این روزها در خلاء و خالی مواضع و تحلیلهای با وزن و اعتبار، آنچه که در فضای مجازی میداندار است، های و هوی سرگرم کننده ی نمایشهای سیاسی است. تازه ترین نمایش بی بی سی باشرکت آقایان امیر طاهری – نگهدار و گلریز با اینکه دو سه هفته از آن میگذرد در محافلی که سرگرمی روزانه شان از جمله نمایشهای سیاسی از این دست است، بازار گرم خود را حفظ کرده است. بازار گرمی تازه یادداشتی است که حاشیه پرداز گویا نیوز در باره این نمایش و پی آمد آن نوشته است؛
«… نگهدار واقعا باور کرده که بولتون خواسته است با او ناهار میل کند، و این قدر هم این موضوع را جدی گرفته که برای تعیین سوال های خود نظر دیگران را جویا شده است…!
اما امروز با خبر شدیم که جان بولتون به خاطر همین قرار ناهار، از طرف پرزیدنت ترامپ مواخذه شده و ترامپ به او گفته که امیر طاهری صبح با من تماس گرفت و ضمن احوالپرسی به من گفت که قرار است تو با رهبر چریک های فدایی اکثریت ناهار بخوری؟ واقعا چنین کاری می خواهی بکنی جان؟
و جان هم گفته بله! و قرارش را هم با همین آقای امیر طاهری گذاشته ام، که در اینجا پرزیدنت ترامپ به شدت عصبانی می شود و به بولتون با لحن معروف اش می گوید: You’re fired!
برو همون وردست مخالفای سابق امریکا، بهت شغل بدهند! » ( م . ف . سخن)
لطیفه ی درخشانی است! آن هم وقتی که برجستهترین مفسران سیاسی معتبرترین رسانه ها در آمریکا و اروپا، ناکامی های ترامپ در زمینه سیاست خارجی او را که مشورت های بولتون نقش موثری در طراحی و اجرای آنها داشته، دلیل پایان دادن به حضور بولتون در کاخ سفید تحلیل کرده اند. حاشیه هائی از این دست در گویا نیوز، فراهم آوردن تنقلات کلامی برای خوانندگانش است، از این زاویه نگاه واجد اهمیت نیست، اما در پرسش به ماهیت نمایشهای بی بی سی که دستمایه حاشیه نویس گویا نیوز در باره آکتور های آن – امیر طاهری و نگهدار – شده است، جای اندیشیدن، گفتن و نوشتن دارد!
نمایشی شدن سیاست؛ تجلی کالائی شدن سیاست در زمانه ماست و بر این زمینه آکتورهای سیاسی بنا به وضع و موقعیت خود سعی میکنند در بازار سیاست کالای چشمگیر تری به میان آورند. برای تهییج طرفداران خود و جلب هواداران تازه، در رقابت با دیگر آکتورهای سیاسی این کار را لازم می شمارند. از اینجاست که برای درک بهتر سمت و سیاستهای آکتورهای سیاسی اهمیت دارد که ببینیم مخاطب نمایشهای سیاسی آنان چه کسانی هستند و تلاش آکتورهای سیاسی متوجه جلب اعتماد کدام نیرو هاست. فکر میکنم که خیلی آسان میشود دید که مخاطبین آقای نگهدار، مردم در معنای قاطبه اهالی کشور به شمول کارگران و زحمتکشان و لایههای پایین دست طبقه متوسط ایران نیستند که از فقر و بیداد و ستمگری های حکومت اسلامی در فغانند و به این اعتبارمی توان گفت که گسست نگهدار از جنبش چپ و پایگان اجتماعی آن و بالطبع گرایش های سکولار، پیشرو و ترقیخواه، خواهان آزادی و دموکراسی و عدالت در ایران، یک گسست آشکار و شکافی مشهود است. به نظرم این میرسد که او کماکان کوشیده نظر مساعد هسته اصلی قدرت – تو بخوان مقام معظّم رهبری – و توجه کارگزاران مؤثر آنرا به خود جلب و حس اعتماد آنها را به سمت و سیاست خود بر انگیزد و تقویت کند. زمینه عینی مساعد نیز بحران همه جانبه در نظام اسلامی کشور است که از یکسو به نظام سیاسی این دست و دلبازی را میدهد که از هر امکان مساعدی در تقویت و استقرار خود در جامعه و جلب اعتماد مردم به خود بهره بگیرد و از سوی دیگر با تحریک وسوسه های جاه طلبی و شهرت پرستی و خودخواهی ها پوست هندوانه زیر پای مستعدترین دلسوختگان-اش می اندازد!
