترضان (که آنها را اغتشاشگران و آشوب‌گران خوانده‌اند)، از قوه قضائیه خواستند حکم «قصاص» (اعدام) را در مورد آنان اجرا کند. پس از آن نیز محسنی اژه ای رئیس قوه قضائیه دستگاه ولایت، از دادستان، معاون اول و دادیاران  خواسته است که احکام شدید و بازدارنده، برای دستگیر شده گان را با سرعت، صادر و اجرا کنند. این زبان  گلوله، نشان می دهد که اقدامات و تاکتیک های مردمی، حاکمیت اسلامی و دستگاه های عریض و طویل سرکوب شان را نگران کرده است.  سیاست ترساندن مردم در حالی صورت می گیرد که رئیس نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه با اشاره به یک نظرسنجی درباره اعتراضات اخیر اعتراف می کند؛ اکثریت مردم از سیاست های حاکمیت ناراضی هستند. او می گوید:« در این نظرسنجی مشخص شده که ۱۰ درصد مردم موافق اغتشاش‌ها هستند. ۵۵ درصد موافق اعتراضات، ۸۳ درصد اصلا در این اعتراضات شرکت نکرده‌اند اما معترض‌اند. ۶۰ درصد مسائل اقتصادی و معیشتی را دلیل این اعتراض‌ها دانسته‌اند و بیش از ۲۰ درصد فساد اداری و اصلاح ساختار را دلیل این اعتراضات دانسته‌اند./ایسنا»

علیرغم سیاست سرکوبگرانۀ رژیم اسلامی، مبارزات مردمی در هشت هفته اخیر با قدرت ادامه داشته است. آنچه بر قدرت و تداوم این مبارزات افزوده، تنوع تاکتیکی و اقدامات بسیار هوشمندانۀ  مردمی است که باعث فرسوده شدن قدرت سرکوب شده است.  تاکتیک های ابتکاری و متنوع مردمی کدام ها هستند؟

یک ـ تظاهرات

اول ـ پرچم پرافتخار جبنش کنونی در دستان  زنان و جوانان قرار دارد. جوانان با ارتباطات درونی خود و با استفاده از شبکه های اجتماعی، با هوشیاری مبارزه را به پیش می برند. نگاهی به حرکت های تاکنونی، نشان می دهد که آنها اساسآ بر سیستم عدم تمرکز، تظاهرات کم جمعیت، محله محور و پراکنده تکیه کرده اند. انتخاب شب ها در هفته های اول و حتی حالا، برای جلوگیری از شناسائی، بسیار با اهمیت است. پراکندگی تظاهرات در شهرهای گوناگون و در محلات مختلف، بر پراکنده و خسته کردن نیروی سرکوب تاثیر بسیار زیادی داشته است. با موج گسترده دستگیری ها، به دنبال شناسائی های فعالان یا مبارزان میدانی، حرکت ها اشکال جدیدی به خود گرفته است. در کنار تظاهرات خیابانی شبانه، جنگ و گریز با نیروهای سرکوب در محلات، شکل برجسته تری به خود گرفته است. روشن کردن آتش در محلات، سپردن  روسری ها به شعله های آتش و رقصیدن به دور آتش با سر دادن سرود و فریاد شعارهای زیبای انقلابی، به این رزم پرشور، جلوه ای خاص بخشیده است.  این امر در شهرهای بزرگ کردستان از ویژگی و برجستگی بیشتری برخوردار است.  به دیگر سخن تظاهرات خیابانی پراکنده و ضربتی، مستمر و فرسایشی،  یکی از تاکتیک های موثر مبارزات مردمی است.

 دوم ـ حالا پرچم تظاهرات ضربتی و فرسایشی در دستان دختران و پسران دانش آموز است که پس از پایان کلاس های درس، درس رزمندگی به همگان می دهند. ورود دانش آموزان به حرکت های مردمی، تظاهرات را به صبح ها و روزها کشانده است. پراکنده بودن مدارس و تظاهرات پس از تعطیلی کلاس ها، در چارچوب تظاهرات پراکنده صورت می گیرد. آماده سازی تظاهرات در مدارس به نیروی شورشی نسل جوان، قدرت فوق العاده ای بخشیده  است. مقاومت گسترده دختران در مدارس در برابر حجاب اجباری، از سر برداشتن مقنعه و درگیری و جنگ مدام با حراست و آن بخش از معلمانی که با حاکمیت همکاری می کنند همراه با استقرار نیروهای سرکوب در کنار مدارس، نقش و اهمیت مدرسه در انقلاب کنونی را به شکل گویائی نشان می دهد. این ظرفیت شورشی، پس از تعطیل مدارس، به تظاهرات خیابانی جان تازه ای می بخشد و در تظاهرات شبانه نیز نقش پررنگی ایفا می کند.

سوم ـ  تظاهرات دانشجویان در دانشگاه ها را نیز باید یکی از تاکتیک های مؤثر در مبارزات کنونی ارزیابی کرد. دانشجویان جدا از دیگر تاکتیک های مبارزاتی که در پیش گرفته اند، به تظاهرات در درون محوطه های دانشگاهی اهمیت ویژه ای داده اند. محیط دانشگاه، محیط هویت آنها، محیط همگرانی و ایجاد همدلی است. گزارشات زیادی از تظاهرات دانشجویی با شعار دادن ها و سرود خواندن ها،  در شبکه های اجتماعی منتشر شده است. گستردگی دانشگاه های سراسر کشور و وزن دختران دانشجو در میان دانشجویان، وزن شعار «زن، زندگی، آزادی» را به شدت بالا برده است. پرچم داری دانشجویان در یک ماه اخیر، به جنبش اعتراضی و تظاهرات خیابانی جان، تازه ای بخشیده است و شعله های رزم کنونی مردم ایران را علیرغم سرکوب های وحشیانه، فروزان نگه داشته است.

چهارم ـ حمایت  گستردۀ بوق های ممتد ماشین ها در خیابان ها از تظاهرات خیابانی، چه شبانه و چه روزانه، از دیگر تاکتیک های مردمی است. حجم عظیم حضور اتوموبیل ها در مناطق تظاهرات و گردهم آئی ها، با راهبندان های گسترده و بستن خیابان های اصلی، به محافظت از تظاهرکنندگان کمک می کنند. آن ها با بوق های ممتدشان، همزمان، اعصاب نیروهای سرکوب را خط خطی می کنند. واقعیت این است که حمایت از طریق ایجاد راهبندان و بوق زدن، در مراحل اولیه جنبش نقش کمک کننده خواهد داشت، اما در روند توده ای تر شدن این جنبش، این جمعیت عظیم که همدلی و همراهی خود با تظاهرات را نشان می دهند، خود به نیروی تظاهرات اضافه خواهند شد. 

پنجم ـ شعارهای شبانه در محلات گوناگون، تاریکی شب را می شکند و فروغ مبارزه را به گوش همگان می رساند. شعارها و فریادهای در هم گره خورده جمعیت انبوه، در تاریکی شب، از پنجره های خانه ها و ساختان های سر به فلک کشیده، به صورت مستمر و در شهرهای گوناگون، به گسترش جنبش کمک کرده ، نیروی همبستگی را تقویت نموده و تمرکز نیروهای سرکوب را بر هم زده است. این شعارهای شبانه، امکان پیوستن همگان به جنبش محله محور را تقویت کرده است. به دنبال این اقدامات تحسین برانگیر در بسیاری از محلات، گردهم آئی ها و تظاهرات ساکنان محلات و ساختمان های مجتمع های بزرگ نیز شکل گرفته است. آنها در شب ها، پس از فراغت از کار، در محل زندگی خود، در کنار هم، همبستگی مبارزاتی را تجربه می کنند و به دیگران می آموزانند. نقش و بازتاب این اقدامات محله محور، آنچنان بوده است که نیروهای امنیتی، چماقداران مسلح و قمه بدستان وقیح خود را به محلات فرستاده اند تا خشم خود علیه مردم را به نمایش بگذارند و به خیال خود، مردم را بترسانند. باید به این نکته توجه کنیم که اگر اعتراضات به محله ها کشیده شود  و گسترش یابد، امکان ضربه زنندگی اش بسیار بالا خواهد بود و می تواند جای خالی اعتصابات را پر کند. نارضایتی ها وقتی به  مناطق پائین شهر کشیده می شوند، مردم نمی تواند از ممر معاش شان مایه بگذارند، از این روست که اعتراضات محله محور، به خوبی می تواند جای اعتصابات محل کار را پر کند.

دو ـ اعتصابات

۱ ـ اعتصاب های عمومی یکی از دیگر از تاکتیک های مبارزاتی مردم در شرایط کنونی است. این اعتصابات شامل اعتصاب عمومی بازارهاست که تاکنون در کردستان و در دیگر شهرها همچون تهران، اصفهان، مشهد، خاش و زاهدان  اتفاق افتاده  و گاه تداوم نیز دارد. منسجم ترین اعتصاب بازاریان در مناطق کردنشین بوده است که با توجه با تجارب گسترده آنها قابل فهم است. اعتصاب عمومی بازاریان، هم به دلیل همبستگی با جنبش مردم و هم به دلیل وضعیت نگران کننده اقتصادی، یکی از بازوهای قدرتمند جنبش مردمی است. روشن است که سازماندهی اعتصاب،  شبکه های درونی بازار را هم شکل میدهد و هم تقویت می کند. همبستگی میان آن ها را تقویت می کند، امکان کمک به همدیگر را افزایش می دهد و قدرت مقاومت آنها را بالا می برد و هم  زمان پیوند آنها با مردم و مشتری هایشان را مستحکم تر می سازد. توجه داشته باشیم که بازار، همواره یکی از پایگاه های حاکمیت در سال های گذشته بوده است. بستن مغازه ها که آدرس مشخصی دارند و صاحبان شان شاخته شده اند، نشان از ظرفیت بالای مبارزاتی و خشم فروخفته ای دارد که از کارد به استخوان کسبه بازار رسیدن، خبر می دهد. این نیروی عظیم به تدریج و آرام، علیه حاکمیت استبدادی که اقتصاد کشور را به ورشکستگی کشانده، به پا خاسته است.

۲ ـ اعتصاب معلمان ، هر چند در اعتصاب دو روزه اول با توجه به تعطیلی مدارس در آن روزها بازخورد زیادی نداشت، اما در اعتصاب هفته دوم مهرماه  توانست اتحاد میان معلمان و دانش آموزان را به شکل وسیعی به نمایش درآورد. تاکتیک یک هفته ای درس مبارزه و اعتصاب در کلاس ها، بسیار درخشان عمل کرد. اقدام به اعتصاب و تحصن در مدارس و تبدیل کلاس های درس به محل درس مبارزه برای زندگی بهتر، یکی از مؤثرترین اقداماتی بود که پیوند معلمان و دانش آموزان را بیش از پیش تقویت کرد. معلمان وابسته به رژیم و حراست را منزوی ساخت.  کار را به جایی کشاند که نیروهای حراست و برخی از مدیران مدارس مجبور شدند به نیروی سرکوب متوسل شوند. اعتصابات و تحصن های معلمان از آن رو اهمیت دارد که این ارتش یک میلیونی، که اصلی ترین نیروی متشکل طبقه کارگر ایران است،  با ارتش پانزده میلیونی دانش آموزان در ارتباطی روزانه قرار دارد و از آن طریق با میلیون ها  خانواده دانش آموزان نیز پیوند می خورد و سراسر کشور، ازکلان شهرها تا شهرهای کوچک و از روستا ها  تا کوهپایه ها را در بر می گیرد. اعتصاب معلمان به عنوان متشکل ترین و سازمانیافته ترین بخش طبقه کارگر، می تواند تاثیر بسیار بالائی بر دیگر بخش های طبقه کارگر داشته باشد.

۳ـ اعتصاب دانشجویان، هم یکی از اساسی ترین حرکت های جنبش در شرایط کنونی بوده است. سازماندهی اعتصاب در دانشگاه های مختلف و حرکت درخشان برای جلوگیری از جداسازی جنسیتی به جنبش «زن، زندگی، آزادی» معنای بیشتری بخشیده است. روشن است که دانشجویانی که در روزها در دانشگاه مبارزه می کنند، شب ها در کنار جوانان، خیابان ها را به اشغال خود در می آورند. اعتصابات گسترده  دانشجویان در دانشگاه های گوناگون سراسر کشور، آنچنان نقشی بازی کرده است که پس از سخنان سردار سلامی و اعلام “پایان” اعتراضات، سرکوب خشن دانشجویان در دستور قرار گرفت. اما این موج سرکوب، خیلی زود با گسترش موج اعتصابات دانشجویی در دانشگاه های مختلف با شکست سختی روبرو گشت. از سوی دیگر اعتصابات و مبارزات دانشجویی که با دستگیری ها و اخراج ها و ممنوع الورود کردن ها و تعلیق ها، از سوی حاکمیت روبرو شده، باعث جلب حمایت استادان از دانشجویان شده است. بیانیه های حمایتی استادان از دانشجویان و در اعتراض به امنیتی کردن فضاهای آموزشی کشور، نشانۀ رشد همبستگی های جدید میان استادان و دانشجویان است و مقدمه بارپس گیری دانشگاه ها و فضاهای آموزشی، از آموزش ایدئولوژیک و پادگانی است.

۴ ـ اعتصاب کارگران ، اعتصاب کارگران پروژه ای نفت و پتروشیمی در شهرهای جنوب با طرح خواست های سیاسی و حمایت از جنبش های مردمی، گام نخست حضور کارگران به عرصه مبارزات سراسری و ازادیخواهانه بود. به دلیل قطع شدید اینترنت، اطلاع دقیقی از این اعتصاب و گستردگی آن و میزان تهاجم رژیم به آنها بدست داده نشده است. با این حال دستگیری بیش از ۲۵۰ کارگر پروژه ای و تمرکز نیروهای سرکوب در مناطق اعتصاب، مانع از گسترش آن شد. روشن است که اعتصابات کارگری، اقدامی نیست که به راحتی بتوان آنها را سازماندهی کرد. تفاوت تظاهرات و اعتصاب کارگری در این است که در اعتراضات خیابانی، فرد، زمان، مکان، و نحوه اعتراض در دستان تظاهرکننده است و می تواند مدام از خود تحرک و ابتکار نشان دهد. تظاهرات و اعتراضات از منطق ضربه  و گریز تبعیت می کند و به پیش می رود. اما اعتصابات منطق ویژه ای در سازماندهی دارند. اعتصاب سیاسی باعث می شود که هویت اعتصاب کنندگان شناسائی شود. هم زمان اعتصاب با معیشت آن ها  درگیر می شود. توجه داشته باشیم که در کشوری همچون ایران که نه از تشکل فراگیر رشته ای خبری هست و نه از صندوق اعتصاب سخنی در میان است، اعتصاب به معنای از دست دادن حقوق روزانه است که چرخ های معیشت خانوار را می چرخاند. این نکته ای است که بسیاری از آن هائی که به راحتی فراخوان  اعتصابات سراسری می دهند به منطق آن توجه نمی کنند.

۵ ـ اعتصابی در میان کامیون داران جنوب نیز صورت گرفته است. اما در این دور از مبارزات مردمی هنوز از حضور مؤثر حمل و نقل جاده ای و حمل و نقل شهری و ریلی خبری نیست. روشن است که اعتصاب در این رشته از کار، از همان منطق اعتصاب در محیط های کارگری تبعیت می کند. روشن است که اگر کارگران و کارکنان حمل و نقل نیز به اعتصاب بپیوندد، قدرت جنبش مردمی بسیار وسیع و کمرشکن خواهد شد. اما توقع این امر در مراحل آغازین جنبش، توقع نابجایی است. تنها کسانی که خواهان تازاندن بی منطق جنبش با اهداف خاص هستند، مدام دم از اعتصابات سراسری می زنند. اعتصابات سراسری کارگری و کارگران حمل و نقل از منطق خاصی تبعیت می کنند که در روند رشد و گسترش جنبش شکل خواهند گرفت  و آنگاه است که کمر دستگاه سرکوب و حاکمیت استبداد را در هم خواهند شکست.

۶ ـ اعتصاب و اعتراض پزشکان کشور در بیمارستان های گوناگون، یکی از مهمترین اقدامات پزشکان در هفته های اخیر بود. پزشکان بنا به سوگند پزشکی خود در برابر سوءاستفاه وقیحانه دستگاه های سرکوب از بیمارستان ها برای دستگیری زخمی ها و یا استفاده از آمبولانس ها برای دستگیری مبارزان به شدت اعتراض کردند. برخی با استعفاء، اعتراض خود را بیان کردند. برخی با سخنرانی ها و بیان حقایق، پرده ازجنایات رژیم برداشتند. دامنه اعتراضات به گونه ای بود که دستگاه سرکوب اقدام به بازداشت تعدادی از معروفترین پزشکان کشور کرد. جامعه پزشکی و کادر بهداشت و درمان، با وضعیت دهشتناک سرکوب از نزدیک آشنا هستند. آن ها به دلیل درگیری روزانه شان با زخمی های تیراندازی ها و برخوردهای خشن باتوم بدستان و قمه بدستان رژیم، که برای مداوا به بیمارستان ها و درمانگاه ها اعزام می شوند و با اقدامات نیروهای امنیتی در دستگیری زخمی ها و یا بازجوئی ها در تخت بیمارستان ها آشنا هستند. از این رو، این نیروی میلیونی، می توانند در افشای جنایات حاکمیت نقش برجسته ای داشته باشند و با اعتراض خود، از تبدیل بیمارستان ها و درمانگاه ها، به شکنجه گاه های نیروهای امنیتی جلوگیری کنند.

۷ـ  اعتصاب و اعتراض وکلا یکی دیگر از عرصه های اعتراضی است. وکلای شجاع در اقدامی جمعی در برابر کانون وکلا جمع شدند و به اقدامات غیرقانونی حاکمیت اعتراض کردند. وکلای شجاع کشور بیش از دیگران از میزان نقض آشکار حقوق اساسی مردم حتی در چهارچوب قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی، اطلاع دارند. آنها به اشکال مختلف خواهان ایفای نقشی مؤثر در دفاع از حقوق بازداشت شدگان  هستند، اما سیستم قضائی حکومت اسلامی که بازوئی از دستگاه سرکوب مردم است، به سرکوب وکلا نیز می پردازد. بسیاری از وکلا، هم در شرایط کنونی و هم در گذشته در کنار موکلان شان  در زندان های جمهوری اسلامی به سر برده اند. نقش و جایگاه وکلا در دفاع از حقوق مردم و بویژه آشنائی شان به حقوق قانونی مردم، اهرمی است که می تواند در دفاع از حقیقت و حقانیت مبارزات مردمی برای احقاق حقوق انسانی شان، بسیار کمک کننده باشد.

سه ـ نافرمانی های مدنی

نافرمانی های مدنی، در شرایط کنونی یکی از  کارآمد ترین شیوه های بسیج مردمی است. واقعیت این است که گسترش نافرمانی مدنی، در اشکال مختلف، می تواند در بسیج بیشترین نیرو به میدان مبارزه تاثیرگذار باشد. قدرت سرکوب رژیم تا دندان مسلح، با نیروهای ایدئولوژیک و با تفکرات فاشیستی مذهبی، را  تنها با نیروی میلیونی مردم می توان در هم شکست. اقدامات زودرس مسلحانه، تهیج مردم به واکنش های نظامی و رهنمود به کشتن و اقدامات انتقام جویانه، نه تنها، قدرت توجیه اقدامات سرکوبگرانه رژیم را افزایش می دهد و به دستگاه های تبلیغاتی شان خوراک می رساند، نه تنها در توازن قوای کنونی، به ضرر جنبش مردمی تمام می شود و فضا را ملیتاریزه می کند، نه تنها رژیم را قادر می سازد هواداران خود را متحدتر سازد،  بلکه  با بالا بردن  هزینه مبارزه ، از توده ای شدن مبارزات مردمی  جلوگیری می کند. جلوه های نافرمانی مدنی در بخش های گوناگون فعالیت های اجتماعی از دیگر بازوهای تاکتیک های مبارزاتی مردم است. برخی از نمونه های نافرمانی مدنی را می توان در اشکال زیر مشاهده کرد که مردم به شکل درخشانی آنها را به کار گرفته اند.

الف ـ اولین گروه در راه اندازی نافرمانی مدنی را می توان در میان هنرمندان و سینماگران دید. برداشتن روسری از سر و انتشار فیلم ها از خود، بدون روسری و در همبستگی با اعتراضات سراسری ، خشم حاکمیت را برانگیخته است. دلنوشته های هنرمندان، سینماگران  و کارگردانان در پیج های شخصی و امتناع از همکاری با دستگاه ایدئولوژیک سینمائی و فرهنگی رژیم، اقدام بسیار تاثیرگذاری بوده است. این اقدام، مراسم فیلم های مستند را فلج کرد و به احتمال زیاد بساط فیلم فجر را نیز بر هم خواهد زد. قطع همکاری با صدا و سیما و سازمان سینمائی اوج  و دیگر ارگان های تبلیغاتی دستگاه فاشیستی، یکی دیگر از اقدامات این بخش از فعالان عرصه هنر و سینماست. آنها به دلیل نقش بسیار برجسته ای که در ذهنیت مردم دارند، با این اقدام شان، به مردم پیوستند و بر شور و شعف مردم افزودند.

ب ـ موج حمایت از جنبش مردمی در میان فوتبالیست ها و ورزشکاران نیز بسیار چشمگیر بوده است. آن ها با دلنوشته های خود، همراهی شان با جنبش مردم و با جان باختگان جنبش انقلابی را  نشان دادند. این دلنوشته ها  در شبکه های اجتماعی، با توجه به تعداد گسترده و وسیع دنبال کنندگان شان، نقش مهمی در رشد و گسترش همبستگی ملی ایفا کردند. آنها با بستن مچ بندهای سیاه، سکوت همراه با خشم در مراسم اعطای کاپ های پیروزی و یا تقدیم کاپ سوپر جام فوتبال ایران به زنان کشور و خانواده های عزیز از دست داده، از سر برداشتن روسری در مسابقات جهانی، سکوت بدون شادی در موقع گرفتن کاپ های پیروزی و اقدامات نمادین حمایت خود از جنبش «زن، زندگی، آزادی» را در میادین جهانی ورزش، نشان دادند  و تاکید کردند که  از مردمند و با مردمند. این امر خشم گسترده دستگاه سرکوب را به دنبال داشته است. این نوع اقدامات درخشان ورزشکاران، زمینه بازپس گیری میدان های ورزشی و پاک کردن آن از سلیقه های ایدئولوژیک در ورزش است.

ج ـ عرصه دیگر نافرمانی مدنی، مقاومت خانواده های عزیز از دست داده در برابر فشارهای نیروهای امنیتی  است.  نیروهای امنیتی از آن ها می خواهند تا  پیرامون مرگ عزیزانشان سکوت کنند، یا قتل عزیزان شان توسط نیروهای مسلح رژیم را به بیماری های زمنیه ای تا خودکشی نسبت دهند. خبرهای بسیار روشنی به صورت مرتب پخش می شود که مقامات امنیتی رژیم به شرطی  جنازه عزیزان مردم را تحویل می دهند که پیکر آنها را بدون سرو صدا دفن کنند. اما این تلاش ها با شکست مدام روبرو شده است. برگزاری گسترده مراسم خاکسپاری شهدا و برگزاری وسیع مراسم چهلم جانباختگان به یکی از مهمترین عرصه های نافرمانی تبدیل شده است. مراسم چهلم مهسا امینی  حدیث نجفی و دیگر شهدا در سراسر ایران،  نشان داد که این تاکتیک تا چه حد می تواند تجارب انقلاب ۵۷ را به انقلاب امروز ایران منتقل نماید و گسترش دهد.

د ـ شعارنویسی، یکی از دیگر از تاکتیک های نافرمانی مدنی توده ای است. امروز خیابان های بسیاری از شهرها پر شده است از شعارهای زییای جنبش مردم ایران. این شعارنویسی ها، پیام انقلاب مردم را به همگان می رساند، بدون آن که هزینه ای برای دیگران ایجاد کند. تلاش ماموران رژیم برای پاک کردن شعارها، به دلیل گستردگی شعار نویسی های ابتکاری، با شکست کامل روبرو شده است. گویا آن ها از یاد برده اند که «ننگ، با رنگ پاک نمی شود». در کنار شعار نویسی روی دیوارها، قله های کوه ها، درختان، ستون ها، تخته سیاه های کلاس  های درس، جعبه اعلانات آگهی ها، اسکناس ها و بسیار مکان های ابتکاری دیگر، شاهد آویزان کردن بنرهای مزین به شعارهای انقلاب مردم و بویژه شعار «زن، زندگی، آزادی» هستیم.

ه ـ تحریم خرید کالاهای شرکت هایی که با نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی و نهادهای سرکوب رژیم همکاری می کنند، یکی دیگر از عرصه های نافرمانی مدنی است. این اقدام بسیار درخشان، از یک سو، هزینه بر نیست، به سرعت توده ای می شود و هم زمان ضربه سنگینی به این شرکت ها وارد می آورد. در شرایط کنونی، تحریم محصولات یکی از شرکت هایی که گفته می شود با نهادهای سرکوب همکاری داشته است، آنچنان تاثیرگذار بوده است که مجبور شده اند این همکاری را کتمان کنند و یا بیکار شدن کارگران شرکت را بهانه قرار دهند و از مردم بخواهند که دست از تحریم خرید کالاهایشان دست بردارند. گسترش چنین نافرمانی های مدنی، بسیاری از شرکت هائی که با نهادهای امنیتی رژیم همکاری می کنند را به فکر بازخواهد داشت و باعث تجدید نظر در سیاست هایشان خواهد شد و به شبکه مالی هواداران رژیم ضربات جبران ناپذیری خواهد زد.

و ـ تحریم مراسم حکومتی، یکی از دیگر از جلوه های کارآمد نافرمانی مدنی است. نمونه بسیار درخشان آن را در امتناع دختران دانش آموز مدارس در اردبیل مشاهده کردیم که به جنایت قتل اسرا پناهی منجر شد. پیش از این نیز تحریم همراهی جمعیت تماشاچیان فوتبال  با سرود «سلام فرمانده»، در زمانی که تلاش شده بود آن را در زمین فوتبال پخش کنند، از نمونه های جالب نافرمانی مدنی بود که بسیار نیز خبرساز شد و رسوایی بزرگی برای سازماندهندگانش به دنبال داشت. حالا دیگر تحریم مراسمی حکومتی از سوی هواداران رژیم نیز، برای سران حکومت مسئله ساز شده است. خلوت شدن شدید نمازجمعه ها، نشان از این رویگردانی دارد.

ز ـ فیلم گرفتن از هر حادثۀ تاثیرگذار و ارسال آن به گروه های نزدیک و ایجاد شبکه توده ای از شهروند ـ خبرنگاران ، عرصه دیگر نافرمانی مدنی است. حاکمیت استبدادی در تلاش است که از طریق وزیر قطع ارتباطات و صیانت مدام اینترنت در جال مرگ، امکان خبررسانی را از مردم بگیرد و سرکوب در سکوت را به پیش برد. این سیاست رژیم با قدرت مردمی و با نافرمانی گسترده و توده ای در هم شکسته شده است. این اطلاع رسانی بی همتا، جهان را نیز شگفت زده کرده است. حتی رسانه های فارسی زبان قدرت های خارجی، اساسآ به این خبررسانی های توده ای وابسته شده اند و با نگاه و سیاست خود آنها را انعکاس میدهند. حال که حاکمیت، صدا و سیما را با بازوی ایدئولوژیک سرکوب تبدیل کرده و بازجو ـ خبرنگارانش ، رسوا شده اند، مردم خود شبکه توده ای و بسیار مؤثر خبررسانی ایجاد کرده و دیوار سکوت را در هم شکسته اند.

تاکتیک های سرکوب استبداد دینی

یکم ـ نیروهای سرکوب رژیم در گام نخست روی شناساسی فعالان و دستگیری های گسترده متمرکز شده اند. دستگیری پیشگیرانه فعالان شناخته شده و فعالان تاثیرگذار برای آن بوده تا جنبش را از نیروهای محلی پیشگام و سازمانده محروم سازند. این تاکتیک از اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ تاکنون به شگل گسترده تری جریان داشته است. اما شمار گسترده دستگیرشدگان نه تنها تاثیر مرعوب کننده و بازدارنده ای نداشته، بلکه گروه گروه نیروهای تازه نفس وارد میدان میشوند. طبق آمار اولیه  تا کنون نزدیک به بیست هزار نفر از جوانان و مردم کشور دستگیر شده اند. موج دستگیری ها تنها شامل مبارزان خیابانی نمی شود، بلکه به شکل گسترده ای به دستگیری فعالان دانشجویی، معلمان شریف، کارگران معترض، نویسندگان، روزنامه نگاران و خبرنگاران روی آورده اند.

دوم ـ شلیک به مبارزان و کشتن آنها یکی از کثیف ترین شیوه های نیروهای سرکوب است.  این شیوه جنایت کارانۀ و عامدانۀ  کشتار، می خواهد این پیام را به مبارزان و مردم بدهد ؛ فردا، نوبت تک تک شماست. با نگاهی به شهدای تاکنونی، می توان به این نتیجه رسید که بسیاری از این فعالان، از قبل شناسایی شده بودند. نیکا شاکرمی، حدیث نجفی،  سارینا اسماعیل زاده، اسرا پناهی، نسرین قادری، مهران شهیدی، ……. چهره های شناخته شده دنیای یوتیوب یا شبکه های اجتماعی بوده اند که ما از آنها خبر نداشتیم، اما دستگاه امنیتی رژیم آنها را به خوبی می شناخته است. به نظر می رسد که هدف رژیم در کشتار، شکار چهره های تاثیرگذار و الگوهاست. نکته مهم آن است که بسیاری از تیراندازی ها و زدن تیرخلاص به مبارزان در خیابان ها، توسط نیروهای لباس شخصی و بسیجی های مسلح صورت می گیرد. گفته می شود که بسیاری از نیروهای بسیجی و لباس شخصی که در مساجد محله ها سازماندهی شده اند، اکنون مسلح شده و فرمانِ آتش به اختیار گرفته اند. جدا از شلیک های مستقیم، زدن با تفنگ های ساچمه ای و گاز اشک آور و گاز فلفل به میزان گسترده ای به کار گرفته می شود.

سوم ـ سیاست سرکوبگرانه رژیم هر چند در سراسر ایران با نگرانی، ترس و گاه احتیاط همراه هست، اما در زاهدان و سنندج یعنی در مناطق ملی سنی مذهب با شقاوت و بیرحمی غیرقابل باوری به پیش برده شده است. در اینجا نشان داده می شود که تفکر نفرت انگیز مذهبی شیعه،  علیه  سنی ها، در تصمیم گیری ها نقش اساسی داشته است. اگر چه در بسیاری از شهرهای ایران، گلوله های ساچمه ای، بیشتر به کار گرفته شده است، اما در مناطق ملی کردستان و بلوچستان و خوزستان، به کارگیری گلوله های جنگی، آن هم با هدف گرفتن سر، سینه و قلب مردم از طرف تک تیراندازان  رژیم،  باعث کشتار وسیع هموطنان مان شده است. کشتار در جمعۀ خونین زاهدان و جمعۀ خاش، نمونه های برجسته ای از این شیوه جنایتکارانه سرکوب است که جان نزدیک به یک صد و پنجاه نفر را گرفته است. این شیوه کشتار، نشاندهنده نگرانی شدید حاکمیت از قدرت انفجاری نارضائی مردم در مناطقی است که هم از ستم عمومی حکومت، هم از ستم ملی و هم  از ستم مذهبی رنج می برند. آنها با چنین کشتارهائی تلاش می کنند با اقدامات پیشگیرانه، مانع انفجار بشکه های باروت در مناطق ملی شوند. جنایت کاران بر این باروند که با این اقدامات غیرانسانی، نه تنها پایه حمایتی خود را بحرانی نمی کنند، بلکه آنها را متحد تر می سازند. اتهام تجزیه طلبی و اتهام  تماس با نیروهای مسلح  یا همسوئی با قدرت های خارجی، چاشنی تبلیغاتی این اقدامات وحشیانه بوده است. نباید از نظر دور داشت که هدف ویژه ای که دستگاه های امنیتی در اقدامات جنایتکارانه در کردستان و بلوچستان ، دنبال می کند، تحریک کردها  و بلوچ ها به دست بردن به سلاح و راه اندازی جنگ منطقه ای و قومی است. اما هوشیاری سازمان ها و احزاب و مردم این دو استان، تاکنون این نقشه شوم را نقش بر آب کرده است.  با تهدیدات سران سپاه علیه عربستان، به نظر می رسد برنامه راه اندازی یک جنگ خارجی برای منحرف کردن مبارزات مردم و سرکوب آنها، هنوز از دستور خارج نشده است.

چهارم ـ علیرغم کشتار سازمانیافته ، رژیم از واکنش مردم به این جنایات وحشت زده است . برخلاف دهه شصت که با افتخار کشتار می کرد و در روزنامه ها اعلام علنی می کرد، حالا باید به سناریونویسی روی آورد. جنایتکاران،  بازی را به شدت باخته اند. تلاش برای اعتراف گیری های اجباری و فشار بر خانواده ها، دیگر کسی را گول نمی زند. از سوی دیگر تلاش سازمانیافته به کشتار زندانیان در زندان ها از طریق ایجاد آتش سوزی در زندان لاکان رشت و زندان اوین تهران، نشان داد که حاکمیت در تلاش است زندانیان را از طرق غیرمعمول از میان بردارد. آن ها قادر نیستند که جنایتی همچون قتل عام تابستان ۶۷ را به شکل آشکاری سازمان دهند از این رو به شیوه های رذیلانه تری روی آورده اند. آن چه تاکنون اتفاق افتاده، قتل های موردی و هدفدار است و هنوز  قتل عام گسترده همچون کشتار آبان ۹۸ را آغاز نکرده اند، زیرا به شدت از واکنش توده ای مردم هراسان هستند.

پنجم ـ به کارگیری نیروهای کودکان کار در لباس سرکوبگران یا احضار بخش بازنشسته نیروی انتظامی نشان می دهد که دستگاه سرکوب با کمبود نیرو روبرو شده است . از سوی دیگر سران رژیم و نهادهای  تصمیم گیر نسبت به ورود ارتش در سرکوب، نگرانی بسیار شدیدی دارند. علیرغم حمایت های لفظی سران سپاهی ارتش از نیروی انتظامی و امنیتی، هنوز از نیروهای ارتش، به طور وسیع، در سرکوب استفاده نشده و این نکته مهمی است. نباید از نظر دور داشت که حاکمیت نگران آن است که به خیابان  آوردن ارتش می تواند باعث ریزش پایه های ارتش و پیوستن آنها به مردم شود. نباید از نظر دور داشت که ارتش، نیروی مسلح غیر خودی و ناتنی است که به موازات سپاه قرار دارد. آن ها نیک می دانند که این نیروی موازی و غیرخودی، از اعتماد سران نظام بر خوردار نیست.

ششم ـ یکی از بارزترین شیوه های سرکوب، متهم کردن مبارزان، روزنامه نگاران، خبرنگاران و نویسندگان و وکلا، به همکاری و همسوئی با قدرت های خارجی است. بیانیه مشترک سی صفحه ای وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، این امر را به شکل برجسته ای نشان داده است. حاکمیت اسلامی در تمامی چهل و چهار سال حکومتش، از این حربه کثیف استفاده کرده است. حاکمیتی که بنیانگذارش مدعی بود «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»، حالا رهبر و سازمان های اطلاعاتی اش می خواهند این باور را در میان هواداران خود جا بیاندازند که همه این اعتراضات مردمی، کار آمریکا و همراهانش هست. این سیاست اوج ورشکستگی  و درماندگی حاکمیت را نشان می دهد.

نتیجه گیری

تاکتیک های متنوع و توده ای مردم و تداوم مبارزات، که اکنون هفتۀ هشتم را پشت سر می گذراند، حاکمان رژیم را به  درماندگی جدی دچار کرده است. حاکمیت نه تنها از واکنش توده ای مردم به شدت وحشت دارد، بلکه  حتی از واکنش مراجع تقلید وابسته به خود و مقلدانشان و بخش به اصطلاح “عدالت خواه” پایه حمایتی خود نیز  بسیار نگران است. این آن نکته کلیدی است که نسبت به صدور  فرمان سرکوب خشن و قتل عام بی مهابا با تردید و تزلزل عمل می کند. راه اندازی کشتار برای متوقف کردن مبارزات مردم، نیاز به حضور ارتش را نیز به طور جدی مطرح می سازد، اما دستگاه رهبری رژیم، به بدنه ارتش اعتماد ندارد و نگران واکنش آنها در صورت حضور آنها در خیابان نیز هست. اگر چه حاکمیت به دلیل این وضعیت، سیاست سرکوب هدفمند و مستمر و نه قتل عام متمرکز و با سرعت را در پیش گرفته است، اما از آن سو، توان عقب نشینی روشن و مؤثر را از دست داده است.  زیرا اکنون نیک می داند که هر نوع عقب نشینی، به دلیل تاخیر در عقب نشینی، با پیشروی و جسارت بیشتر جنبش مردمی روبرو خواهد شد.  دستگاه ولایت و ارگان های تحت امرش، حتی توان همسو کردن نیروهای اصلاح طلب برای نجات حاکمیت شان را نیز به تدریج از دست می دهند. حالا اصلاح طلبان، بر خلاف گذشته، به خواست های حداقلی راضی نمی شوند. بسیاری از آنها، شرط همسوئی را، تغییرات اساسی در ساختار قدرت و اصلاح قانون اساسی را می دانند..

