چند نکته درباره ماشین جنگی و کشتار پوتین در اکراین

خبر نقد

یک – پوتین و ماهیت طبقاتی حکومت روسیه

کاخ و کلبه، یکسان نمی‌اندیشند. صدای پوتین صدای برخاسته از کاخ است نه صدای کارگران، زحمت‌کشان و فرودستان. صدای میلیاردرهایی که دستاوردهای کشور شوراها را بین یکدیگر تخس کرده‌اند. وارثان ناحقی از جمله پوتین، علیشیر عثمانوف، ولادیمیر لیسین،‌ رومن آبراموویچ، دمیتری ریبولوفلف و دیگرانی که با مصادره‌ی منابع پهناورترین کشور جهان، هر روز بر ثروت و قدرت خود می‌افزایند. کافی است بدانیم که ۳۵ درصد ثروت این کشور تنها متعلق به ۱۱۰ نفر است (گاردین). این حقیقت آشکار می‌کند که سیادت و سیاست روسیه از چه جایگاه طبقاتی‌ای صادر می‌شود و منافع چه گروهی را دنبال می‌کند.

تاریخ صحنه‌ی نبرد نیروهای بالنده و میرنده است و هر گروه و مکتب و اندیشه ناگزیر است که تنها به یکی از این دو جریان بپیوندد. از نگاه تاریخی-طبقاتی باید دانست که پوتین و همپالگی‌هایش به کدام اردوگاه تعلق دارند؟ آیا رو به بالندگی و پیش بردن تاریخ هستند؟‌ آیا رو به افول و زوال هستند و یا این که سعی در حفظ شرایط موجود و تغییر آن در جهت منافع خود دارند؟ از نظر نگارنده پوتین در جهت بالندگی تاریخ حرکت نمی‌کند. در میان نیروهای چپ بسیار این مغالطه دیده می‌شود که پوتین را در هیئت استالین تجسم می‌کنند و از این منظر به تأیید مواضع او گرایش دارند. در این جا باید تذکر داد که استالین یک دیکتاتور بود. از ابزار کشتار و سانسور و ایجاد خفقان استفاده کرد که تا ابد لکه‌ی ننگی بر دامان او خواهد ماند. همچنان که پوتین و هیتلر. اما یک تفاوت ماهیتی بین استالین از یک طرف و پوتین و هیتلر از سوی دیگر وجود دارد. استالین در جهت بالنده‌ی تاریخ حرکت می‌کرد. در حالی که هیتلر و پوتین تلاش دارند تاریخ را به عقب بازگردانند. هم‌چنان که خمینی از قبرستان تاریخ برخاسته بود و بسیاری از نیروهای چپ از جمله توده خاستگاه تاریک‌اندیش او را بازنشناختند. زبان امریکاستیز خمینی پیراهن عثمان شده بود تا جایی که دشمنی با امریکا ارتجاع خمینی را از یاد دور نگه دارد.

دو – جنگ پیش‌گیرانه یا توهم وتوطئه برای امیال عظمت طلبانه

آن چه در توجیه حمله‌ی پوتین به اکراین مطرح می‌شود عبارت مغالطه‌آمیز «جنگ پیش‌گیرانه» است. جنگ پیش‌گیرانه عبارتی است نو که در توضیح وقایع تاریخی قصد پیشدستی دارد و در هیچ یک از آثار کلاسیک و نو هم دیده نمی‌شود. شاید نزدیک‌ترین مفهوم به این عبارت این جمله‌ی متداول باشد که «بهترین دفاع، حمله است». اما این دفاع تنها برای دفاع از خانه و جان مردم در مقابل دشمن متجاوز معنی پیدا می‌کند که جنگی شرافتمندانه است. اما «جنگ پیش‌گیرانه» عبارت توجیه‌گرانه‌ای است که با استفاده از آن می‌توان انتظار داشت که غیر از اکراین، لازم است پوتین مثلاً به مکزیک هم حمله کند. چرا که مکزیک هم توانایی تولید سلاح اتمی را دارد و این یک خطر بالقوه برای روسیه است. این زنجیره‌ی احتمالات می‌تواند ادامه داشته باشد و «جنگ پیش‌گیرانه» برای همه‌ی این احتمالات قابل اعمال است.

