برادرم اعدام شد

یادداشت‌ها

برادرم اعدام شد
زمان شاه بود .ممد رضا شاه. و من بچه بودم ، بچه مدرسه فردوسی. بازی بود و خوش گذرانی، خنده و شادی. قاطی بودیم.کلاسمان جدا نبود. دخترا جلو می نشستند و پسرا عقب.باهم می خوردیم و می خواندیم .
همه چی رایگان بود. تغذیه داشتیم.پسته و بیسکویت و سیب . حتی گردکان و کشمش.پنجشنبه ها چلو کباب با پپسی و کانادا.
معلما ابهت خاصی داشتند. کت و شلوار اتوکرده و ادکلن.شلوارهای پاچه گشاد و عینک های خارجی. خانم آذری معلم ما بود.دامن کوتاه و پاهای خوشتراش ، شلوار نمی پوشید. روسری نداشت. موهاش را گلوله می کرد و بالا ی سرش می بست.
خنده رو و مهربان .صدای کفش پاشنه بلند و عطرش ، زودتر از خودش می رسید .مدیر و مدبر و با هوش. تپل بود و زیبا . غذای روح .با دیدنش بی اختیار بلند می شدیم و می گفتیم :سلام خانم معلم.

ملیحه ترانه خوان بود. صدای محزونی داشت. صداش ساکتمان می کرد.ترانه «نیش زنبور» اش را ازبر بودیم.بچه بودیم و پاک.ملیحه را دوس داشتیم . اکبر هم می خواند .اکبر تورکی می خواند.»خان چوبان» و «سارایی» .
حامد نماینده بود .مبصر کلاس.زرنگ و درس خوان و مرد.از اون مردایی که دخترا حسرتش را می خورند، باوقار و متین.

کلاس خانه ما بود و حامد برادر ما . قوی بودیم، بخاطر حامد .خیالمان تخت تخت . «یکی مرد جنگی به از صد هزار»
دخترا عاشق حامد بودند ، پسرا هم . حامد بی اعتنا . نوک دماغش می درخشید. تمیز و مرتب . ریاضیاتش حرف نداشت.نابغه بود.خدای ریاضی و آفریدگار ادبیات.یاور ضعفا و شاگردای بی دست و پا.انشاش هم حرف نداشت.صداش مردانه بود.جلو تخته می ایستاد و میخواند.
چه غمی داشت صداش. با انشای حامد گاهی میگریستیم.

بزرگ که شدیم.(کاش نمی شدیم) .حامد رفت دانشگاه. مهندسی خواند و شد نفر برتر دانشگاه .و باز هم نماینده و لیدر همه دانشجویان.بعد ، بعد اعدامش کردند ، بهش گفتند تو کمونیستی.و اعدامش کردند.
آنروز که خبر اعدامش در خیاو پیچید.همه گریستند. اما کسی جرات نکرد بپرسد «مبصر »کلاس ما چرا اعدام شد ؟ می گویند فقط ملیحه مثل آهویی تیر خورده رفت پشت بام، رو به سبلان ایستاد .و با تمام قوا خواند:«زنبور عشقش به دلم ، نیش نیش نیش میزنه …
و من حس می کردم برادرم اعدام شده است .


ارسال نقد

نظر شما