من مخالف شرکت در برنامههای بی بی سی و یا مصاحبه با روزنامه های جمهوری اسلامی با هر درجه از وابستگی به نهادها و گرایش های این یا آن جناح حکومتی نیستم و همچنین مخالفتی با ملاقات و گفتگو با نهادها و مقامات دولت های دموکراسی های غرب – مقامات آمریکا و دولت های اروپائی ندارم . مخالفتی ندارم و استقبال میکنم. عدم استقبال و مخالفت هائی از این دست نشانههای بارز کودک ماندگی سیاسی است، اما بغایت حساس هستم که به هدفها و کارکردهای خودوِیژه آنها چشم بسته و بی اعتناء نمانیم و دوّم، بسیار حساس هستم که در این رابطهها و مناسبات؛ پاسداشت منافع ملی و طرح مطالبات مردم و دفاع از مبارزات و خواست آزادی، دموکراسی و عدالت در کشور، به طور اکید مدنظر قرار گیرد و به همه لحاظ نیز شفاف و علنی باشد.
نمایش سیاسی اخیر او در تداوم و استمرار سمت و سیاستهای ضد دموکراتیک گذشته گامی به قهقرا و یک چرخش در جهت ارتجاع بیشتر است. معنای سخن من این است که او از استمرار سمت و سیاست اتحاد با اسلام سیاسی پا را فراتر گذاشته و نمایندگی آشکار منافع حکومت اسلامی را گزینه ی نامبارک اکنون خود ساخته است
در این یادداشت تمرکز فکر و نوشتار من به روی اظهارنظرها و سمت و سیاستهای رفیق قدیم آقای نگهدار است. من دستکم بیش از سه دهه است که او را در تداوم جانبداریش از حکومت اسلامی، آشکار و با صراحت تمام نقد و نکوهش کرده ام . اکنون او در نمایش بی بی سی در نقش اکتور اصلی و در پی آن در مصاحبه با انصاف نیوز، روزنامه ی تحت نظارت وزارت اطلاعات، برهنه و عریان در صندلی نمایندگی منافع حکومت کنندگان و دفاع از استمرار حکومت اسلامی و سیاست و اقدامات آن نشسته است. خوب! چنین انتخاب اجتماعی و سیاسی از جانب او تازگی ندارد و دستکم سه دهه است که من به آن وقوف یافته و آنرا نقد کرده ام. نشستن امروز او در صندلی تام و تمام نمایندگی منافع حکومت اسلامی موضوع و موردی نامنتظر برای من نیست. امروز نگهدار نتیجه انتخاب دیروز او و ظهوری از استعداد همان انتخاب است!
من سالیان است بر این نظرم که اعتقاد متفاوت از اعتقاد خود را باید برسمیت بشناسیم و حق او را در انتخاب محترم بداریم. چنین نگاه و نظری وقتی اصالت دارد که برخورداری از حق انتقاد و بیان نقد و نظر مخالف را بر خود روا و آنرا در روابط متقابل محترم و برسمیت بشناسیم. من در انتقاد پایه ای خود به انتخاب اجتماعی و سیاسی آقای نگهدار، هر بار که پیش آمده نوشته و گفتهام که انتخاب اجتماعی و سیاسی او دارای چنان سرشتی است که چشم وی را از دیدن واقعیتهای جامعه و جهان ناتوان و نسبت به منافع مردم و مطالبات آنان و آنچه که در عرف اپوزسیون منافع ملی توصیف شده و می شود، بی اعتناء کرده و چه بسا در سراشیب بی اعتنائی کامل براند.