در همین زمینه در جنگ ایران و عراق، پس از فتح خرمشهر، حالت دفاعی جنگ از میان رفت و بیشتر تجاوزکارانه و توسعه‌طلبانه بود که نیروهای داخلی و خارجی را فرسوده می‌کرد. اما توجیه حکومت برای جنگ این بود اگر صدام به حال خود رها شود، با بازیابی توان نظامی دوباره حمله خواهد کرد و بهتر است که ما راه کربلا و قدس را پیش بگیریم. شعار «جنگ پیش‌گیرانه» در آن زمان نتایج فاجعه‌آمیزی به همراه داشت که در نهایت امر، مشخص بود که چنین توجیهی تنها یک بازی تبلیغاتی برای پیشبرد منافع سیاسی پشت پرده است. سیاست «جنگ پیش‌گیرانه» چیزی نیست مگر پیگیری منافع طبقه‌ی حاکم به مقتضای مکان و زمان. حکومت‌هایی که خود را مسئول منافع توده‌های مردم، کارگران و زحمت‌کشان و مستضعفان معرفی می‌کنند، آن‌ها را برای رسیدن به منافع خود به کار می‌گیرند و برای حصول آن گاهی دست به «جنگ پیش‌گیرانه» می‌زنند. «جنگ پیش‌گیرنه» درکی توطئه‌گرانه از وقایع دارد و برای فرار از بازخواست همیشه دست به دامن بحران‌سازی می‌شود تا به واسطه‌ی آن منافع خود را دنبال کند.

سه – مضمون جنگ

(زحمتکشان جهان متحد شوید ونه این که در جنگ‌های امپریالیستی، ناسیونالسیم افراطی، عظمت طلبانه و… شرکت کنید و یکدیگر را بدرید.)

برای شناخت مضمون جنگ، باید به سوال‌هایی در مورد آن پاسخ داد. در جهت منافع چه کسی است؟ از سوی چه کسی است؟ با چه انگیزه‌ای شروع شده است؟ از کدام طبقه برخاسته است؟ در تاریخ سابقه‌ی جنگ‌های رهایی‌بخش بسیار است. جنگ‌هایی بر علیه کشورهای استعماری از جمله هلند و پرتغال و فرانسه و اسپانیا و انگلستان و غیره. در جنگ‌های استعماری و رهایی‌بخش چپ‌ها حتی گاهی با ناسیونالیسم محلی متحد شده‌اند و بساط استعمار را در هم شکسته‌اند. در این زمینه نقش شوروی در تاریخ به عنوان عنصر حامی و کمک‌کننده بسیار قابل توجه است. جنگ‌هایی با این مضمون و همین‌طور با مضمون طبقاتی که رهایی طبقه‌ی فرودست از طبقات استثمارگر را به دنبال دارند شریف و افتخارآمیزند. اما جنگ‌های امپریالیستی که برای تقسیم جهان به راه می‌افتند، ماهیت و مضمونی به کلی متفاوت دارند.
در جنگ جهانی اول، حزب سوسیال دموکرات آلمان دچار انشعاب شد. انشعابی بر این اساس که راست‌ها اصرار بر دفاع از میهن داشتند و دیگران از جمله رزا لوگزامبورگ و کارل لیبکنشت جنگ را به زیان طبقه‌ی کارگر می‌دیدند. شعار طلایی رزا لوگزامبورگ و یارانش این بود که «مارکس می‌گوید: کارگران جهان متحد شوید! نه این که در جنگ‌های امپریالیستی شرکت کنید و یکدیگر را بکشید». در انقلاب بلشویکی هم لنین جنگ جهانی اول را امپریالیستی می‌دانست و می‌گفت «سربازها باید از جبهه‌ها بازگردند» که تأکید او بر سربازان (و نه فرماندهان و عالی‌رتبگان) نکته‌ی مهمی است که برخاسته از شعار همیشگی او یعنی «کارگران، کشاورزان، سربازان» بود. سربازانی که با بازگشت اسلحه به سوی تزار چرخاندند و حکومت را در دست گرفتند.