فلج تصمیم گیری و درماندگی حاکمیت یکپارچه و در نتیجه، فرسایشی شدن جنگ،  فرصت بزرگی به جنبش مردمی می دهد که خود را بیش از پیش سازمان دهد و متحد و یک پارچه سازد. این فرصتی است که جنبش مردمی قادر خواهد بود، دستاوردهای تاکنونی خود، همچون برداشتن روسری و حذف گشت ارشاد، تسخیر فضای خیابان، مدارس، دانشگاه ها و نفی قدرت ایدئولوژیک در این فضاها را تثبیت کند.  نهادهای پایه و تشکل های مستقل خود در کارخانجات و بنگاه های بزرگ خدماتی، در حمل و نقل شهری، بین شهری، ریلی  هوایی،  در مدارس و دانشگاه ها، در ادارات و  بیمارستان ها، در محلات و شهرک ها را بوجود آورد، یا تشکل های موجود را تقویت کند. هم زمان موتور های گوناگون پیش برنده انقلاب را همسو و هماهنگ سازد. تاکتیک های مبارزاتی و  اشکال گوناگون نافرمانی مدنی را به هم پیوند زند. از این طریق نیروی عظیم انقلابی مردم را به میدان آورد و قدرت سرکوب رژیم را فلج کرده و از کار بیاندازد. تداوم این مبارزه و فرسایشی شدن جنگ میان مردم و حاکمیت، در شرایطی که انزوای جهانی جمهوری اسلامی روز به روز گسترده تر می شود، قدرت تهاجمی انقلاب مردمی را افزایش می دهد و شانس پیروزی آن ها را بیشتر می کند. از این طریق است که سرنگونی رژیم، تنها،  به جابجائی قدرت خلاصه نشده، بلکه ارگان های قدرت مردمی شکل گرفته و مردم سرنوشت خود را بدست گرفته و ایرانی آزاد، آباد، دمکراتیک، سکولار بنا خواهند کرد که اقتصادش بر پایه منافع اکثریت عظیم مردم تجدید سازمان یابد.  چنین ایرانی، نه تنها هیچ دشمنی با دیگر کشورها نخواهد داشت، بلکه همبستگی انسانی منطقه ای را گسترش خواهد داد و پیوندهای تاریخی و خویشاوندی در منطقه مان را بیش از پیش تقویت خواهد کرد و زمینۀ بنای جامعه ای را فراهم  خواهد آورد که در آن «شکوفایی آزاد هر فرد، شرط شکوفایی آزاد همگان» باشد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d8%a7%da%a9%d8%aa%db%8c%da%a9-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%db%8c-%da%a9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d9%87%d8%a7-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9%86/feed/ 0 6815
ایران؛ اندیشه بر منطق دگرگونی‌ http://www.sedayekargar.com/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%af%da%af%d8%b1%da%af%d9%88%d9%86%db%8c%e2%80%8c-2/ http://www.sedayekargar.com/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%af%da%af%d8%b1%da%af%d9%88%d9%86%db%8c%e2%80%8c-2/#respond Thu, 03 Nov 2022 11:39:37 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6807 در ایران چه می‌گذرد – ۳

برگرفته از رادیو زمانه

محمدرضا نیکفر − در ایران چه می‌گذرد؟ آیا جنبش “زن، زندگی، آزادی” یکسر به سرنگونی رژیم راه می‌برد؟ چشم‌انداز چیست؟ پیش‌بینی دقیق ممکن نیست؛ اما آیا تا حد قابل اطمینانی می‌توان خطوط عمده‌ی تحولات را ترسیم کرد؟

در یادداشت نخست از مجموعه‌ی “در ایران چه می‌گذرد” گفته شد که جنبش “زن، زندگی، آزادی” به لحاظ مضمون اساسی خود، جنبش بازیابی کرامت انسانی است. جنبش تأمین کرامت، با شعار محوری “زن، زندگی، آزادی”، استعداد آن را دارد که  همه‌ی محرومان و ستمدیدگان از تبعیض را بسیج کند. در همان بخش به تحول‌های ساختاری‌ای اشاره شد که عمق جامعه‌ی ایران را پر از گدازه‌هایی می‌کنند که پیاپی آتش‌فشانی را برمی‌انگیزانند. هر جنبشی به عنوان رخداد در زنجیره‌ای از اتفاق‌ها قرار می‌گیرد. اتفاق‌ها ممکن است باعث خاموش شدن آن شوند یا به آن نیرو و گستردگی دهند. ممکن است جنبشی سرکوب شود، اما آن چیزی که در زیر جریان دارد، مبنای حرکت تازه‌ای می‌شود.
جنبش زمینه‌ی قوی اجتماعی دارد، برخاسته از مسئله‌های پاسخ نگرفته در تاریخ معاصر ایران است، و در فعلیت‌اش فراگیرنده است. انگیزه‌ها و شعارهایش از آن چارچوبی فراتر می‌روند که در داخل نظم مستقر، در گسترده‌ترین و منعطف‌ترین تعریفش، امکان پاسخ‌گوییِ راضی‌کننده و ساکت‌کننده بیابند. در یادداشت دوم، از جمله با نظر به این نکته جنبش “زن، زندگی، آزادی” انقلابی خوانده شد. وجود جنبش انقلابی گسترده‌ و جذب‌کننده هنوز به معنای وجود موقعیت انقلابی نیست، زیرا:
بالایی‌ها هنوز در مجموع منسجم‌اند و توانمند برای حفظ قدرت و پیش‌برد سرکوب؛
حضور پایینی‌ها در خیابان و توان ماندن‌شان در میدان هنوز به شکلی به راستی براندازنده گسترده نیست. پایینی‌ها هنوز برای اعتصاب عمومی آمادگی ندارند، فاقد رهبری و برنامه‌ی روشن هستند.
در دوره‌های اوج‌گیری درگیری، نوع نگاه به جهان دگرگون می‌شود. گرایش به آن داریم که هم بالایی‌ها را و هم پایینی‌ها را یکدست ببینیم، زیرا جهان در دوره‌ی تقابل به دو قطب تقلیل می‌یابد. بالا به صورت یک دایره‌ی کوچک دیده می‌شود، و حتا یک نقطه، نقطه‌ای که شعار «مرگ بر….» آن را هدف می‌گیرد. ادراک زمان هم دگرگون می‌شود. دوست داریم زمان کوتاه شود و هرچه زودتر به روز پیروزی برسیم. از همین رو مایل نیستیم عامل‌هایی را ببینیم که باعث می‌شوند پیروزیِ سریع میسر نشود. این یادداشت درباره‌ی منطق دگرگونی خلاف روان‌شناسی لحظه عمل می‌کند و گونه‌ای خروس بی‌محل است.[۱]

ایران – آغاز موج چهارم دموکراسی؟

رسم شده است که در ترسیمِ روندِ جهانیِ گذار از حکومت‌های استبدادی به حکومت‌های مبتنی بر قانون و مشارکتِ به رسمیت شناخته شده و مؤثرِ شهروندان از موج‌های دموکراسی سخن گویند. موج در اینجا به این معنا نیست که چیزی از بیرون به جایی می‌رسد. عامل‌های بیرونی در جهانی همبسته از جمله به لحاظ تأثیرگذاری فکری مهم هستند، اما اصل عامل‌های درونی‌اند. موجی به ما می‌رسد، ما هم به موجی می‌رسیم.

موج‌های دموکراسی این سه تایند:

  • نخستین موج از قرن نوزدهم شروع می‌شود و تا آغاز قرن ۲۰ حدود ۳۰ کشور را در برمی‌گیرد. با مارش موسولینی در سال ۱۹۲۲ به سوی رُم این موج فرو می‌نشیند. ایران در این دوره با انقلاب مشروطیت گرایش و ظرفیت‌اش را برای دموکراتیک شدن نشان می‌دهد.
  • پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ موج دوم گسترش دموکراسی آغاز می‌شود. نظام‌هایی دموکراتیک می‌شوند و بخش مهمی از آنها دوباره به عقب باز می‌گردند. ایران در این دوره خیزی دیگر پس از خیز ناکام مشروطیت به سوی دموکراسی برمی‌دارد، اما با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوباره استبداد برقرار می‌شود.
  • آغازگر موج سوم را معمولاً پرتغال می‌دانند، پرتغال با کودتای ضد استبدادی ۱۹۷۴. پس از آن موج به اسپانیا و یونان می‌رسد. در ادامه اروپای شرقی را هم درمی‌گیرد. سوسیالیسم بوروکراتیک اقتدارگرا در اروپای شرقی فرومی‌پاشد. پَرِ موج سوم ایران را هم می‌گیرد، اما زور آن نمی‌رسد تا کشور را دموکراتیک کند. برای بار سوم، استبدادی جای استبداد دیگر را می‌گیرد.

بهار عربی را هم در مقوله‌ی موج سوم قرار می‌دهند، اما به عنوان نمونه‌ای از خیزش‌هایی که به موفقیت کامل نمی‌رسند.

اینک اگر خیزش دموکراسی‌خواهی در ایران به نتیجه برسد، به راستی می‌توان از شروع موج چهارم دموکراسی سخن گفت، چون در کشوری با حکومتی اسلامی رخ می‌دهد و رخدادش چنان بزرگ و پربازتاب خواهد بود که خاورمیانه و شمال آفریقا و آسیای مرکزی را تکان خواهد داد. اینجا پای عوض شدن این یا آن وزیر، یک رئیس دوره‌ای دولت، یا یک “رهبر” در میان نیست؛ سیستم باید عوض شود، آن هم نه به شکل آزموده شده‌ی تغییر یک قانون اساسیِ صوری، بلکه دگرگونی‌ای صورت می‌گیرد در درک از مقوله‌هایی بنیادی چون خدا، شریعت، جهان، انسان، زن، زندگی، آزادی، حق.

این نکته ما را به پرسش محوری نخستین در بحث این یادداشت می‌رساند: چه چیزی قرار است دگرگون شود؟ وقتی این موضوع روشن شود، آنگاه می‌توان درباره‌ی منطق دگرگونی اندیشید.

تجدید نظر در آن مقوله‌های بنیادی، نه به صورت تئوریک محض، بلکه به صورتی عملی برای یک سامان‌یابی شهروندی و سیاسی نو در دستور کار قرار گرفته است. در انقلاب ۱۳۵۷ هم موضوع سامان‌یابی نو مطرح بود، و آن انقلاب درگرفت تا مشارکت سیاسی را بازتعریف کند، اما فکر کهنه عهده‌دار این بازتعریف شد. بر آن مقوله‌ها به اندازه‌ی کافی فکر نشده بود. فرهنگ رایج، که مترقی‌ترین نیروها هم بیش و کم در چارچوب آن می‌اندیشیدند، درک روشنی از آزادی نداشت، فاقد دیدگاه حقوقی روشن در مورد سامان‌یابی بود، به همه‌ی شکل‌های تبعیض حساس نبود و از جمله از آزادی زن درک عمیق متعهدکننده‌ای نداشت.

دو موضوع را باید هم از جدا کنیم، چنانکه در تجربه‌های فردی‌مان هم شاید چنین کنیم: مسئله‌هایی که در دستور کار قرار دارند و باید حل شوند، و اینکه آیا حل می‌شوند یا نه؛ به عبارت دیگر وظیفه‌هایی که باید به انجام رسند، و اینکه آیا انجام می‌شوند یا نه. چنین تفکیکی در مورد هر دو انقلاب ۱۳۵۷ و انقلابی که اینک آغاز شده است، لازم است. در دستور کار انقلاب ۱۳۵۷ نوسامان‌یابی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قرار داشت. جامعه تا حدی مدرن شده بود؛ گروه‌های اجتماعی جدید مشارکت می‌خواستند و به ارضای خواسته‌های اقتصادی و برخی آزادی‌ها در حیطه‌ی فردی غنایت نمی‌کردند. شاه، که از بالا برنامه‌ای را برای مدرنیزاسیون پیش برده بود‌ − آن هم در چارچوب جایگاهی خارج از اختیار در نظم جهانی مستقر و برای تأمین منافع الیگارشی حاکم − فکر پیامدهای این روند را نکرده بود و مثلاً همواره در تعجب بود که چرا دانشجویان علیه او شعار می‌دهند، به جای آنکه ثناگوی او باشند. انقلاب دوبُنی شد. بُن دیگر سنت بود به عنوان مجموعه‌ای از ارزش‌های بخش‌هایی از جامعه برای سمت‌گیری در جهان و همبستگی میان خود و مبنای قراردادهایشان که هنوز قانون در معنای مدرن آن نبود. فکر سنت‌گرا خود متأثر از تجدد بود و از این رو به انقلاب رو آورد که مقوله‌ای جدید است. آنچه اسلامیسم خوانده می‌شود، در هسته‌ی مرکزی این فکر جا کرد. اسلامیسم حاصل گونه‌ای جهش (موتاسیون) تعصب اسلامی است در فضای غیرت ناسیونالیستی و اراده به پیشرفت و سلطه با مجهز شدن به تکنیک. وعده‌ی پیشرفت را می‌دهد همراه با احیای اُخُوت دینی را. از این نظر تبلیغات اسلامیستی توانست بخش بزرگ آن لایه‌های فقیر و ترسان از سقوط را به خود جلب کند که با رشد سرمایه‌داری از صورت‌بندی اجتماعی کهن کنده شده و در صورت‌بندی جدید جذب نشده یا نگران وضعیت‌شان بودند. برنامه‌‌ی بخش مدرن نیروی انقلاب برای سامان‌یابی و مشارکت در مجموع ناروشن بود. در میان آنان سخن می‌رفت از احیای مشروطیت گرفته تا برقراری سوسیالیسم. گفتارشان اما کمتر بار اثباتی داشت و بیشتر بر نفی استوار بود: شاه برود، همه چیز خوب می‌شود. جریان دینی از ابتدا دارای رهبری اسلامیستی نبود. مجموعه‌ای از اتفاق‌ها خمینی را بالا آورد. اگر اسلامیسم چیره نمی‌شد، این احتمال می‌رفت که رهبری‌ای نه چندان متمرکز شکل گیرد بر پایه‌ی خواسته‌هایی چون آزادی بیان و تشکل، رعایت حقوق بشر و برقراری دموکراسی سیاسی. در این صورت یک روند دگرگونی، انقلابی یا رفرمیستی، شروع می‌شد که ممکن بود مدتی طول بکشد تا به یک سامان دموکراتیک باثبات برسد. اگر رخدادها این گونه پیش می‌رفتند، آنگاه از ایران هم به عنوان کشوری نام می‌بردند که در موج سوم دموکراسی خود را از استبداد رهانید.

رژیم شاه پیش از آنکه برافکنده شود، فرو ریخت. جناح خمینی قدرت را به دست گرفت. پاسخ این جریان به مسئله‌ی لزوم سامان‌یابی نو − به گونه‌ای که امکان مشارکت همگانی فراهم شود، حاشیه‌نشینان پیوسته گردند و نگرانی‌ها از دگرگونی‌های مدرن برطرف شود – جهتی خلاف اصل مشارکت و رفع تبعیض پیش گرفت، آن هم به صورتی قطبی: یک نظام مبتنی بر تبعیض برقرار کرد. بر این قرار، انقلاب بهمن با نظر به  نظامی که با پیروزی آن برپا شد، شکست خورد. مسئله‌ی مشارکت و رفع تبعیض (به بیانی دیگر مسئله‌ی انتگراسیون[۲]) حل نشده باقی ماند.

اکنون عین آن مسئله برای انقلاب بعدی به ارث نرسیده است. مشکل به مراتب شدیدتر شده است. مسئله‌ی ناهمپیوندی به صورت پاتولوژیک تبعیض‌ها و گسستگی‌های عمیق درآمده است. هم عینیت تکه‌پاره است، هم ذهنیت − و این چیزی است که به صورت مستقیم در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی به چشم نمی‌آید، زیرا محتوای این شبکه‌ها محدود به بازنمایی‌ها در آنهاست، و از آن عینیت و ذهنیت بسیاری چیزها بازنمایی نمی‌شود.

در دوره‌ی جمهوری اسلامی، تبعیض‌هایی که خاص نظام سرمایه‌داری، استبداد سیاسی و رشد ناموزون هستند تشدید شدند، اما نه به شکلی ساده، بلکه در ترکیب با شیعی‌گری، ولایت‌مداری، و خودی-غیرخودی کردن بر پا‌یه‌ی یک الاهیات سیاسی که در آن خودی الاهی و غیرخودی شیطانی می‌شود. در دوره‌ی سلطه‌ی همین رژیم ولایی سرمایه‌داری بیشتر رشد کرد، پول به ارزش مطلق تبدیل شد، شکاف‌ها ژرف‌تر و محسوس‌تر شدند، از جمله شکاف‌ فقر و ثروت. هم‌هنگام جامعه‌ی زیر سلطه‌ی سنت‌گرایان مدرن‌تر شد؛ به روی جهان باز بود، و با وجود قرار داشتن زیر یک حکومتِ بسته، بازتر هم شد. رژیم ولایی، یک رژیم هویت به شکلی مثالی است، یعنی کم‌نظیر است از نظر تأکید بر هویتی خاص، هویت شیعی. هویت‌گرایی تشدید کننده‌ی هویت‌گرایی است، یعنی محیط خود را هم هویت‌گرا می‌کند. تأکید تبعیض‌آور بر هویت شیعی که دولت مرکزی پاسدار آن است، هویت‌هایی را که زمانی کمابیش همنشین بودند، به تقابل می‌گرواند. شکاف‌های طبقاتی با شکاف‌های مرکز−حاشیه و هویتی قومی درآمیخته شده‌اند. تبعیض جنسیتی همه‌ی رنج‌هایی ناشی از شکاف‌ها و تبعیض‌ها را در مورد زنان مضاعف می‌کند.

در جریان جنبش، یعنی حتا پیش از پایان کار نظام ولایی، همه‌ی بیدادها و تبعیض‌ها به بیان درمی‌آیند؛ مسئله‌های انباشته شده، راه حل می‌طلبند. پاسخی که می‌جویند تنها به تغییر رژیم محدود نمی‌شود. نه تغییر رژیم، یعنی شیوه‌ی معین حکمرانی، نه یک سیستم حکومتی، که خود را با قانون اساسی‌اش معرفی می‌کند، بلکه کل سامان اجتماعی، کل آنچه حاصل تبعیض است و به نوبه‌ی خود به نظام نابرابر امتیازوری استواری می‌دهد، در دستور کار برای تغییر قرار گرفته است. این بار نمی‌توان به شیوه‌ی آستانه‌ی انقلاب بهمن گفت که “اینها بروند، همه چیز درست می‌شود”. نظم سیاسی، سازمان کشوری، نظم مالکیت، باز تنظیم رابطه‌ی دو جنس، رابطه با محیط زیست، رابطه با همسایگان و جهان همه‌ی اینها در دستور کار هستند و خود به خود با “رفتن اینها” درست نمی‌شوند. تازه شیوه‌ی “رفتن اینها” و اینکه به راستی بروند یا تنها جابجایی‌هایی صورت می‌گیرد، تابع آن است که در مورد حل مسئله‌های اساسی کشور چه سمت‌گیری‌ای صورت گیرد.

ظاهراً توافقی عمومی وجود دارد در این مورد که یک هدف کانونی انقلاب تازه سکولاریزاسیون نظام سیاسی است. اما سکولاریزاسیون ایرانی دیگر نمی‌تواند منحصر به راندن مُعَممان از مقام‌های دولتی باشد.[۳] سکولاریزاسیون به لحاظ محتوایی در درجه‌ی نخست  یعنی آزادی زن، و این خود یک انقلاب همه‌جانبه است که نظم مالکیت، نظام امتیازوری، سازوکار اشتغال و تأمین اجتماعی و برنامه‌ریزی فرهنگی را به هم می‌زند.

انقلاب ما، اگر به راستی موفق شود، از موج سوم دموکراسی فراتر می‌رود و به لحاظ مضمون آن و زلزله‌ای که در منطقه و در جهان برمی‌انگیزد، می‌تواند آغازگر موج چهارم باشد.

انقلاب ملی و انقلاب همگانی

دموکراتیسمی بنیادی، متجلی در نظامی جمهوری که جمهور مردم در آن مشارکت فعال دارند، همبسته‌اند و کشورشان را بر اساس رفع تبعیض و ارج‌شناسی متقابل سازمان می‌دهند، پاسخ‌گویی به الزام‌هایی است که تعیین می‌کنند اگر انقلاب تازه بخواهد به نتیجه برسد باید چه محتوایی داشته باشد. ولایت‌شکنیِ ریشه‌ای، بیانی است از سویه‌‌ی ویرانگر این انقلاب.

انقلاب دموکراتیک با ایدئولوژی خاک و خون، با باستان‌گرایی در هر دو شکل دینی و غیردینی آن پیش نمی‌رود. ملی‌گرایی‌‌ای که مفهوم “ملت” در آن به عنوان مفهوم “اولیٰ” کانونی شود و این مفهوم بخواهد اعمال ولایت کند و در زیر آن مفهوم‌های کانونی حق و آزادی و عدالت صغیر شوند، بنابر تجربه‌ی تاریخ طولانی ناسیونالیسم، کیشی است که آن را عَلَم می‌کنند تا اقلیتی حاکم شود و انحصار قدرت را در دست گیرد. “ملت” مفهومی است که زیر آن بسی چیزهای ضدمردمی قاچاق می‌شود. تاریخ عصر جدید تاریخ کشتار ملت به اسم ملت است. آزادی و عدالت در یک سامان شهروندی متحقق می‌شود، و این سامان لزوما نباید با نفرت از همسایگان، جعل روایت درباره‌ی تاریخ پرافتخار، ستایش از سلسله‌های پادشاهیِ خونریز، و تبعیض در درون، برپا شود. اسلامیسم خود چیزی جز جهش تعصب اسلامی در فضای ایدئولوژی ناسیونالیستی نیست. ناسیونالیسم، مذهبِ جهانی عصر جدید است. ناسیونالیسم خوب و بد تا همان حدی وجود دارد که مذهب خوب و بد.

هوشیار بودن برای نقد ایدئولوژی در این انقلاب تازه، برای پرهیز از تکرار خطای بنیادین انقلاب ۵۷ در دست کم گرفتن خطر مذهب، مستلزم حساسیت نسبت به دین سیاسی اصلی دوران، یعنی ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم، در شکل‌های مختلف آن است که خطر سوریه‌ای شدن را جدی می‌کند. دوست داشتن زادبوم، دوست داشتن زبان مادری و دوست داشتن وجوه پسندیده‌ی فرهنگی که آن را می‌شناسیم، به هیچ رو مستلزم نفرت از دیگران، و حس برتری و اِعمال تبعیض در مورد دیگران نیست. ایرانی‌مَآبی دوست‌داشتنی است، نه به عنوان چیزی که بنابر روایت‌های جعلی شاهانه، گویا سلسله‌های پادشاهی ستون پایداری آن‌اند. ایران، هر چه دارد، محصول مشترک همه‌ی مردمان همسرنوشت است. آنچه در فرهنگ ایرانی، پسندیده است، علی‌رغم وجود شاهان و کاهنانْ خلق شده و استمرار یافته است. ایران، مجموعه‌ای از زبان‌ها و آداب و رسوم است. قلب ایران، قلب تپنده برای همسرنوشتی و همراهی و ارج‌گذاری متقابل است.

اکنون دارند عنوان “انقلاب ملی” را برای انقلاب جاری رواج می‌دهند. ملی‌گرایی را در هر دو روایت شاهانه و مُلایانه‌ی آن آزموده‌ایم؛ دیگر جای آزمودن برای بار سوم نیست. آنچه باید بیاموزیم و بیازماییم، سامان‌دهی جدیدی است برای تحقق آزادی و عدالت برای همگان از راه یک انقلاب همگانی.

فرصت تاریخی

اینکه تحولات پیش رو چه مرحله‌هایی را طی خواهند کرد، طبعاً بسته به آن نیست که آرزوی ما چیست. اما در بالا هدف مطلوب، به صورت آرزو مطرح نشد؛ به اختصار این موضوع بیان شد که مسئله‌های اصلی جامعه‌ی ما چیستند، و چه پاسخی می‌طلبند. این واقعیت را هم از نظر دور نداریم که مسئله‌ها می‌توانند بی‌پاسخ بمانند؛ ممکن است حل شوند نه از طریق یک پاسخ، بلکه با تبدیل شدن به مسئله‌ای دیگر، قرار گرفتن در سایه‌ی مسئله‌ای دیگر، یا ریختن به درون مسئله‌ای دیگر.

دو موضوع به هم پیوسته‌ی گفتمان جنبش و رهبری جنبش هم تابع آن‌اند که مضمون جنبش چگونه تعریف شود. دو انتخاب اساسی اینهایند:

  • باید متمرکز شد روی موضوع براندازی، برپایه‌ی این هدف دست به اتحاد ملی زد و بحث‌های مضمونی را به آینده واگذاشت؛ فقط کافی است که بگوییم نظام بعدی باید سکولار باشد و چند و چونش با همه‌پرسی و انتخابات تعیین ‌می‌شود.
  • از هم اکنون باید بر روی برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بحث کرد و در بحث‌ها تجربه‌های انباشته در تاریخ ایران را در نظر داشت. تأسیس نظام، بعد از روز صفر‌ِ  سرنگونی آغاز نمی‌شود. ما هم اکنون در حال ساختن آنیم، پس باید آگاهانه‌تر پیش رویم و پرسش‌گری و فکر انتقادی را تعطیل نکنیم که اگر چنین کنیم خطای انقلاب ۱۳۵۷ را تکرار کرده‌ایم.

آینده‌‌‌ای که در آن رعیت نشویم و شأن شهروندی بیابیم، تنها می‌تواند روی قرارداد اجتماعی بنا شود، نه روی چیزهایی به نام سنت و سرشت ملی. در سنت و فرهنگ، تنها آن چیزی با معیار انقلاب نو ارزش دارد که به قرارداد اجتماعی برای زیستن در آزادی، همبستگی و ارج‌گذاری متقابل یاری رساند. پذیرش حاکمیت موروثی با ایده‌ی قرارداد اجتماعی در تضاد است. حکم دادن به اینکه حکمرانی را واگذار می‌کنیم، از مقوله‌ی قرارداد بندگی است. یک اصل بنیادین اندیشه‌ی مدرن با تأکید می‌گوید نامعتبر است قرارداد بندگی، یعنی این که ما موافقت کنیم از آزادی خود صرف‌نظر ‌کنیم و بنده شویم. بافتار این بحثْ را با تأکید بر ایران در نظر گرفت، نه این یا آن کشور اروپایی که در آن شاهان را سر جای خود نشاندند، اما به هر دلیل به موجودیت تجملی‌شان پایان نداده‌اند. بحث بر سر ایران است، کشوری با “۲۵۰۰ سال” حکمرانی شاهان که استبداد و فساد خودشان و درباریان‌شان در جهان مثال‌زدنی است. ما می‌توانیم دوره‌ی صغارت را پشت سر بگذاریم. این آن فرصتی است که تاریخ به ما داده است. چنین فرصتی هر چند نسل یک بار پیش می‌آید.

بالایی‌ها و پایینی‌ها

فرصتی تاریخی به دست آمده اما تحول، که ممکن است تحقق بهترین حالت را در این فرصت تاریخی به بار نیاورد، به احتمال بسیار زیاد زمانبَر است. این بار روند دگرگونی بسی طولانی‌تر از انقلاب بهمن خواهد بود که رخدادهای اصلی‌اش در سال ۱۳۵۷ متمرکز بودند. از دو نظر این موضوع را بررسی می‌کنیم: پیچیده‌تر بودن کنونی عین و ذهن، و همچنین جبهه‌های نبرد.

واقعیت اجتماعی اکنون بسی گران‌سنگ‌تر و پیچیده‌تر است. ایران ۱۳۵۷ نسبت به ایران امروز بسی ساده می‌نماید. جمعیت بیشتر از ۲,۳ برابر شده، شهرنشینی چیرگی یافته، و قشربندی اجتماعی بسی بیشتر پیش رفته است. ماتریس اجتماعی در کشور گسل‌ها و شکاف‌های بسیاری را نشان می‌دهد. با وجود سنگینی مسائل مشترک، بیگانگی و بی‌تفاوتی نسبت به مسائل همدیگر آنچنان بالاست که صِرف ایرانی بودن یا فراتر از آن غیرحکومتی بودن یا حتا ضدحکومتی بودن، لزوماً همدلی و همراهی ایجاد نمی‌کند. رابطه‌ی نوع نگرش و جایگاه در ماتریس اجتماعی مستقیم‌تر شده است. به نسبتِ آستانه‌ی انقلاب بهمن طبقه‌ها و گروه‌های اجتماعی خودآگاه‌ترند. زنان بسی بیشتر به موقعیت خود از نظر تبعیضی که بر آنان روا داشته می‌شود، آگاهی دارند. قوم‌ها، اقلیت‌ها، مردم مناطق مختلف به صورت روشن‌تری منفعت خویش را می‌شناسند. همه را جمع کردن زیر عنوان‌های یکسان‌ساز نه با اقتضای عینیت می‌خواند، نه وضع ذهنیت. عموم مردم بنابر تجربه شکاک‌اند، هر وعده‌ای را نمی‌پذیرند و عاقبت کار را می‌سنجند. توافق، حتا در میان آنان که می‌توانند بر سر موضوع‌های اساسی موافق باشند، پیچیده‌تر و دیریاب‌تر شده است. ندیدن این موضوع و مدام شعارهای پرشور سر دادن درباره لزوم اتحاد، بیشتر به پراکندگی دامن می‌زند و در صورت موفقیت به وحدتی صوری راه می‌برد که در برآیند آن همه نمایندگی نمی‌شوند.

همچنان که پیشتر اشاره شد، در دوره‌های پرشور جنبش، این گرایش قوی است که هم بالایی‌ها و هم پایینی‌ها را یکدست ببینیم؛ کُنتراست بالا می‌رود و بخش‌های خاکستری، هر قدر هم که گسترده باشند، به چشم نمی‌آیند. همچنین میل به غلو کردن فزونی می‌گیرد. خبر بر نظر غلبه می‌یابد، و این ممکن است به درک نکردن واقعیت بینجامد، زیرا همه جنبه‌های واقعیت خبرساز نمی‌شوند، به ویژه اینکه به تصویر درنمی‌آیند. در عصر رسانه‌ و غلبه‌ی تصویر بر متن، گرایش داریم آن چیزی را واقعیت بدانیم، که عکس و ویدئوی آن را ببینیم. دنبال اتفاق‌ها هستیم، در حالی که بعید نیست درنیابیم در اصل چه دارد اتفاق می‌افتد.

نظام ولایی یک رژیم پوشالی نیست. رژیم شاه هم نبود. تفاوت دو رژیم سلطانی و ولایی در این است که دومی پایه‌ی اجتماعی وسیع‌تر و قوی‌تری دارد که با چسب ایدئولوژی و برنامه‌های پیچیده‌ی اقتصادی و اجتماعی بر آن استوار شده است. این رژیم از دل انقلاب درآمده، در جریان جنگی طولانی نوعی ناسیونالیسم ایرانی را در درون غلاف اسلامیسم‌اش برده، و یک نیروی مسلح پرشمار و به مراتب پرانگیزه‌تر در مقایسه با گارد شاهنشاهی برای محافظت از خود ایجاد کرده است. دستگاه سلطنت یک شخصیت بیشتر نداشت، آن هم خود شاه بود که نمی‌توانست تحمل کند کسی در اطرافش قد بکشد. ولی فقیه در نظام ولایی به جای سلطان نشسته، اما در این نظام، اطرافیان رهبر می‌توانند در غیاب او و حتا در جوار او تصمیم بگیرند. تعداد “شخصیت‌ها” به نسبت پرشمار است. هر یک از آنان در حیطه‌ی خود به گونه‌ای نظام را بازتولید می‌کنند. رژیم اسلامی نسبت به رژیم شاهی مجراهای ارتباطی بیشتری با جامعه دارد.  دچار هرج و مرج است، بی‌نظمی‌ای که هم بحران‌زا است و هم با نوعی چندصدایی و نگرش از زاویه‌های گوناگون، ادراک وضعیت را نسبت به نگرش از یک موضع و فیلتر کردن داده‌ها بر حسب میل ملوکانه، تا حدی ممکن می‌کند. فرمالیسم رژیم شاه اذعان به وجود مسئله را نمی‌پذیرفت؛ چنین نمایش می‌دادند که همه چیز را زیر کنترل خود دارند و خودشان این نمایش را باور می‌کردند. رژیم ولایی به نسبت کمتر گرفتار چنین فرمالیسمی است. اقتدار نشان می‌دهند، می‌گویند پاسخ همه‌ی مسائل را دارند، اما ابایی ندارند که بگویند مسئله‌ای وجود دارد. این موضوع که ساده می‌نماید، برای دیدن تفاوت مدیریت بحران میان دو حکومت شاهی و اسلامی مهم است، به ویژه اینکه رژیم اسلامی از ابتدا در مدیریت بحران تبحر یافته است. فرد ولی فقیه نقشی کانونی در دستگاه استبدادی دارد، اما شکل دستگاه همانند یک رژیم سلطانی نیست که اول و آخر آن سلطان باشد. نظام تک‌کانونی و همهنگام چندکانونی است؛ مرکز ثقل آن متغیر است. زیردستان بله‌قربان‌گوی محض نیستند: کُلّکمْ راع وَ کُلّکمْ مَسْؤُول (هم گوسفندند، هم چوپان). این لویاتان از آن نوع جانورانی است که اگر زمانی سرش قطع شود، باز به حیات و حرکت خود ادامه می‌دهد، و بعید نیست که خطرناک‌تر هم بشود. نیروی نظامی حکومت پرشمار است. قشون‌شان هم شامل رسمی‌ها می‌شود هم شبه‌نظامی‌های موسوم به بسیج. در وضعیتی دو حس امکان باختن زندگی و امتیازهای خود و امکان از دست رفتن اسلام ممکن است در ذهن آنان بر هم منطبق ‌شود. در این صورت ممکن است به نام الله وارد کارزار شوند و از هیچ خون‌ریزی‌ای ابا نداشته باشند.

این امکان انطباق دو حس منفعت خود و منفعت اسلام ممکن است در ذهن بخشی از جامعه نیز پیش آید که هوادار رژیم است. گروهی از آنانی نیز که وابسته نیستند و از رژیم منفعت خاصی نمی‌برند، ممکن است به هر دلیل به این باور برسند که بدون این حکومت یتیم و بی‌پشتیبان می‌شوند. با رژیم می‌توانند حرف بزنند، و این پنداری است که برای قشرهایی از مردم هنوز رنگ نباخته است. حکومت اسلامی هنوز توانایی ارتباط‌گیری‌اش را از دست نداده، هر چند این توان بسیار کاهش یافته است. این حکومت ساقط هم که شود، به صورت شبحی دراکولایی درخواهد آمد.

می‌توانیم از یک بخش خاکستری سخن گوییم که عناصر آن طیف‌گونه هستند، از وابستگان به رژیم و امتیازوران گرفته تا دلنگرانان. در این طیف چه بسا به افرادی برخوریم که “از این نظر” مخالف رژیم هستند، اما “از آن نظر” موافق‌ آن‌اند یا دست کم حاضر نیستند هم‌اکنون در خیزش علیه آن شرکت کنند.

اما از درک رفتار جامعه وامی‌مانیم اگر فقط از زاویه تقابل نمایان با دولت در مورد گروه‌های اجتماعی مختلف داوری کنیم.  از این نظر باید در استفاده از مفهوم بخش خاکستری به شرحی که گذشت، محتاط بود. عاملی بسیار مهم در رفتار مردم، فقر و نگرانی معیشتی است. کسی که نان‌آور خانواده است، اگر یک ماه درآمد نداشته باشد، مسکن‌اش را هم ممکن است از دست بدهد، و از این رو با وجود نفرتش از رژیم و گرایشش به دگرگون شدنِ وضعیت، شاید در تظاهرات خیابانی شرکت نکند و هم اکنون آمادگیِ شرکت در یک اعتصاب را نداشته باشد. این آمادگی سازوکار پیچیده‌ای دارد: از جمله با نظر به تجربه‌ی سال ۱۳۵۷ بستگی دارد به نحوه‌ی شروعش با خواسته‌های صنفی و اقتصادی، موفقیت نسبی‌اش در این یا آن محل کار، سرایت تجربه‌ی نمونه‌هایی به بخش‌های مختلف، طنین‌افزایی و در جایی گذار به اعتصاب عمومی سیاسی. تنها با فراخوان، از امروز به فردا اعتصاب عمومی برگزار نمی‌شود. اعتصاب‌های موضعی، مثلاً اعتصاب مغازه‌داران یک شهر، مهم‌اند اما نباید انتظار داشت برای مدتی دوام بیاورند و به راحتی سرایت کنند.

اکنون ۶۵ میلیون تن ایرانی دچار فقرند، فقر نسبی یا مطلق با نظر به شاخص خط فقری که در رسانه‌های خود حکومت اعلام می‌شود.[۴] رابطه‌ی شاخص فقر و فلاکت و گرایش به تقابل با حکومت، به شکل یک تابعِ خطی نیست. یک جا به شورش می‌انجامد، یک جا مردد و نگران می‌کند، نگران از اینکه وضع بدتر شود. در مجموع، فقر و فلاکت تا کنون یار و یاور رژیم بوده است. ناسازواری و پیچیدگیِ پدیده بهتر آشکار می‌شود اگر آستانه‌ی انقلاب بهمن را به یاد آوریم. در آن هنگام فقیران و حاشیه‌نشینان گرایش به قیام یافتند و فکر می‌کردند وضعشان بهتر می‌شود. طبقه میانی هم به انقلاب پیوست، با آنکه وضعش بد نبود؛ اما فکر می‌کرد با انقلاب وضع خوب و خوب‌تر می‌شود.

تجربه‌ی انقلاب‌‌ها می‌گوید از دو برانگیزاننده‌ی “از سر بدبختی و ناچاری”، و “امید به بهتر شدنِ وضعیت”، دومی مهمتر است.

جست‌وجوگری و طرحی از مرحله‌های پیش رو

در مدتی که از شروع جنبش می‌گذرد، توجه ویژه‌ای به جوانان و نسل‌های “هشتادی‌”  و “نودی‌” شده است. مقوله‌ی “نسل” پدیده‌هایی را توضیح می‌دهد، اما اگر بخواهد برای تحلیل‌های عمیق‌ترِ فرارونده از یک جریان و ثبت گرایشی در دوره‌ای خاص پرمایه شود، لازم است در بافتاری جامعه‌شناسانه قرار گیرد. در بحث ما، که درک منطق تحول‌هاست، یک پرسش اساسی اتفاقا این است که آیا پیوندی میان‌نسلی برقرار می‌شود برای دگرگونی یا نه. این پرسش خودبخود به بافتار عمومی اجتماعی راه می‌برد.

‌ از منطق دگرگونی که سخن می‌گوییم منظور دست زدن به پیش‌بینی نیست که کاری بختَکی است. بخت خود را با اطمینان بیشتری می‌توانیم بیازماییم، اگر در مورد عامل‌ها و رابطه‌های اصلی تأثیرگذارنده بر تحول بیندیشیم. آنچه مهم است پرسش‌های دقیق و هوشمندانه است، پرسش‌هایی که در ترکیب خود مبنای جست‌وجوگری (Heuristic) ما می‌شوند. ممکن است در پاسخ به این یا آن پرسش اشتباه کنیم؛ اما مهم‌تر از پاسخ‌ها این است که پرسش‌هایمان به قلب مسئله زده و مدام تدقیق و تکمیل شوند. با پرسش‌هایی خام به بررسی و تحلیل رومی‌آوریم، پس از آن عامل‌ها و رابطه‌هایی را می‌بیینیم که با نظر به آنها پرسش‌هایی پخته‌تر را طرح می‌کنیم. حرکت، مارپیچی است. مهم این است که آماده باشیم برای دیدن عامل‌ها و رابطه‌های مؤثر دیگر، در نظر گرفتن اتفاق‌ها، پرهیز از فکر قالبی و تعین‌گراییِ “چون این – پس آن” با در نظرگرفتن این نکته در تئوری سیستم که اقتضای وضعیتِ الف ممکن است نه ضرورتا ب۱، بلکه شاید ب۲، ب۳ یا حتی چیزی از رده‌‌ی پ‌ها یا ت‌ها باشد.

جست‌وجوگری ما با توجه به بررسی‌هایی که در بالا شد، ابتدا این عامل‌های اساسی را در نظر می‌گیرد: رفتار بخش فقیر و ناراضی جامعه، رفتار بخش خاکستری (این دو مجموعه متقاطع هستند)، ترکیب درون هیئت حاکمه.

پرسش‌ها اینهایند:

  • در درون ترکیب حاکمان چه اختلافی در برخورد با جنبش شکل می‌گیرد؟ عاقبت‌اندیشی‌ها درباره سرنوشت حکومت در درون خود آن، چه تنوع و وزن و تأثیری دارند؟
  • بخش فقیر و ناراضی جامعه چگونه ممکن است حضور بیشتری در سویه‌ی نمایان جنبش داشته باشد؟
  • بخش خاکستری بر چه اساسی تجزیه می‌شود؟ − یعنی بخشی از آن چگونه خط بالا را پیش می‌گیرد، در حالی که بخش دیگر به جنبش پایینی‌ها می‌پیوندد؟

از بالایی‌ها شروع کنیم، از بالایی‌ها، زیرا آنان هنوز قدرت فائقه هستند. از میزان دقت در دیدن آنان نباید به خاطر بیزاری از دیدن‌شان کاسته شود.

همچنان که هم‌اکنون می‌بینیم دو خط در میان بالایی‌ها و پیرامونی‌هایشان در مورد شیوه برخورد با جنبش وجود دارد: کسانی که تا کنون شامل مقام‌های اصلی هستند، می‌گویند سرکوب کنیم؛ کسانی دیگر می‌گویند حرف معترضان را بشنویم. گروه نخست را اقتدارگرا می‌نامیم، گروه دیگر را اصلاح‌گرا. گروه دوم اینک متمایز از اصلاح‌طلبان با چهره‌هایی مشخص چون محمد خاتمی هستند. اکنون چهره‌ها چندان مهم نیستند و نیز این پرسش که آیا صحبت از اصلاح در میان “اصول‌گرایان” بازی است یا جدی است. مهم اکنون این است که آنچه در بالا از اصلاح، گفت‌وگو و تخصیص جاهایی برای اعتراض در شهرها مطرح است، نشانه‌ی نگرانی در بالاست، اما به لحاظ عملی هنوز جدی نیست و در جامعه و در آن بخش خاکستری واکنش خاصی برنمی‌انگیزد. واکنش یا بی‌اعتنایی است یا تمسخر.

جنبش می‌تواند به همین شکل چند هفته‌ای دیگر پیش رود و هر چند روز با یک حادثه‌ی خبرساز همراه باشد. تداوم به این صورت، نشان‌دهنده‌ی استقامت است، نه لزوماً پیشروی. اگر پیشروی صورت نگیرد، جنبش در شکل نمودار خود محتملا محدود به دانشگاه، اعلام حضور در شهرهای کردستان و سیستان و بلوچستان، شعار نویسی و اقدام‌های فردی یا گروه‌های کوچک خواهد شد. پیشروی تابع نیروگیری از بخشی است که به عنوان فقیر و ناراضی از آن نام بردیم. هنوز مشخص نیست که حضور نیروی اصلی انقلاب با گسترش اعتصاب‌های کارگری همراه خواهد بود یا نه. اگر تجربه‌ی انقلاب بهمن را مبنا بگذاریم، آنگاه اعتراض‌های صنفی، سرایت اعتراض‌ها و طنین‌افزایی آنها اهمیت ویژه‌ای می‌یابند. رژیم امکان بسیار محدودی برای ساکت کردن اعتراض‌ها با برآوردن تقاضاها در زمینه‌ی افزایش دستمزدها، دادن قراردادهای کاری یا عمل به آنها را دارد. هر گونه حرکت در جهت سرکوب خواسته‌های کارگران، معلمان، بازنشستگان، پرستاران و دیگر بخش‌ها و گروه‌ها فوراً به واکنش سیاسی آنها منجر می‌شود.

ما اکنون در یک  دوره‌ی میانی به سر می‌بریم: دوره‌ی میان حضور یک نیروی جوان فعال در عرصه‌ی اعتراض‌ها و انتظار برای حضور نیروی گرانسنگ انقلاب، یعنی توده‌ی زحمتکشِ فقر زده و ستمدیده. دوره ممکن است طولانی شود، چیزی که عوارضی از نظر روحیه و رفتار دارد. از عوارض آن بالا گرفتن درگیری‌ها در میان مخالفان در خارج از کشور و صرف انرژی فزونی‌ گرفته در صف‌کشی‌های فرسایشی در شبکه‌های اجتماعی است. اگر دوره طولانی شود، بخش خاکستری تجزیه نمی‌شود.

