« دختر آبی» در حسرت تماشای فوتبال تیم مورد علاقه اش در استادیوم، روز دوشنبه ۱۸ شهریور از دنیا رفت. به همین سادگی و به همین تلخی و گزندگی. به خاطر یک آرزوی بسیار بدیهی و ساده. آرزوئی که تنها در نظام جمهوری اسلامی یک رؤیای دست نیافتنی به نظر می رسد. «دختر آبی» در میان شعله های آتش نظام فقاهتی سوخت. نظامی که چهار دهه بر بی حقی زنان پای می کوبد. رفتن دردناک سحر فوتبال ایران، دلِ دلخون میلیون ها ایرانی از این بی حقی ها را به آتش کشیده است! نامش سحر بود، سحر خدایاری، ۲۹ ساله، ساکن قم و عاشق فوتبال و تیم استقلال. در اواخر اسفند سال گذشته، در تلاش برای حضور با لباس مبدل در استادیوم صد هزار پسری «آزادی»، برای تماشای بازی «استقلال» و «العین» توسط ماموران بازداشت می شود. او را راهی زندان قرچک میکنند ولی چند روز بعد با قید وثیقه پنجاه میلیونی آزاد میشود تا بعداً به «جرم جریحه دار کردن عفت عمومی» محاکمه شود. دوشنبه هفته گذشته برای پس گرفتن گوشی همراهش به دادگاه مراجعه می کند که خبر شش ماه زندانش را به او می دهند. پس از خروج از دادگاه در تهران، در اعتراض به این بی حقی، دست به خود سوزی می زند. با سوختگی ۹۰ درصدی در بیمارستان سوانح و سوختگی بستری میشود و یک هفته با مرگ دست و پنجه نرم میکند.ماموران امنیتی رژیم سحر را روز یکشنبه در «بهشت فاطمه» شهر قم دفن کردهاند. بدون سر و صدا و بدون آگاهی هیچکس. جنازه دختر آبی را تا آخرین لحظه به خانوادهاش تحویل نداده بودند. ابتدا خانوادهاش را برده بودند برای توجیه شدن: «به خانوادهاش گفته بودند حق مصاحبه کردن ندارید. ترجیحا مجلس ترحیم نگیرید و مراسم را خانوادگی برگزار کنید. گفتند الان عوامل خارجی و داخلی منتظر سواستفاده هستند و دختر شما تا همینجا به اندازه کافی هزینه روی دست مملکت گذاشته است» .ولی افسوس، عاقبت مرگ او را پیش از آنکه یک بازی فوتبال تیم مورد علاقه اش را دیده باشد از ما ربود. در مرگی چنین تلخ و جگرسوز یک دخترعاشق فوتبال باید خون گریست.
مسعود شجاعی کاپیتان محبوب تیم ملی فوتبال ایران در میان ورزشکاران اولین کسی بود که به این ماجرای هولناک واکنش نشان داد و نوشت : « این موضوع (ممنوعیت ورد زنان به ورزشگاه) برای آیندگان غیرقابل درک و نشات گرفته از تفکری پوسیده و چندشآور خواهد بود». پس از آن، وریا غفوری کاپیتان با معرفت تیم استقلال و برخی از فوتبالیست ها و هنرمندان از «دختر آبی» حمایت کردند. وریا غفوری در این باره نوشت: «… مثل بسیاری از قوانین پوسیده که در گذشته وجود داشته و اکنون ما گذشتگانمان را مواخذه میکنیم… کاش یک اتحاد همگانی داشتیم که خانمها را به حقشان که ورود با احترام به استادیومهای فوتبال است میرساندیم.». و علی کریمی در حساب توئیتری اش نوشت: « زنان سرزمین ما خیلی مَردن! ورود به استادیوم تا اطلاع ثانوی ممنوع!» ولی افسوس که « دختر آبی» چشم باز نکرد تا ببیند که اگر حکمرانان مستبد حکومت اسلامی مانع از رفتن او به استادیوم شدند و آتش به جانش زدند، اما هستند ورزشکاران و هنرمندانی که از او و حق طبیعی او حمایت می کنند. «دختر آبی» آرزو بر دل با مرگی جانگذار از میان ما رفت ولی اکنون نماد بی حقی زنان در نظام استبداد فقاهتی است که از ورود به ورزشگاه ها و استادیوم ها محرومند. اما دور نیست آن روز که استادیوم آزادی به نام «دختر آبی» نام گذاری شود. و هنگامی که زنان و دختران در فردائی نه چندان دور وارد استادیوم ها و ورزشگاه ها بشوند او را به یاد خواهند داشت که برای یک حق بدیهی «جان خود در تیر کرد». اکنون بر همه ماست که از این حق طبیعی زنان و دختران جامعه دفاع کنیم. از یاد نبریم که شش دختر دیگر از جمله زهرا خوشنواز، لیلی ملکی، هدیه مروستی و فروغ علایی معروف به « دختران آزادی» بخاطر ورود شان به استادیوم آزادی با گریم و لباس پسرانه در زندان قرچک محبوسند. دفاع از حق مسلم و بدیهی زنان و دختران برای ورود به ورزشگاه ها و تماشای بازیها یک وظیفه ملی و همگانی است. در این میان نقش فوتبالیست ها و ورزشکاران در دفاع از حق خواهران و مادران خود بیش از پیش برجسته تر می شود. به مردان و پسران شجاع این سرزمین باید گفت، وقت آن رسیده است که تماشای فوتبال در استادیوم های ورزشی بدون حضور زنان، بدون حضور خواهران و برادران مان را تحریم کنیم.

سحر فوتبال ایران در میان شعله های آتش فقها سوخت!
ارسال نقد