اعدام – صدای کارگر http://www.sedayekargar.com صدای زحمت‌کشان، صدای بی‌صدایان برای ایرانی آزاد Wed, 24 May 2023 01:03:25 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=5.8.9 https://i1.wp.com/www.sedayekargar.com/wp-content/uploads/2019/07/cropped-1107927-498476-14.png?fit=32%2C32 اعدام – صدای کارگر http://www.sedayekargar.com 32 32 88122710 نگذاریم برای طناب‌های دارشان گردن انتخاب کنند http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/#respond Wed, 24 May 2023 01:03:18 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7086 قتل ددمنشانه مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی در پروندۀ «خانه اصفهان» به دستور مستقیم دبیرخانه شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی، همانند بسیاری دیگر از پرونده‌های مشابه، جنایتی سازمان‌یافته و قتل عمد حکومتی است. در پرونده این سه جوان بی گناه، حتی دادستانی نتوانسته بود علیرغم شکنجه‌های وحشیانه و پرونده سازی‌های مذبوحانه، حکم قتل به آن‌ها نسبت دهد و یا حتی از پیدا شدن سلاح در دستان آن‌ها سخن بگوید. این نشان می‌دهد که حکومت اسلامی به قول زنده یاد نوید افکاری؛ «برای طناب دارشان دنبال یک گردن می‌گردند». واقعیت این است که موج اعدام‌ها در سراسر کشور، اعدام به اتهام قاچاق مواد مخدر، اعدام محکومان جرائم گوناگون و پخش اخبار آن به صورت گسترده، دستگیری فعالان کارگری و مدنی بطور گسترده، از هدفی آشکار سخن می گوید؛ حاکمیت می خواهد به مردم ایران این پیام را برساند که برای نجات خود، برای جلوگیری از پیشروی مردم، برای قوت قلب دادن به اندک هوادارانش، از هیچ جنایتی فروگذار نیست. در همین راستا، هم زمان با موج اعدام‌ها، حکومت اسلامی ده‌ها نفر از فعالآن کارگری و مدنی را به شیوه‌ای وحشیانه در سنندج دستگیر کرده، به تجمع خانواده آن‌ها حمله کرده و آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار داده است.

اگر هدف رژیم از موج گستردۀ اعدام‌های ضدبشری و دستگیری فعالان سیاسی و مدنی، ترساندن مردم است، حوادث دو روز پس از اعدام آن سه جوان بی‌گناه اصفهانی، عکس آن را نشان داد. دختران و پسران شجاع کشور در بسیاری از شهرهای ایران به خیابان‌ها آمدند و فریادهای رسای خود را در قالب شعارهای زیبا به سراسر جهان مخابره کردند. دانشجویان در همدردی با خانواده‌های داغدار رخت سیاه بر تن کردند و با تحصن و شعار نویسی خشم خود را بیان داشتند. بخش اعظم تشکل‌های صنفی و مدنی با انتشار بیانیه‌های اعتراضی، اعتراض خود از این جنایت را علنی ساختند. نامداران عرصه هنر و سینما، در استوری‌های خود، نفرتشان از کشتار جوانان را ابراز داشتند. ایرانیان خارج از کشور با گردهم‌آیی‌ها و تظاهرات در شهرهای گوناگون جهان همبستگی خود را با جوانان و مردم ایران اعلام کردند.

حکومت اسلامی به پایان خط رسیده است. این را بسیاری از نیروهای درونی حکومت هم دریافته‌اند. برخی از آن‌ها به حاکمیت هشدار می‌دهند که زمان دارد از دست می‌رود و سیاست کشتار درمانی، راه در هم شکستن تمام عیار حاکمیت دینی را هموار می‌سازد. اما هسته سفت قدرت و شخص خامنه‌ای ضحاک گوشش حتی به توصیه‌های خودی‌هاشان هم بدهکار نیست. آن‌ها تصور می‌کنند جامعه در شرایط دهه ۶۰ است که با کشتار و سرکوب هزاران نفر از مخالفان سیاسی به حیات خود ادامه دهند. امروز در شرایطی که اکثریت جامعه توان سیر کردن شکم خود را ندارد، از سقفی بالای سر، پوشاک مناسب، هزینه تحصیل، شغل مناسب، تعطیلات مناسب، خدمات بهداشتی و درمانی محروم است، در شرایطی که روزانه کولبران و سوختبران را به قتل می‌رسانند، هر روز زنان و جوانان را در خیابان‌ها به بهانه حجاب و خرافات مذهبی تحقیر می‌کنند، در شرایطی که فساد تا مغز استخوان ارکان حکومت رسوخ کرده و آقازاده‌ها و سران حکومت از غارت اموال عمومی میلیاردها دلار به جیب زده‌اند و در مقابل میلیون‌ها جوان فارغ‌التحصیل بیکار از زندگی معمولی محرومند، در شرایطی که کارگران، معلمان، زنان، جوانان، روشنفکران، اقلیت‌های جنسی و فرهنگی و ملیت‌های تحت ستم در ایران هیچ امیدی به این حکومت فاسد و جنایتکار ندارند و علیه آن شورش کرده‌اند، نمی‌توان با سرکوب و اعدام، یک جنبش عظیم اجتماعی را سرکوب کرد. حکومت نه توان حل بحران اقتصادی را دارد و نه توان مقابله با فساد را و قادر به اجرای هیچ رفرمی هم نیست. بنابراین سرکوب تمام عیار، تنها ابزار حکومت در مقابله با اکثریت عظیم به تنگ آمده و جنبش «زن، زندگی، آزادی»، است. آن‌ها راهی برای عقب نشینی تصور نمی‌کنند. آنها خود را بر لبه پرتگاه می‌بینند و تلاش می‌کنند با کشتار، مردم را از پیشروی بازدارند. در چنین شرایطی تمامی تلاش نیروهای انقلابی و رزمندگان میدانی باید به میدان آوردن بیشترین نیرو به میدان مبارزه همگانی برای درهم شکستن حاکمیت استبداد دینی و دولت غارتگر باشد.

ما به عنوان مدافعان لغو مجازات اعدام، اعدام این سه جوان شجاع، اعدام قربانیان آسیب‌های اجتماعی و دستگیری‌های گسترده فعالان کارگری و مدنی در سنندج را به شدت محکوم می‌کنیم و مراتب تسلیت خود را به خانواده‌های آن‌ها و مردم کارد به استخوان رسیده ایران ابراز می‌داریم. ما بر این باوریم برای برچیده شدن چوبه‌های دار و میدان‌های تیر، باید با فرهنگ انتقام و قصاص تسویه حساب کرد. این وظیفه انسانی‌مان است که با تمام قوا درکنار خانواده‌های عزیز از دست داده باشیم و همراه آن‌ها جنبش گسترده مدنی مبارزه برای لغو مجازات اعدام و آزادی زندانیان سیاسی را به پیش ببریم و در فردای انقلاب از آن پاسداری کنیم. برای درهم شکستن قدرت دستگاه تا دندان مسلح کشتار، برای ایجاد تردید در میان نیروهای ماشین جهنمی سرکوب، به میدان آوردن بیشرین نیرو و ایجاد همبستگی مردمی میان کارگران، مزد و حقوق بگیران، جوانان، دانشجویان، ملیت های تحت ستم و تلفیق مبارزات سیاسی خیابانی با مبارزات صنفی ـ مطالباتی، یک ضرورت اساسی است.

برگرفته از هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
يكشنبه۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۲۱ می۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b7%d9%86%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a7%d9%86%d8%aa/feed/ 0 7086
آیا قیام مسلحانه علیه تروریسم اسلامی ناگزیر می شود؟ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/#respond Sun, 21 May 2023 13:53:24 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7082 علی کشتگر

تروریسم اسلامی حاکم با تکرار هر روزه اعدام ها و اقدامات جنایتکارانه اش جامعه را به سوی خشونت های متقابل می کشاند.

وقتی در سرزمین فیلسوف بزرگ راستی، نیک رفتاری، مهر ورزی و صلح خواهی (زرتشت)، جباران اهریمن خو، دروغگو، کژرفتار و آدم کش هر روز به خونریزی تازه ای دست می زنند؛ وقتی در سرزمین شاعرانی که بنی آدم را اعضای یکدیگر معرفی کرده اند، و پیام انسانی “با دشمنان مدارا” سروده اند، رژیم خون ریز اسلامی اعدامهای فردی و جمعی وشکنجه و تجاوز را جانشین مدارا کرده و روزی نیست که ضحاک وار خون جوانان وطن را نریزد؛

وقتی هر روز گل های سر سبد ایران با احکام قاضیان بیدادگر پرپر می شوند و برای همیشه داغ آنان بر دل و جان دوستان و خانواده هایشان می نشیند؛ وقتی کرد بودن، بلوچ بودن، عرب خوزستانی بودن و یا آن که ضد ولی فقیه بودن برای بی دلیل کشته شدن به دست تروریستهای ارعابگر کافی دانسته می شود؛ وقتی نان آور محروم و جوان خانواده های زیر ستم مضاعف ایران به گناه کولبری به ضرب گلوله به خون می غلتد؛ در زمانه ای که در چهار گوشه این سرزمین بلا زده “جان انسان از مزد گورکن” ارزان تر است؛ وقتی جباران فاسد، سرزمین ثروتمند ایران را به تمامی غارت می کنند و پاسخ دهها میلیون شکم گرسنه را به سرب داغ، درفش شکنجه و تحقیرشبانه روزی حواله می دهند؛ وقتی مزدوران بسیجی چشم دختران ایران را در خیابانها و میادین کشور هدف قرار می دهند؛ وقتی به فتوای رهبر جنایتکار تروریسم اسلامی، تجاوز در زندان مباح می شود، و حملات شیمیائی به دختران مدارس سراسر کشور واجب می شود؛ وقتی در سرزمینی با طبیعت بسیار ثروتمند، هزار هزار کودک در برابر چشمان مادران محرومشان شبها با شکم گرسنه سر به زمین می گذارند؛

وقتی کار غارت ثروتهای ملی ایران به جائی می رسد که آه بینوایان در همه شهرها و روستاهای ایران وجدان هر انسان با شرفی را به درد می آورد؛ وقتی از شدت اعدام و کشتار، فضای ایران بوی خون جوانان وطن گرفته؛ در زمانه ای که “روسپی نامردمان” در کاراند و “نیکخو آزادگان در بند”، بیم آن دارم که مبارزه بی خشونت هم به سرنوشت اصلاحات دچار شود و جوانان مبارز و مردم گرسنه و محروم به این نتیجه برسند که مبارزه بی خشونت با رژیمی که خشونت ذات آن است و بی مهابا هر اعتراضی را به اعدام و کشتار می کشاند پاسخگو نیست. اگر ایران به این نقطه برسد، سرنوشت کشور نامعلوم است و از دست کنشگران طرفدار مبارزه بی خشونت کمتر کاری ساخته خواهد بود.

ای کاش به همت کنشگران و مبارزان سیاسی کشور از هر فکر و عقیده ای ، تا دیر نشده جبهه ای از چهره های سیاسی مبارز و مورد اعتماد مردم شکل بگیرد تا دریای خشم و نفرت مردم را به سوی مبارزات دهها میلیونی بی خشونت سوق دهد که این بهترین راه نجات ایران است.

اما در غیاب چنین تشکلی از چهره های سیاسی مخالف رژیم سازماندهی اعتراضات مردم و خواست دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه آنان به امری غیرممکن تبدیل شده است. در چنین شرایطی سر برآوردن جنبش های مسلحانه در گوشه و کنار ایران با هدف ترور عوامل جنایتکار رژیم امری است که بتدریج رایج خواهد شد. در صورت شتاب گرفتن این روند، ایده سازماندهی و تبلیغ گفتمان مبارزه بی خشونت روز به روز بی اعتبارتر می شود.

تکرار می کنم ای کاش همه چهره ها و گرایش های دموکراسی خواه صرفنظر از هویت و عقاید مختلف خود سرمایه های سیاسی خود را برای ایجاد جبهه نجات ملی خرج کنند، تا بتوانند وظیفه تاریخی سازماندهی عبور از تروریسم اسلام به دموکراسی را سازمان دهند. در غیر اینصورت همه سرمایه هایی که به قیمت گران به دست آورده اند برباد می رود. هنوز برای این کارستان بزرگ فرصت داریم، فرصتی که ممکن است به سرعت از دست برود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b3%d9%84%d8%ad%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%86/feed/ 0 7082
در مورد خطر اعدام زندانیان سیاسی خلق عرب در اهواز http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%84%d9%82-%d8%b9%d8%b1/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%84%d9%82-%d8%b9%d8%b1/#respond Sat, 13 May 2023 13:58:52 +0000 http://www.sedayekargar.com/?p=7067 داس مرگ بالای سر زندانیان سیاسی اسیر جمهوری اسلامی همچنان در حرکت است . اکنون خبر می رسد که در روزهای اخیر ، ۶ تن از زندانیان سیاسی خلق عرب به نام های علی مجدم، محمدرضا مقدم، معین خنفری، حبیب دریس، عدنان غبیشاوی و سالم موسوی، که در بیدادگاه های رژیم به اتهامات واهی ” محاربه” و “ارتباط با بیگانگان” به اعدام محکوم شده اند، برای اجرای حکم به سلول های انفرادی منتقل شده اند. این افراد اواسط زمستان ۱۳۹۷، همزمان با اعتراضات گسترده کارگری در استان خوزستان بازداشت شده و در بازداشتگاه های رژیم در شهر اهواز تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفته اند و برای آنها پرونده سازی شده است. گزارش می رسد که به دنبال انتشار این خبر فضای شهر اهواز به شدت امنیتی شده است و شایعاتی هم مبنی بر اعدام آنها شنیده می شود.

بنا به گزارش کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از آغاز سال ۲۰۲۳ تا کنون دست کم ۲۰٩ نفر در ایران اعدام شده‌اند. ده ها تن از اعدام شدگان زندانیان سیاسی بوده اند. همین گزارش می افزاید که شمار اعدام ها احتمالاٌ بیشتر از رقم اعلام شده است و بسیاری هم در خفا اعدام شده اند. بر طبق ارزیابی سازمان ملل متحد ایران تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بالاترین شمار اعدام ها را به نسبت جمعیت در جهان دارد و هر هفته به طور متوسط بیش از ده نفر در ایران اعدام می شوند. این در حالی است که هنوز ده ها تن از بازداشت شدگان متهم به شرکت در انقلاب ژینا در زندان به سر می برند و خطر مرگ جان آنها را تهدید می کند.

دستگاه قضائی بیدادگر و فاسد جمهوری اسلامی سابقه طولانی در پرونده سازی و نسبت دادن اتهامات واهی به زندانیان سیاسی و عقیدتی دارد. با وجود این هر وجدان بیداری نه تنها اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی، بلکه نفس بازداشت و زندانی کردن آنها را، با هر عقیده و مرامی و در ارتباط با هر گروه و سازمانی، محکوم و از آن ابراز تنفر می کند.
برای جلوگیری از تداوم آدم کشی های جمهوری اسلامی در زندانها راهی جز تشدید مبارزه با این رژیم در همه عرصه های مبارزه سیاسی و طبقاتی وجود ندارد. تحمیل خواست لغو احکام اعدام و آزادی کلیه زندانیان سیاسی به رژیم یکی از هدفهای اولیه این مبارزات است.

کشتار مبارزان در زندان ها، صدور احکام اعدام، بازداشت های گسترده، همگی به منظور ارعاب مردم معترض صورت می گیرد. در واقع رژیم با کشتار زندانیان سیاسی، مردم را در بیرون زندان ها تهدید می کند. اما اگر مردم نشان دادند که از جان عزیزان در بند خود نخواهند گذشت و به دفاع از زندانیان سیاسی برخواهند خواست، اگر نشان دادند که مرعوب فضائی که رژیم به این ترتیب سعی در ایجاد آن دارد نمی شوند، در این صورت ارتکاب این اعمال برای رژیم دشوارتر و پر هزینه تر خواهد شد و این یگانه راه موثر برای جلوگیری از تداوم شکنجه و کشتار در زندان ها و برای نجات زندانیان دربند نیز خواهد بود.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
پیروز باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
حزب کمونیست ایران
پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۱۱ می ۲۰۲۳

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%84%d9%82-%d8%b9%d8%b1/feed/ 0 7067
ماشین کشتار جمهوری اسلامی را متوقف کنیم! http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%82%d9%81-%da%a9%d9%86%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%82%d9%81-%da%a9%d9%86%db%8c/#respond Sat, 18 Mar 2023 14:17:21 +0000 http://pejvake.sedayekargar.com/?p=7040 ساعات اولیه بامداد جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، حکم اعدام محی‌الدین ابراهیمی زندانی سیاسی ، مخفیانه در زندان مرکزی ارومیه اجرا شد. او را صبح۲۴ اسفند،  برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل کرده بودند. وی ۴۳ ساله و دارای دو فرزند،(  یک فرزند معلول ) اهل روستای الکاوی از توابع شهرستان اشنویه بود. به گزارش “شبکه حقوق بشر کردستان”محی‌الدین ابراهیمی، ۴۳ ساله، پدر دو فرزند در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۶ هنگام کولبری در مناطق مرزی شهرستان اشنویه استان آذربایجان غربی در اثر تیراندازی نیروهای مرزبانی زخمی و بازداشت شد. وی پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان اشنویه به بازداشتگاه سازمان اطلاعات سپاه ارومیه منتقل شد. او به اتهام «حمل اسلحه» و «عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران» ماه‌ها در این بازداشتگاه مورد بازجویی و شکنجه‌های شدید قرار گرفت. ” محی الدین ابراهیمی در حالی که از محاکمه ای علنی و عادلانه محروم بود تمامی اتهامات وارد شده به خود را مردود  اعلام کرده بود.

 به نام‌های  “عشی(فروهر)عباس‌نژاد” ۴۰ ساله، فرزند رشید و دارای دو فرزند و اهل روستای گوجار از توابع منطقه ترگور، “سلیم ایوبیان” ۳۷ ساله، فرزند محمدصالح و اهل‌ روستای “موانا” از توابع ترگور، “جهانبخ رادلویی” فرزند سودین، متاهل و دارای دو فرزند و اهل آغچقل، از توابع منطقه صومابرادوست ارومیه، یاسين رشيدي فرزند اردلان اهل كلهر از توابع ارومیه، “حسن عمری” و “نسیم نیازی” در زندان جمهوری اسلامی در ارومیه اعدام شدند.

اعدام ددمنشانه زندانیان سیاسی و زندانیان آسیب های اجتماعی، درست پس از پایان گردهم آئی های گرامیداشت جانباختگان خیزش انقلابی ژینا، در آخرین پنج شنبه سال،  توسط خانواده ها و مردم در سراسر ایران، هدفی جز انتقام گیری رذیلانه حکومتی ندارد. انتخاب زندان ارومیه برای اعدام، بیان انتقام گیری ویژه از مردم قهرمان کردستان است. در ماه های اخیر شاهد صدور گسترده احکام اعدام در کردستان، بلوچستان و خوزستان، مثلث خونین ایران هستیم. تداوم قهرمانانه و چشمگیر خیزش انقلابی ژینا در کردستان و بلوچستان ، بر خشم حکومت اسلامی افزوده است. برگزاری گسترده مراسم چهارشنبه سوری در سراسر ایران و مراسم گرامیداشت شهدا در آخرین پنج شنبه سال در سراسر ایران و بویژه در بسیاری از شهرهای کردستان که به تجمعات سرودخوانی و سردادن شعارهای انقلابی تبدیل شد، نشان از تداوم خیزش انقلابی ژینا دارد و همین بر ترس حاکمان افزوده است. این ترس از آنجا نیز تشدید می شود که در روزهای دید و بازدید های عید این اعتراضات شکل گسترده تری به خود خواهد گرفت. برگزاری مراسم عید در شهرهای کردستان بنا بر سنت باستانی، مراسمی جمعی و توده ای است و این بر ترس رژیم افزوده است. این چشم انداز اعتراضات، باعث شده تا حاکمیت دست به جنایت هولناک “اعدام درمانی” پیشگیرانه بزند.

ترس و وحشت رژیم از اوج گیری خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را در واکنش سریع و جنایتکارانه دستگاه امنیتی حاکمیت،  در دستگیری مجدد سپیده قلیان، دختر شجاع و بی باک ایران، تنها پس از ده ساعت از آزادی اش می توان دید. به احتمال زیاد، فریاد ده ثانیه ای او در جلو زندان، باعث این واکنش هراسان حکومت شده است. ماموران امنیتی با ده خودرو پر از ماموران امنیتی در بزرگراه قم ـ اراک، راه بر سه خودرو حامل سپیده قلیان و خانواده اش بستند و او را بدون حکم قضائی، از دست خانواده ربوده و مجددا به زندان اوین منتقل کردند. این حادثه، اوج هراس حاکمیت را نشان می دهد که حتی از فریاد ده ثانیه ای یک زندانی سیاسی که پس از چهار سال زندان، آزاد شده بود، می ترسد و نسبت به آن واکنش شدید و سریع نشان می دهد.

ما؛ اعدام های جنایتکارانه رژیم در زندان ارومیه و دستگیری مجدد سپیده قلیان را بشدت محکوم می کنیم. تردید نباید داشت که تنها با گسترش مبارزات گروه های گسترده تری از کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان، جوانان و ملیت های تحت ستم ایران می توان ماشین کشتار حاکمیت اسلامی را متوقف کرد و  بنیان سرکوب را در هم شکست. پیوند هرچه گسترده تر جنبش های برابری طلبانه مطالباتی ـ طبقاتی با خیزش های آزادیخواهانۀ  سیاسی ـ اجتماعی، روز به روز بر قدرت جنبش مردمی، خواهد افزود. این مبارزات هماهنگ،  ثقل مبارزات ضداستبدادی و رهائی بخش مردمی را در داخل کشور تثبیت خواهد کرد و از این طریق رویای موج سواران متوهم به قدرت های بیگانه را نقش بر آب  خواهد ساخت.

در آستانه سال نو، سالی که با انقلاب ژینا و شعار “زن، زندگی،  آزادی” آغاز می شود می توان برگزاری مراسم وجشن های باستانی نوروز را که حاکمیت منادیان تحجر، مدافعان آدمخواری سرمایه، نگهبانان استبداد فقاهتی، محافظان آپارتاید و اشغال گران تاریک اندیش در تمامی طول حکومت ننگین شان با آن به مخالفت پرداخته اما در منع و زدودن آن از سنت های مردم ایران شکست خورده اند مانند چهارشنبه سوری و پنجشنبه پایان سالی که سپری می شود، به فرصتی برای تداوم خیزش انقلابی مبدل ساخت.

ما؛ از همه فعالان و سازمان های چپ، دمکرات و آزادیخواه خارج از کشور تقاضا داریم مبارزات خود در افشای رژیم سرکوبگر را تشدید کنند. برای جلب افکار عمومی کشورهای محل سکونت خود و کسب حمایت سازمان ها  و نهادهای مردم نهاد و مترقی از خیزش انقلابی ژینا، با تمام توان تلاش کنند. ما از همه آزادیخواهان و برابری طلبان تقاضا داریم جنبشی گسترده ، سراسری و پرتوان برای لغو مجازات ضدانسانی اعدام و آزادی بی قید و شرط همه زندانیان عقیدتی و سیاسی بوجود آورند

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)و حزب کمونیست ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%82%d9%81-%da%a9%d9%86%db%8c/feed/ 0 7040
کارل مارکس در باره ی «مجازات اعدام» http://www.sedayekargar.com/critics/%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%84-%d9%85%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/critics/%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%84-%d9%85%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85/#respond Thu, 19 Jan 2023 13:31:32 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6922 «نیویورک دیلی تریبون»، فوریه ۱۸۵۳
ترجمه ی علی رها

«تایمز» در ۲۵ ژانویه، زیر عنوان ”حلق آویز کردن ناشیانه”:

”اغلب در این کشور اظهار شده است که به دنبال یک اعدام در ملاء عام، عموما بلافاصله مواردي چون مرگ به واسطه ي حلق آویز کردن – چه توسط خودکشی یا تصادفی – صورت می پذیرد، که نتیجه ي تاثیر نیرومندي است که اعدام یک مجرم سرشناس در اذهان بیمار و نابالغ ایجاد می کند.”

موارد چندي را که «تایمز» در توضیح این اظهار نظر ادعا می کند، یکی مربوط به یک دیوانه در شفیلد است که پس از گفتگو با دیوانگان دیگر در ارتباط با اعدام باربور، با حلق آویز کردن خود، به هستی خود پایان بخشید. مورد دیگر، پسر ۱۴ ساله اي است که او نیز خود را حلق آویز کرد.

انگیزه ي برشماردن این وقایع پشتیبانی از نظریه اي است که هیچ انسان معقولی نمی تواند آن را حدس بزند؛ نظریه اي که تقدیس مستقیم جلاد است، در حالی که حکم اعدام به مثابه ي عقلانیت غایی جامعه ستوده می شود. چنین کاري در سرمقاله ي «نشریه اي پیشرو» انجام یافته است.

نشریه ي «مبلغ صبحگاهی» در برخوردي شدید به جانبداري از اعدام و منطق خونین «تایمز»، آمار جالب زیر در ۴۳ روز از سال ۱۸۴۹ را درج کرده است:

همانطور که «تایمز» تصدیق می کند، این جدول نه فقط خودکشی بلکه همچنین قتل هایی فجیع را نشان می دهد که بلافاصله پس از اعدام مجرمان صورت گرفت. شگفت آور است که مقاله ي مربوطه حتی یک استدلال یا توجیه براي نظریه ي سبعانه اي که در آنجا پیش کشیده است عرضه نمی کند. و وضع اصولی که بر آن اساس عدالت یا مصلحت حکم اعدام بنا شود، بسیار دشوار و کلا غیر ممکن است، آن هم در جامعه اي که به تمدن خود افتخار می کند. به طور کل از مجازات به عنوان ابزاري براي بهبود یا مرعوب کردن حمایت شده است. حال چه حقی داري که براي بهبود یا ارعاب، دیگران را مجازات کنی؟ از این گذشته، تاریخ – یا چیزي به عنوان آمار – وجود دارد که با کامل ترین شواهد، ثابت می کند که از زمان قابیل، که با مجازات دنیا نه بهبود یافته است و نه مرعوب شده است. کاملا برعکس. از نقطه نظر حقِ انتزاعی، تنها یک نظریه ي مجازات وجود دارد که شان انسان را به طور انتزاعی تایید می کند، و آن نظریه ي کانت است، به ویژه در فرمول بندي انعطاف ناپذیري که هگل ارایه کرده است. هگل می گوید:

«مجازات، حق مجرم است. کنش اراده ي خودِ اوست. نقض حق، توسط خودِ مجرم به مثابه ي حق خود، اعلام شده است. جرم او، نفی حق است. مجازات، نفیِ این نفی است، و در نتیجه، تصدیق حق است، که توسط خود مجرم درخواست و بر او تحمیل شده است.» (هگل، فلسفه‌ي حق)

تردیدي نیست که در این فرمول، ظاهري فریبنده وجود دارد، چراکه هگل به جاي اینکه به مجرم به عنوان یک ابژه ي صرف، برده ي عدالت، نگاه کند، او را به موقعیت یک موجود آزاد و خود سرنوشت ساز ارتقاء می دهد. اما با نگاهی دقیق تر به این موضوع، در می یابیم که ایده آلیسم آلمانی، مانند بسیاري موارد دیگر، به قوانین جامعه ي موجود، ضمانتی استعلایی بخشیده است. آیا این یک توهم نیست که انتزاعِ ”اراده ي آزاد” – که براي خود انسان، یکی از خصایص انسانی است – را با فردي با انگیزه هاي واقعی اش، و با اوضاع چند گانه اي که بر او فشار می آورد، جابجا کنیم؟ این نظریه که مجازات را نتیجه ي اراده ي خودِ مجرم در نظر می گیرد، صرفا بیان متافیزیکی”حق قصاص”کهن سال چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، خون در ازاي خون، است. به بیان صریح، صرف نظر از کلیه ي تعابیر، مجازات چیزي مگر ابزار جامعه براي دفاع از خود در برابر تجاوز – سواي ماهیت آن – به شرایط حیاتی آن نیست. حال، این کدامین وضعیت جامعه است که براي دفاع از خود، ابزاري به جز جلاد نمی شناسد، و توسط «نشریه ي پیشرو جهان»، وحشی گري خود را به عنوان قانون ابدي اعلام می کند؟

آقاي آدولف کتلت در اثر عالی و آموخته ي خود، انسان و قابلیت هایش، می گوید:

«بودجه اي موجود است که ما با نظمی وحشتناك پرداخت می کنیم – بودجه ي زندان ها، سیاه چال ها، و دارهاي اعدام… حتی می توانیم درست مانند مرگ و میر سالانه، اینکه چند نفر دست خود را به خون همنوعان خود آلوده خواهند کرد، چه تعداد جعلی، و چه تعداد با سم، را پیش بینی کنیم.» و آقاي کتلت در محاسبه ي احتمالات جرایم که در سال ۱۸۲۹ منتشر شد، در واقع با اطمینان شگفت انگیزي نه تنها میزان، بلکه کلیه ي انواع جرایم مرتکب شده در فرانسه در سال ۱۸۳۰ را پیش بینی کرد. این امر که نه لزوما نهادهاي خاص سیاسی یک کشور، بلکه به طور کلی شرایط بنیادین جامعه ي بورژوایی است که در اقشار معین جامعه، میزان متوسطی از جرایم را به وجود می آورد، را می توان در جدول زیر که توسط کتلت براي سال هاي ۲۴-۱۸۲۲ ارایه شده مشاهده کرد.