اگر جنبش ارتقا یابد و وارد مدار بعدی از نظر عمق اجتماعی و گسترش عملی آن شود، آنگاه در بالا هم مسئله‌ی سرکوب به صورتی شدیدتر مطرح می‌شود، هم اصلاح به صورتی جدی‌تر. در اینجا به مرحله‌ی دوم جنبش می‌رسیم، اگر درگیری‌ها، میان پایین و بالا و در بالا، به آن شدتی برسد که بتوان گفت دیگر ادامه وضع به صورت فعلی ممکن نیست. نیرویی هم در بالا فشار خواهد آورد تا تغییراتی “اصلاحی” داده شود تا بلکه پایینی‌ها راضی شوند و بحران فروکش کند. بخش خاکستری در اینجا تجزیه شده و قسمتی از آن در پشتیبانی از “اصلاح” فعال می‌شود. در این مرحله اصلاح‌طلبان قدیم هم فعال‌تر می‌شوند. صحبت از آشتی و تفاهم به میان می‌آید. تلاش می‌شود فضای رسانه‌ای به تصرف این گفتار درآید. در خارج از کشور هم اصلاح‌طبلان فعال می‌شوند. مدام گفته خواهد شد که ما در برابر این انتخاب قرار داریم: اصلاح و تفاهم و آشتی یا جنگ داخلی و تجزیه. البته ممکن است در مرحله‌ی دوم سرکوب شدید غلبه داشته باشد و صحبت از اصلاح و تفاهم در حاشیه پیش رود. آنچه از خامنه‌ای، به عنوان رهبر نظام می‌شناسیم، گرایش ثابتش به سرکوب است. سرکوب، تأثیر موقت دارد، اگر با وعده‌های نقدشدنی بهبود وضع اقتصادی همراه نباشد. اما وضعیت اقتصادی وخیم‌تر می‌شود و امکان‌های رژیم برای حل مشکل اقتصادی مدام کاستی می‌گیرد. برآمد جنبش، از هم اکنون در اقتصاد بازتاب یافته و از جمله بورس را دچار تنش و افت کرده است. خروج سرمایه شدت می‌گیرد. بحران انگیزه دستگاه اداری را ناکارآمدتر می‌کند.

سرکوب که جواب نداد و فشار از سوی جامعه و بخش خاکستری که بالا گرفت، ممکن است روندی مشابه انقلاب بهمن شروع شود. رژیم شاه برای کنترل بحران به تغییر در پست نخست‌وزیری رو آورد. هر یک از نخست‌وزیرانِ پس از هویدا شاخص یک حلقه از بحران بود. مظهر ترکیب سیاست تغییر مهره‌ها و سیاست سرکوب، نخست‌وزیری ۵۵ روزه‌ی ارتشبد غلامرضا ازهاری بود. ترکیب، مؤثر واقع نشد و او نتوانست رژیم را نجات دهد. ارتشبد با دستگیری عده‌ای از خودی‌ها و التماس برای تفاهم در عین تشدید سرکوب، سقوط را تسریع کرد.

نمونه‌ی انقلاب بهمن و نمونه‌های به نسبت فراوان دیگر در سرتاسر جهان[۵] تأیید کننده‌ی چنین روندی هستند: فشار از پایین – تغییراتی در بالا – فشار بیشتر از پایین – سردرگمی بیشتر در بالا – باز هم فشار بیشتر… تا یک نقطه‌ی تعیین‌کننده. در ایران این نقطه تعیین‌کننده فروپاشی دستگاه سلطنت بود، حتا پیش از آنکه کاخ شاهی تصرف شود. در کشورهایی نقطه‌ی اصلی چرخش جایی است که رژیمِ دستخوشِ بحرانِ مشروعیت بپذیرد که انتخابات آزاد برگزار شود. تأیید نامشروع بودن رژیم شروع روند دموکراتیزاسیون است. در موردهایی این چنین یک نیروی خواهان اصلاح گذار را ممکن می‌کند. اصلاح‌گرایان در جایی برای حفظ بخش‌هایی از نظام امتیازوری یاری می‌رسانند به تخریب بخش‌های غیرقابل نجات آن.

به نظر می‌رسد تصمیم رادیکال یک دستگاه قدرت بحران‌زده این سه حالت را داشته باشد:

  • اقتدارگرایی رادیکال و سرکوب شدید،
  • پذیرش رفرم تا حد پذیرش ریسک از دست رفتن کنترل،
  • ترکیب سرکوب و رفرم از جمله در شکلی بوناپارتیستی، یعنی مثلا یک نظامی قدرت را به دست بگیرد، عده‌ای از چهره‌های شناخته شده رژیم را کنار بزند، و در عین سرکوب شدید جنبش وعده‌ی اصلاح بدهد.

در ایران چه ممکن است پیش آید؟

«با حضور ما نمی‌شود»

تصمیم رادیکال شاه در اواخر ۱۳۵۷ برگماری شاپور بختیار به عنوان نخست‌وزیر و خروجش از کشور بود. بدیل این تصمیم می‌توانست این باشد که گروهی از نظامیان دارای اختیار کامل شوند، حکومت نظامی تامّی را برقرار کنند، فعالان و رهبران مخالفان را دستگیر و بعضی از آنان را سر به نیست کنند. پیشنهاد «اقدام» را گروهی از افسران ارشد به شاه می‌دهند، اما او نمی‌پذیرد که در کشور بماند تا طرح آنان اجرا شود. و وقتی هم که از کشور خارج می‌شود، افسران سردرگم می‌شوند و اراده‌ای برای اجرای طرح نمی‌یابند؛ از سوی آمریکاییان هم دستوری به آنان نمی‌رسد. سرتیپ محسن هاشمی‌نژاد، فرمانده‌ی گارد شاهنشاهی در گفت‌وگویی ضبط شده برای برنامه‌ی “تاریخ شفاهی” دانشگاه هاروارد می‌گوید هشت تن از امیران ارتش، ۱۵ روز پیش از خروج شاه، به او پیشنهاد «اقدام» می‌دهند، اما او نمی‌پذیرد و می‌گوید: «با حضور ما نمی‌شود.»[۶]

با شناختی که از خامنه‌ای و شیوه‌ی حکمرانی در دوره‌ی او داریم، بسیار محتمل است که «با حضور ما نمی‌شود»، به تلویح یا تصریح، یک بار دیگر تکرار شود. اگر به او پیشنهاد اصلاح بدهند مثلا به صورت کنار گذاشتن ابراهیم رئیسی و رجوع به اصلاح‌طلبان، او پیشنهاد را رد خواهد کرد. اصلاح را نمی‌پذیرد، چون درسی که او و اطرافیانش از انقلاب ۱۳۵۷ گرفته‌اند، این است که تغییر و اصلاح، تسهیل‌کننده‌ی راه انقلاب است. پیشنهاد سپردن همه امور به دست نظامیان و برقراری حکومت نظامی را هم نخواهد پذیرفت، چون نمی‌خواهد پایان ولایتش آشکارا نظامی باشد. پس با حضور او تنها کاری که می‌شود (به قول خودش) «کِش دادن» است. او برخلاف آنکه می‌نماید اهل تصمیم است، بیشتر به تصمیم نگرفتن و کش دادن گرایش دارد. مذاکرات برجام، آیینه‌ی تمام‌نمایی شیوه‌ی کار او در تصمیم‌گیری، انداختن مسئولیت تصمیم گرفته شده بر دوش دیگران، و منتظر گذاشتن است. خط او در برابر جنبش سرکوب، سرکوب بیشتر، و توصیه به برخی اقدام‌های نمایشی است برای اینکه بگوید در نظام او امکان انتقاد و اعتراض وجود دارد. زورآزمایی جنبش در دوره‌ی خامنه‌ای بر سر این است که کدام قطب تقابل می‌تواند پایداری بیشتر از خود نشان دهد.

اتفاق‌ها

با حضور ایشان نمی‌شود. اما چه می‌شود اگر خامنه‌ای بمیرد؟ به حضور او عادت شده و لفظ “نظام” حتا در میان حکومتیان به اسم مستعار او تبدیل شده است. “رهبر می‌میرد” از این نظر مترادف شده است با “نظام می‌میرد”. توضیح‌هایی که پیشتر درباره‌ی ساختار نظام داده شد، با این گمان نمی‌خوانند. نظام را جنبش انقلابی می‌میراند، نه مرگ رهبر. طبعاً اتفاق بسیار خوشایندی خواهد بود اگر خامنه‌ای در زمانی که جنبش گرم است و در حال اعتلاست بمیرد. اما اگر جنبش به هر دلیل بیفسرد، و در زمان افسردگی آن خامنه‌ای بمیرد، پیشاپیش نمی‌توان تا حدی با اطمینان گفت که چه چیزی محتمل است.

یک اتفاق بسیار بد برای جنبش، ورود حادثه‌ای هسته‌ای به جریان حوادث است. این سناریو را در نظر گیریم: رژیم ولایی در برابر نظارت آژانس بین‌المللی اتمی بر برنامه‌ی هسته‌ایش بایستد، از ” پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای” (NPT) خارج شود، پیشرفت‌هایش را در جهت بمب‌سازی عیان کند، آزمایشی انجام دهد و اعلام کند “اتمی” شده است. در این صورت بحرانی جنگی درخواهد گرفت که در آن رژیم برای کشتن مردم دیگر هیچ ملاحظه‌ای نخواهد داشت. حالتی خفیف‌تر این است که در جریانِ تنشی بالا گرفته در ارتباط با برنامه‌ی هسته‌ای، مرکز یا مرکزهایی در ایران هدف حملات هوایی اسرائیل یا آمریکا قرار گیرند. این برای رژیم هدیه‌ی آسمانی خواهد بود. همچنین خود حکومت ممکن است با عملیات تروریستی دست به تحریک زند تا اقدام متقابل را بهانه برای سرکوب معترضان به اتهام همدستی با دشمن قرار دهد. در بُعدی کوچک‌تر رژیم ممکن است صحنه‌سازی‌هایی کند یا از اتفاق‌هایی بهره گیرد برای سرکوب شدید مردم کُرد یا بلوچ‌، و در یک نمایش پر سر و صدا حمله به مردم را سرتاسری کند.

جریان اتفاق‌ها اما در مجموع به سود جنبش است، اگر مبنا را این گیریم که نظام با انبوهی از رخدادها مواجه است که از پردازش همه‌ی داده‌های آنها ناتوان است. برای کاستن از پیچیدگی دست به انتخاب می‌زند. فیلترینگ‌اش امنیتی است. همین امر باعث می‌شود بسیاری از چیزها را نبیند. هر روز اتفاق‌هایی می‌افتند، از جمله در حیطه‌ی دید امنیتی، که وضعیت را برای سیستم پیچیده‌تر می‌کنند.

عامل مهمی که وضع را برای نظام پیچیده می‌سازد، تأثیرهای جانبی و کنترل‌ناپذیر روندهاست. در رسانه‌های حکومتی خبر و تبلیغ در این باره که وضع اقتصادی دارد بهتر می‌شود، بالا گرفته است. مدام وعده می‌دهند و می‌گویند مسئولان در حال رفع همه‌ی مشکلات هستند. وعده دادن، تحریک به درخواست برای برآوردن وعده می‌کند. وعده برآورده نمی‌شود. اعتراض درمی‌گیرد. نیروهای امنیتی وارد کارزار می‌شوند. اعتراض آشکارا سیاسی می‌شود. برنامه‌ی رژیم از این نظر که از یکسو با سرکوب و از سوی دیگر با تحرک مثبت در عرصه‌ی اقتصاد معترضان را ساکت کند، پیش نمی‌رود. خط سرکوب‌گری، امید به بهبود وضعیت اقتصادی را هم فرومی‌کوبد. رابطه‌ی اقتصادی با جهان خارج با بیلانی منفی برای کشور، افت می‌کند. در همین مدت کوتاهی که از جنبش گذشته، از سفرهای اقتصادی هیئت‌های خارجی به کشور کاسته شده است.[۷]

جمع‌بند و سخن آخر

موضوع این مقاله عرضه‌ی طرحی برای جست‌وگوگری (Heuristic) بود. خطوط طرح با نظر به مرحله‌هایی که جنبش محتملاً پیش رو دارد، ترسیم شدند. بررسی انتقادی و تکمیل آن با مفهوم‌های دقیق‌ترو پرسش‌های بیشتر کمک کند که زاویه‌ی دیدمان را گسترش دهیم و برش‌ها و جنبه‌های بیشتری از واقعیت را ببینیم.

این جست‌وجوگری به کار عمل سیاسی هم می‌آید. به آن می‌توان به عنوان نظری انتقادی نسبت به طرحی نگریست که اکنون ظاهراً بیشترین رواج را دارد: این گمان که روند پیشرفت جنبش مستقیم است. خطی مستقیم تصور می‌شود که به سوی آینده می‌رود. گمان می‌شود شتاب پیشروی بسته به آن دارد که صفوف کسانی که در برابر رژیم هستند، فشرده شود تا برهم‌افزایی نیرو صورت گیرد. گفته می‌شود از طرح مسائل اختلاف‌برانگیز بپرهیزید. بقیه‌ی توصیه خودبخود حاصل می‌شود: پشت سر فردی یا افرادی بروید که بیشترین شهرت، امکانات رسانه‌ای و ارتباط‌های بین المللی را دارند. منطق بازنموده‌‌ی تحولات در این نوشته برمی‌نهد که جنبش مرحله به مرحله پیش می‌رود و دو شرط اصلی اعتلای آن اینهایند: ۱) یافتن عمق اجتماعی ۲) پروراندن گفتمانی باکیفیت و پیوندپذیر. نوع و ترکیب رهبری و برنامه‌ی پاسخ‌دهنده به انگیزه‌های اصیل جنبش، در جریان برآوردن این دو شرط روشن می‌شوند.

از منطق بازنموده‌‌ی تحولات همچنین می‌توان پی برد که ما در هر مرحله ممکن است به مسائلی برخوریم که پاسخ‌دهی به آنها ترکیب‌های ائتلافی را بر هم می‌زند. اگرعمق اجتماعی جنبش از درخود به برای‌خود تبدیل شود، که یک نشانه‌اش این است‌ که خواسته‌هایش در زمینه‌ی آزادی و عدالت صراحت بیشتری بیابند و وارد جزئیات شوند و تقابل خود را با نظم امتیازوریِ طبقاتی − که شکلِ ولایی چیزی جز نسخه‌ای دیگر از آن نیست − بنماید، آنگاه “همه با هم” بی‌معنا می‌شود. در هر مرحله خواهیم دید که صفوف آن کسانی هم که با هم‌اند تجزیه می‌شود. زمانی ممکن است یک جناح اصلاح‌گرا در حکومت نقش مهمی ایفا کند. وجود و عملکرد آن تجزیه‌گر خواهد بود. اگر بزند و یک شخصیت اقتدارگرای بوناپارتی قدرت را به دست گیرد، باز ممکن است کسانی را از صفوف کنونی مخالفان خارج کند و به صف هوراکشان پیشوای تازه ببرد که آرزویشان آمدن مردی است چکمه‌پوش که همه را سر جای خودشان می‌نشاند.

ادامه دارد.

موضوع یادداشت آینده: تئوری تغییر

–––––––––––––––––––––––

پانویس‌ها

[۱] خطوطی از فکر مطرح در این یادداشت پیشتر تقریر شده‌اند، در این نوشته: انقلاب، فضای آن، و منطق محتمل دگرگونی.

[۲] درباره‌ی این مسئله رجوع کنید به این مقاله‌ی دو قسمتی:

تعلق داشتن، تعلق نداشتن − بررسی عمومی مسئله‌ی انتگراسیون

تعلق داشتن، تعلق نداشتن − مسأله‌ی پایدار انتگراسیون در ایران

[۳] این مقاله در این باره است:

مفهوم محدود و گسترده‌ی قدرت‌زدایی سکولار از ملایان

[۴] از رقم‌های به تازگی بیان شده در این مصاحبه در آفتاب نیوز

[۵] درباره این نمونه‌ها بنگرید به این دو کتاب:

Wolfgang Merkel, Systemtransformation. Eine Einführung in die Theorie und Empirie der Transformationsforschung. VS Velag 2010.

Raj Kollmorgen, Wolfgang Merkel, Hans-Jürgen Wagener (Hrsg.): Handbuch Transformationsforschung. Springer 2015.

[۶] اینجا را بشنوید، از دقیقه ۲:۲۲:۰۰.

[۷] در همان روزی که این سطور نوشته می‌شدند، این تیتر در رسانه‌های داخل دیده می‌شد:

نایب رییس اتاق بازرگانی ایران مطرح کرد: لغو برخی سفر‌های تجاری به ایران/ خط تولید کارخانجات بزرگ هم دچار مشکل شده‌اند (آفتا‌ب‌نیوز)

]]>
http://www.sedayekargar.com/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%af%da%af%d8%b1%da%af%d9%88%d9%86%db%8c%e2%80%8c-2/feed/ 0 6807
ایران؛ اندیشه بر منطق دگرگونی‌ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%af%da%af%d8%b1%da%af%d9%88%d9%86%db%8c%e2%80%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%af%da%af%d8%b1%da%af%d9%88%d9%86%db%8c%e2%80%8c/#comments Wed, 02 Nov 2022 13:05:21 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6801 زن، زندگی، آزادی: آغاز یک انقلاب؟

در ایران چه می‌گذرد – ۲

محمدرضا نیکفر

در ایران چه می‌گذرد؟ آیا جنبش “زن، زندگی، آزادی” طلایه‌ی یک انقلاب تازه است؟ با چه درس‌هایی از انقلاب گذشته پا در مسیر تازه بگذاریم؟

برگرفته از رادیو زمانه

در یادداشت پیشین طرح شد که جنبش “زن، زندگی، آزادی” به لحاظ مضمون اساسی خود، جنبش بازیابی کرامت انسانی است. حقوق بشر، در قالب حقوق شهروندی تحقق‌پذیر است. خیزش‌های متعدد، و دو انقلاب بزرگ نتوانستند منزلت انسان ایرانی را تا حد شهروند کامل، شهروند دارای حقوق خدشه‌ناپذیرِ برابر، ارتقا دهند. عضویت کامل و یکسان همگان در یک جامعه‌ی بسامان و آزاد همچنان آماج جنبش دموکراتیک در ایران است. گرانیگاه این جنبش از آن رو خیزش زنان علیه تبعیض و تحمیل است که زنان بزرگترین بخش اجتماع هستند که از آغاز تشکیل حکومت ولایی بر آنان داغ صغارت سرشتی زده‌اند و شأن و کرامت‌شان را لگدکوب کرده‌اند. جنبش تثبیت کرامت، با شعار محوری “زن، زندگی، آزادی” ظرفیت و استعداد آن را دارد که  همه‌ی محرومان و ستمدیدگان از تبعیض را بسیج کند.
در یادداشت پیشین به آن تحول‌های ساختاری‌ای اشاره شد که عمق جامعه‌ی ایران را پر از گدازه‌هایی می‌سازند که پیاپی آتش‌فشانی را برمی‌انگیزانند. هر جنبشی به عنوان رخداد در زنجیره‌ای از اتفاق‌ها قرار می‌گیرد. اتفاق‌ها ممکن است باعث خاموش شدن آن شوند یا به آن نیرو و گستردگی دهند. ممکن است جنبشی سرکوب شود، اما آن چیزی که در زیر جریان دارد، بنابر تجربه حرکت تازه‌ای را برمی‌انگیزاند.
از همان آغاز جنبش “زن، زندگی، آزادی”  به شکل معناداری این پرسش طرح گردید که آیا انقلاب تازه‌ای آغاز شده است. در خیزش‌های پیشین با این پرسش، که این یادداشت به آن می‌پردازد، مواجه نبودیم.

مفهوم انقلاب دارد زنده می‌شود و شاید جای “براندازی” با بار مکانیکی آن را بگیرد.[۱] انقلاب تداعی‌هایی تاریخی و برنامه‌ای دارد که براندازی فاقد آن است. اینک مفهوم انقلاب جان تازه‌ای یافته، شاید به این دلیل که حرکت جاری

  • به نسبت گسترده است؛
  • استعداد و توان گسترش بیشتری دارد، و می‌تواند اکثریت ناراضیان را به خود جلب کند؛
  • امید برانگیخته و می‌تواند خاطره‌ی همه‌ی شکست‌های پیشین را تبدیل کند به حس لزوم جبران ناکامی‌ها با حرکتی تازه، و عزم و اراده به پیشروی پرتوان‌تر؛
  • شرکت‌کنندگان در آن در مجموع می‌دانند که چه نمی‌خواهند: حکومت ولایی؛ و می‌دانند چه می‌خواهند: نظامی دموکراتیک با شاخص مؤکد جدایی دین و دولت، رفع تبعیض، عدالت، آزادی.
  • چنان به صورت قطبی در برابر حکومت اسلامی است – به صورتی بارز در رابطه با موضوع آزادی زن – که صحبت از اصلاح منتفی است، و اگر اصلاحی هم صورت گیرد، فروپوشی دستگاه را تشدید می‌کند.
  • فوراً شکافی در زمان ایجاد کرده، پیش از آن و پس از آن شکل گرفته، و دوره‌ی پس از جمهوری اسلامی را به آینده‌ای متصور، به «آینده‌ی معاصر» تبدیل کرده است؛

روزمرگی تا حدی تعلیق شده و این با خود نوع دیگری از ادراک زمان را می‌آورد، از جمله به صورت اندیشه بر هنگام و نحوه‌ی پایان کار حکومت ولایی. رژیم اما هنوز می‌تواند خود را حفظ کند؛ کار به این زودی‌ها یکسره نخواهد شد. نیروی سرکوبی که حکومت تا کنون در خیابان مستقر کرده، با وجود گستردگی‌اش، هنوز نهایت توان وحشت‌افکنی و آدم‌کشی دستگاه نیست. به احتمال بسیار، بسته به میزان قدرت‌نمایی خیابانی جنبش، با زور بیشتری به میدان خواهد آمد، تا آن زمانی که شکاف بردارد و بشکند. نمونه‌ی انقلاب ۱۳۵۷ نشان می‌دهد که حضور نظامی تمام‌عیار در خیابان به جای ایجاد رعب و وحشت، تحریک به خیزش می‌کند، و بیشتر به ورشکستگی اخلاقی کانون قدرت راه می‌برد.

شرط به هم خوردن موازنه‌ی قدرت این است که نیروی سرکوب، فقط نزند، بلکه بخورد، و با ضربه‌هایی که می‌خورد شکاف بردارد، شکافی که ممکن است فوراً خود را نشان ندهد، اما زمانی جلوه‌گر خواهد شد. منظور از ضربه زدن به نیروی سرکوب، توسل به اقدام‌هایی در ردیف مقابله‌ی مسلحانه نیست که در همه‌ی انقلاب‌ها تعیین‌کننده نبوده‌اند، و اگر بوده‌‌اند این حقیقت را از اعتبار نمی‌‌اندازند که اصل خود جنبش توده‌ای است. منظور، بی‌اثر کردن سازوکارهای کنترل است که با تحرک و ابتکار به دست می‌آید. هر تظاهراتی که تور کنترل را بشکافد، هر ابتکاری که سرمشق ایجاد کند، هر نماد فراخواننده‌ای که تکثیر شود، ضربه به نیروی سرکوب است.

اما آنچه ایجاد شک می‌کند در این که جنبش جاری آغاز یک انقلاب باشد، دو محور دارد: بالایی‌ها و پایینی‌ها:

  • بالایی‌ها هنوز در مجموع منسجم‌اند و توانمند برای حفظ قدرت و پیش‌برد سرکوب.
  • حضور پایینی‌ها در خیابان و توان ماندنشان در میدان هنوز گسترده نیست، برای اعتصاب عمومی آمادگی ندارند، فاقد رهبری و برنامه‌ی روشن هستند.

با این ملاحظات، جنبش جاری از جمله “عصیان انقلابی” نام گرفته است. اما اگر تنها عصیان هم باشد، چیزی ازبرازندگی آن برای آنکه طلیعه‌ی یک انقلاب تازه خوانده شود، کم نمی‌کند. پس از یک حاشیه‌روی در مورد مفهوم “انقلاب” به این موضوع برمی‌گردیم.

حاشیه‌روی در مورد مفهوم “انقلاب”

“انقلاب” از زمان انقلاب کبیر فرانسه به یک مقوله‌ی مرکزی تئوری و گفتار سیاسی تبدیل شده است. در قرن ۱۹ اندیشه‌ی سوسیالیستی میان انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی فرق گذاشت، اولی را اصل و دومی را فرع گرفت و ارزیابی از دگرگونی در عرصه‌ی قدرت دولتی را تابع میزان و چگونگی کمک آن به پیشرفت انقلاب اجتماعی با هدف درهم شکستن ساختارهای استثماری کرد. این جامعه‌محوری در قرن بیستم جای خودش را به دولت‌محوری داد. عملاً انقلاب سیاسی در شکل براندازی اصل گرفته شد و نیروی انقلابی عمدتاً بر روی پیشبرد انقلاب سیاسی متمرکز ماند. گروه‌های انقلابی معمولاً فکر می‌کردند که دولت را که تسخیر کردند، دیگر اصل کار صورت گرفته و پس از آن با خیال راحت به برنامه‌های اصلاحی می‌پردازند. برای پیشبرد برنامه‌های اصلاح هم مدام بر قدرت دولت می‌افزودند. نتیجه چه بسا بوروکراتیک شدن، تبدیل شدن نیروی انقلابی به صاحب‌منصب، بیگانه شدن از جامعه، و سرکوبگری به نام انقلاب بوده است.

در جهان به اصطلاح “سوم” فکر انقلابی دولت‌محور بود. پایه‌‌‌ی فکر این بود که چیرگی بر عقب‌ماندگی‌ها نیاز دارد به دولت قوی و اصلاح‌گری پرقدرت از بالا. به ویژه دو تصور این باور را تقویت می‌کردند:

۱) دولت موجود که باید برانداخته شود، اساساً یک دولت پوشالی است و با تمرکز نیرو می‌توان آن را برافکند؛ پس اصل کار را براندازی عملی بدانیم و از صرف نیرو در جاهای دیگر بپرهیزیم. به این ترتیب کار فرهنگی و اجتماعی فاقد ارزشِ در خود می‌شد و تنها از زاویه‌ی کمک به براندازی اهمیت می‌یافت. رهبران انقلابی پیش از قدرت‌گیری، شخصیتی دولتی می‌یافتند و اقتدارمنش می‌شدند. روند فراموش کردن اصل و انگیزه‌های خود پیش از موفقیت در قدرت‌گیری آغاز می‌شد. همه‌ی انقلاب‌های تجربه‌شده اقتدارگرایی را پرورش دادند و همین در نهایت به مسخ آنها ‌انجامید. بازاندیشی انتقادی مفهوم انقلاب نیازمند توجه ویژه به این نکته است. انقلاب باید در دو جهت پیش رود: علیه قدرت مستقر و علیه آفت اقتدارگرایی در صف انقلاب.
۲) دولت موجود، دولت وابسته به امپریالیسم است. وابستگی است که مانع رشد است، و باعث استبداد و فساد و فقر فراگیر شده است. پس باید به وابستگی پایان دهیم و به این منظور دولت وابسته را براندازیم. تئوری‌های وابستگی، که در قرن بیستم رواج داشتند، بر درک غلوآمیزی از نقش عامل خارجی در روند رشد استوار بودند. این درک اجازه نمی‌داد به سنت فکری، ساختارهای اجتماعی بازتولیدکننده‌ی فلاکت در خود توده‌ی دستخوش فلاکت، و نیروهای ارتجاعی دیگری جز آنهایی که مستقیماً به امپریالیسم اتکا داشتند، توجه لازم و درخوری شود.

فضای انقلابی، فضای شور و امید است. به این فضا تعلق دارد تحقیر قدرت مستقر و قوی جلوه‌ دادن نیروی مردم برای درهم شکستن آن. سیاه و سفید می‌بینیم و چشم بر اشکال‌ها و ضعف‌های خود می‌بندیم. در انقلاب ۱۳۵۷ کلّ زرادخانه‌ی دوگانه‌اندیشی چپِ خلق−ضد خلق، اسطوره‌ایِ کاوه-ضحاک و اسلامیِ الاهی-شیطانی به کار گرفته شد تا “خیر” بر “شر” چیره شود. شرّ درون خود جبهه‌ی انقلاب دیده نشد.[۲]

در جریان‌های انقلابی قرن بیستم گرایش مشکل‌آفرینی به ستایش از خودانگیختگی به جای تأمل و فکر بازتابی، و غریزه‌ی طبقاتی به جای آگاهی طبقاتی دیده می‌شود. پوپولیسمی با این مختصات راه برده است به ضدیت با روشنفکری و بحث‌های روشن برنامه‌ای، با خردورزی، با برجسته کردن مفهوم‌های ناظر بر حق و رو‌آوری به بینش و گفتار حقیقی، و در عوض تقویت تخریب‌گری، عوام‌فریبی، عامه‌پسندی و توجیه کاربرد هر وسیله‌ای به بهانه‌ی هدف عالی.

خود انگیختگی با نیرویی همراه است که بودِ آن همان نمود آن است. زمانی که بخواهد نمایندگی پیدا کند هر اتفاقی ممکن است بیفتد؛ پنداری صندلی‌ای خالی روی دست‌ها این سو و آن سو می‌رود و هر کس می‌کوشد روی آن بنشیند؛ و زمانی می‌رسد که کسی به واقع بر آن مستقر شود. از تحلیل ذات خودانگیختگی و حرکت سیل‌وار نمی‌توان به تعیین دقیق عاقبت آن رسید، زیرا ذاتی وجود ندارد جز خود حرکت، و حرکت همان انگیزه‌های حرکت نیست؛ یعنی تنها با تحلیل انگیزه‌ها نمی‌توان کیفیت و سرانجام حرکت را تعیین کرد.

اگر بخواهیم از تمثیل صندلی خالی برای ترسیم یک آینده‌ی مطلوب بهره گیریم می‌توانیم با اقتباس فکری از فیلسوف سیاسی معاصر، کلود لفور بگوییم که دموکراسی آنجایی برقرار است که سریر قدرت خالی بماند، به این معنا که از آنِ کسی یا حزبی نشود. آنچه در انتخابات تعیین می‌شود، کاندیدای اول برای یک دوره‌ی محدود است.

چیزهای مختلفی می‌توانند اقتضای یک کارکرد را برآورند. کارکردی ضروری حتما چیزی خاص یا ساختاری خاص را الزامی نمی‌سازد. عامل معینی به ضرورت پیامدی از پیش تعیین‌شدنی ندارد. علت یکسان می‌تواند به نتیجه‌های مختلفی راه برد. میان علت و نتیجه یک حرکت است؛ و حرکت رخدادی است پر از رخدادهای کوچک و بزرگ. تنها چیزی که می‌تواند زیر کنترل ما باشد، تا حدی عقل ماست، بسته به آنکه تا چه حد و چگونه تعقل ورزیم. نباید گذاشت خردورزی انتقادی با گم کردن خویش در شور حرکت، تعطیل شود.

اگر بخواهیم تنها یک درس از انقلاب بهمن بگیریم، آن درس این تواند بود: اندیشه‌ورزی انتقادی را فراموش نکنیم!

معیار فراموش نکردن، یادآوری پیگیر انگیزه‌های بنیادین انقلاب است: مقابله با استبداد و تبعیض و استثمار.

فکر انتقادی مدام می‌پرسد که چه کنیم تا دوباره یک رژیم مستبد و خادم گروهی استثمارگر و غارت‌گر بر سر کار نیاید. چنین پرسشی ما را متوجه برنامه‌های سیاسی و اجتماعی سازمان‌های فعال و مدعی رهبری می‌کند. همه وعده می‌دهند، چنان‌که خمینی و اطرافیانش هم در دوره‌ی انقلاب ۵۷ مدام وعده‌ی آزادی و عدالت می‌دادند. در آن هنگام به ندرت پرسیده شد: چگونه، با چه برنامه‌ای، با چه تضمینی؟

هیچ تضمینی برای این که به آزادی و عدالت برسیم وجود ندارد، جز از راه برقراری حاکمیت مردم.

هدف مقدم هر انقلابی به صورت جنبش آشکار فراگیر، انقلاب سیاسی است. اما برای تعطیل نشدن  تفکر انتقادی و دوری از شر ابتذال، لازم است از یاد مبریم که اصالت با انقلاب اجتماعی است. دولت باید در هم بشکند، تا عرصه برای جامعه باز باشد.

انقلاب ولایت‌شکن

در مورد ایران، حاصل همه‌ی این بحث‌ها را می‌توان در یک کلام خلاصه کرد: ضرورت ولایت‌شکنی پیگیر – اگر بخواهیم برای همیشه از موقعیت صغارت و رعیت بودن خارج شویم.

اکنون جنبش اعتراضی به تراز یک جنبش ضد اساس نظام ولایی رسیده است. می‌توان از شروع انقلاب سخن گفت، حتا اگر خیزش انقلابی آغاز شده پس از قتل حکومتی ژینا، با سرکوب شدید خاموشی گیرد، به گونه‌ای که پساتر از خیزشی دوباره سخن رود نه تداوم همین حرکت.

از زمان استقرار حکومت ولایی، درگیری قطبی با آن را تنها در مبارزات سال‌های نخست پس از انقلاب شاهد بوده‌ایم. آن مبارزات به طور مشخص تنها در کردستان و تا حدی ترکمن‌صحرا توده‌ای شدند. حرکت‌های دیگری که درگرفتند، در واکنش به فقر و فلاکت و به تقلب انتخاباتی بودند. آن حرکت‌ها، با وجود شعارهای ضد حکومتی تندی که در آنها سر داده شد، هنوز از ساختار خارج نمی‌شدند. خواسته‌هایی در آنها مطرح بودند، که برآورده شدن آنها به شکلی ساکت‌کننده برای یک دوره، ناممکن نبود. اینک اما جنبش “زن، زندگی، آزادی” رفع تبعیض از زنان و از این طریق دستیابی به کرامت انسانی را آماج خود قرار داده است. کرامت انسانی تضاد قطبی با نظام ولایی دارد.

اما انقلاب؟

پرسیدنی است که آیا برچیدن گشت ارشاد و حتّا دست کشیدن از تحمیل حجاب در چارچوب همین رژیم ممکن نیست. تا کنون به نظر می‌آید که رسماً نمی‌خواهند به این خواسته تن دهند؛ تنها تا این حد پیش می‌روند که بگویند سخت‌گیری نخواهند کرد، و حتا مدعی می‌شوند از اول هم بنا بر سخت‌گیری نبوده است. پذیرش دست کشیدن از تحمیل حجاب به معنای دست کشیدن از یکی از مهمترین تحمیل‌ها در مجموعه‌ی نظام تحمیلی است. حجاب نماد اصلی نگاه شریعت به زن است؛ برافتادن آن “مسئله‌ی زن” را از مسیر پاسخ‌گویی سنتی اسلامی به آن خارج می‌کند.[۳] از دید سخت‌کیشی اسلامی در “مسئله‌ی زن”‌، جنسیت، مالکیت، ولایت، و سلسله مراتب آدم و عالم با هم تلاقی می‌کنند. اما بالاتر از هر مسئله‌ای، برای پیروان الاهیات سیاسی مکتب خمینی و دیگر مکتب‌های همسنخ آن، مسئله‌ی قدرت است. خمینی خود به روشنی تأکید کرده که الزام اقتدار و حفظ قدرت، بالاتر از هر حکم و باور شرعی دیگری می‌نشیند. بر این قرار موضوع گشت ارشاد و حجاب تابع سیاست قدرت می‌شود. دو حالت تصورشدنی است: ۱) به خاطر حفظ قدرت انعطاف نشان دهند، ۲) عقب‌نشینی در این عرصه را کوتاهی در امر اقتدار بدانند و سیاست همیشگی را دنبال کنند. در عمل اما محتمل‌تر آن است که هر دو رویه را در ترکیب با هم پیش برند، یعنی کمی عقب‌نشینی کنند تا به خیال خودشان سر و صداها بخوابد. هر گونه عقب‌نشینی رژیم، پیروزی جنبش است.

جنبش کنونی برازنده‌ی آن است که با صفت “انقلابی” مشخص شود، حتا اگر به سبب سرکوب یا عامل‌های درونی خاموش شود تا خیزشی دیگر آن را پی گیرد. قیام انقلابی هنوز به معنای وجود موقعیت انقلابی نیست.

خواسته‌ی برچیدن گشت ارشاد و پایان دادن به تحمیل حجاب، خواسته‌ی به‌جایی است و تأکید بر آن هیچ منافاتی با هدف‌های فرارونده‌ی شعار «زن، زندگی، آزادی» ندارد. جنبش بایستی دستاورد ملموس داشته باشد و بتواند با هر گام تثبیت‌شدنی خود و عقب‌نشینی رژیم، شور و امید بیشتری در خود بینبارد.

روشن است که جنبش از موضوع مشخصی چون گشت ارشاد فراتر رفته و به دلیل خصلت میان‌بخشی (intersectional) خود همتافته‌ای از انگیزه‌ها را برای پیش‌برد مبارزه در خود جمع کرده است. آنچه این جنبش را برازنده‌ی آن می‌کند که آغاز انقلاب نام گیرد، همین تلاقی و ترکیب انگیزه‌ها و طنین‌افزایی (resonance) حرکت‌ها در آن است.

موقعیت هنوز موقعیت انقلابی نیست، موقعیتی با این مشخصه: ضمن اینکه مردم وضع موجود را نمی‌خواهند و این نخواستن را با حرکت عملی و شجاعت و فداکاری بروز می‌دهند، رژیم هم دیگر نمی‌تواند خود را حفظ کند. حکومت هنوز قادر به حفظ خود است و شکاف و لرزش در آن هنوز محسوس نیست. و در این سو، با اینکه اراده‌ی مردم به تغییر قوی است، اما جنبشی را که پیش می‌برند، هنوز گستردگی‌ای ندارد که حکومت را فلج کند،  برنامه و رهبری منسجم مشخصی ندارد و دارای سازوکار روشن سنجیده‌ای برای پالایش خود از گرایش‌های منحرف‌کننده، بازتولید کننده‌ی استبداد و شر ابتذال نشده است.

سخن آخر

جنبش کنونی برازنده‌ی آن است که با صفت “انقلابی” مشخص شود، حتا اگر به سبب سرکوب یا عامل‌های درونی خاموش شود تا خیزشی دیگر آن را پی گیرد.

قیام انقلابی هنوز به معنای وجود موقعیت انقلابی نیست.

تصور اینکه همین جنبش گسترش می‌یابد و با رشد کمّی زمانی به کیفیت و توانی می‌رسد که قادر شود رژیم را براندازد، ساده‌نگرانه است.

مسیر پیچیده‌ای طی خواهد شد که مرحله‌های مختلفی خواهد داشت.

پیش‌بینی دقیق ممکن نیست، اما تا حدی می‌توان منطق تحولات را روشن کرد. یادداشت بعدی به این موضوع می‌پردازد. در این یادداشت خواهیم دید که برای درک منطق تحولات تنها توجه به دو قطب بالایی‌ها و پایینی‌ها کافی نیست. نقشی اساسی را منطقه‌ی خاکستری میان این دو ایفا می‌کند؛ و درست این منطقه است که در هنگامه‌ی شور و هیجان از نظر دور داشته می‌شود.

ادامه دارد

موضوع بعدی: منطق دگرگونی‌ها

––––––––––––––––––––––––

پانویس‌ها:

[۱] اراده به سرنگون کردن رژیم اسلامی، ابتدا در بخشی از چپ شکل گرفت. در سال ۱۳۵۸ یک خط فاصل میان گروه‌های مختلف این بود که معتقد به سرنگون کردن رژیم تازه هستند یا نه. سرنگونی‌‌خواهان معمولاً در زیر صفحه‌ی اول نشریه‌ی خود شعاری با این مضمون می‌نوشتند: سرنگون باد رژیم ضد خلقی / ضد انقلابی جمهوری اسلامی! آن هنگام سازمان مجاهدین خلق به اردوی سرنگونی‌خواهان تعلق نداشت. حزب دموکرات کردستان ایران هم در آغاز چنین شعاری نمی‌داد.

به جای سرنگونی خواست یک انقلاب تازه مطرح نبود، هر چند گاهی گفته می‌شد: “انقلاب مرد، زنده باد انقلاب”. باور عمومی این بود که انقلاب صورت گرفته، اما نتیجه‌ی آن دزدیده شده است.