علت ناتوانی شگفت انگیز نگهدار از دیدن واقعیتهای مرتبط با منافع مردم و منافع ملی در امروز ایران یک غفلت تصادفی و تجاهل عارضی نیست. این ناتوانی به سرشت ایدئولوژیک نگاه و نظر او برمی گردد. در حقیقت او در تعیین سمت و سیاست خود؛ نیازی به سنجش واقعیتهای مرتبط با فرو دستان جامعه و درک حقیقت بالفعل آنها ندارد، زیرا سرشت ایدئولوژیک برخاسته از انتخاب اجتماعی و سیاسی او نگاهش را معطوف به قدرت مستقر کرده و نسبت به جامعه کور و یا در دیدن واقعیتهای جامعه و جهان مبتلاء به کور رنگی کرده است. در یک بیان اندکی فنی تر زیرا او سیاست نمی کند بلکه ایدئولوژی میکند! بعینه مانند خامنه ای و حکومت کنندگان امروز ایران که سیاست شان عین دیانت شان و مصیبت بار تر از این، عین اسلام سیاسی یعنی دین ایدئولوژیک شده است!
دروغ چرا؟ در همه عمر سیاسیم آرزو پروردم. حالا که به عبرت های این عمر زیسته میاندیشم اینجور درک میکنم که به روی واقعیتهای دم دست و پیش رویم بهتر است رنگ آرزو نپاشم . حالا که در این پیرانه سر به واقعیتها نگاه میکنم ، بر این نظرم که واقعیت را همانگونه که در حقیقت بالفعل هست باید دید و درک کرد. این همان مواجهه ی شجاعانه و بی ملاحظه با واقعیت است. حالا وقتی با کاویدن واقعیتها روزنی برای دیدن افق های دور به رویم گشوده می شود،
میبینم که رسیدن ایران به دموکراسی و عدالت در آنچه که هست – در حقیقت بالفعل -اش در امروز و چشم انداز قابل رویت – سراب و خیالی بیش نیست! در نگاه اول این سطر ها پژواکی از ناامیدی های درونم است اما من علیه نومیدی می ستیزم و به تجربه دریافته ام که آینده را باید در روشنائی های همین جاری زندگی تدارک دید. و این وقتی است که ۱- توان دیدن و بهره مند شدن، یعنی توان ایجاد گری در نقطه های روشن جاری زندگی را داشته باشیم و ۲ – واقعیت هائی را که احاطه مان کرده است به گونهای درک و فهم کنیم که استعداد ما را در پیشروی به سوی آرزوهامان بارور و بارورتر بپروراند. در یک کلام؛ نیاز ما به روشنگری، به آموختن و باز هم آموختن، مثال احتیاج ماهی به آب است!
لزومی برای پرداختن به جزء جزء مطالب مورد بحث نیست، بویژه اینکه به هنگام چرخش های نوبتی نگهدار، در باره ماهیت ضد دموکراتیک و غیرترقی خواهانه و غیر مردمی چرخش های وی که اتحاد با اسلام سیاسی و استمرار آنرا تبیین و تآکید میکرد و می کند، به تفصیل نقد و نظر خود را نوشته و انتشار داده ام . به گمان من نمایش سیاسی اخیر او در تداوم و استمرار سمت و سیاستهای ضد دموکراتیک گذشته گامی به قهقرا و یک چرخش در جهت ارتجاع بیشتر است. معنای سخن من این است که او از استمرار سمت و سیاست اتحاد با اسلام سیاسی پا را فراتر گذاشته و نمایندگی آشکار منافع حکومت اسلامی را گزینه ی نامبارک اکنون خود ساخته است؛ تحلیل مفصّل در حوصله این یادداشت نیست، بعلاوه تأثر و تألم مرا افزون می کند! لاکن بنا به ضرورت، بر سبیل اشاره به طور مشخص اما مختصر چند سطری می نویسم!
الف. نگهدار در بحران ناشی از مناقشه بر سر برجام، از اقدامها و بسته های راهبردی حکومت اسلامی دفاع کرده و آنها را فرایندی اثربخش در نزدیک کردن ترامپ به اروپا ارزیابی کرده است. دفاع از اقدام ها و بسته های راهبردی حکومت، معنای واقعی آن مخالفت با مذاکره و پافشاری روی ستیزه جوئی های خامنه ای علیه آمریکا در ارضای عظمت طلبی اسلامی اش است. حقیقت بالفعل اقدام ها و بسته های راهبردی حکومت، جز این نیست که باعث تعمیق مناقشه بر سر برجام و تداوم بحران آن به زیان هر چه بیشتر منافع ملی ایران است. سیاست درست؛ مخالفت به خلاء تصمیم و فقدان اراده واحد سیاسی برای حل بحران برجام و مناقشه با آمریکا و اروپا از طریق استقبال از مذاکره و راه حلهای مبتنی بر دیپلوماسی است. تغییرات محسوس در سیاستهای آقای ترامپ، در اساس خود فراشدی از تضادها و پارادوکس های موجود در دولت و جامعه مدنی آمریکا و بیانگر آزادی عمل نیروهای گسترده برخاسته از این تضاد ها و پارادوکس ها، موجود و فعال در متن جامعه و دموکراسی امریکائی است؛ تغییراتی در تاکتیک های راهبردی رهبری ترامپ محصول و نتیجه اثر بخشی این نیرو ها است. برکناری جان بولتون تجلی بارزی از همین واقعیت است. کسی که اینها را نمیبیند و انرا از ثمرات ستیزگری های عظمت طلبانه ی خامنه ای ارزیابی میکند، نشانه ای از این واقعیت است که کماکان به آمریکا، و ستیز و دشمن خوئی علیه آن، از نگاه ضد امپریالیسم ارتجاعی اسلام سیاسی می نگرد!
