کریم فخرایی
نظام جمهوری اسلامی بعد از خروج دولت آمریکا از برجام دچار مشکلات فراوانی شده است. این به آن معنا نیست که نظام حاکم بر ایران پیش از آن دچار مشکلات جدی نبوده است اما سلسله رخدادها در ایران بعد از تصمیم دولت دونالد ترامپ درباره خروج از برجام، مشکلات قبلی را شدیدتر کرده و مشکلات جدیدی هم ایجاد کرده است.
دخالت رژیم در خارج از مرزها
اقتصاد ایران دچار صدمههای جدی شده است. کوچک شدن اقتصاد ایران به دلیل کاهش صادرات نفت و عدم دسترسی به ارز حاصل از فروش نفت کوچک شده و به گزارش صندوق بینالمللی پول قرار است سال آینده باز هم کوچکتر شود. حکومت ایران برای جلو بردن طرحهای خود در کشورهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و آمریکای جنوبی نیازمند درآمدهای ارزی است که اکنون از آن برخوردار نیست. ادامه دخالتهای نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران در کشورهای منطقه فشار زیادی به ساختار صدمه دیده اقتصاد ایران وارد خواهد کرد. گزینه دیگر تعطیلی همه یا بخشهایی از این دخالتها است که برای حکومت ایران ممکن نیست یا بسیار مشکل است، زیرا وضعیت کشورهایی که جمهوری اسلامی در آنها دخالت نظامی و سیاسی میکند به طور مستقیم یا غیر مستقیم در پیوند با یکدیگر قرار دارند.
اگر نفوذ جمهوری اسلامی در عراق از بین برود راه زمینی دسترسی به سوریه قطع خواهد شد. این به معنای کاهش توانایی دخالت جمهوری اسلامی در سوریه است. دیگر مرزهای سوریه در کنترل دولتهای ترکیه، روسیه، اسرائیل و اردن است. دسترسی به سوریه از طریق مرزهای دریایی هم نظارت اتحادیه اروپا و شریک آمریکایی آنها است که ماجرای توقیف ابر نفتکش گریس۱ سندی بر تایید آن است. جمهوری اسلامی به ظاهر با ترکیه و روسیه در حال همکاری در سوریه است اما پوشیده نیست که این متحدان در موضوعات دیگر با یکدیگر اختلاف و تضاد منافع دارند. خاموش بودن همیشگی سامانههای پدافند هوایی روسیه در هنگام حملات هوایی اسرائیل به نیروهای سپاه پاسدارن در سوریه، سندی بر قابل اعتماد نبودن دولت روسیه در موضوع سوریه است. قطع دسترسی زمینی جمهوری اسلامی به سوریه، به معنای کاهش دسترسی به لبنان است. قطع یا کاهش دسترسی به لبنان به معنای کاهش حمایتهای تسلیحانی و لوجستیک از حزبالله لبنان و تضعیف اهرم فشار حکومت ایران علیه حکومت اسرائیل است.
دست کشیدن از دخالت نظامی و سیاسی در یمن به معنای کاهش فشار بر رقیب قدرتمند جمهوری اسلامی یعنی پادشاهی عربستان سعودی است و پایان رؤیاهای جمهوری اسلامی درباره منطقه بابالمندب است. قطع فعالیت در آمریکای مرکزی و جنوبی به معنای کاهش سطح حمایتها از گروههای طرفدار جمهوری اسلامی است که از پوششهای سیاسی و اقتصادی آمریکای مرکزی و جنوبی برای پیشبرد فعالیتهای خود استفاده میکنند. به نظر میرسد که جمهوری اسلامی دو انتخاب بیشتر ندارد؛ یا باید کارتهای بازی خود در مناطق مختلف جهان را نقد کند و سر میز مذاکره با آمریکا بنشیند و یا اینکه به امید گشایشی در آینده همچنان به دخالتهای خود در کشورهای منطقه ادامه دهد.