در میان برخی شخصیت‌های حکومت سرنگون‌شده‌ی شاه در خارج هم ایده‌ی سرنگون کردن رژیم “غاصب” مطرح بود. آن گونه که از خاطرات برخی از خود آنان برمی‌آید، تلاش‌هایی کردند، تماس‌هایی با دولت‌ها گرفتند برای تهیه‌ی پول و حتی اسلحه، اما طرحشان روشن نبود و با هم اختلاف داشتند. یک نقشه کودتا هم در داخل وجود داشت که چند و چون آن هنوز روشن نیست، از جمله معلوم نیست که طراحان آن آیا به راستی قصد احیای سلطنت‌ را داشتند. چیزی نگذشت که بخش اصلی سلطنت‌طلبان موضوع سرنگونی را در شکل عملی آن فراموش کردند. در گفتارشان ابراز انزجار از رژیم “غاصب” پایدار ماند، اما تا دوره‌ی بیش‌فعالی ترامپی‌شان کمتر از سرنگونی − در معنایی برنامه‌ای و عملی که خودشان را متعهد کند − سخن می‌گفتند.

گروه‌های چپ در دهه‌ی شصت به شدت سرکوب شدند. رژیم میان گروه‌های برانداز و غیر برانداز در نهایت فرقی نگذاشت و جنازه‌های گروهی از اعدام‌شدگان‌شان از سازمان‌های مختلف را در “خاوران” کنار هم دفن کرد.سرنگونی‌خواهان چپ، پس از دهه‌ی شصت دیگر توان و امکان پی‌گیری عملی خط سرنگونی را نیافتند. مجاهدین به “براندازی” ادامه دادند، اما لفظ “انقلاب” را ذخیره کردند برای تحول‌های درونی خودشان (“انقلاب ایدئولوژیک”).

[۲] اکنون انتقاد از انقلاب ۱۳۵۷ در شکل سرزنش و خوارداشت طرفداران آن و شرکت‌کنندگان در آن در پهنه‌ی همگانی به میزان چشمگیری طرفدار دارد. هواداران سلطنت و محمدرضاشاه در میان ملامت‌گران صدای بلندی دارند. آنان تا جایی پیش می‌روند که خواهان طرد همه‌ی “پنجاه‌وهفتی‌ها” می‌شوند و می‌خواهند میدان مبارزه‌ی سیاسی حتّا بر روی  “پنجاه‌وهفتی‌ها”ی مخالف نظام ولایی هم بسته شود مگر اینکه طرفدار نظام سلطانی – به قول خودشان “پادشاهی” − شوند. آنچه اینان نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند این است که از پنجاه‌وهفتی‌ترین پنجاه‌وهفتی‌ها یکی خود شاه است. مقامات و درباریان او نقشی اساسی در برانگیختن انقلاب ۵۷ داشتند. دشنام‌دهندگان به  “پنجاه‌وهفتی‌ها” در نظر نمی‌‌گیرند که رژیم شاه در اصل از درون فروپاشید و بخش مهمی از قدرت جریان مذهبی ناشی از نوع سازوکار سیاسی و فرهنگی دستگاه سلطنت بود. در این باره لازم نیست به رساله‌های دانشگاهی – که از نظر سلطنت‌طلبان مشکوک به “مارکسیستی” بودن هستند – بلکه به خاطرات خود مقامات درجه‌ی یک آن نظام رجوع کنند، از جمله در “تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد“. شاه صدای انقلاب ایران را شنید، اما بسی دیر. محسن هاشمی‌نژاد، ژنرال آجودان شاه، زمان تأسیس حزب واحد “رستاخیز” در اسفند ۱۳۵۳ را، یعنی زمانی را که شاه در اوج تکبر خود بود، به عنوان نقطه‌ی شروع بحران منجر به سقوط معرفی می‌کند. (ر.ک. این ویدئو، دقیقه ۱:۳۵:۰۰) برخلاف این گونه ارزیابی‌ها از درون، جمع‌بندی‌هایی که اینک در میان سلطنت‌طلبان جوان درباره‌ی انقلاب رواج دارد، این است که دستگاه شاه به دلیل توطئه‌ی “ارتجاع سرخ و سیاه” سقوط کرد و فتنه‌گران توطئه خود را پیش بردند به این علت که شاه دلرحم بود، ساواک به اندازه‌ی کافی سخت‌گیری نشان نداد و ارتش با قدرت سرکوب نکرد. آنان آزاد کردن زندانیان سیاسی را از مهمترین خطاهای آخر دوره‌ی شاه می‌دانند؛ هیچ حساسیتی نسبت به شکنجه، سانسور، نبود آزادی بیان و تشکل، و استبداد سیاسی ندارند. تحریف تاریخ را تا جایی پیش می‌برند که کودتای ۲۸ مرداد را قیام و انقلاب ۵۷ را کودتا می‌خوانند.

در میان سلطنت‌طلبان یک اندیشه‌ی منسجم و واقع‌گرا درباره‌ی علت‌های انقلاب ۵۷ رشد نکرده است. هیچ کتاب جدی قابل اعتنائی درباره انقلاب ننوشته‌اند. داریوش همایون داشت به یک بررسی انتقادی نزدیک می‌شد، اما کسی فکر او را دنبال نکرد.

بسیاری از سلطنت‌طلبان امروزه خود را لیبرال و دموکرات می‌خوانند، اما انتقادی از موضع لیبرالی به رژیم سلطنتی  ندارند. آنان در دفاع از نظام شاهی به نمونه‌های اروپایی امروزین توسل می‌جویند، و کارنامه‌‌‌‌ی خونین شاهان و درباریان‌شان به ویژه در “تاریخ ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران” را در نظر نمی‌گیرند. از این تاریخ چند چهره را برجسته کرده و آنان را تا حد مقدسان بالا برده‌اند.

عنوان مشروطه‌خواه نیز برازنده‌ی بسیاری از سلطنت‌طلبان کنونی نیست. مشروطه‌خواهان دوران ما مصدق و یارانش بودند. از جمع آنان یکی شاپور بختیار بود که به شاه گفت نخست‌وزیر می‌شوم، به این شرط که شما از کشور خارج شوید. پهلوی در قاب مشروطه‌خواهی نمی‌گنجید.

افرادی از میان سلطنت‌طلبان اصل فکر سیاسی خود را با صفت «محافظه‌کار» معرفی می‌کنند و به ویژه به مکتب بریتانیایی کنسرواتیسم نظر دارند. حکومت محمدرضاشاه اما در درجه‌ی نخست از دو نظر محافظه‌کار بوده است: اتکا بر اقتدار و استبداد سنتی سلطانی و پشتیبانی آن از جریان دینی تا در برابر گرایش لیبرال و چپ در جامعه بایستد. هم او هم پدرش می‌خواستند از تصویر شاه شیعه دور نشوند. خود را چون جنتلمن کنسرواتیو انگلیسی معرفی کردن، سلطنت طلب ایرانی بودن و در همان حال مدعی پشتیبانی از جنبشی بودن که ضد ولایت و به شکل بارزی تجددگراست، گرفتار شدن در ناسازه‌ای است که زمانی ذهن‌های حامل آن را مجبور به انتخاب‌های واقعی بی‌تناقض می‌کند. محافظه‌کاری ایرانی بر دو رکن اقتدار سلطانی و اقتدار دینی استوار است، که مبنای مرکب اجتماعی و فرهنگی‌شان در شکل‌های مختلف پدرسالاری، مناسبات ارباب-رعیت و مرجع تقلید – مقلد و گونه‌های دیگر ولایت-صغارت جلوه می‌کند.

[۳] در باره “مسئله‌ی زن در اسلام” بنگرید به مقاله‌ای با همین عنوان از نویسنده: لینک.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%af%da%af%d8%b1%da%af%d9%88%d9%86%db%8c%e2%80%8c/feed/ 1 6801
زن، زندگی، آزادی: کرامت و امید http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%a7%d9%85%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%af/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%a7%d9%85%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%af/#comments Wed, 02 Nov 2022 12:15:05 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6797 در ایران چه می‌گذرد – ۱

محمدرضا نیکفر

در ایران چه می‌گذرد؟ جنبش چه زمینه‌‌ای دارد و به این اعتبار از چه نیرویی برای پیشروی برخوردار است؟ آینده‌ی آن قابل پیش‌بینی است؟

برگرفته از رادیو زمانه

جنبشی که شعار شاخص آن «زن، زندگی، آزادی» است، چنان برآمدی یافت که بیشتر شهرهای کشور را فراگرفت. لایه‌های جمعیتی مختلفی به آن پیوستند. خصلت اساسی جنبش، دموکراتیک است. در آن، خواست برابری‌ و آزادی با محوریتِ مقابله با حجاب اجباری برجسته است. کردستان با تجربه‌ی مبارزاتی پربارش به آن شتاب داده. همه‌ی کانون‌های مبارزه و مقاومت در تلاش‌اند به آن نیرو ‌دهند.

مسائل و مطالباتی که حرکت‌های اخیر را برانگیختند – عامل‌های برانگیزاننده‌ی خیزش‌های دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، زنجیره‌ی اعتراض‌های پیوسته‌ی کارگران، معلمان، بازنشستگان … – می‌توانند در این جنبش نو امکان پاسخ‌گویی و پیگیری بیابند. جنبش، دربرگیرنده است، پیوند دهنده است. یک شرط حفظ و ارتقای این ویژگی، محفوظ ماندن جایگاه زنان در آن است. همه‌ی اینها هنوز ظرفیت و توان هستند، بالقوه هستند، بالفعل نشده‌اند.

جنبش نو، جنبش ز.ز.آ (زن، زندگی، آزادی)، به واقع ورود جنبش خواست دست‌یابی به کرامت انسانی و شهروندی به یک مدار بالاتر است. این مرحله یکباره آغاز نشده است. همین اردیبهشت گذشته، شاهد خیزشی بودیم که یادآور اعتراض‌های آبان ۱۳۹۸ بود. در آن هنگام بحثی درگرفت که این خیزش را چه بنامیم. «شورش گرسنگان» از عنوان‌هایی بود که شایع شد. نظر این نویسنده در آن بحث چنین بود:

«اعتراض به تبعیض و نابرابری نکته‌ی کانونی همه‌ی حرکت‌‌های صنفی و گروهی و منطقه‌ای و جمعی در ایران است. خواست برابری، حق مشارکت و حق سهم‌بری از ارزش‌ تولید شده‌ی اجتماعی، همه‌ی معترضان را به هم پیوند می‌دهد. آنچه مردم می‌خواهند کرامت است، اِعزاز شأن انسانی و شهروندی‌شان است.

اگر جنبش مردمی به تصریح به صورت جنبش کرامت درآید، چکیده‌ی همه‌ی تجربه‌های اعتراض‌ها و خیزش‌ها از انقلاب مشروطیت تا کنون را راهنمای خود کرده است. امر بایسته، تبیین مثبت از هدف جنبش به صورت خواست برابری و مشارکت و ارج‌شناسی است، به جای تبیین صرفاً منفی، به صورت اینها نباشند تا بعداً ببینیم چه می‌شود.» (از مقاله‌ی «جنبش کرامت»)

آنچه جنبش ز.ز.آ را پیوندپذیر کرده، این است که در ذات خود کرامت‌خواه است، یعنی خواهان رفع تبعیض، برقراری عدالت، دستیابی به آزادی و ارج‌گذاری به شأن و کرامت همه‌ی شهروندان است.

حرکت نو، شور و شوق عظیمی برانگیخته است. ناامیدان را دوباره امیدوار ساخته است. در عرض همین مدت کوتاه آگاهی عمومی را ارتقا داده است. اما نباید گمان بریم به زودی به هدف نهایی برانداختن حکومت ولایی می‌رسد. جنبش تازه دارد گام‌های نخستین را برمی‌دارد، از جمله برای:

  • تعیین شکل‌های اجرا (نحوه‌ی تظاهرات خیابانی، شعاردهی‌های شبانه، شیوه‌های دفاع در برابر دستگاه سرکوب…)،
  • اعتصاب،
  • تعیین هدف‌های مرحله‌ای،
  • تمرکز نیرو برای آزادی زندانیان سیاسی،
  • عبور از پیوندپذیری خودبه‌خودی به پیوستگی متشکل،
  • تشکل‌یابی و حرکت برای یافتن شکل مناسبی از رهبری،
  • تثبیت حضور خود در مدرسه، دانشگاه، محل کار، محل زندگی،
  • مفهو‌م‌پردازی و شکل‌دهی به گفتمان شاخص خویش و معنا کردن شعار «زن، زندگی، آزادی»،
  • تدقیق محتوای برنامه‌ای خود، از جمله و به طور مشخص در رابطه با زنان که اعتراض‌شان تنها به حجاب اجباری منحصر نمی‌شود.

پایه‌ی اجتماعی تحول‌های بیش از نیم قرن اخیر

پرسیده می‌شود: آیا انقلاب نوینی آغاز شده است؟

پرسش، تازه نیست. یک مقاله‌ی این نویسنده، نوشته شده اندکی پس از خیزش دی ۱۳۹۶ با عنوان «نمودهای کُنشی یک انقلاب بی‌کُنش»، با طرح همین پرسش آغاز می‌شود. در مقدمه‌ی آن آمده است:

«نوشته برمی‌نهد که آنچه در اوایل دی‌ماه ۱۳۹۶ در خیابان‌های ایران جریان یافت کنش‌گری یک “انقلاب بی‌کنش” است که منظور از آن تحولات عمیق در جامعه ایران از زمان انقلاب ۱۳۵۷ تا کنون است.
در ادامه این ایده مطرح می‌شود که تحولات پیش رو به احتمال بسیار طبق الگوی کلاسیک انقلاب پیش نخواهد گرفت. ما پا در روند یک “دگرگشت” پیچیده و طولانی گذاشته‌ایم.»

مبنای فکر آن نوشته و نوشته‌های دیگر نویسنده در توضیح گسستگی ساختاری در ایران، این است که در عمق جامعه انقلابی در جریان بوده و هست که هر از گاهی نمودهایی کنشی می‌یابد. آن انقلاب عمقی، تحول ساختاری‌ای است که از دهه‌ی ۱۳۴۰ شتاب گرفت. دو مشکل سیستمی اساسی اینها بودند:

  • ناتوانی در جذب کردنِ لایه‌های رها شده و سرگردان که در اضطراب بودند از نظر تأمین زندگی، به هم خوردن نظام ارزشی و نحوه‌ی جهت‌یابی در جهان،
  • مشکل بودنِ مشارکت در سامان‌دهی سیاسی و اجتماعی تا حد ناممکن بودن، به دلیل نظام بسته‌ی استبدادی.

این مشکلات در همان دهه‌ی ۴۰ و در دهه‌ی بعد خود را نشان دادند و سرانجام انقلاب سرنگون‌کننده‌ی سلطنت را برانگیختند.

انقلاب و نوع رژیمی که با آن بر سر کار آمد، باعث به هر ریختن نظم شکل گرفته در دو دهه‌ی آخر حکومت شاه شد، اما راستای تحول‌ عمقی تغییر نکرد. مضمون آن تحول، گسترش سرمایه‌داری، تبدیل پول به معیار مطلق ارزش‌ها، و همراه با آن، گرایش شتابنده در تبدیل همه چیز به کالا بود. حکومت شاه کوشیده بود تحول را سرعت دهد، مانع‌های آن را از میان بردارد، و تا حدی پیشروی آن را برنامه‌ریزی کند. بیرون ریختن لایه‌های اجتماعی مختلفی از صورت‌بندی اجتماعی پیشین و جذب نشدن بخش بزرگی از  آنها در صورت‌بندی جدید، حساب و کتاب برنامه‌ریزی اجتماعی دستگاه شاه را به هم ریخت. هم بخش منظم سیستم بحران‌زده شد، هم توده‌ی بی‌نظم برآشفته. پس از انقلاب، وضعیت همانند گشودن یک‌باره‌ی درِ یک سالن به روی انبوهی منتظر ورود بود. رژیم تازه راه می‌داد (سویه‌ی اجتماعی آن)، جا تعیین می‌کرد (خودی-غیرخودی کردن)، اما در اصل تقسیم‌بندی جایگاه‌ها و امتیاز ویژه برای تقسیم‌کنندگان تغییری نمی‌داد (ذات طبقاتی و اقتدارمحور آن). همه چیز را تغییر دادند، بی آنکه در اصل قضیه تغییر دهند. اصل قضیه‌، نظام امتیازوری محدودکننده‌ی پویش اجتماعی و مشارکت سیاسی بود.

تا اواخر دهه‌ی ۱۳۶۰ دو روند سیاسی و اجتماعی خلاف جهت هم حرکت می‌کردند: رژیم خمینی در حوزه‌ی سیاست به پس زدن و سرکوب همه نیروهایی که در انقلاب نقش داشتند، به جز ولایت‌مداران، دست زد و این حوزه را مدام بسته‌تر کرد. در پایین اما تا حدی درها را باز کرد به روی قشرهای محروم برای استخدام شدن در دستگاه دیوانی و نظامی، گرفتن وام و تسهیلات دیگر برای کاسبی، برای زدن چاه در روستاها و بهره‌وری آزاد از منابع آب، برای ورودشان به دبیرستان و تحصیلات عالی، برای تبدیل سنت‌گرایی‌شان به ارزش‌هایی ارتقادهنده‌ی جایگاه اجتماعی. از دهه‌ی ۱۳۷۰ ظرفیت پر شد و دوره‌ی به نظم درآوردن پویش اجتماعی رسید، آن هم بر مبنای نظام امتیازوری جدید. ولایت‌مداری، آقازادگی و خودی بودن در مورد ورود به پایگاه‌های اجتماعی میانی به بالاتر تعیین‌کننده شدند. نظام‌، هم بورژوازی خود را تولید کرد هم زمینه‌ساز قشر وسیعی در میان طبقه‌ی میانی شد که امتیازهای خود را مدیون رژیم می‌دانست.

از دهه‌ی ۱۳۷۰ سمت‌گیری‌ای صورت گرفت برای خصوصی کردن و رقابتی کردن اقتصاد، در عین حفظ حالت دستوری آن. سرمایه‌داری تحت امر، ترکیبی شد از استثمار شدت‌گیرنده‌ی منابع انسانی و طبیعی، فساد، غارت و گریز، و قاعده‌زدایی در زمینه‌ی اشتغال و تأمین اجتماعی. برنامه‌ی هسته‌ای، عاملی تعیین‌کننده برای سازوکار این صورت‌بندی از نظر رابطه با جهان بیرون، ورود و خروج سرمایه، و نقش نظامیان و باندهای پنهان شد. این برنامه‌ که با هدف یافتن تضمینی برای بقا از راه دست‌یابی به سلاح اتمی پیش گرفته شد، در برخورد با مانع‌های بیرونی، نیت اصلی خود را پنهان کرد، اما کنار گذشته نشد.

تنش بر سر برنامه‌ی اتمی باعث تشدید گرایشِ درون‌تاب شیوه‌ی انباشت از یکسو و از سوی دیگر گریز سرمایه به جای انباشت شد. درون‌تابی در اینجا به معنای گسترش در سطح و تشدید استثمار برای دستیابی به سودآوری مطلوب است. (درباره این فرآیند بنگرید به اینجا). نتیجه، تشدید گسستگی‌های اجتماعی، غارت شهروندان از طریق پیش‌گرفتن سیاست اقتصادی تورم‌زا، و گسترش فساد شد.

تا سال ۱۳۸۸ تنش‌های اجتماعی، بیشتر در حاشیه‌های فقرزده جلوه می‌یافتند. در این سال، در جریان جنبش سبز، طبقه متوسطی هم به میدان آمد که امیدش برای مشارکت سیاسی و برخورداری از آزادی در پشتیبانی از انقلاب، به دنبال شکست مقاومت‌های سیاسی تا اوایل دهه ۶۰ و سپس پایان دوره اصلاح، یکسر بر باد رفته بود. بخشی از نسل جوان پایه‌ی اجتماعی حکومت ولایی هم در جنبش سبز، علیه پدران خود برخاستند و به اعتراض رو آوردند.

پس از ۱۳۸۸ حکومت از گشایش محدود دوره‌ی اصلاحات روبرگرداند. نظام امتیازوری بسته‌تر شد و سرمایه‌داری تحت امر، در وضعیت تنش با بیرون و شکست تنش‌زدایی از طریق «برجام» با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، فرمان سمت‌دهی خود را بیشتر در اختیار نظامیان و باندهای بهره‌ور از تحریم گذاشت.

دهه‌ی ۱۳۹۰ دهه‌ی گسترش فقر بود. بخشی از طبقه‌ی متوسط هم به زیر خط فقر افتاد. زنجیره‌ای از اعتصاب‌های کارگری، تظاهرات مال‌باختگان، بازنشستگان، پرستاران و معلمان شکل گرفت که تا امروز ادامه دارد. خیزش‌ها و شورش‌های کوچک و بزرگی هم درگرفت. پاسخ رژیم به آنها خشونت و خون‌ریزی بود. با خیزش‌های نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۱۳۹۰ تقابل قطبی اکثریت مردم و حکومت به مبنای تعریف فضای سیاسی و اجتماعی کشور تبدیل شد. امید به اصلاح در نزد آخرین امیدواران هم رنگ باخت. نظام امتیازوری بازهم بسته‌تر شد. ترکیب مدیران از رئیس جمهوری تا پایین را یکدست‌تر کردند تا ولایت مطلقه از هر نظر در دستگاه تجسم کامل داشته باشد. جنبش تازه‌ی ز.ز.آ در نهایتِ حالتِ یکدستی نظام رخ داده است.

از پیش از انقلاب تا کنون، تحول‌های بنیادی در جامعه موجب خواسته‌ها و حرکت‌های اجتماعی و سیاسی‌ مختلفی شده‌اند که می‌توانیم آنها را به شکل‌های مختلفی مثلاً از نظر موضوع یا ربطشان به گروه‌های اجتماعی مختلف دسته‌بندی کنیم. چیزی که در این جریان پرتنوع پایدار می‌نماید یک خواست بنیادی است: خواست تعلق داشتن، خواست عضو کامل جامعه بودن، از نظر برخورداری از امکان‌های زندگی، از نظر برخورداری از حق مشارکت برابر و بدون تبعیض در سامان اجتماعی و سیاسی، از نظر ارج‌شناسی.

خواست تعلق داشتن (انتگراسیون) با انقلاب متحقق نشد. انتگراسیون در جامعه‌ی مدرن به شکل تابعیت توده‌ی جمعیت از یک حکومت نیست. بایسته برای آن آزادی، تشکل، و مشارکت است.

در آستانه‌ی انقلاب، به دلیل استبداد دیرپای سیاسی آگاهی بر این بایستگی اندک بود، و تعلق داشتن عمدتاً به صورت «همه با هم» فهم می‌شد. قدرت ولایی بر همگان که مسلط شد دست به تفکیک زد: در سطح سیاست به انحصار قدرت رو آورد و شروع به سرکوب پیگرانه‌ی غیرخودی‌ها کرد؛ و در سطح جامعه دست به اِعمال تبعیضی زد که تمرکز آن برروی زنان بود. شأن انسانی در اینجا سرراستانه موضوع سرکوب و تبعیض قرار گرفت. به زنان گونه‌ای فرودستیِ سرشتی نسبت دادند.

پایمال کردن شأن و کرامت انسانی مبنای نظام آپارتاید ولایی شد. اساس این نظام تفکیک‌های خودی−غیرخودی، مرد−زن، مسلمان-نامسلمان، شیعه−سنی و ولایی-دگراندیش است. بهاییان، زنان، ترکمن‌ها و کردها و عرب‌های سنی و بلوچ‌ها آماج حمله‌هایی قرار گرفتند که مضمون آنها از سیاست در شکل درگیری و رقابت گروه‌های سیاسی فراتر می‌رفت و به نفس کرامت انسانی برمی‌گشت.

مضمون طبقاتی آپارتاید ولایی هم به تدریج آشکار شد. مستضعف‌دوستی ‌به صورت تفکیک در میان توده‌ی فقیر و تلاش برای ایجاد یک لشکر حامی در میان آنان درآمد. آپارتاید در اقتصاد به صورت دادن جایگاه محوری به بنگاه‌های فرادولتی و خودی‌ها و آقازادگان، و سپردن امور کلیدی به نظامیان جلوه یافت. با این آپارتاید ترکیب شده است قاعده‌زدایی در عرصه‌ی اشتغال و تأمین اجتماعی، سرکوب پیگر فعالان و تشکل‌های کارگری، تکه‌پاره کردن طبقه‌ی کارگر و دادن امتیاز به بنگاه‌های اجاره‌‌دهی نیروی کار.

این روزها در توضیح رخدادها مدام به شکاف نسلی و شور‌ش‌گری نوجوانان و جوانان اشاره می‌شود. «نسل» معنای محصلش را در بررسی جنبش‌های اجتماعی آنجایی می‌گیرد که در رابطه‌ی تنگاتنگ با شکاف‌های اجتماعی و تفکیک‌های ساختاری دیده شود. توضیح جنبش با مفهوم‌های فرهنگی و روان‌شناختی محض و به کار بردن تورمی مفهوم‌های «اجرا» (پرفورمنس) و «شورش بدن‌ها» بدون توجه به زمینه‌های حرکت، نه تنها ماندن در سطح، بلکه از زمره‌ی نادیده‌انگاری‌هایی است که به همین وضعیت منجر شده است.

شرط تداوم جنبش

جنبش در شکل عیان و مشخص خود رخداد است. شرط اینکه عیناً همین  رخداد ادامه یابد، عملی است: عمل می‌کنیم، پس پیش می‌رود. اما این شرطی نیست که برآورده شدن آن دست من و تو باشد. عملِ جمعی کنترل‌ناپذیر است. پویش جمع، کنش محیط و واکنش در برابر آن قابل محاسبه نیست و از این رو نمی‌توان همه‌ی گام‌های بعدی را پیش‌بینی کرد. تئوری هم از زاویه‌ی پیش‌بینی نمی‌تواند از تأکید بر نکته‌هایی از این دست فراتر رود که توان پیش‌روی و تداوم جنبش مشخص بسته به آن است که نسبت به بنیاد خود آگاهی داشته باشد، مدام از سرچشمه‌هایش نیرو گیرد و خود را پیوندپذیر کند.

سرچشمه‌ی خود را در نظر گرفتن و خود را پیوندپذیر کردن به هم پیوسته‌اند. در موضوع مشخص جنبش ز.ز.آ، برانگیزاننده پایمال شدن کرامت انسانی است، فاجعه‌ای تجسم یافته و نمادین شده در قتل مهسا (ژینا) امینی. اگر جنبش محتوای مثبت خود را دست‌یابی به کرامت انسانی بداند، آنگاه پیوندپذیر می‌شود و می‌تواند نهری شود که جوی‌ها و رودهای مختلف به آن بریزند.

در تئوری انقلاب یک نظر مطرح این است که انقلاب‌ها در زمانی رخ می‌دهند که امیدی وجود داشته باشد به بهتر شدن وضع، و این امید وقتی سربرمی‌آورد که تصور شود وضع خوب است و ایدون به راستی می‌تواند بهتر شود. این نظر را در مورد انقلاب ۱۳۵۷ به کار بسته‌‌اند و گفته‌اند که انقلاب هنگامی رخ داد که مردم نسبت به گذشته از امکان‌های بهتری برای زندگی برخوردار بودند و خوب بودن وضع امید به بهتر شدن آن را برانگیخته بود. همین نظر را در مورد وضع موجود به کار بسته‌اند و گفته‌اند حکومت ولایی دوام دارد، و مردم شورش هم که کنند بر آن نیستند که انقلاب کنند، چون خاطره‌ی بد دارند و همواره نگران آن هستند که وضع از این که هست، بدتر شود. در مورد جنبش جاری ز.ز.آ. هم عنوان «جنبش ناامیدان» را به کار برده‌اند.

اصلِ در نظر گرفتن عامل امید یا ناامیدی در بررسی جنبش‌ها درست است. چیزی که نادرست است تبدیل امید به یک شرط ترانسِندنتال (شرط امکان‌پذیری) است. خود حرکت هم شرط ترانسندنتال است، یعنی امید را ممکن می‌کند. مهم این است که امید تثبیت شود. جنبش باید دستاورد داشته باشد؛ باید در خیابان بتوانیم به هم لبخند بزنیم، و معنای این لبخند را بفهمیم، به این صورت مثلاً: می‌بینی دیگر جرأت نمی‌کنند تذکر حجاب بدهند، جرأت نمی‌کنند گشت ارشادشان را در چهارراه‌ها مستقر سازند…

تثبیت دستاورد به معنای بسنده کردن به یک نتیجه و سپس ساکت شدن نیست. تثبیت قاعده‌ی «شد، پس می‌شود» است و «توانستیم، پس باز هم می‌توانیم».

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b2%d9%86%d8%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c%d8%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%a7%d9%85%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%af/feed/ 1 6797
سلطنت طلبان و شعار مرگ چپی‌ها http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1-%d9%85%d8%b1%da%af-%da%86%d9%be%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1-%d9%85%d8%b1%da%af-%da%86%d9%be%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/#respond Mon, 31 Oct 2022 03:17:51 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6793 صادق افروز

خون صد ها هزار چپ انقلابی در تاریخ ایران سرخ تر از آن است که با فعالیت های سلطنت طلبان رنگ ببازد.

در ویدیویی که اخیرا منتشر شده در تظاهرات طیف متعلق به سلطنت طلبان ، خانمی شعار می دهد :”مرگ بر چپی” البته در همان تظاهرات هم جز یک خانم دیگر کسی با او همکاری نمی کند.برای من این سوال مطرح شد که چرا علاقمندان به بازگشت سلطنت در ایران تا این اندازه با چپ جامعه خصومت دارند؟ اینجا یادآوری یک نکته حائز اهمیت است که طیف وسیعی از مهاجرین و منجمله مهاجرین ایرانی در کشورهای غربی از مزایایی استفاده می کنند که نتیجه سال ها مبارزه نیروهای چپ در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی بوده است.سوشیال و بیمه سلامتی برای افراد کم درآمد، کمک برای پرداخت اجاره مسکن و غذا و کمک هزینه تحصیلی ، همه مدیون مبارزه نیروهای مترقی و چپ در این جوامع بوده است.همان سلطنت طلبی که شعار مرگ بر چپی سر می دهد اگر وابسته به خاندان امثال خیامی و خسروشاهی و دیگر ثروتمندان زمان شاه نباشد و مثل اکثر ایرانیان مهاجر کم درآمد از این مزایا استفاده می کند دارد بر ضد کسانی شعار می دهد که همه این مزایا را برای او مهیا کرده اند.او شعار می دهد “مرگ بر چپی” حتی نمی گوید مرگ بر چپ های ایرانی.جمع می بندد و کل چپ جوامع بشری را کنار دیوار می گذارد و شلیک می کند.

آیا چپ های ایرانی در روی کار آوردن خمینی نقش داشتند؟

سلطنت طلب های ایرانی برای کم کردن نفوذ چپ در جنبش جاری در ایران اینطور وانمود می کنند که چپ ها خمینی را روی کار آوردند.ولی آیا این حقیقت دارد؟در دهه ۵۰ چپ های ایرانی با رژیم شاه که یک دیکتاتوری نظامی و فاشیستی را در ایران برقرار کرده بود مبارزه می کردند.رژیم شاه اگرچه سخت گیری ها و مقررات دست و پا گیر جمهوری اسلامی در اجرای قوانین اسلامی بخصوص در مورد زنان را نداشت ولی شدیدترین مقررات را در مورد نشریات و عقاید مارکسیستی عملی می کرد.بسیاری از جوان ها تنها به دلیل خواندن یک کتاب و جزوه به چند سال زندان محکوم می شدند.کتاب مادر ماکسیم گورکی جزو کتاب های ممنوعه بود و نمایشنامه هایی که بویی از مبارزات کارگری داشت به تعطیلی کشیده می شدند.شاه به مدت ۲۵ سال به کمک کودتایی که امریکا و انگلیس ترتیب داده بودند با مشت آهنین حکومت کرد.همان پشتیبانان خارجی هنگامی که احساس کردند که ادامه رژیم استبدادی شاه منافع شان را به خطر می اندازد ترجیح دادند او برود و با سلام و صلوات خمینی را از نجف به فرانسه کشاندند و مسیر عروج او به قدرت را هموار کردند.بنابراین پاسخ به این که چه کسانی و نیروهایی به خمینی کمک کردند که به تخت حکمرانی جلوس کند را در مرحله اول در کشورهای اروپایی و آمریکایی باید جستجو کنید. رژیم اسلامی به قدرت رسید تا آنچه شاه در انجام آن فاقد قدرت لازم بود را عملی کند و آن چیزی نبود جز سرکوب انقلاب ایران.جمهوری اسلامی بلافاصله پس از رسیدن به قدرت بساط شکنجه و زندان و اعدام را برقرار کرد.صد ها هزار تن از نیروهای انقلابی جامعه ایران که طیف های گوناگون چپ را در ایران تشکیل می دادند توسط رژیم نوپای اسلامی کشته شدند. سلطنت طلبان سعی می کنند تا این قسمت از تاریخ معاصر ایران را که مقاومت و پایداری چپ ایرانی در برابر به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی است محو کرده و چپ در ایران را عامل به قدرت رسیدن رژیم اسلامی معرفی کنند.

اهمیت وجود چپ جامعه

اگر طرفداران آگاه سرمایه داری را به کنار بگذاریم، یعنی همان هایی که سرمایه و ثروت زیادی دارند و از اتحاد و بسیج کارگران نگرانند، بقیه کسانی که دنبال شعار ضدیت با چپ جامعه افتاده اند ناآگاهانی هستند که بر ضد منافع خودشان شعار می دهند. جنبش انقلابی جاری در جامعه ایران که پتانسیل خود را مدیون آگاهی طبقاتی نسبت به ماهیت رژیم کنونی ایران است به این شعارهای تک‌صدا وقعی نمی‌دهد و با قدرت به مسیر خود در سرنگونی رژیم سرمایه داری اسلامی در ایران تا رسیدن به دموکراسی واقعی ادامه می دهد خون صد ها هزار چپ انقلابی در تاریخ ایران سرخ تر از آن است که با فعالیت های سلطنت طلبان رنگ ببازد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1-%d9%85%d8%b1%da%af-%da%86%d9%be%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/feed/ 0 6793
پیش به سوی بزرگداشت چهلم جان باختن مهسا امینی http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%da%86%d9%87%d9%84%d9%85-%d8%ac%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d9%85%d9%87%d8%b3%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%da%86%d9%87%d9%84%d9%85-%d8%ac%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d9%85%d9%87%d8%b3%d8%a7/#respond Tue, 25 Oct 2022 13:10:05 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6789 پیش به سوی بزرگداشت چهلم جان باختن مهسا امینی نام رمز انقلاب نوین ایران

روزچهارشنبه چهارم آبان، چهلم جان باختن مهسا(ژینا) امینی، نام رمز انقلاب نوین ایران است. درطی این چهل روزی که از کشته شدن فجیع ژینا امینی توسط گشت ارشاد سپری شده است، جنبش شکوهمند انقلابی مردم ایران، با گام های استوار به پیش می رود. تداوم مبارزات زنان شجاع، جوانان پرشور، کارگران خشمگین، معلمان آگاه، دانشجویان تیزبین، دانش آموزان پرنشاط در سرتاسر ایران، حاکمیت اسلامی و دستگاه های سرکوب عریض و طویل شان را به ریشخند گرفته است. این جنبش نور و امید، با شعار زیبای «زن، زندگی،آزادی»، مدت هاست مرزهای ایران و همسایگان مان را در نوردیده و به چهارگوشه جهان رسیده است. تلفیق مبارزات خیابانی، شعار دادن های شبانه، اعتصابات کارگری، تحصن معلمان، گردهمآئی های دانشجویان، اعتصابات بازاریان، اعتراضات دانش آموزان، دست از کارکشیدن کامیون رانان و کامیون داران، با اعتراضات استادان دانشگاه ها، پزشکان، مدافعان حقوق کودک، نویسندگان، هنرمندان و ورزشکاران، با هم نوائی زیبای ایرانیان خارج از کشور و بویژه گردهمآئی صدهزارنفری پرشکوه «همبستگی در برلین»، سمفونی زیبای انقلاب زندگی بخش نوین ایران را رقم زده است.

در برابر این موج رهائی بخش نور و امید، جنایتکاران اسلامی و دستگاه های امنیتی و انتظامی شان، به جای پاسخگویی به خواست های بر حق مردم، راه سرکوب را در پیش گرفته اند. موج دستگیری های از میان جوانان و نوجوانان و حتی دانش آموزان، بسیارگسترده است. مدارس کشور و حتی مدارس ابتدائی نیز از هجوم نیروهای امنیتی و انتظامی و گازاشک آور در امان نیستند. دستگیری فعالان مدنی، کنشگران دانشجویی، نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران، فعالان مدافع محیط زیست و دگراندیشان نیز به شکلی گسترده همچنان ادامه دارد.

درکناراین سیاست سرکوبگرانه، تشکیل دادگاه فعالان شناخته شده تشکل های صنفی معلمان و سندیکای کارگران شرکت واحد، و صدور احکام سنگین علیه آن ها، جزئی از سیاست ارعاب حاکمیت اسلامی است. معلمان مبارز: رسول بداقی، جعفر ابراهیمی، محمد حبیبی و نیز رضا شهابی و حسن سعیدی از فعالان صنفی سندیکای کارگران شرکت واحد، در بیدادگاه رژیم به حبس های طولانی مدت و احکام ظالمانه محکوم شده اند. اقدام جنایتکارانه و برنامه ریزی شده آتش زدن بند ۷ زندان اوین و به گلوله بستن جوانان اسیر در بند، نشان از شقاوت حاکمیت اسلامی است. بر پایه اطلاعات به بیرون درز کرده، ۱۰۰۰ نفر از جمع ۱۸۰۰نفری بند ۷زندان اوین را جوانان تازه دستگیر شده، تشکیل می دادند و ده ها تن از آن ها در جریان آتش سوزی و گلوله باران های برنامه ریزی شده جان باخته اند. زندانیان زخمی بند ۸ زندان اوین هم که به دیگر زندان ها منتقل شده اند، از دریافت مراقبت های پزشکی محرومند و گاه، تن های مجروح و زخمی شان نیز زیر مشت و لگد بازجویان ددمنش قرار می گیرد. توطئه قتل عام زندانیان، همچنان در دستور حاکمیت اسلامی است. جان زندانیان در خطر جدی است.

حاکمیت اسلامی، نه تنها در زندان ها به جان جوانان و اسیرشدگان افتاده است، بلکه در بیرون از زندان نیز هر روز شاهد مرگ عزیزی در اثر باطوم و ضربات مشت و لگد ماموران تا دندان مسلح هستیم. حالا نام نگین عبدالملکی، دانشجوی رشته مهندسی پزشکی دانشگاه صنعتی همدان و اهل قروه، رامین فاتحی اهل سنندج که در زیرشکنجه جان باخت در کنار نام جانباختگان جنبش نوین انقلابی مردم ایران، مهساامینی، نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل زاده، آرنیکا قائم مقامی، حدیث نجفی، حنانه کیا، غزاله چلاوی، مینو مجیدی، مهسا موگویی، هاجر عباسی و دست‌کم۲۲۴ نفر، از جمله، ۲۳کودک که تا ۲۵ مهر ۱۴۰۱ در سراسرکشور به‌ دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شده اند، ثبت گشته است.

اکنون در آستانه چهلمین روز جان باختن مهسا امینی، جا دارد به پاس سنت مردمی این روز، در کنارخانواده عزیز «دختر مردم ایران»، مراسم چهلم او را با شکوه و همبستگی هر چه تمام تر برگزارکنیم. در این روز، چهارشنبه چهارم آبان ماه، همراه با خانواده مهسا، یاد او را گرامی می داریم. این روز فرصتی است برای گرامیداشت یاد و خاطره او که به سمبل و نام رمز یک خیزش اجتماعی بزرگ تبدیل شده است. نام مهسا به عنوان رمز انقلاب مردم ایران، حالا دیگرجهانی شده است. او به نماد “نه” با شکوه زنان سراسرایران به حاکمیت تاریک اندیش و زن ستیز جمهوری اسلامی و مرتجعان منطقه تبدیل شده است. گرامی داشت این روز، به هر شکل ممکن از اعتصاب تا تحصن، اعتراض و گردهمآئی و حضور بر مزار شهیدان و سر زدن به خانواده های عزیز از دست داده و دیگراشکال اعتراضی، می تواند شعله های آتش انقلابی مردم سراسرایران را فروزان تر کند.


فراخوان فعالان حقوق زنان برای پاسداشت چهلم ژینا (مهسا) امینی

«آن‌ها هر روز ترا می‌کشند،
آن‌ها هر روز خون ترا پاک می‌کنند
آن‌ها نمی‌دانند
پیراهن سرخ تو تن به تن
در میان ما خواهد گشت…»

اکنون نزدیک به چهل روز است نام ژینا (مهسا) امینی را چون نماد آزادی در خیابان‌ها فریاد می‌زنیم و هر روز به عزای ژینای دیگری می‌نشینیم. اکنون می‌دانیم که آزادی، زندگی است و زندگی مقاومت است. می‌دانیم که تک‌تک ما رهبران این انقلاب هستیم و صدای حق‌خواهی مان بلندتر از آن است که به مصادره دربیاید. در این چهل روز دستگاه سرکوب از هیچ شری فروگذار نکرد. فرزندان‌مان را از مدارس ربودند و کشتند. معلمان و کارگران را سرکوب کردند. کارخانه ها و دانشگاه‌ها را پادگان کرده‌اند. زنان معترض را در خیابان‌ها به صورت سیستماتیک آزار و اذیت دادند. نمازگزاران را در صفوف نماز به رگبار بستند، زندان‌ها را به آتش کشیدند، کوشیدند فریاد حق‌طلبی ملت کرد و ترک و بلوچ و لر و عرب و ترکمن و … را با قساوتی دو چندان در هم شکنند، غافل از آن‌که مردمی که به پا خاسته‌اند، دیگر از پا نمی‌شینند.