حال، بدین سان، چنانچه جرایم مشاهد شده از نظر میزان و طبقه بندي آنها در مقیاسی گسترده، منظم بودن پدیده هاي جسمانی را نشان دهند – اگر همانطور که آقاي کتلت خاطر نشان می کند «تصمیم گیري در باره ي اینکه کدامیک از آندو علت موثر (جهان جسمانی و نظام اجتماعی)، معلول هاي خود را با بیشترین نظم تولید می کنند، دشوار خواهد بود» آیا ضروري نیست که به جاي تجلیل از جلادي که تعداد زیادي مجرم را اعدام می کند تا جا براي عرضه ي مجرمانی تازه تر باز شود، نسبت به تغییر نظامی که این جرایم را به وجود می آورد، تعمق بیشتري شود؟

منبع:

https://www.marxists.org/archive/marx/works/1853/02/18.htm?fbclid=I wAR3Vy-p5C3A6ZYr9- 3ViqOYW0vx0ScXLhTYHM4UYlLit6D36SItQa7m-SXs

]]>
http://www.sedayekargar.com/critics/%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%84-%d9%85%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85/feed/ 0 6922
قهرمانان نمی میرند، گلسرخی ها رهنورد شدند در راه آزادی http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%82%d9%87%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%85%db%8c-%d9%85%db%8c%d8%b1%d9%86%d8%af%d8%8c-%da%af%d9%84%d8%b3%d8%b1%d8%ae%db%8c-%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d9%87%d9%86%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b4/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%82%d9%87%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%85%db%8c-%d9%85%db%8c%d8%b1%d9%86%d8%af%d8%8c-%da%af%d9%84%d8%b3%d8%b1%d8%ae%db%8c-%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d9%87%d9%86%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b4/#respond Mon, 19 Dec 2022 14:08:36 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6886 سوران شمسائی

مادری در خاکسپاری دخترش شعر می خواند؛ پدری با چشمان گریان با کیک تولدی در دست بر گور پسرش می رقصد؛ مرداد سال ۸۵ اکبر محمدی وصیت کرده بود بعد از به خاک سپردن اش به جای نماز و قران خواندن جشن بگیرند و پایکوبی کنند. این چه تحول شگفت انگيزی است که نسل امروز توجه همگان را به خود جلب کرده است؟

نسلی که تمام کودکی و نوجوانی اش را در مدارس این رژیم با آموزه های مذهبی گذرانده است، هر صبحگاه با آرزوی مرگ برای تمام دنیا و پایان هر روزاش را از نمازخانه های مدارس با تلاوت قران به پایان رسانده است.

برای پی بردن به تغییر بنیادی در این نسل جا دارد مرور و مقایسه ای داشته باشیم به آخرین دفاعیه خسرو گلسرخی.

در فاصله اعدام او در رژیم دیکتاتور پهلوی تا اعدام مجیدرضا رهنورد زایش فکری و عقیدتی عظیمی در این کشور رخ داده است. گلسرخی یک مارکسیست در بیدادگاه پهلوی دین ، مذهب و آرمان شهادت طلبی را به پیش کشید. اما جوانی با همان صلابت و شجاعتِ گلسرخی از یک طبقه محروم کارگری منتهی با یک تحول بزرگ فکری دین را تمام و کمال به عقب راند و خواست که بعد از قتل اش گریه نباشد، زندگی باشد، شادی باشد و مهمتر این که بر گورش قران نخوانند!

این چند جمله کوتاه اش را می توان به سوگند زیرکانه ی دانشمندی چون گالیله در برابر کلیسا تشبیه کرد. می توان جدای از مطالبات سیاسی، یک انقلاب فرهنگی تلقی کرد. به عبارتی این خردگرایی نسل امروز یعنی شکست ایدئولوژیک شکست جهل، شکست چهل و چهار سال آموزشهای اجباری دینی، تزویر، ریا و انسان ستیزی…

در واقع می توان گفت دو دیکتاتور، چه حکومت پهلوی و چه رژیم جمهوری اسلامی، خواستند حقانیت این اعدامها را برای مردم به اثبات برسانند، اما جمهوری اسلامی این دشمن نادان ندانست با پخش وصیت نامه تصویری رهنورد چه برگ زرینی را مانند محاکمه گلسرخی در صفحات تاریخ ایران ثبت کرده است.

جمهوری اسلامی بداند نسل امروز به شیوه خود مبارزه می کند. او عشق و زندگی را لابلای شعارهایش فریاد می زند، رقص به دور آتش سوزانی از روسری ها برایش نماد شعله های نور و امید است در ظلمت و سیاهی دیکتاتوری.

نسل امروز حتی به تفکر مبارزین نسلهای قبل عشق را تابو نمی داند. دست در دست همرزم خود عاشقانه و سرشار از زندگی زنجیره ی انسانی می کشد و در برابر نیروهای سرتاپا مسلح زانو می زند و شجاعانه فریاد می زند: “بزن، قلبم را نشانه بگیر!”
تمام این دگرگونیهای شگفت انگیز و مطالبات مردم ایران را می توانیم در سه کلمه “زن، زندگی، آزادی” پیدا کنیم.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%82%d9%87%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%85%db%8c-%d9%85%db%8c%d8%b1%d9%86%d8%af%d8%8c-%da%af%d9%84%d8%b3%d8%b1%d8%ae%db%8c-%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d9%87%d9%86%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b4/feed/ 0 6886
اعلامیه مشترک حزب کمونیست ایران و سازمان کارگران انقلابی ایران http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/#respond Sat, 10 Dec 2022 12:07:06 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6872 جنبش انقلابی مردم ایران با قدرت تمام، دوازدهمین هفته خود را آغاز کرده است. جوانان شجاع دختر و پسر و مردمان کارد به استخوان رسیده، خیابان ها را در چهارگوشه کشور تسخیر کرده اند. دانشجویان، دانشگاه ها را به مرکز دفاع از زندگی مدنی تمامی مردم تبدیل کرده و با رشادت تمام از حریم دانشگاه حراست می کنند و در این راه، استادان بسیاری را در کنار خود دارند. بازاریان و اهل کسب و کار، با شرکت گسترده در چندین اعتصاب عمومی، همگامی درخشان خود با جنبش مردمی را به نمایش گذاشته و خشم و نفرت خود از باندهای مافیائی تجارت و بازرگانی را به نمایش گذاشته اند. معلمان و دانش آموزان، مدارس را به آموزشگاه انقلاب تبدیل کرده اند و شعار زیبای «در سنگر مدارس، هم درس، هم سیاست» را به پیش برده اند. کارگران واحدهای تولیدی و خدماتی بسیاری، برای احقاق حقوق خود دست از کار کشیده اند و به اردوی انقلاب، توان بیشتری بخشیده اند. همه مردم، به صورتی بسیار روشن با اقدامات اعتراضی، با شعارهای رسا، با فریاد های شبانه شان، در چهارچوب شعار محوری شان «زن، زندگی ، آزادی»، برای در هم شکستن استبداد و در آغوش گرفتن آزادی، دمکراسی و برابری می جنگند و پیام بسیار روشن شان را به حاکمان و به همگان و به جهانیان می رسانند.

این نجابت بی نظیر مردم ایران برای دستیابی به برابری، آزادی و زندگی شایسته انسانی، با پاسخ بسیار بیرحمانه حاکمیت استبدادی مردسالار و سرمایه سالار روبرو شده است. حاکمیت جنایتکار به جای شنیدن صدای مردم، تمامی ابزارها و امکانات سرکوبش را به کار گرفته است. کشتار مردم در خیابان ها با گلوله های جنگی، با ضربات باتوم، با زجرکش کردن زخمی های ربوده شده از بیمارستان ها، اوج توحش آنها را به نمایش می گذارد. دادگاه های نمایشی و چند دقیقه ای و صدور احکام اعدام به دستور رهبر رژیم درچهارچوب “قصاص”، برای ترساندن مردم به جریان افتاده است. حالا بیش از ۲۰ هزار نفر از جوانان دختر و پسر، از فعالان مدنی و صنفی، از دانشجویان و دانش آموزان، از هنرمندان و سینماگران، از روزنامه نگاران و نویسندگان در زندان های هولناک این رژیم چهنمی در زیر خطر جدی شکنجه و کشتار قرار دارند. گستردگی بازداشت ها به حدی است که نه تنها حتی حیاط زندان های بیشمارشان پرشده، بلکه حالا دیگر سوله های بدون امکانات را به زندان تبدیل کرده اند.

سیاست ددمنشانه و ضدبشری اعدام معترضان، که از بلوچستان و با کشتار جوانان بلوچ به جریان افتاده، با اعدام جنایتکارانه محسن شکاری شکل تازه ای به خود گرفته است. محسن شکاری ۲۴ ساله، در جریان اعتراضات در خیابان ستارخان تهران بازداشت و با اتهامات واهی به «محاربه» متهم شده، در پیوند با خیزش جاری در روز هفده آذر، یک روز پس از اعتراضات سه روزه سراسری ایران، اعدام شده است. هم زمان نیز برای حمید قره حسنلو، پزشک مردمی، و چهارتن دیگر از ۱۵ متهم پرونده تظاهرات چهلم حدیث نجفی، با اتهامات ساختگی و غیرقانونی حتی بر پایه قانون خودشان، حکم محاربه و اعدام صادر شده است. نه تنها جان این پنج نفر بلکه جان سامان یاسین، رپر ایرانی نیز در خطر جدی است.

ما بر آنیم که سازماندهی گسترده ترین اعتراضات برای متوقف کردن ماشین اعدام رژیم، چه در داخل از کشور و چه در خارج از کشور، یک ضرروت حیاتی است. باید با تمام قوا سیاست سرکوبگرانه داعشی رژیم را افشا کرد و اخبار صدور احکام اعدام زندانیان و جنایات رژیم در در زندان ها را به گوش همه مردم جهان رساند. باید از تمامی نیروهای مترقی و تشکل های مدافع حقوق زندانیان و آسیب دیدگان در سراسر جهان کمک گرفت و فشار گسترده افکار عمومی جهانی را علیه این جنایات سازمان داد.

نباید اجازه داد سیاست اعدام، شکنجه و مرگ خاموش، جان زندانیان سیاسی که در گروگان رژیم اسلامی هستند را بگیرد. باید هر مورد را به وسیع ترین شکل ممکن افشاء کرد و چهره کریه و ضدانسانی دین سالاران دیو سیرت را در جلو چشمان مردم کشورمان و مردم جهان به نمایش گذاشت و همه مردم و حتی دین باوران را به واکنش جدی واداشت.

درنگ جائز نیست! با همه قوا ماشین کشتار جمهوری اعدام و جنایت را متوقف کنیم!
پیروز باد انقلاب نوین مردم ایران

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/feed/ 0 6872
تهاجم نظامی جمهوری اسلامی به مقرهای احزاب کرد ایرانی در اقلیم کردستان عراق را محکوم میکنیم! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85-%d9%86%d8%b8%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ad/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85-%d9%86%d8%b8%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ad/#respond Wed, 15 Sep 2021 06:03:11 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6401 بامداد روز پنج‌شنبه ١٨ شهریور مقرهای نیروی کرد ایرانی در مناطق مرزی اقلیم کردستان عراق در ارتفاعات “هلگورد”، “بربزین” و “آلانه” توسط پهپادهای انتحاری سپاه مورد تهاجم قرار گرفت و پس از آن توپخانه دوربرد مناطق مزبور را توپ باران کردند. این تهاجم از پی تهدید محمد پاکپور فرمانده قرارگاه حمزه، خطاب به مسئولین اقلیم کردستان عراق و دولت عراق انجام شد. پاکپور در روز پانزدهم شهریور، سه روز قبل از حمله از مقامات اقلیم کردستان عراق و دولت عراق خواسته بود که به حضور اپوزیسیون کرد ایرانی در منطقه اقلیم کردستان  عراق  پایان دهند.

این اولین بار نیست که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی مقرهای نیروهای کرد ایرانی در خاک اقلیم کردستان عراق را مورد تهاجم قرار می دهند. درست سه سال پیش، درهفدهم شهریور سال ۱۳۹۷ سپاه پاسداران مقرهای نیروهای کرد ایرانی را هدف حملات سنگین موشکی قرارداد. دراین حمله، محل برگزاری جلسه کمیته مرکزی حزب دموکرات کردستان هدف قرار گرفت که متاسفانه طی آن شانزده نفر از کادرهای حزب، که شش تن از آنان از اعضای کمیته مرکزی بودند، به شهادت رسیده و بیش از پنجاه نفر زخمی شدند.

 جمهوری اسلامی در بیش از چهاردهه از حاکمیت استبدادی خواست حق طلبانه رفع تبعیض های ملی توسط کردهای ایران را با سرکوب های وحشیانه و خونین، دستگیری های گسترده، شکنجه و اعدام و ترور رهبران، کادرها و فعالین کرد پاسخ داده است.

 موسی بابا خانی  کادر رهبری حزب دموکرات کردستان که در ماه گذشته در شهر اربیل پایتخت اقلیم کردستان ترور شد ازآخرین نمونه های ترور کادرهای رهبری احزاب کرد ایرانی است. از به شهادت رساندن دکتر عبدالرحمان قاسملو در وین در سر میز گفتگو وپس از آن قتل دکترشرفکندی در برلین ترور رهبران و فعالین کرد مانند سایر رهبران و فعالین اپوزیسیون ایران به عنوان یکی از حربه های جنایتکارانه رژیم جمهوری اسلامی در تمامی چهار دهه گذشته علیه مطالبه برحق مردم کرد برای رفع ستم ملی بوده است.

عملیات رژیم جمهوری اسلامی که تعرض آشکار و وقیحانه به حق حاکمیت ملی دولت عراق و اقلیم کردستان عراق است با زمان نبدی و برنامه ریزی مشخص  درآستانه سفر مصطفی کاظمی نخست وزیر عراق به ایران صورت می گیرد. هدف این اقدام همانطور که محمد پاکپور فرمانده قرارگاه حمزه درپانزدهم شهریور اعلام کرد تحت فشار قراردادن دولت عراق و اقلیم کردستان عراق برای خاتمه حضور و یا محدود ساختن حضور نیروهای اپوزیسیون کرد ایرانی، دراقلیم کردستان عراق است.

سازمان ما تهاجم نظامی جمهوری اسلامی به مقرهای سازمان های کرد دراقلیم کردستان عراق را همراه با موج ترورها و اعدام های فعالین کرد را شدیداً محکوم میکند. اهداف این نوع عملیات سرکوب هر چه باشد یکی از کارکردهای غیرقابل تردید آن زمینه سازی برای برآنگیختن پاسخ متقابل، نظامی کردن فضای سیاسی و بنابراین محدود ساختن سپهر فعالیت های توده ای و مدنی رو به آوج است که “ولایت مطلقه” اسلامی را بیش از پیش شکننده و متزلزل ساخته و به پرتگاه سقوط سوق میدهد. به نظرما پاسخ به این نوع اقدامات سرکوبگرانه تشدید هر چه بیشتر مبارزات مدنی و توده ای مردم کردستان در همراهی و همیاری با مبارزات مزدو حقوق بگیران سایر نقاط ایران و هم پیوندی با سایر جنبش های اجتماعی در مبارزه مشترک برای رهائی از استبداد فاشیسم مذهبی جمهوری اسلامی است.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم

به نقل از هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۱

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85-%d9%86%d8%b8%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ad/feed/ 0 6401
اقتصاد سیاسی کشتار ۶۷ – راه کار سوسیالیستی http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%db%b6%db%b7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%b3%d9%88%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%84/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%db%b6%db%b7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%b3%d9%88%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%84/#respond Sat, 04 Sep 2021 12:50:46 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6375 فهم وجه اقتصاد سیاسی کشتار ۶۷ چندان دشوار نیست. در کنار حذف پست نخست‌وزیری، برای «میدان داده شدن به ایده‌ی جدید تجارت آزاد» می‌بایست باقی‌مانده‌ی نیروهای چپ در زندان به عنوان موانع احتمالی دربرابر پیشروی ایده‌ی جدید حذف شوند. آنان کسانی هستند که در دو مؤلفه با یکدیگر اشتراک دارند: ۱) خواهان برانداختن جمهوری اسلامی هستند؛ ۲) مدافع جدی برقراری ایده‌ی عدالت اجتماعی حداکثری هستند. ایده‌پردازان تجارت آزاد دقیقا الگوی آمریکایی اجماع واشنگتن را مدنظر داشتند. آنچه عروج آمریکا به نئولیبرالیسم را میسر کرد، پیش‌درآمدی بود که دهه‌ی پنجاه از طریق برنامه‌ی «مک‌کارتیسم» منجر به کمونیست‌زُدایی گسترده از سپهر عمومی شد تا هیچ امکانی برای تشکیک در کارآمدی ایده‌ی جدید وجود نداشته باشد. این یک مانع‌زُدایی بود.

تناقضات حاکمیت در دهه ۱۳۶۰

تا کنون داده‌های بسیاری در باره‌ی چگونگی انجام گرفتن کشتار ۶۷ در اختیار قرار گرفته است و روشن شده که تصمیم برای این اعدام‌های گسترده، ربطی به واکنش حاکمیت به عملیات «فروغ جاویدان» مجاهدین («مرصاد» برای جمهوری اسلامی) نداشته است. از پاییز ۶۶ سازوکار درون زندان‌ها عوض می‌شود: از به بند برگرداندن توابان تا آزاد نشدن آنان که حبس‌شان تمام شده بود و ….

عملیات فروغ جاویدان تصمیم برای این کشتار وسیع را تسریع بخشید و کار کشتن ۴ هزار تن ظرف دو ماه انجام شد. اما با درنظر گرفتن این نکته که تصمیم مذکور ربطی به عملیات فروغ جاویدان نداشته است، کمتر گمانه‌زنی دیگری درباره‌ی علت تصمیم به این جنایت انجام شده است.

رسیده شدن به این تصمیم ریشه در تنشی داشت که سراسر دهه‌ی شصت درون هیأت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی جریان داشت. تنش میان راست و چپ حزب جمهوری اسلامی که سیاست‌های اقتصادی متمایل به منطق بازار آزاد باشد یا مبتنی بر مسئولیت اجتماعی دولت. گروه دوم تحت تأثیر برداشت‌های چپ‌گرایانه از اسلام (به واسطه‌ی آثار علی شریعتی، طالقانی و حتی مطهری) از تحدید مالکیت خصوصی و به اصطلاح هرچه بیشتر تنظیم قوانین به نفع مستضعفین سخن می‌گفتند و گروه اول بر اهمیت تجارت و تقدس مالکیت خصوصی اصرار می‌کردند. هر دو گروه اما با جریانات چپ‌گرای مارکسیست که با جمهوری اسلامی به مبارزه می‌پرداختند یا از آن انتقاد می‌کردند مشکل داشتند و خواهان حذف آنان از سپهر سیاسی بودند. همین اتفاق هم افتاد و جملگی گروه‌های سیاسیِ با گرایش چپ ممنوع‌الفعالیت و اعضای‌شان دستگیر و اعدام شدند.

حلقه‌ی مفقوده‌ی «سازمان برنامه و بودجه»

حلقه‌ی مفقوده‌ی فهم اعدام‌های ۶۷ اما جایی در «سازمان برنامه و بودجه» است؛ پایگاه طراحی استراتژی اقتصادی رژیم که ظرف فاصله‌ی ۶۶ تا ۶۸ در حال پوست‌اندازی بود. روایت این پوست‌اندازی را بهتر از هر جایی، می‌توان در مصاحبه‌ی بهمن احمدی‌امویی با مسعود روغنی‌زنجانی، رئیس وقت سازمان برنامه دید. او آغاز این پوست‌اندازی را از اواخر ۱۳۶۵ چنین شرح می‌دهد:

«یادم می‌آید که کم‌کم در هیأت دولت مطرح می‌شد دولت به‌تنهایی نمی‌تواند این چرخ عظیم اقتصادی را بچرخاند. تمام مجموعه کشور را، خانواده دولت تصور کنید که دولت به عنوان پدر برای آن‌ها نان تهیه و بین آن‌ها توزیع می‌کرد در حالی که باید این بچه‌ها خودشان نان درمی‌آوردند. این بحث که به مردم میدان دهید به طور بسیار ظریف و دقیقی در حال شکل گرفتن بود. یادم هست وقتی که قیمت ارز مطرح شد در دولت قبول کردند که در خصوص نرخ ارز حاصل از صادرات کمی بازتر عمل شود. وقتی می‌خواهید صادرات را توسعه دهید و قیمت ارز را کنترل می‌کنید و آن را پایین‌تر از ارزش بازار نگه می‌دارید، صادرکننده انگیزه‌ای برای صادرات ندارد. کشور در بحران بود و باید شرایطی فراهم می‌شد تا صادرکنندگان به دنبال انگیزه‌های بیشتری برای صادرات باشند. عقل سیاسی و حکومت‌داری نیز حکم می‌کرد که باید انگیزه‌ی افراد را برای کسب سود بیشتر کرد. این بود که یواش‌ یواش منطق بازار آزاد و مکانیزم قیمت‌ها خود را نشان می‌داد.» (امویی، ۱۳۸۵: ۱۶۲)

اینجا «نان درآوردن بچه‌ها» و «میدان دادن به مردم» اسم رمز «خصوصی‌سازی» و «مسئولیت‌‌زُدایی اجتماعی از دولت» است. مصداق بارز این «نان درآوردن بچه‌ها» در سال‌های زمامداری هاشمی رفسنجانی می‌شود طرح «خودیاری بیمارستان‌ها» که در آن بخشی از خدمات بیمارستان‌ها برخلاف قانون پولی می‌شود تا به از میزان بودجه دریافتی آن‌ها از دولت کاسته شود؛ به همین ترتیب «خودیاری شهرداری‌ها» کلید می‌خورد و تراکم‌فروشی یا «شهرفروشی» به شاه‌بیت درآمدزایی شهرداری‌ها بدل می‌شود.

حذف موانع انسانی تجارت آزاد

روغنی‌زنجانی با اشاره به اینکه در اواخر جنگ تحلیل‌های راست‌گرایانه‌ی او کم‌کم در هاشمی خیلی اثر داشت تنش سیاسی درون دولت را چنین توصیف می‌کند:

«آقای موسوی به عنوان رئیس دولت احساس می‌کرد کسان دیگری به جای ایشان تصمیم می‌گیرند. یکسری درگیری‌هایی هم به‌وجود آمد. اینها نشان می‌داد که تفکر اقتصاد دولتی با تجربه ۱۰ و ۱۲ ساله باید نقد جدی شود. در واقع عدول و عبور از سیاست‌های گذشته در حال شکل‌گیری بود. عرصه برای ورود یک تفکر جدید در حال آماده شدن بود. طبیعی بود که سازمان برنامه و من به عنوان رئیس آن از پیشتازان و ارائه‌دهندگان آن فضای جدید باشیم. به همین دلیل هم بود که پیش‌نویس برنامه اول را به شورای اقتصاد ارائه کردم. تفکر آن برنامه هم همان تفکر باز کردن فضای اقتصادی و خروج از سیستم متمرکز دولتی و میدان دادن به بخش خصوصی و سرمایه‌های خصوصی و تجارت آزاد بود. یادم است بحث‌های مربوط به پیش‌نویس برنامه زمان زیاد طول کشید، یک روز آقای مهندس موسوی گفت: این مسائل که شما مطرح کردید، همان چیزهایی است که بانک جهانی می‌گوید. {…} این اواخر دولت آقای موسوی بود. ما صلح را پذیرفته بودیم و قانون اساسی هم اصلاح شده بود. پست نخست‌وزیری هم حذف شد. آقای موسوی اصلا به دنبال این نبودند که باید نخست‌وزیر ادامه داشته باشد. تصمیم نظام بر این شده بود که نخست‌وزیر حذف شود. آقای موسوی کنار می‌رفت و خودبه‌خود به ایده‌ی جدید میدان داده می‌شد.» (همان: ۱۶۶-۱۶۷)

از اینجاست که فهم وجه اقتصاد سیاسی کشتار ۶۷ چندان دشوار نیست. در کنار حذف پست نخست‌وزیری، برای «میدان داده شدن به ایده‌ی جدید تجارت آزاد» می‌بایست باقی‌مانده‌ی نیروهای چپ در زندان به عنوان موانع احتمالی دربرابر پیشروی ایده‌ی جدید حذف شوند. آنان کسانی هستند که در دو مؤلفه با یکدیگر اشتراک دارند: ۱) خواهان برانداختن جمهوری اسلامی هستند؛ ۲) مدافع جدی برقراری ایده‌ی عدالت اجتماعی حداکثری هستند.

ایده‌پردازان تجارت آزاد دقیقا الگوی آمریکایی اجماع واشنگتن را مدنظر داشتند. آنچه عروج آمریکا به نئولیبرالیسم را میسر کرد، پیش‌درآمدی بود که دهه‌ی پنجاه از طریق برنامه‌ی «مک‌کارتیسم» منجر به کمونیست‌زُدایی گسترده از سپهر عمومی شد تا هیچ امکانی برای تشکیک در کارآمدی ایده‌ی جدید وجود نداشته باشد. این یک مانع‌زُدایی بود.

ابعاد جهانی اقتصاد سیاسی یک کشتار

ناامنی و بی‌ثباتی مالی کشورهای جنوب باعث شده بود تا سرجمع ۷۰۰ میلیارد دلار به بانک های آمریکایی، اروپایی و ژاپنی بدهکار باشند. مبالغ هنگفتی از دلارهای نفتی اوپک به این بانک ها سپرده شده بود و پرداخت وام به کشورهای جهان سوم از محل این سپرده‌ها برای بانک‌ها سودهای کلانی به همراه داشت (نک به: بیو و دیگران، ۱۳۷۶: ۵۶).

به همین خاطر کشورهای مذکور به ورطه‌ای افتادند که بیش از پیش نیازمند توجه نهادهای بین‌المللی بودند. از اینرو کمک‌های دو جانبه‌یی که توسط سازمان توسعه‌ی بین‌المللی (AID) توزیع می‌گشت، می‌بایست به پذیرش سیاست مشوق گسترش بازار آزاد و مالکیت خصوصی از جانب کشورهای جهان سوم مشروط شود. یک پنجم کل این کمک‌ها در دهه‌ی ۱۹۷۰ توسط ایالات متحد صورت می‌گرفت. اما عقیده بر این بود که اگر بر این کمک‌ها نظارتی صورت نگیرد، فاصله‌ی میان کمک دهنده و کمک گیرنده کمتر که نه بیشتر هم می‌شود (همان: ۵۷). در نتیجه برای این منظور استفاده از امکانات «بانک جهانی» مورد توجه آمریکا قرار گرفت و با توجه به اینکه بر مبنای قاعده‌ی «حق وتو»، رئیس بانک جهانی همیشه می‌بایست یک آمریکایی باشد، لذا یاران «ریگان»-رئیس جمهوری جمهوری‌خواه وقت ایالات متحد- با انتصاب «باربر کونابل» به این سمت، سهم کمک‌های ایالات متحد در «مؤسسه‌ی بین‌المللی توسعه» (IDA) را در ۱۹۸۲ به میزان ۳۰۰ میلیون دلار کاهش دادند. ایده این بود که برای توقف این رویه‌ی «صدقه دادن» بهتر است وام‌های کمکی به کشورهایی تعلق گیرد که “برای تجدید ساختار اقتصادشان بیشتر تلاش می‌کنند”. این تلاش بیشتر معنایش پیروی از برنامه‌ای بود که تحت عنوان «تعدیل ساختاری» در بانک جهانی تدوین شده بود (نک به: همان: ۵۸). شرایط دریافت این وام‌ها به قرار زیر بود (همان: ۶۰-۵۹):

  • کاهش جدی هزینه‌های دولتی، به منظور کنترل تورم و کاهش تقاضا برای سرمایه‌ی وارداتی. این سیاست در عمل یعنی کاهش هزینه‌های دولتی در بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و به طور کلی رفاه اجتماعی.
  • کاهش دستمزدها یا حداقل جلوگیری جدی از افزایش آن برای کنترل تورم و افزودن بر توان رقابتی در بازارهای صادراتی.
  • آزادسازی واردات برای افزودن بر کارآیی صنایع داخلی و ایجاد انگیزه‌های لازم به منظور تولید برای صادرات، که از نظر تدوین کنندگان این برنامه هم منبع ارزی مورد نیاز تأمین می‌شد و هم اینکه در مقایسه با بازار داخلی منبع پویاتری برای رشد بود.
  • حذف محدودیت‌هایی که بر سر راه سرمایه‌گذاری خارجی در صنایع و خدمات مالی وجود دارد، زیرا وجود رقابت خارجی باعث بهبود کارآیی تولیدکنندگان داخلی می‌شود.
  • کاهش ارزش پول داخلی برای این که صادرات به پول خارجی، مثل دلار ارزان شود تا بهتر بتواند در بازار رقابت کند.
  • خصوصی‌سازی مؤسسات دولتی و مقررات‌زُدایی به این منظور که تخصیص منابع به جای دولت به وسیله‌ی بازار انجام گیرد.

همچنان که گفتیم پذیرش این شرایط توأمان با قبول وجود نظارت بر اعمال آن‌ها بود که اجازه می‌داد تا کشورهای درخواست کننده‌ی وام، مشمول دریافت آن گردند. به این ترتیب اعتبارات مربوط به تعدیل ساختاری که در ۱۹۸۱ فقط ۳ درصد کل وام‌های اعطایی بانک جهانی بود، در ۱۹۸۶ به ۱۹ درصد رسید. پنج سال بعد، این رقم به ۲۵ درصد افزایش یافت و تا پایان ۱۹۹۲ حدود ۲۶۷ فقره وام مشروط به تعدیل ساختاری به تصویب رسید (همان: ۶۲).

سال‌های تصمیم‌گیری برای کشتار ۶۷ برابر با ۱۹۸۷-۱۹۸۸ میلادی است که جمهوری اسلامی هم در اندیشه‌ی دریافت‌ وام‌های مذکور است و این مهم در دوران هاشمی رفسنجانی مُیسر می‌شود.

به این ترتیب معماران اصلی این کشتار کلیه‌ی مدافعان جناح راست رژیم از هاشمی تا خامنه‌ای هستند. در این میان  جناح چپ یا همچون منتظری آشکارا مخالفت خود را اعلام کردند و هزینه‌ی آن را با برکناری از مقام‌شان پرداخت کردند یا سکوت خائنانه کردند و یا به اسم اینکه حذف کمونیست‌ها و مجاهدین وظیفه‌ای دینی است، برای هموارسازی بازار آزادی که خود مخالفش بودند، خون ریختند.

چطور کشتار سریع می‌شود

روغنی‌زنجانی روایت می‌کند که:
«احساس عمومی مسئولان این بود که اگر شرایطی ایجاد شود که امام (ره) در قید حیات نباشند، جامعه و نظام سیاسی کشور با چالش‌های مختلفی روبرو خواهد شد و درگیری‌ها و مشکلات افزایش خواهد یافت. بنابراین در همه کارها تسریع می‌شد.» (امویی، ۱۳۸۵: ۲۰۶)

چنین است که سازوکارهای فقهی-قضایی کشتار در خدمت ساختن تجارت آزاد به‌کار می‌افتد و حتی این تسریع‌گری به‌قدری توأم با دست‌وپاچگی است که جنازه‌های بار شده در کامیون‌های یخچال‌دار به سوی خاوران از خاک بیرون می‌زنند و حقیقت از پرده برون می‌افتد.