بحران ارزی و کاهش درآمدها
ادامه دخالت نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه فشار بیشتری به ساختار صدمه دیده اقتصاد ایران وارد میآورد. وضعیت اقتصاد ایران به شکلی است که حتی پیش از خروج دولت ترامپ از برجام موجب به راه افتادن جنبش سیاسی و اجتماعی تازهای در دی ماه ۱۳۹۶ شد. جنبشی که پس از مدتی با تغییراتی در نیروهای تشکیل دهنده خود در آبان ۱۳۹۸ دوباره سر بر آورد. ادامه دخالتهای نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه موجب خواهد شد زمینه ادامه یافتن اعتراضات اقتصادی و معیشتی در ایران که اکنون پیرامون خواسته سرنگونی نظام متمرکز شده است فراهم شود.
بحران ارزی و کاهش درآمدها یکی از چالشهای اصلی نظام جمهوری اسلامی است. دولت فعلی ایران به پشتوانه مجلس و شورای نگهبان کوشیده است تا با افزایش درآمدهای مالیاتی خود کاهش صادرات نفت خام را جبران کند. علی خامنهای با دادن اختیاراتی به مجمع سران سه قوه به دولت برای تامین منابع مالی از راههای مختلف چراغ سبز نشان داده است. حمایت علی خامنهای از تصمیم دولت برای افزایش قیمت بنزین سندی بر این ادعا است. افزایش قیمت انرژی و افزایش مالیاتها راهکاری است که برای مدتی توانسته نظام را سر پا نگه دارد اما دامنه مالیاتها در حال افزایش است و طبقه متوسط ایران را هدف قرار داده است. طبقه متوسط ایران که هنوز در شوک شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراین توسط سپاه پاسداران است با اخباری نظیر سرطانزا بودن شیر و لبنیات، تصویب مالیاتی جدید بر مسافران عازم کشورهای خارجی، افزایش مالیات بر ارزش افزوده، افزایش مخفیانه قیمت آب و برق، کاهش سهمیه بنزین خودروها به دلیل اشتباهات عمدی یا سهوی سیستم کنترل سهمیه بنزین، آسیب شدید به صنعت گردشگری و اخبار مداومی از این دست زیر فشار قرار گرفته است.
پرسشها درباره پیوند میان طبقات
تحلیلگران سیاسی، بدنه اصلی جنبش سبز در ایران را طبقه متوسط معرفی میکنند و بدنه اصلی خیزش دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ را فرودستان و حاشیه نشینان میپندارند. به هر دو این تصورات نقدهایی وارد است اما میتوان تایید کرد که روش و منش طبقاتی متفاوتی در اعتراضات سال ۱۳۸۸ نسبت به اعتراضات سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ وجود دارد. همین نکته باعث شده است که این سوال دارای اهمتی شود که آیا امکان پیوند طبقه متوسط شهری با فرودستان و حاشیهنشینان وجود دارد یا خیر؟ این تصور در حال قوت گرفتن است که پیوند طبقه متوسط، طبقه کارگر و حاشینهنشینان، به معنای پایان یافتن دوران جمهوری اسلامی است. این نظر از جهات بسیاری درست به نظر میرسد.
جمهوری اسلامی طی تاریخ خود جامعه ایران را از نهادهای سیاسی و اجتماعی خالی کرده است. احزاب سیاسی و نهادهای جامعه مدنی وجود ندارند که اگر یک اعتراض بزرگ در اثر پیوند طبقه متوسط، طبقه کارگر و حاشینهنشینان به وجود آمد قادر به میانجیگری بین ساختار قدرت و جامعه باشند. همین تفاوت است که باعث میشود بیش از یک سال اعتراض جلیقه زردها در فرانسه فقط ده کشته داشته باشد اما جمهوری اسلامی پس از چهار روز اعتراض در ایران ۱۵۰۰ کشته به جامعه تحویل دهد. بنابراین تنها سوالاتی که باقی میماند این است که آیا امکان پیوند یافتن طبقه متوسط، طبقه کارگر و حاشینهنشینان ایران وجود دارد؟ نشانههایی از آن در دسترس است؟ آیا این جوشخوردگی آغاز شده است و اگر آغاز شده در چه مرحلهای قرار دارد؟
سوال دیگری هم در تکمیل سوالات قبلی میتواند مطرح باشد. جمهوری اسلامی چه کارهایی میتواند بکند تا از پیوند طبقه متوسط، طبقه کارگر و حاشینهنشینان ایران جلوگیری کند؟ خواستههای معترضان ایرانی در سه دسته قابل تقسیمبندی است. خواستههای معیشتی، آزادیهای اجتماعی و خواستههای سیاسی میتوانند سرفصلهای مناسبی بری تقسیمبندی اعتراضات مختلف جامعه ایران از اعتراضات دوران اصلاحات تا اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و امروز باشند. تلاش برای بهبود وضعیت و کاهش اعتراضات پیرامون هر یک از این سرفصلها دارای هزینههای سنگینی برای جمهوری اسلامی است.