روز چهار‌شنبه به مناسبت چهلمین روز قتل ژینا و اعتراضات سراسری به احترام خون‌های ریخته‌شده و عزیزان دربندمان همچون ۴۰ روز گذشته و علیه هرگونه دیکتاتوری اعم از شیخ و شاه و برای همه خواسته‌های مان بدون هیچ اولویت‌بندی، برای رهایی زنان از مردسالاری؛ برای رهایی کارگران، معلمان، پرستاران و … از بهره‌کشی طبقاتی، برای رهایی دانش آموزان و دانش‌جویان از استبداد آموزشی، برای رهایی ملت‌های تحت ستم از این نظام مرکزگرا، و برای تعیین سرنوشت خودمان به دست خودمان؛ برای برابری، عدالت و برای «زن، زندگی، آزادی» خیابان ها را فتح می‌کنیم.

چهارشنبه چهار آبان ساعت پنج تهران، خیابان شریعتی از پیچ شمران تا میدان تجریش یا هر محله و خیابانی که هستیم.

جمعی از فعالان حقوق زنان ایران

دوشنبه ۲ آبان ۱۴۰۱ برابر با ۲۴ اکتبر

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%da%86%d9%87%d9%84%d9%85-%d8%ac%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d9%85%d9%87%d8%b3%d8%a7/feed/ 0 6789
شرایط عینی وذهنی شکل گیری یک انقلاب چیست؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%d8%b4%da%a9%d9%84-%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%86%db%8c%d8%b3/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%d8%b4%da%a9%d9%84-%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%86%db%8c%d8%b3/#respond Tue, 11 Oct 2022 21:27:47 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6784 آیا ایران در موقعیت انقلابی قرار گرفته؟

کاوه آهنگر

می توان گفت که تمام مردم ایران ،این پرسش را دارند که این تحولات به کجا خواهد انجامید؟ بطور کلاسیک یک پاسخ فرمول بندی شده از طرف لنین در حدود صد سال پیش  به این پرسش داده شده است که بطور کامل شناخته شده است:

“فقط زمانی که طبقات پائین تر نمی خواهند به شیوه قدیم زندگی کنند” و “طبقات بالاتر نمی توانند به شیوه قدیم ادامه دهند، انقلاب پیروز میشود”. (به نقل از کلیات آثار لنین)

اما برای تحقق این فرمول بندی ارائه شده شرایط دیگری هم لازم است که عبارتند از:

۱- رشد ناموزون بین طبقات اجتماعی

یعنی فاصله طبقاتی بین طبقات پائین وبالاتر با سرعت رو به رشد باشد ودر صورتیکه سرعت این رشد ثابت بماند انقلاب را نا ممکن میسازد. چون سرعت رشد تضاد بین قطب های متضاد در یک پدیده، میتواند صورت بندی پدیده را در هم بشکند و در صورتی که آشتی ناپذیر(آنتی گونیستی) باقی بماند ولی سرعت رشد آن به سکون تبدیل شود هیچ تحول انقلابی رخ نمی دهد. بطور مثال تضاد بین قطب مثبت و منفی در پدیده های الکتریکی همیشه موجود است ولی زمانیکه سرعت رشد یکی بیشتر از دیگری میگردد منجر به نابودی و سوختن آن پدیده الکتریکی میشود.

به همین جهت نظریه پردازان انقلاب همواره خواستار ادامه وسرعت بیشتر در انقلاب هستند و نیرو های ضد انقلاب بر عکس و خواهان حفظ شرایط موجود. به همین جهت رشد ناموزون طبقاتی خود یکی از شرایط ضروری برای تحقق انقلاب است.

۲- عدم توازن  بین عامل ذهنی وعینی

اما ممکن است مسیر حرکت آنها در دو جهت مخالف باشد هم از نظر آگاهی، هم از جهت سرعت و شتاب در جریان تکامل نیروهای مولده در جامعه متفاوت باشند. اما در لحظه وقوع انقلاب باید عامل ذهنی بر عامل عینی تحولات برتری و تفوق داشته باشد یعنی به قول لنین:” انقلاب باید بتواند یک شبه ره صد ساله را به پیماید” در فلسفه ماتریالیسم دیلکتیک در سیر طبیعی تحولات اقتصادی و اجنماعی،عوامل عینی ومادی جامعه،سازنده آگاهی های جدید برای جامعه می باشد ولی در لحظه انقلاب باید عامل ذهنی بار عامل عینی را به دوش بکشد و آن را به جلو بیاورد و تلاش کند که تا پیوند بین عامل ذهنی و عینی قطع نشود. در شعار های انقلابی مردم ایران عامل ذهنی به صورت در خواست آزادی به هر شکل ممکن اکنون بسیار جلوتر از عوامل عینی است. در صورتیکه خواسته های اقتصادی طبقه کارگر به مفهوم وسیع کلمه  که شامل اکثریت عظیم مردم میشود، از جریان تحولات  اخیر دور بماند نمی توان آینده مطلوبی را برای انقلاب متصور شد و پیش بینی کرد. تجربه تاریخی در انقلاب(۱۸۱۸-۱۸۱۹) آلمان گواه این مسئله است.

۳- وحدت بخشی به عامل ذهنی

تمام انسانها در جوامع گوناگون ،با دلائل،سلایق، باور ها وعقاید مختلف واز همه مهمتر با منافع فردی متفاوت و حتی متضاد،زندگی میکنند و تحت تاثیر یک عامل مسلط خارجی یعنی دولت، به اهدافی واحد تحقق میبخشند. در صنعت،کشاورزی،تجارت وغیره … و این یک کاسه کردن فعالیت ها، تنها از طریق اجبار، و از طرف عامل بیرونی که دولتها است صورت میگیرد. حتی دولت ها میتوانند مطابق یک دستورالعمل، میلیونها نفر را به جبهه جنگ و مراکز بی بازگشت اعزام کنند وکرده اند. این وحدت در عمل بین انسان ها به دلائل اقتصادی صورت میگیرد و از طرف دولت ها بعنوان یک عمل بیرونی،رهبری و یک کاسه میشود. در واقع عامل ذهنی اداره جامعه همان دولت است.

اما در انقلابها بطور اعم وانقلاب ملی دموکراتیک بطور اخص، همان انسانها با همان عقاید متفاوت وبا همان منافع مشترک بیکباره به وحدت ذهنی میرسند که تاریخ برای آنها به ارمغان آورده است. هریک از افراد از هر گوشه مملکت از تفکر درونی خودش بیک نتیجه واحد میرسند. ا . این فقط وفقط نیروی انقلاب و خصلت انقلاب است که،ذهنیتی واحد برای همه انسانها میسازد. مسئله ای که تمام فلاسفه، از حل آن عاجز بوده اند و نمی توانستند مکانیسم آنرا تشخیص دهند و حتی نیروی جادوئی را میپذیرفتند که میتواند اذهان مختلف را یکسان سازد و بسیاری از فلاسفه در توجیه  یکسان سازی اذهان به کسب منافع فردی انسانها  رو ی می آوردنند(هابز،آدام اسمیت،ریکاردو و……همه اقتصاددانان کلاسیک ).

اگر کسب منافع فردی برای جامعه  در حال سکون میتواند جواب دهد ولی در انقلاب ملی دموکراتیک کسب منافع فردی به کناری میرود و انقلاب تبدیل به کارخانه یکسان سازی اذهان میشود و بدین ترتیب عامل ذهنی برای انقلاب را فراهم میکند و جز انقلاب هیچ عامل دیگری درجوامع بشری قادر به شکل دادن چنین سنتزی نیست. گواه این موضوع کف خیابانها ی تمام شهرها و استانهای ایران است. پس یکی دیگر از شرایط انقلاب، سنتز وترکیب و وحدت بخشی ویکسان سازی اذهان میباشد.

۴- بلوغ انقلاب

در بحرانهای اجتماعی وبه ویژه بحرانهای اقتصادی در جامعه سرمایه داری،دخالت انسانها و دولتها برای حل بحرانها الزامی است( رفع تورم،بیکاری،رکود،و….)یعنی یک سازمانده ، از خارج، ساز وکار بحران در جامعه را رهبری  و حل میکند.از نظر رفرمیست ها،رویزیونیست ها و اصلاحطلبان، این روندی است که میتوند پایان ناپذیر و جاویدان باشد این شیوه تفکر و نظریات از طرف دولت ها وهئیت های حاکمه هم تبلیغ و ترویج میشود. مانند مغز که کارکرد های اعضای بدن را تحت کنترل دارد. امروزه تکنولوژی جدید وهوش مصنوعی….. به کمک هئیت های حاکمه آمده است . این عامل ذهنی بر اساس نظریه آگاهی و خودآگاهی استوار است.آنها نمی پذیرند که انسانها در فعالیتهای روز مره خود در جریان تولید نا خودآگاه عمل میکنند ولی ماحصل کار آنها به صورت آگاهی  و اراده جمعی عمل مینماید ولی بدهی است که افراد در فعالیت های روزمره خود به طور ناخودآگاه  عمل میکنند بدین معنی که از نتیجه کار خود خودشان آگاه نیستند. فی المثل ،معلم سر کلاس به دانش آموزان درس میدهد ولی نمی تواند بداند که نتیجه آموزش او در جامعه در چه جهتی عمل خواهد کرد آیا در جهت ساختن وتولید بمب اتم، کامپیوتر، جراحی قلب،ژنتیک و… تولید یک سبک هنری ویافیلم جدید و….می باشد یا نه ،ولی مجموع تمام این فعالیت های ناخودآگاه وارد نهاد ها و سازمانهای اجتماعی میشود که البته کنترل شده هستند و در قرن بیست ویکم برای ما موبایل را به ارمغان میآورند. به هر حال تمام این فعالیت های ناخودآگاه فردی به دلیل هسیتی اجتماعی که دارند بیک نتیجه اجتماعی میرسند که از طرف طبقات حاکم سازماندهی هستند.به هر حال کنترل اعمال فردی و سازماندهی آن، در نهایت به عهده هئیت حاکمه است. یعنی تا زمانی که یک فرماسیون اجتماعی پایدار باقی بماند،عامل ذهنی حاکم بر آن از خارج واز طرف هئیت حاکمه برآن تحمیل میشود. چنان که سرباز نمی خواهد به جنگ برود ولی او را به جنگ می برند واین کا راز طرف کسانی رخ میدهد که خودشان در جنگ شرکت ندارند ولی عامل ذهنی سازمان دهندگان جنگ می باشند که بی شک  براساس منافع طبقاتی خود سازماندهی میکنند.

اما در انقلاب خود سازماندهی توده ای متولد میشود که خودش ،خودش را سازمان دهی میکند. یعنی انقلاب زمانی رخ میدهد که خود سازمانی و خود مدیریتی توده ها شکل پیدا کند. چنان که لنین در انقلاب اکتبر گفت:” حالا باید نوشتن ونظزیه پردازی را متوقف کرد وبه تجربه کردن انقلاب پرداخت و از آن آموخت.” به عبارت دیگر پراتیک وعمل انقلابی ترکیب دیالکتیکی عمل و نظریه است وانقلاب دموکراتیک ملی در صورت وقوع از نظریه پردازان و به ویژه نظریه پردازان خرده بورژوا بی نیاز است   .مانند بدن انسان است که گاه بدون نیاز به معالجه از طرف خارج میتواند عیوب خود را رفع کند و سلامت باشد .یعنی خود طبیب خوبی است. درست همان گونه که برفهای قله کوه ذوب میشوند و راه خود را به طزف پائین پیدا میکنند.

۵- نقش پرولتاریا در انقلاب ملی دموکراتیک

بنا برنظریه لنین که پس از تجربیات انقلابی ۱۹۰۵ جمع بندی شد انقلاب ملی دموکراتیک زمانی موفق میشود که طبقه کارگر در آن ورود کرده وحتی رهبری آن را اگر بتواند در دست بگیرد چون تحقق آرمانهای دموکراتیک فقط در طبقه کارگر و خواسته های آن متولد میشود. کارگران مورد استثمار مستقیم هستند وبار تولید بر دوش آنهاست وچون اضافه ارزشی که تولید میکنند از آنها گرفته و  مصادره میشود، راهی جز حرکت جمعی ورفع استثمار ندارند که لاجرم با خواستهای دموکراتیک تاریخی پیوند می خورد و میتواند بشارت آینده بدون استثمار و حامل آزادی های مدنی باشد.

آنچه گفته شد مطابق  نظرات انقلابیون کلاسیک میباشد.  و اینجا مقصود از پرولتاریا و طبقه کارگر کلیه کسانیکه با فروش نیروی کار وتخصصشان استثمار میشود است که زحمتکشان ذهنی وفکری مانند اساتید،معلمین، کارمندان،پزشکان، و…که در اثرپیشرفت هرچه بیشتر تکنولوژی وفن بیشتر متحمل استثمار میشوند وبا آگاهیهای بالائی که دارند بر نقش آگاهی و عامل ذهنی در انقلاب می افزایند. البته کارمندان دستگاه بروکراسی حاکم شاید آخرین اقشاری باشند که با انقلاب پیوند بخورند ولی نباید نقش آنها را نادیده گرفت . هر اندازه که امید به پیروزی انقلاب بیشتر شود شرکت بخش بروکراتیک حکومت و پیوند آنها به انقلاب بیشتر خواهد بود.

۶- تضاد بین نمود و جوهر هستی اجتماعی

نکته آخر در باره انقلاب این است که از نظر فلسفی هر انقلابی در واقع تضاد بین نمود و جوهر هستی اجتماعی است. که در اینجا جوهر همان روابط و عوامل تولیدی  و انسان و طبیعت است و نمود روابط حقوقی نهاد های حکومت و سایر هستی های اجتماعی است که بطور مستقل زیست میکنند و بر انسان حکم میرانند(مقوله آلیناسیون واز خود بیگانگی) که رفع ودفع دیلکتیکی آنها،فقط وفقط از طزیق انقلاب میسر می باشد. به همین جهت انقلاب نقش  آزادی بخش انسان را در طول تاریخ داشته است و به عهده دارد.کسانیکه در انقلاب شرکت میکنند میتوانند مفهوم درست آزادی را درک کنند،گواه این مطلب زندگی و خاطرات انقلابیون بزرگ است(به خاطرات چه گوارا مراجعه کنید). برای تحقق انقلاب باید احساس نیاز به آزادی به اندازه ای رشد کند که بتواند موانع فردی ر از پیش روی بردارد.

۷- شرایط مساعد بین المللی

یکی دیگر از شرایط وقوع انقلاب، اوضاع جهانی بعنوان عامل مساعد کننده والبته نه تعین کننده است مثلا شکست روسیه تزاری در سال ۱۹۰۵ از ژاپن موجب انقلاب ۱۹۰۵ گردید وشکست روسیه در جنگ جهانی اول به وقوع انقلاب در ۱۹۱۷ کمک کرد، و و روی کار آمدن نازیسم در آلمان موجب شکست جمهری خواهان در اسپانیا شد ودخالت روسیه در بلاروس و قزاقستان موجب شکست انقلابات در آن کشور ها گردید و اکنون درایران به دلیل شوینیسم مذهبی می توان گفت افکار مترقی در دنیا به نفع انقلاب در ایران است.

۸- بی ارزش شدن قوانین اجتماعی و حقوقی موجود ویا نادیده گرفتن بایدها ونباید های هئیت حاکمه

 در سپیده دم انقلابات ،قوانین حقوقی،عرفی وشرعی باید از نظر توده های مردم ارزش خود را از دست داده باشند و توده های مردم،ناخودآگاه،در انتظار قوانین جدید هستند به همین جهت سازمانها ونهاد های مذهبی اعتبار خود را بتدریج باید از دست داده باشند و فساد به حدی رایج شده باشد که توده های مردم امید خود را به قوانین  حقوقی،قضائی و قوه قانون گذاری از دست بدهند. در مرحله انقلاب است که بی اعتبار شدن قوانین جاری مترادف است با حق دفاع از خود، در جریان انقلاب است که  توده ها به خودشان حق میدهند که در برابر قوانین موجود طغیان کنند وبه حق دفاع از خویشتن برسند وبا از بین بردن قوانین موضوعه موجود در پی قانون وحق طبیعی دفاع از خود بر آیند.

۹- پایان حکومت ها

 حکومت ها و دولت هائی که در مقابل انقلاب قرار میگیرند همانند ارگانیسم زنده ای،زمانی لحظه مرگ آنها فرا میرسد که کل  سیستم ارگانیسم از تغذیه بعضی ازعضوها وارگان های خود ناتوان شود،همان چیزی که به آن ریزش بدنه حکومت میگوئیم.درچنین شرایطی است که علاوه بر اینکه سیستم وهئیت حاکمه توان تغذیه واحیائ  بخش های از خودش را ندارد گه گاه از نیروهای بخش های خودش هم تغذیه میکند به عبارت ساده تر ممکن است بخشهائی از سیستم خودش را هم بخورد. در این جاست که عمر حکومت ها به پایان میرسد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%b9%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88%d8%b0%d9%87%d9%86%db%8c-%d8%b4%da%a9%d9%84-%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%da%86%db%8c%d8%b3/feed/ 0 6784
نافرمانی مدنی گسترده برای خنثی کردن سرکوب هدفمند http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%af%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%86%d8%ab%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%b3%d8%b1/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%af%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%86%d8%ab%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%b3%d8%b1/#respond Tue, 13 Sep 2022 09:20:22 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6777 اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران

حاکمیت یک دست شده، ناتوان از تامین حداقل های زندگی روزمره  اکثریت عظیم مردم ایران ، برای جلوگیری از رشد و گسترش جنبش های اعتراضی، سیاسی و مطالباتی آنها، سیاست سرکوب هدفمند، تعمیق یافته و همه جانبه را در پیش گرفته است.  این  سیاست بر پایه حکم حکومتی رهبر که “خدای دهۀ شصت، خدای امسال هم هست” تمامی عرصه های زندگی مردم را نشانه گرفته است. نمونه های این سیاست ددمنشانه یکی دو تا نیست؛  گسترش اعدام ها بویژه در بلوچستان و کردستان، به اقدامات جنایتکارانۀ روزمره ای تبدیل شده است. حکم ضدانسانی اعدام برای زهرا صدیقی و الهام چوبدار به دلیل دفاع از حقوق دگرباشان جنسی اوج شقاوت حاکمیت را نشان می دهد.  دستگیری زنان جوان به بهانه مخالفت با حجاب اجباری شکل و شمایل امنیتی به خود گرفته است تا جائی که ستاد «امر به معروف و نهی از منکر» اعلام کرده که وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی دیگر بیش از ۳۰۰تن از شهروندان مخالف حجاب اجباری را به‌عنوان «سرشبکه مبارزه با حجاب» بازداشت کرده‌اند. دستگیری تعداد زیادی از جوانان بهائی به بهانه تماس با مرکز بیت العدل بهائیت در خارج از کشور به اتهام جاسوسی، در کنار تخریب خانه های بهائیان و مصادره خانه و اراضی شان، عرصه دیگر سرکوب لجام گسیخته علیه پیروان دیگر ادیان است. احضار و زندانی کردن فعالان مدنی که احکام شان تعلیق شده است به روال روزمره ای تبدیل شده است. فشار سنگین بر زندانیان سیاسی همچون لیلا حسین زاده، کسری نوری، بهنام موسیوند و بویژه فعالان کانون های صنفی معلمان همچون محمد حبیبی، رسول بداقی، جعفر ابراهیمی و اعضای سندیکای شرکت واحد، رضا شهابی و حسن سعیدی  و سینما گران زندانی جعفر پناهی و محمد رسول‌اف  و نویسندگانی همچون آرش گنجی و کیوان مهتدی.  بستن وثیقه های سنگین بر همه محکومان  و دستگیر شدگان و به این طریق تنبیه خانواده ها و خویشاوندان شان. همه این ها نشان می دهد که حاکمیت جمهوری اسلامی به یک رویاروئی بزرگ با بخش های مختلف مردم روی آورده است.

 این رویاروئی به شدت ارتجاعی بنیان های وحدت، همگرائی و رنگارنگی مردم ایران را نشانه گرفته است. یکی را به بهانه بهائی بودن دستگیر می کند، یکی را به بهانه درویش بودن  از این زندان به آن زندان روانه می کند، آن  دیگری را به بهانه سنی بودن یا شیعه غیرمعتقد به ولی فقیه بودن، تحت فشار و آزار قرار می دهد، یکی را به “جرم” کرد یا بلوچ بودن اعدام می کند،  و برای آن دیگری به اتهام دفاع از حقوق دگرباشان جنسی حکم اعدام صادر می کند. این سیاست، بنیاد وحدت مردمی کشور را نشانه گرفته است. مگر می توان یک کشور چند ملیتی با عقاید و نظرگاه های مختلف و پیروان ادیان متنوع و دگراندیشان را تحت سیطره یک گرایش سازمان داد؟ روشن است که اولین شرط دمکرسی، پذیرش این واقعیت است که ایرانیان، گرایشات مختلفی دارند، اعتقادات گوناگونی دارند، گرایشات جنسی رنگارنگی دارند و به ملیت های متنوعی در چهارچوب ایران تعلق دارند. دفاع از حق شهروندی هر فرد، یکی از پایه های اصلی دمکراسی است. کشور پهناور چند ملیتی ایران با جمعیت هشتاد و پنج میلیونی، نمی تواند تنها بر پایه یک گرایش سازمان داده شود. شرط دمکراسی تن دادن به تنوع عقاید، فرهنگ ها و سنت های متنوع مردمان این سرزمین است. استبداد دینی  ضد دمکراتیک این شرط اولیه را هدف قرار داده است.

تلاش برای حاکم کردن یک گرایش و سیاست پلیسی در سطح کشور برای اذیت و آزار زنان و تشدید فشار بر زندانیان سیاسی، در کنار سرکوب هدفمند و سازمان یافته،  سه  هدف اصلی را دنبال می کند؛

 اول ـ بسیج نیروهای پایه رژیم و راضی نگهداشتن آنها با تکیه بر “ارزش” های حزب اللهی و داعشی  و جلوگیری از شکاف در میان آنها و تحریک آنها علیه بخش های معترض جامعه.

دوم ـ محروم کردن جنبش های اجتماعی از رهبران طبیعی و قابل اتکای خود و در هم شکستن روندهای نهادسازی و شکل گیری تشکل های مردمی و ایجاد اختلال در سازمانیابی جنبش های مردمی و ایجاد ممانعت در همگرائی های توده ای. 

سوم ـ بالا بردن هزینه مبارزات مدنی و مطالباتی و سیاسی از طریق سیاست ارعاب و هراس افکنی در میان مردم و ممانعت از همبستگی های مردمی. دستگیری های همراه با ضرب و شتم، هجوم به خانه های مردم در شب با تعداد بسیار زیاد برای دستگیری افراد،  اذیت و آزار زنان در موقع دستگیری توسط گشت های ارشاد و حملات وقیحانۀ “آتش به اختیار” های رژیم به زنان و دختران در خیابان ها، ملاقات ندادن به زندانیان سیاسی، جابجائی های غیرمنتظره و بدون دلیل زندانیان، بی خبر نگهداشتن خانواده های آنها، همه و همه با هدف گسترش هراس و بالابردن هزینه مبارزه مدنی صورت می گیرد.

در کنار این اقدامات رذیلانه و سرکوبگرانه، اتهام بیشرمانه به فعالان مدنی، مذهبی و صنفی به تماس با نیروهای وابسته به قدرت های خارجی به بهانه های گوناگون نیز یکی از شگردهای کثیف نیروهای امنیتی و قضائی برای پرونده سازی ها و سناریوسازی های بیشرمانه و صدور احکام سنگین زندان است. تقریبآ تمامی دستگیرشدگان مرتبط با  بدحجابی و یا بی حجابی را به تماس با نیروهای پروژه بگیر از وزارت خارجه آمریکا متهم می کنند. نمونه سپیده رشنو این را نشان داده است.  جوانان بهائی دستگیر شده را به ارتباط با مرکز جهانی بهائی در خارج از طریق شبکه های اجتماعی متهم کرده اند. فعالان صنفی معلمان و فعالان سندیکای شرکت واحد را بدون هیچ دلیلی  و به بهانه ملاقات با دو معلم سندیکائی فرانسوی  متهم به ارتباط با بیگانگان کرده اند. روشن است که هدف این اتهام زنی های وقیحانه ، سنگین کردن پرونده های قضائی و همچنین تلاش برای ایجاد شکاف در میان فعالان مدنی و صنفی است. این سیاست وقیحانه را باید به شدت افشاء کرد.

برای مقابله با سیاست های سرکوبگرانه حاکمیت اسلامی و برای در هم شکستن تهاجم وحشیانه رژیم علیه فعالان مدنی ، صنفی و کارگری، راهی جز بسیج بیشترین نیروی مبارزاتی وجود ندارد. گسترش مبارزات مطالباتی جاری و همگرائی جنبش های بخش های گوناگون اجتماعی بر بستر بحران تشدید شوندۀ اقتصادی، یکی از راه های مقابله با سیاست سرکوب رژیم است. در کنار آن، همبستگی هر چه بیشتر با خانواده های زندانیان سیاسی ، عقیدتی  و مدنی و خبررسانی گسترده در باره وضعیت آنها می تواند فشار بر حاکمیت را افزایش دهد. در خارج کشور نیز بسیج افکار عمومی نسبت به جنایات و شگردهای پلیسی حاکمیت اسلامی می تواند به عنوان اهرمی علیه ددمنشی این رژیم عمل کند. برای مقابله با چنین تهاجم داعش گونه و سرکوبگرانه ای، سازماندهی نافرمانی مدنی گسترده و کم هزینه و از میان بردن هر نوع بهانه ای که بتواند مورد سوءاستفاده ی نهادهای امنیتی رژیم قرار گیرد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. چنین شیوۀ کم هزینه ای می تواند جنبش های گسترده سیاسی مردم را بیش از پیش متمرکز، همسو و قدرتمند سازد و به رویاروئی های بزرگ مردم با حاکمیت اسلامی بیانجامد. تا از این طریق بتوان بساط این حاکمیت ویرانگر را در هم شکست.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ برابر با  ۰۷ سپتامبر ۲۰۲۲

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%af%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%86%d8%ab%db%8c-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%b3%d8%b1/feed/ 0 6777
مقاومت مردم، فریاد آب، تورم، اختلاس فولاد، فساد سیستماتی http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%8c-%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%af-%d8%a2%d8%a8%d8%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b1%d9%85%d8%8c-%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b3-%d9%81%d9%88/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%8c-%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%af-%d8%a2%d8%a8%d8%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b1%d9%85%d8%8c-%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b3-%d9%81%d9%88/#respond Mon, 29 Aug 2022 09:45:06 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6760 ارژنگ بامشاد

مقاومت درخشان در برابر سرکوب سازمان‌یافته، هدفمند و تعیمق یافته

حاکمیت به ظاهر یک دست شده، از ترس جنبش رو به رشد و خصلت انفجاری به خود گرفتۀ مردمی، شمشیربدست به جان مردم افتاده است. حکم حکومتی رهبررژیم،  با شعار «خدای دهه شصت، خدای امروز هم هست» فرمان به سرکوب را بسیار روشن بیان کرده است. چکمه پوشان،  شلاق بدستان و سربازان بدنام ولایت، با همه توان خود به احضار، دستگیری، شکنجه و آزار و اذیت تمامی کسانی مشغولند که از مردمند و با مردمند. حالا دیگر کار از دستگیری فعالان سیاسی ، مدنی و فعالان صنفی به دستگیری هنرمندان مستقل و محبوب و نویسندگان و فشار بر فوتبالیست های خوشنام رسیده است. هر کس در کنار مردم قرار می گیرد، خاری در چشم حاکمیت است. این را با فحاشی های رذیلانه  آن آخوند بددهن علیه علی کریمی، ستاره خوشنام فوتبال ایران دیده ایم. رفتار شهرداری تهران علیه این اسطوره فوتبال ایران، در پائین کشیدن بیلبوردهای او از دیوارهای پایتخت، نشان از وحشت آنها از محبوبیت او دارد. پیش از این فشارهای امنیتی و سیاسی بر وریا غفوری را هم تجربه کرده بودیم. کنار گذاشتن عادل فردوسی پور از برنامه نود ورزشی هم نشانه ای از همین کینه بود. جالب است که تماشاگران فوتبال استقلال و مس کرمان، وقتی مقامات حکومتی خواستند سرود “سلام فرمانده” را اجرا کنند، آن را با سوت و هو به تمسخر گرفتند و فریاد وریا! وریا! سردادند تا از کاپیتان مغضوب تیم شان تجلیل کرده باشند. شناعت های وزارت ارشاد علیه ترانه علیدوستی و دیگر هنرمندانی که تهدید به ممنوع کاری شده اند نیز از همین دست تهدیدات علیه چهره های خوشنام است. بیانیه سینماگران شجاع کشور در بحبوهه اعتراضات مردمی در اعتراض به متروپل آبادان با شعار «تفنگ ات را زمین بگذار»، هراس در دل حاکمیت را صد چندان کرده است. دستگیری محمد رسول اف، مصطفی آل احمد و جعفر پناهی، و احضار و بازجوئی  مجید برزگر و محسن امیریوسفی، بیان وحشت چکمه پوشان و سربازان بدنام ولایت می باشد.

اما تنها خوشنامان عرصه ورزش و هنر مورد تهاجم سربازان بدنام ولایت قرار نگرفته اند. احضار فعالان سیاسی ، مدنی و دانشجوئی نیز با شدت و حدت تمام ادامه دارد. کاوه و یاشار دارالشفا، میثم کاظمی، کاوه سلیمان پور، هیراد پیربداقی، محمدخالد حمزه‌ پور، رحمان یوسفی، بیژن رضایی، فرنگیس مظلوم و محمد سلیمی بر پایه احکام گذشته، جهت تحمل حبس،  بازداشت و راهی زندان شده اند. علاوه بر آنها، ماموران امنیتی، لیلا حسین زاده، علی سروش، محمود پروهان، علی گندمکاران و امید انصاری فر  در تهراان، حسین رزاق در آمل، علی انساندوست در قم را بازداشت کرده اند.  لیلا حسین زاده را نه تنها با ضرب و شتم به اسارت برده اند، بلکه او را از بند ۲۰۹ اوین به شیراز فرستاده ا ند.

در کنار احضارها و بازداشت های گسترده، فشار بر فعالان صنفی معلمان و کارگران در زندان ها نیز همچنان ادامه دارد. همسر جعفر ابراهیمی در ملاقات اخیرش با او متوجه شده که شرایط بهداشتی به‌حدی تنزل یافته که زندانیان از گزش ساس و حشرات دیگر در عذابند. سهیل عربی در جریان ملاقات‌های خود با مادرش فرنگیس مظلوم که با وجود ناراحتی شدید قلبی و سکته در زندان به سر می‌‌برد، متوجه زندانیان زنی شده که با وجود سالخوردگی و بیماری‌های شدید جسمانی، مشخصا توان تحمل ادامه کیفر را ندارند، اما مسئولان به وضعیت وخیم آنان اهمیتی نمی‌دهند.

چنین حجمی از احضارها، بازداشت ها و تمدید بازداشت فعالان صنفی و مدنی، بیانگر سیاست سرکوب سازمانیافته، هدفمند و تعمیق یافته ای است که قصد آن بی سر کردن جنبش های اعتراضی و مطالباتی و یک کادرزنی روشن فاشیستی است. حاکمیت که در همه عرصه های  اداره کشور شکست خورده و رسوا شده و حتی از تامین معاش مردم ناتوان گشته و از موج رو به گسترش اعتراضات و همگرائی های میان آن ها به وحشت افتاده، چاره را در قلع و فمع فعالان و رهبران خوشنام و چهره های محبوب مدنی، هنری، ادبی و ورزشی دیده است. آنها بر این تصور باطلند که گویا با این دستگیری ها می توانند ترس و وحشت در دل مردم بکارند.  اما جنبشی که از حالت اولیه خارج شده و به مرحله نهاد سازی رسیده ؛ جنبشی که دیگر متکی به این یا آن فرد نیست و از دل خود  نهادها و تشکل های شکل گرفته ای که به شیوه دمکراتیک اداره می شوند، بیرون داده است، با این هجوم ها از پیشروی باز نمی ایستند. استقبال پر شور تشکل های صنفی معلمان و فعالان مدنی از معلمان آزاده شده و حمایت دانشجویان  و کاربران شبکه های اجتماعی از فعالان دستگیر شده همچون لیلا حسین زاده، نشان می دهد که سیاست وحشت آفرینی سربازان بدنام ولایت کارائی خود را از دست داده و سناریوسازی های وقیحانه شان هم رسواتر از گذشته شده است.

مقاومت رهبران جنبش معلمان و کارگران در برابر سناریوسازی های امنیتی، به بهانه تماس با دو معلم فرانسوی، الگوی مقاومت تمامی رهبران جنبش های اجتماعی شده است. سناریوسازان امنیتی و بازجویان خشن، که به این بهانه، بیش از سه ماه در شکنجه گاهای شان تلاش کردند این سناریوی رسوا را به کرسی بنشانند، با مقاومت درخشان فعالان صنفی روبرو شده اند. استقبال پرشور مردم مریوان و سنندج  و دیگر شهرهای کردستان از فعالان صنفی آزاد شده، شعبان محمدی، اسکندر لطفی و مسعود نیک خواه، تجلیل ستایش انگیزی  از این مقاومت درخشان و ستودنی است.

فریاد آب، بیان “مدیریت جهادی” ویرانگر

تظاهرات مردم شهرکرد و همدان که روزهای متمادی از آب آشامیدنی محرومند، مشکل کمبود آب را به صدر اخبار شبکه های اجتماعی و رسانه های برون مرزی کشانده است. صدا و سیما جمهوری اسلامی که یک درگیری بر سر حجاب در اتوبوس را ساعت ها روی آنتن می برد، از پخش خبر آن خودداری کرده اند. گویا مسئولان این شبکه از محرومیت مردم از آب آشامیدنی در همدان و شهرکرد، خبری ندارند. این دهن کجی آشکار به مشکلات مردم و فریادهای آب، بیان جدائی کامل حاکمیت از درد و رنج مردمی است که صاحبان این مملکت هستند.

بحران تشدید شونده کم آبی، بحرانی جهانی است. تعرض لجام گسیخته سرمایه دارانه علیه طبیعت در راستای بالا بردن سود سرمایه داران و شرکت های غارتگر، محیط زیست کره زمین را با بحرانی جدی روبرو ساخته است. گرمایش زمین و کاهش ریزش باران در سراسر جهان، بحران آب را به اصلی ترین نگرانی بشر تبدیل کرده است. حالا دیگر علاوه بر آمریکا، قاره اروپا و چین نیز با این مشکل روبرو شده اند. اما مشکل آب در ایران علاوه بر تاثیرات جهانی گرمایش زمین، ریشه در “مدیریت جهادی” و “اقتصاد مقاومتی” دستگاه ولایت و انبوه شرکت های غارتگر ولائی، دولتی، خصولتی و خصوصی دارد.

ایران از کشورهائی است که همواره  با کم آبی دست و پنجه نرم کرده است. تاریخ ایران، تاریخ مدیریت آب بوده و هست. قنوات، بزرگترین دستاورد بشری در مدیریت آب محسوب می شود که در ایران شکل گرفته و بحران کم آبی را کنترل کرده است. اما در دوران چهل ساله حاکمیت جمهوری اسلامی، ویران سازی قنوات که از دوره شاه شروع شده بود، سرعت گرفته است. به گفته عابدی، عضو هیئت علمی گروه مهندسی آب دانشگاه صنعتی اصفهان: « تعداد چاه‌های کشور از ۴۷ هزار حلقه به ۷۶۳ هزار حلقه افزایش یافته تاجایی که میزان برداشت سالانه از منابع آب‌های زیرزمینی از طریق چاه‌ها، از ۹ میلیارد متر مکعب، به ۴۷ میلیارد متر مکعب رسیده و تعداد چاه‌ها ۱۶ برابر و میزان برداشت ۵ برابر شده است. ۴۵ درصد کل چاه‌های موجود در کشور غیرمجاز هستند و بیش از ۱۵۰ هزار پروانه برای چاه‌های غیر مجاز صادر شده است».(ایسنا ۸ بهمن ۱۴۰۰). برای اینکه تصور روشنی از میزان برداشت از سفره های زیرزمینی بدست دهیم، باید یادآور شویم که مقدار آب در دسترس کشور به طور کلی از دو منبع سد ها و چاه ها تامین میشود، دسترسی از طریق سد به میزان ۳۰ درصد و مقداردسترسی به آب از طریق حفاری و چاه ۵۵ درصد می باشد. این در حالی است که میزان سدسازی های غیرکارشناسی در ایران که با هدف های ویژه ساخته شده، بیش از نیاز طبیعی کشور بوده است.

عباس محمدی مدیر گروه دیده‌بان کوهستان با بیان این که اکنون درخصوص منابع آب کشور با بحران روبه‌رو شده‌ایم، می گوید: « پیش از سال ۵۷ حدود ۲۳ تا ۲۴ سد بزرگ در ایران با ظرفیتی حدود ۲۵ میلیارد متر مکعب وجود داشت و اکنون این میزان به بیش از ۷۰۰ سد بزرگ با ارتفاع بیش از ۱۵ متر، ده‌ها سد کوچک‌تر و هزاران سد بسیار کوچک‌تر از جمله آب‌بند، سیل‌بند یا گابیون رسیده است. مجموع سدهای موجود در کشور اکنون حدود ۴۵ میلیارد متر مکعب گنجایش دارد. طی ۲۰ سال گذشته بسیاری از تالاب‌های کشور که یکی از با ارزش‌ترین منابع آب محسوب می‌شوند را براثر مدیریت نادرست آب و سدسازی‌های بی‌ضابطه از دست داده‌ایم و تداوم این روند می‌تواند منجربه بیکار، بی‌خانمان و آواره شدن هزاران نفر از مردم ایران شود».(همشهری جمعه ۴ شهریور ۱۴۰۱).

تکیه حاکمیت بر “اقتصاد مقاومتی” و بویژه بر پایه سیاست ویرانگر هسته ای و تنش دائم با دیگر کشورها، باعث شده که مسئله خودکفائی به عنصر محرکه اقتصاد و بویژه در بخش کشاوزی تبدیل شود. کاشت محصولات آب بر مانند برنج در استان های کم آب مانند اصفهان و یزد، یا کاشت هندوانه که مصرف بالائی از آب را طلب می کند و صادرات آن و تکیه بر کشاورزی سنتی، یکی از علل بحران کم آبی و مصرف بیش از حد آب های زیر زمینی و سدسازی های بی رویه و غیرکارشناسی است. کاوه مدنی در مقاله ««مدیریت آب در ایران: عوامل بروز و تشدید این بحران چه هستند؟»، در سال ۱۳۹۳ در این باره نوشته بود:« با وجود این که تنها ١٥ درصد از اراضی کشور تحت کشت می باشد، بخش کشاورزی بیش از ٩٢ درصد از مصارف آب را به خود اختصاص داده است. بعد از انقلاب دولت تلاش کرد تا برای دستیابی به امنیت غذایی و افزایش درآمدهای غیرنفتی از بخش کشاورزی حمایت نماید. این حرکت از اهمیت بالایی به خصوص در خلال جنگ ایران و عراق برخوردار بود. با این وجود بازدهی اقتصادی این بخش به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافته است به طوری که در حال حاضر فقط ٢٣ درصد از نیروی کار کشور در این بخش فعال بوده و تنها ١٣ درصد از تولید ناخالص ملی سهم دارد».

بر این پایه می توان به صراحت گفت که سیاست “اقتصاد مقاومتی” که آن روی سکه سیاست انزوای بین المللی و استکبارستیزی ایدئولوژیک بی محتوا و هزینه بر برای کشور است، در کنار ماجراجوئی بی ثمر هسته ای، زمینه نابودی ذخایر طبیعی آب در کشور را فراهم آوده و به بحران جهانی کم آبی در ایران شدت ویرانگری داده است. در این راستا، گسترش صنایع فلزی مانند فولاد، یا صنایع پتروشیمی بر بحران کم آبی افزوده است.

