مرگ با عزت در خیابان

ایران خبر نقد

ابوالفضل محققی

هر بار که بر سر سفره محقری که با مشقت زیاد پدرم گشوده می‌شود می‌نشینم و دست دراز کرده و تکه نانی بر می‌دارم احساس ذلت می‌کنم از شرم می‌خواهم زمین دهان باز کند و من را در خود بکشد. سفره‌ای که هر روز خالی تر می‌شود.

بس است!
بسیاری از جوانان که حال و روز من را دارند امروز می‌گویند مرگ با عزت در کف خیابان بسیار افتخارآمیزتر از مرگ با ذلت در کنار سفره خالی است.

درد دل یک جوان معترض

عصیان مجدد و گسترده مردم در اکثر شهرهای ایران بغض فرو خورده ناشی از فقر، تحقیر و ذلتی است که حکومت جمهوری اسلامی بر مردمان این سرزمین عمدتا جوانان تحمیل کرده است.

عصیانی که هر بار خشمناک‌تر و گسترده‌تر بر آمد خواهد کرد! سرکوب خواهد شد و در بر آمدی دیگر وسیع‌تر پا به میدان خواهد نهاد! چرا که تمام بی‌عدالتی‌های منجر به این اعتراضات به قوت خود باقی‌اند و هر روز عمیق‌تر می‌شوند.

عمیق‌تر شدن فاصله طبقاتی، گسترش بی‌سابقه و شرم‌آور دزدی و فساد دستگاه حاکمه، خاک پاشاندن آقازاده‌های دزد و فاسد در چشم جوانانی که تمام روز از بیکاری و فقر در خود می‌پیچند کینه بر کینه آن‌ها می‌افزاید! همراه سقوط ترسناک اقشار و طبقات مختلف اجتماعی به خط زیر فقر که بر گسترش اعتیاد، فحشا، دزدی منجر می‌گردد دلهره و ترس دائم خانواده‌ها را نسبت به آینده کودکانشان دامن می‌زند.

ندیدن حتی کور سوئی نسبت به آینده کشور باعث بالا رفتن پرخاشگری اجتماعی، بیماری‌های روحی و تعمیق نیهلیسم و عدم تحرک و نشاط در بین جوانان گردیده است.
این توده عظیم و جوان حلقه زده بر حاشیه اکثریت شهرها که بیکاری، فقر، نفرت از حکومت وجه مشترک آن‌هاست هر کدام به تنهائی انبار باروتی هستند که هر آن جرقه‌ای کوچک منفجرشان می‌سازد. انباری لبریز از کینه و نفرت و خشم که بر ترس از تفنگ و گلوله فائق می‌آید.
لشگری که مجبور است برای حداقل خواسته خود که نان، کار، عدالت و آزادی است فریاد بزند. فریادی که در حکومت وحشی و سرکوبگر جمهوری اسلامی جواب آن گلوله شکنجه و زندان است.

کدام حرکت مدنی؟ کدام خواسته و نیاز اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که در چهل سال حکومت نکبت‌بار جمهوری اسلامی حکومت به حداقلی از این خواسته‌ها تن در داده باشد؟
هیچ نمونه ای ازدر نظر گرفتن خواست و اراده مردم در عملکرد حکومت اسلامی دیده نمی‌شود. در این خانه ویران تنها یک مجنون خود شیفته‌ای حکم می‌راند که سایه خدا را هم بر بالای سر خود تحمل نمی‌کند. مردی کینه‌توز، مستبد تکیه داده بر سر نیزه نظامیان که هیچ نظری غیر نظر خود را بر نمی‌تابد و هر معترضی را دشمن می‌داند.

این مردم جان به لب رسیده چه باید بکنند؟

اکثریت نمایندگان مجلس کاسه لیس بله قربان گو، دزد و فاسد، رئیس دولت و دولتیان فاسد، حقه باز که به تاراج مشغولند نظامیانی تا بن دندان مسلح برای سرکوب و دستگاه قضا ابزاری برای قانونیت بخشیدن به شکنجه، زندان و اعدام.

به راستی چه باید کرد؟

شیوه کم هزینه و تاثیرگذاری که بتواند برنامه‌های اقتصادی حکومت را در جهت منافع مردم سازمان دهد چگونه باید به رهبر فرزانه قبولاند؟
چگونه می‌توان در حرکیت مدنی این نظامیان پروار شده زیر عبا را از برنامه‌های منطقه‌ای که به بهای نابودی ساختارهای اقتصادی کشور منجر شده از حرکت باز داشت؟
چگونه می‌توان تنها گفت آقا بالای چشمت ابروست؟
کسانی که امروز به نقد جنبش اعتراضی آبان ماه نشسته‌اند طوری در تقبیح درگیری‌ها و آتش‌زده‌ها می‌نویسند که گویا جنبش جلیقه سبزها را در یک کشور دمکراتیک نقد می‌کنند و از ماهیت رژیم و نوع برخورد و سرگوبگری او بی‌خبرند.
به گونه‌ای که گویا این اعتراضات می‌توانست آرام و بدون درگیری ادامه یافته و به نتیجه مثبت برسد بی آن که خشونتی در کار باشد و خون از دماغ کسی بیاید. تمام رگ و پی این حکومت بر اساس خشونت و زور گوئی، زیر پا نهادن قانون، مصلوب‌الحقوق کردن و له نمودن و بی‌هویت ساختن مردم بنا شده.
نخستین قدمی که به خیابان نهاده می‌شود , نخستین فریادی که که از گلوئی بر می‌خیزد از همان آغاز حکم نابود کردنش داده شده. این خشونت مردم نیست که به آتش زدن منجر می‌شود. این خشونت تحمیل شده حکومت است که مردم را به مرز جنون می‌کشاند، آتش به پا می‌کند تا شدیدتر سرکوب کند.
مقاله می‌نویسند و تقبیح می‌کنند آتش زدن را! موافقم! اما در همان نوشته هیچ اشاره‌ای به آتش گلوله‌هائی که به ناحق صدها جوان را به خاک و خون کشید نمی‌کنند. گلوله زدن که دیکر کار مردم آشوبگر نیست!

کسی نمی‌نویسد که اکثریت قریب به اتفاق این کشته شدگان جوان! نه در مبادی پمپ بنزین‌ها و نه بانک‌ها بلکه در وسط خیابان زمانی که با دستانی خالی رو در روی نظامیان ایستاده بودند و حق خود طلب می‌کردند کشته شدند.
حرکت در خیابان، اعتراض در خیابان یک مبارزه مدنی است! مگر نه؟ ترکیب و نیروی اصلی کسانی که به خیابان آمده بودند جوانان بیکار، گرسنگان و پا برهنگانی بودند تنها برای دفاع از کرامت و خواست انسانی خود، کرامت انسانی من و تو آمده بودند!

آمده بودند تا به عمق ریشه های ما بروند و ما را نجات دهند.
تا میراثی را زنده کنند که راهزنان زندگی
قرن ها پیش از ما دزدیده اند.

پاز

نه سلاحی بر دست داشتند و نه بمب آتش‌زنه‌ای. اما حکومت فضا را چنان به خشونت کشید که جائی برای طرح هیچ خواسته‌ای و هیچ حرکت مدنی باقی نگذاشت. راهی نماند جز شهامت ایستادن روبروی تفنگ. جز مرگ با عزت بر کف خیابان تا مرگ با ذلت بر سر سفره خالی!


ارسال نقد

نظر شما