رهایی از قلاب‌های ذهن

یادداشت‌ها

اوژن یونسکو نمایشنامه‌نویس رومانیایی، شاهد بود که دوستانش یکی پس از دیگری و بی سر و صدا به فاشیسم در دهه هزار و نهصد و سی تن می دادند و همین تجربه ویرانگر دستمایه ای شد برای نمایش ابزوردش، کرگدن، که در آن کسانی که طعمه تبلیغات می شوند و فریب می خورند به صورت حیواناتی شاخدار در می آیند. و اینک باید با صراحت نوشت و گفت که کرگدن ها در میان علف زارهای عصب شناختی ما پرسه می زنند. ما اینک در عصر پسا حقیقت به سر می بریم و مستعد این هستیم که فکر کنیم خوارداشت واقعیت لابد چیزی جدید یا پسامدرن است.

جورج اورول از تفکر دوگانه صحبت می کرد. پسا حقیقت در فلسفه اش دقیقاً به رویکرد فاشیستی به حقیقت متوسل می شود، این که هیچ چیزی ما را شگفت زده نمی کند. پسا حقیقت پیش درآمد فاشیسم است. همان گرفتار شدن در باتلاق بی اعتنایی است. این توانایی ما در تشخیص واقعیت است که ما را به یک فرد تبدیل می کند. ویرانگری فرد همان و تکتازی فاشیسم همان.

همسایه ای چنان زنش را زیر کتک گرفته است که صدای ضجه های زن تمام فضای آپارتمان را گرفته است. با اینحال ما که در عصر پسا حقیقت به سر می بریم چایی استکان خود را سر می کشیم و با تبختر و لبخندی بر لب اعلام می کنیم که هرکس سبک زندگی خود را دارد. دخالت در کاردیگران فضولی است. بی اعتنایی به رنج و ضجه های یک زن به تدریج ما را به آن فضای روحی و روانی سوق می دهد که در برابر رنج هزاران زن روسپی، هزاران کودک کار و هزاران هزار بیکار و پریشان را به هیچ بگیریم. به راستی اگر چنین است پس جایگاه فضیلت ها کجاست؟ پسا حقیقت همان زیستن در زمانه پسا فضیلت است. بی اعتنایی به رنج دیگری. کمک کردن به یک زن زیر تازیانه فضولی است اما کمک نکردن چطور؟ چه نامی باید برازنده این بی اعتنایی و فروپاشی اخلاق و شفقت باشد؟

فقدان کنش سیاسی ما بیش از آن که ناشی از ترس و بزدلی ما باشد ناشی از ویرانی ذهن و زبان مان به دست روبات ها و اوباش های فضای مجازی است. ماحصل ویرانی اخلاق و فضیلت ها. گام اول مبارزه رهایی ذهن از این قلاب هاست، قلاب هایی که مستبدان و خودکامه ها ما را با آن آویزان می کنند.


ارسال نقد

نظر شما