دکتر کردوانی پدر علم کویر شناسی و جغرافیای ایران با ابراز نگرانی و نارضایتی از توسعه صنعت فولاد کشور و رتبه ۱۰ تولید آن در جهان به عدم آگاهی مدیران درباره آسیب‌های این توسعه اشاره و تصریح می کند: «این یک افتخار نیست چراکه باید بدانیم یک کارخانه فولاد به اندازه ۴ روستا آب نیاز داشته و به ازای هر متر مکعب فولاد ۱۵ تا ۲۰ متر مکعب آب نیاز است. کشورهای صاحب نام تولید فولاد، کارخانه‌ها را در کنار دریا ساخته و حتی از ساخت آن در مجاورت رودخانه جلوگیری می‌کنند اما در ایران وجود صنعت فولاد در گل گهر سیرجان و چادرملوی یزد با حدود تقریبی بارش ۱۲۰ و ۶۰ میلیمتر در سال اشتباه بزرگی بود».(خانه آب ایران ـ سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷)

 اگرمناسبات کشور با کشورهای همسایه و جهان به صورت عادی بود، اگر در ساخت صنایع مسائل زیست بوم مورد توجه قرار می گرفت، اگر کشاروزی کشور به صورت مدرن و امروزی سازماندهی می شد، اگر ساخت و گسترش شهرها بر پایه وضعیت اقلیمی تنظیم می گشت و اگر در هر عرصه ای بر پایه کارشناسی و با توجه به تحقیقات کارشناسان عمل می شد و عنصر ملاحظات ایدئولوژیک از زندگی  اقتصادی و علمی رخت بر می بست، شاهد این بحران نگران کننده نبودیم که زیست در کشور بزرگ و تاریخی ایران را با خطر جدی روبرو ساخته است. باید توجه داشت که در کشور کم آبی مثل ایران، کشاورزی سنتی، بلای جان کشور شده است. زیرا این کشاورزی اساسآ بر مصرف بی رویه آب استوار است تا جائی که ٩٢ درصد آب مصرفی کشور در بخش کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد. توجه به آبیاری قطره ای، سازمان دهی روستاها و کشتزارها بر پایه زیست بوم آبی، عدم کشت محصولات آب بر در مناطق کم آب و خشک، و استفاده از تجارب جهانی در کشت محصولات مناسب، وارد محصولاتی که کشت آن در ایران به صرفه نیست، می تواند از حجم گسترده استفاده از آب بکاهد و ایران را برای زیست مردمانش حفظ نماید. در غیر این صورت، در دهه های آتی شاهد مهاجرت های گسترده درون مرزی و سپس برون مرزی خواهیم شد که وضعیت نگران کننده ای را به دنبال خواهد داشت.  فریاد آب در همدان و شهر کرد، اعتراضات مردم اصفهان در اعتراض به خشک شدن زاینده رود، فریاد العطش مردم خوزستان در کنار کارون، تازه اول ماجراست. جوانه های بحران تازه رخ نموده و حاکمیت ایدئولوژیک و ضددمکراتیک به جای یافتن ریشه های بحران و جستن راه حل های اساسی، به تفنگ در برابر مردم متوسل شده و آنهائی که فریاد “تفنگ ات را زمین بگذار” سر میدهند را به زندان می اندازد.

تورم، بلای جان مردم

بنا بر اعلام مرکز آمار ایران، «نرخ تورم سالانه مرداد ماه ۱۴۰۱ برای خانوارهای کشور به ۴۱,۵ درصد رسیده که نسبت به ماه قبل، ۱ واحد درصد افزایش نشان می‌دهد. بر پایه این آمار، نرخ تورم نقطه‌ای هم در مرداد امسال به عدد ۵۲,۲ درصد رسیده است». این بدان معناست که خانوارهای کشور به طور میانگین ۵۲,۲ درصد بیشتر از مرداد ۱۴۰۰ برای خرید یک «مجموعه کالاها و خدمات یکسان» هزینه کرده‌اند.

تورم لجام گسیخته که معیشت اکثریت مردم و بویژه آن ها که درآمدهای ثابت دارند و این درآمدها مدام آب می رود، بشدت تحت تاثیر قرار داده است. آن چه در این میان فاجعه بار شده، تاثیر این وضعیت بر  تغذیه عمومی مردم است. نگاهی به آمار مصرف تخم مرغ، لبنیات و گوشت ، عمق فاجعه و اثرات ویرانگر آن بر زندگی مردم و آینده فرزندان این مرز و بوم را به خوبی نشان می دهد.

 در زمینه کاهش مصرف تخم مرغ در کشور، یوسفی، رئیس انجمن‌ پرورش دهندگان‌مرغ گوشتی می گوید:« تقاضا برای خرید مرغ تا ۲۵ درصد کاهش یافته که به همین‌ نسبت عرضه کم شده است. به طوریکه جوجه ریزی از ۱۳۰ میلیون قطعه به ۹۰ میلیون در ماه رسیده است. همچنین روزانه ۵ هزار و ۵۰۰ تن مرغ گرم در سطح کشور توزیع می شود که نسبت به ماه های قبل ۲۰ تا ۲۵ درصد کاهش یافته است».

کاهش مصرف تخم مرغ، زمانی اتفاق افتاده که مصرف سرانه گوشت نیز به شدت کاهش یافته است. مسعود رسولی دبیر انجمن صنعت بسته‌بندی گوشت و مواد پروتئینی، روز دوشنبه ۱۷ مرداد گفت:  «مرکز آمار ایران سرانه مصرف گوشت قرمز در سال را چهار کیلوگرم در سال به ازای هر نفر اعلام کرده است، اما آنچه واقعیت دارد چیزی حدود سه کیلوگرم است که باید گفت این آمار برای هر جامعه‌ای نگران‌کننده است». او اضافه کرد:« در حالی که دو سال پیش سرانه مصرف سالانه گوشت ایران ۱۲ کیلوگرم بود و پارسال نصف شد، هم‌اکنون این رقم به زیر سه کیلوگرم سقوط کرده است». او در باره قیمت گوشت هم گفته است:« اسفند سال ۹۹ قیمت یک کیلوگرم گوشت ۴۵ هزار تومان بود و اکنون حدود ۲۰۰ هزار تومان است». توجه داشته باشیم که مجید افلاکی دبیر انجمن صنایع فرآورده‌های گوشتی ایران در نشست خبری نمایشگاه بین‌المللی و تخصصی محصولات پروتئینی حلال و صنایع وابسته در سال ۱۳۹۴ عنوان کرده بود: «میزان مصرف سرانه گوشت در ایران برای هر نفر سالی ۶ کیلو گرم است که این رقم در ترکیه ۲۷ کیلو، اروپا ۴۵ کیلو و آمریکا و کانادا ۷۰ کیلو است و این یک نوع فقر غذایی محسوب می شود».

کاهش شدید مصرف گوشت قرمز در ایران که تحت تاثیر گرانی سرسام آور آن و عدم کمک دولت به اقشار کم درآمد صورت می گیرد، در حالی به سه کیلوگرم کاهش یافته است که فائو(سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد) می گوید که متوسط مصرف سرانه گوشت در سال های اخیر روند افزایشی داشته و تا سال سال ۲۰۳۰ به ۳۵ کیلوگرم خواهد رسید.

همین وضعیت نگران کننده در سوءتغذیه مردم ایران را در مصرف لبنیات نیز می توانیم مشاهده کنیم.

دکتر زهرا عبداللهی، مدیر کل دفتر بهبود تغذیه جامعه در وزارت بهداشت می گوید: «براساس آخرین آمار‌های وزارت بهداشت هر ایرانی روزانه ۱۹۰ گرم لبنیات در روز مصرف می‌کند که اگر این آمار را سالانه محاسبه کنیم سرانه سالانه مصرف لبنیات در کشورمان نزدیک به ۷۰ کیلوگرم است». او در ادامه تاکید می کند:« به‌صورت کلی مصرف شیر، ماست و پنیر حالا دیگر از سفره دهک‌های پایین جامعه حذف شده است که این امر سبب کوتاه قدی، کمبود کلسیم، کم‌خونی و سوء تغذیه کودکان در بین مردم جامعه خواهد شد».

مقایسه این آمارها با آمارهای جهانی عمق فاجعه را به نمایش می گذارد. بر پایه آمارهای فائو،  میانگین مصرف سرانه [سالانه]جهانی شیر ۱۵۰ کیلوگرم و حتی در برخی کشور‌های اروپایی این میزان مصرف، برای هر نفر فراتر از ۳۰۰ کیلوگرم است . برای مثال مردم کشور هلند سالانه ۵۲۰ کیلوگرم سرانه مصرف شیر و لبنیات دارند. بر پایۀ ارزیابی سازمان خوار و بار و کشاورزی ملل متحد (فائو) استاندارد جهانی سرانه مصرف شیر و لبنیات برای هر فرد باید ۳۰۰ کیلوگرم در سال باشد که این رقم در ایران ۷۰ کیلوگرم است.

چنین وضعیت غم انگیزی تاثیرات سوئی بر رشد و سلامت جوانان کشور بر جای گذاشته است. عزیز‌الله كمال زاده؛ دكترای تغذیه و فیزیولوژی و مشاور تغذیه برنامه جهانی غذا، دو سال قبل در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره آن هشدار داده بود: «بنا بر نتایج تحقیقی كه سال ۹۲ در جمعیت دانش‌آموزی مقطع راهنمایی و دبیرستان مدارس سراسر كشور انجام شد، با كاهش ۴ سانتی‌متری رشد این گروه سنی و افزایش ۳۰ درصدی خرابی دندان‌ها نسبت به نسل پیش از خود مواجه شده ایم».

این وضعیت فاجعه بار در کشوری اتفاق می افتد که هفت درصد منابع طبیعی جهان را در اختیار دارد در حالی که بنا به گفته مشاور رئیس مرکز آمار ایران: «سهم جمعیت کشور ایران از کل جهان ۱.۱ درصد و در آسیا ۱.۸ درصد است». بر پایه ارزیابی موسسه تحقیقاتی بیزینس مانیتور؛ «ایران حدود ۷ درصد منابع طبیعی جهان، شامل ۱۰ درصد منابع نفتی اثبات شده و ۱۶ درصد منابع گاز طبیعی جهان را در اختیار دارد». باید اضافه کنیم که ایران با برخورداری از ۶۸ گونه مادهٔ معدنی و شناسایی نزدیک به ۶۰ میلیارد تُن ذخایر معدنی، در میان کشورهای جهان، در جایگاه دهم جدول قرار دارد. مهم‌ترین و شناخته شده‌ترین منابع غیر زیستی ایران شامل: زغال‌سنگ، کروم، مس، سنگ آهن، سرب، منگنز، طلا، روی و گوگرد می‌شود. از سوی دیگر حدود ۱۱ درصد زمین‌های ایران نیز قابل کشت هستند و محصولات خوراکی فراوانی صادر می‌شود. باید اضافه کنیم که کشوری با چنین امکانات طبیعی، با مدیریت “جهادی” ولائی و “اقتصاد مقاومتی” رهبر رژیم به روزی افتاده که از تامین معیشت مردم خود نیز ناتوان شده است.

افشای اختلاس فولاد مبارکه، نمونه ای از تسوبه حساب های جناحی

انتشار گزارش تحقیق و تفحص مجلس از غارت در واحد صنعتی فولاد مبارکه،  خبر از اختلاس سازمانیافته ای می دهد که در شرکت های بزرگ در جمهوری اسلامی نهادینه شده است. افشای چنین اختلاس بزرگی بدون توجه به جنگ های جناح های حکومتی در جمهوری اسلامی، امکان ناپذیر است. توجه داشته باشیم که بزرگترین اختلاس ها  و دزدی ها و غارت های صورت گرفته در شرکت های وابسته به نهادهای دستگاه ولایت و سپاه صورت می گیرد و هیچ کس جرئت ندارد که حتی یک گزارش در باره آنها بنویسد. از این رو افشای اختلاس گسترده در فولاد مبارکه و درز آن به مطبوعات از سوی مجلس شورای اسلامی، نشان از تلاش دستگاه ولایت و حکومت یک دست شده برای کوتاه کردن دست اصلاح طلبان و اعتدالیون و در یک کلام هاشمی زدائی از اهرام های اقتصادی است. بی جهت نیست  که بخش اعظم روزنامه های اصلاح طلب، اعتدالی و وابسته به سازندگی یعنی طرفداران مشی هاشمی رفسنجانی نسبت به این گزارش واکنش های تند نشان داده اند. آنها نیک می دانند که پشت این افشاگری بزرگ، هدف های سیاسی و تسویه حساب های جناحی و قلع و قمع نیروهای جناج رقیب در کار است.

غارت اموال عمومی تحت نام شرکت های خصولتی، در جمهوری اسلامی امر تازه ای نیست. سازماندهی اقتصاد جمهوری اسلامی بر غارت اموال عمومی استوار شده است. آنچه تاکنون از اختلاس ها به صفحه روزنامه رسیده ، مواردی است که در بخش اقتصاد زیر کنترل دولت می باشد که امکان کنترل و نظارت بر آنها از سوی مجلس و  قوه قضائیه وجود دارد. اما بخش اقتصادی زیر نظر دستگاه ولایت، که موارد عظیمی را در بر می گیرد، از هر گونه تحقیق و تفحص و سرکشی مصون هستند. تمامی شرکت های زیر نظر «ستاد اجرائی فرمان امام»، «شرکت های زیر نظر سپاه پاسداران» مانند قرارگاه خاتم، شرکت های زیر نظر استان قدس رضوی و دیگر آستانه های مذهبی و اوقاف، شرکت های وابسته به بنیاد مستضعفان و جانباران از دایره کنترل و حسابرسی خارج هستند. توجه داشته باشیم که تعداد شرکت های زیر مجموعه این نهادها به چند ده هزار شرکت در بخش های گوناگون اقتصادی سر می زند.

نگاهی به شرکت فولاد مبارکه می تواند ابعاد غارت و چپاول در چنین مجموعه های بزرگی را نشان می دهد. در چنین شرکت های بزرگی که کار اصلی بر دوش کارگران است و استثمار شدید توسط شرکت های پیمانکاری در جریان است، نتایج این استثمار خشن به جیب بخش های گوناگون حکومتی ریخته می شود و وضعیت کارگران روز به روز بدتر می شود بدون آنکه کارگران نقشی در کنترل این چپاول داشته باشند.

گروه شرکت‌های فولاد مبارکهٔ اصفهان مواد اولیهٔ بیش از ۳۰۰۰ کارخانه و کارگاه تولیدی کشور در صنایع لوله و پروفیل، نفت و گاز و پتروشیمی، خودرو، موتورهای الکتریکی، لوازم خانگی، فلزی سبک و سنگین، ساختمانی، غذایی، کشتی‌سازی و سازه‌های دریایی و … را تأمین می کند. این شرکت، حدود پنجاه درصد از فولاد کشور را با ایجاد اشتغال مستقیم و غیرمستقیم برای ۳۳۰۰۰۰ نفر تولید می‌نماید. در این شرکت ۶۲۰۰ نفر کارکنان رسمی هستند و بقیه زیر نظر شرکت های پیمانکاری  مشغول به کار هستند. تعداد کارگران وکارکنان این شرکت  بر پایه اطلاعات سایت شرکت فولاد مبارکه اصفهان در فروردین ۱۴۰۰ چنین اعلام شده است:

۱-اشتغال مستقیم در ظرفیت فعلی فولاد مبارکه (۷٫۲ میلیون تن) ۱۲۰۰۰ نفر

۲-اشتغال مستقیم در ظرفیت فعلی فولاد سبا (۱٫۶ میلیون تن) ۱۶۰۰ نفر

۳-اشتغال در شرکت‌های خدماتی سه مجتمع فولادسازی ۷۰۰۰ نفر

۴-اشتغال غیرمستقیم در گروه فولاد مبارکه ۳۳۰۰۰۰ نفر

افشای اختلاس در گروه صنعتی فولاد، هر چند با انگیزه های جناحی صورت گرفته است اما بیانگر روندی نرمال در سیستم حکومتی جمهوری اسلامی که هر چند یک بار در تسویه حساب های جناحی ، علنی می شود. نگاهی به روند اختلاس های در درون جمهوری اسلامی، از رشد و پیشرفت فراینده روند غارت خبر می دهد. ‏از سال ١٣٩٠ تا سال ١۴٠٠ موارد زیر از شاخص ترین ها بوده است: محمودرضا خاوری ٣٠٠٠ میلیارد تومان، بابک زنجانی ١٢٠٠٠ میلیارد تومان، محمدرضا رحیمی ٢میلیارد و ٨۵٠میلیون تومان، سعید مرتضوی ١٠٠٠  میلیارد تومان، و همچین در پتروشیمی ۶،۶ میلیارد یورو، صندوق فرهنگیان ٨٠٠٠ میلیارد تومان، فولاد مبارکه ٩٢٠٠٠ میلیارد تومان. در این اختلاس ها باید به یک نکته نیز توجه کرد که اختلاس ها باید بر پایه نرخ دلار در سال وقوع جرم، محاسبه شود تا میزان واقعی آن روشن گردد. به طور مثال میانگین قیمت دلار در سال های ۹۷ تا ۱۴۰۰ حدود ۱۸ هزار و ۷۰۰ و معادل دلاری فساد فولاد مبارکه حدود ۵ میلیارد دلار می‌شود.

به نظر می رسد که  فولاد مبارکه  گاو شیر ده مقامات حکومتی، سپاه و نیروی انتظامی، ائمه جمعه و جماعات، روزنامه ها و شبکه های اجتماعی، صدا و سیمای جمهوری بوده است. نگاهی به فساد سیستماتیک درون نهادهای و شرکت های جمهوری اسلامی، روشن می سازد که چرا این سیستم از شفافیت می ترسد و چرا ساختار آن به گونه ای است که انتظار دیگری از آن نمی توان داشت. جالب است که در جمهوری اسلامی، غارت و چپاول، مخصوص یک جناح و دسته نیست. اگر بخش هائی از غارت و چپاول سازمانیافته و سیستماتیک رو می شود، به دلیل آن است که جناح های گوناگون و باندهای مافیائی قدرت، گاه مجبور می شوند برای خارج کردن رقیب، دست به افشاگری بزنند. کما این که بخش اعظم اصلاح طلبان از انتشار علنی گزارش تحقیق و تفحص مجلس برآشفته شده اند.

اما ریشه فساد سیستماتیک و غارت سازمانیافته در کجاست؟

اول ـ ساختار قدرت در جمهوری اسلامی که بر اصل ولایت فقیه استوار است، امکان کنترل و نظارت مجلس بر اقتصاد و گردش مالی در کشور را از میان برده است. در چنین ساختاری، چند مرکزی، حتی در سطح استان ها به گونه ای است که امکان کنترل و نظارت را از میان بر می دارد. قدرت دولتی، قدرت نمایندگی ولی فقیه و سپاه پاسداران، هر کدام بر امورات نظارت دارند و حق ویژه طلب می کنند.

دوم ـ ایدئولوژیک بودن حاکمیت، باعث می شود که امکان گزین افراد بر پایه تخصص و مهارت از میان برداشته شود. تنها افرادی که از فیلترهای ایدئولوژیک و امنیتی رژیم عبور می کنند به عنوان سر سپرده دستگاه ولایت و حکومت به کار گمارده می شوند. آنها خود را خدمتگزار مردم نمی دانند و به آنها هم حساب پس نمی دهند. از این رو  انتصاب افراد به مناصب گوناگون، بر  پایه توصیه ها و سفارش های مقامات بالادستی صورت می گیرد. بی جهت نیست که در این میان، نظام جمهوری اسلامی لشگری از دزدان و اختلاسگران را در کارنامه خود دارد.

سوم ـ به دلیل ساختار قدرت و ایدئولوژیک بودن آن، حاکمیت تلاش ویژه ای به خرج داده است تا از شکل گیری  تشکل های مستقل در محیط کار و بویژه در واحدهای بزرگ صنعتی  جلوگیری کند. زیرا این تشکل ها می توانند با اطلاعات دست اولی که دارند، مانع از دست اندازی مدیران به اموال شرکت ها شوند یا به موقع آنها را افشاء کنند. روشن است که تشکل های مستقل کارگری می توانند به عنوان نهادهای کنترل و نظارت عمل کنند و مانع حیف و میل اموال شرکت ها شوند. از این رو تشکیل شورای مستقل کارخانه که بتواند نقشی در کنترل و نظارت مؤثر در چنین واحد های بزرگ صنعتی و شرکت های تابعه ایفا کند، از اهمیت اساسی برخوردار است.

چهارم ـ وابسته بودن قوه قضائیه به منویات رهبر رژیم، عاملی است که دست دزدان و غارتگران را بیش از پیش باز می گذارد. قوه قضائیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر پایه تفکیک قوا، قوه ای مستقل است. اما از همان زمان بحث های قانون اساسی در مجلس خبرگان، روشن بود که هدف این استقلال، کشاندن قوه قضائیه به زیر اختیارات تام و تمام ولی فقیه است. از این رو قوه قضائیه جمهوری اسلامی نه تنها مستقل نیست، بلکه به عنوان شمشیر ولی فقیه علیه تمام مخالفان به کارگر گرفته می شود. از سوی دیگر قوه قضائیه اهرمی در دست دستگاه روحانیت برای ثبیت قدرت خود می باشد. روشن است که چنین قدرت متمرکزی، سلاحی سهمگین در دست ولی فقیه و روحانیت برای حفط نظام است و نباید به آن به صورت نگهبان حق  و قانون نگریسته شود.  زمانی که صحبت از اختلاس سه هزار میلیارد تومانی بود، رهبر رژیم با یک تشر، از مطبوعات و ارگان های حکومتی و قوه قضائیه خواست که موضوع را “کش” ندهند.  سیاست کش ندادن ها که “حکم حکومتی” رهبر رژیم محسوب شده، در تمامی موارد اختلاس و دزدی و غارت رعایت شده و زمینه ساز رشد و نجومی شدن غارت ها و چپاول ها شده است.

پنجم ـ سرکوب خشن مطبوعات آزاد و رشوه به مطبوعات و رسانه های نیمه مستقل یا وابسته به حکومت، زمینۀ دزدی در تاریکی را فراهم آورده است. حتی تعداد معدودی از خبرنگارانی که جسارت به خرج می دهند و گوشه هائی از فساد و غارت را افشاء می کنند، با بازداشت، ممنوع الکاری و تهدیدات عجیب و غریب مواجهه می شوند. روشن است که نبود مطبوعات به عنوان رکن چهارم دمکراسی، زمینه غارت در تاریکی را بیش از پیش فراهم می آورد.  در چنین شرایطی وجود شبکه های اجتماعی که روابط گسترده ای میان انسان ها برقرار کرده است، می تواند به عنصر فعالی علیه فساد سازمانیافته به کار گرفته شود.

شنبه ۵ شهريور ۱۴۰۱ برابر با  ۲۷ اگوست ۲۰۲۲

به نقل از وب‌سایت راه کارگر

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%8c-%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%af-%d8%a2%d8%a8%d8%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b1%d9%85%d8%8c-%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b3-%d9%81%d9%88/feed/ 0 6760
نقش کلیدی سلطنت طلبان در دو کودتا و ملاخور کردن انقلاب ۵۷ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d9%82%d8%b4-%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af%db%8c-%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%88-%da%a9%d9%88%d8%af%d8%aa%d8%a7-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%ae/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d9%82%d8%b4-%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af%db%8c-%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%88-%da%a9%d9%88%d8%af%d8%aa%d8%a7-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%ae/#respond Mon, 22 Aug 2022 13:45:31 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6756 ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سالروز کودتایی ارتجاعی است که عقربه های تاریخ ایران را باز هم به عقب کشید تا آرمان آزادی و رهایی همچنان یک رویا باقی بماند.

در چنین روزی خاندان پهلوی خشمگین از آزادی های سیاسی نسبی در جامعه و غلیان جنبش های کارگری، دهقانی، زنان و روشنفکران، و نیز حامیان امپریالیست رژیم شاه خشمگین از ملی شدن صنعت نفت، دست در دست هم و با کمک بخشی از اسلامیست ها به رهبری آیت اله کاشانی و اوباش قمه کش و چماقدار به سرکرده گی شعبان بی مخ، با بسیج بخش هایی از ارتش به فرماندهی ارتشبد زاهدی، اقدام به انجام کودتا کردند و با ساقط کردن دولت دکتر مصدق و دستگیری هزارن تن از فعالین و هواداران جبهه ملی و حزب توده و سپس شکنجه و اعدام شماری از آنها، راه را برای برپایی یک استبداد تمام عیار به مدت یک ربع قرن فراهم کردند.

سالهاست که اسناد تاریخی این کودتا از حالت طبقه بندی و سری خارج شده و خود سازمان سیای امریکا و سازمان های اطلاعاتی بریتانیا معترفند که به لحاظ سیاسی، مالی و اطلاعاتی نقش عمده ای در تدارک و سازماندهی این کودتای امپریالیستی داشته اند. اما به رغم این حقایق مسلم تاریخی، خاندان پهلوی و حامیان سلطنت طلب و یا جمهوریخواهان شرمگین مرید “شاهزاده”، سعی دارند از طریق دو رویکرد، این واقعه ارتجاعی را به گونه دیگری جلوه دهند. بخشی از آنها سعی میکنند تحت عنوان اینکه “گذشته را باید فراموش کرد و فقط به آینده نظر داشت” خواهان سکوت جامعه و فعالین آگاه می شوند و اینکه نوک پیکان مبارزه را فقط باید متوجه جمهوری اسلامی کرد و از طرح “مسایل تفرقه برانگیز” خودداری ورزید. بخشی دیگر اما با وقاحت تمام، منکر بروز کودتا می شوند و حتی بدتر، از آن به عنوان “قیام ملی و مردمی” یاد میکنند. آنها میگویند وقتی شاه در راس نظام بوده واژه کودتا معنایی ندارد. در واقع سعی دارند تعریفی جعلی از کودتا ارائه دهند. اما ما می دانیم که کودتا در هر کشوری اقدام یگان هایی از نیروی نظامی با همراهی بخشهایی از رجال سیاسی با هدف سرنگون کردن دولت وقت است که میتواند با حمایت قدرتهای خارجی و یا بدون حمایت قدرتهای خارجی صورت گیرد. برخی از این کودتاها بدون حذف نماد شاه انجام می پذیرد و برخی با حذف توامان دولت و شاه. از طرفی دیگر اطلاقِ واژه “قیام ملی” به لشگر کشی بخشی از نظامیان به کمک لمپن های قداره بند و آخوندهای مرتجع و کمک مستقیم سازمان های امنیتی امریکا و انگلیس، مضحک تر از ان است که کسی را قانع کند. آن کودتا حاصل همکاری استبداد گرایان و امپریالیست های غربی بود تا بساط آزادیهای سیاسی و دستاورد بزرگ ملی شدن صنعت نفت را جمع کنند و مطامع نواستعماری خود را مجددا متحقق نمایند.

سلطنت طلبان و بقایای خاندان ساقط شده پهلوی، همین وارونه سازی را درباره ۱۴ مرداد سالروز انقلاب مشروطه نیز انجام می دهند. برای نمونه امسال رضا پهلوی در بیانیه ای به مناسبت این سالروز، با وقاحت تمام ، پدر و پدربزرگ خود را پرچم داران تداوم انقلاب مشروطه و دستاوردهای آن معرفی میکند. جریانات رنگارنگ سلطنت طلب نیز در رثای آن انقلاب، چنان شعار میدهند که گویی این رضاخان نبوده که با کودتای اسفند ۱۲۹۹ آخرین میخ را بر تابوت انقلاب نافرجام مشروطه کوبید؟!

انقلاب مشروطه ایران در بیش از یک قرن پیش، همچون هر انقلاب “بورژوا دمکراتیک” دیگر میتوانست با پایان دادن به فعال مایشایی شاه (که سایه خدا تلقی می شد) به سوی نوعی جمهوری و یا حداقل سلطنت مشروطه حرکت کند که به اصطلاح “شاه در آن سلطنت کند نه حکومت”، آن انقلاب میتوانست از نظام فئودالی (ارباب رعیتی) عبور کند، میتوانست تمام رشته های دخالت مذهب در حکومت، قوانین و آموزش عمومی را قطع نماید و به سوی سکولاریسم و لائیسیته پیش برود، میتوانست دست استعمارگران و امپریالیست ها را برای دستیابی به یک استقلال واقعی قطع کند، میتوانست به آزادیهای اجتماعی و سیاسی و حقوق شهروندی احترام بگذارد و … اما هیچیک از این آرمان های آزادیخواهانه و عدالت طلبانه متحقق نشد و با کودتای رضاخان حتی تتمه آزادیهای سیاسی نیز برچیده شد. بنابراین رضاخان و سپس رضا شاه قصاب دستاوردهای انقلاب مشروطه بود نه ادامه دهنده آن. در دوران حاکمیت او، هم سلطنت مطلقه تداوم یافت و هم نظام فئودالی و هم ادامه وابستگی به قدرتهای استعماری و امپریالیستی. او در سال ۱۳۲۰ در آستانه تبعید شدن به جزیره موریس توسط استعمار بریتانیا (همان ها که او را سر کار آورده بودند) نه تنها دیکتاتوری خونریز و مطلق العنان بود، بلکه بدل به بزرگترین زمیندار کشور نیز شده بود.

اما این فقط کودتای اسفند ۱۲۹۹ نبود که سبب لگدمال شدن آرمان انقلاب مشروطه شد، بلکه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز چنین رسالتی داشت. بنابراین سلطنت طلبان و جمهوریخواهان نادم پیرو “همه با هم” و ابررسانه های ماهواره ای چندین ده میلیون دلاری وابسته، نمیتوانند اکنون ادعا کنند که قرار است حکومت پیشنهادی آنها مشروطه باشد یعنی شاه کاری به امور دولتی و پارلمانی نداشته باشد اما هم زمان به هر مناسبتی از رضاشاه و محمدرضا شاه تعریف و تمجید کنند و آنها را طلایه داران انقلاب مشروطه معرفی نمایند و کودتای ارتجاعی ۲۸ مرداد را “قیام ملی” قلمداد کنند.

ضمن اینکه باید افزود که جرم خاندان پهلوی فقط تداوم استبداد و استثمار و انجام دو کودتای ذکرشده نبود، آنها در شکست انقلاب ۱۳۵۷ و کمک به “ملاخور شدن” آن به کمک امپریالیست ها نقش کلیدی داشتند. نه تنها رضا شاه با قانون “منع فعالیت های کمونیستی” در ۱۳۱۰ بلکه محمدرضا شاه نیز با الویت دادن به سرکوب مارکسیست ها و چپ ها، دست دهها هزار آخوند به همراه دهها هزار مسجد و مرکز اشاعه خرافات اسلامی را باز گذاشته بود تا به قول خودش به امر “مبارزه با کمونیسم و ارتجاع سرخ” یاری رسانند، غافل از اینکه سلاخی انقلابیون چپ و حتی دمکرات های  سکولار، تنها سبب زمینه چینی برای به قدرت رسیدن “ارتجاع سیاه” می شود. بدین سان وقتی میلیون ها انسان در سراسر ایران خسته از استبداد و نابرابری طبقانی و فعال مایشایی امریکا و متحدانش در ایران به خیابان ها آمدند و انقلاب کردند عملا جز روحانیت برهبری خمینی نیروی سازمان یافته مهمی برای دخالت گری موثر وجود نداشت.

بنابراین خاندان پهلوی در سه فراز تاریخی مهم ایران، نقشی بغایت ارتجاعی ایفاء کردند: به شکست کشاندن کامل انقلاب مشروطه و دستاوردهای نیم بند آن، به شکست کشاندن جنبش مردمی ملی کردن صنعت نفت و نیز به هزیمت کشیدن انقلاب بهمن. آیا مدعیان دروغین “سکولار دمکراسی” در طیف سلطنت طلبان امروزی به رهبری “شازده” حاضرند به نقش فاجعه بار خود در هر سه ناکامی بزرگ تاریخ ایران اعتراف کنند؟ واکنش آنها به سالروز ۱۴ مرداد و سالروز ۲۸ مرداد هیچ علامتی از درس آموزی در آنها نشان نمی دهد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d9%82%d8%b4-%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af%db%8c-%d8%b3%d9%84%d8%b7%d9%86%d8%aa-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%88-%da%a9%d9%88%d8%af%d8%aa%d8%a7-%d9%88-%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%ae/feed/ 0 6756
تنها راه حل بحران دموکراسی، عمق بخشیدن به خود دموکراسی است http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%84-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%85%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c-%d8%b9%d9%85%d9%82-%d8%a8%d8%ae%d8%b4%db%8c%d8%af%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%84-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%85%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c-%d8%b9%d9%85%d9%82-%d8%a8%d8%ae%d8%b4%db%8c%d8%af%d9%86/#respond Thu, 18 Aug 2022 06:04:08 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6749 پنجاه سال از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می گذرد. در این نیم قرن گذشته، ایران و جهان تغییرات زیادی را از سر گذرانده اند. و تغییرات چنان زیاد و همه جانبه بوده که دنیای ما به جهات متعدد، اصلاً شباهتی به آن روزگار ندارد. با این همه ، ماجرای کودتای ۲۸ مرداد در میان ایرانیان ، بیش از آن که یک مساله تاریخی باشد، هنوز هم چنان یک مساله سیاسی است. یعنی مسآله ای مرتبط با زندگی امروز و فردای ما، تا پرونده مختومه ای مربوط به گذشته. به نظر من، دو چیز در حفظ خصلت سیاسی واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش مهم دارند. اول جایگاه ویژه و بسیار مهم این واقعه است در حافظه تاریخی مردم ایران. کودتای ۲۸ مرداد آن لحظه شومی است که به مهم ترین دوران «تنفس سیاسی» در تاریخ معاصر کشور ما پایان داده است. در تمام یک صد سال گذشته یا – دقیق تر بگویم _ از فتح تهران به وسیله انقلابیون مشروطه در سال ۱۲۸۸ شمسی (۱۹۰۹ میلادی) گرفته تا کنون، کشور استبداد زده ما فقط چند دوره فضای سیاسی نسبتاً باز داشته است که می توانیم آنها را ( به قول بیژن جزنی ) دوره های «تنفس سیاسی» بنامیم. دوره هایی که حکومت های استبدادی نمی توانسته اند مردم را به سکوت کامل وادارند. طولانی ترین این ها دو دوره ۱۲ ساله بوده اند که اولی از پیروزی انقلاب مشروطیت در سال ۱۲۸۸ تا کودتای رضا خان در ۱۲۹۹ ادامه داشته و دومی از پایان استبداد اول پهلوی در سال ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲. مهم ترین موج های بیداری سیاسی و اجتماعی ایرانیان در این دوره ها شکل گرفته اند. اگر این دو دوره را با دوره انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم، اثر گذاری دراز مدت این ها را در ذهنیت تاریخی ایرانیان بهتر در می یابیم . فضای باز دوره انقلاب ۵۷ هر چند به لحاظ گستردگی عظیم جنبش توده ای و دامنه ابتکارات و اقدامات مستقیم مردم عادی واقعاً در تاریخ ما بی سابقه بود، ولی نتوانست بیش از سه سال ( از اوایل ۵۷ تا اوایل۶۰) دوام بیاورد. و اما از این دو دوره نیز، دوره دوازده ساله دوم ، به جهات مختلف، بسیار پر بار تر و پر تحرک تر بوده است. در این دوره بود که برای اولین بار در تاریخ کشور ما، سیاست به کوچه و بازار کشیده شد و مطبوعات و احزاب و اتحادیه های کارگری، به معنای جدید، به وجود آمدند و نفوذ توده ای پیدا کردند. بعلاوه ، و مهم تر از همه، در این دوره مبارزات مردم ایران برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت خودشان و برانداختن استبداد و نفوذ قدرت های امپریالیستی ، به آگاهی و انسجامی دست یافت که در یک صد سال گذشته بی همتا بوده است .

پنجاه سال پس از آن کودتا :محمد رضا شالگونی
توضیح : مقاله ی حاضر به مناسبت پنجاهمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای اولین بار در «مجله آرش» در سال ۱۳۸۲ به چاپ رسید.


عامل دیگری که کودتای ۲۸ مرداد را هم چنان به صورت یک مساله سیاسی نگه می دارد، این است که نیروهای سیاسی به وجود آورنده آن هنوز هم در صفحه سیاست ایران حضور فعالی دارند . کودتای ۲۸ مرداد محصول اتحاد سه جانبه ای بود میان قدرت های امپریالیستی ( آمریکا و انگلیس ) ، سلطنت و روحانیت. این سه نیرو پیوند ضروری و ارگانیکی با هم ندارند و تجربه ی پنجاه سال گذشته نشان می دهد که می توانند با خشونت تمام با یک دیگر در بیفتند . اما هر سه در یک چیز اشتراک دارند و آن ضدیت شان با دمکراسی است و توانمند شدن مردم برای تعیین سرنوشت خودشان. و این خصلت مشترک آنها امروز همان طور مهم است که پنجاه سال قبل بود و چنان با سرشت هر یک از آنها گره خورده است که تصوری از آنها بدون مقابله با توانمند شدن مردم عملاً بی معناست. و در یک کلام، مساله این است که ما هنوز هم چنان ناگزیریم برای رسیدن به دموکراسی، قبل از همه، با همین ها دست و پنجه نرم کنیم .
اما اگر ۲۸ مرداد حادثه ای متعلق به دورانی سپر شده نیست ، چگونه می توان از چنگ ۲۸ مردادی ها خلاص شد؟
فکر نمی کنم جز دست یافتن به درکی روشن از دشمنی آشتی ناپذیر این ها با دموکراسی و نیز شناختن بایدها و نبایدهای ناگزیر پیکار دموکراسی راه دیگری وجود داشته باشد. این پاسخ ممکن است بیش ا ز حد کلی به نظر برسد، اما مشکل طرفداران دموکراسی در ایران این است که در سطح همین کلیات نیز نتوانسته اند منطق پیکار دمکراسی را جا بیندازند .