میتوانند به رشوه دادن به معترضان آنان را ساکت کنند؟
ممکن است حکومتی برای کاهش اعتراضات معیشتی به معترضان رشوه بدهد. توزیع یارانه جدید یا افزایش مبلغ یارانههای قبلی یکی از این راهکارها است. کاهش مالیاتها، افزایش دستمزدها، کاهش هزینه قبضهای آب و برق، کنترل قیمت کرایه ماشین یا کرایه خانه و کاهش قیمت کالاهای اساسی از جمله شیوههای پرداخت رشوه به معترضان معیشتی است. جمهوری اسلامی نه تنها قادر به پرداخت این رشوه نیست که در همه این گزینههای ناچار شده برعکس عمل کند تا نقدینگی لازم برای سر پا نگه داشتن ساختار دولت را تامین کند. تاثیر چنین تصمیماتی مانند ریختن بنزین روی آتش اعتراضات معیشتی است. راهکار دیگر این است که از طریق رابطه مستقیم با آمریکا و رسیدن به یک توافق جدید بر سر مسائل هستهای و موشکی دوباره اقتصاد ایران به حرکت درآید و اعتراضات معیشتی فروکش کند. این راه حل مستلزم دست کشیدن جمهوری اسلامی از ایدئولوژی رسمی خود است. این ایدئولوژی اگر از هر جای خود ترک بردارد احتمال دارد که دومینویی از انواع مطالبات اجتماعی و سیاسی را به دنبال داشته باشد که در نهایت به تغییر تدریجی یا فروپاشی سریع نظام اسلامی منجر شود.
وضعیت در مورد خواستههای سیاسی معترضان ایرانی چندان بهتر نیست. خواستههای سیاسی در ایران سالهاست از سطح تایید صلاحیت کاندیداهای اصلاحطلب به تغییر خود نظام تغییر یافته است. در کمترین حالت نیاز به حذف یا تغییرات وسیع در شورای نگهبان، قوه قضائیه، سپاه پاسدارن و رهبری نظام است. این امور به طور مستقیم به بقای خود نظام جمهوری اسلامی وابسته هستند. جمهوری اسلامی بدون شورای نگهبان دیگر جمهوری اسلامی نیست؛ همانطور که جمهوری اسلامی بدون سپاه پاسدارن دیگر آن نظام سابق نیست. نه رهبری بدون سپاه پاسدارن قادر به حفظ موجودیت خود است و نه سپاه پاسداران بدون وجود ولی فقیه چیزی بیشتر از یک نیروی نظامی است که دست دخالتش از امور سیاسی و اقتصادی قطع شده باشد.
آزادیهای اجتماعی به ظاهر از دو سرفصل دیگر برای جمهوری اسلامی هزینه کمتری دارند. اما مسائل مربوط به زنان، اقلیتهای مذهبی، اقلیتهای قومی و جوانان ایران همگی با ایدئولوژی جمهوری اسلامی در ارتباط است. اگر در مورد مذاکره با آمریکا بتوان این ضربه ایدئولوژیک را پشت حمایت مردم از مذاکرات پنهان کرد، در مورد مسئلهای مانند حجاب جایی برای پنهانکاری وجود ندارد. از سوی دیگر بخشی از مسئله در مورد آزادیهای اجتماعی به مسئله معیشت گره خورده است. قانون و ممنوعیتهای مذهبی یک جنبه از سرکوب آزادیهای اجتماعی در ایران است و ناتوانی در تامین هزینه استفاده از این آزادیها جنبه دیگری از آن است. اگر کمی عمیقتر به سرفصلها نگاه کنیم خواهیم دید که ایجاد تغییرات جزئی در ساختار سیاسی ایران از هزینههای لازم برای ایجاد تغییرات و بهبود وضعیت معیشتی و آزادیهای جتماعی در ایران برای حاکمیت خطرات کمتری دارد و بیشتر شدنی است.

