۱. زنده کردن کیانوری توسط چه کسانی و با چه انگیزههائی صورت میگیرد؟
۲. آیا مطرح کردن کیانوری به معنی تائید سیاستهای اتخاذ شده توسط او در قبال انقلاب ۵۷ و بعد از آن است؟
۳. موافقین و مخالفین این شخصیت حذف نشدنی از سپهر سیاسی ایران در تئوری چه چیزی میگویند ودر عمل چه میکنند؟
۴. اسناد و مدارک خود حزب توده (روزنامه مردم، مجله دنیا، پرسش و پاسخ ها و آنچه که بصورت صوتی وتصویری از آن زمانها باقی مانده) تائید کنندهی کدام نقطه نظرات است؟
۵. قضاوت افکار عمومی در شرایط کنونی نسبت به عملکرد و سیاستهای کیانوری در دوران دبیر کلی اش ممکن است چگونه باشد؟
در مطلب ذیل نوشته یکی از منتقدین سیاست های کیانوری و پویندگان و رهروانش را میخوانیم.
«چپهای راست» که از حمایت مستقیم و علنی رژیم خجالت زده میشوند بهترین راهی را که میتوانند انتخاب کنند، حمایت غیر مستقیم، وپوشیده و نا آشکار، است. تا از این طریق آبروی خود را محفوظ دارند. بهترین روش برای این کار پیدا کردن و اعاده حیثیت از شخصیتهائی است که آشکارا از رژیم و بقای آن دفاع کرده اند. همه میدانند بهترین شخصیت برای این کار، کسی جز نورالدین کیانوری نمیتواند باشد. چپهای راست با نبش قبر دوباره و مراجعه به مدارک انتخابی از زندگی کیانوری به اعاده حیثیت از او میپردازند تا اگر توانستند بدین طریق به هدف نهائی خود در دفاع و حمایت از رژیم برسند. حواریون کیانوری در انجام این وظیفه به اولین کاری که باید دست بزنند یا جعل تاریخ است و یا پنهان کردن اسناد تاریخی فعالیتهای سیاسی کیانوری. بالتبع تلاش میکنند که از بازگوئی درباره اشتباهات استراتژیک کیانوری پرهیز کنند. آنها نمیگویند که حزب توده ایران تحت تاثیر رهبری فردگرایانهی کیانوری، به چه چیزهائی گردن نهاد و از چه چیزهائی پرهیز کرد.
با اتکا به اسناد ومدارک شمهای از این سیاست ها را بر میشماریم.
۱. رای مثبت دادن به نظام جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین سال ۵۸ بدون هیچ قید و شرطی
۲. تائید تشکیل مجلس خبرگان به جای مجلس مؤسسان و آخوندی کردن کامل آن
۳. تائید قانون اساسی مصوبه مجلس خبرگان و با محتوای اصلی (اصل ولایت فقیه)
۴. بی طرف ماندن و خود را به نشنیدن زدن، قتل عام مردم سنندج و خلق کرد
۵. بوجود آوردن انشعاب در حزب دمکرات کردستان به کمک کنگره چهارم
۶. ایجاد انشعاب وانشقاق درکانون نویسندگان ایران به کمک بهآذین که خود یکی از بنیانگذارن آن بود.
۷. تائید کشتار و بازداشت اعضای سازمان مجاهدین و سایر سازمانهای چپ و مارکسیستی با اتهام «تربچههای پوک»
۸. به کار گرفتن دریاسالار…. جهت جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی در جهت انتقال موشک های فونیکس هواپیمای F-14
۹. به کشته دادن بهترین افسران وطنپرست ایرانی با عضو کردن آنها در سازمان بی در و پیکر مخفی
۱۰. از بین بردن جریان سانترالیسیم دموکراتیک در درون حزب با مخالفت از عضویت افراد لایق و جوان در کمیته مرکزی
۱۱. بیتفاوتی و تائید حجاب اجباری و ضایع کردن حقوق زنان بوسیله جمهوری اسلامی
۱۲. تبدیل کردن مجله دنیا، ارگان تئوریک حزب کمونیست ایران به مجالس روضه خوانی برای ائمه اطهار
و….
حال باید پرسید آیا آقایان چپهای راست با اعاده حیثیت از چنین شخصیتی میتوانند نیتی جز تائید وحمایت از رژیم را داشته باشند؟
نبش قبر از کیانوری در این زمان در جمهوری اسلامی فقط می تواند با یک هدف صورت گیرد؛ کمک کردن به بقای رژیم فقها؛ چون واضح است که با مطرح کردن تز «که بر که» جمهوری اسلامی و حاکمان آن را به دو بخش (خط امام و انجمن حجتیه) تقسیم کرد تا به حمایت عملی و علنی از آن بپردازند. این قابل کتمان نیست که حاکمان کنونی جمهوری اسلامی همان خط امامی های سابق می باشند (هاشمی، خامنه ای، ری شهری و..). روزنامه مردم مشحون از سپاس و ستایش از امام خمینی و هاشمی و خامنه ای و…دیگران است. قاضی گیلانی که جنبش آمل و بابل را سرکوب و تمام جوانان شرکت کننده در آن را محکوم به اعدام کرد در روزنامه مردم مورد ستایش قرار میگیرد. سرکوب زنان و سلب آزادی از آنها مورد توجه کیانوری قرار نمیگیرد و در پرسش و پاسخ در این مورد میگوید «این مسئله روز ما نیست»! کشتار خلق کرد و ترکمن،عرب و بلوچ خم به ابروی کیانوری نمیآورد چون حفظ نظام از نظر کیانوری از اوجب واجبات است. در کشتار مجاهدین اگر نگوییم شرکت دارد لااقل در شادی آن شریک است. گروههای چپ همه توسط کیانوری بر چسب خائن و تربچه پوک و وابسته به بیگانه و جاسوس تلقی میشوند در حالی که خودش (کیانوری) ناخدا افضلی را برای جاسوسی برای شورویها به جوخه مرگ میسپارد و با وقاحت تمام خود را شاهد جاسوسی برای شوروی معرفی میکند. در تمام مدتی که این جنایات توسط جمهوری اسلامی در جریان است آقای کیانوری در ستایش امام خمینی قلمفرسائی میکند.
اکنون هواداران بقای رژیم در جناح چپ راست با توسل به نبش قبر آقای کیانوری و پنهان کردن حقایق تاریخی سعی در حفظ و حمایت از رژیم فقها را دارند.
اکنون حواریون و هواداران کیانوری باید شعار معروف هگل را سر دهند و بگویند «خاک بر سر واقعیتهائی که نمیتوانند خود را با تزهای کیانوری تطبیق دهند».