برای نیروهای کشتار واضح بود که زندانیان هر یک در حکم نیروهایی هستند که توان سازمانگری علیه سازوکارهای سرمایه‌داری را دارند و این همچون سال‌های اول انقلاب، نظیر مورد «ترکمن صحرا» می‌تواند آن‌ها را به دشواری بیاندازد. چنان‌که دیدیم در غیاب این نیروها، خیزش‌های فرودستان در اسلامشهر و کوی طلاب مشهد برای حکومت چگونه زحمت ایجاد کرد. حال تصور کنیم اگر آن نیروها در سپهر جامعه حاضر بودند و نارضایتی‌های فرودستان همراه با اشکالی از سازمان‌یابی می‌شد، چه اتفاقی برای پیشروی پروژه‌ی تعدیل ساختاری دولت سازندگی و دولت‌های پس از آن می‌افتاد؟

از هنگام آن کشتارها تا به امروز، جریان چپ هنوز در پیچ مشکل سازمان‌یابی است و در هر بزنگاهی با این بحران دست‌وپنجه نرم می‌کند. آنان که رفتند مهمترین میراث‌داران مبارزه‌ی متشکلِ در راستای منافع کارگران و فرودستان بودند که هدفمند و سیستماتیک حذف شدند تا نسل‌های بعدی فعالیتی دچار گُسستی در فعالیت سیاسی بشوند که تا به امروز اثرات آن را نمی‌توان انکار کرد.

بازخوانی کشتار ۶۷ از این منظر حاوی درس‌های جدیدی برای امروز ماست و شاید از دل آن راهکارهایی برای پیشروی دربرابر سرمایه‌داری نئولیبرال جمهوری اسلامی بیابیم.

منابع:

  • احمدی‌امویی، بهمن. (۱۳۸۵)، «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران»، تهران: نشر گام نو.
  • بیو، والدن. (۱۳۷۶)، پیروزی سیاه، ترجمه: احمد سیف و کاظم فرهادی، تهران:انتشارات نقش جهان.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%db%b6%db%b7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%b3%d9%88%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%84/feed/ 0 6375
جنایتکار با پای خود به «میدان» آمده است! به استقبالش بشتابیم! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%85%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d9%85%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%85%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d9%85%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/#respond Sun, 20 Jun 2021 11:18:18 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6176 تقی روزبه

رئیسی و نقض قواعد بدیهی حکمرانی!

معمولا نظام های مستبد و جنایتکار حتی اگر یک جو عقل داشته باشند سعی می کنند جنایت و بویژه نمادهای رسواکننده آن را خود از جلوی صحنه دور کرده و مشمول مرورزمان نمایند تا لااقل بسهم خود از این طریق حافظه تاریخی جامعه بخصوص نسل های جدید و نهادهای ناظرحقوق بشر را فعال نکنند و این درحالی است که رئیسی خود به مثابه یک پرونده زنده از جنایات رژیم محسوب می شود که اکنون  صحنه گردان سیاست رژیم ایران شده است. با اینهمه رفتاررژیم جمهوری اسلامی برخلاف عقلانیت و قواعدبدیهی اصحاب قدرت است. در حقیقت بحران و ناتوانی از بازتولیداقتدارخود حتی در زمینه تولیدکادرهای لازم و وفادار به خود، قابل اطمینان و امتحان پس داده بویژه با تجربه منفی که در موردبرکشیدن احمدی نژاد داشته اند، چنان است که رژیم دستخوش بی اعتمادی و نگران از هر ریسمان سفید و سیاه  و هرکسی که متصدی قدرت اجرائی می شود، ناگزیرشده است که این قواعدبدیهی باصطلاح حکمرانی را نقض کند و کسی را به عنوان رئیس جمهور برکشد که اگر هیچ خاصیتی  در گشودن گره ای از گره های بحران های انباشته شده نداشته باشد، اما بقدروفور این قابلیت و خاصیت را دارد که به عنوان نمادی از جنایت علیه بشریت با استانداردهای بین المللی، با دوختن جنایت های گذشته و حال به یکدیگر، حافظه تاریخی جامعه و بخصوص نسل های جدید را همراه با حساسیت نهادهای حقوق بشرجهانی یکجا به روی صحنه آورد.

در حقیقت او برخلاف تصورخام خیالانه رژیم و شخص سیدعلی خامنه ای نه نقطه قوت که چشم اسفندیاررژیم است و این نظام است که با یکسان انگاشتن کارآمدی در کشتار و امدولتمداری،‌ میدان و سیاست، بخودشلیک کرده است.

بحران عمومی بازتولیدقدرت مهمترین ویژگی بحرانی است که کل پارادایم اسلام سیاسی را از جمله با قرائت ولایت مدارانه) به مرزگندیدگی کامل کنونی کشانده و در تمامی تلاش های رژیم  ردپای این بحران افول اتوریته و ناتوانی در بازتولیدآن، اعم از گفتمان و ارزش های اجتماعی و فرهنگی، اقتصادسیاسی در تمامی مؤلفه های کلانش و در عرصه دیپلماسی جهانی مشهوداست. در همین رابطه تلاش های مذبوحانه سیستم برای تولیداقتدر از جمله در برکشیدن رئیسی با عزم تصرف قوه مجریه و همه قوا یکجا بدست یک باند و زیرسلطه مستقیم هسته مرکزی قدرت، و نیز هموارساختن مسیردوره پساخامنه ای، بدون خودزنی و تقسیم اندام خود بر ۲ ممکن نبوده و نیست. این خودخوارگی مصداقی بارز از همان بحران بازتولید اقتدار هم چون خصلت نمای عمومی بحران  در رژیم است که مانندخوره ای به جان رژیم افتاده و گزینه فرار از فروپاشی و مرگ را به گونه ای دیگر به گزینه استقبال از آن تبدیل کرده است. پرتاب خود از مداری به مداری تنگتر و خفه کننده تر خود نوعی فروپاشی بدست خویش است. این تقدیری است که با تحولات جامعه و جنبش های اعتراضی و با بسط دامنه کنشگری در خارج از بساط و چارچوب نظام، گریزی از آن نیست. آن چه را که خامنه ای اقتدار می داند و می خواند، در حقیقت در ذات خود چیزی جز ضداقتدارنیست و این پارادوکس، همان چیزی است که جام شیشه ای حیات ننگین رژیم را بر زمین خواهد کوبید! 

*-  عفو بین‌الملل خواستار پیگرد کیفری ابراهیم رئیسی به اتهام ارتکاب جنایت علیه بشریت شد

https://per.euronews.com/2021/06/19/iran-elex-amnesty-raisi-must-be-investigated-for-crimes-against-humanity

آیا این لقمه بزرگ در گلوی رژیم گیرخواهد کرد؟

 ارقام و آراء را چنان بالا و پائین کرده اند که با شمارش۱۰٪ باقیمانده آراء رقم باصطلاح شرکت کنندگان را حول و حوش ۵۰٪ برسانندو به خیال خودشان انگ رئیس جمهور اقلیت بودن اصول گرایان و ذوب شدگان ولایت  را از پیشانی نظام پاک کنند.

برزگترین بازنده و رسوای این نمایش، قاطبه اصلاح طلبان بودند که نشان دادند بودونبودشان برای مردم بالسویه است و خدمات خالصانه اشان به نظام و داغ کردن تتورانتخابات در بزنگاهی حساس از یادها نخواهد رفت. آن ها  چگونه می توانستند در شرایطی که خامنه ای رای دادن را واجب عینی خوانده و حتی رای سفید را حرام اعلام کرده، با نشستن در خانه که تقریبا بهترین کنشگری آن ها می توانست باشد فعل حرام مرتکب شوند و با انگ آن بخواهند سیاست ورزی کنند!تقریبا همتی بدون حمایت آن ها نیز حول و حوش همین دومیلیون رای را می ‌آورد. آنان در واقع با این کارشان دست به یک خودکشی سیاسی (اصلاح طلب-گیت) فراموش نشدنی زدند. بدرقه پرشکوه اصلاح طلبان بدست خودشان به گورستان تاریخ براستی تماشائی و بیان ورشکستی بازیگرانی است که دورانشان تمام شده و  خودحاضر به پذیرش آن نیستند…  

پرسش مهم این است که آیا نظام این بار برخلاف دوره برکشیدن احمدی نژاد قادر خواهد بود لقمه قبلا در گلو گیرکرده تحت عنوان دولت اسلامی را قورت بدهد یا در گلویش گیرخواهدکرد؟

 اکنون خودهسته مرکزی قدرت راسا واردمیدان شده و سییل مستقیم مردم و حنبش هاست که باید با بحران های انباشته شده و تودرتو دست و پنجه نرم کند و با حذف حاشیه های مانور مستقیما پاسخگویشان باشد. گرچه  رژیم در چنان وضعیت پیسی قرارگرفته که رئیسی شاه مهره عبور از بحران انتقال به دوره پساخامنه ای محسوب می شود، که امتیازاصلی اش خلوص و ذوب شدگی اش به نظام و رهبری است.  در نزدهسته مرکزی قدرت گذار از بحران و ورودبه دوره پساخامنه ای فی الواقع از تصرف سنگرقوه مجریه و انحصارهمه قوا بدست یک باندفرادست در ساختارقدرت می گذرد، اما محتملا در این خیز و تهاجم شکننده و حبابین و دوپینگ شده چه بسا هم رئیسی به عنوان رئیس جمهور بسوزد و هم به عنوان یکی از عناصرمحدودداشتن شانس رهبری. ضمن آن که چنین گذاری از یکسو با خودخوارگی و خودزنی و خون ریزی همراه بوده و از سوی دیگر با حجیم شدن و درهم تنیدگی ابربحران های که چهل سال حل نشده باقی مانده اند و با ابعادجدیدی سربلندکرده اند…

حالا این جامعه زخم خورده و شدیدا زیرفشارسنگین ایران است و کنشگران و ما همگی که باید با دریافت دقیق اوضاع و شرایط نوین ونفس تازه کردن در فضای قطب بندی های جدید جامعه و آرایش های آن از یکسو  و تأسیس دوره دوم ولایت فقیه (که خود گام دوم و پیروزی میدان بر سیاست و تاسیس یک «دولت مقتدرو کارآمد و جهادی»  با نیم نگاهی به مدل چین و سودای یک جهش اقتصادی می نامند و چالش های نفسگیر پیشاروی آن، مشعل مبارزه را شعله ورترسازیم.

https://www.irna.ir/news/84374132/

تقی روزبه  ۲۰۲۱.۱۹.۰۶


]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%85%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d9%85%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/feed/ 0 6176
به مناسبت روز جهانی کارگر سال ۱۴۰۰ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%d9%84-%db%b1%db%b4%db%b0%db%b0/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%d9%84-%db%b1%db%b4%db%b0%db%b0/#respond Thu, 29 Apr 2021 11:41:46 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6110 گرامی باد اول ماه مه روز همبستگی بین المللی کارگران

اول ماه مه نماد مبارزه و مقاومت کارگران علیه بهره کشی نظام سرمایه داری در سراسر جهان است. بزرگداشت این روز دراحترام به خون های بر زمین ریخته شده ی کارگران آمریکایی در شیکاگو در سال ۱۸۸۶، که تنها خواهان ۸ ساعت کار روزانه بودند، در واقع بزرگداشت همه مبارزان ضد سرمایه داری در سراسر جهان است. خاک سرزمین ما نیز بارها به خون کارگران مبارز حق طلب رنگین شده است. تاریخ مبارزه کارگری در ایران یاد کارگران اعتصابی جهان چیت کرج که به فرمان محمد رضاشاه پهلوی به خون غلطیدند و یاد کارگران معترض معدن خاتون آباد را که آماج رگبارهای سربازان حلقه به گوش ولایت فقیه قرار گرفتند، هرگز فراموش نخواهد کرد.

در شرایطی در آستانه ماه مه سال ۱۴۰۰ قرار داریم که جامعه ایران دستخوش بحران های مرکب و همه جانبه ناشی از چهار دهه حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی است. اکثریت مردم ایران امروز بیش از هر زمان دیگر شاهد تلاقی بحران فروپاشی اقتصادی و گسترش فلاکت عمومی ناشی از آن، کشتار غیرقابل مهار پاندمی کرونا، بحران زیست محیطی و بویژه بحران کمبود آب و همراه با آن فساد نهادینه شده ای است که مانند موریانه تاروپود جامعه را می خورد و بار سنگین و غیرقابل تحمل آن به اکثریت مزد وحقوق بگیران و به حاشیه رانده شدگان کشورمنتقل می شود.

بر بستر چنین شرایط حساس و سرنوشت سازی است که جنبش کارگری در سال ۹۹ توانست افت نسبی سال ۹۸را که ناشی از عواقب پاندمی کرونا بود پشت سرنهاده و اعتراضات را به شکل کمَی و کیفی در سراسر کشورگسترش دهد.

درطی سال گذشته مبارزه درخشان کارگران هفت تپه علیه خصوصی سازی ها ، تجمع ها و اعتصاب های سراسری معلمان و پرستاران و کادر درمانی، اعتراضات بازنشستگان که به گردهم آئی های هفتگی برای دست یابی به مطالبات شان دست زده اند، اعتصاب همزمان وسراسری کارگران حمل و نقل ریلی، اعتصابات کارگران پیمانی و استخدامی بخش نفت، گاز، پالایشگاه ها و پتروشیمی ها جنوب کشور، اعتصابات کارگران بخش برق و معادن و فولاد، کولبران و سوخت بران فرازهای برجسته پیکارهای کارگری یک سال گذشته را نشان می دهد.
علاوه بر افزایش کمی اعتراضات کارگری به میانگین حداقل پنج اعتراض در روز که شکل عمده آن تجمع و اعتصاب بوده، ارتقاء سطح و کیفیت اعتراضات نیز از ویژگی های برجسته اعتراضات کارگری درسال گذشته بوده است. این کیفیت جدید، افزایش اعتراضات هماهنگ و سراسری بخش های گوناگون طبقه کارگر در یکسال گذشته است که نمونه های آن را می توان در حرکات سراسری هماهنگ و همزمان توسط بازنشستگان، معلمان، پرستاران و کادردرمانی، کارگران راه آهن و حمل و نقل ریلی، کارگران صنعت نفت در جنوب کشور در بخش نفت، گاز، پالایشگاه ها و پترشیمی بازشناخت.

علاوه بر این حرکات سراسری شیوه جدیدی از اعتراضات کارگری به صورت تجمع شهرهای مراکز استان ها، یا حضور گسترده از شهرهای گوناگون در تهران در برابر مجلس و سایر مراجع حکومتی برای اعتراض مشترک صورت گرفته است که نشان دهنده یکی از ابتکارات جدید در حرکات سراسری و سرعت یافتن کشیده شدن اعتراضات کارگری از محل کار به مراکز اصلی دولتی در سطح استانی و کشوری است.

علاوه بر بخش آموزش، بهداشت و درمان و بازنشستگان که چند صد حرکت اعتراضی را ثبت کردند بیشترین حرکات کارگری در بخش صنعت، خدمات و معدن به وقوع پیوسته که شمار ثبت شده آن بالغ بر ۱۵۰۰ حرکت اعتراضی بوده است. اگر چه خواست پرداخت حقوق های معوقه و پس از آن افزایش حقوق و دستمزد متناسب با نرخ تورم و خط فقر دو مطالبه اساسی مبارزات کارگری بوده است اما مبارزه علیه احجافات شرکت های پیمانکاری، مبارزه علیه خصوصی سازی ها و نیز تدابیر لازم برای مقابله با خطر گسترش پاندمی کرونا در محل کار نیز سایر مطالبات مهم مبارزات کارگری در سال گذشته را تشکیل داده است.

اعتراضات کولبران کردستان و سوخت بران بلوچستان نیز در شمار اعتراضات محروم ترین بخش های طبقه کارگر بوده است که با سرکوب خشن نیروهای امنیتی و انتظامی مواجه شده و انعکاس وسیعی در سطح جامعه و شبکه های اجتماعی داشته است.

در یک سال گذشته حضور زنان در بخش های گوناگون جنبش کارگری نقش بسیار چشم گیری داشت. نقش فعالان زنان در اعتراضات پرستاران و کادر درمان، معلمان، بازنشستگان و در اعتراضات هفت تپه و معدنچیان بازتاب گسترش حضور موثر زنان در جنبش کارگری می باشد.

جمهوری اسلامی در طول سال گذشته مانند سال قبل تلاش کرد با افزایش فشارهای امنیتی بر فعالان کارگری، صدها مورد احضار و اخراج و یا بازداشت و محاکمه و به زندان افکندن فعالان کارگری گسترش حرکات کارگری را مهار کند. اما علیرغم اقدامات خشن و سرکوبگرانه رژیم، فشارهای ناشی از فروپاشی اقتصادی، جهش نرخ تورم و سقوط آزاد قدرت خرید و همراه با آن گسترش فقر و فلاکت و آسیب های عمیق و مرگ آور همه گیری کرونا، جوشش مداوم حرکات کارگری ضرب آهنگ خودگستری حرکات کارگری را در سیاه ترین شرایط اقتصادی، اجتماعی و پتک مداوم سرکوب حفظ کرده است. با این وصف در عرصه مقابله با سرکوب فعالان کارگری نیز شاهد افزایش موارد موفق اقدامات حمایتی و اعتصابات کارگران برا ی آزادی فعالان کارگری دستگیر شده هستیم.

تشکل های کارگری در سال گذشته علیرغم فشارهای ناشی از سرکوب، تلاش های رژیم برای تضعیف تشکل های موجود از طریق ایجاد شکاف در آن ها، استقلال و اتکاء به خود را حفظ کردند و تشکل هائی نظیر شوراهای اسلامی کار که ستون پنجم امنیتی رژیم در میان کارگران هستند هر چه بیشتر منزوی شدند.

مطالباتی که در اعتراضات بخش های گوناگون جنبش کارگری مطرح شده است هر یک حلقه ای هستند که زنجیر کارپایه مشترک اعتراضات کارگری را تشکیل داده و مطالبات کانونی جنبش در شرایط حاضر را تشکیل می دهند که مهم ترین آنها که از درون جنبش های جاری کارگری مطرح شده است عبارتند از:

  • پرداخت فوری همه حقوق های معوقه درهمه بخش های اقتصادی
  • متناسب کردن حقوق و دستمزدها با نرخ تورم و خط فقر
  • الغاء همه شرکت های پیمان کاری، پایان دادن به پدیده قراردادهای پیمانی، سفید امضاء و تبدیل استخدام های موقت، غیررسمی و سیاه به قرادادهای دائم با مزایای کامل همراه با بیمه های اجتماعی
  • الغاء خصوصی سازی ها و واگذاری اداره کارخانه ها به کارگران برای اداره بنگاه ها از طریق تعاونی های تولید با کمک دولت
  • آزادی تشکل های کارگری و حق اعتصاب، آزای های بی قیدوشرط سیاسی
  • آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی، الغاء مجازات اعدام
  • تضمین پوشش بیمه سلامت و درمان همگانی، با کیفیت و برابر که تامین و تزریق واکسن کرونا یکی از الزامات اساسی آن می باشد. همراه با پوشش جامع تامین اجتماعی شامل بیمه بیکاری، تامین حداقل معیشت، آموزش در همه سطوح، تامین مسکن اجتماعی و حمل و نقل عمومی
  • رفع همه تبعیض های جنسیتی، ملی، مذهبی و فرهنگی !

پیکارهای کارگری مسلماً هنگامی می توانند موثرتر راه را برای موفقیت های بیشتر اعتراضات جاری بگشایند که اتحاد از پائین میان تشکل های مستقل کارگری زمینه را برای اقدامات هماهنگ و سراسری همه بخش های طبقه کارگر ازطریق تاکتیک جبهه واحد کارگری را فراهم سازد. این امر مسلماً مستلزم گسترش هرچه بیشترهمکاری تشکل های کارگری در میان هر بخش از جنبش کارگری و اقدامات سراسری و هماهنگ میان بخش های گوناگون آن خواهد بود.

مقابله با گسترش پاندمی کرونا که خطر مرگبار آن بویژه بر مزد و حقوق بگیران و به حاشیه رانده شدگان سایه انداخته، اهمیت حیاتی نظام تامین اجتماعی جامع و همگانی را اکنون به مسئله مرگ و زندگی مبدل ساخته و امروز دیگر نقش بیمه همگانی و با کیفیت سلامت و درمان برای مقابله با پاندمی کرونا ونیز بیمه بیکاری و تامین معیشت برای اجرای موثر قرنطینه بر کسی پوشیده نیست. جنبش کارگری می تواند با طرح مطالبه تامین اجتماعی جامع و همگانی به پیشتاز یکی از حیاتی ترین درخواست های اکثریت عظیم کشور و از جمله توده های به حاشیه رانده شده طبقه و بویژه جوانان این اقشار مبدل شود.

سازماندهی توده ای طبقه کارگر بدون رفع تبعیض های جنسیتی، ملی، مذهبی و فرهنگی ممکن نیست زیرا طبقه کارگر از طریق برابری همه اجزاء تشکیل دهنده خود می تواند به کنشگر دگرگونی های اجتماعی و سیاسی مبدل شود. در همین عرصه است که مقابله فعال، شفاف و قاطع با همه تبعیض های جنسیتی علیه زنان ایران، تبعیض های ملی، مذهبی و فرهنگی توده عظیم زحمتکشانی که طبقه کارگر متنوع و رنگارنگ ایران را تشکل می دهند، می تواند ضامن اتحاد طبقاتی صفوف طبقه کارگر ایران باشد. بنابراین جنبش کارگری باید نقش پیشگامی خود را در مقابله با این تبعیض ها برای هموار کردن وحدت صفوف خود ایفاء کند.

بحران زیست محیطی که خود را بویژه در بحران کمبود آب نشان میدهد جنبش دهقانی در کشور را به شکل فعال وارد صحنه مبارزه با سیاست های ویرانگر جمهوری اسلامی ساخته است که حاصل نه فقط ویرانی اقتصاد کشاوزی بلکه امواج بزرگ مهاجرت ها و گسترش انفجاری حاشیه نشینی می باشد. مقابله با این بحران بدون مقابله با استفاده غیر مسؤولانه و تبه کارانه از آب در کشور و بدون تجدید ساماندهی سراسری کشاورزی، راه به جایی نخواهد برد. در این میان زندگی و سرنوشت توده های وسیع کشاورزان و زحمتکشان روستاهای ما در میان است، همچنین سرنوشت کشاورزی با سرنوشت کالاهای دستمزدی، که در سطح زندگی طبقه کارگر نقش حیاتی دارد، و بنابراین از اهمیت طبقاتی ویژه ای برخوردار است. همه این ملاحظات ایجاب می کنند که جنبش کارگری با پی گیری هر چه بیشتری در مبارزات زیست محیطی مردم ایران نقش کلیدی و پیشگام ایفاء کنند.

جنبش کارگری ایران در یکی از سیاه ترین سالیان حاکمیت جمهوری اسلامی ترازنامه غرورانگیزی از پیکار و تجربه اشکال جدید از مبارزه را به ثبت رسانده است و به فعال ترین جنبش در صحنه و به جنبش امید برای رهائی مردم ایران مبدل شده است.

با چرخش قرن هجری و ورود به قرن جدید، جنبش کارگری ایران نیز یکصد سال مبارزه را همراه با فراز و فرودهای بیشمار پشت سر نهاده است. در اولین ماه مه قرن جدید، یاد همه فعالان کارگری یکصد سال گذشته، که برای جنبش کارگری ایران از زندگی و جان خود مایه گذاشته اند، را گرامی می داریم. تلاش های این آسمان پرستاره و میراث رزمنده آنها اکنون در شکوفه های موج نوین جنبش کارگری ایران به بارنشسته و نوید تغییر برای دنیای جدید را میدهد. نام و خاطره آنها جاوید

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%d9%84-%db%b1%db%b4%db%b0%db%b0/feed/ 0 6110
بیانیه ی جمعی از فرزندان اعدام شدگان دهه شصت و قتل عام تابستان شصت و هفت http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%db%8c-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%db%8c-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%87/#respond Mon, 26 Apr 2021 09:06:32 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6102 خاوران تاریخ مشترک تمام حذف‌شدگان و مبارزان راه عدالت و آزادی

بگذارید تصویری از یک گورستان دسته جمعی به شما بدهیم.

تابستان ۱۳۶۷، جایی دور افتاده در جنوب شرقی تهران. دستان لرزان اما جستجوگر خانواده‌ها، خاک نمناک را کنار می‌زنند. نیازی به حفاری عمیق نیست. پیراهن چهارخانه آبی، یک دست کنار سر آن دیگری و پایی بر سینه‌ی دیگری. اینجا خاوران است، یکی از بزرگترین گورستان‌های دسته جمعی ایران. هزاران زندانی سیاسی اعدام شده در دهه ی شصت و بیشتر اعدامیان کشتار دسته جمعی تابستان ۱۳۶۷ در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شده‌اند.

از آن روز تا به امروز، قدم‌ها و سرودهای خانواده‌های اعدامیان بود که علی‌رغم ارعاب و سرکوب و با امید و آرمان دادخواهی، خاوران را زنده نگاه داشتند و بر یک پرسش پافشاری کردند: اجساد اعدامیان، پدران، مادران، خواهران، برادران و فرزندان ما کجا هستند؟

در طی چند روز گذشته چندین قبر جدید در محل گورهای دسته‌جمعی خاوران حفر شده‌اند. این اولین بار نیست که حکومت جمهوری اسلامی تلاش می‌کند بقایای جنایاتش در سال های دهه ۶۰ و قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷ را بپوشاند و به فراموشی تاریخ بسپارد.

ما فرزندان اعدامیان سال های دهه ۶۰ و قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷ ادامه دهنده همان راهی هستیم که مادران، پدران و همسران دادخواه بیش از ۳۰ سال طی کرده و بسیاری از آنان دیگر در میان ما نیستند.

خاوران نه تنها جغرافیای ما بلکه تاریخ مشترک تمام حذف‌شدگان و مبارزان راه عدالت و آزادی است. ما از مردم ایران درخواست می‌کنیم تا نسبت به این تعرض به اجساد خاک شده در خاوران خاموش نمانند. ما هم سرنوشت هستیم چرا که رهایی همچون دادخواهی امری جمعی است.

همچنین از جامعه بهائیان که خود سالیان طولانی است درد خاکسپاری بدون احترام را چشیده‌اند، می‌خواهیم به تعرض به اجساد، خاطرات و تاریخ اعدامیان دهه‌ی ۶۰ که خواسته‌ی نیروهای امنیتی است تن ندهند.

ما تا روشن شدن وضعیت اجساد اعدام شدگان پنهانی سال ۱۳۶۷ هر تغییری در این خاک را محکوم می‌کنیم. پرچم دادخواهی ما تا همیشه برافراشته خواهد بود.

آذرمیدخت الهی، پرویز الهی، اعدام تابستان ۶۷
آیدین اخوان، فرزند ناصر اخوان، اعدام تابستان ۶٧
بنفشه رضاییان، فرزند رسول رضاییان، اعدام تابستان ۶۷
بهاران یگانه، فرزند حسام یگانه، اعدام تابستان ۶۷
بهاره منشی رودسری، فرزند عباسعلی منشی رودسری اعدام تابستان ۶۷
بیژن منشی رودسری، فرزند عباسعلی منشی رودسری، اعدام تابستان ۶۷
بیژن میثمى، فرزند سید مرتضى میثمى، کشته‌ شده شکنجه تابستان ۶٣
پرند میثمى، فرزند سید مرتضى میثمى، قربانى شکنجه تابستان ۶٣
پژاره حیدرى، فرزند پرویز حیدرى، اعدام ۶۵
س. ق، فرزند حسین قاسم نژاد، اعدام تابستان۶۷
سارا دیانک شوری، فرزند محمد حسن دیانک شوری، اعدام تابستان ۶۷
سعید عصمتی ، فرزند رضا عصمتی، اعدام تابستان ۶۷
سیاوش جباری مستحسن، فرزند جلیل جباری مستحسن، اعدام تابستان ۶۷
شکوفه منتظری، فرزند حمید منتظری، اعدام تابستان۶٧
شورا مکارمی، فرزند فاطمه زارعی، اعدام تابستان ۶۷
کرامت مهدى زاده ، فرزند على مهدى زاده، اعدام ۶۲
گلناز خواجه گیری، فرزند حمید خواجه گیری، اعدام تابستان ۶٧
ل.د. ، فرزند حمید دریاباری، اعدام تابستان ۶۷
م. خ و گ .خ ،فرزندان خشایار (فرامرز) خواجیان – اعدام تابستان ۶۷
مریم گلپایگانی، فرزند محمدرضا گلپایگانی، اعدام تابستان ۶۷
مهدی شبانی، فرزند علی شبانی، اعدام تابستان۶٧
مهرگان کاظمی، فرزند سعید کاظمی، اعدام تابستان ۶۷
مهرنوش اشترانی، فرزند سلطان علی اشترانی، اعدام فروردین ۶۲
مینا دیانک شوری، فرزند محمد حسن دیانک شوری، اعدام تابستان ۶۷
مینا گلپایگانی، فرزند محمدرضا گلپایگانی، اعدام تابستان ۶۷
ن.ن. ،فرزند حسن نوربخش، اعدام تابستان ۶۷
نسترن صوفی سیاوش، فرزند فرامرز صوفی سیاوش، اعدام تابستان ۶۷
یاسمن صوفی سیاوش، فرزند فرامرز صوفی سیاوش، اعدام تابستان ۶۷
و برخی دیگر از فرزندان اعدام‌شدگان سیاسی دهه‌ی ۶۰

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%db%8c-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%87/feed/ 0 6102
به حمایت از قربانیان سرکوب در «مثلث خونین» برخیزیم! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%b1%da%a9%d9%88%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ab%d9%84%d8%ab-%d8%ae%d9%88%d9%86/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%b1%da%a9%d9%88%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ab%d9%84%d8%ab-%d8%ae%d9%88%d9%86/#respond Mon, 01 Feb 2021 14:03:15 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6016 اعدام های جنایتکارانه و بی سر و صدا در بلوچستان، در یک ماه اخیر، جان ۱۶ هموطن بلوچ مان را گرفته است. موج دستگیری های فعالان مدنی ، اجتماعی، فرهنگی ، مدافعان محیط زیست و دانشجوئی در کردستان، در چند هفتۀ اخیر حالا به رقم ۷۶ نفر رسیده است. تشدید فشار بر زندانیان عرب در خوزستان آنچنان بالا گرفته که ۵ زندانی سیاسی عرب به نام‌های حسین سیلاوی، علی خسرجی، علی مطیری، علی مجدم و جاسم حیدری که حکم اعدام دریافت کرده‌اند، در روزهای گذشته در اعتراض به این حکم ناعادلانه و همچنین به ‌دلیل شرایط نامطلوب زندان شیبان اهواز، با دوختن لب‌هایشان دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

مثلث خونین کردستان، خوزستان و بلوچستان به عنوان مناطق ملی، در طول حاکمیت جمهوری اسلامی با سرکوبی خشن تر و بیرحمانه تر از سایر مناطق کشور روبرو بوده است. زندان های این استان ها، شکنجه گاه ها و کشتارگاه های بی حساب و کتاب و وحشیانه تری بوده اند. خشونت به کار رفته در سرکوب مردم این استان ها نه تنها از نفرت ملی حاکمیت اسلامی نسبت به این مناطق ناشی می شود، بلکه کینۀ مذهبی ضد سنی ها (در کردستان و بلوچستان) نیز بر آن افزوده شده و این همه با چاشنی خوی سرکوبگر و ددمنش حاکمان جمهوری اسلامی در سرکوب آزادی خواهان و حق طلبان و عدالت جویان سراسر کشور همراه می گردد. چنین تلفیقی از نفرت ضد ملی، کینۀ مذهبی و خوی سرکوبگرانۀ ضد آزادی، در طول چهل سال اخیر در این استان های سرزمین ما، خون ها ریخته و جنایت ها سازمان داده است. تنها در آبان ماه ۹۸ شاهد حمام خون در نیزارهای ماهشهر بوده ایم.