سقوط؛ دست کم در تصور نزدیک و ملموس
جمهوری اسلامی اکنون به صورت حکومتی در حال سقوط تصور میشود. مهم نیست که این تصور چقدر به واقعیت نزدیک باشد زیرا خود این تصور دارای اثرات روانی زیادی در جامعه ایران است. نشانههای آن در دل جامعه ایران قابل مشاهده است. اقشار مختلف مردم با صراحت بیشتری نسبت به گذشته درباره مسائل سیاسی صحبت میکنند. به وضوح از کنار رفتن آخوندها و سقوط رژیم صحبت میکنند. مردم خیلی راحت و در حضور دیگران به سران نظام فحش میدهند. طرفداران نظام دیگر مانند سابق با مردم بحث نمیکنند. دیگری چیزی برای دفاع کردن باقی نمانده است. مقابله با مردم هنگامی که این نیروها با شاتگان و در سایه حمایت پلیس جلوی مردم میایستند متفاوت زا وضعیتی است که آنها به تنهایی در میان مردم باشند.
آن ترسی که جمهوری اسلامی از طریق آن سایه قدرت خود را روی جامعه ایران کشیده بود کمرنگ شده است. همان افرادی که از حمله موشکی ایران به پایگاههای آمریکایی حمایت میکردند نیم نگاهی به این مسئله دارند که آیا ترامپ کار را تمام خواهد کرد؟ هر مقدار بر ادامه سختگیری ترامپ علیه نظام جمهوری اسلامی افزوده شود پایههای نظام در ذهن مردم ایران بیشتر لرزان میشود. یکی از فشارسنجهای جامعه ایران برای اندازهگیری فشار همه جانبه آمریکا علیه جمهوری اسلامی قیمت دلار است. هرچه این عدد به یازده هزار و پانصد تومان نزدیکتر میشود احتمال چند سال بقای بیشتر جمهوری اسلامی در ذهن مردم افزایش مییابد. وقتی این عدد به سمت پانزده هزار و پانصد تومان میرود حتی افرادی که پسانداز ارزی ندارند کمی جابجا میشوند تا بهتر روی اوضاع تمرکز کنند. اکنون بانک مرکزی جمهوری اسلامی تلاش زیادی دارد تا نرخ ارز را در کانال یازده هزار تومان یا نزدیک به آن نگه دارد اما برای این کار به ذخایر ارزی برای تزریق مداوم به بازار نیاز است. کاهش فروش نفت خام و پرداخت بهای آن به صورت اجناس وارداتی به نظام اجازه نمیدهد این فشارسنج را برای مدتی زیادی کنترل کند. اینکه چرا مردم ایران به این دو عدد حساسیت دارند هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته است. احتمال میرود که حساسیت روی قیمت پانزده هزار و پانصد تومان برای قیمت دلار ناشی از روزهای اوجگیری قییمت ارزهای خارجی در ایران در سال ۱۳۹۷ باشد. سقفی که وقتی قیمت دلار از آن گذشت باعث رواج یافتن شایعه افزایش قیمت دلار به ۲۵ یا ۴۰ هزار تومان شد. شایعهای که آنقدر قدرتمند بود که قیمت دلار را مدت کوتاهی به بیش از بیست هزار تومان افزایش داد.
رژیم، همچون یک دولت موقت
شکل و شمایل نظام جمهوری اسلامی این روزها شبیه به شکل و شمایل یک دولت موقت است. این شکل و شمایل باعث تقویت تصورات جامعه از ایران بدون جمهوری اسلامی میشود. طبیعی است که جمهوری اسلامی در تلاش باشد که خود را بازسازی کند و تصویری قدرتمند از خود نشان بدهند. حمله موشکی به پایگاههای آمریکایی در عراق میتوانست برای نظام مفید باشد اما از یک طرف اثرات روانی و اجتماعی آن در اثر شلیک به هواپیمای مسافربری از بین رفت و از سوی دیگر نمیشود هر روز یا هر ماه به پایگاههای آمریکایی موشک بالستیک شلیک کرد. یکی دیگر از راههای بازسازی نظام این است که بار دیگر اصلاحطلبان را جلو بفرستند تا به واسطه انتخابات از خدمات آنها برخوردار شوند. اصلاحطلبان امید بسیار زیادی به این حالت داشتند ولی رد صلاحیتهای گسترده کاندیداهای مجلس نشان داد که جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است ساختار خود را در مقابل مشکلات داخلی و خارجی یکدست و هماهنگ کند و به اندک ناهمسوییهای نهادهایی نظیر ریاست جمهوری و مجلس با هسته اصلی قدرت پایان دهد.