ب. نگهدار میگوید اگر در گذشته اصلاح طلبی – براندازی دوگانه ی جدا کننده بوده امروز دوگانه مخالفت با تحریم و موافقت با تحریم صفوف اپوزسیون را از همدیگر جدا می کند. اولن این یک بازتاب خودغرضانه از واقعییت اپوزسیونی در امروز ایران است . گواه مطلب اینکه بخش بزرگتر نیرو های اپوزسیون در زیر شعار «نه به تحریم، نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی»، ضمن مخالفت با تحریم، در سمت و سیاست عبور از جمهوری اسلامی؛ یعنی براندازی قرار دارند. حالا که اصلاح طلبی حکومتی اسلامگرا سکه ی رایج روز نیست و در کارنامه سیاسی آقای نگهدار تلاش مستمر برای انحلال اتحاد جمهوریخواهان و نیز سازمان اکثریت در رهبری خاتمی و خصومت تمام عیار با تلاش برای شکلگیری یک آلترناتیو سکولار دموکراتیک، موضوعی ابطال شده و مسبوق به گذشته است، ترفند به روز شده -اش در جلو گرفتن از همگرائی و همبستگی اپوزسیون علیه حکومت اسلامی و کماکان ممانعت از شکلگیری یک آلترناتیو سکولار -دموکراتیک، فراخوان دفاع از اقدام ها و بسته های حکومت اسلامی در بحران برجام است! در روایت خود غرضانه آقای نگهدار آنچه که یکی از برجستهترین پارادوکس ها در گفتار و رفتار اوست اتفاقن تضعیف جنبش مخالفت با تحریم از طریق تفرقه اندازی و جلو گرفتن از همگرائی و ممانعت از اتحاد عمل طیف متنوع و رنگارنگ مخالفین تحریم، – درست مثل سابق – پراکندن عناد و دشمنی در صفوف انان بر محور منفرد و منزوی ساختن اکثریت بزرگ کوشندگانی است که ضمن مخالفت با تحریم، برای عبور ایران از جمهوری اسلامی گام در راه دارند. جنبه دیگر این پارادوکس بی اعتنائی مطلق اوست با مطالبات مردم که در تجمعات اعتراضی و مطالباتی مستمر کارگران، معلمان، بازنشستگان و … رخ می نماید . نگاه دقیقتر به این تجمعات اعتراضی مدلل میکند که مردم در اکثریت بزرگ خود مخالف ستیزگری حکومت – تو بخوان اقدامها و بسته های راهبردی آن – بجای توسل به مذاکره و دیپلوماسی هستند. مردم به روشنی درک کرده اند که برای پایان دادن به بحران برجام و پی آمدهای مناقشه برانگیز آن و در کانون اش خطر جنگ و تحریم و گستردگی محرومیتهای کمر شکن معیشتی، راه درست مقابله با مدیریت اسلامی بحران و مخالفت با بی اعتنائی حکومت اسلامی به حل و فصل مناقشات از راه مذاکره و دیپلوماسی است.
پراگماتیسم مبتذل او، دیر زمانی است که به روزمرگی سیاسی فرو غلطیده که خواسته و ناخواسته، جنبش و خیزش مردم علیه استبداد، ظلم و ستمگری، علیه تبعیض و بیعدالتی، علیه غارت و چپاولگری حکومت و حکومتی ها را نمیبیند و پرده پوشی می کند!