امروز حاکمیت اسلامی زیر ناتوانی هایش در تامین حداقل های زندگی مردم، فضاحت اش در حفظ جان مردم در شرایط کرونائی؛ رسوائی اش در تامین حتی برق خانوارهای کشور و جنایت اش در آلوده سازی هوای تنفسی مردم و ورشکستگی اقتصادی اش، کمر خم کرده و مهمل بافی می کند و از این رو با ترسی هولناک از شورش مردمی روبرو شده است. همین ترس است که حاکمیت را به صرافت یک پارچه سازی قدرت و به کارگیری مشت آهنین کشانده و برای ترساندن مردم به دسستگیری های گسترده بویژه در مناطق ملی روی آورده است. جوانان و فعالان کرد و عرب و بلوچ قربانی سخت ترین شکنجه ها و ددمنشی ها و بیشترین اعدام ها می شوند تا مردم سراسر کشور مرعوب حاکمیت رسوا و آبروباخته شوند و دست از پا خطا نکنند.

اما مردمی که خیزش های شکوهمند دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ را آفریدند و ستون های حاکمیت استبداد دینی را بشدت لرزاندند، کارگرانی که در هپکو و فولاد و هفت تپه و شرکت واحد از حداقل های زندگی و کارشان جانانه دفاع می کنند و بازنشستگانی که فریادشان از این بیداد حکومت جهنمی را به گوش همگان می رسانند، از این جنایات رژیم در مناطق ملی نه تنها مرعوب نمی شوند بلکه دوشادوش و در همبستگی با خواهران و برادران هموطن خود در این استان ها، از حق آن ها برای تعیین سرنوشت شان قاطعانه دفاع خواهند کرد. امروز بیش از پیش روشن شده که برای درهم کوبیدن کاخ استبداد دینی و سلطه استثمارگر سرمایه تحت حمایت عبای روحانیت حاکم، همبستگی کارگران ، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، دانشجویان، مبارزان حقوق ملی و دیگر اقلیت های مذهبی، فرهنگی و جنسیتی، مدافعان حفظ محیط زیست و کوشندگان برابر حقوقی زنان و مردان یک ضرورت تام و تمام است.

اردوی کار و زحمت، اعدام جوانان بلوچ، دستگیری های فعالان کرد و فشار بر زندانیان عرب را به شدت محکوم می کند. دگر خواهان وتمام کسانیکه بقای خود را نه در حذف اقلیت ها که در بقاء و نشاط همه جانبه آنها میبینند، ضمن دفاع از حق تعیین سرنوشت ملیت های تحت ستم در کشور از حقوق شهروندی تک تک هموطنان مان قاطعانه دفاع می کند و از همه آزادی خواهان و برابری طلبان تقاضا دارد اجازه ندهند سرکوب هموطنان مان درکردستان، خوزستان و بلوچستان در سایه سکوت خبری و رسانۀ ای انجام گیرد. وقتی اعتراض سراسری به سیلی زدن یک نماینده مجلس اسلامی بر صورت یک سرباز، آن نمایندۀ قلابی مجلس فرمایشی را به معذرت خواهی وامیدارد و به ارکان حکومت فشار می آورد، اعتراض سراسری به فشار و سرکوب هموطنان مان در مناطق ملی نیز می تواند تیغ برهنه سرکوب را کند سازد. نباید به حاکمیت اسلامی اجازه داد بی محابا هموطنان مان کرد و عرب و بلوچ مان را چنین وحشیانه مورد تهاجم پلیسی ـ امنیتی قرار دهد

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%b1%da%a9%d9%88%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ab%d9%84%d8%ab-%d8%ae%d9%88%d9%86/feed/ 0 6016
حزب توده: فرجام یک رسوایی http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%aa%d9%88%d8%af%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%ac%d8%a7%d9%85-%db%8c%da%a9-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d8%a7%db%8c%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%aa%d9%88%d8%af%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%ac%d8%a7%d9%85-%db%8c%da%a9-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d8%a7%db%8c%db%8c/#respond Sun, 31 Jan 2021 13:45:58 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=6010 محمد رضا شالگونی

دستگیری و مخصوصا ندامت گویی های تلویزیونی رهبران حزب توده، در چند ماه گذشته این حزب و سرنوشت آنرا به یکی از مسائل مهم و بحث برانگیز سیاست ایران تبدیل کرده. همه جریانهای سیاسی کشور نسبت به این ماجرا واکنش نشان داده اند و بسیاری آشکارا یا بطور ضمنی، آنرا حادثۀ سیاسی مهمی تلقی کرده اند. در سطح بین المللی نیز ماجرا بازتاب گسترده ای داشته است. واکنشهای این همه جریان سیاسی با بینش ها و منافع مختلف و حتی غالبأ متضاد خود گویا ی اهمیت ماجراست. اما همه آنها که مبارزه سیاسی در ایران را با تلسکوپ نظاره نمیکنند و بی واسطه در آن شرکت دارند خوب میدانند که بازتاب و اهمیتی که این ماجرا پیدا کرده با نفوذ توده ای و قدرت سازمانی حزب توده هیچ تناسبی ندارد. نکته شایسته تامل و همچنین آموختنی این است که غیر قانونی شدن و سرکوب حزبی کوچک با قدرت سازمانی ناچیز و نفوذ توده ای بسیار ناچیزتر، آنهم در کشوری که قرار گرفتن پیکرهای نیمه جان شکنجه دیده و مثله شده دهها مبارز انقلابی در برابر جوخه های اعدام، جزئی از مراسم عادی روزانه در زندانهای حکومتی است، چرا بازتابی اینچنین گسترده می یابد؟ با دقتی در ویژگی حزب توده پاسخ این سوال رامیتوان دریافت. باید توجه داشت که حزب توده صرفأ یک سازمان سیاسی نیست بلکه علاوه برآن و مهمتر از آن، این حزب در عرصه سیاست ایران یک نماد سیاسی هم هست. بی تردید این نماد سیاسی چیزی معلق در هوا نیست بلکه تنها در وجود یک سازمان سیاسی میتواند تداوم داشته باشد، وبه این لحاظ هم نمیتوان دو رویه حزب توده، یعنی حزب توده بمثابه یک سازمان سیاسی و حزب توده بمثابه یک نماد سیاسی را بی ارتباط با هم بررسی کرد. اما با دقیق شدن در هر کدام از این دو رویه بهتر میتوانیم جایگاه حزب توده را در عرصه سیاست ایران بشناسیم.

حزب توده همچون یک سازمان سیاسی

حزب توده سازمانی است با یک تاریخ چهل ساله. اگر از پانزده سال اول این تاریخ، که حزب توده با نفوذ گسترده و قدرت سازمانی زیاد عامل مهمی در صحنه سیاست ایران بوده بگذریم، این حزب بمثابه یک سازمان سیاسی هرگز نه در سیاست ایران وزنی درخور توجه داشته و نه بخصوص در جنبش انقلابی و توده ای سهمی. بیست سال تمام سازمانهای حزب توده در داخل چنان موریانه خورده و زیر کنترل ساواک بودند که رژیم شاه عملأ از آنها همچون تله شکاری برای گیر انداختن انقلابیون و شناسایی محافل و گروههای سیاسی مخالف دیکتاتوری استفاده میکرد، و رهبری حزب توده در خارج از کشور آنچنان از اوضاع پرت بود که تا آخر نتوانست به نفوذ سیستماتیک ساواک در درون سازمانهایش پایان بدهد. بی اغراق در تمام این مدت، موجودیت حزب توده فقط در سخن پراکنی های فرستنده رادیویی )”پیک ایران”( که در اروپای شرقی مستقر بود، خلاصه میشد. سخن پراکنی هایی آنچنان بیگانه با مسائل مبارزه طبقاتی در ایران، که در جنبش انقلابی و توده ای گوشی برای شنیدن آنها پیدا نمیشد. اما فقدان اعتبار توده ای این حزب هرگز به اندازه دوره انقلاب مشهود نبوده است. در دوره ای که جنبش طوفانی توده ها سازمانهای سیاسی متعددی بوجود آورد و مخصوصا سازمانهایی که در دوره دیکتاتوری شاه جنگیده بودند، یکشبه به سازمانهای توده ای پر اعتباری تبدیل شدند که میتوانستند با هر دعوت صدها هزار نفر را بسیج کنند، حزب توده با تمام “عصا و ید بیضایش” هرگز نتوانست از حد یک سازمان سیاسی کوچک فراتر برود، سازمانی کوچک در حد همانهایی که حود غالبأ “گروهک” شان مینامید. “گروهکی” با منابع مالی بسیار قابل توجه، با کادرهای با تجربه چهل سال به بالا و گروهایی از قلم بدستان و با نشریات متعدد و البته بی خواننده یا کم خواننده ( جالب است که “مردم” ارگان حزب توده روزانه منتشر میشد، در حالیکه “کار” ارگان سازمان فدائی هفتگی منتشر میشد و “مجاهد” ارگان سازمان مجاهدین فقط برای مدت کوتاهی روزانه منتشر شد) و در عین حال با یک بد نامی توده گیر. اگر بشود مفهوم ” ضد قهرمان” را در مورد سازمانهای سیاسی بکار گرفت، حزب توده در این چند ساله دوره انقلابی براستی “ضد قهرمان” درام سیاسی ایران بوده است. حزب توده در چند ساله دوره انقلاب مسلمأ نتوانست نفوذ و اعتبار توده ای پیدا کند، اما بد نامی و رسوایی توده ای، چرا ؛ سازمانی که طرفداران رژیم اسلامی حتی یک لحظه سوء ظن و نقرتشان را نسبت به آنان پنهان نکردند و حتی یکبار بی تحقیر و توهین از آن نام نبردند، سازمانی که برای مخالفان و دشمنان رژیم اسلامی نیز همچون “طاعونی” ، “خیانت کار” و “جاسوس دشمن” بود.

براستی و بی مبالغه میتوان گفت که حزب توده در چند ساله دوره انقلاب سازمان سیاسی کوچکی بوده با بدنامی و بی آبرویی توده گیر و گسترده. و این نفوذ در قلمرو رسوائی البته تصادفی نبود، بلکه حاصل تلاش شبانه روزی رهبران نابغه حزب در این دوره چند ساله بود. وقتی اینها در روزهای طوفانی بعد از فرار شاه، از سفری بیست و پنج ساله به ایران بازگشتند، نه چیزی داشتند به مردم بگویند و نه کسی جربزه ای در آنها سراغ داشت تا بدنبالشان برود. با سوابق بی نیاز از توصیف شان در هیاهای انقلاب بیشتر به جذامیان سیاسی میمانستند تا رهبران توده ها. و ظاهرأ خود که بهتر از هر کس بر این حقیقت واقف بودند، برای مقبولیت یافتن، صلاح در آن دیدند که به دامن “امام خمینی” بیاویزند. با جسارتی نفرت انگیز و بهت آور اعلام کردند که میان سوسیالیسم علمی و اسلام انقلابی امام خمینی هیچ اختلاف سیاسی وجود ندارد. اما شعار اتحاد ” سوسیالیسم علمی” و ” اسلام انقلابی امام خمینی” هر قدر که برای دیگران حیرت آور و هضم ناشدنی بود، همانقدر هم برای فقهای حاکم، که اگر هیچ چیز را هم نشناسند ” اسلام انقلابی امام خمینی” را خیلی خوب میشناسند، سوء ظن برانگیز بود؛ و حزب توده در تمام دوره بعد از قیام، همرا این شعار، مضحکه همگان شد. با ماجرای اشغال سفارت که خمینی مستقیمأ با دولت آمریکا شاخ به شاخ شد، رهبران حزب توده “پیروان خط امام” را کشف کردند و حتی بخودشان هم باوراندند که از طریق این “پیروان خط امام” میتوان به اتحاد ” سوسیالیسم علمی” و ” اسلام انقلابی امام خمینی” جامۀ عمل پوشاند. وارفتن جنبش چپ در قبال مانور “ضد امپریالیستی” خمینی و ملحق شدن پاره ای از کادر های امشی خورده سازمانهای چپ ایران، برای خیلی ها واز جمله برای خود رهبران حزب توده این توهم را بوجود آورد که گویا یخ “جبهه متحد خلق به رهبری امام خمینی” دارد میگیرد. اما چنین جبهه ای به هزار و یک دلیل جزو ناممکن ها بود. اولین دلیلش اینکه “امام خمینی” تحت هیچ شرایطی حاضر نبود دامنش را بیالاید و کفار و ملحدین را زیر عبایش پناه بدهد. چاپلوسی های ذلت بار و تهوع آور حزب توده بی ثمر ماند. اسلامیان و اسلام پناهان، حزب توده را آنچنان بی قدر میدانستند که حاضر نشدند به دعوتهای مکررش برای تشکیل “جبهه متحد خلق” حتی پاسخ منفی بدهند. حزب توده مجبور شد برای اثبات وفاداری خود به جمهوری اسلامی، برای “سپاه پاسداران” و “دادگاههای انقلاب” جاسوسی هم بکند و حتی برای آنها در شکار مبارزان انقلابی پادوئی بکند، اما همه اینها بی فایده بود و هر چه داد نتوانست دل آنها را بدست آورد. عده ای از چپ های واخورده به حزب توده ملحق شدند و این در حالی بود که کارگران و زحمتکشان بصورت توده ای و با سرعتی فزاینده از خمینی روی می گرداندند. بنابراین الحاق عناصر بی رمق سازمانهای چپ به صفوف حزب توده، برای این حزب حاصلی جز نفرت توده ای ببار نیاورد. تلاشها و تاکتیک های نبوغ آسای رهبران حزب توده بجای آنکه برای این حزب نفوذ و اعتباری توده ای ببار آورد، آنرا به پناهگاه فراریان از زیر پرچم انقلابی تبدیل کرد. سازمانی کوچک که بیش از آنکه یک سازمان سیاسی باشد، همدست و پادو بی جیره و مواجب حکومت شکنجه و ظلمت فقها شده بود. در این دوره حزب توده تصمیم گرفته بود به هر قیمت که شده یک سازمان “قانونی” بماند برای اینکه در چهارچوب قانونیت حکومت الهی فقها بگنجد. حتی برنامه اش را کنار گذاشت و در برنامه جدید، جز یک عبارت رنگ پریده از ترس “دادستانی انقلاب” (با این مضمون که هدف نهائی حزب ما رسیدن به جامعه سوسیالیستی است!) حتی اشاره ای به سوسیالیسم وجود نداشت و جالب تر آنکه از ترس “دادستانی انقلاب” از اصول دین حزب توده، یعنی ضرورت پیوند با اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیست نیز سخنی بمیان نیامده بود! و وقتی با وجود تمام این تلاشها، “دادستانی انقلاب” نشریات اصلی حزب توده و از جمله “نامه مردم” را ممنوع اعلام کرد، حزب توده از ترس آنکه مبادا خشم حکام شرع بر انگیخته شود، از انتشار مخفی یا به اصطلاح “غیر قانونی” روزنامه اش تا آخر خودداری کرد. شاید برای خیلی ها باورکردنی نباشد ولی حقیقت این است که حزب توده در این دوره سازمان زیر زمینی قابل توجهی نداشت و نمیتوانست داشته باشد. همه آنها که از ترکیب و کیفیت سیاسی اعضا و هواداران حزب توده و اشکال و ارتباطات سازمانی آنها مختصر اطلاعی دارند، خوب میدانند که با آن طرح و مصالح نمیتوان در برابر رژیم جمهوری اسلامی، سازمانی زیر زمینی بوجود آورد. حزب توده حتی اگر هم میخواست نمی توانست خود را زیر زمینی کند. حزب توده برای زیر زمینی شدن تنها یک راه داشت و آن این بود که رهبران، اعضا و هواداران را رها کنند و در بروند! و ظاهرا برای اینکار هم خیلی دیر جنبیده بودند.

حزب توده همچنان یک نماد سیاسی

اگر حزب توده بمثابه یک سازمان سیاسی در عرصه سیاست ایران نیروی در خور توجهی نیست، بمثابه یک نماد سیاسی، نه تنها حالا بلکه در تمام طول تاریخ چهل ساله اش معنای مهمی داشته است. معنای این نماد سیاسی به مختصرترین تعریف چنین است: ترجمه دیپلماسی اتحاد شوروی به زبان فارسی. این نماد سیاسی نتیجه یک سوء تفاهم و یا ساخته و پرداخته تبلیغات دولتهای امپریالیست و مرتجعین داخلی نیست، بلکه انعکاس واقعی رابطه سیاست های حزب توده با فراز و فرودهای دیپلماسی اتحاد شوروی است. افراد نادری را در ایران میتوانید پیدا کنید که نام حزب توده را شنیده باشند و آن را نماد دیپلماسی اتحاد شوروی در ایران ندانند. و البته طبیعی است که دستگاههای تبلیغاتی دولتهای امپریالیست و مرتجعین داخلی و همه دشمنان شوروی از این حقیقت بهره برداری سیاسی می کنند و اگر نکنند عجیب است. حزب توده در تمام طول تاریخ چهل ساله اش با این نماد سیاسی هویت یافته و خود را شناسانده است و بمثابه یک سازمان سیاسی، همیشه حامل و پاسدار این نماد سیاسی بوده و بدون آن فهم تقریبأ هیچ یک از سیاستها و موضع گیری های حزب توده ممکن نیست. میشود گفت مشکل حزب توده در بخش اعظم تاریخ چهل ساله اش این بوده که بمثابه یک سازمان سیاسی پیکر آنچنان نحیفی داشته که نمی توانسته این نماد را در صحنه سیاست ایران بر پا نگهدارد و ناگزیر خود را به هر دری می زده است: از همکاری با تیمور بختیار توسط پناهیان گرفته تا امید بستن به دمکراسی شاهانه، راه رشد غیر سرمایه داری شاهانه و یا پادوئی برای حکام شرع دادگاههای انقلاب اسلامی و الی آخر. به این اعتبار حزب توده را نمی توان در معنای متداول کلمه یک سازمان سیاسی نامید. حزب توده بیش از آنکه با یک برنامه سیاسی حرکت کند و حرکتش را در وهله اول با در نظر گرفتن پارامتر های سیاسی- طبقاتی داخلی تنظیم کند، با نوسانات و مقتضیات دیپلماسی خارجی حرکت میکند. بی توجه به این حقیقت بسیاری از غرایب حرکات سیاسی حزب توده را در طول تاریخ طولانی اش نمیتوان توضیح داد. مثلا اگر حزب توده در مقابل سپهبد رزم آرا نرمش نشان میدهد و در مقابل دکتر مصدق پرخاش های تند و تیزی دارد، دلیلش این است که دیپلماسی اتحاد شوروی دولت دکتر مصدق را راهگشای نفوذ امپریالیسم آمریکا در منطقه ارزیابی میکند و در مقابل پیشروی امپریالیسم آمریکا، نوعی کنار آمدن با امپریالیسم ضعیف را، که انگلستان باشد، لازم میداند. نتیجه این میشود که حزب توده، بی توجه به جنبش گسترده توده ای که برای ملی کردن نفت به حرکت درآمده و بی توجه به پیکارهای طبقاتی عظیمی که همه چیز به پیروزی در آنها بستگی دارد، در مقابل دولت “انگلیسی” رزم آرا نرم نرمک راه میرود ودر مقابل دولت مصدق بعکس. حزب توده نه تنها یک سازمان در معنای متداول کلمه نیست، بلکه یک حزب سازشکار، اپورتونیست ویا رویزیونیست هم در معنای متداول کلمات نیست. زیرا نمیتوان منکر شد که یک حزب اپورتونیست در هر حال یک سازمان سیاسی است، با برنامه معین و با تکیه بر نیروهای معین. در حالیکه حزب توده سازمانی است سوار بر نوسانات و مقتضیات یک دیپلماسی خارجی. مثلا آیا برنشتین حاضر می شد در مقابل قیصر تن به آن چاپلوسی بدهد، که کیانوری در چند سال گذشته در مقابل خمینی از خود نشان داد؟! از سوی دیگر همین کیانوری در صورتی که فرصتی گیر بیاورد و دیپلماسی اقتضا کند، یکشبه میتواند به بلانکیست دو آتشه ای تبدیل شود. و یا اگر بنحوی به قدرت برسد، ممکن است چنان دمار از روزگار همین “روحانیت مبارز” در آورد که جنبنده ای دستار به سر بر روی خاک ایران زمین پیدا نشود. و فقها و خبرگان شرع انور نیز همچون دیگران، این خصوصیات حزب توده را میشناسند. به این ترتیب، از مرتجعین و سلطنت طلبان گرفته تا کمونیستها و نیروهای انقلابی، همه، بیش از آنکه حزب توده را همچون یک سازمات سیاسی بنگرند، همچون یک نماد سیاسی مینگرند.

طبیعی است که حزب توده با این عنوان در صحنه سیاست ایران اهمیت دارد. و فقط در این رابطه است که اهمیت و مضمون سیاسی سرکوب حزب توده و رهبران آن را بدرستی میتوان ارزیابی کرد. و اکنون حکومت اسلامی، حزب توده را سرکوب میکند و مهمتر از آن، آوازه انداخته و این را فتح بزرگی برای “اسلام” می نامد وتا می تواند در بزرگ جلوه دادن آن میکوشد ( برای نمونه به یاد بیاورید که شخص خمینی پیامی ویژه به مناسبت این “پیروزی” صادر کرد وآن را حاصل امداد های غیبی به حکومت اسلامی نامید! ). چرا؟ همانطور که گفتیم حزب توده، در تمام چند سال گذشته، سازمان کوچکی بیش نبوده، قدرت سازمانی در خور توجهی نداشته، و به جهت نفوذ توده ای، نه میان طرفداران خمینی راهی داشته و نه میان دشمنان و مخالفین خمینی آبرویی. حزب توده اگر به فرض غریب و حتی محال، علیه رژیم اسلامی توطئه هم می چید، ابعاد کارش قاعدتأ نمیتوانست از قدرت سازمانی و دامنه اعتبار توده ای آن، خیلی فراتر برود. در چنان صورتی، اگر سرکوب حزب توده قابل فهم باشد، بزرگ نمایی آن از طرف حکومت اسلامی – حکومتی که اخبار عظیم ترین تکانهای سیاسی را با وقاحتی گوبلزوار می پوشاند و یا پاک وارونه میکند – نامفهوم می ماند. اما داستان جاسوسی برای شوروی، که رهبران شرکت کننده در ندامت گویی های تلویزیونی هم با بیشترین زبونی آن را پذیرفتند، چیزی است در حد بسیاری از “افشاگری ها” و مصنوعات کارگاه سند سازی حکومت اسلامی و “اعترافات” کسانی که در برابر “تعزیرات شرعی” ـ الحق شکنجه های حیوانی ساواک شاهنشاهی را رو سفید ساخته ـ به اصطلاح “می بُرند” و به زانو در می آیند. آنچه حکومت اسلامی در سند سازیها، افشاگری ها و اعتراف گیری هایش میگوید این است که اکثریت قریب باتفاق مخالفانش جیره بگیران و جاسوسان قدرتهای خارجی هستند. بعضی از اینها در آن واحد، کارگزار شوروی، آمریکا و اسرائیل … معرفی میشوند! و همین جا باید گفت که شیوه به اصطلاح “افشاگری” که به یک عنوان برای لجن مالی مخالفان تبدیل شده است، در فضای سیاسی ایران تنها در انحصار رژیم شکنجه و قصاص نیست، حزب توده خود در استفاده از این شیوه نه تنها مهارت شگفتی دارد بلکه یکی از مروجان و مرسوم کنندگان این شیوه است. و در همین چند ساله دوره انقلاب در همکاری نزدیک با کارگاه سند سازی برای لجن مالی بسیاری از جریان ها و عناصر انقلابی و مترقی، عرق ریز و پیگیر کوشیده است. صرفنظر از این جنبه قضیه، باز هم داستان جاسوسی معقول بنظر نمیرسد. بفرض که شوروی برای بدست آوردن اسرار دولتی رژیم اسلامی اقداماتی سازمان می داده، در آن صورت چرا این اقدامات را از مجرایی که به لحاظ اطلاعاتی مسلمأ آسیب پذیرترین و ضعیف ترین مجرا بوده، سازمان داده است؟ زیرا همه میدانند که بسیاری از گردانندگان دستگاههای تبلیغاتی رژیم اسلامی و همچنین دستگاههای تبلیغاتی دول غرب از قیام به اینسو دائما آوازه گری میکردند که حزب توده با رخنه در نهادهای دولتی، برای شوروی ها فعالیت اطلاعاتی انجام میدهد، و طبیعی آن است که چنین مجرایی از لحاظ اطلاعاتی کاملا آسیب پذیر و آلوده تلقی گردد. بعلاوه، بفرض که تمام ادعای رژیم اسلامی در مورد داستان جاسوسی درست باشد، باز هم شدت واکنش رژیم در این ماجرا در مقابل شوروی غیر قابل فهم می ماند. مثلا در مقایسه با ماجرای شهید محمد رضا سعادتی که رژیم برای چسباندن اتهام جاسوسی به سازمان مجاهدین خلق تلاش زیادی میکرد، میتوان دریافت که این بار برخورد رژیم با دولت شوروی تا چه حد تند و خصمانه است. رژیم اسلامی در این ماجرا بیش از همه می خواست پای دولت شوروی را بمیان کشد و آن را همچون مبتکر سلسله توطئه های گسترده ای علیه خود معرفی کند و در این میان حزب توده را بیش از هر چیز بمثابه نماد سیاست شوروی در ایران، به وسط معرکه کشانده است. سر و صدای عظیمی هم که رژیم در این ماجرا بپا کرده ، تنها در این رابطه قابل توضیح است؛ به بیان روشن تر، رژیم اسلامی با سرکوب حزب توده و با سر و صدا بپا کردن درباره آن می خواست با بیشترین صراحت، موضع خصمانه ویا دست کم، غیر دوستانه خود را با اتحاد شوروی نشان بدهد. اما چرا؟ پاسخ این سوال را در تناقضات رژیم اسلامی و در بن بستی که اینک در آن گیر افتاده است باید جستجو کرد.

رژیم اسلامی بوسیله همان بحرانی که بقدرت رسیده، تاکنون از تثبیت قطعی بازمانده است. یکی از مهمترین علل پیروزی های “ولایت فقیه” در دست یافتن به قدرت، در پس نشانی و سرکوب صفوف انقلابی ودر کنار زدن تمامی مخالفانش این بود که روحانیت توانست خرده بورژوازی خانه خراب سنتی، لایه های حاشیه تولید و بطور کلی بخش قابل توجهی از تهیدستان شهرها را همچون پر تحرک ترین تکیه گاه توده ای و نیروی تهاجمی خود بسیج کند. این لایه ها، در معرض بی واسطه ترین تاثیرات از هم گسستگی فاجعه بار اقتصاد ایران هستند و به این جهت چه در جریان شکل گیری انقلاب بهمن و چه پس از آن، عاصی ترین لایه های جامعه ما بوده اند، وبا عصیانی کور برای فرار از وضع فلاکت بار خود همه نشانه های نظم سرمایه داری را زیر حمله گرفته اند. روحانیت ( به علل متعدد ) توانست عصیان کور اینها را در خدمت خود بکار گیرد و این نیروی عظیم را همچون ستونهای حمله خود علیه صفوف انقلابی و دمکراتیک برانگیزاند. مصالح اصلی بسیاری از دسته های “حزب اللهی “، و همچنین به اصطلاح “نهاد های انقلابی” رژیم اسلامی از میان همین لایه ها فراهم آمده است. گرچه اینها متحدان منفعل روحانیت هستند و با بعبارت دیگر همچون سیاهی لشکر و ابزاروار در خدمت روحانیت قرار گرفته اند، با این وجود نمی توان منکر شد که در ارگان های تصمیم گیری و سیاست سازی حکومت اسلامی، به اشکال مختلف، “گروههای فشار” دارند. روحانیت حاکم بمثابه یک قشر ( و نه در تک تک عناصر آن )، با این گروههای فشار ناهمسازی های آشکار دارد و هر قدر در سلسله مراتب روحانیت بالاتر برویم، ناهمسازیها عمیق تر و آشکارتر میگردد. با نگاهی به کشمکش های دائمی میان “شورای نگهبان” و “مجلس شورای اسلامی”، واکنش “مدرسین حوزه علمیه” نسبت به پاره ای سیاست های دولتی، میان بسیاری از “ائمه جمعه” و “نهادهای انقلابی”، میان “نمایندگان امام” و بسیاری از حزب اللهی ها در بسیاری ار دستگاههای اجرایی و الی آخر، ناهمسازیها را میتوان دریافت. رژیم “ولایت فقیه” هر قدر هم که در بدعت کاری گستاخ باشد، نمی تواند تا آنجا پیش برود که “فقها” را از زندان “فقه” برهاند و دفاع فقه اسلامی نه فقط از مالکیت خصوصی، بلکه از اشکال بسیار عقب مانده و عهد بوقی آن از مسلمات انکار ناپذیر است.