موضوع کلیدی: مذاکره با آمریکا
تنها گزینهای که برای بازسازی وضعیت اقتصادی نظام جمهوری اسلامی و فروکش کردن اعتراضات معیشتی منجر شود، مذاکره با آمریکاست. مذاکرهای که هزینههای مربوط به خود را دارد. مذاکره مستقیم با شیطان بزرگ به معنای شکست پروژه ۴۱ ساله رهبران نظام برای معرفی دولت آمریکا به عنوان شیطان بزرگ است. این مذاکره موجب دوری گروههای شبهنظامی ضد آمریکایی و اسلامگرایان کشورهای عربی از جمهوری اسلامی خواهد داشت. از سوی دیگر گرچه طبقات مختلف اجتماعی از چنین توافقی میان ایران و آمریکا استقبال خواهند کرد اما دیری نخواهد گذشت که این سوال رواج یابد که اگر قرار بر مذاکره بود پس چرا سالها هزینه و سختی به مردم تحمیل شد؟ میلیاردها دلار خسارت از تحریمها برای چه بود و چه دستاوردی داشت؟ احتمال ریزش در بین طرفداران جمهوری اسلامی هم وجود دارد.
قابل تصور است که مهمترین مسئله برای جمهوری اسلامی درباره مذاکره با آمریکا، نتایج سیاسی و اجتماعی بر فضای داخلی و بر روی خود ساختار قدر در ایران است. اگر دولت آمریکا موفق شود جمهوری اسلامی را بر خلاف سخنرانیهای علی خامنهای سر میز مذاکره بنشاند این تصور در بین مردم ایران تقویت خواهد شد که برای بر سر عقل آوردن جمهوری اسلامی چارهای به جز فشار خارجی نیست. این تصور به اعتماد بیشتر افکار عمومی در ایران به دولتهای خارجی و رسانههای تحت نفوذ آنها منجر خواهد شد، احساسات ناسیونالیستی از جنس آنچه که بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی شاهد آن بودیم را کاهش خواهد داد، تلاش بر ارتباط گیری از درون جامعه ایران با جامعه جهانی را افزایش خواهد داد و باعث خواهد شد کشورهای غربی و رقبای منطقهای ایران بر سر شیوه برخورد با جمهوری اسلامی به یک توافق مشترک برسند. توافقی که میتواند هر زمان حکومت ایران به سمت تسلیحات هستهای، ماجراجویی نظامی، عملیات تروریستی، کشتار معرتضان و سرکوب حقوق بشر گام برداشت مورد استفاده مجدد قرار بگیرد. موضوع مهم دیگر این است که به هر نوع باوری در بین نیروهای جمهوری اسلامی مبنی بر امکان مقاومت در برابر فشارهای بینالمللی و دولت آمریکا پایان خواهد داد.
میتوان چنین جم عبندی کرد که جمهوری اسلامی فقط از راه مذاکره با آمریکا موفق خواهد شد چند سالی برای خود زمان بخرد.
راههای دیگر برای بازسازی نظام و زنده نگه داشتن طولانی مدت آن وجود دارد که اجرای آنها منجر به استحاله جمهوری اسلامی خواهد شد. نظامی که اصلاحپذیر نباشد در فرایند استحاله، اصلاح نمیشود؛ فرو میپاشد.
درج نوشته ها، مقالات و مصاحبهها، از کنشگران سیاسی، فکری، فلسفی صرفا جهت تعامل، شفافیت و برخورد چالشی با مباحث میباشد و لزوما بازتاب دهندهی دیدگاههای سایت ایران آزاد نیست.