کارل مارکس در باره ی «مجازات اعدام»

فلسفه نقد

«نیویورک دیلی تریبون»، فوریه ۱۸۵۳
ترجمه ی علی رها

«تایمز» در ۲۵ ژانویه، زیر عنوان ”حلق آویز کردن ناشیانه”:

”اغلب در این کشور اظهار شده است که به دنبال یک اعدام در ملاء عام، عموما بلافاصله مواردي چون مرگ به واسطه ي حلق آویز کردن – چه توسط خودکشی یا تصادفی – صورت می پذیرد، که نتیجه ي تاثیر نیرومندي است که اعدام یک مجرم سرشناس در اذهان بیمار و نابالغ ایجاد می کند.”

موارد چندي را که «تایمز» در توضیح این اظهار نظر ادعا می کند، یکی مربوط به یک دیوانه در شفیلد است که پس از گفتگو با دیوانگان دیگر در ارتباط با اعدام باربور، با حلق آویز کردن خود، به هستی خود پایان بخشید. مورد دیگر، پسر ۱۴ ساله اي است که او نیز خود را حلق آویز کرد.

انگیزه ي برشماردن این وقایع پشتیبانی از نظریه اي است که هیچ انسان معقولی نمی تواند آن را حدس بزند؛ نظریه اي که تقدیس مستقیم جلاد است، در حالی که حکم اعدام به مثابه ي عقلانیت غایی جامعه ستوده می شود. چنین کاري در سرمقاله ي «نشریه اي پیشرو» انجام یافته است.

نشریه ي «مبلغ صبحگاهی» در برخوردي شدید به جانبداري از اعدام و منطق خونین «تایمز»، آمار جالب زیر در ۴۳ روز از سال ۱۸۴۹ را درج کرده است:

همانطور که «تایمز» تصدیق می کند، این جدول نه فقط خودکشی بلکه همچنین قتل هایی فجیع را نشان می دهد که بلافاصله پس از اعدام مجرمان صورت گرفت. شگفت آور است که مقاله ي مربوطه حتی یک استدلال یا توجیه براي نظریه ي سبعانه اي که در آنجا پیش کشیده است عرضه نمی کند. و وضع اصولی که بر آن اساس عدالت یا مصلحت حکم اعدام بنا شود، بسیار دشوار و کلا غیر ممکن است، آن هم در جامعه اي که به تمدن خود افتخار می کند. به طور کل از مجازات به عنوان ابزاري براي بهبود یا مرعوب کردن حمایت شده است. حال چه حقی داري که براي بهبود یا ارعاب، دیگران را مجازات کنی؟ از این گذشته، تاریخ – یا چیزي به عنوان آمار – وجود دارد که با کامل ترین شواهد، ثابت می کند که از زمان قابیل، که با مجازات دنیا نه بهبود یافته است و نه مرعوب شده است. کاملا برعکس. از نقطه نظر حقِ انتزاعی، تنها یک نظریه ي مجازات وجود دارد که شان انسان را به طور انتزاعی تایید می کند، و آن نظریه ي کانت است، به ویژه در فرمول بندي انعطاف ناپذیري که هگل ارایه کرده است. هگل می گوید:

«مجازات، حق مجرم است. کنش اراده ي خودِ اوست. نقض حق، توسط خودِ مجرم به مثابه ي حق خود، اعلام شده است. جرم او، نفی حق است. مجازات، نفیِ این نفی است، و در نتیجه، تصدیق حق است، که توسط خود مجرم درخواست و بر او تحمیل شده است.» (هگل، فلسفه‌ي حق)

تردیدي نیست که در این فرمول، ظاهري فریبنده وجود دارد، چراکه هگل به جاي اینکه به مجرم به عنوان یک ابژه ي صرف، برده ي عدالت، نگاه کند، او را به موقعیت یک موجود آزاد و خود سرنوشت ساز ارتقاء می دهد. اما با نگاهی دقیق تر به این موضوع، در می یابیم که ایده آلیسم آلمانی، مانند بسیاري موارد دیگر، به قوانین جامعه ي موجود، ضمانتی استعلایی بخشیده است. آیا این یک توهم نیست که انتزاعِ ”اراده ي آزاد” – که براي خود انسان، یکی از خصایص انسانی است – را با فردي با انگیزه هاي واقعی اش، و با اوضاع چند گانه اي که بر او فشار می آورد، جابجا کنیم؟ این نظریه که مجازات را نتیجه ي اراده ي خودِ مجرم در نظر می گیرد، صرفا بیان متافیزیکی”حق قصاص”کهن سال چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، خون در ازاي خون، است. به بیان صریح، صرف نظر از کلیه ي تعابیر، مجازات چیزي مگر ابزار جامعه براي دفاع از خود در برابر تجاوز – سواي ماهیت آن – به شرایط حیاتی آن نیست. حال، این کدامین وضعیت جامعه است که براي دفاع از خود، ابزاري به جز جلاد نمی شناسد، و توسط «نشریه ي پیشرو جهان»، وحشی گري خود را به عنوان قانون ابدي اعلام می کند؟

آقاي آدولف کتلت در اثر عالی و آموخته ي خود، انسان و قابلیت هایش، می گوید:

«بودجه اي موجود است که ما با نظمی وحشتناك پرداخت می کنیم – بودجه ي زندان ها، سیاه چال ها، و دارهاي اعدام… حتی می توانیم درست مانند مرگ و میر سالانه، اینکه چند نفر دست خود را به خون همنوعان خود آلوده خواهند کرد، چه تعداد جعلی، و چه تعداد با سم، را پیش بینی کنیم.» و آقاي کتلت در محاسبه ي احتمالات جرایم که در سال ۱۸۲۹ منتشر شد، در واقع با اطمینان شگفت انگیزي نه تنها میزان، بلکه کلیه ي انواع جرایم مرتکب شده در فرانسه در سال ۱۸۳۰ را پیش بینی کرد. این امر که نه لزوما نهادهاي خاص سیاسی یک کشور، بلکه به طور کلی شرایط بنیادین جامعه ي بورژوایی است که در اقشار معین جامعه، میزان متوسطی از جرایم را به وجود می آورد، را می توان در جدول زیر که توسط کتلت براي سال هاي ۲۴-۱۸۲۲ ارایه شده مشاهده کرد.

حال، بدین سان، چنانچه جرایم مشاهد شده از نظر میزان و طبقه بندي آنها در مقیاسی گسترده، منظم بودن پدیده هاي جسمانی را نشان دهند – اگر همانطور که آقاي کتلت خاطر نشان می کند «تصمیم گیري در باره ي اینکه کدامیک از آندو علت موثر (جهان جسمانی و نظام اجتماعی)، معلول هاي خود را با بیشترین نظم تولید می کنند، دشوار خواهد بود» آیا ضروري نیست که به جاي تجلیل از جلادي که تعداد زیادي مجرم را اعدام می کند تا جا براي عرضه ي مجرمانی تازه تر باز شود، نسبت به تغییر نظامی که این جرایم را به وجود می آورد، تعمق بیشتري شود؟

منبع:

https://www.marxists.org/archive/marx/works/1853/02/18.htm?fbclid=I wAR3Vy-p5C3A6ZYr9- 3ViqOYW0vx0ScXLhTYHM4UYlLit6D36SItQa7m-SXs


ارسال نقد

نظر شما