دشمنی صد ساله ی ۲۸ مردادی ها با دموکراسی

نیروهایی که در ۲۸ مرداد ۳۲ برای شکستن اراده ی مردم ایران ائتلاف کردند، قبل از آن و بعد از آن نیز همیشه از دموکراسی وحشت داشته اند. نگاهی کوتاه به کارنامه ی این ها در یکصد سال گذشته به هر نوع تردید در این باره پایان می دهد.
الف- روحانیت بعد ار ۲۵ سال حکومت جهنمی جمهوری اسلامی، چنان رسوا شده است که اکنون اکثریت قاطع مردم ایران در ضدیت آن با دموکراسی تردیدی ندارند. اما هنوز هم بعضی ها این ضدیت را به ولایت فقیه خلاصه می کنند و خیلی ها نمی دانند که روحانیت پیش از ابداع نظریه ولایت فقیه هم همیشه در مقابله با دموکراسی بوده و از جمله در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نقش مهمی داشته است . منظورم از « روحانیت » همه کسانی هستند که نان شریعت را می خورند و در اجرای آن می کوشند و آن را قانون لازم الااجراء و لازم الاتبٌاعی برای همه افراد انسانی می نامند . همین نگرش و وابستگی، به لحاظ اجتماعی آنها را در موقعیتی قرار می دهد و منافعی برای شان ایجاد می کند که ضرورتاً در مقابله با خود مختاری(autonomy ) افراد انسانی است . یعنی مفهوم بنیادی و شرط لازم برای شکل گیری فرهنگ مدرن و دموکراسی که همه افراد انسانی را به یک سان انسان صاحب حق فرض می کند و هر نظم اجتماعی غیر متکی به رضایت و انتخاب آزاد آنها را ناحق و بی اعتبار می داند . البته روحانیت گروه اجتماعی یک پارچه و همگونی نیست و افراد آن به لحاظ نگرش و نیز موقعیت و منافع اجتماعی تفاوت های زیادی با هم دارند. بعلاوه ، روحانیت اسلامی و به ویژه روحانیت شیعه غالباً مرکزیت واحد و سلسله مراتب محکمی ندارد. با این همه ، اشتراکات روحانیان، گروه اجتماعی خاصی از آنها می سازد که در زمینه دفاع از اعتبار و لزوم اجرای شریعت ، به طور عینی در صف آرائی های اجتماعی و سیاسی فعالانه شرکت می کند و در مقابله با انسان صاحب حق و پیش شرط ها و پی آمدهای دموکراسی قرار میگیرد. به این اعتبار، روحانیت یک «دستگاه ایدئولوژیک» است که نمی تواند در ساختار قدرت در جامعه ما اثر گذار نباشد و در مقابله با دموکراسی قرار نگیرد. باید توجه داشت که صحبت از روحانیت به عنوان یک «دستگاه ایدئولوژیک» مرتبط با ساختار قدرت ، با مسئله مربوط به ساختار درونی آن ارتباطی ندارد. به عبارت دیگر، کارکرد اجتماعی و سیاسی روحانیت ضرورتاً از تمرکز یا عدم تمرکز و چگونگی سلسله مراتب آن ناشی نمی شود .مسلم است که آخوند یک ده یا پیش نماز یک محله در بسیاری از صف آرایی های طبقاتی و سیاسی ضرورتاً نمی تواند همان مواضعی را داشته باشد که فلان مجتهد صاحب دم و دستگاه . امٌا مگر یک گروهبان ارتش در همه مسایل ضرورتاً موضعی مشابه ژنرال ها اتخاذ می کند؟ بی تردید، هر گروهبان مدافع انضباط نظامی، صرف نظر از همه اختلافات در جایگاه و مواضع اجتماعی با ژنرال ها، همان گونه از کارکرد اجتماعی و سیاسی ارتش دفاع می کند که پیشنماز مسجد یک محله با دفاع از اعتباز و لزوم اجرای شریعت از کار کرد اجتماعی و سیاسی روحانیت پاسداری می کند. هم چنین، صحبت از کار کرد ارتجاعی و ضد دموکراتیک روحانیت ، ضرورتاً به معنای مخالفت با مذهب نیست . همین الان اکثریت قاطع مردم ایران آشکارا با ولایت فقیه و حکومت دینی مخالفت می کنند، امٌا همه آنها مخالف دین نیستند ودین داران در میان آن ها حتی اگر در اکثریت نباشند، در هر حال، نیروی بسیار پُروزنی هستند . این را می توان در رابطه روحانیت و دین داران ادیان دیگر نیز مشاهده کرد .
مثلاً در حالی که کلیسای کاتولیک هنوز هم آشکارا با حق طلاق و حق سقط جنین زنان و برابری حقوق زن و مرد ( در بعضی حوزه ها) مخالفت می کند، دین داران کاتولیک، همراه با غیر معتقدان به هر نوع دین، برای رسیدن به این حقوق تلاش کرده اند و می کنند. به عبارت دیگر، دین داری ضرورتاً در مقابل دموکراسی نیست. بنابراین دین دارانی که از حق انتخاب مردم و جدایی دین از دولت دفاع می کنند، می توانند در شمار مدافعان دموکراسی باشند، خواه غیر روحانی باشند ، خواه حتی مجتهد.
در هر حال، پافشاری بر اجرای شریعت و ذی نفع بودن در آن است که روحانیت را به مقابله با حق انتخاب مردم می کشاند . نگاهی به کارنامه سیاسی روحانیت در صد سال گذشته ، نشان می دهد که در همه لحظات تعیین کننده، روحانیت به مثابه یک گروه اجتماعی، همیشه در مقابل دموکراسی بوده است. در انقلاب مشروطیت وقتی مردم از خواست اولیه تاسیس «عدالت خانه» فراتر رفتند و صحبت از حق قانون گذاری و حق حاکمیت مردم به میان آمد، روحانیت در مقابل این خواست های پایه ای قرار گرفت. منظورم فقط روحانیون «مشروعه خواه» نیستند که به رهبری شیخ فضل الله نوری به حامیان اصلی استبداد محمد علی شاهی تبدیل شدند. روحانیان مشروطه خواه را هم می گویم که به نام ضرورت تطبیق قوانین مصٌوب مجلس شورای ملی با شریعت، به مقابله با پذیرش صریح حق قانون گذاری و حق حاکمیت مردم بر آمدند. فراموش نباید کرد که اصل دوم متٌمم قانون اساسی مشروطیت که رسماً به پنج «مجتهد جامعه الشرایط» تعیین شده از طرف مراجعه تقلید، حق وتوی قوانین مصوب مجلس شورای ملی را می داد، بیان کنند ه مواضع مشترک روحانیان مشروعه خواه و مشروطه خواه بود. این اصل جز نفی صریح حق قانون گذاری و (طبعاً) حق حاکمیت مردم معنایی نداشت. و نهادی را به وجود آورد که در واقع الگوی نخستین همین شورای نگهبان درجمهوری اسلامی بود. نمونه دیگر ی از مخالفت روحانیت با حق انتخاب مردم را می توان در دوره تغییر سلطنت دید. رضا خان بعد از تثبیت موقعیت اش به عنوان همه کاره دولت، وقتی خواست به سلطنت قاجار پایان بدهد، نخست در پی سلطنت نبود . به همین دلیل، نغمه جمهوری را کوک کرد . امٌا در آن مقطع زمانی، روحانیت از طرح اندیشه جمهوری وحشت داشت، نه بدلیل مخالفت با قدرت گیری رضاخان، بلکه به خاطر ترس از صراحت یافتن حق انتخاب مردم حتی به صورت انتزاعی و روی کاغذ . آنها جمهوریت را مخالف «شریعت محمدی» نامیدند و عملاً رضا خان را به حفظ سلطنت تشویق کردند و برا یش خواب دیدند و «کلب آستان علوی» نامیدنداش و از نجف برای اش شمشیر فرستادند و با سلام وصلوات به سلطنت پهلوی تبرٌک بخشیدند. و بعد از شهریور ۱۳۲۰ که فضای سیاسی نسبتاً بازی به وجود آمد و مخصوصاً چپ به جریان سیاسی نیرومندی تبدیل شد؛ روحانیت از ترس قدرت مردم و چشم اندار شکل گیری دموکراسی، تقریباً تمام اختلافات اش را با سلطنت پهلوی کنار گذاشت و بار دیگر به ائتلاف با سلطنت روی آورد. در تمام دوره ۱۲ ساله بعد ازشهریور ۲۰ بدنه اصلی روحانیت و تمام مراجع تقلید در ائتلاف با سلطنت بودند و آن را هم چون موج شکنی در مقابل جنبش دموکراسی مردم می دیدند . بنابراین حمایت روحانیت از کودتای ۲۸ مرداد یک موضع گیری ناگهانی در نتیجه اشتباه محاسبه نبود. تردیدی نیست که بعضی از روحانیان در طرف مردم بودند و مخالف کودتا؛ اما آنها استثناهایی بیش نبودند ، استثناهایی که قاعده را اثبات می کردند. در راه اندازی کودتا تنها آخوندهای درباری امثال بهبهانی نبودند که شرکت داشتند، آخوندهای به اصطلاح «ضد استعماری» مانند کاشانی نیز در تدارک و پیروزی آن نقش بسیار مهمی ایفاء کردند. حقیقت این است که کودتا بدون حمایت قاطع مراجع اصلی تقلید، از بروجردی گرفته تا دیگران، نمی توانست به نتیجه برسد . خمینی حتی بعد از انقلاب نیز هرگز پنهان نکرد که در آن کودتا دست خدا را می دید که از آستین کودتاچیان بیرون آمد تا «اسلام عزیز» را نگهدارد. تصادفی نبوده که رهبران جمهوری اسلامی هرگز کینه شان را نسبت به مصدق پنهان نکرده اند . دشمنی آنها نسبت به مصدق جز دشمنی عمیق شان با حق انتخاب مردم معنای دیگری ندارد .

ب- سلطنت در شرایط مشخص ایران جز سلطنت پهلوی معنایی ندارد و پهلوی ها تمام دوران سلطنت شان را در خفه کردن صدای مردم گذراندند. امٌا خلق و خوی شخصی سلاطین پهلوی نبود که آنها را به مقابله با حق انتخاب مردم می کشاند، بلکه سلطنت بود که زمینه مساعدی برای قدر قدرتی آنها فراهم می آورد . سلطنت به خودی خود و صرف نظر از عقاید و خلق و خوی این یا آن پادشاه ، یک نهاد غیر دموکراتیک است. زیرا ناقض یا لااقل ، محدود کننده ی حق انتخاب مردم است ؛ حتی در کشورهای دموکراتیک. سلطنت طلبان ما که جنایات جمهوری اسلامی را پرده ای برای پوشاندن جنایات پنجاه و هفت ساله خاندان پهلوی ساخته اند و اکنون می کوشند خود را مدافعان آزادی و دموکراسی جا بزنند، در دفاع از سلطنت، مدام به نمونه های سلطنت در بعضی دموکراسی های غربی اشاره می کنند. امٌا حقیقت این است که سلطنت حتی در این کشورها ، نهادی است باقی مانده از دوران پیش از دموکراسی . نگاهی به تاریخ تک تک این کشورها نشان می دهد که دموکراسی اینها به وسیله سلطنت یا به کمک سلطنت شکل نگرفته ، بلکه غالباً در مقابله با اختیارات و اقتدارات سلطنت معنا پیدا کرده است . سلطنت نقطه ضعف این دموکراسی ها است و نه نقطه قوت آنها. و در هر حال همه آنها دژ محافظه کاری است . بعلاو فراموش نباید کرد که سلطنت نیز مانند حکومت های دینی ، مدعی نوعی مشروعیت الهی است و بدون توسل به چنین مشروعیتی نمی تواند موروثی بودن پادشاهی را توجیه کند . تصادفی نیست که سلطنت ها- واز جمله سلطنت های به اصطلاح «دموکراتیک» – غالباً با دستگاه مذهب مسٌلط پیوندهای رسمی و حقوقی محکمی دارند . مثلاً ملکه انگلیس ریاست عالیه کلیسای انگلیس را نیز به عهده دارد . یا قانون اساسی مشروطه ایران ، با صراحت تمام، پادشاه را حامی و مروٌج «مذهب حقٌه شیعه اثنی عشریه» معرفی می کرد . از همه اینها گذشته ، ایرانی ها هرچه کم داشته باشند ، مسلماً در تجربه سلطنت و سلاطین هیچ کم ندارند. تاریخ ایران با تجربه ۲۵۰۰ ساله سلطنت، گواهی می دهد که در این کشور سلطنت جر بی حقی مردم معنایی نداشته است. و در صد سال اخیر کافی است به یاد داشته باشیم که ما با یک فاصله ۷۰ ساله، دو انقلاب کرده ایم که هر دو علیه سلطنت بود و در هر دو ، پادشاه تجٌسم اصلی ضدیت با حق و خواست مردم . امروز ه که سلطنت طلبان ما دست شان از قدرت کوتاه است ، ترحیج می دهند خود را «مشروطه خواه» بنامند. در حالی که کلمه «مشروطه» یا «مشروطیت » عنوان انقلابی است که مردم ایران علیه قدر قدرتی سلطنت راه انداختند . مشروطه خواه نامیده شدن سلطنت طلبان ما به آن می ماند که مثلاً سلطنت طلبان فرانسه سرود مارسی یز را نماد خودشان قملداد کنند . بعلاوه ، حتی اگر قانون اساسی مشروطیت را قراردادی میان مردم و پادشاه تلقی کنیم ( که البته چنین فرضی کاملاً غلط است ) تردیدی نمی توانیم داشته باشیم که چنین قراردادی از طر ف پادشاهان پهلوی زیر پا گذاشته شد، نه یک بار و دو بار، بلکه دائماً و در یک فاصله زمانی ۵۷ ساله . هم چنین فراموش نباید کرد که در تاریخ صد ساله ی اخیر ما، سلطنت همیشه هم چون اهرم فشار قدرت های امپریالیستی برای کنترل این کشور به کار گرفته شده است . آیا تصادفی است که هر چهار پادشاه تاریخ اخیر ما با از دست دادن عنوان پادشاهی در خارج از ایران مرده اند ؟ دو تن از این ها ( محمد علی شاه و محمد رضا شاه ) در نتیجه انقلاب مردم به خارج گریخته اند و دو تن دیگر ( احمد شاه و رضا شاه ) به خاطر نارضایتی قدرت های امپریالیست از سلطنت معزول و به خارج از ایران تبعید شده اند. به عبارت دیگر ، همه این ها یا به وسیله مردم از قدرت رانده شده اند و به قدرت های امپریالیستی پناه برده اند ، یا نتوانسته اند اسباب رضایت قدرت های امپریالیستی را فراهم بیاورند و توسط آنها از سلطنت بر کنار شده اند. هر دو پادشاه خاندان پهلوی، سلطنت خود را مدیون قدرت های امپریالیستی بودند و هر دو با یک کودتا ی امپریالیستی قدرت شان را تحکیم کردند . کودتای ۱۲۹۹ که رضا خان را به قدرت رساند، از طرف امپریالیسم انگلیس طراحی شد و برای مقابله با جنبش های مترقی مردم ( مانند جنبش خیابانی در آذربایجان ، جنبش کوچک خان در گیلان ، و جنبش پسیان در خراسان ) . و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ که قدرت محمد رضا شاه را تحکیم کرده محصول همکاری دستگاه های جاسوسی آمریکا و انگلیس بود .

ج- قدرت های امپریالیستی آمریکا و انگلیس ، معماران کودتای ۲۸ مرداد بودند و اکنون حتی خود آنها نیز به آن معترف اند. بعلاوه منابع و مدارک مربوط به این ماجرا حالا چنان گسترده و قابل دسترسی هستند که جز عده ای از پادو های مواجب بگیر سلطنت طلب، کسی جرآت انکار حقیقت این ماجرا را ندارد . امًا مساله این است که خیلی ها آن را محصول سیاست خارجی غلط و اشتباه محاسبه محافظه کاران انگیس و جمهوری خواهان آمریکا می دانند. بی شک اینها در راه اندازی کودتا نقش مهمی داشتند . شاید بدون پیروزی چرچیل در انتخابات ۱۹۵۱ انگیس و پیروزی آیزنهاور در انتخابات آمریکا در سال ۱۹۵۲، کودتای ۲۸ مرداد نمی توانست در آن شرایط به نتیجه برسد. امٌا جستجو کردن منشاء سیاست های سلطه گرانه آمریکا و انگلیس در کلٌه دالس یا چرچیل یا احزاب آنها ، مانند نگاه کردن به درخت است و نادیده گرفتن جنگل. امپریالیسم یک نظام اقتصادی- احتماعی- سیاسی است که سلطه گری و جهان خواری در طبیعت آن است . حتی خلاصه کردن امپریالسم در آمریکا و انگلیس نیز نادرست و خطرناک است. درست است که آمریکا حالا بزرگ ترین و مهاجم ترین قدرت امپریالیستی جهان است، امٌا جنایاتی که مثلاً امپریالیسم های فرانسه، آلمان یا ژاپن تا به حال راه انداخته اند، از آمریکا چیزی کم نداشته است . منشاء امپریالیسم را باید در نظام سرمایه داری جستجو کرد، نظامی که به طور منظم نابرابری تولید می کند و تا هست، جهان خواری قدرت های بزرگ سرمایه داری ادامه خواهد یافت و مدام فاجعه به بار خواهد آورد. در هر حال مهم است به یاد داشته باشیم که کودتای ۲۸ مرداد تنها نمونه ضدیت قدرت های امپریالیستی ( و در این مورد، آمریکا و انگلیس) باحق انتخاب و حاکمیت مردم نبوده است ، نه در ایران و نه در جهان . قبل از کودتای۲۸ مرداد و بعد از آن آمریکا و انگلیس ده ها و شاید صدها بار برای مقابله با جنبش های آزادی خواهی و برابری خواهی مردم در چهار گوشه جهان، اقدام کرده اند . در همین منطقه خاور میانه ، بعد از جنگ جهانی دوم ، آمریکا ( در آغاز همراه با انگلیس و بعدها به تنهایی) چیرگی بی و چون چرایی داشته است . و می دانیم که در تمام این مدت ، خاورمیانه کشتارگاه جنبش های دموکراتیک بوده است. و این کشتارها و سرکوب ها غالباً با حمایت آمریکا ودر مواردی مستقیماً به وسیله خود آمریکا صورت گرفته اند. غالب مداخلات آمریکا در منطقه خاورمیانه به حمایت از نظام های ارتجاعی و سرکوب گر صورت گرفته است. زیرا امریکا هر حرکت معطوف به دموکراسی را در این منطقه ، تهدیدی علیه هژمونی خود تلقی می کرده است. در فاصله ۲۵ ساله بین ۲۸ مرداد ۳۲ تا بهمن ۵۷، مقامات آمریکایی حتی یک بار علیه دیکتاتوری شاه و به حمایت از خواست های آزادی خواهانه مردم ایران صحبت نکردند ودر۲۵ ساله اخیر مخالفت های آنها با جمهوری اسلامی به خاطر ناهمخوانی آن با هژمونی آمریکا یی بوده است . زیرا در همین مدت و در همین منطقه ، رژیم های دیگری را که در سرکوب گری چیزی از جمهوری اسلامی کم ندارند ، حمایت کرده اند . یک نکته را نیز باید در اینجا یاد آوری کنم . تاکید من بر طبع توسعه طلبانه امپریالیسم سرمایه داری برای نشان دادن منشاء اصلی زور گویی و زور مداری در حرکت قدرت های بزرگ سرمایه داری است که ضمناً قلدرترین قد رت های جهان ما هم هستند. اما توسعه طلبی آنها نه به دلیل این که سرمایه دارانه است ، بلکه صرفاً به این دلیل بسیار ساده که توسعه طلبی است، با دموکراسی و حق حاکمیت مردم مباینت دارد. به عبارت دیگر نقض حق حاکمیت ملی یک کشور به وسیله کشوری دیگر جز نفی ابتدایی ترین لوازم دموکراسی معنایی ندارد، خواه این کار به وسیله یک قدرت سرمایه داری صورت بگیرد ، خواه به وسیله یک قدرت سوسیالیستی، خواه نقض کننده یک حکومت دموکراتیک باشد ، خواه یک دیکتاتوری. بنابراین، مساله اصلی این نیست که در آمریکا و انگلیس دموکراسی وجود دارد یا چقدر وجود دارد . نکته مهم این است که دموکراسی هنگامی معنا دارد وتا جایی معنا دارد که مردم بتوانند آزادانه انتخاب کنند، اراده شان را اعمال کنند واز منتخبان شان حساب پس بگیرند به همین دلیل، دموکراسی برای یک ملت می تواند عین دیکتاتوری برای ملتی دیگری باشد. به عنوان نمونه ، اسرائیل را در نظر بگیرید که علی رغم همه معایب اش، تنها دموکراسی خاورمیانه است ولی این مانع از آن نمی شود که بدترین سرکوب گری موجود برای مردم فلسطین و منشاء بسیاری از مصائب خاور میانه نباشد . مساله این است که حتی وقتی یک شهر برای شهر دیگری تصمیم می گیرد ، هزاران تبعیض زورگویی و فساد به وجود می آید، تا چه رسد به وقتی که ملتی برای ملت دیکری تصمیم بگیرد .

با تکیه بر دشمنان دموکراسی نمی توان به دموکراسی رسید

پنجاه سال پس از کوتای ۲۸ مرداد ، در حالی که کشور ما دوره حساسی را می گذراند و پیکارهای سیاسی سرنوشت سازی را در پیش رو دارند ، ما هنوزهم با ۲۸ مردادی ها سرو کار داریم . و این بار بر خلاف پنجاه سال پیش، آنها در ائتلاف باهم نیستند ، به ضدیت در برابر هم ایستاده اند . بنابراین عده ای گمان می کنند می توان به کمک آمریکا و همراه سلطنت علیه استبداد روحانیت جنگید و به دموکراسی دست یافت و بخش بزرگی از مردم چنان از جهنم جمهوری اسلامی به جان آمده اند که تنها به خلاصی از این حهنم می اندیشند و نه چیزی بیشتر . امٌا تجربه همه پیکارها ی دموکراسی و از جمله تجربه خودمان در صد یا حتی همین پنجاه سال گذشته، نشان می دهند که با تکیه بر دشمنان دموکراسی نمی توان به دموکراسی دست یافت. عده ای می گویند درگیری آمریکا و جمهوری اسلامی فرصت مساعدی برای براندازی این رژیم به وجود آورده است که باید از آن استفاده کرد. اینها روی حقیقتی دست می گذارند تا حقیقت بزرگتری را وارونه نشان بدهند. شکی نمی توان داشت که دشمنی میان آمریکا و جمهوری اسلامی، این رژیم را در شرایط بسیار دشواری قرار می دهد و فرصت های مساعدی برای مبارزه با آن به وجود می آورد و طبیعی است که هم جریان های سیاسی خواهان براندازی جمهوری اسلامی از این فرصت ها، به انحاء مختلف استفاده می کنند و به این اعتبار، آگاهانه یا نا آگاهانه ، با آمریکا هم سویی دارند . حتی از این فراتر ، مخالفان موجودیت جمهوری اسلامی و از جمله آمریکا ، همیشه از اختلافات درونی خود حکومتی ها استفاده کرده اند و می کنند که کاملاً طبیعی و قابل فهم است واگر جز این بود عجیب بود. امًا حقیقتی که وارونه نمایانده می شود این است که دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی نیست که این رژیم را به بحران کشانده است، بلکه بر عکس، مخالفت مردم با رژیم است که فرصت بی سابقه ای برای سرنگونی آن به وجود آورده و آمریکا را نیز به بهره برداری از این فرصت برانگیخته است. فراموش نباید کرد که دشمنی آمریکا و جمهوری اسلامی تازه آغاز نشده ، بلکه به اندازه عمر خودِ جمهوری اسلامی قدمت دارد . امٌا این دشمنی ، در گدشته نه تنها جمهوری اسلامی را بحرانی نمی کرد، بلکه گاهی به موجودیت آن انسجام بیشتری می بخشید . فراموش نباید کرد که خمینی با اشغال سفارت آمریکا و اعلام رسمی دشمنی با آمریکا ( که آن را «انقلاب دوم و انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» نامید) بود که قدرت روحانیت را تحکیم کرد وعلیرغم دشمنی آمریکا و درگیری با تقریباً همه قدرت های بزرگ دیگر ، یکی از طولانی ترین جنگ های قرن بیستم را سامان داد. وجالب این است که در تمام این سال ها ، آمریکا نه تنها برای سرنگونی جمهوری اسلامی وارد میدان نشد ، بلکه در مواردی حتی به آن کمک کرد . ماجرای «ایران گیت » را فراموش نکنید. چرا آمریکا در اوج جمهوری اسلامی ( که آخوندهای حاکم دائماً از ضرورت «صدور انقلاب اسلامی » دّم می زندند و هر روز پرچم آمریکا را در خیابان های تهران آتش می زدند وحزب الله لبنان ، آمریکایی ها را به گروگان می گرفت ) برای سرنگونی آن به اقدام موثری دست نزد؟ جواب روشن است : نمی توانست و گاهی نیز سرنگونی آن را به نفع خودش نمی دید. آن چه جمهوری اسلامی را اکنون به آستانه در هم شکستن رانده، بی هیچ تردید ، بی زاری مردم ایران است که حکومت مذهبی را تحمل ناپذیر می یابند. و از این جاست که فرصت بزرگ و بی سابقه ای برای سرنگونی آن به وجود آمده است . و حالا آمریکا به این دلیل فعالانه وارد میدان شده است که اولاً جمهوری اسلامی را در ضعیف ترین نقطه موجودیت اش می بیند و ثانیاً نگران این است که سرنگونی آن به وسیله جنبش آگاهانه و مستقل مردم به شکل گیری دموکراسی در کشور ما بیانجامد و طرح های آمریکا را برای کنترل انحصاری منطقه حساس خاور میانه به مخاطره بیندازد . طرح های آمریکا برای خاور میانه اکنون روشن تر از آن است که بتوان نادیده شان گرفت و بلند تر از آن اعلام می شوند که کسی بتواند خود را به نشنیدن بزند . جنگ هایی که آنها در کشورهای همسایه شرق و غرب ما به راه انداخته اند و دوستی های شان با حکومت های خودکامه در کشورهای همسایه شمال و جنوب ما، جایی برای تردید نمی گذارد که آنها برای دفاع از حقوق بشر و ایجاد دموکراسی آستین های را بالا نزده اند، بلکه با همان انگیزه هایی وارد میدان شده اند که پنجاه سال قبل، از طریق کودتای ۲۸ مرداد، یکی از حماسی ترین تلاش های مردم ما را برای تاسیس دموکراسی، خفه کردند . در توجیه کودتای ۲۸ مرداد، آنها و پادو های مواجب بگیرشان همیشه گفته اند و می گویند که نگران سقوط ایران به کام کمونیسم و یا لغزیدن آن به زیر نفوذ اتحاد شوروی بوده اند .این توجیه بسیار بی شرمانه و بی پایه است . امٌا حتی اگر آن را بپذیریم، آیا امروز می توانیم دُم خروسی را که اکنون از آستین شان بیرون آمده نادیده بگیریم ؟ برای شناختن «دموکراسی» مطلوب آمریکا کافی است به دو همسایه اشغال شده مان در شرق و غرب بنگریم . آمریکایی ها در عراق حتی خبرنگاران «تلویزیون الجزیره » را نمی توانند تحمل کنند وبرای اخراج آنها دلیلی می آورند که برای ما مردمان استبداد زده خاورمیانه بسیار آشناست : «تشویش ادهان عمومی».! ودر افغانستان قانون اساسی جدیدی ر ا تدارک می بینند که حتی قانون اساسی ۱۹۶۴ افغانستان (در دوره حکومت محمد ظاهر شاه ) در مقایسه با آن، یک سند رهایی بخش به نظر خواهد رسید. در مقابله با جمهوری اسلامی، هم سویی ناگزیر با آمریکا و بهره براداری از فرصت های به وجود آمده از دشمنی آن با جمهوری اسلامی، برای گستراندن و کار آمدتر ساختن جنبش آزادی خواهی مردم ایران، یک چیز است وائئلاف با آمریکا و مخصوصاً امید بستن وتکیه کردن به آن چیزی دیگر. آنهایی که ائتلاف با آمریکا و تکیه به آن را توصیه وتبلیغ می کنند ، همان شیوه ای را راه نجات می نامند که در سال ۱۳۵۷ به فاجعه شکست انقلاب مردم منتهی شد . در آن هنگام ، خیلی ها با همین فرصت طلبی ها و مصلحت گرایی های کوته بینانه امروزی ، تکیه به روحانیت و ائتلاف با آن را ضرورت اجتناب ناپذیر مبارزه با استبداد سلطنتی و سلطه آمریکا قلمداد کردند . اکنون ۲۵ سال بعد از آن ماجرا، همه می دانیم که آن شیوه فاجعه بار ما را به چه جهنم هولناکی کشاند . تا دیرنشده ، از تجربه مان بیاموزیم و آن فاجعه را با نامی دیگر تکرار نکنیم .

جنبش مستقل مردم تنها راه رسیدن به دموکراسی است

دموکراسی تنها حکومت مردم و برای مردم نیست، بلکه به وسیله خود مردم نیز به وجود می آید. وقتی از مردم صحبت می کنیم منظورمان قاعدتاً باید روشن باشد . هیچ حزبی یا هیچ مجموعه ای ازاحزاب سیاسی، مردم نیستند. این را برای کم اهمیت جلوه دادن احزاب سیاسی نمی گویم. احزاب سیاسی در همه جا عموماً و در جوامعی که سنگر بندی های مدنی محکمی وحود ندارد، به ویژه برای شکل گیری دموکراسی اهمیتی حیاتی دارند .
امٌا درست به همین دلیل، در جوامع استبداد زده، هیچ حزب یا هیچ مجموعه ای از احزاب نمی توانند آنقدر پر ارتباط باشند که خود را نماینده مردم بنامند. بعلاوه ، به هزاران تجربه می دانیم که اعتبار نماینده، همیشه به اراده موکل اش بستگی دارد و نماینده ای که موکل مسلوب الاراده و ناتوان دارد ، در عمل به قیٌم او تبدیل می شود. به همین دلیل، در همه کشورها عموماً و در کشورهای استبداد زده به ویژه، اعتبار و اقتدار احزاب به میزان تحرٌک، آگاهی و سازمان یافتگی موکلان آنها بستگی دارد و مخصوصاً تاسیس دموکر اسی بی اتکا به سنگر بندی های مدنی و سیاسی (و گاهی حتی نظامی ) مردم، به صدور فرمان های ملوکانه می ماند . در فاز اول انقلاب مشروطیت چنین فرمانی را «عدل مظٌفر » نامیدند ومی دانیم که چه زود بی معنا شد. و در انقلاب ۵۷ ، اکثریت بزرگ مردم ، به نام تاسیس «جمهوری » به رفر اندوم خمینی برای «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر لبیک گفتند و می دانیم که چه فاجعه ای به دنبال آورد. پس باید به هوش باشیم که بار دیگر «دموکراسی » نیابتی را به نام خواست مردم به مردم قالب نکنند . آنهایی که برای ایجاد دموکراسی در این کشور ، هم چنان در مدار مثلث شوم ۲۸ مردادی ها می چرخند، بین قطب های ( این بار) متخاصم آنها در رفت و آمدند ، به نام استفاده از «فرصت» مصیبت دیگری تدارک می بینند . آنهایی که خود را ادامه دهندگان ووارثان همه جنبش های آزادی خواهی و برابری طلبی مردم ایران در یک صد سال گذشته می نامند ، تمام تلاش شان باید این باشد که خود مردم به میدان بیایند با همه نیازها و خواست های بی واسطه و ( در سطوحی ) حتی متضادشان ؛ هر چه آگاه تر بر این نیازها و خواست های خودِ خودشان و مصرتر و سازمان یافته تر پیرامون آنها ، بهتر . تنها از این طریق است که می توان اکثریت عظیم مردم را به میدان اقدامات مستقیم و مستقل سیاسی کشاند، به سرنگونی جمهوری اسلامی شتاب بخشید و دقیقاً در متن همین پیکار علیه جمهوری اسلامی ( ونه بعد از آن) شرایط و لوازم تاسیس دموکراسی را فراهم آورد. بزرگ ترین ضعف حکومت مصدق و هم چنین و مخصوصاً چپ در دوره قبل از ۲۸ مرداد این بود که مردم را با شعارها و فراخوان های انتزاعی به مقابله با ارتجاع و امپریالیسم دعوت می کردند . در شرایطی که هفتاد – هشتاد درصد مردم ایران در آن روزها روستانشین بودند و غالباً «رعیت» به شمار می آمدند ، عجیب است که کسی برای به آتش کشیدن نظام ارباب – رعیتی ، مشخص ومصٌمم ، به میدان نیامد . پس بیایید امروز با همان زبان انتزاعی با مردم صحبت نکنیم و به نام «مصلحت » دموکراسی و با منطق «آسیاب به نوبت» ، خواست های ۸۰ درصد جمعیت کشور را که زیر فشار شرایط مصیبت بار کنونی ، صدای شکستن استخوان های شان را می شنویم ، نادیده نگیریم . بگذارید این نوشته را با گفته زیبای جان دیویی ، فیلسوف و آموزش گر معروف آمریکایی ، پایان بدهم که گفته است، تنها راه حل بحران دموکراسی، عمق بخشیدن به خود دموکراسی است .

۱۴ اکتبر ۲۰۰۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%84-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%85%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c-%d8%b9%d9%85%d9%82-%d8%a8%d8%ae%d8%b4%db%8c%d8%af%d9%86/feed/ 0 6749
گزارشی کوتاه از وضعیت اجتماعی، سیاسی،‌ اقتصادی و فرهنگی کنونی ایران http://www.sedayekargar.com/iran/%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d9%88%d8%b6%d8%b9%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c%d8%8c-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d9%88%d8%b6%d8%b9%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c%d8%8c-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c/#respond Sun, 24 Jul 2022 10:42:40 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6730

تمام تاریخ جهان، پیشرفت به سوی آزادی است.

هگل

کاوه آهنگر

روش تحلیل: امروزه به اندازه‌ای رخدادهای پیچیده و نوظهوری در جهان پدیدار گشته که مطالعه‌ی دقیق ماهیت آنها و آینده‌ی آن‌ها را ،آشوب‌زده کرده است. آیا می‌توان با مراجعه به رخدادهای دوران معاصر از روی آن‌ها به حقیقت حرکت تاریخی پی برد؟ آیا با مراجعه به جنگ ویتنام به همان جایی می‌رسیم که در مطالعه‌ی جنگ اوکراین می‌رسیم؟ آیا با مطالعه‌ی اشغال چکسلواکی توسط ارتش سرخ به همان جایی می‌رسیم که با مطالعه‌ی اشغال افغانستان توسط امریکا می‌رسیم؟ و سؤال‌های بی‌شماری از این دست..

بالتبع تمام این رخ‌دادها،‌پارادوکس‌های لاینحلی را برای هواداران تجربه‌گرایی و مصلحت‌گرایان (پراگماتیست‌ها) و نئوپوزیتیویست‌ها و پست‌مدرن‌ها به بار می‌آورد. پس اولین گام برای مطالعه‌ی این وقایع دور شدن از مکتب تجربه‌گرایی به طور کلی است. دومین گام، بازگشت دوباره به نظریه‌ی شناخت فلسفه‌ی علمی است که برای شناخت وقایع علاوه بر تجربه‌گرایی بر ضرورت توسل به نظریه و تئوری تأکید دارد.

زمان و موقعیت برای تجزیه و تحلیل پدیده‌های مادی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. مارکس در گروندریسه چنین می‌گوید: «تشریح بدن انسان کلید تشریح میمون را در بر دارد. شناخت تکامل مراحل بالاتر در میان انواع حیوانات منجر به شناخت بهتر تکامل در میان مراحل پائین ترمی‌شود. شناخت جامعه‌ی بورژوازی کلید شناخت جوامع ماقبل سرمایه داری است.»

به زبان ساده‌تر می‌توان گفت: از روی پله‌ی دهم نردبام بهتر می‌توان چشم‌اندازی از پله‌ی دوم را دید.

به کار گیری این روش تحلیل در مورد ایران

اکنون بعد از چهل سال به خوبی می‌توان دید در چهل سال پیش بر ایران چه گذشته است.

بی‌ارزش شدن پول ملی و تورم چند صددرصدی را به خوبی می‌توان از روی انزوا طلبی و جدا ساختن مردم ایران از سایر تمدن‌ها ملاحظه کرد. نومیدی جوانان و موج مهاجرت به خارج راامروز به خوبی می‌توان از روی جنگ هشت ساله دید و اثرات آن را معلوم کرد. بسته شدن درهای فرهنگ و ادب و هنر در چهل سال پیش در انقلاب فرهنگی را می‌توان با بسته شدن این درها در امروز ملاحظه کرد. 

پذیرش تضاد طبقاتی به عنوان نیروی محرکه‌ی تاریخی

چنان که مارکس در مانیفست حزب کمونیست می‌گوید «تاریخ چیزی نیست جز مبارزه‌ی طبقاتی». مقوله‌ی تضاد، عام‌ترین مقوله‌ی حرکت دیالکتیکی برای تمام پدیده‌هاست و در واقع با کمی اغماض می‌توان گفت تضاد درونی پدیده است که موجب تکامل پدیده و دگرگونی آن می‌شود. در فلسفه‌ی ماتریالیستی حرکت و تضاد هیچ یک بدون دیگری وجود ندارد. چنان چه مارکس در سرمایه می‌گوید «حرکت بیضوی [سیارات] هم حرکت جاویدان و هم تضاد [بین نیروی گرانش زمین و خورشید] را حفظ می‌کند. هم‌چنان که تضاد بین ارزش مصرف و ارزش مبادله موجب حرکت سرمایه (پول) در جامعه می‌شود و هیچ یک دیگری را به یک‌باره از میان برنمی‌دارد بلکه در یک تبدیل جاویدان به یکدیگر در هیئت کالا قرار دارند».

در حالت خاص پدیده‌های مادی در حرکت تکاملی خویش می‌توانند جهش کیفی یک‌باره پیدا کنند. اما این مطلب بیشتر از همه درباره‌ی مفاهیم و مقولات فلسفی صادق است؛ نه این که ما همیشه در طبیعت ناظر جهش کیفی باشیم. ماده‌ی بی‌جان در زمانی بسیار دور دچار دگرگونی می‌شود و ماده حیات‌دار خلق می‌شود ولی این بدان معنا نیست که هم‌اکنون موجودات زنده دچار جهش کیفی می‌شوند و موجودی دیگر پای به عرصه‌ی جهان می‌نهد. در طی تاریخ انقلابات اجتماعی گاه بسیار اندک موجب تغییرات کیفی بزرگ شده‌اند از زمان انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب اکتبر و سپس انقلاب ایران، تاریخ راه خود را فقط و فقط از طریق جهش کیفی پیدا نکرده است؛ بلکه راه خود را از میان تضادهایی که در درونش بوده به سوی مراحل جدید پیموده است. در غیر این صورت بسیاری از کشورها نمی‌باید دچار تکامل و دگرگونی شوند.

ماهیت هر پدیده‌ی مادی همان گرایش اصلی است که حول تضاد عمده‌ی جامعه شکل می‌گیرد و سایر تضادهای درونی پدیده حول این محور زندگی کرده و تکامل می‌یابند. ماهیت جامعه‌ی سرمایه‌داری را تولید ارزش اضافی توسط نیروی کار و تصاحب آن توسط سرمایه تشکیل می‌دهد که سایر تضادها حول آن شکل می‌گیرد. تضاد بین مردم و دولت، از خود بیگانگی، فرهنگ مترقی و ارتجاعی، تضاد بین نیروهای بالنده و نیروهای بازدارنده و …

ماهیت جمهوری اسلامی

سرمایه‌داری دولتی که به قول لنین مخوف‌ترین شکل سرمایه‌داری در دوران امپریالیسم است، ماهیت اصلی رژیم را تشکیل می‌دهد.

سرمایه‌داری دولتی بیشترین بخش از ثروت و تولیدات ناخالص ملی را برداشت کرده و آن را به صورت رانت و انحصارات در اختیار هیئت حاکمه و حامیان و نزدیکان آن قرار می‌دهد. روندی که موجب پیدایش ثروت‌های افسانه‌ای می‌شود (۸۰ درصد از درآمدهای کشور از جمله نفت در اختیار نهادهای وابسته به ولایت قرار دارد). این مطلب تنها در مورد ایران صادق نیست. نگاهی به اقتصاد روسیه و پیدایش الیگارش‌های روس هم همین گونه است که بیشترین برداشت را از منابع طبیعی روسیه می‌کند و به صورت سرمایه‌گذاری در خارج از مرزهای روسیه خرج می‌کند. از خرید تیم‌های ورزشی تا قایق‌های تفریحی و قمارخانه‌ها و … . کشورهای عقب‌مانده‌ی جهان سوم هم در بسیاری از موارد تحت سلطه‌ی سرمایه‌داری دولتی بوده‌اند. عراق، سوریه، یمن، الجزایر، میانمار، ونزوئلا، نیکاراگوئه و … . تجربه‌ی تاریخی تا کنون نشان داده است که این حکومت‌ها توانایی هیچ نوع اصلاحات سیاسی را ندارند و آن قدر در حال سکون و عدم تحرک هستند که با شورش‌های خیابانی یا نیروهای خارجی سرنگون شده‌اند.

در این حکومت‌ها اقشار میانی صاحب قدرت و نفوذ نیستند و به صورت تفاله‌ی رژیم ارتزاق می‌کنند و همین جهت نمی‌توانند نقش اصلاحات را به عهده گیرند (خاتمی، خاتم آنگ سان سوچیدر میانمار و…). هیئت حاکمه‌ی این کشورها به جای پشتیبانی اکثریت مردم از پشتیبانی نیروهای مسلح برخوردارند و به دلیل انحصار ثروت که در اختیار آن‌هاست، به این بخش از جامعه از نظر اقتصادی امتیازاتی بیش از مردم عادی می‌دهند و این می‌تواند آن‌ها را به خون‌خوارترین نوع نیروهای نظامی تبدیل کند.

برای دیدن نقش سرمایه‌داری دولتی کافیست به پول خرید یک پراید نگاهی بیندازیم که از طرف چند نهاد برداشت می‌شود. خرید یک واکسن و یک دارو پولش به کجا می‌رود؟ به بنیاد برکت. خرید یک کیلو سیب‌زمینی پولش به مافیای وابسته به حکومت می‌رسد. پول نفت یک جا در اختیار نیروی نظامی و نهادهای هیئت حاکمه قرار می‌گیرد. یعنی می‌توان گفت از هر ۱۰ ریال خرج برای مردم ۸ ریال آن توسط این نهادها تصاحب می‌شود.

بدین ترتیب تمام اقشار مردم به تمامی در تضاد با هیئت حاکمه قرار می‌گیرند. به همین جهت در تظاهرات خیابانی همه‌ی اقشار اجتماعی اعم از کارگر، کارمند، تاجر، دانشگاهی و … شرکت دارند.

سرمایه‌داری دولتی و ایدئولوژی

حکومت‌های سرمایه‌داری دولتی یا تک‌حزبی (برای مثال حزب بعث سوریه و عراق و …) از یک ایدئولوژی سیاسی افراطی متأثر می‌باشند که شکل مذهبی آن در ایران کاملا جا افتاده است. به کمک ایدئولوژی مذهبی هیئت حاکمه منافع خود را از منافع ملی جدا ساخته و با دلیل‌تراشی مذهبی دست به انباشت ثروت و یا دخالت در امور سیاسی کشورهای دیگر می‌زند. اما مهم‌ترین خطری که از جانب این ایدئولوژی واحد در جامعه جریان می‌یابد، از میان برداشتن فرهنگ ملی، هنر، ادبیات، دانشگاه‌ها و … می‌باشد. هیئت حاکمه با این ایدئولوژی واحد تمام افکار مترقیانه را سرکوب کرده و کل جامعه را از پیکره‌ی فرهنگ و تمدن جهانی جدا می‌سازد. به همین جهت زندان‌ها پر از روشنفکران، هنرمندان، کارگردانان سینما و تئاتر و اساتید دانشگاه و … است. سرمایه‌داری دولتی به کمک سرنیزه به جنگ تمام نهادهای فرهنگی می‌رود و از نظر فیزیکی آن‌ها را از میان برمی‌دارد.