گذشته از این، دیگر متحدان رژیم اسلامی نیز بر روحانیت فشار می آوردند. لایه های سنت گرای بورژوازی ( بخش وسیعی از بورژوازی “بازار” در غالب شهرهای کشور) و خرده بورژوازی، در سازمان دادن نفوذ روحانیت در میان توده ها ( و از جمله همین لایه های تهیدست و حاشیه تولید ) و در شکل دادن و اداره ارگانهای حاکمیت رژیم اسلامی سهم بزرگی داشته اند و هنوز هم دارند. اینها به هر اقدامی که بوی بی حرمتی به حریم مالکیت بدهد، بشدت واکنش نشان میدهند و بنوبه خود بر ارگانهای تصمیم گیری وسیاست سازی حکومت فشار می آورند. علاوه بر این فشارها، روحانیت که سکاندار قدرت دولتی شده، ناگزیر است برای اداره عمومی جامعه، یعنی تنظیم روابط همه اقشار و طبقات در همه زمینه ها، تصمیم بگیرد و این جامعه ای که روحانیت در رأس قدرت دولتی باید آنرا اداره کند، یک جامعه سرمایه داری معینی است که برای خود قانونمندیهای خاصی دارد و در حرکت خود نه از دستور فقه اسلامی اطاعت میکند و نه از نصایح روحانیت.

از هم گسستگی اقتصادی که یکی از عوامل اساسی بوجود آورنده انقلاب بهمن و دستیابی روحانیت به قدرت دولتی بود، در چند سال گذشته بواسطه موجودیت خود رژیم “ولایت فقیه” عمق و دامنه بسیار وسیعی پیدا کرده و جامعه را به ویرانی فاجعه باری میکشاند. رژیم اسلامی اگر برای متوقف کردن حرکت اقتصاد خود در این مسیر ویرانی، اقدامات قاطع و فوری انجام ندهد، تمامی جامعه را علیه خود خواهد شورانید و احتمالا بخش وسیعی از لایه های حاشیه تولید که تاکنون نیروی تهاجمی روحانیت بوده اند، همچون نیروی تهاجم علیه روحانیت عمل خواهند کرد. بسیاری از گردانندگان اصلی رژیم هم اکنون چنین دورنمایی را به روشنی درمی یابند، و می کوشند با کمک تکنوکراتهایی که در خدمت دارند هر چه سریعتر و هر چه وسیعتر، مدیران، کارشناسان و سرمایه داران را ( تا آن جا که اینها رهبری فقها را می پذیرند و یا نسبت به آن خصومتی نشان نمی دهند ) به همکاری با خود جلب کنند و اقتصاد از هم گسسته را سر و سامانی بدهند. اما مسئله اینجاست که هر اقدامی برای سر و سامان دادن به اقتصاد، هر چند که ظاهر صرفأ فنی و اداری داشته باشد و هر قدر هم که چنین نموده شود، یک اقدام اساسأ سیاسی است و بخصوص در شرایط ایران که اکنون چندین سال است که بحران عمومی سیاسی و پیکارهای طبقاتی گسترده ای را تجربه می کند و گلاویزی عمومی و آشکار طبقاتی فروکش نکرده، بلافاصله به عرصه داغ ترین در گیریهای سیاسی و طبقاتی تبدیل خواهد شد. این درگیریهای سیاسی و طبقاتی بی تردید اشکال بروز گوناگونی خواهند داشت. لیکن در حال حاضر که رژیم اسلامی به وحشیانه ترین نحو و با تمام توان سازمانهای سیاسی و تشکلهای توده ای انقلابی و دمکراتیک و بطور کلی همه نیروهای مخالفش را سرکوب می کند، درگیریهای سیاسی فقط در میان جریانهای طرفدار رژیم مجال بروز به اصطلاح “قانونی” می یابند. اما بروز قانونی و آزاد این درگیریها حتی در طیف حامیان رژیم نیز برای حکومتی آکنده از تناقض بشدت خطرناک است. اینک که جنگ به اصطلاح “مستضعفان” و “مستکبران” میان جریانهای مختلف درون بلوک قدرت مغلوبه شده، تصادفی نیست که رهبران طراز اول رژیم ولایت فقیه ( مخصوصا خود خمینی و همینطور منتظری) حتی به بحث ها و مشاجرات درون “مجلس شورای اسلامی” نیز بشدت حساسیت نشان میدهند. مشکل ویژه جمهوری اسلامی در تلاش برای مهار زنی به بحران اقتصادی این است که در همان گام نخست، یعنی کاهش دادن کمیابی عمومی و فلج کننده تقریبا همه کالاهای اقتصادی، پیش از همه، دو جریان اصلی درون بلوک قدرت را بجان هم می اندازد؛ زیرا لایه های خانه خراب و حاشیه تولید ( که روحانیت ستونهای حمله و بازوی سرکوب خود را از میان آنها فراهم می آورد ) بیش از همه از کمیابی لوازم ابتدایی زندگی روزمره صدمه می بینند، و این در حالیست که لایه های سنت گرای بورژوازی و خرده بورژوازی ( که اداره کنندگان و سازمانگران بسیاری از دستگاههای حکومت اسلامی از میان آنها فراهم می آید ) در ادامه کمیابی براستی ذی نفعند. اینها که غالبأ از تجارت و داد و ستد تغذیه میکرده اند اکنون در نتیجه بحران کمیابی اقتصادی و مخصوصأ در نتیجه دستیابی انحصاری به مواضع کلیدی در شبکه توزیع کالاها ( که از برکت حمایت از روحانیت حاصل شده است ) سود های باور نکردنی می برند. رهبران، سیاست گزاران وهدایت کنندگان اصلی رژیم اسلامی گرچه خود تردیدی در دفاع از حتی عقب مانده ترین اشکال مالکیت ندارند، و حتی نمی توانند مالکیت انسان بر انسان یعنی برده داری را قطعأ و برای همیشه ملغی اعلام کنند، لیکن برای حفظ حاکمیت فقاهتی ناگریزند اقداماتی برای جلوگیری از بدتر شدن شرایط زندگی به اصطلاح “مستضعفان” انجام بدهند. زیرا خوب می دانند که کارد به استخوان رسیده واگر دیر بجنبند، همه مردم و از جمله بخش اصلی “امت حزب الله” را علیه خود خواهند شورانید. آنها خوب می دانند که قانون کار اسلامی باید بر مبنای “باب اجاره” و یا اگر خیلی انعطاف نشان بدهند، بر مبنای ابواب “مضاربه” و “صلح” کتب فقهی تدوین گردد و اگر در برابر مبارزات طبقه کارگر مجبور شوند “قانون کار” شان را مخفی کنند، بمعنای آن نیست که از قوانین “فقه اسلامی” که برای به اجرا درآوردنش این همه صغیر و کبیر قتل عام کرده اند، چشم پوشیده باشند. بلکه برای حفظ حاکمیت فقاهتی است که به مانور می پردازند و به عقب نشینی هایی تن می دهند.

رهبران اصلی رژیم، با واقع بینیِ برخاسته از ضرورتهای اداره و هدایت حکومت ناگزیرند بر جریانات مختلفی که درگیریهای درونی بلوک قدرت را تشدید میکنند، مهار بزنند. بنابراین از یکسو مثلا “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” را بی سرو صدا خفه می کنند و از سوی دیگر به مبارزه با “انجمن حجتیه” می پردازند. برای آنکه طرفداران “مستضعف” خود را از دست ندهند، به جنگ محتکران و”تروریستهای اقتصادی” می روند، و برای آنکه به بدعت کاری و تعرض به حریم مالکیت متهم نشوند، در پشت مقولات گرد گرفته فقهی مانند “احکام اولیه و احکام ثانویه” سنگر می گیرند. در چنین گیر و داری، سرکوب حزب توده صرفأ هشداری به جریانهای “مستضعف” گرای درون بلوک قدرت نیست، بلکه مهمتر از آن در رابطه با جریانهای “مستکبر” گرای درون بلوک قدرت تضمینی است بر این که رژیم اسلامی به هیچ رو قصد عدول لز قوانین فقهی را ندارد و مخصوصأ دشمنی خود را با کمونیسم فراموش نمی کند. جریانهای مدافع مالکیت در داخل بلوک قدرت بخصوص مراجع تقلید ذی نفوذ، گسترش بخش دولتی اقتصاد و پاره ای اقدامات و سیاستهای رهبران حکومت را، تعرض به حریم مالکیت و نوعی بدعت کاری و بی حرمتی به قوانین اسلامی می دانستند و می دانند. اینها بر تصفیه و سرکوب گرایشات و عناصری که در پاره ای دستگاههای حکومتی و بخصوص در “نهادهای انقلابی”، تمایلات برابری طلبانه تهیدستان را منعکس می سازند، پافشاری می کنند. و این گرایشات و عناصر را به تاثیر پذیری از کمونیسم متهم میکنند. طبیعی است که اینها فعالیت قانونی حزب توده را دلیلی بر درستی ادعای خود می دانستند و پاره ای از اینها تا آنجا پیش می رفتند که خود رهبران و هدایت کنندگان رژیم را هم به تاثیرپذیری از کمونیسم متهم می کردند. رهبران رژیم، در وهله اول برای اطمینان دادن به اینها و مقابله با بهانه جویی هایشان، و در وهله بعد برای آماده کردن زمینه اقداماتی که جهت کنترل بحران اقتصادی لازم می دانند، و بالاخره برای تصفیه گرایشات و عناصر افراطی در هر دو سو ( که تفسیر خاص خودشان را از اسلام در مقابل تفسیر رهبری ولایت فقیه فرار می دهند ) و کاستن اختلافات داخلی، به سرکوب حزب توده دست زده اند. بنابراین حزب توده بیش از آنکه به لحاظ قدرت و نفوذ سازمانی سرکوب شود، به لحاظ اهمیتش همچون نماد سیاسی، نماد سیاست شوروی در ایران، نماد کمونیسم رسمی در ایران، سرکوب می شود.

سرکوب حزب توده بازگوی حقایق با اهمیتی در باره رژیم اسلامی است: نخست اینکه، تناقضات رژیم اسلامی وارد مرحله جدیدی شده است، مرحله ای که رژیم به تصفیه و سرکوب پاره ای گرایشات و عناصر اسلامی سنت گرا در طیف طرفداران حکومت روحانیت نیز ناگزیر شده است. این نشانه افزایش اقتدار و استحکام رژیم نیست، بر عکس نشانه تنگ تر شدن محاصره سیاسی بر دور رژیم اسلامی است. دوم اینکه، رژیم به بهانه دستگیری اعضا و وابستگان حزب توده و یا بزرگ جلوه دادن تعداد آنها، به احتمال قوی می کوشد گرایشات و عناصر اسلامی “مستضعف” گرای ناراضی در دستگاههای حکومتی و مخصوصأ “نهادهای انقلابی” را تصفیه کند. اینها احتمالأ با انگ عناصر نفوذی حزب توده سرکوب خواهند شد. سوم اینکه، با تصفیه و سرکوب گرایشات و عناصر یاد شده، رهبران رژیم می توانند با دست بازتری گرایشات ناراضی در سوی دیگر را نیز تصفیه و سرکوب کنند. حمله مستقیم خمینی به انجمن حجتیه ( در عید فطر )، تشدید حملات به محتکران، و استعفای وزرای بازرگانی و کار که به جانبداری از بخش خصوصی شناخته شده بودند و … نشان می دهند که تصفیه در هر دو سو صورت میگیرد. بنابراین بر خلاف پاره ای از تفسیرهای شتاب زده، سرکوب حزب توده، دست کم در داخل کشور، بمعنای یک تحول کیفی در رابطه رژیم اسلامی با سرمایه داران نیست، بی تردید رهبران رژیم، مدتهاست برای راه اندازی واحدهای تولیدی، در جلب سرمایه داران، مدیران، و کارشناسان تلاش می کنند و حتی به سرمایه داران فراری نیز تضمین می دهند. لیکن این حرکت بسیار پیشتر از سرکوب حزب توده و در واقع بعد از سرکوب نیروهای انقلابی و دموکرات ( یعنی از نیمه دوم سال ۶۰ ) آغاز شده وبه احتمال زیاد با پیگیری ادامه خواهد یافت و ربطی به سرکوب حزب توده ندارد. با توجه به تناقضات درونی رژیم اسلامی و وضعیت خاصی که درآن گیر کرده است، نکته ای که نباید فراموش شود این است که تصفیه و سرکوب در هر دو انتهای طیف طرفداران رژیم صورت می گیرد. شیوه سرکوب متعادل کننده، که رژیم همچون یک بند باز، بواسطه آن تعادل خود را تنظیم می کند، در جمهوری اسلامی تازگی ندارد: بیاد بیاورید که هنگام عزل بنی صدر، “نامه مردم” ارگان حرب توده نیز همراه “انقلاب اسلامی” بنی صدر ممنوع شد. چهارم اینکه، رهبران رژیم اسلامی بخاطر کاستن از اختلافات درونی و تقویت اراده واحد است که به این مرحله جدید از تصفیه ها، یعنی تصفیه در طیف طرفداران حکومت، ناگزیر شده اند. بنابراین بعد از این تصفیه ها، به تلاش جدیدی برای عملی ساختن پاره ای طرحها و قوانین، که تاکنون به علت اختلافات داخلی معوق مانده اند، دست خواهند زد تا شاید بتوانند از گسترش دامنه بحران اقتصادی که تکیه گاههای رژیم را می خورد، جلوگیری کنند. پنجم اینکه، تصفیه های مرحله جدید نمی توانند اختلافات و تناقضات درونی رژیم اسلامی را پایان بدهند. تناقضات رژیم اسلامی محصول درگیریها در دو انتهای طیف طرفداران آن نیست، بلکه بالعکس درگیری میان جریانهای مختلف طرفدار رژیم تا حدی بازتاب تناقضات درونی خود رژیم است. احتمالا با طرح مجدد طرحها و لوایح اساسی اقتصادی، مانند مساله ارضی، مساله مسکن و زمین های شهری، مساله تجارت خارجی و غیره ، بار دیگر درگیریهای درونی تشدید خواهد شد، صف آرایی هایی که هم اکنون صورت می گیرند ( از برخورد بر سر مجلس خبرگان و تعیین جانشین خمینی گرفته تا مساله جنگ و غیره ) از درگیریهای تند آینده خبر می دهند.

همانطور که گفته شد، سرکوب حزب توده در رابطه با مرحله جدید رشد تناقضات درونی رژیم اسلامی و بمثابه اقدامی متعادل کننده کاملأ طبیعی بود. اما رهبران رژیم بدون کشاندن پای شوروی به میان معرکه نیز می توانند همین کار را بکنند و به نتیجه ای که می خواستند برسند. مخصوصأ در این رابطه نیازی نداشتند که به اقدامات دیپلماتیک و تبلیغاتی مستقیم و آنچنان تندی نسبت به شوروی دست بزنند. چرا رهبران اسلامی در این مساله به رویارویی تند و مستقیم با شوروی می کوشیدند؟ بیش از هر عامل دیگر، موقعیت رژیم اسلامی در جنگ با عراق آنها را به این اقدام وا داشته است: اکنون دیگر کاملأ روشن شده است که رهبران رژیم اسلامی جنگ را به قصد سرنگونی حکومت عراق ویا دست کم تضعیف آن تا حدی که بتوانند جا پایی برای دست نشاندگان خود در قدرت به دست آورند، ادامه می دهند. این چیزی است که آنها با صراحت و مکرر می گویند. شرایطی را که قبلأ برای پایان دادن به جنگ پیش می کشیدند، اکنون دیگر با صراحت، ناکافی اعلام می کنند. قرائن زیادی وجود دارد که در این مورد میان خودشان اختلاف نظر دارند و عده ای ادامه جنگ را با این قصد غیر واقع بینانه می دانند. اما خمینی با تاکیدات مکرر خود نشان داده که شخصأ خواهان ادامه جنگ به قصد سرنگونی حکومت عراق است. همچنین هاشمی رفسنجانی ( یعنی نزدیک ترین فرد به خمینی در میان دولتمردان رژیم اسلامی ) نیز در تمام سخنان و موضع گیریهایش در مورد جنگ، مخصوصأ در چند ماه گذشته، دائمأ بر قصد سرنگونی حکومت عراق تاکید کرده است. از اینرو با اطمینان میتوان گفت که رژیم اسلامی در حال حاضر بدون قید و شرط ادامه جنگ را می خواهد و بعید بنظر می رسد که نظرات دیگردر برابر موضع گیری صریح شخص خمینی جرأت بروز پیدا کنند. آیا رهبران رژیم نمی دانند که جنگ به چه قیمت وحشتناکی ادامه می یابد؟ چگونه اقتصاد بیمار کشور را در هم شکسته تر می کند؟ و مهمتر از همه آیا نمی دانند که عواقب ویران کننده جنگ، برای حکومت خودشان نیز ویران کننده است؟

همانطور که در بالا اشاره شد، آنها خوب می دانند که ادامه و گسترش از هم گسستگی اقتصادی به معنای افزایش احتمال شورش های توده ای علیه حکومت اسلامی است؛ و البته خوب می دانند که ادامه جنگ با اتلاف چه منابع مالی سرسام آوری همراه است (صرفنظر از تلفات انسانی، که این یکی را شاید چندان با اهمیت نشمارند، زیرا یکی از وظائف اصلی روزانه شان را روانه کردن جانهای انسانی به دوزخ و بهشت می دانند! )، منابعی که اگر در مسیر اقتصاد غیر جنگی هدایت شود، بی تردید در مهار بحران اقتصادی موثر می افتد. آنها درست بخاطر مشکلات داخلی است که جنگ را ادامه می دهند، اما بلافاصله باید اضافه کنیم که نه برای فرار از مشکلات داخلی. تفسیر ساده گرایانه ای وجود دارد ( از جمله در پاره ای نوشته ها و تبلیغات سازمان مجاهدین ) که بنا به آن، گویا رژیم خمینی برای منحرف ساختن اذهان توده ها از شرایط مصیبت بار داخلی است که جنگ را ادامه می دهد. شکی نسیت که رژیم خمینی به این منظور، مدتها از جنگ بهره برداری کرده است، اما در حال حاضر همه می دانند، و شاید بیشتر از همه، رهبران رژیم، که ادامه جنگ دیگر نه تنها اذهان مردم را از شرایط مصیبت بار داخلی منحرف نمی کند، بلکه بعکس، بنحوی روز افزون آنها را به شرایط مصیبت باری که کشورشان، خانه و زندگی شان و جوانانشان را به نابودی می کشاند، متوجه می سازد. رهبران رژیم خوب می دانند که جنگ جز برای بخش کوچکی از لایه های سنتی حاشیه تولید، برای اکثریت قاطع مردم دیگر متحد کننده و بسیج کننده نیست، بلکه حتی در میان خود روحانیت نیز بتدریج اختلاف برانگیز می شود. قرائن نشان میدهد که آنها ( و در رأسشان خمینی ) از طریق پیروزی در جنگ میخواهند با مشکلات داخلی ( و مخصوصا با بحران اقتصادی ) دست و پنجه نرم کنند. آنها بخاطر دست یافتن به موضع قوی در مقابله با بحران داخلی است که جنگ را ادامه می دهند. ارزیابی آنها این است که در صورت سرنگونی حکومت بعث عراق، روانشناسی توده ها و فضای سیاسی در داخل ایران و شرایط سیاسی در منطقه، به شدت به نفع رژیم اسلامی دگرگون خواهد شد. آنها می پندارند که هر چند ادامه جنگ در حال حاضر نارضایی مردم را با آهنگی فزاینده تشدید می کند، اما با پیروزی در جنگ همه این نارضایی ها فراموش خواهد شد، احساسات شووینیستی در میان توده ها برانگیخته خواهد شد و روحانیت در پوشش گرد و خاک پیروزی خواهد توانست با دست نیرومند به حل مشکلات داخلی بپردازد، و در همه زمینه ها، چه اقتصادی، چه ایدئولوژیک و چه سیاسی، به شیوه ای تهاجمی با مسائل روبرو خواهد شد. در حالیکه خوب می دانند که اگر هم اکنون جنگ را پایان دهند، باید بی هیچ مجالی برای گریز، به بازسازی اقتصادی بپردازند که ترمیم از هم گسستگی و ویرانی هایش شاید بیش از یک دهه تلاش پیگیر می طلبد، آنهم در شرایطی که اکثریت مردم و یا دست کم بخش بسیار وسیعی از آنها، حکومت روحانیت را همچون بلای آسمانی می نگرند، چیزی شبیه طاعون، سیل یا آوار. در آن صورت هنگفت ترین غرامت های جنگی نیز نخواهند توانست عبث بودن جنگ، چهره شکست و صدها هزار قربانی جاه طلبی خبرگان رژیم شکنجه و قصاص را از ذهن مردم بزدایند. در چنان شرایطی رژیم اسلامی اگر متلاشی نشود، برای حفظ خود باید از چیزهای زیادی صرفنظر کند و بسیاری از برنامه هایش را در زمینه تثبیت اقتدار انحصاری روحانیت در قدرت سیاسی کنار بگذارد. با تصویر چنین دورنمایی است که خمینی میگوید اگر در این جنگ پیروز نشویم، نه تنها ایران، بلکه اسلام شکست خواهد خورد، و با این ارزیابی از چشم اندازهای شکست و پیروزی است که رهبران اسلامی جنگ را ادامه می دهند. چشم انداز پیروزی و شکست هر چه باشد، مساله این است که آیا رهبران رژیم پیروزی در این جنگ را ناممکن می دانند، یا صرفا برای فرار از عواقب شکست و برای به عقب انداختن روز محشر است که راهشان را در تاریکی ادامه می دهند؟ با دقیق شدن در سخنان و اقدامات آنها در رابطه با جنگ، مخصوصأ در چند ماه گذشته، می توان دریافت که هر چند در این مورد نیز میانشان اختلاف نظر وجود دارد، لیکن عده قابل توجهی از آنها ( و از جمله بطور قطع شخص خمینی ) پیروزی را ممکن میدانند. مهم این نیست که آیا ارزیابی با موقعیت های واقعی دو طرف جنگ و با توازن و آرایش قوا در منطقه همخوانی دارد یا نه (که به نظر ما ندارد )، آنچه اهمیت دارد شناختن انگیزه ها و ارزیابی های رهبران رژیم اسلامی در ادامه جنگ است. آنها جنگ را ادامه می دهند، نه از سر نومیدی بلکه چون پیروزی را ممکن می دانند. پس باید دید در ارزیابی شان چه عواملی را به نفع خود می بینند.

حقیقت این است که جنگ ایران وعراق جنبه های بسیار گوناگونی پیدا کرده و جنگ تنها در جنبه نظامی آن پیش نمی رود، بلکه مدتهاست که جنبه های دیگر آن اهمیت زیادی پیدا کرده اند و حتی گاهی جنبه های غیر نظامی، جنبه نظامی آن را تحت الشعاع قرار می دهند. بعلت خصلت فرمایشی جنگ، گاه مدتها در جبهه ها خبری نیست و نقل و انتقالات مهمی صورت نمی گیرد اما هردو طرف در حوزه های دیگر با تمام توان خود می جنگند. جنبه اقتصادی جنگ اهمیت فوق العاده زیادی پیدا کرده. توان فشار و توان مقاومت دو طرف در این حوزه، در ادامه و حتی سرنوشت جنگ اهمیت فراینده ای پیدا می کند. صدور نفت در اقتصاد هر دو کشور نقش کلیدی دارد. با وجود اینکه تاسیسات نفتی ایران صدمات بسیار مهمی دیده اند، صدور نفت ایران تاکنون، در حدی که هرینه های جنگ را تامین کند ادامه یافته است و رژیم اسلامی با فروش نفت به قیمتهایی بسیار پایین تر از سطوح تعیین شده از طرف اوپک، منابع ارزی لازم برای ادامه جنگ را بدست می آورد. در حالیکه صدور نفت عراق از طریق بنادر آن در خلیج فارس متوقف شده و از طرف دیگر حکومت سوریه به تشویق رژیم اسلامی راه صدور نفت عراق را که از این کشور می گذشت قطع کرده است و در نتیجه، درآمد ارزی عراق از طریق صدور نفت به میزان بسیار نازلی رسیده است که با درآمدهای نقتی ایران تقریبا قابل مقایسه نیست. حکومت عراق برای ادامه جنگ، هرچه بیشتر ناگزیر است به وامهای متحدان خود وابسته باشد. ارزیابی رهبران رژیم اسلامی این است که ادامه این وضع رژیم عراق را فرسوده می کند و رژیم مزبور مدت زیادی نمی تواند این وضع را تحمل کند. آنها مدتهاست که دیگر روی پیشروی نظامی در جبهه ها حساب نمی کنند زیرا می دانند که برتری تجهیزات و امکانات نظامی عراق چنین کاری را تقریبا ناممکن ساخته است. لیکن گمان می کنند که ادامه جنگ با همین آهنگ کنترل شده، جکومت عراق را از پا در می آورد و در داخل عراق توده ها را علیه حکومت بعث می شوراند و همزمان با شورش در پشت جبهه ها، اینها می توانند مجال پیشروی پیدا کنند و فکر می کنند با سر نگونی حکومت بعث و یا حتی شکاف برداشتن آن، دست کم می توانند امتیازات بزرگی در حکومت آینده عراق برای طرفداران خود بدست آورند. بنظر می رسد که ارزیابی آنها برای دست یافتن به پیروزی چنین است. اما تنها مانعی که در این راه می بینند این است که حکومت عراق بتواند ساز و برگ استراتژیک جدیدی بدست آورد و توازن قوا را در جبهه ها بطور قاطع به نفع خود بهم بزند و یا با وارد کردن ضربه اساسی به تاسیسات صدور نفت ایران، از لحاظ اقتصادی زیر پای رژیم اسلامی را خالی کند و ادامه جنگ را برای آن ناممکن سازد. در رابطه با این وضع و این ارزیابی ها ست که میتوان انگیزه اصلی رهبران رژیم اسلامی را در سیاست پرخاشجویی تند و علنی با شوروی و آوازه گری آنها را در این مورد توضیح داد.

شوروی یکی از دو ساز و برگ دهنده نظامی اصلی به رژیم عراق است و از زمانیکه آخوندها رسمأ اعلام کردند که جنگ را تا سرنگونی حکومت بعث ادامه خواهند داد، در ساز و برگ رسانی به عراق سیاست قاطعی در پیش گرفت، و رهبران رژیم اسلامی نیز از همان زمان سیاست تندی نسبت به شوروی در پیش گرفتند ( و البته حزب توده هم از همان زمان زیر فشار دستگاه تبلیغاتی رژیم قرار گرفت که نسبت به ادامه جنگ موضع روشنی اتخاذ کند) . اما اقدامات اخیر رژیم و مخصوصأ اخراج عده زیادی از دیپلماتهای شوروی از ایران، که در مناسبات ایران و شوروی در بیست سال گذشته بی سابقه بود، صرفا پاسخی در مقابل کمک های شوروی به حکومت عراق نیست، بلکه بیش از هر چیزی چشمکی است به دولتهای امپریالیست تا در جنگ ایران و عراق بیطرفی نسبی در پیش بگیرند و از دادن سلاحهای استراتژیک به عراق، که امکان دارد توازن قوا را به نفع آن بهم بزنند، خودداری کنند. این اقدامات بیش از آنکه واکنشی به موضع شوروی در جنگ باشد، یادآوری ضد کمونیسم عمیق رژیم اسلامی به قدرتهای امپریالیستی است برای ایجاد تغییراتی در موضع گیری های آنها در جنگ به نفع ایران و همچنین بهبود و گسترش روابط اقتصادی با آن. بنابراین این اقدامات بیش از آنکه واکنشی باشد از سر عصبانیت، مانوری است بدقت طراحی شده و کاملأ مهم در سیاست خارجی رژیم اسلامی برای بهبود مناسبات با قدرتهای غرب. قدرتهای سرمایه داری، معنی و اهمیت این مانور را کاملأ درک می کنند. توصیه کنفرانس ویلیامزبورگ در رابطه با ایران نمونه جالبی از این تفاهم بود. البته بعید است رهبران اسلامی بتوانند با این مانورها، تغییرات مهمی در سطح بین المللی به نفع سیاست “جنگ جنگ تا پیروزی!” بوجود آورند و بعید تر از آن این است که بتوانند با شکستن حکومت عراق، دست نشاندگان خود را در آنجا به قدرت برسانند. اهمیت این مانورها بیش از هر چیز دیگر در این است که اینها بازگوی تقلاهای رژیم اسلامی برای فرار از تناقضات درونی خود و برای بیرون آمدن از بن بستی است که در آن گرفتار شده است، اما در عین حال بازگوی شکست دیپلماسی چند ساله گذشته اتحاد شوروی در رابطه با رژیم اسلامی نیز هست. دیپلماسی شوروی در چند سال گذشته، بی توجه به خصلت کاملأ ضد انقلابی و حرکات فاشیستی-مذهبی عریان رژیم اسلامی، صرفأ به لحاظ درگیریهای تند آن با امپریالیسم آمریکا؛ در نزدیکی با حکومتی کوشیده است که سرکوب جنبش کمونیستی و کارگری و نیروهای انقلابی و ترقی خواه کشور را رسالت اصلی خود می داند ودر آنچنان ابعادی به نسل کشی نیروهای انقلابی و ترقی خواه پرداخته، که لااقل در صد سال گذشته تاریخ ایران بی سابقه است ؛ حکومتی که با همه این فجایع رژیمی است آکنده از تناقض و نمی تواند حیاتی طولانی داشته باشد. دیپلماسی شوروی، کشوری بزرگ و جنبش انقلابی و ترقی خواه مردم آنرا رها کرده تا دوستی حکومتی را بدست آورد که اگر پایان عمرش از هم اکنون روشن نباشد، ضد کمونیسم آن از همان روز اول روشن بود. و اکنون نتایج این دیپلماسی روشن است. ساده لوحی است اگر تصور کنیم که رژیم اسلامی از سیاست “نه شرقی، نه غربی” دست کشیده، اما تردیدی نیست که پاسخ روشن به دیپلماسی اتحاد شوروی داده و فراتر از آن برای بهبود مناسباتش با قدرتهای بزرگ سرمایه داری تلاش وسیعی را آغاز کرده است. و این بیش از آنکه کنار گذاشتن سیاست کذایی “نه شرقی، نه غربی” باشد، اقدام متعادل کننده ای است در راستای آن. همانطور که گفته شد حزب توده در سیاست ایران بیشتر بمثابه یک نماد سیاسی اهمیت دارد؛ پس طبیعی است که گذشته از رهبران رژیم اسلامی، دیگران نیز آن را چنین بنگرند. به این ترتیب بود که محافل سلطنت طلب، و دارو دسته های رنگارنگ همه آنهایی که در رژیم گذشته سهمی از خوان یغما می بردند، و همچنین اکثریت قاطع رسانه های خبری و تبلیغاتی دنیای سرمایه داری، حضور قانونی حزب توده و حمایت بیدریغ آن از رژیم ولایت فقیه را، حربه موثری ساخته بودند در جنگ تبلیغاتی علیه کمونیسم. بسیاری از افسانه های مربوط به “آخوند های سرخ” و رخنه حزب توده در ارگان های حساس حکومتی و غیره، از این طریق ساخته و پرداخته شد. محافل سلطنت طلبان مانند دارو دسته پادوهای بومی امپریالیسم در گوشه کنار جهان، برای رونق کار خود، داستانهایی می بافتند و خمینی و آخوندهای صاحب نفوذ در رژیم اسلامی را، همچون گروگان هایی در چنگ کمونیستها تصویر می کردند و شب و روز در باره خطر کمونیسم و نفوذ شوروی در ایران، به “جهان آزاد” هشدار می دادند!

