واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست
پروین اعتصامی
در شهر رشت بر حسب اتفاق در خیابان سعدی رشت به مزاری رسیدم و با سرگذشتی عجیب آشنا شدم. منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و در آن منطقه مزاری بود متعلق به یک انسان آزاده به نام آرسن میناسیان. بعدها وقتی در مورد آرسن جستجو کردم بیشتر با این آزاده مرد آشنا شدم.
آرسن در شهر رشت زاده شد. دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود. در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود.روزی مادرش برای آرسن پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی میپوشاند اما در برگشت آرسن پالتو را به همراه نداشت.
وقتی با سوال مادر روبرو میشود میگوید یکی از همکلاسهای مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده .
بعدها آرسن به داروسازی تجربی رو آورد. و شهرت آرسن از همین جا شروع شد. آن مرد بزرگ متعدد مشاهده میکرد که افرادی هستند که هزینه داروهای خود را ندارند یا به دلیل فقر اصلا دسترسی به دارو ندارند و آن زمان هم ایران دچار فقر فراگیر بود.
آرسن با هزینه خودش شبها نیمه شبها به سمت تهران راه میافتاد و صبح هنگام در تهران داروهای مورد نیاز نیازمندان را خریداری یا تهیه میکرد یا مواد آن را تهیه میکرد و سپس ظهر هنگام خودش را به رشت میرساند و از بعد از ظهر داروهایی مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوم قیمت واقعی بین ایشان توزیع میکرد.
در ابتدا عدهای کوتهفکر علیه آن ابر مرد دست به اتهامسازی و شایعهپراکنی زدند و با تاکید بر ارمنی بودن وی داروها را حرام و… میدانستند و چند مرتبه آرسن بخاطر همین ناجوانمردیها و اتهامات به زندان افتاد اما آن آزادمرد عزم داشت که مسیح رشت بشود.
زندگی خود را فروخت و داروخانهای راه انداخت کمکم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزادمرد اعتماد کردند.
داروخانه آرسن تبدیل شد به قبله و ماوای بیپناهان و مستضعفان رشت. اما آرسن خسته نشد. آن قدر پیش رفت و بزرگمردی به خرج داد تا علمای رشت به ديدن او رفتند.
آن زمان امام جماعت مسجد جامع رشت در اختیار آیت الله ضیابری بود. او به حریم و آزادگی آرسن اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابرمرد گذاشت و اولین داروخانه شبانه روزی ایران را در شهر رشت بنا نهادند.
مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به داروخانه آرسن هجوم میآوردند. تجار شهر پول خود را به آیت الله ضیابری میدادند و او نیز پول را دو دستی تقدیم آرسن مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود .
بعدها آیت الله ضیابری و آرسن میناسیان برای سر و سامان دادن سالمندان بیسرپرست اولین سرای سالمندان ایران را در شهر رشت و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تاسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از دولت وقت پذیرای سالمندان بیمار و بیکس و کار از سراسر ایران شدند.
پس از رشت آرسن تلاشی وافر را برای تاسیس سرای سالمندان در تهران مبذول داشت و توانست با زحمت و مرارت زیاد سرای سالمندان کهریزک را بنا نهد که هر سه بنای خیر آرسن تا کنون به فعالیت خود ادامه میدهند. هم داروخانه شبانه روزی رشت و هم سرای سالمندان رشت و هم سرای سالمندان کهریزک.
در سال ۱۳۵۶ آن آزاده مرد در حالی که در سرای سالمندان رشت در حال خدماترسانی بود در هنگام کار در گذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود گذاشت. روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شد. جا برای سوزن انداختن نبود. مردم گیلان از هر فرقه و آیین آمدند و عظمتی خلق شد به نام تشیع جنازه مسیح رشت. جنازه ساعتها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد. بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود. مردم تکبیر گویان و صلوات فرستان جنازه یک ارمنی را تشییع میکردند. در ابتدا مسلمانان اجازه دفن آن ابرمرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند. اما با میانجیگری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید. ساعتها مردم رشت کلیسا را مانند کعبهای در برگرفتند و آنروز مسلمان و ارمنی یه کعبه داشتند و آن هم کلیسای کوچک رشت بود. نهایتا جسد آن آزادمرد را در همان جا دفن کردند.
آری آرسن میناسیان عنوان مسیح رشت را پیدا کرد و در هنگام مرگ سر سوزنی مال و اموال در این دنیا نداشت اما دنیایی را در سوگ خود نشاند.
این بهانه شد تا رشت را مجددا بگردیم، تو سبزه میدانش شام بخوریم، و این ابرمرد را در کليسايش زیارت کنیم،
اگه رفتید رشت حتما سری به آرسن بزنيد.