توزیع طبقاتی نیروی انسانی در ایران

با توجه به آراء هواداران حکومت در انتخاب‌های گذشته، در بهترین حالت ۸ تا ۱۰ درصد از جمعیت به هواداری از حکومت رأی داده‌اند که می‌توان تمام آن‌ها را جزء نیروهای نظامی و امنیتی و روحانیون حکومتی شاغل دانست. بدین ترتیب ۹۰ درصد جمعیت ایران در بین طبقه‌ی کارگر، بخش خدمات، سرمایه‌داری ملی و تجاری بازار و کارمندان دولت و کشاورزی سرمایه‌داری (۱۰ تا ۱۵ درصد) مشغول هستند. به دلیل سرمایه‌داری دولتی تضادهای زیر در جامعه‌ی ایران ظهور کرده است:

۱. تضاد بین کارگران، دستمزد بگیران، زحمت‌کشان شهر و روستا که حقوق آن‌ها توسط هیئت حاکمه به طور کامل پایمال شده و آن‌ها را به اعتراضات علنی بر علیه حکومت کشیده است.

۲. سرمایه‌داری دولتی به دلیل نهادهای انحصاری در بخش تولید و تجارت به طور کامل سرمایه‌داری ملی را از عرصه‌ی اقتصادی کشور بیرون رانده است. مگر بخش کوچکی از سرمایه‌داری بازاری سنتی و مذهبی کهآنها هم از مواجب رانت‌خواری بهره‌مند هستند. مانند واردکنندگان کالا. به همین دلیل تضاد بین سرمایه‌داری ملی و دولتی به طور شدید بروز کرده است (حتی تحریم انتخابات از طرف بعضی اصلاح‌طلبان را می‌توان از این نوع تضاد دانست).

۳. تضاد بین بروکراسی با هیئت حاکمه به دلیل تورم شدید که کارمند حقوق‌بگیر را به خاک سیاه نشانده است.

۴. تضادهای فرهنگی و هنری. بین روشنفکرانی که به کار فرهنگی مشغول هستند و علاوه بر تنگ‌دستی با دست‌گیری و زندان هم روبرو می‌شوند.

۵. اعمال ایدئولوژی مذهبی به عنوان تنها ایدئولوژی قابل قبول هئیت حاکمه، تمام آزادی‌های فردی را از جمله حقوق زنان از میان برده است و این تضادی رو به رشد است.

۶. تضاد بین سیاست خارجی حکومت و منافع ملی مردم ایران.

۷. تضاد مردم با دستگاه قضایی حکومت که به دلیل فساد به آخرین مرحله‌ی بی‌عدالتی رسیده است.

با توجه به این تضادها درباره‌ی آینده‌ی چه می‌توان گفت:

۱. راه اصلاحات مسدود است.

۲. جنبش‌های تمام‌مردمی از طرف همه‌ی اقشار اجتماعی رشد می‌کند.

۳. در صورت طولانی شدن مبارزه هژمونی کارگران و زحمت‌کشان بیشتر تثبیت می‌شود.

۴. در میان هئیت حاکمه و نیروهای سرکوب تشتت و اختلاف محتمل بنظر میرسد

۵. جنبش آینده‌ی ملی و دموکراتیک خواهد بود.  

اما در مورد آینده‌ی جنبش

بسیاری از افراد به خاطر عقاید قلبی و انسانی خود همواره تمایل داشته‌اند به اشکال گوناگون رخدادهای آتی را پیش‌بینی کنند و این موضوع در تاریخ عجیب نیست. به ویژه ماتریالیست‌های فرانسوی عصر روشنگری، به قطعیت با توجه به پیشرفت علم انسان درباره‌ی طبیعت مدعی بزرگ این مطلب بودند. ماتریالیست‌های مکانیستی،رخدادهای اجتماعی را همچون پدیده‌های فیزیکی می‌دانستند که اگر قانون فیزیکی حاکم بر پدیده را بشناسیم، به کمک آن ، نتیجه‌ی مطلوب را می‌توانیم پیش‌بینی کنیم. چنان چه اگر فلان مقدار شدت جریان و فلان مقدار مقاومت در سر راه جریان الکتریکی قرار دهیم، فلان مقدار ولتاژ برق خواهیم داشت. به همین جهت بزرگان مارکسیست ما را از چنین تفکری درباره‌ی تحولات اجتماعی پرهیز می‌دهند. چون وضعیت کنونی جامعه را از نظر طبقاتی می‌شناسیم و قانون حاکم بر جامعه هم قانونی علمی دیالکتیکی است پس با این مقدمه و این قانون فلان نتیجه‌ی حتمی را خواهیم داشت. چنین جزم‌گرایی‌ها در پیروان فلسفه‌ی ماتریالیستی و مارکسیستی بسیار دیده شده است. در حالی که لنین، انقلابی کبیر به ما می‌آموزد که یک انقلابی فقط بر اساس وضع موجود و تضادهای طبقاتی باید یک موضع طبقاتی انتخاب کند و برای تحقق آن آماده باشد. اما این که در ۱۹۱۰ می‌تون وقایع انقلاب کبیر در ۱۹۱۷ را پیش‌بینی کرد امری خلاف عقل است. علاوه بر این که تحولات جامعه ماننده آزمایشگاه در اختیار ما نیست. بزرگ‌ترین عامل دیگر نقش تصادف است که خارج از خواست و اراده‌ی آدمیان صورت می‌گیرد و بدون‌ تصادف هم امکان تحقق ضرورت وجود ندارد.

به همین جهت ما درباره‌ی آینده‌ی ایران بر اساس توازن نیروهای طبقاتی موجود و جهانی، می‌توانیم گرایش یک انقلاب ملی و دموکراتیک و آزادی‌خواهانه را در نظر داشته باشیم که باید برای آن آماده شد. فراموش نکنیم که

«تاریخ از اراده‌ی انسان تبعیت نمی‌کند.»

بلکه

اراده‌ی انسان از حرکت تاریخ تبعیت می‌کند.

علاوه بر این تکامل در روند خود موجب تنوع می‌شود و از حرکت خطی و تک‌بعدی پیروی نمی‌کند. به طول مثال تکامل حیات از موجودات تک‌سلولی بدل به موجودات بسیار متنوع کنونی شده است و همین تنوع تکامل استکه پیش‌بینی آینده‌ی پدیده را ناممکن می‌سازد. این تنوع زاییده‌ی دو عامل مهم است. اول تصادف و دوم شرایط محیط. تکامل در موجودات خیلی با احتمال بسیار زیاد دچار جهش می‌شوند. در حالی که تکامل اجتماعی انسان با احتمال بسیار کمی دچار جهش می‌گردد و راه خود را بیشتر با حل تضادهای به سوی پیشرفت می‌گشاید.

جهش در موجودات ساده‌تر بیشتر اتفاق می‌افتد تا در موجودات تکامل یافته‌تر و به طور کلی نظام‌های ساده‌تر زودتر از نظام‌های پیچیده‌تر دچار جهش کیفی می‌شوند وعلاوه بر آن تکامل ناشی از ضرورت و تضادها از درون تصادف سر می‌کشند. و باید توجه داشت که تکامل بر خط راست سیر نمی‌کند و مارپیچ است.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d9%88%d8%b6%d8%b9%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c%d8%8c-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c/feed/ 0 6730
بدیل سازی، فقر کنش، درس های انقلاب بهمن و چه نبایدکردهای آن! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c%d8%8c-%d9%81%d9%82%d8%b1-%da%a9%d9%86%d8%b4%d8%8c-%d8%af%d8%b1%d8%b3-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%d9%87%d9%85%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c%d8%8c-%d9%81%d9%82%d8%b1-%da%a9%d9%86%d8%b4%d8%8c-%d8%af%d8%b1%d8%b3-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%d9%87%d9%85%d9%86/#respond Sun, 17 Jul 2022 09:03:56 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6720 تقی روزبه

مدت هاست که تعمیق بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی و تشدید بن بست و شکاف های حاکمیت، و تسخیرخیابان ها با اعتراض های بی وقفه معلمان و کارگران شاغل و بازنشستگان و پیمانی ها و تهیدستان و جوانان، با فرایند دوقطبی کردن جامعه علیه نظام و انزوای پرشکوه آن، حاکمیت را در وضعیت باخت استراتژیکی و حتی در معرض شکنندگی تفوق تاکتیکی و ضرورت درهم شکستن آخرین حربه رژیم یعنی سرکوب و سیاست هراس و رعب افکنی قرارداده است و بتدریج علیرغم افت و خیزهای مقطعی با تعمیق مطالبات و بسط دامنه توده ای خود شاهد تغییر توازن قوا علیه نظام و به سود جنبش ها هستیم. در همین رابطه بحث و اندیشیدن پیرامون بدیل نظام و گفتمان یابی جنبش بیش از پیش اهمیت یافته و اذهان عمومی را به خود مشغول می کند. به موازات چنین روندی و تحت تأثیر خلأ ناشی از فرسایش قدرت رژیم، اما شاهد تلاش ها و تحرکاتی از سوی برخی جریان های اپوزیسیون و مدعی رهبری (و بیشتر در خارج کشور) برای پرکردن خلأ های درحال پیدایش هستیم.

سه ویژگی مهم این نوع ادعاهای خودخوانده و بدیل سازی ها عبارتند از:

نخست دورزدن جنبش ها و اقدام از بالای سر آن ها. دوم سخن گفتن بنام کلیت جامعه ای با رویکردها و گفتمان های متعدد و چه بسا متضاد توسط جریان هائی که با همه سایه و روشن های خود متعلق به یک گفتمان هستند. و سوم، شاهد نوعی شکاف، دوگانگی و عدم تجانس بین درونمایه آن چه که در کف خیابان ها و در متن مطالبات جنبش ها جریان دارد با آن چه که در این گونه بیاینه ها و پلاتفرم های این اپوزیسیون بازتاب پیدا می کند هستیم. در نتیجه وجود چنین شکاف هائی، آن ها به موج سوارانی تبدیل می شوند که بجای راه رفتن روی پاهای خود و ارائه گفتمان بر پایه تعلقات و علائق اجتماعی خاص خود، دوست دارند که با غبارآلود کردن و فرافکنی هویت اجتماعی-برنامه ای اخص خود در لابلای سخن گفتن بنام کلیت جامعه و مقولات عام و مجرد دیگر به کنشگری بپردازند. طبعا چنین رویکردی بدلیل آن که فاقد ریشه لازم در خاک جنبش و مطالبات واقعی آن هست، شکننده، موسمی و حتی مخرب و تشتت آفرین هستند. در حالی که اگر با احترام به تکثر و پلورلیستی بودن جامعه ایران و گفتمان های اجتماعی موجود در آن، و فرایند رشد درون جوش جنبش برای پرکردن خلأهای حاصل از مقاومت و مبارزه خویش به کنشگری می پرداختند و از این منظردر جنبش سراسری ضداستبدادی شرکت می کردند، به «دموکراسی» خدمت بیشتری می کردند. این ها از جمله درس هائی هستند که تجربه شکست و مسخ شدن انقلاب بهمن به ما یادآوری می کند. در غیراین صورت «اپوزیسیون» بیش از آن که «یارشاطر» باشد «بارخاطر» خواهد بود.

براین اساس ( این گرایش در شرایط کنونی چیزی جز یک گرایش پوپولیستی خام دستانه و کاذب و در اساس هژمونی طلبانه و هموارکننده مسیر استبداد جدید نیست). اگر سخن از دموکراسی و کاربرد شیوه دموکراتیک در میان باشد، بجای فرافکنی، ضرورت انطباق شکل و محتوا، از جمله تطابق گفتمان و پایگاه اجتماعی، به عنوان یکی از شروط لازم به میان می آید. در حقیقت دور و نزدیکی یا نسبت میان گفتمان و پایگاه اجتماعی و اهداف نهفته در آن، و روشنگری پیرامون آن از مهم ترین شاخص های حرکت به سمت دموکراسی است.  چرا که فرایند دموکراسی چیزی جز مناسبات قدرت بین نیروهای مختلف اجتماعی و برآمده از آرایش نیروهای جامعه و سنگر بندی آن بر پایه بنیان های مطالباتی خود نخواهد بود. ناگفته نماند که در اصل خود گفتمان ها چیزی جز بازتاب دهنده ماهیت مناسبات قدرت نیست. نه فقط دموکراسی که حتی چند و چونِ همسوئی ها، اتحاد عمل ها و توافق های عملی و تأثیرگذار در برابراستبداد حاکم هم می تواند از متن چنین مناسبات و آرایشی بیرون آید و نه با انکارهویت های دیگر و یا فرافکنی هویت خویش به کلیتی کنگ و نامهفوم. مفهوم چنین گزاره ای آن است که نیل به دموکراسی و یک نظام واقعا دموکراتیک بدون گذار دموکراتیک، گذار با پای بندی و تکیه برموازین دموکراتیک ممکن نیست. آن چه را که فردا دروخواهیم کرد حاصل کشت و چگونگی کنشگری اکنون ماست. در حقیقت فرافکنی به مقولات و کلیت های کنگ و نامفهوم، و «وحدت همه با هم» مهم ترین بسترزایش استبداد محسوب می شود. به عنوان مثال احترام به گذار دموکراتیک در شرایط مشخص کنونی به معنی احترام و تمکین به پلورالیسم برنامه ای هم هست. و اگر در این رابطه نگاهی به جنبش های جاری و مطالبات آن ها در خیابان ها  و مراکز کار اعم از کارگران، معلمان و تهیدستان پرستاران و یا جوانان و دانشجویان و یا به مبارزات شهروندان  در مناطق کرد و بلوچ و ترک و عرب نشین و…  داشته باشیم، معلوم می شود که درونمایه اصلی آن ها وقتی به مطالبات کلان گفتمانی و اقتصادی- سیاسی ترجمه شود، در اهدافی چون شکل دادن به یک دولت اجتماعی- اکولوژیک و مشارکتی و برابرحقوق همه جوامع ساکن ایران، مبارزه علیه مناسبات سرمایه داری- نئولیبرالیستی، و تعریف هویت های خود در چهارچوب یک ایران پلورالیستی و چندملیتی، بجای تعاریف تک هویتی و یک بعدی، لااقل در کمیت بزرگی از آن ها، مشترک هستند.  باین ترتیب معلوم می شود که در صفوف مبارزه علیه استبداد حاکم و در چهارچوب ظرفی بنام جنبش ضداستبدادی، در عین حال با سویه های متفاوتی از مبارزه و کنشگری و مطالبات در نسبت با بدیل مطلوب خود و شکل دادن به آن در بسترمبارزات کنونی در جریان است و همین چندگانگی واقعیت مبارزه ضداستبدادی است که اولا به دموکراسی یعنی مناسبات بین نیروها و طبقات مختلف جامعه معنای واقعی می دهد و ثانیا حدفاصل ها و افتراق ها و اشتراک های آن ها را در برابر استبداد حاکم تعین می بخشد و دهد. ضمن آن که  مبارزه ضدهژمونیک علیه برنامه های بورژوائی و مغایر با رادیکالیسم گفتمان خود بخش لاینفک این گونه کنشگری است. حالا چنین رویکردی را مقایسه کنید با آن رویکردی که با ایجاد انجماد مصنوعی زیرچترهمه با هم و یک پلاتفرم بی یال و دم و اشکمی که می خواهد سخن گو و راهبرِهمه مردم ایران  باشد. یعنی همان چیزی که سیطره آن در انقلاب بهمن به دامگه جنبش تبدیل شد. چنین رویکردی نه فقط به منزله خاموش کردن اخگرسوزان دموکراسی است، بلکه هم چنین به معنی تن سپردن به هژمونی گفتمانی بیگانه با خود، ولو در لباس مبدل برای مات کردن چهره و ماهیت خویش است. اگر فی المثل در انقلاب بهمن ولایت مطلقه فقیه و دولت اسلامی با تن پوش جمهوری خواهی کاذب و مصادره آن به میان آمد، در این جا هم گفتمانی داریم ماهیتا استبدادی اما با لباسی مبدل و چهره ای مات شده و یا مدعی دموکراسی خواهی. سوای شکل و محتوای استبدادی، درونمایه چنین گفتمانی هم جز تداوم همان دولت سرمایه داری/ نئولیبرالیستی نیست که نقدا با مسکوت گذاشتن مبارزه علیه آن در جامعه ای که از سلطه بیداد آن به حرکت در آمده است و نیز تقلیل استبداد به شکل و مسکوت گذاشتن آن، و در یک سترونی کامل، اما در عمل سیاسی در اتحادی تنگاتنگ با مدافعان سلطنت درحال ایفای نقش اسب تروا برای آن و ورود استبدادنوین به متن جامعه است.

گرداب چرخه استبداد

اگر در نظر بگیریم که ما در کشورخود از مشروطیت بدین سو با معضل و سیکل معیوبی بنام چرخه استبداد مواجه بوده ایم که سرنوشت تباه شدن انقلاب بهمن و فاجعه عروج حکومت اسلامی از متن آن نمونه اعلاء و هشداردهنده چنین خطری است، آن گاه به اهمیت آن نوع و شیوه ای از «کنشگری» و معادله معیوبی که خروجی اش جایگزینی استبدادی با استبداد دیگر بوده است پی خواهیم برد. بهمین دلیل است که در این نوشته پیوسته تأکید می شود که نفس یک مبارزه ضداستبدادیِ/دموکراتیک و مبتنی بر آرایش گفتمان های متفاوت و صف بندی حول آن ها، برای هموارساختن مسیر پیشروی دموکراسی و نهادی کردن آن از هم اکنون و تمرین و ممارست حول آن در بسترمبارزه علیه استبدادحاکم، به عنوان یک شاخص مهم پای بندی به دموکراسی دارای اهمیت است. چنین رویکردی مستلزم آن است که در مبارزه و آرایش سیاسی، بجای بسیج و جمع آوری نیرو حول برنامه های اقتصادی سیاسی و هویتی دموکراتیک، حول عناوین و برساخته های پرطمقراقی چون ملت ایران، وطن، مذهب و زبان واحد و هویت های یک دست و ماهیتا استبدادی و دیگرمقولات عام و مشابه آن عمل کنیم که معمولا هم به بهانه ضرورت تمرکز بر «مبارزه» علیه رژیم حاکم صورت می گیرد، اما در واقع و در عمل همانطور که  اشاره شد، وسیله سرکوب دیگر گرایش ها و برنامه ها و اسب تروای پیشروی و کسب هژمونی و فرادستی نیروهای ضددمکراتیک جدیداست. همانطور که مبارزه ضداستبدادی در انقلاب بهمن به اسب تروای نیروی فوق ارتجاعی خمینی و نهادمذهب تبدیل شد. پذیرش دموکراسی و هموارکردن مسیرآن با پذیرش مفهوم و معنای «اشتراک عمل متفاوت ها» و تنظیم مناسبات فی مابین براین پایه وجودی و در  درون ظرف فراگیرمبارزه ضداستبدادی و با تکیه به یک سری اصول و حقوق و ارزش های مشترک و جهانشمول می گذرد. عرض آن که، در هر صورت ماهیت پلورالیستی جامعه و منافع و رویکردهای معطوف به آن باید برسمیت شناخته شود و مبارزه برای کسب «هژمونی» بر پایه احترام به آن ها صورت گیرد. هرگونه تصاحب یا گزافه گوئی و انحصارطلبی و انکار و نادیده گرفتن واقعیت پلورالیستی جامعه و گفتمان ها، توسط هرجریانی جز تمرین سلوک سرکوب از هم اکنون و مغایر با ادعای دموکراسی خواهی نیست. سوای وجودگفتمان های متفاوت و چه بسا متضاد در جنبش ضداستبدادمذهی و دموکراتیک، نکته مهم دیگر در مورد گفتمان ها آن است که گفتمان چیزی نیست که در بیرون از جنبش و آزمایشگاه بزرگ مبارزه اجتماعی وجود داشته باشد و بتوان آن را از قفسه بیرون آورده و گردگیری کرد و به جنبش حقنه نمود. بلکه بیش از آن، باید بتواند ار درون جنبش و در تعامل با کنشگران نظری و عملی آن به جوشد و در بستر پراتیک جنبش مفصل بندی شود، به نحوی که بازتاب دهنده خواست های واقعی جنبش باشد و گرنه یک گفتمان عاریتی و گذرا خواهد بود که حتی اگر بفرض بتواند چندصباحی هم به مدددوپینگ و معجزه مدیاها و حمایت قدرت ها قدبرافرازد. چرا که هیچ نسبت درونماندگاری با ماهیت مطالباتی که مستمرا در خیابان ها واعتراضات مطرح می شوند نداشته و تنها می تواند به عاملیت و خودکنشگری مردم و مطالبات واقعی ان ها و روندتکوین جنبش، لطمه بزند.

روند تکوین جنبش

الف– فرایند سراسری کردن خود در صحنه مبارزه از طریق پیوند مطالباتِ مشخص با مطالبات کلان.
 ب- بهم پیوستن جویبارهای اعتراضی بخش های مختلف از لایه های گوناگون اجتماعی به رودخانه جنبش سراسری. 
ج- شکل دادن به گفتمان متناسب با مطالبات خود و درونمایه جنبش در بستر تعامل و گفتگو با فعالین و کنشگران.
د- سازمان یابی سراسری با روح شبکه ای-افقی شبکه ای و از جمله ایجاد نهادها و اهرم های هماهنگ کننده در پیوند تنگاتنگ با بدنه جنبش و در تناسب با شرایط طوفانی سرکوب و قابلیت حضور و دوام در عرصه نبردهای نفس گیر.

دوسرآمد مطالبات جنبش های اعتراضی

بیش از همه دو شاخه و دو خواستِ کلانِ مبارزه علیه استبداد و برای آزادی و دمکراسی، و نیز مبارزه علیه فلاکت و برای عدالت و برابری اجتماعی – نان و آزادی- به عنوان سرآمدمطالبات جلب توجه می کند. از این رو شالوده هر گفتمانی اگر بخواهد که مردمی باشد، باید حاوی این دوعنصر بنیادی و درهم تنیده و به یک اندازه مهم و سرنوشت ساز باشد. این به آن معناست که جنبش نمی تواند به وساطت و میانجی گفتمان ها و نیروها و طبقات دیگری که دغدغه منافع خود را دارند به اهداف خویش برسد و هم چنین بدان معناست که بدون پای بندی به آن ها نمی توان در کنارمردم ایستاد و حامی و همراه صادق ‌آن ها بود. بااین همه، همین واقعیت غیرقابل انکارِ در کف خیابان و بیانیه ها، از دوسو زیرفشارسنگین و خطرتحریف و مصادره شدن قراردارد: از یکسو از جانب خودرژیم، نه فقط از طریق سرکوب سخت، بلکه هم چنین سرکوب نرم و با مداخله از طریق بدیل تراشی و دوقطبی سازی های مصنوعی بین خود و دیگری «مطلوب». اما در خلاف جهت با آن، آن چه که در عمل صورت می دهد سرکوب شدید جنبش ها و کنشگران و فعالان میدانی و حاملان و حامیان مطالبات و بدیل های مردمی و ضدسیستم است. هدف، هم یافتن دستاویزمناسب برای سرکوب و دفع خطربرآمدانقلاب و قیام و خیزش سراسری است و هم ایجادتشتت و تردید در صفوف جنبش. باین ترتیب گرچه در مقام سخن، رژیم مشغول سخن پراکنی و گزافه گوئی پیرامون خطربازگشت نظام پیشین است، اما در مقام عمل لبه تیزتهاجم خود را متوجه سرکوب فعالان و کنشگران جنبش کارگری و چپ ها و روشنفکران و هنرمندان و بطورکلی جریان های ضدسرمایه داری و ضد سیستم و مدافع دو اخگرسوزان جنبش کرده است!. البته چنین رفتاری از نظام های مستبد در معرکه مواجه با بحران و پیش روی جنبش  عجیب نیست. همانطور که رژیم شاه هم در دهه قبل از انقلاب به مصداق سنگ را بستن و سگ را گشودن، زندان ها را مملو از فعالین چپ و دمکرات ها کرده بود و در همان حال به روحانیت میدان فراخی برای تبلیغ و فعالیت داده بود. حکمت این گونه گرده افشانی ها و نیز هراس رژیم از فعالان کارگری و معلمان و تهیدستان و نسل های سوخته و زنان و «آینده سازان بدون آینده»  که چیزی برای از دست دادن ندارند، نباید برکسی پوشیده باشد: نگرانی از احتمال خیزش انقلابی و سپردن فرجام حکومت اسلامی به موزه تاریخ. آیا تا کنون کسی چیزی در دفاع از مطالبات معلمان علیه سیاست های آموزشی رژیم و از پولی و کالاسازی مدارس و آموزش و پرورش و…، و یا دفاع از مطالبات کارگران علیه خصوصی سازی ها و سیاست های نئولیبرالی حاکمیت  و نیز دانشجویان، توسط مدافعان و عناصرشاخص گفتمان های موج سوار شنیده و یا دیده است؟!. از همین روست که رژیم در ائتلافی منفی با چنین جریان هائی‌ خود نیز رأسا دست به کارغبارآلودکردن فضای سیاسی و گرده افشانی حول و حوش آن ها پرداخته است، تا در فصل شکل گیری گفتمان های بدیل، به خیال خود آن را مدیریت کرده و با قراردادن جنبش های واقعا موجود ضداستبدادی/ضدسرمایه داری در تله باصطلاح گزینش بین خود و آن نوع مدعیان بدیل، در  انتخاب بین باصطلاح بد و بدتر، صفوف درحال گسترش جنبش ضداسبتدادی-مطالباتی و اقعا موجود را دستخوش تشتت و تردید و انفعال ساخته و نهایتا در زیرسرکوب بی امان از پای بیاندازد.

بدیهی است که گذر از وادی واکنش به کنش، مستلزم انطباق شکل آرایش سیاسی با مفاد گفتمانی جنبش و خنثی کردن این گونه پارازیت افکنی رژیم از یکسو و مبارزه ضدهژمونیک با گفتمان ها و برنامه های موج سواری بیگانه با خواسته های جنبش و  آرایش مستقل صفوف دموکراسی، به عنوان یکی از درس های بزرگ به بادرفتن انقلاب بهمن، از سوی دیگراست. آن ها دو بخش مکملِ کنش معطوف به مباررزه علیه چرخه استبداد را تشکیل می دهند: هم مبارزه مستقیم و رودرو با استبدادحاکم و هم مبارزه ضدهژمونیک با رویکردهای ضددموکراتیک موجود خزیده در صفوف ضداستبدادی که دو سطح کیفیتا متفاوت اما مکمل را تشکیل می دهند.

بیگانگی محض با دموکراسی

چنان که می دانیم، حاکمیت ارتجاعی ولایت فقیه چه در نظر و چه در عمل بر صغیرانگاری شهروندان بنانهاده شده است که وظیفه ای جز اطاعت از فرامین مقدس ولی فقیه ندارند. گرچه چنین پدیده ای بیان روشنی از وجود یک استبداد مذهبی تاریک اندیش و دشمنی با آزادی و شکوفائی مردم است، اما دشمنان دموکراسی را همانطور که در تجربه تلخ انقلاب بهمن موردغفلت قرارگرفت، نباید فقط به دشمنی که مسلط است تقلیل داد و با این تصورواهی و ساده اندیشانه که‌ گویا «دیو چوبیرون رود فرشته در آید». در حقیقت رخنه و رسوخ منجی و منجی گرائی به صفوف جنبش سمی است که معنائی بجز پهن کردن فرش قرمز زیرپای مستبد آتی و عروج یک نظام استبدادی از بطن جنبش ندارد. در نزدبدیل سازان و مدعیان رهبری جنبش، گویا مردمی که دارند کنترل خیابان ها را از چنگ رژیم در می آورند نیاز به وساطت راهبرانی دارند با فره ایزدی و کاریزما در بیرون از خود و بر فرازخویش که بدون دخیل بستن به آن ها، مبارزاتشان راه بجائی نخواهد برد. مردمی که توانسته اند بدون توسل به آن ها، در خیابان ها اقتداررژیم هیولاوش ولایت مطلقه را درهم بشکنند و مشغول حک کردن داغ مرگ بر پیشانی خامنه ای و رئیسی هستند و دارند روزانه هزینه و بهای آن را می پردازند، بزعم آن ها سیاهی لشکر و قشون سربفرمانی بیش نیستند که در انتظاراز راه رسیدن اسکندری هستند که سیمایشان را در ماه رؤیت کنند. کاوه ای پیدانخواهدشد… کاشکی اسکندری (فاتحی بیگانه) پیداشود!

اخیرا باردیگر از جانب جریانی از این دست بدیل سازان*، بیانیه ای در ادامه سریال های حُباب وارگذشته، از قفسه خاک گرفته بیرون کشیده شد که بیگانگی با دموکراسی و مطالبات معیشتی و عدالت خواهانه مردم در آن موج می زند. نه فقط به دلایل سه گانه مطرح شده در سطوربالا، بلکه علاوه برآن به دلیل بیرون کشیدن «سلطنت دموکراتیک» از داخل شبکلاه خود!. در حالی که نظام سلطنت هم به لحاظ ماهُوی، به دلیل موروثی و غیرانتخابی بودن خود (هم چون یک ودیعه الهی) و هم به لحاظ بیلان عملکرد و آزمون تاریخی -لااقل برای جوامع تاریخی و ساکن در این کهن بوم- بیان مجسم استبدادبی امان بوده است. و در حقیقت تاریخ سرزمین ما، غیر از سلطه چنددهه اخیرسلسه ولایت فقیه، عمدتا تاریخ مبارزه با آن بوده است. و از قضا فراموش نکرده ایم که در مبارزه با استبدادسلطنتی بود که جامعه ما در گرداب « چرخه استبداد» گرفتارولایت مطلقه از نوع مذهبی اش شد. بنابراین عابد و زاهد نمائی هردوگونه استبداد، از جمله با چسباندن پسوندمشروطه در پس زمینه کهن استبدادِ آسیائی و مناسبات قدرت مبتنی برسلطه نهادینه شده در این مرز و بوم، جز خودفریبی، دیگرفریبی و خاک پاشیدن به چشم دموکراسی نیست. هدف را ظاهرا دموکراسی اعلام می کنند، اما در این دموکراسی میزان شده با عرض و طول تختخواب پروکروستِس،  نظام سلطنتی بهمان اندازه «دموکراتیک» است که مثلا جمهوری خواهی. و این که گویا دردوره پساپیروزی به رأی مردم گذاشته خواهد شد تا مهردموکراتیک رسما بر پیشانی آن حک شود. فرض هم آنست که حول چندماده کلی بی بو و خاصیت توافق صورت گرفته است: و حال آن که اولا آن موادِبفرض موردتوافق، هیچ ارتباط معنا داری با دموکراسی ندارند که برعکس در خدمت سترون ساختن آنند. ثانیا کسی یا جریانی که در دوره حساس و تعیین کننده گذار، هژمونی را بدست آورد این اوست که با توجه به ماهیت و محتوای اجتماعی خود مسیرحرکت را تعیین خواهد کرد و نه وعده ها و قراردادهای بی محتوای روی کاغذ. چنان که اگر خمینی به عنوان یک نیرو و جریان ضددمکراتیک توانست مهر خود را بر انقلاب بهمن و تحولات بعدی آن بکوبد اساسا به علت کسب هژمونی بلامنازع او در دوره گذار و پیشاانقلاب بود. او هم آماده بود که اگر برای یکبارهم شده، به عنوان مناسک تأسیس، نظام مدنظرخود را به رأی مردم دستخوش توهم و دلبسته به او بگذارد و حتی بسیار هم عجله داشت و آن را برگزارکرد، اما به شیوه ای که یک نیروی ضددموکراتیک و صاحب هژمونی، مناسک «انتخاباتی» را برگذار می کند. این قاعده عمومی عملکرد هر نوع مناسبات قدرت مبتنی برسیطره است که نه فقط فی نفسه نهادسلطنت و یا ولایت فقیه، که خود این گفتمان ها و برنامه ها هم بخشی از همین مناسبات قدرت و بازتاب دهنده آن هستند. قطعا اگر بفرض طرفداران نطام سلطنتی هژمونی بدست بیاورند، کاری که گردآمدگان این گونه بیانیه ها به سهم خود مسیرآن را هموار می کنند، فرقی نمی کند از تبارجمهوری خواهان شرمگین باشند یا باصطلاح از مشروطه خواهان سلطنتی، بدیهی است که در زدن مهرمشروعیت انتخاباتی، همان طور عمل خواهند کر که خمینی پس از پیروزی کرد. مگر آن که صف‌آرائی جنبش ها و نیروهای ضدهژمون و ترقیخواه از هم اکنون حول مطالبات و گفتمان اجتماعی و دموکراتیک خود، بتوانند مانع از آن شوند. بعلاوه، نفس رأی دادن به یک نیروی ضددموکراتیک تحت هیچ شرایطی، نه آن را دموکرات می کند و نه به معنی گذارجامعه به وادی دموکراسی است. چنان که خمینی و حکومت اسلامی هم با ادعائی مشابه رأی انبوه کسانی را که باو رأی داده بودند، نشانه دموکراتیک بودن نظام خود می دانست. گرچه او آشکارا با مناسک انتخاباتی بالکل غیردموکراتیک چنین ادعائی داشت، ولی حتی اگر مطابق استانداردها عمل می کرد، تأثیری در ماهیت ضددموکراتیک وی نمی داشت.

بهمین دلیل آن چه که در نسبت بین  این بیانیه (جنبش ملی تصمیم) و جنبش مشاهده می کنیم چیزی جز بیگانگی با ماهیت و مطالبات جنبش و یک نگاه ابزاری به آن نیست. چنان که در همان ماده اول آمده است: «گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم»*. می توان پرسید براستی چه نسبتی بین مطالبات و درونمایه جنبش مردم و آن چه که در کف خیابان ها می گذرد، مثلا بین دو سرآمدمطالبات آنان، با مفاداین بیانیه دارد؟ چه ربط معنادار و درونماندگاری بین دموکراسی و این سرهم بندی برای بازگشت طبقه سیاسی و حاکمه قبلا سرنگون شده وجوددارد؟ بجز پهن کردن فرش قرمز از هم اکنون در زیرپای استبدادآتی؟ ایا جز این است که اگر بنا بر پیشبرداین گونه منشورها باشد، این جنبش ها هستند که باید ابزاربازگشت اربابان جدید باشند؟ محتوای ماده اول، چیزی جز زین کردن جنبش و بیرون کشیدن اخگرسوزان دموکراسی و برابرخواهی آن نیست.

خلاصه آن که، اگر واقعا بدنبال دموکراسی هستیم و عبور از چرخه استبداد و نه استبداد«منور» و مشت آهنین، گریزی از بکارگیری درس های مهم شکست انقلاب بهمن بویژه آن چه را که نباید انجام داد نیست. در اصل، بحران کنونی هم در تداوم بحران گذشته و ناکامی در خروج از چرخه استبداد و افتادن به دامچاله حکومت اسلامی است.

این درس ها به ما می گویند*: دموکراسی علاوه بر پای بندی به یک مجموعه ای از موازین واقعا دموکراتیک و برآمده از تجربه های جهانی و مطالبات تاریخی و پایه ای جنبش های داخلی، با نحوه چیدمان مناسبات قدرت نیروهای اجتماعی و آرایش حول گفتمان های آن ها گره خورده و تعیین شرنوشت می شود. بدون شکل دادن به چنین سنگربندی و پشتوانه اجتماعی از همین امروز، کوبیدن بر طبل هژمونی یک گفتمانِ همه باهم (که به همه بامن ختم می شود)، جز دویدن به سوی سراب دموکراسی نیست.

شیوه گذار، گذار واقعا دموکراتیک، در تحولات بعدی و امکان دست یابی به دموکراسی و مطالبات پایه ای نقش اساس دارد. مبارزه علیه استبداد در درون جبهه سراسری ضداستبدادی می تواند از مواضع گوناگون و حتی چه بسا ارتجاعی صورت پذیرد که انقلاب بهمن مصداق بارزی از آن بود.

مبارزه علیه استبدادحاکم بدون مبارزه ضدهژمونیک علیه برنامه ها و نیروهای دارای ماهیت استبدادی و موجود در درون صفوف جنبش، در مقابله با نظام استبدادی مستقر سترون بوده و تداوم حرکت برمدارچرخه معیوب بازتولید استبدادنوین خواهد بود. نباید فراموش کرد که همسو شدن نیروهای ضددموکراتیک با مبارزه ضداستبدادی، اگر که با مبارزه ضدهژمونیک ترکیب نشود، می تواند خطرتبدیل شدن آن به اسب تروای نفوذاستبدادجدید را فراهم سازد.

ضرورت تجانس ماهوی بین مطالبات پایه ای و فراگیری که در کف خیابان ها و صفوف جنبش و کنشگران و فعالین آن جریان دارد، با گفتمان و موازین متناظربا خود در عرصه سیاسی، از شروط لازم و حیاتی پیشروی دموکراتیک و شاخص مهمی برای محک زدن گفتمان های موجود و مدعی دمکراسی و رهائی است.

برای تهیدستان و کارگران و معلمان و زحمتکشان و جوانان، یعنی آن ُنه دهگی که  مجموعا زندگی اشان در مرزخط فقر و یا حتی برای بخش بزرگی زیرخط فقر قرارداد، دموکراسی با مقولات تجریدی و حقوقی و شیک تعریف نمی شود. برعکس در تجربه زیسته آن ها مرزگذرناپذیری بین مطالبات سیاسی و آزادیخواهانه و اقتصادی و معیشتی وجودندارد، آن ها دو ترجمان متفاوت از یک واقعیت هستند: سرکوب سیاسی و سرکوب اقتصادی به طورتوأمان. آن ها سخت به هم تنیده هستند و این به معنی پیوندجدانشدنی بین دموکراسی سیاسی و اقتصادی است. بنابراین تقلیل گرائی دموکراسی، صرفا به دموکراسی سیاسی یا اقتصادی با زندگی و واقعیت وجودی آن ها و امررهائی بیگانه هستند.

و بالأخره آن که نه فقط در ایران و جنبش های جاری در آن که از قضا از جوانبی در این حوزه، یعنی پیونددموکراسی اقتصادی و سیاسی پیشروهستند، بلکه در گوشه و کنارجهان که جنبش های ترقی خواهانه کمابیش جریان دارند، و با افکندن گوشه چشمی به تحولات کشورهائی چون شیلی و یا تحولات اخیرفرانسه و دیگرموارد مشابه در این دهکده جهانی، معلوم می شود که سخن گفتن از دموکراسی بدون مبارزه علیه نئولیبرالیسم و یکه سالاری سرمایه، و تلاش برای ایجادیک دولت اجتماعی، اکولوژیک و دموکراتیک، بدون پذیرش واقعیت پلورالیستی جوامع گوناگون درون کشوری و دموکراسی از پائین به بالا و در سطوح گوناگون خرد و کلان کشوری و منطقه ای و محلی فاقدمعناست. امروزه، بویژه در شرایطی که سرمایه داری جهانی دستخوش بحران های وجودی شده است، تحولات دموکراتیک با تقویت حتی الامکان عیاردموکراسی های مستقیم در سطوح گوناگون و با اقدامات گسترده برابری خواهانه و تأمین اجتماعی و اکولوژیکی، که بدون مهارسرمایه ناممکن هست، گره خورده است.

بنظر می رسد که دوستان راست کیش اپوزیسیون ما، نه فقط با اخگرهای سوزان جاری در جنبش های داخل کشور بیگانه هستند، بلکه با تحولات جهانی و بازتاب آن ها در جنبش های نوین هم بیگانه هستند. توگوئی در دنیای دیگری زیست می کنند. ممکن است در پاسخ انتقاد به شکاف ژرف بین مطالبات جاری در جامعه و آن چه که در این گونه بیانیه ها سرهم بندی می شود گفته شود، همان طور که در متن بیانیه اخیر به طورضمنی آمده، بیش از این مانع وفاق و همگرائی و گسترش دامنه آن می شود.  بسیارخوب! چنین سخنی جز اذعان صریح به وجودگسست گفتمانی بین جنبش واقعا موجود و طیف حاضر در این بیانیه نیست. چنین پاسخی به معنی تأیید همان گزاره ای است که در این نوشته آمده است: مسیردموکراسی و عبور از چرخه استبداد با آرایش گفتمان ها حول مطالبات بنیادی خود و شکل دادن به یک مبارزه ضداستبدادی از این رهگذر گره خورده است. تنها بر این پایه و از منظر رویکردهای متفاوت نسبت به بدیل، اهمیت پراکسیس دوره گذار و تقویت عاملیت و خودکنشگری مردم، می توان ضمن مبارزه ضدهژمونیک سازنده، نقاط مماس و مشترکی را بین گفتمان ها برای اتحادعمل های لازم صرفنظر از نوع و شکل آن یافت، مشروط به آن که در خدمت تقویت جنبش و قوام یافتن جنبش ضداستبدادی باشد.

تقی روزبه  ۲۰۲۲.۰۷.۱۲

*- نگاه کنید به بیانیه  شوای ملی تصمیم

*- در همین رابطه نگاه کنید به

چگونه می توان در سمت درست تاریخ ایستاد؟

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2022/06/blog-post_71.html#more

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c%d8%8c-%d9%81%d9%82%d8%b1-%da%a9%d9%86%d8%b4%d8%8c-%d8%af%d8%b1%d8%b3-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%d9%87%d9%85%d9%86/feed/ 0 6720