رژیم اسلامی با سرکوب حزب توده و اخراج عده زیادی از دیپلماتهای شوروی، طبعا بازار این کارشناسان مبارزه با کمونیسم در ایران و مدافعان سینه چاک “جهان آزاد” را هم بی رونق کرده است. تصادفی نیست که بسیاری از اینها هنوز هم می کوشند آنچه را که رخ داده، “دسیسه ک.گ.ب” برای تعویض مهره های سوخته جلوه بدهند! اما در این میان، شگفت تر از همه توافق ضمنی تبلیغات خود حزب توده با تبلیغات محافل سلطنت طلب و همچنین توافق ضمنی رسانه های خبری و تبلیغاتی کشورهای سوسیالیستی و اکثریت نزدیک به اتفاق احزاب و سازمانهای مختلف طرفدار شوروی با اکثریت رسانه های خبری و تبلیغاتی دنیای سرمایه داری، در باره ماهیت حوادث ایران بود. اولی ها دائمأ از “تعمیق انقلاب” دم می زدند و این یکی ها دائمأ در باره “خطر سرخ” و رخنه کمونیستها به ارگانهای کلیدی قدرت هشدار می دادند. اولی ها افکار عمومی مردم را در کشورهای سوسیالیستی و بخش قابل توجهی از افکار عمومی مترقی را در سراسر جهان، از ماهیت پیکارهای طبقاتی عظیمی که در ایران می گذشت و از جنایات هولناکی که بدست رژیم شکنجه و قصاص صورت می گرفت، بی خبرنگه می داشتند؛ و این یکی ها خبر جنایات خمینی را با آب و تاب و وارونه پخش میکردند و به کمونیستها و نیروهای چپ نسبت می دادند. نتیجه اینکه بخش بسیار وسیعی از افکار عمومی جهان، از ماهیت واقعی آنچه در ایران گذشته و می گذرد، هیچ گونه اطلاعی ندارند. و اینک بعد از سرکوب حزب توده و ماجراهای مربوط به آن، اولی ها گویا ناگهان و بتازگی از شکنجه و کشتار انقلابیون و ترقی خواهان بوسیله رژیم اسلامی اطلاع یافته اند، و این یکی ها گاه بیگاه اظهار امیدواری می کنند که آخوندها با فاصله گرفتن از کمونیستها و نزدیکی به “دنیای آزاد” شاید بتوانند از “خشونت” و کشتار نیز فاصله بگیرند! نیروهای انقلابی و ترقی خواه ایران و همه آنهایی که از حقیقت ماجراها در ایران خبر دارند و نمی خواهند آنرا بپوشانند، خوب می دانند که شکنجه و سرکوب و قتل عام در ایران با سرکوب حزب توده آغاز نشده، و این سرکوب، برای رژیم اسلامی بهیچ وجه یک دگردیسی نیست. حکومتی تا مغز استخوان ارتجاعی و آکنده از تناقض، برای فرار از تناقضاتش تقلا می کند و این گامی است طبیعی در مجموعه تقلاهایش.

حزب توده همچون یک خط مبارزه برای سوسیالیسم

همانطور که گفتیم حزب توده حزب دیپلماسی است؛ اما نمی توان انکار کرد که این حزب در پشت تمام معلق زدنهایش به اقتضای نوسانهای دیپلماسی شوروی در ایران، یک خط سیاسی معینی را دنبال می کند، و آنرا درست ترین خط دست یافتن به سوسیالیسم در ایران می داند. حزب توده قدیمی ترین مدعی نمایندگی طبقه کارگر و برنامه کمونیستی در ایران است و حتی تمام معلق زدنهایش را، در راستای یک خط سیاسی توضیح می دهد و توجیه می کند. بنابراین باید دید چه خط و برنامه ای را برای دست یافتن به سوسیالیسم در ایران ارائه می دهد. خطی که این حزب در ایران دنبال می کند ساخته و پرداخته حزب توده نیست، بلکه بعکس تا حدود زیادی حزب توده حاصل این خط است؛ یک خط بین المللی است با الگوهای مشابه حزب توده در بسیاری از کشورهای دیگر. این خط، تفسیر خاصی از مارکسیسم ــ لنینیسم عرضه می کند برای پیشروی به سوسیالسیم در آن گروه از کشورهایی که به تعبییری گل و گشاد اما متداول، کشورهای “دنیای سوم” نامیده میشوند، و برای اثبات حقانیت خود به حوادث و مسائل این کشورها استناد می کند. باین جهت راه درست آن است که با در نظر داشتن حوادث و مسائل کشورهای “دنیای سوم” در باره این خط داوری شود. کشورهای زیر سلطه یا کشورهای “دنیای سوم” دنیای براستی پهناور و بسیار ناهمگونی است. این دنیای ناهمگونی گسترده در سراسر دورۀ پس از جنگ جهانی دوم به اینسو کانون انقلابات و جنبشهای توده ای عظیم و تکانهای سیاسی مداوم بوده است. تقریبا در تمام این جنبشهای توده ای و انقلاب ها، یکی از قدرتهای سرمایه داری ( یا بهتر بگوییم قدرتهای امپریالیستی ) ویا همه آنها، دشمن تلقی می شده اند و این وضع هنوز هم تا حدود زیادی چنین است. این تقابل و دشمنی محصول تصادف، محصول تبلیغات کمونیستی و یا حاصل توهم و بد فهمی خلقهای گوناگون این دنیای پهناور نبوده و نیست. غالب این کشورها با وجود شرایط بسیار گوناگون و ناهمگنی که دارند، در یک چیز اشتراک داشته اند: اکثریت نزدیک به همه آنها، مستقیم و نا مستقیم زیر سلطه و کنترل قدرتهای امپریالیستی سرمایه داری بوده اند، یعنی به صورت مستعمره یا نیمه مستعمره. در همه این کشورها هر حرکت توده ای برای حاکمیت ملی (استقلال)، برای آزادیهای اولیه سیاسی، برای پیشرفت اجتماعی و رهایی از بهره کشی بلافاصله با دشمنی مستقیم یا نا مستقیم ولی در هر حال قطعی قدرتهای امپریالیستی روبرو شده است. بنابراین مبارزه با امپریالیسم، کاملا به حق مترادف شده است با مبارزه برای همه هدفهای یاد شده، و این سنت انقلابی در دوره چهل سال گذشته در کشورهای دنیای سوم، بطور عمیق ریشه دوانیده است. در این چهل سال گذشته در نتیجه همین امواج سترگ جنبش های توده ای و همچنین شدت یافتن تضادهای سرمایه داری جهانی و بنابراین دگرگونی های حاصل در آن، و حضور نیرومند کشورهای سوسیالیست، تغییرات بزرگی در دنیای سوم رخ داده است. از نظام مستعمراتی پیشین تقریبا چیزی بر جا نمانده و بسیاری از اشکال شناخته شده پیشین تسلط از میان رفته. ولی باز هم هر جنبش توده ای برای حاکمیت ملی، برای آزادیهای سیاسی و برای پیشرفت اجتماعی و رهایی از بهره کشی، معمولا قدرتهای امپریالیستی و یا حتی بسیاری از کشورهای به اصطلاح غربی را در مقابل خود می یابد. بنابراین هنوز هم در این کشورها مبارزه برای همه هدفهای یاد شده تا حدود زیادی در مبارزه ضد امپریالیستی تجسم می یابد. ضدیت با امپریالیسم و قدرتهای امپریالیستی در کشورهای”دنیای سوم” حقیقت بزرگ و انکار ناپذیری است. اما حقیقتی است در رابطۀ این کشورها با قدرتهای سرمایه داری و نه چیزی بیش از آن. این حقیقت انکارناپذیری است که مبارزه توده ها برای آزادیهای سیاسی، پیشرفت اجتماعی و … مثلا در آرژانتین یا در لسوتو، بنحوی از انحا مخالفت و دشمنی قدرتهای امپریالیستی را برمی انگیزد. ولی همین حقیقت انکار ناپذیر در هر دو کشور، چه چیزی را در باره واقعیت های جامعه آرژانتین و جامعه لسوتو بیان میکند؟ تقریبا هیچ. رابطه با امپریالیسم جهت تشابه کشورهایی را بیان میکند که به شدت ناهمگونند. ضدیت با امپریالیسم گرچه هم در آرژانتین و هم در لسوتو پایه واقعی دارد، ولی بمعنای تشابه ابن دو جامعه نیست، یعنی ضرورتا حتی بمعنای تشابه آنها در رابطه هر کدام با جهان خارج نیست، بلکه فقط بیان کننده این است که هر دو دشمنان مشترکی دارند. اما اینکه هریک با این دشمن چگونه می جنگد، بیش از آنکه به هویت دشمن بسته باشد به هویت هر یک از این دوجامعه بستگی دارد. در نتیجه، داشتن دشمنان مشترک ضرورتا به داشتن رابطه دوستی و اتحاد میان این دو جامعه و یا حتی ضرورتا به داشتن دوستان مشترک نمی انجامد. از این رو مبارزه با امپریالیسم در تمام چهل سال گذشته در کشورهای مختلف به اشکال و شیوه های بسیار متفاوتی پیش رفته است؛ بدلائل متعدد ولی کاملا قابل فهم، اگر بعد از دست کم دو قرن استقرار سرمایه داری در اروپای غربی هنوز هم مثلا انگلستان و فرانسه در مسائل سیاسی مهم و آرایش و توازن نیروهای طبقاتی، تفاوتهای زیادی با هم دارند، طبیعی است که در شرایطی که سرمایه داری حتی گاهی نتوانسته ساختهای قبیله ای را بهم بریزد، ناهمگونی بسیار گسترده ترباشد. در دنیایی این چنین متنوع و ناهمگون مسلما مبارزه ضد امپریالیستی اشکال و شیوه ها و همچنین نتایج بسیار متفاوتی پیدا می کند. در جایی توده های مردم می توانند با دست یافتن به قدرت سیاسی و سازماندهی حاکمیت خود، تسلط امپریالیسم را درهم بشکنند، و در جایی علیرغم حصول استقلال سیاسی نفوذ امپریالیسم به اشکال مختلف حفظ می شود، در یک جای دیگر امپریالیسم بی آنکه به اشکال تسلط پیشین متوسل شود، با شیوه هایی جدید و پیچیده تر قدرت سیاسی را کاملا زیر کنترل خود نگه می دارد، و بالاخره در کشوری مانند کشور ما، حتی با شعارهای ضد امپریالیستی گرد و خاک برمی انگیزند ودر زیر پوشش آن و بنام مبارزه ضد امپریالیستی جنبش توده ای انقلابی و ترقی خواه را سرکوب می کنند. بطور کلی می توان گفت هر قدر که شکلهای قدیمی و عریان تسلط امپریالیسم از بین می روند و جای خود را به اشکال جدید می سپارند و هر قدر که مناسبات سرمایه داری در کشورهای زیر سلطه بیشتر رخنه می کند و شیوه های تولید پیشین را متلاشی می سازد، وابستگی این کشورها به امپریالیسم پیچیدگی و ظرافت بیشتری پیدا می کند و بنابراین مبارزه با امپریالیسم هر چه بیشتر با مبارزات طبقات زحمتکش برای رهایی از بهره کشی پیوند می خورد و مبارزه برای حاکمیت ملی از مبارزه برای حاکمیت سیاسی طبقات زحمتکش تفکیک ناپذیرتر می گردد. و این در حالی است که در غالب کشورهای “دنیای سوم” باز علیرغم شرایط بسیار متنوع و ناهمسان آنها، قدرت سیاسی در دست حکومت هایی است که باید آنها را حکومت های مطلقه نامید، گرچه بسیاری از آنها قوانین اساسی کشافی دارند با ابوابی مطول در باره آزادیهای دموکراتیک، انتخابات آزاد، تفکیک قوا و … در پاره ای از این کشورها مناسبات سرمایه داری به درجات مختلف غلبه یافته ولی پرولتاریا اکثریت جمعیت را تشکیل نمی دهد و بخصوص پرولتاریای صنعتی وزن زیادی در جمعیت ندارد. وجود اقشار بسیار وسیع غیر پرولتری، فقدان یا ضعف تشکلهای توده ای، سنت غالبا ضعیف مبارزات طبقه کارگر و حضور فعال دستگاههای خشن سرکوب ضد انقلابی، پیکار برای هدفهای سوسیالیستی را در تنگناهای دائمی قرار می دهند.

اکنون ببینیم خط حزب توده، خطی که گفتیم مختص حزب توده نیست بلکه حزب توده برای آن ساخته شده، حوادث و مسائل این کشورها را چگونه ارزیابی می کند:

نخستین شاخص اساسی این خط آن است که در یک انترناسیونال تدوین می شود و با تصمیمات آن انترناسیونال هدایت می گردد. چنین انترناسیونالی بطور رسمی وجود ندارد، اما در عمل اقتداری واقعی دارد، اقتداری که برای حزب توده و احزاب مشابه آن، یعنی بسیاری از احزاب کمونیست رسمی در کشورهای زیر سلطه که نفوذ و پایگاه قابل توجهی در کشور خود ندارند، چیزی است در حد آمریت مطلق. این انترناسیونال در عمل اساسأ بوسیله حزب کمونیست اتحاد شوروی هدایت می شود. بی شک هیچ مقرراتی در اساسنامه هیچ حزبی وجود ندارد که آنرا به تبعیت از تصمیمات و سیاستهای این انترناسیونال عملی و غیر رسمی وادار کند اما قانونمندیهای حاکم بر چنین تجمعی همه چیز را تنظیم می کنند. هر قدر پایگاه و نفوذ توده ای یک حزب و قدرت سازمانی آن ضعیف تر باشد، با سهولتی بیشتر به طرف احزاب بزرگ، پر اعتبار و قدرتمند جذب خواهد شد تا اعتبار و قدرت آنها را جایگزین بی تکیه گاهی خود سازد. بنابراین احزابی شبیه حزب توده که بدلیل نداشتن پایگاه و نفوذی در میان طبقه کارگر و زحمتکشان کشور خودشان، هیچ چیز از خواستها و تمایلات مشخص و شرایط زندگی واقعی طبقه کارگر و زحمتکشان کشورشان منعکس نمی کنند و بنابر این فشاری از طرف توده ها تجربه نمی کنند برای خروج از این خلاء بی تکیه گاهی و توجیه دلیل وجودی خود، با آزادی تمام و فارغ از دنیا و مافیها در مدار جاذبه حزب کمونیست اتحاد شوروی قرار می گیرند. مثلا حزب توده از این طریق توانست سالهای سال بدون داشتن حتی سازمانی کوچک درداخل (مگر اینکه “تشکیلات تهران”، “تشکیلات جنوب” و غیره را که تله های شکاری ساواک بودند، سازمان بدانیم!) فرستنده رادیویی نیرومندی در اختیار داشته باشد، با امکانات گسترده و ارتباطات بین المللی متناسب با آن، و خود را حزب طبقه کارگر ایران بنامد. ودر چنین شرایطی طبیعی ترین چیز آن است که چنین حزبی هیچ وزن مخصوصی نداشته باشد. یکی از علل بیماری ریشه دار و علاج ناپذیر خط حزب توده ونظایر آن این است که خط یک انترناسیونال است، اولا؛ و خط یک انترناسیونال حاشا شده در تئوری و مقتدر در عمل است، ثانیا؛ یعنی انترناسیونالی بر مدار و به مقتضای سیاستهای یک حزب پر نفوذ و مقتدر. بلافاصله باید تاکید کنیم که انترتاسیونالیسم پرولتری حقیقی کهنه شده و متعلق به گذشته نیست، بر عکس اکنون که جنبش کمونیستی در معنای واقعی کلمه جهانگیر شده و طبقه کارگر تقریبا در تمام سرزمین ها حضور پیدا می کند، عینیت و ضرورت همبستگی و برادری کارگران را نشان می دهد. و درست در همین شرایط است که هر مرکزیت واحد جهانی ( انترناسیونال ) بطور کلی، و هر مرکزیت واحد جهانی بر مدار نفوذ یک حزب معین مخصوصأ، خود بزرگترین مانع تحکیم و گسترش عملی انترناسیونالیسم پرولتری است. انترتاسیونالیسم پرولتری همیشه بمعنای همبستگی احزاب و جنبش های کارگری تمام کشورهاست نه وابستگی احزاب و جنبش های کشور های مختلف به سیاستهای حزب و جنبش کارگری یک کشور معین. انقلاب پرولتری ذاتأ یک انقلاب بین المللی است و اگر خود را در یک کشور زندانی کند، آنجا را به گور خود تبدیل خواهد کرد. ولی در عین حال، هر انقلاب پرولتری قاعدتأ در یک کشور معین پیروز می شود و بنابراین شکل ملی دارد. همانطور که اولی را نباید فراموش کرد، دومی را هم نباید نادیده گرفت. این حقیقت ساده، که ظاهرا هیچکس هم منکرش نیست، بمعنای آنست که انقلاب پرولتری نیز همچون هر انقلابی در بستر یک موقعیت انقلابی شکل می گیرد. اما موقعیت انقلابی معمولا در یک قلمرو ملی ـ سیاسی بوجود می آید. یعنی نه تنها اقتصاد، سیاست، جغرافیا بلکه تاریخ معینی را هم منعکس می کند. بنابراین حتی در شرایطی که دامنه بحران انقلابی از مرزهای کشور فراتر می رود، مختصات آرایش و توازن نیروهای طبقاتی در محدوده های ملی ـ تاریخی مختلف، تا حدود زیادی متفاوت می ماند. این تفاوت بخصوص در کشورهای زیر سلطه، که هنوز مناسبات پیش سرمایه داری نقش مهمی دارد و کشورهای حتی یک منطقه پیوندهای محکمی با هم ندارند، بسیار برجسته تر است، و به همین جهت مسائل پیکارهای طبقاتی در هر کشور برخورد مشخص تری را می طلبد. ایجاد مرکزیت واحد جهانی در مراحلی از تکامل جنبش کمونیستی برای گسترش آن ضرورت حیاتی مطلق داشت اما از ضرورتهای دوره های معینی از تاریخ جنبش کمونیستی نباید قاعده ای برای همه دوره ها ساخت. انترناسیونال کمونیست در بیانیه انحلال خود وجود یک مرکزیت واحد جهانی را با نیازها و تحرک های جنبش کمونیستی در شرایطی که این جنبش ابعاد توده ای جهانگیری پیدا کرده، متناقض خواند. گرایش عمومی بر این است که این بیانیه را بیشتر یک مانور دیپلماتیک تلقی کنند. صرفنظر از اینکه انگیزه نویسندگان بیانیه چه بوده، این تناقض واقعیت دارد، و اکنون بسیار عریانتر از زمانی که آن بیانیه نوشته شده، خود را نشان می دهد. کنار گذاشتن ایده مرکزیت واحد جهانی بمعنای آن نیست که کمونیستها و کارگران از تجارب برادران خود در سرزمینهای مختلف نیاموزند، تجاربشان را با همدیگر مبادله نکنند ویا در مبارزه با دشمنانشان همکاری و هم پشتی نکنند، در مبارزه با امپریالیسم، میلیتاریسم و ارتجاع و دیکتاتوری و برای صلح جهانی، دمکراسی و سوسیالیسم و پیشرفت اجتماعی تلاشهایشان را بهم پیوند ندهند. این همکاریها و هم پشتی ها در جهان امروز ما بیش از هر زمان دیگر باید صورت بگیرند. از کارگران مثلا ایران می توان خواست که حتی زیر تیغ خون ریز رژیم شکنجه و قصاص نیز از مبارزه برای صلح جهانی و کاهش تسلیحات حمایت کنند، اما احمقانه و جنایتکارانه است اگر از آنها بخواهیم که به نام همبستگی جهانی طبقه کارگر و به بهانه مبارزه برای صلح جهانی دست از مبارزه برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه بردارند، ودرعین حال به رسانه های خبری و تبلیغاتی کشورهای سوسیالیستی حق بدهیم که همین حکومت ولایت فقیه را با تمام جنایاتش، به کارگران و افکار عمومی این کشورها، حکومتی انقلابی معرفی کنند. در جهان امروز ما، هر نیرویی که انترناسیونالیزم کارگری را تنها در وابستگی به یک مرکزیت واحد جهانی می بیند، قبل از هر چیز خود را از تحرک انقلابی لازم در پیکارهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان کشورش محروم می کند. و ناگزیر از خارج و غالبأ همچون یک تماشاگر به مسائل مشخص پیکارهای طبقاتی می نگرد. این نگرش بخصوص در کشورهای دنیای سوم که معمولا کارگران سنت همبستگی انترناسیونالیستی نیرومندی ندارند، کاملا فلج کننده است و غالبأ عملکرد معکوسی دارد، یعنی بجای تقویت همبستگی انترناسیونالیستی، به تقویت ناسیونالیزم می انجامد، طبقه کارگر را به دامن ناسیونالیزم می اندازد و حتی فراتر از اینها، گرایشات ضد کمونیستی ناسیونالیزم را تقویت می کند.

در رابطه با انترناسیونالیسم آنچه نباید فراموش شود این است که تنها حزب توده و امثال آن نیستند که انترناسیونالیزم پرولتری را بمعنای وابستگی به یک مرکزیت واحد جهانی می فهمند، بسیاری از جریانات ضد توده ای نیز مرکزیت جهانی واحد خاص خود را دارند و یا با رویای آن امروزشان را به فردا می رسانند. شانس اینها در آن است که انترناسیونالیزم رسمی و یا عملی هیچکدامشان در مقایسه با اقتدار و نفوذ حزب کمونیست اتحاد شوروی چیزی بحساب نمی آیند. مثلا طرفداران “انترناسیونال چهارم” ویا طرفداران حزب کمونیست آلبانی هنوز مجالی دارند که در باره آینده انترناسیونال خاص خودشان خواب های طلایی ببینند، زیرا نه خود وزنی دارند و نه انترناسیونال شان. اما انترناسیونال طرفداران “اندیشه های مائو تسه دون” آبرو باخت و عملا از هم پاشید، از جمله به این دلیل که وزن قابل توجهی پیدا کرده بود. “یک باغ گیلاس باید داشته باشی تا بفهمی پرستو چه جانوریست”!

دومین شاخص اساسی حزب توده و احزاب مشابهش این است که تنها بر خصلت ضد امپریالیستی جنبشهای کشورهای “دنیای سوم” تاکید می ورزد، تاکیدی آن چنان اغراق آمیز که همیشه خصلت طبقاتی این جنبش ها را نادیده می گیرد. و این ضرورتا با شاخص اول ارتباط ندارد و بطور منطقی از آن ناشی نمی گردد. یک مرکزیت واحد جهانی ضرورتأ بر خصلت طبقاتی این یا آن جنبش چشم فرو نمی بندد بلکه درست ممکن است برعکس، خصلت ضد امپریالیستی آنها را نادیده بگیرد. اما بعد از کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی ، تاکید یک جانبه بر خصلت ضد امپریالیستی جنبشهای “دنیای سوم” و نادیده گرفتن خصلت طبقاتی آنها به یکی از مشحصات خط احزاب مورد بحث ما تبدیل شد. همانطور که در بالا گفتیم خصلت ضد امپریالیستی یک جنبش توده ای بیش از هر چیز تابعی است از خصلت طبقاتی آن، تابعی است از ترکیب و نقش طبقات شرکت کننده در آن. خط حزب توده می کوشد این رابطه را درست وارونه کند و بنابراین آنرا وارونه می بیند. نتیجه این می شود که هر نیرویی (هر دولتی، هر جنبشی و هر جریانی) در دنیای سوم، صرفنظر از مضمون طبقاتی و جهت سیاسی حرکت آن، بخاطر درگیری با قدرتهای امپریالیستی و یا رابطه خوب با کشورهای سوسیالیستی، دربست مورد تائید قرار می گیرد و نیرویی ترقی خواه، انقلابی و حتی گاهی رهسپار در مسیر ایجاد جامعه سوسیالیستی ارزیابی می گردد. عواقب سیاسی وحشتناک این وارونه اندیشی روشن تر از آن است که حاجت به توضیح داشته باشد. بخصوص بعد از فروپاشی نظام مستعمراتی امپریالیسم و از بین رفتن اشکال وشیوه های پیشین تسلط آن در کشورهای دنیای سوم، بیش از خود استقلال سیاسی، مضمون اجتماعی و طبقاتی آن اهمیت پیدا کرده است. در چنین شرایطی مانورهای “ضد امپریالیستی” یکی از شیوه های آسان و کم خرجی است که یک دولت خودکامه دنیای سوم می تواند با توسل به آن نیروهای انقلابی و ترقی خواه مخالف خود را زیر سرکوب بگیرد. خط حزب توده و امثال آن، چنان در تقابل جهانی سوسیالیسم وامپریالیسم فرو رفته است که نه تنها امکان هر نوع ارزیابی مشخص از مضمون طبقاتی این یا آن نیرو را از خود سلب کرده، بلکه حتی در سطح بین المللی نیز جز این تقابل چیز دیگری نمی بیند. تا آنجا که در عمل، ضدیت با قدرتهای امپریالیستی و نزدیکی با کشورهای سوسیالیستی را همزاد و یا فراتر از آن، معادل هم تلقی میکند. بنابراین بمحض اینکه این یا آن حکومت دنیای سوم با قدرتهای امپریالیستی درگیر می شود، این احزاب در انتظار می نشینند که مرحله بعدی و گریز ناپذیر نزدیکی با کشورهای سوسیالیست فرا برسد و بالعکس از نزدیکی با کشورهای سوسیالیست مرحله گریزناپذیر بعدی درگیری با قدرت های امپریالیست را استنتاج می کنند. واز حرکت های این یا آن نیرو در سطح بین المللی مضمون طبقاتی آن را استنتاج می کنند ویا تحول در مضمون طبقاتی آنرا پیش بینی می کنند! تصادفی نبود که مثلا حزب توده در دوره به اصطلاح “سیاست مستقل ملی” رژیم شاهنشاهی، با بهبود و گسترش روابط این رژیم با کشورهای سوسیالیست، داشت امیدوار می شد که رژیم شاهی روزی بتواند “راه رشد غیر سرمایه داری” در پیش بگیرد. درست با همین منطق، از درگیری های رژیم خمینی با امپریالیسم آمریکا، در انتظار مرحله بعدی نشسته بود که دولت اسلامی با کشورهای سوسیالیست روابط همکاری همه جانبه و گسترده ای ایجاد کند. و چون آهنگ حرکت رژیم خمینی در سطح بین المللی بسیار شدیدتر از آهنگ رژیم شاهی بود، حزب توده نیز چنان دست پاچه شد که دیگر نتوانست در انتظار فرا رسیدن “راه رشد غیر سرمایه داری” بماند و بارها سمت حرکت نظام تولیدی ایران را تحت هدایت رژیم اسلامی، “راه رشد غیر سرمایه داری” اعلام کرد، حال آنکه حتی نگاهی به تجربه چند دهه گذشته نشان می دهد که پاره ای از دولتهای دنیای سوم وقتی به مقتضای موازنه نیروها در سطح بین المللی به کشورهای سوسیالیست نزدیک می شوند، درست بدلیل همین نزدیکی (یعنی از ترس اینکه نزدیکی موجب تقویت کمونیسم در داخل کشور گردد) در داخل به سرکوب کمونیستها دست می زنند. از آنچه گفته شد نباید چنین نتیجه گرفت که سمت نیروها در سطح بین المللی از هیچ قانونمندی تبعیت نمی کند و اساسأ تصادفی است. متحدان و دشمنان هر انقلاب در سطح بین المللی نیز مانند سطح ملی بیش از هر چیز بوسیله خصلت طبقاتی آن و آرایش و توازن نیروهای طبقاتی تعیین می گردد. از اینرو تصادفی نیست که اکثریت قاطع جنبش های انقلابی کشورهای زیر سلطه، قدرت های امپریالیستی را دشمن خود می یابند و در عین حال غالب آنها متحدان خود را در کشورهای سوسیالیست و جنبش جهانی طبقه کارگر جستجو می کنند. آنچه نباید فراموش شود این است که خصلت ضد امپریالیستی هر نیرویی را تنها و تنها در راستای منافع طبقه کارگر و زحمتکشان آن کشورها و همگام با دمکراسی میتوان تقویت کرد و نه در جهت دیگر و جدا از توده ها.