ج. از جمله تأکیدات من اهمیت آینده ساز و خودبنیاد این نگاه و نظر است که عامل تعالی و حیات بخش عبارت از این است که مردم؛ چپ ایران را بعنوان یک جنبش حی و حاضر پشتیبان مطالبات خود؛ مطالبه آزادی، دموکراسی و عدالت، یعنی در کنار خود ببینند و نه همرأی و همپای حکومت و حکومت کنندگان! از این زاویه نگاه نمایش سیاسی نگهدار – در بی بی سی و انصاف نیوز – در نمایندگی از منافع حکومت اسلامی، بعنوان پرده ای در چپ ستیزی حکومت و حکومتی ها و نیز برنامه ریزان بی بی سی است! زیرا موألفه اصلی و دائمی در چپ ستیزی، نمایش دروغین چپ بعنوان «دشمن» مردم و «خائن» به علایق و منافع آنان است!
برای آدمی چون من که به اهداف میهنی، مردمی ، و آرمانخواهی سوسیالیستی جنبش فدائیان معتقد و پایبند باقیمانده ام، بسیار مایه تأسف است که آقای نگهدار را به عنوان «طرفدار جمهوری اسلامی … و سران آن»،( بی بی سی؛ صفحه دو)، با توصیف او بنام «رهبر چریک های فد ائی «اکثریت» ( گویا نیوز؛ م . ف . سخن) مورد خطاب قرار دهند. اینکه گفته ام نمایش سیاسی نگهدار پرده ای از چپ ستیزی است، متأثر از این خطاب ها و با اهمیت تر؛ برای این است که رفیق سابقم آقای نگهدار هیچگاه نخواسته که انفصال خود گزیده و رویگردانی خود خواسته اش را از اهداف و آرمان فدائیان و نیرو های اجتماعی آن، در مناظره یا مصاحبه ای… و یا در نوشتار و گزارشی به مخاطبان خود باز بگوید و بنویسد و معترف شود. برعکس میتوان مستند کرد که او گفته و ناگفته گسست خود را از اهداف و آرمان جنبش فدائیان مسکوت و حتا پرده پوشی کرده و زیر اسم و رسم سپری شده، در جهت تقویت علایق و تحکیم موقعیت سیاسی حال خود، پشت کردنش از نیروهای اجتماعی جنبش ما را از نگاه و نظر ها دور و پنهان نگهداشته است! او گفته و ناگفته در نمایه نام و نشان گذشته همواره از سوابق امر بسود موقعیت و علایق حال حاضرش که در نظر و عمل در تقابل با میراث و ودیعه فدائیان سازمان اکثریت است بهره گرفته و در حقیقت فرصت طلبانه از کتمان حقایق مربوط به خود سود جسته است!
نگهدار نه در دیروز و نه در امروز خود هیچگاه آدمی پایبند به میثاق و پیمان، معتقد به اصل و آرمان، نبوده است. در رابطه ی پروپلماتیک من با او – این را خیلیها میدانند و میتوانند شهادت دهند – از جمله مشکلات یکی هم این بوده که من به او انتقاد می کردم که این چگونه دبیر اول بزرگترین سازمان مارکسیست لنینیست ایران است که حتا یک کتاب لنین را از اول تا به آخر نخوانده است!
پراگماتیسم مبتذل او، دیر زمانی است که به روزمرگی سیاسی فرو غلطیده که خواسته و ناخواسته، جنبش و خیزش مردم علیه استبداد، ظلم و ستمگری، علیه تبعیض و بیعدالتی، علیه غارت و چپاولگری حکومت و حکومتی ها را نمیبیند و پرده پوشی می کند! هرگونه هدف گذاری تعالی بخش مبتنی بر سوق و سیر جامعه در راستای علایق تاریخی و آرزو های آینده خواه کارگران و زحمتکشان یدی و فکری، به شمول اقشار مولد و قاطبه مردم تحولخواه کشور را بر نمی تابد و اصولا در قاب گفتار و کردار سیاسی او نمی گنجد. من این سطور را با تأسف عمیق و با درد افزون می نویسم! راست این است که من خواسته و کوشیده ام آئین پیمان و رسم رفاقت بجا آورم، زیرا بیدفاع ماندن در برابر «تیر جهل خورده به تاریکی» آن ناتوانی تباهی آوری است که زوال و مرگ شخصیّت می پرورد. بزرگ عبرت راه رفته ما همین است!