سومین شاخص اساسی خط حزب توده و احزاب مشابهش این است که عملا از دامن زدن به پیکارهای طبقاتی جامعه دوری می کند. و این تا حدی نتیجه طبیعی وارونه اندیشی یاد شده در بالاست و وقتی به آن اضافه میشود یک خط آشتی طبقاتی تمام عیار بوجود میآید، که با تاکید بر خصلت ضد امپریالیستی و ملی انقلابهای کشورهای زیرسلطه، در حقیقت مضمون توده ای غالب این انقلابات را نادیده می گیرد و به بهانه ضعف کمی و کیفی طبقه کارگر در این کشورها، به اصطلاح به “واقع بینی” رو می آورد و بجای آنکه پیکارهای طبقاتی توده ای را سازمان بدهد، در مذاکره با دولتها می کوشد. این خط در توجیه خود به مفهوم مسخ شده ای از انقلاب دموکراتیک و رابطه آن با انقلاب سوسیالیستی می چسبد، به مفهومی که در عمل بسیار مسخ شده تر از آن چیزی است که منشویک های روسیه و مدافعان آنها در انترناسیونالیسم دوم تبلیغ می کردند. با استناد به ضعف پرولتاریا در بسیاری از کشورهای زیر سلطه، با برافراشتن یک “دیوار چین” میان انقلاب دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی، ویا مثله کردن تئوری لنینی در باره مساله ملی و حق تعیین سرنوشت ملل و توجیهات دیگر، در عمل نتیجه گرفته می شود که در این کشورها نه تنها قدرت سیاسی، نه تنها رهبری جنبش توده ها، بلکه گاهی حتی هویت مستقل سیاسی نیز برای پرولتاریا هنوز زود است. به دستاویز ضرورت ائتلاف با خرده بورژوازی و بورژوازی ملی در “جبهه متحد خلق” در برابر امپریالیسم، جنبش طبقه کارگر، نقدأ در حد پشتیبان انقلاب ضد امپریالیستی ترسیم می گردد. و این همه توجیه در شرایطی است که تجربه پیروزی های پرولتاریا در دوره بعد از اکتبر نشان می دهد که پرولتاریا تاکنون غالبأ در کشورهایی به قدرت رسیده که سرمایه داری پیشرفته ای نداشته اند و طبقه کارگر به لحاظ کمی چندان نیرومند نبوده است. این احزاب با دوری از سازماندهی پیکارهای طبقاتی از ترس شکاف در جبهه ضد امپریالیستی، به بن بست وحشتناکی رانده می شوند. و بر خلاف احزاب اپورتونیست و رفرمیست در کشورهای غربی، حتی از آزادیهای سیاسی ( یعنی دموکراسی بورژوایی ) نیز نمی توانند دفاع کنند. چون چنین آزادی هایی در کشورهای زیر سلطه غالبا به محض واقعیت یافتن از حد “آزادی” در می گذرند و به مرز “توطئه” و “خیانت” می رسند و پایه های دولتهای مطلقه را به لرزه می اندازند ودر نتیجه با سرکوب شدید قدرت دولتی روبرو می شوند. در چنین شرایطی هر نوع دفاع جدی از آزادیهای سیاسی ، بمثابه اعلان جنگ به قدرت دولتی است. بنابراین در صورتیکه این احزاب، حکومتی را “مستقل” ارزیابی کنند و به رشد ستیزهای آن با امپریالیسم و نزدیکیش به کشورهای سوسیالیست امید بسته باشند، به هیچ رو حاضر نیستند جبهه ضد امپریالیستی را بخاطر آزادیهای سیاسی، که در مقایسه با آن، مساله بی اهمیتی می دانند، بخطر بیاندازند! به این ترتیب امید به “تحولات مثبت” در بالا، اینها را از هرنوع فعالیت سازمان یافته مخفی انقلابی و خشن گریزان می سازد. و بنابراین هر چه بیشتر از نیروهای انقلابی فاصله می گیرند، از حرکت های اعتراضی توده ها جدا می مانند و هر چه بیشتر از جلب عناصر انقلابی پرشور و فداکار درمی مانند. آنچه کیانوری در یکی از آخرین شماره های “پرسش و پاسخ” (یکی از انتشارات حزب توده) در باره وضع خودشان و رابطه شان با رژیم اسلامی گفته بود، شاید توصیف گویایی از رابطه همه این نوع احزاب با حکومت های به اصطلاح “ضد امپریالیست” مورد حمایتشان باشد: او ضمن شکوه از بهانه جویی های رژیم اسلامی، گفته بود، ما در وضعی نیستیم که بتوانیم همه چیز را با صراحت بیان کنیم و توصیه کرده بود که: “آسته برو، آسته بیا که گربه شاخت نزنه” ! تصادفی نیست که این احزاب در بیست و پنج سال گذشته تقریبا در هیچ یک از کشورهای دنیای سوم، دنیایی که در این مدت کانون انقلابات و تکانهای بزرگ سیاسی بوده، نتوانسته اند رهبری انقلاب یا جنبش توده ای گسترده ای را بدست آورند و تقریبا در همه این کشورها به انزوای سیاسی کشیده شده اند.

چهارمین شاخص مهم خط مورد بحث ما، راهی است که برای پیشروی به سوسیالیسم در کشورهای دنیای سوم نشان میدهد: پیشروی به سوسیالیسم از بالای سر توده های مردم. راهی که با تلاش برای نشان دادن فواید سوسیالیسم به دولتمردان ترقی خواه وضد امپریالیست آغاز می شود و با متقاعد و معتقد شدن این دولتمردان به برتری نظام سوسیالیستی بر نظام سرمایه داری بتدریج پیش می رود. و گویا دولتمرد ترقی خواه و ضد امپریالیست کسی است که بهر دلیلی، با قدرتهای امپریالیستی شاخ به شاخ شود و یا بهر دلیلی با کشورهای سوسیالیست روابط خوبی بهم بزند. در حقیقت، امید این احزاب به دولتمردان ترقی خواه ضد امپریالیست، با امید پاره ای سوسیالیستهای تخیلی به قدرتمندان “مستبد خیر اندیش” قرابت های زیادی دارد. این راه پیشروی به سوسیالیسم معمولأ تحت عنوان “راه رشد غیر سرمایه داری” تئوریزه می شود. این تئوری بیش از آنکه نقش مستقلی در شکل دادن به خط مورد بحث ما داشته باشد، نتیجه طبیعی و اجتناب ناپذیر وارونه اندیشی در باره مبارزه ضد امپریالیستی و گریز از سازماندهی پیکار طبقاتی است. در حاشیه تاکیدات مکرر یک جانبه بر مبارزه ضد امپریالیستی و گریز از سازماندهی مبارزه طبقاتی توده ها (از ترس شکاف در جبهه ضد امپریالیستی)، تقش تئوری “راه رشد غیر سرمایه داری” ، بیشتر، یادآوری دلیل ادامه موجودیت این احزاب است. احزابی که از ترس درافتادن با قدرت دولتی “ضد امپریالیست” حتی جرأت دفاع از آزادیهای سیاسی را ندارند، با این تئوری یادآوری می کنند که “هدف نهایی” تمام این خفت ها، دست یافتن به سوسیالیسم است! تئوری “راه رشد غیر سرمایه داری” بیشتر تلاشی است برای پر کردن یا پوشاندن دره عمیقی که میان راه این احزاب و راه مارکسیست – لنینیستی پیشروی بسوی سوسیالیسم وجود دارد. بنا به آموزش های مارکسیسم ـ لنینیسم، پیشروی بطرف سوسیالیزم تنها از طریق سازماندهی طبقه کارگر و سازماندهی توده های زحمتکش بر گرد آن امکان پذیر است. تئوری “راه رشد غیر سرمایه داری” این احزاب می کوشد جلب دولتمردان ترقی خواه و ضد امپریالیست را همچون مقدمه و شرط لازم برای سازماندهی توده ها جلوه دهد. در هر حال با کنار گذاشتن این تئوری، خط سیاسی این احزاب اساسأ دگرگون نخواهد شد. مثلأ رژیم حافظ اسد خواه از نظر حزب کمونیست سوریه معمار “راه رشد غیر سرمایه داری” در سوریه ارزیابی شود، خواه یک دولت بورژوایی ترقی خواه و ضد امپریالیست، خط “جبهه متحد خلق” در برابر امپریالیسم همان خواهد بود که تاکنون بوده است.

مهم ترین مشخصات خطی را که حزب توده دنبال میکند، برشمردیم. اما همانطور که در بالا گفته شد این خط مختص حزب توده نیست، بلکه از طرف یک مرکزیت واحد جهانی تدوین می گردد، و اساسأ بر مدار سیاستهای حزب کمونیست اتحاد شوروی. چون چنین مرکزیتی بطور رسمی وجود ندارد، بلکه فقط کارکرد عملی دارد، بنابراین هر حزبی بسته به وزن مخصوص خود و قدرتی که دارد، در عمل از این مرکزیت پیروی می کند، یا سیاستهای آن را نادیده می گیرد و یا حتی در سیاستهای آن اثر می گذارد. در نتیجه رابطه یکطرفه بیش از همه، میان احزاب بی وزن و بی تکیه گاه کشورهای زیر سلطه (که موجودیت شان را اساسأ مدیون حمایت های اتحاد شوروی هستند ) و حزب کمونیست اتحاد شوروی (که پر نفوذ ترین و مقتدرترین حزب اردوگاه سوسیالیستی است) بوجود می آید. بسیاری از احزاب کمونیست، صرفنظر از سیاستی که دنبال می کنند، بسته به تکیه گاه و اقتداری که در کشور خود دارند، معمولأ در اینجا و آنجا سیاستهای حزب کمونیست شوروی را نادیده می گیرند، مورد انتقاد قرار می دهند ویا حتی به رویارویی کامل با آن برمی خیزند. مثلأ احزاب کمونیست ویتنام، کره و کوبا از یک طرف، و ایتالیا، فرانسه و ژاپن از طرف دیگر، صرفنظر از مضمون سیاستی که دنبال می کنند، بدرجات مختلف سیاست هایی متفاوت با سیاستهای حزب کمونیست اتحاد شوروی را دنبال می کنند و عمدتأ همه بخاطر اینکه خود تکیه گاهی دارند. اما احزابی شبیه حزب توده، که اکثریت آنها به کشورهای “دنیای سوم” تعلق دارند، بعلت بی وزنی، عملأ کاری جز رله کردن سیاستهای بین المللی حزب کمونیست اتحاد شوروی ندارند. خلاصه اینکه خط حزب توده و امثال آن اساسأ سیاستی است که حزب کمونیست اتحاد شوروی در کشورهای “دنیای سوم” در پیش می گیرد. در اینجا این سوال پیش می آید که چرا شوروی در کشورهای ” دنیای سوم” چنین خطی را دنبال می کند؟ آیا دامن گرفتن پیکارهای طبقاتی در این کشورها و شکل گرفتن رهبری طبقه کارگر در جنبشهای توده ای آنها با منافع شوروی مبانیت دارد؟ تجربه نشان میدهد که اکثریت قاطع جنبشهای انقلابی و ترقی خواه کشورهای مورد بحث ما هنگامیکه نیرو یافته اند، مورد حمایت اتحاد شوروی قرار گرفته اند. اما در عین حال مطالعه سیاست شوروی در غالب کشورهای “دنیای سوم” نشان می دهد که شوروی ار مبارزه نیروهای کمونیست، انقلابی و دموکرات علیه حکومتهایی که آنها را “مستقل” و یا “ضد امپریالیست” ارزیابی می کند و یا حکومتهایی که روابط سیاسی دوستانه ای با آنها دارد و بدلایل گوناگون نمی خواهد این روابط دوستانه بهم بخورد، حمایت نمی کند و یا دست کم، حمایت مؤثر نمی کند، مگر اینکه پیروزی نیروهای انقلابی را قطعی ببیند و یا سرنگونی حکومت مورد مخالفت آنها را بسیار محتمل ارزیابی کند. یعنی اینکه شوروی از هر نیرو و جنبشی به صرف اینکه انقلابی و ترقی خواه و یا حتی کمونیست است حمایت نمی کند، بلکه اولأ در صورتی حمایت می کند که نیروی مورد بحث، قدرت براستی قابل توجهی داشته باشد و ثانیأ اینکار را در صورتی انجام می دهد که در ادامه موجودیت طرف مقابلِ خود، منافع در خور توجهی نداشته باشد. خلاصه اینکه: اتحاد شوروی در جهت منافعش از جنبشهای انقلابی دفاع می کند و نه بی توجه به منافعش. بی شک شوروی حق دارد منافع خاص خودش را داشته باشد و چنین منافعی هم دارد و البته این منافع در اکثر موارد با منافع جنبشهای انقلابی و کارگری هم آیند و هم جهت است و گرنه باید پیوندهای اتحاد و دوستی میان شوروی و اکثر جنبشهای انقلابی را محصول تصادف بدانیم. اما مساله این است که منافع شوروی، و نه تنها شوروی بلکه هیچ یک از کشورهای سوسیالیستی و احزاب کمونیست، ضرورتأ تجسم منافع کل جنبش کمونیستی و کارگری نیست. منافع کل جنبش کمونیستی و کارگری تنها می تواند در مجموعه کل جنبش کمونیستی و کارگری تجسم یابد و نه در این یا آن جزء آن. وقتی می گوییم شوروی منافع خاص خودش را دارد، معنایش این است که منافع شوروی تنها با اندیشه کمونیستی تعیین نمی شود، همانطور که منافع هیچ کشور سوسیالیستی و هیچ حزب کمونیستی هم، چنین تعیین نمی شود. معمولأ پاره ای مارکسیستها (چه موافق شوروی باشند چه مخالف آن) علیرغم اینکه دائمأ از تقدم هستی بر اندیشه و از تقدم زیر بنا بر روبنا سخن می گویند، وقتی به بررسی جنبش کارگری می رسند، به ایده آلیست های تمام عیاری تبدیل می شوند. از نظر اینها یک دولت سوسیالیست به گوهر اثیری شباهت دارد، بی هیچ منافع مادی و خاکی، و باید چنین باشد. در حالیکه منافع یک دولت سوسیالیست و یک حزب کمونیست با تمام موجودیت واقعی آن تعیین میگردد و نه صرفأ با ایدئولوژی اش. مثلأ منافع یک دولت سوسیالیست در نپال با منافع یک دولت سوسیالیست دیگر در مکزیک، قاعدتأ در همه موارد همخوانی نخواهد داشت، حتی اگرهر دو الگوی ایدئولوژیک یکسانی هم داشته باشند. بنابراین منافع اتحاد شوروی نه تنها با منافع کل جنبش کمونیستی و یا جنبش کمونیستی این یا آن کشور یکسان نیست، بلکه در پاره ای موارد می تواند با آنها اصطکاک هایی هم داشته باشد. اما گذشته از این نکات بدیهی ولی غالبأ مورد انکار، سیاستهای عمومی حزب کمونیست اتحاد شوروی در کشورهای زیر سلطه، بعد از کنگره بیستم (پذیرش تزهای خروشچفی) اساسأ بر محور رقابت اقتصادی در” اردوگاه سوسیالیست و امپریالیست” تدوین می گردد. سیاست تاکید یک جانبه بر مبارزه ضد امپریالیستی تا حد نادیده گرفتن مبارزات طبقاتی مشخص در این کشورها، بر مدار چنین درکی از رقابت دو سیستم جهانی تعیین می گردد. تلاش برای جلب دوستی کشورهای “مستقل” (که بسیاری از آنها تنها در معنای حقوقی، مستقل هستند)، تلاش برای تحکیم جبهه ضد امپریالیستی در آنها (در حالیکه در بسیاری از آنها تسلط امپریالیسم اشکال کاملأ جدید پیدا کرده و بنابراین تنها بر مدار جنگ طبقاتی میتوان تسلط امپریالیسم را ریشه کن کرد) و تلاش برای تقویت اقتصاد دولتی و همکاری با کشورهای سوسیالیستی (در حالیکه در بسیاری از این کشورها با دولتهای خودکامه ای که دارند، اقتصاد دولتی چیزی جز تقویت پایه اقتصادی خودکامگی نیست و در حالیکه همکاری با کشورهای سوسیالیست هیچ وقت این کشورها را از همکاری با قدرتهای امپریالیستی و وابستگی به آنها مانع نمیشود)، در عمل راه حمایت مؤثر از جنبشهای انقلابی و کارگری را در این کشورها مسدود می کند. نتیجه این می شود که شوروی پاره ای از جنبشهای انقلابی را فقط در چند قدمی قدرت کشف می کند و در غالب کشورهای دنیای سوم جنبش طبقه کارگر را نادیده می گیرد. دفاع از دموکراسی و دفاع از تشکل های توده ای را بفراموشی کامل می سپارد. بی شک بحث بر سر این نیست که شوروی و یا هر کشور سوسیالیست دیگر حق ندارد با این یا آن دولت خودکامه “دنیای سوم” روابط دیپلماتیک فعال داشته باشد. مسلمأ روابط هیچ کشوری در صحنه بین المللی نمی تواند بی توجه به واقعیتهای بین المللی تنظیم گردد. اما مسلمأ یک کشور سوسیالیست حق ندارد بخاطر ملاحظات دیپلماتیک، این یا آن دولت ضد کارگری، خودکامه و آزادی کش را، دولتی انقلابی معرفی کند. حقیقت این است که اتحاد شوروی ابزاری برای تمایز میان “رئال پلیتیک” و سیاست همبستگی انقلابی ندارد و این یکی از اشکالات سوسیالیسم در شوروی و در بسیاری از کشورهای سوسیالیستی است. اگر مصالح دیپلماتیک و توازن قوا در سطح بین المللی اقتضا می کند که مثلأ از رژیم خمینی حمایت کنند، طبقه کارگر و افکار عمومی کشورهای سوسیالیست از فاشیسم مذهبی عریانی که کشور ما را به سرزمینی طاعون زده تبدیل کرده بی خبر میمانند، و حتی فراتر، آنرا “انقلاب ضد امپریالیستی، دموکراتیک و ضد استبدادی” میشناسد!! همین فقدان ابزاری برای تمایز میان “رئال پلیتیک” و سیاست همبستگی انقلابی موجب می شود که شوروی از جنبشهای کمونیستی و انقلابی در کشورهای جهان سوم انتظار داشته باشد که سازماندهی پیکارهای طبقاتی را در راستای سیاستهای آن تنظیم کنند. طبیعی است که چنین انتظاری تنها از طرف احزابی چون حزب توده می تواند برآورده شود. بدین ترتیب این احزاب به ابزار دیپلماسی شوروی تبدیل می شوند. خط حزب توده با حزب توده از بین نمی رود، زیرا این خط همانطور که گفته شد ساخته حزب توده نیست، بلکه یک خط بین المللی است. انتقاد راستین از خط حزب توده آنست که موجودیت احزابی چون حزب توده را ناممکن سازیم. و این تنها از طریق مبارزه ایدئولوژیک ممکن نیست. بلکه اساسأ با گسترش جنبش طبقه کارگر و ظهور یک جنبش کمونیستی توده گیر امکانپذیر است. جنبشی که با اتکا به پایه توده ای خود راهش را بگشاید. جنبش کمونیستی ما وقتی نیرومند شود، کشورهای سوسیالیستی و نیرو های ترقی خواه و انقلابی ناگزیرند از آن حمایت کنند و آنرا آنطور که هست بپذیرند.

نقش حزب توده در بحران چپ

در این چند ساله بعد از انقلاب، خیانت حزب توده تنها در حمایت از رژیم خمینی خلاصه نمی شود. خیانت (شاید به لحاظی بزرگتر) آن را باید در ضدیتش با سازمانهای انقلابی و دموکراتیک و مخصوصأ در تلاش سازمانیافته اش برای متلاشی کردن چپ، دید. اگر تلاشهای حزب توده برای تشکیل به اصطلاح “جبهه متحد خلق” با رژیم ولایت فقیه ناموفق ماندند، تلاشهایش برای شکاف انداختن در صفوف انقلابی و دموکراتیک و مخصوصأ در متلاشی کردن بخش بزرگی از نیروهای چپ، به موفقیت‌های چشم گیری انجامیدند. حزب توده توانست بزرگترین سازمان چپ ایران، یعنی سازمان فدائی را، که در سال ۵۸ با نفوذی براستی توده ای، بزرگترین دژ اپوزیسیون انقلابی در برابر رژیم خمینی بود ، متلاشی سازد. اکثریت این سازمان به خط حزب توده پیوست. حزب توده از طریق بحران در سازمان فدائی، بسیاری از سازمانهای دیگر را به آشفتگی و انشعاب کشانید ویا نیروی آنها را در مبارزات ایدئولوژیک بر سر مسائلی هرز داد که با نیازهای مشخص پیکار طبقاتی درآن گیرودار ارتباط مستقیمی نداشتند. اما اکنون که رسوایی حزب توده به اوج خود رسیده، هر کس در پی آن است که با استناد به رسوایی و ورشکستگی حزب توده، حقانیت خود را اثبات کند. واین البته طبیعی است. لیکن در کشور استبداد زده ما، که مساله اصلی غالبأ از میان برداشتن شرارت عریان بوده تا گذاشتن چیزی بجای آن، مفهوم منفی نیروی شگرفی دارد. استبداد و تبهکاری های رژیم پهلوی و ضدیت با امپریالیسم جهان خوار آمریکا در اذهان بسیاری از توده های مردم و روشنفکران، خود بخود، برهان قاطعی شد بر حقانیت رژیم ولایت فقیه. همانطور که جنایت و ظلمتی که رژیم خمینی می گستراند، گاه دلیل محکمی تلقی میشود بر حقانیت همه دشمنان این رژیم، تا آنجا که سلطنت طلبان نیز که نیم قرن این کشور را چاپیده اند، و رژیم خمینی دقیقأ ثمرۀ تلاشهای به اصطلاح ” میهن پرستانه” آنهاست، اکنون از رو سیاهی خمینی، سرمایه ای برای خود می اندوزند. و اینک ورشکستگی و خیانت حزب توده را نیز هر یک از مخالفان آن، خودبخود دلیلی می گیرد بر حقانیت خود. اما حقیقت این است که کارنامه سیاه حزب توده فقط ورشکستگی و خیانت حزب توده را اثبات میکند و نه ضرورتأ حقانیت این یا آن مخالف حزب توده را. تروتسکیستها و همه آنها که خیانت حزب توده را به پای “استالینیسم” می نویسند، اولأ فراموش میکنند که کارنامه پیروزیهای انقلابی آنچه را که “استالینیسم” مینامند در ستون بدهکاریهایشان بنویسند، و ثانیأ مهمتر از همه، فراموش می کنند که عده ای از تروتسکیستها هم ( مانند سازمان بابک زهرائی و دیگران ) مانند حزب توده، در جلب الطاف امام خمینی تلاش بسیار چشمگیری کردند. مائوئیستها، خیانت “حزب خروشچفی توده” را دلیلی بر حقانیت خود می شمارند، و فراموش می کنند که حزب مائوئیستی رنجبران چه تلاشهایی برای اتحاد با امام خمینی انجام داد و چگونه در نخستین یورش رژیم اسلامی به کردستان ( در تابستان ۵۸) برای جنگ با “ضد انقلاب” در کردستان، اعلام آمادگی کرد. به اصطلاح “چپ” های بورژوا مسلک خیانت حزب توده را نتیجه بلشویزم و لنینیسم اعلام می کنند و دلیلی بر حقانیت خود. اما فراموش می کنند که ضدیت علیه سرمایه نتیجه القائات نیروهای چپ نبود، نیرویی بود که از اعماق جامعه ما برمی خاست. اینها فراموش می کنند که توده های لگد مال شده مردم ما، از آنچه اینها می خواهند، بسیار فراتر می طلبند و فراموش می کنند که برنامه مطلوب آنها تنها با کشتار توده های گسترده ای که بسیار بیشتر می طلبند، می تواند عملی شود، یعنی منهای دموکراسی برای اکثریت مردم! کارنامه سیاه حزب توده بخودی خود دلیل حقانیت راه دیگران نیست. دیگران باید ببینند خود در این بحران چه سهمی داشته اند و مهمتر از آن باید حقانیت خط اثباتی خود را نشان بدهند، نه حقانیت انتقادشان را. اما از این که بگذریم، بی هیچ تردید، حزب توده در این چند ساله گذشته بیش از هر جریان دیگر در دامن زدن به بحران چپ و شکاف در صفوف نیروهای انقلابی، نقش داشته است. اما باید دید چرا؟ چپ جدید ایران، یا نسل جدید چپ در ایران، بعد از بحران عمومی ۴۲ – ۱۳۳۹، یعنی در دوره پانزده ساله آخر استبداد پهلوی، شکل گرفت. بنابراین چپ جدید ایران، از لحاظ تبار، بیش از آنکه انشعابی از حزب توده باشد، انشعابی از جبهه ملی بود. غالب کادرهای چپ، یعنی اکثر آنهایی که سازمانهای چپ را هدایت می کنند، نخستین تجربه سیاسی شان را در بحران عمومی سالهای ۴۲ – ۳۹ بدست آورده اند. آن سالها ، سالهای نفوذ حزب توده نبود، سالهای انتحار سیاسی جبهه ملی و رادیکالیزه شدن جنبش ناسیونالیستی بود. جنبش چپ در پانزده ساله آخر استبداد پهلوی، اساسأ یک جنبش ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی بود، واز نظر ایدئولوژی، بیشتر از مارکسیسم چین و مارکسیسم جنبش های مشابه خود در امریکای لاتین تاثیر پذیرفته بود تا از حزب توده. جنبش چپ در سراسر ایندوره بیشترین درگیری و خصومت را با حزب توده داشت. بدلیل اینکه اتحاد شوروی روابط بسیار خوبی با رژیم پهلوی داشت و حزب توده نه تنها این روابط را تائید میکرد، بلکه اصلاحات شاهانه را مثبت می نامید و امیدوار بود رژیم “دیکتاتوری وابسته به امپریالیسم شاه” ( مفهومی که در دستگاه تحلیلی چپ نقش بسیار مهمی داشت ) آزادیهای سیاسی اعطا کند و حتی “راه رشد غیر سرمایه داری” در پیش بگیرد. با در نظر داشتن این حقایق در باره چپ ایران، باید دید حزب توده چگونه توانست در صفوف آن بیش از هر جریان دیگر نفوذ پیدا کند؟ حقیقت این است که بحران چپ نه تنها جدا از بحران هژمونی (یعنی بحران آشفتگی طبقاتی) در جامعه ما قابل فهم نیست، بلکه خود عمدتأ انعکاسی از آن است. اگر بحران چپ را صرفا به این یا آن اندیشه مجرد نسبت ندهیم، بلکه برعکس هویت ایدئولوژیک بحران زده چپ را در متن پیکار‌های طبقاتی چند سال اخیر برسی کنیم، درخواهیم یافت که حزب توده و یا هر جریان سیاسی دیگر، بیش از آنکه منشا بحران چپ باشد، به بحران هویت چپ دامن زده است. چپ ایران بهمان دلائلی که در پانزده ساله آخر استبداد پهلوی با حزب توده خصومت ورزیده بود، در دوره بعد از قیام زیر تاثیر حزب توده قرار گرفت. آتشبار حزب توده علیه چپ، از ماجرای سفارت به اینسو، با مهمات ایدئولوژیک خود چپ ، او را زیر آتش گرفته بود. چپ ایران در دوره پانزده ساله آخر رژیم پهلوی، منشا اصلی استبداد پهلوی و تمام تفاوتهای آنرا، بیش از آنکه در مناسبات طبقاتی و تولیدی جامعه جستجو کند، در وابستگی به امپریالیسم آمریکا می دید. خمینی با تسخیر سفارت آمریکا، با اعلان جنگ به “شیطان بزرگ” درست همان حلقه ای را زیر ضرب گرفته بود که چپ آنرا منشا اصلی تمام تباهی ها می دانست. چپ ایران اساسأ یک جنبش پوپولیستی بود (و هست)، بنابر این خمینی با تسخیر سفارت آمریکا بیش از هر چیز، دستگاه تحلیلی این جنبش را مختل کرد. گسترش نفوذ حزب توده در صفوف چپ از ماجرای سفارت شروع شد، زیرا ضد امپریالیسم چپ و ضد امپریالیسم حزب توده بر هم منطبق شده بودند، و نفوذ حزب توده در صفوف چپ، از همین نقطه اشتراک شروع به گسترش کرد. بی تردید در پاره ای سازمانها، این گسترش نفوذ از طریق مفاهیم دیگری تسهیل می شد و یا متوقف می گردید. اما در هر حال بحران چپ اساسأ از ایدئولوژی پوپولیستی آن سرچشمه می گیرد. این بحران نه تنها در سازمانهایی که تحت تاثیر حزب توده قرار گرفتند، بلکه حتی در بسیاری از آنها که بیشترین خصومت را نسبت به حزب توده بروز دادند، ریشه هاس عمیقی داشت (و متاسفانه هنوز هم دارد). چپ پوپولیست نمی تواند در حالی که مبارزه ضد امپریالیستی را سازمان می دهد، مبارزه طبقاتی را سازمان بدهد؛ در حالیکه از دمکراسی دفاع میکند، پرچم پرولتری را برافرازد. چپ ایران تنها با دست یافتن به نگرش مارکسیست ـ لنینیستی می تواند در پیکاری واحد، در عین حال که با امپریالیسم مبارزه میکند، از دموکراسی دفاع کند و برای رهبری طبقه کارگر و قدرت پرولتری بجنگد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%aa%d9%88%d8%af%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%ac%d8%a7%d9%85-%db%8c%da%a9-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d8%a7%db%8c%db%8c/feed/ 0 6010
دایناسورهای مازوت سوز و هیولاهای استخراج ارز دیجیتال http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b3%d9%88%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d8%b2%d9%88%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b2-%d9%88-%d9%87%db%8c%d9%88%d9%84%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%ae/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b3%d9%88%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d8%b2%d9%88%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b2-%d9%88-%d9%87%db%8c%d9%88%d9%84%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%ae/#respond Sun, 17 Jan 2021 12:01:08 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5991 از کشتار کرونا تا آلودگی هوا تا خاموشی برق، مصیبت پشت مصیبت در اوج فلاکت
فقر و بیکاری و گرانی و قتل عام کرونایی کافی نبود، آلودگی شدید هوا و قطع پی در پی برق در اوج سرمای زمستان نیز به آن افزوده شد.

وقتی رهبر رژیمی جهنمی، در اوج کشتار کرونا و شیوع وسیع ویروس کووید- ۱۹، فتوا میدهد که خرید واکسن های غربی ممنوع است – حتی به قیمت از دست رفتن جان صدها نفر در روز- طبیعی است که آلودگی هوا و نیز خاموشی برق در وسط زمستان، برای سردمداران رژیم موضوعی کاملا عادی جلوه کند.

وضعیت آلودگی هوا در تهران و سایر شهرهای بزرگ به حدی خطرناک شده که حتی از قرمز نیز گذشته و به وضعیت بنفش رسیده است، یعنی برای هیچ قشری از مردم تنفس این هوا جایز نیست و برای همه مردم خطرناک است. در این میان، دعواها و فراافکنی های مقامات ریز و درشت رژیم قابل تعمق و در عین حال تهوع آور است. در حالیکه سازمان محیط زیست استفاده از سوخت خطرناک مازوت در نیروگاهها و شرکتها را عامل جدید این آلودگی میداند و از قوه قضائیه خواسته وارد عمل شود، سایر مقامات ابتدا آنرا تکذیب و سپس آنرا ناگزیر دانستند. قوه قضائیه هم دستور داد بازرسان سازمان محیط زیست حق ورود به نیروگاهها را ندارند. معلوم شد که رژیم اسلامی برای کسب سود و ارز ناشی از فروش گاز به ترکیه و … ترجیح داده که از سوخت بسیار مهلک مازوت استفاده کند که مقدار زیادی از آن در مراکز استخراج نفت و پالایشگاهها انبار شده است. به همین دلیل است که بعد از کرونا و حوادث جاده ای، مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا سومین عامل کشتار در ایران محسوب میشود.

اما این مصیبت کم بود که در اوج سرما در برخی مناطق، خاموشی مکرر برق نیز افزوده شده است این درحالیستکه رژیم ایران در جستجوی درآمد، به عراق برق صادر میکند. سردمداران رژیم ابتدا سعی کردند علت قطع برق در شهرها را زیاده روی مردم در مصرف انرژی معرفی کنند اما چند روز نگذشت که گزارشات متعددی در مورد “مزارع استخراج بیت کوین” (ارز دیجیتال) منتشر شد.

این رژیم که چند سال پیش مدعی ممنوعیت ورود تکنولوژی استخراج “بیت کوین” بود، در سالهای اخیر متوجه ظرفیتها و درآمد عظیم این بخش از اقتصاد “موهوم” شده و حتی برای شرکتهای چینی و هندی نیز مجوز فعالیت صادر کرده است. در نزدیکی فرودگاه پیام متعلق به سپاه در کرج یک مزرعه بزرگ استخراج ارز دیجیتال توسط یک شرکت هندی ایجاد شده است و گفته میشود بزرگترین “مزرعه استخراج بیت کوین” در خاورمیانه، توسط شرکت چینی R.H.Y در ایران تاسیس شده که روزانه بین یک تا چهار میلیارد تومان درآمد ایجاد میکند.

دلیل اصلی ورود شرکتهای خارجی به ایران برای سرمایه گذاری در این بخش، پائین بودن استانداردهای حفظ محیط زیست در ایران و ارزان بودن بهای برق و انرژی است. زیرا تولید انبوه بیت کوین نیاز به کامپیوترها و پردازش گرهای قوی دارد که برق زیادی مصرف میکنند. بخش عمده این “صنعت نوین” و در حال رشد، در دست نهادهای رژیم بویژه سپاه است و یا در اختیار شرکتهای خارجی که طرف قرارداد این نهادهای زیرمجموعه بیت رهبری هستند. البته بخشی از “مردم” و سوداگران نیز به طور زیرزمینی و قاچاقی مشغول این فعالیت هستند و حتی از برخی کارخانجات و مرغداریهایی که از برق ارزان بهره میبرند برای انجام اینکار استفاده میکنند. ظاهرا نیاز رژیم به ارز بویژه ارز دیجیتالی در دوره تحریمهای اقتصادی و مالی و ضرورت پولشویی و فعالیتهای مالی زیرزمینی توسط رژیم سبب شده که به قیمت جان و سلامتی مردم به قتل عام تدریجی آنها بپردازند.

بنابراین از فرمان ممنوعیت خرید واکسن آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی تا سوزاندن مازوت در نیروگاهها تا بهره گیری وسیع از برق برای استخراج ارز دیجیتال را باید در راستای همین سیاست جستجو کرد، یعنی تامین مالیه برای نهادهای نظامی و امنیتی رژیم و اختاپوسهای مالی آن و البته به گفته خامنه ای تداوم کمک به نیروهای نیابتی اسلامی در خاورمیانه و در یک کلام حفظ ظرفیت و آمادگی رژیم برای سرکوب اعتراضات مردمی و ابر جنبشهایی که از راه خواهند رسید.

بی دلیل نیست که در بطن کشتار کرونا و آلودگی هوا و خاموشی برق، رژیم یادش نمیرود که سه جوان دزفولی شرکت کننده در اعتراضات آبان ۹۸ را به جرم فقط پاره کردن عکس خامنه ای جنایتکار جمعا به چهل سال زندان محکوم کند و یا زندانیان بلوچ و عرب را اعدام کند و یا در یک شبیخون سراسری در روزهای اخیر حدود سی فعال کارگری، اجتماعی و مدنی کرد در استانهای کردستان و آذربایجان غربی و کرمانشاه و کرج و تهران را بازداشت نماید.

این رژیم بحران زده به خوبی میداند که با اوجگیری بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، جامعه چه ظرفیت وسیعی برای اعتراض و برپایی خیزش دارد، لذا دست پیش را میگیرد تا پس نیفتد و با دستگیری فله ای فعالینی که توان سازماندهی را در آنها جستجو میکند، تلاش می نماید جلوی بروز جنبشها و هماهنگی آنها را بگیرد. غافل از اینکه کارد به استخوان رسیده و اکثریت زیر خط فقر و خشمگین از تداوم چهار دهه خفقان و نابرابری، دیگر چیز چندانی برای از دست دادن ندارند. اعتراضات اخیر کارگران، بازنشستگان، دهقانان و مالباخته گان را باید در همین راستا ارزیابی نمود.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b3%d9%88%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d8%b2%d9%88%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b2-%d9%88-%d9%87%db%8c%d9%88%d9%84%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%ae/feed/ 0 5991
اعدام حتی با پوشش و لباس قانون، یک قتل عمد دولتی محسوب می‌شود http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d9%88%d8%b4%d8%b4-%d9%88-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86%d8%8c-%db%8c%da%a9-%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%b9/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d9%88%d8%b4%d8%b4-%d9%88-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86%d8%8c-%db%8c%da%a9-%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%b9/#respond Sun, 13 Dec 2020 11:43:25 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5922 اعدام جنایتکارانه روح الله زم را محکوم می کنیم!

تنها چند روز پس از تائید حکم اعدام روح الله زم، فعال رسانه ای و مسئول کانال تلگرامی «آمدنیوز»، در سحرگاه روز شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹ او را اعدام کردند. تمامی تلاش دستگاه های امنیتی رژیم جمهوری اسلامی بر آن استوار بود که فاصله اعلام تائید حکم اعدام و اجرای آن بسیار نزدیک باشد تا امکان فعالیت رسانه ای و تبلیغاتی برای لغو حکم اعدام به پائین ترین حد خود برسد. این جانیان حتی تلاش کردند که خود او نیزاز قطعی بودن حکم مطلع نگردد و این را پدر او، محمد علی زم در گزارش آخرین ملاقات با فرزندش آورده و تاکید کرده که او اتهامات وارده را، اتهامات ساختگی و دروغ می دانسته است.

اعدام یک فعال رسانه ای به جرم خبررسانی و دفاع از آزادی گردش اخبار و اطلاعات یک جنایت دولتی است که در جمهوری اسلامی به یک سنت ددمنشانه تبدیل شده است. حتی تمامی فعالیت های رسانه ای روح الله زم در خود ایران نیز نباید جرم تلقی شود. این که یک فعال رسانه ای به دلیل سانسور شدید در داخل کشور، تلاش کرده در خارج از کشور به وظایف خود عمل کند، نمی تواند دلیلی بر مجرم بودن او باشد. حالا دیگر همگان آگاهند که اتهام «جاسوسی» به فعالان رسانه ای در خارج از کشور و یا شهروندان دو تابعیتی برای معاوضه با ماموران یا تروریست هایش در خارج از کشور، جزئی از سیاست امنیتی رژیم برای سرکوب خشن تر و بیرحمانه تری است که در شرایط رشد و گسترش نارضائی های عمومی در پیش گرفته است. هم اکنون خطر اعدام، جان احمدرضا جلالی، محقق ایرانی- سوئدی را نیز تهدید می کند زیرا حکم اعدام او نیز تائید شده است.

اردوی کار وزحمت، اعدام جنایتکارانه روح الله زم را بشدت محکوم می کند. ما از همه آزادی خواهان و برابری طلبان تقاضا داریم برای لغو مجازات اعدام، به مثابه بیرحمانه ترین و غیربازگشت ترین مجازات از هیچ تلاشی دریغ نورزند. ما همچنین خواهان آن هستیم که برای لغو حکم اعدام احمد رضا جلالی نیز از هیچ اقدامی فروگذار نگردد. زیرا جمهوری اسلامی در تلاش است با تیز کردن شمشیر خون چکانش، راه را بر خروش دریای مردم ببندد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%be%d9%88%d8%b4%d8%b4-%d9%88-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86%d8%8c-%db%8c%da%a9-%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%b9/feed/ 0 5922
اعدام، دوای درد ولایت! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d8%af%d9%88%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%af-%d9%88%d9%84%d8%a7%db%8c%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d8%af%d9%88%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%af-%d9%88%d9%84%d8%a7%db%8c%d8%aa/#respond Tue, 15 Sep 2020 11:24:11 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5711 علی کشتگر

اعدام شتابزده نوید افکاری نه به این دلیل بوده که جمهوری اسلامی به افکار عمومی اهمیت نمی‌دهد و نه به این دلیل که خانواده بسیجی مقتولی که هرگز قاتلش معلوم نشده بر قصاص نوید افکاری اصرار داشته‌اند.

این اعدام فقط یک دلیل اصلی دارد و آن برافراشته نگه داشتن پرچم النصربالرعب در سرزمین ملتهبی است که اکثریت عظیم مردمش مدتها است از فساد و بیداد حکومتگران به ستوه آمده و همواره مترصد و منتظر جرقه‌ای برای شعله ور کردن جنبش‌های اعتراضی هستند، خطری که کیان نظام اسلامی را به شدت تهدید می‌کند.

دستگاههای اطلاعاتی نظام ولایت بر آنند که باید این روحیه اعتراضی را کشت. برای رژیم ناکارا و فاسدی مثل جمهوری اسلامی که فاقد ظرفیت پاسخگویی به ابتدایی ترین مظالبات مردم است، یک راه باقی مانده و آن توسل به سرکوب و خشونت هرچه بیشتر و ارسال مداوم این پیام به مردم که بهای دست زدن به اعتراض سنگین است و کسی که اعتراض می‌کند با جان خود بازی می‌کند. چه کشتار بیرحمانه معترضان آبان ماه ۹۸ و چه اعدام‌های متعددی که از آن زمان تا به امروز در تهران، خوزستان، کردستان، اصفهان و حالا در شیراز به گناه مشارکت در آن اعتراضات صورت گرفته، جملگی نتیجه همین راهبرد سرکوبگرایانه است. و همگی حامل همین پیام است: پاسخ اعتراض را با گلوله و اعدام می‌دهیم. بترسید و به خیابان نیائید! در پیشبرد این راهبرد، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی که یکی از چهره‌های هیات مرگ کشتار ۶۷ در راس آن است، نه مرجع عدالت بلکه وسیله کور بیداد و سرکوب حکومتی است که بقای خود را در خونریزی و اعدام سیستماتیک می‌داند. دیکتاتوری ولایت فقیه اینک مثل اسطوره رژیم ضحاک ماردوش فقط با قربانی گرفتن از جوانان ایران می‌تواند سرپا بماند.

در خبرها خواندم که استاد اصلاح طلب علوم سیاسی آقای زیباکلام اعدام نوید افکاری را نتیجه بی توجهی نظام به افکار عمومی دانسته است. من اما برعکس بر آن هستم که اتفاقا کشتار و اعدام نتیجه توجه خاص نظام به افکار عمومی و ترس حاکمان از عبور افکار عمومی از راهبرد النصربالرعب است. افکار عمومی مدام باید متوجه این واقعیت باشد که مقابله با نیروهای سرکوب بی جواب نمی‌ماند بلکه به بیرحمانه ترین شکل ممکن پاسخ داده می‌شود.

جمهوری اسلامی اما ظاهرا هنوز به این واقعیت پی نبرده که به برکت رشد انفجاری شبکه‌های اجتماعی در جهان و ایران هر روز و ماهی که می‌گذرد کار کشتار و اعدام مردم دشوارتر و هزینه آن برای جمهوری اسلامی سنگین تر می‌شود.

مقایسه کنید کشتار دسته جمعی هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ را با اعدام نوید افکاری در ۳۲ سال پس از آن فاجعه. در آن زمان اپوزیسیون برای رساندن خبر آن فاجعه هولناک به گوش جامعه جهانی تقریبا هیچ وسیله‌ای مگر ارسال چند نامه کم پژواک به مراجع بین المللی و برگزاری چند تظاهرات کوچک در برخی پایتخت‌های اروپایی در اختیار نداشت.

به یاد دارم که تا چند هفته پس از آن کشتار ۶۷ اغلب قریب به اتفاق رسانه‌های خارجی یا هیچ گونه خبری از آن انتشار ندادند و یا حداکثر به اشاره‌ای گذرا آنهم بیشتر به عنوان یک شایعه به آن اشاره داشتند.
ما و سایر جریانات اپوزیسیون در پاریس هرچه تلاش کردیم نتوانستیم ماجرا را به رسانه‌های بین المللی بکشانیم. بطوری که دست آخر برای انعکاش خبر از رویداد بسیار مهم ملاقات نلسون ماندلا و فرانسوا میتران در ترکادرو پاریس که مورد توجه وسیع رسانه‌های بین المللی بود برای رساندن خبر کشتار ۶۷ به گوش جهانیان استفاده کردیم. به این صورت که با در دست داشتن پلاکاردهایی که این خبر هولناک به زبان فرانسوی و انگلیسی بر آن نوشته شده بود حلقه محاصره پلیس را شکستیم و برخی از ما به میز ملاقات میتران و ماندلا نزدیک شدیم. پلیس به سرعت وارد عمل شد و همزمان خبرنگاران رسانه‌های بین المللی این حرکت ما را وسیعا پوشش دادند و علت آن را نیز منعکس کردند. پلیس بسیاری از ما را دستگیر کرد که البته با دخالت وکلای مدافع حقوق بشر آزاد شدیم. به یاد دارم لیبراسیون با چاپ عکسی از حرکت آن روزما، نوشت، چه لزومی داشت که پلیس با ایرانیهایی که می‌خواستند خبر کشتار زندانیان سیاسی را به اطلاع جهانیان برسانند با چنین خشونتی عمل کند؟

امروز اما در سالگرد فاجعه کشتار ۶۷ همه ما شاهد آن هستیم که اعدام نوید افکاری در همه رسانه‌های معتبر جهان انعکاس پیدا می‌کند و هنرمندان، سینماگران، ورزشکاران، نویسندگان و رهبران جهان با نام بردن از نوید افکاری این جنایت جمهوری اسلامی را محکوم می‌کنند و اتحادیه اروپا سفر ظریف به کشورهای اروپایی را لغو می‌کند. و همین باید مایه امیدواری همه ما باشد که در برابر حکومت سرکوب تنها نیستیم و حرکات اعتراضی مان را جهانیان می‌بینند و حمایت می‌کنند. این شرایط مناسب بستر جنبش دادخواهی علیه حاکمان جبار ایران را هموار می‌کند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d8%af%d9%88%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%af-%d9%88%d9%84%d8%a7%db%8c%d8%aa/feed/ 0 5711
خبر کوتاه بود، نویدمان را اعدام کردند! http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ae%d8%a8%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a8%d9%88%d8%af%d8%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86%d8%af/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ae%d8%a8%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a8%d9%88%d8%af%d8%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86%d8%af/#respond Sun, 13 Sep 2020 08:16:35 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5706 در محکومیت اعدام جنایت کارانۀ نوید افکاری

دادگستری شیراز به خانواده نوید افکاری اطلاع داده که حکم اعدام او صبح روز شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۹ اجرا شده است. این خبر در حالی منتشر شده که جمعی از خیرین شهر شیراز و فعالان مدنی و خانواده افکاری برای جلب رضایت، با خانواده مقتول قرار ملاقات داشتند. همچنین در خبرها آمده است که خانواده مقتول امروز در زندان حضور نداشتند. این اخبار نشان می دهد که ماموران امنیتی و قضائی رژیم حتی اگر به مجرم بودن نوید افکاری باور می داشتند، باید به قانون قصاص خود احترام می گذاشتند و منتظر رای و نظر خانواده مقتول می ماندند. از سوی دیگر طبق ماده ۴۳ آیین نامه «نحوه اجرای احکام حدود، سلب حیات و…» قاضی اجرای احکام موظف است ۴۸ ساعت پیش از اجرای حکم، به وکیل طرفین اطلاع دهد. طبق ماده ۳۵، محکوم به اعدام می‌تواند درخواست ملاقات پیش از اجرای حکم داشته باشد. چرا این مقررات در اعدام نوید افکاری اعمال نشد؟ ماجرای پشت پرده این اعدام عجولانه چیست؟ چرا پیکر شهید را به خانواده اش تحویل ندادند و مخفیانه دفن کردند؟ این ها سئوالات بی پاسخی است که مردم ایران از حاکمان جنایتکار می پرسند و فضای خشم مقدس مردم را می توان در تمامی شبکه های اجتماعی و در ارتباطات مردمی به خوبی مشاهده کرد.

نوید افکاری، کارگر جوان و کشتی گیر ۲۷ ساله و خوشنام را به اتهام قتل کارمند سازمان آب و فاضلاب در استان فارس، مدت ها زیر شکنجه بردند . تمامی شواهد و نامه ها و پیام های صوتی نوید افکاری و مطالبی که وکیل او اعلام کرده و همچنین پیام هائی که برادرانش داده اند و سخنان مادرش، بهیه نامجو و گفته های یک شاهد و بویژه ابهامات بسیار جدی در جلسات دادگاه، نشان می دهد که این اتهام قتل، یک اتهام کاملآ ساختگی بوده است. چسباندن اتهامات ساختگی به یک فعال خوشنام حامی کارگران و مردم تهیدست، که تنها جرمش شرکت در تظاهرات ضد حکومتی بوده ، با هدف قوت قلب بخشیدن به نیروهای بسیجی و امنیتی رژیم است. رژیمی که ماموران امنیتی اش نتوانسته اند قاتل نیروهای کشته شدۀ رژیمی را بیابند و به قول نوید افکاری «دنبال یک گردن برای طنابشان می‌گردند» . نمونه برجسته چنین سیاستی را می توان در پروندۀ قتل “دانشمندان هسته ای” دید که افشاگری های مازیار ابراهیمی آبروی سیستم امنیتی رژیم را برد و حاکمیت اسلامی را رسوا کرد. اکنون همین سیاست را در مورد اعدام بربرمنشانۀ جوان بی گناه نوید افکاری و پیش از آن در مورد اعدام بیشرمانه مصطفی صالحی درمرداد ماه در زندان اصفهان شاهد هستیم که او را نیز به اتهام قتل یک مامور امنیتی دستگیر کرده بودند و هیچ مدرکی علیه او نداشتند و حتی نتوانستند زیر شدیدترین شکنجه ها او را به اعتراف به قتل ناکرده وادارند. آنها با اعدام عجولانه نوید افکاری تلاش کردند تا مانع از رسوائی تازه ای در پرونده سازی های امنیتی شان گردند و هم زمان نشان دهند که قصد ندارند در برابر موج گسترده مردمی و جهانی مخالفت با اعدام عقب نشینی کنند.

تلاش رژیم برای قوت قلب دادن به نیروهای امنیتی و بسیجی خود که در کف خیابان در میان دریای مردمی محاصره هستند، و گاه در جریان تظاهرات های توده ای به هر دلیل جان خود را از دست می دهند، آنچنان اهمیت دارد که حاضرند خون بیگناهان را بریزند، به قانون عهد بوقی قصاص خود بی اعتناء باشند؛ آیین نامه «نحوه اجرای احکام حدود، سلب حیات و…» خود را زیر پای بگذارند، به تمامی اعتراضات مدنی مردم سراسر کشور بی اعتنائی نمایند و به درخواست های شخصیت ها و نهادهای بین المللی آشکارا دهن کجی کنند. حاکمیت ددمنش اسلامی به این نتیجه رسیده است که اگر در میان نیروهای میدانی اش ترس و وحشت حاکم شود و در مقابله با حرکت های مردمی پای شان سست گردد، دیگر توان مقابله با شورش ها و خیزش های توده ای را نخواهد داشت.

اردوی کار و زحمت، اعدام بربرمنشانۀ نوید افکاری را به شدت محکوم می کند و غم از دست دادن این جوان شجاع را به خانواده او ، به مردم شیراز و تمامی مردم ایران تسلیت می گوید. دور نیست که نام این شهید مظلوم و دیگر شهیدان جنبش های اعتراضی و مردمی بر لبان مردم کشورمان در خیزش های توده ای سراسری جاری گردد. سازمان ما خواهان لغو فوری تمامی احکام اعدام و آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی می باشد. از همه احزاب، سازمان ها، نهادها و نیروهای مترقی تقاضا داریم از هر طریق ممکن برای لغو مجازات غیر انسانی اعدام و آزادی همۀ زندانیان سیاسی تلاش کنند. ما بر این باوریم که برای نجات جان مهدی صالحی قلعه شاهرخی، محمد بسطامی، عباس محمدی، مجید نظری کندری و هادی کیانی که به اتهامات مشابه ای به اعدام محکوم شده اند، راه اندازی کارزاری سراسری ضرورتی تام دارد. باید که یک جنبش سراسری علیه مجازات اعدام به راه انداخت و مانع از آن شد که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی جوانان شجاع این مرز و بوم را به چوبه های دار بیاویزد و جبونانه تلاش کند با ایجاد ترس مانع رشد و گسترش و توده ای شدن حرکت های اعتراضی مردمی گردد.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%ae%d8%a8%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a8%d9%88%d8%af%d8%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%af%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86%d8%af/feed/ 0 5706
بیانیه چهار تشکل مستقل http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%82%d9%84/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%82%d9%84/#respond Sat, 04 Jul 2020 08:59:24 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5494 حکم اعدام برای معترضان به فقر و فلاکت و ایجاد ارعاب عمومی را محکوم می‌کنیم!

سکوت در برابر صدور احکام اعدام برای دستگیرشدگان قیام فرودستان در آبان ماه منجر به قربانی شدن تعداد بیشتری از شرکت کنندگان در این قیام خواهد شد. در اعتراضات سراسری آبان ماه صدها تن از معترضان به فقر، گرانی و فلاکت روزافزون با شلیک هدفمند، جان باختند و بیش از هشت هزار تن از معترضان، عموما از محله‌های زحمتکشانِ فرودست، بازداشت و زندانی شدند. پاسخ حکومت به این اعتراض تنها خشونت حداکثری بود و هیچ گام ناچیزی برای تغییر شرایط اسف‌بار برای کارگران، مزدبگیران و فرودستان برداشته نشد. آشکار بود که صاحبان قدرت برای حفظ منافع سرمایه داران و صاحبان ثروت‌های رانتی و بادآورده با ایجاد جو ارعاب عمومی قصد خفه کردن هر اعتراضی در نطفه را دارند و هیچ برنامه اقتصادی برای بهبود شرایط اسفبار روز افزون معیشت کارگران و زحمت‌کشان و مردم فرودست ندارند.

ما قویا حمایت خود را از امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی سه جوانی که برای‌شان حکم اعدام صادر شده و دیگر معترضان آبان‌ماه ۹۸ که برایشان حکم اعدام صادر شده است، اعلام می‌کنیم، ما به گلوله بستن، زندان و انواع فشارهای پلیسی و امنیتی بر معترضان را شدیدا محکوم کرده و خواهان آزادی فوری دستگیرشدگان آبان ۹۸ و پیش‌تر از آن دی ماه ۹۶ هستیم. نمی‌شود به بهانه تحریم همه فشار اقتصادی متوجه کارگران، مزدبگیران و فرودستان گردد و در همان حال همین تحریم‌‌ها فرصتی برای مال‌اندوزی بیشتر سرمایه‌داران، مسئولان و آقازاده‌ها باشد. روش‌های‌ اداره کشور و قوانین و مصوبات باید فورا به گونه‌ای تغییر یابد که از فشارهای وارده به طبقه کارگر کاسته شده و برعکس فشار بحران به اقشار مرفه، سرمایه داران دولتی و خصوصی، و مقامات حکومتی که مسئول این وضعیت هستند، منتقل شود. فساد گسترده در بالایی‌ها و فشار طاقت‌فرسای معیشتی به پایینی‌ها، اینست نتیجه سیاست اقتصادی نظام حاکم، که جز بیکاری، گرانی، سوداگری و اختلاس نتیجه ای نداشته است. ایجاد این تغییر فقط به دست کارگران و زحمتکشان ممکن است.

چاره زحمت‌کشان وحدت و تشکیلات است!

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
کانون صنفی معلمان اسلام شهر
انجمن صنفی معلمان کردستان – مریوان
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1-%d8%aa%d8%b4%da%a9%d9%84-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%82%d9%84/feed/ 0 5494
در محکومیت اعدام جنایتکارانه مصطفی سلیمی http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%88%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%85%d8%b5%d8%b7%d9%81%db%8c-%d8%b3%d9%84/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%88%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%85%d8%b5%d8%b7%d9%81%db%8c-%d8%b3%d9%84/#respond Tue, 14 Apr 2020 13:26:38 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5261 بامداد روز شنبه ۲۳ فروردین مصطفی سلیمی زندانی سیاسی کُرد در زندان مرکزی سقز اعدام شد. وی که ۱۷ سال از عمرش را در زندان های مخوف جمهوری اسلامی در بدترین وضعیت ممکن سپری کرده بود، در تاریخ ۸ فروردین ۱۳۹۹همراه هشتاد زندانی دیگر در اعتراض به نبود برخورداری از مراقبت های بهداشتی و درمانی در زندان در شرایط گسترش بیماری کرونا، از زندان سقز فراری و پس از عبور از مرز به اقلیم کردستان عراق پناهنده و در روستای گرمک از منطقه پنجوین کردستان عراق پناه گرفته بود . سازمان امنیت کردستان عراق (آسایش) منطقه پنجوین او را به بهانه آزمایش ویروس کرونا با خود برده و در منطقه مرزی به سپاه پاسداران رژیم جمهوری اسلامی ایران تحویل می دهد که آنها نیز او را ابتدا به بانه و سپس به سقز منتقل کرده ، در یک دادگاه صحرائی به اعدام سریع محکوم و بلافاصله حکم اعدامش را به اجراء در می آورند، تا طرح تحویل او توسط دولت اقلیم کردستان به سپاه پاسدارن جمهوری اسلامی لاپوشانی و فشار افکار عمومی و اعتراض های بین المللی مانع از اعدام او نشوند. این اقدام ددمنشانه جمهوری اسلامی، اوج شقاوت دستگاه بیدادگری این حاکمیت ننگین و واپسگرا را آشکار می کند که ۱۷ سال زندان برای یک زندانی که اتهام هایش نیز ناروشن و غیر قابل اثبات بوده است را کافی نمی داند و با مرخصی او مخالفت کرده و حتی پس از فرار از مرگ کرونائی نیز او را بی هیچ اتهام اثبات شده ای، در یک دادگاه صحرایی محکوم و اعدام می کند. در حالی که طبق ماده ۵۴۷ قانون مجازارت اسلامی، اگر زندانی از زندان یا بازداشتگاه فرار کند، به شلاق تا ۷۴ضربه یا ۳ تا ۶ ماه حبس محکوم می شود.

بنا به گزارش ها مصطفی سلیمی در فروردین ماه ۱۳۸۲ بازداشت و با اتهام “محاربه” با نیروی انتظامی رژیم و “سرقت مسلحانه” توسط قاضی “علیرضا گودینی” محاکمه و به ۱۵ سال حبس تعزیری و سپس اعدام محکوم شده بود. او تا سال ۱۳۷۰ در حزب دموکرات کردستان ایران عضویت داشت.

پس از انتشار خبر اعدام مصطفی سلیمی، مقام های دولت اقلیم کردستان از اقدام شرم آور سپردن او به رژیم اسلامی او ابراز بی اطلاعی کردند. سازمان امنیت (آسایش) سلیمانیه که «آسایش» پنجوین زیر مجموعه آن است نیز اعلام کرد که هیچ اطلاعی از پناهنده شدن مصطفی سلیمی به روستای گرمک و انتقال او توسط «آسایش» پنجوین در دست نیست. این درحالی است که مصطفی سلیمی در آخرین ملاقات با اعضای خانواده اش قبل ازاعدام ، دستگیری و تحویل خود توسط «آسایش» پنجوین به سپاه پاسداران را شرح داده و اهالی روستای گرمک نیز با ابراز تأسف بسیار، دستگیری او را توسط «آسایش» اقلیم را تائید کرده اند. «کمیته مستقل حقوق بشر» در اقلیم کردستان عراق نیز اعلام کرده که استرداد سلیمی به جمهوری اسلامی نقض آشکار حقوق بشر و همه توافقات بین المللی و ازجمله مغایر ماده ۲۱ قانون اساسی عراق است که مقرر می دارد «پناهندگان سیاسی هیچ گاه نباید به کشوری که در آن تحت تعقیب قراردارند، برگردانده شوند». اقدام دولت اقلیم کردستان در بازگرداندن مصطفی سلیمی زیرپا نهادن فاحش و آشکار موازین حقوق بشر و پادوئی و همکاری دولت اقلیم با ارگان های سرکوب جمهوری اسلامی در اعدام یک زندانی سیاسی است. این کرنش زبونانه و زشت دولت اقلیم، لکه ننگی است بر دامان آن که از یاد و خاطرۀ ملت کرد و مردم ایران پاک نخواهد شد.

ما بازگرداندن مصطفی سلیمی توسط دولت اقلیم را، که در حکم به مسلخ فرستادن یک زندانی سیاسی با سابقه است، به شدت محکوم کرده و خواهان روشن شدن و پاسخگویی دست اندرکاران این اقدام جنایتکارانه و محاکمه و مجازات آن ها است. ما از همۀ نهادهای مدافع حقوق بشر و مخالف مجازات اعدام می خواهیم که پیگرانه خواهان پاسخگویی لازم، روشن، و هرچه سریع تر مسئولان اقلیم در مورد این عمل غیر انسانی و ددمنشانه باشند.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%88%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d8%b9%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%85%d8%b5%d8%b7%d9%81%db%8c-%d8%b3%d9%84/feed/ 0 5261