جنگی که پوتین شروع کرده است هم از این دست است. جنگی نه به نفع طبقه‌ی کارگر روسیه است و نه طرفدار زحمت‌کشان اکراین. جنگی است برای تقسیم جهان. برانگیخته شدن احساس انترناسیونالیستی و پرولتری در حمایت حمله‌ی پوتین به اکراین موضعی اگر نه مغرضانه، به شدت ارتجاعی و ناآگاهانه است.
این مدعیان آزادی‌خواهی همان‌هایی هستند که برای بهبود شرایط به رهبر نامه می‌نویسند. به دنبال عقلای حوزه و اصولگرا می‌گردند. اصلاح‌طلب را تقویت می‌کنند و به طور خلاصه در زمین قدرت بازی می‌کنند.

خدمت به طبقه‌ی کارگر جهانی، تلاش برای به قدرت رسیدن طبقه‌ی کارگر خودی در کشور خودش است. در ایران باید پیوند کارگران فولاد به کارگران هفت‌تپه شکل بگیرد. هفت‌تپه به پیمانی‌ها. کارگران به کشاورزان. کشاورزان را به معلمان و …

چهار – خودمختاری

اتحاد داوطلبانه وآگاهانه اقلیت های قومی از یکطرف و برسمت شناختن تمام حقوقشان از جمله حق جدائی ،فقط وفقط ضامن یک وحدت پایدار اشت ونه سر کوب که در خدمت تجزیه طلبی است.

باید دانست که خودمختاری حق مردم هر سرزمینی است. چنان که این حق در زمان لنین در مورد اکراین به رسمیت شناخته شد. هر چند استفاده از این حق غالباُ در جهت منافع مردم نبوده است ولی باطل دانستن آن مذموم و ناکاراست. یکی از توجیهات پوتین برای حمله به اکراین، این است که قائل به هویتی به نام هویت «روس» می‌باشد که اکراین را پیش از این در دامن خود داشت و می‌بایست آن را دوباره به دست آورد. این درست مانند این است که امروزه ما ایرانیان خجند و بخارا را جزئی از سرزمین خود بدانیم و در صدد برآییم آن را به جایگاه پیشینش بازگردانیم.

پنجم – گسترش ناتو

ناتو بازوی نظامی ونگهبان سیستم منحط سرمایه داری به رهبری آمریکاست وخفه کردن هر صدائی علیه استثمار جزء وظایف آن است. نمی‌توان از ناتو انتظار داشت که به سوی سرزمین‌های تازه‌تر دست‌درازی نکند چرا که این خواسته با اساس و فلسفه‌ی وجودی آن هم‌خوانی ندارد. بلوک‌های نظامی و اقتصادی از جمله ناتو، همیشه سعی در به دست آوردن منابع گسترده‌تر برای رسیدن به سود بیشتر داشته‌اند. این موجودیت‌ها در دل سیستم سرمایه رشد کرده‌اند و نمی‌توان از آن‌ها رفتاری انسان‌محور انتظار داشت چرا که بر محوریت سود شکل گرفته‌اند. سودی که با تضعیف رقبا و گسترش بیشتر تضمین خواهد شد. گسترده شدن چتر ناتو یعنی در دسترس بودن منابع بیشتر برای قدرت‌هایی که در این ساختار عمل می‌کنند.

ناتو در زمان اتحاد شوروی تنها به این خاطر به محدود کردن سلاح‌های اتمی تن داد که در موازنه‌ی قدرت با بلشویک‌ها قرار داشت. رقیبی داشت که آن را به عقب براند. در غیاب چنین نیروی موازنه‌گری نمی‌توان انتظاری غیر از گسترش یافتن از این جونده‌ی سیری‌ناپذیر داشت.

ششم – نتیجه

نکته‌ی اساسی در این مورد، دفاع به موقع و آگاهانه در مقابل قدرتی مثل ناتو است. زمانی که بتوان توده‌های زحمت‌کش و افکار عمومی را برای دفاع از منافعشان متقاعد کرد. نه در حمایت از چیزی مثل حمله‌ی روسیه به اکراین که تنها حامیانش کره‌ی شمالی و دیکتاتوری مانند بشار اسد است. آنان که این جنگ را به نفع طبقات محروم می‌شمارند باید بدانند که نتایج این جنگ تا به حال این چنین بوده:

امریکا که هژمونی خود را از دست داده بود و تا اندازه‌ای در معادلات بین‌المللی تحقیر شده بود، به دنبال این جنگ به جایگاه قدرت خود بازگشته است.
اروپا که در عرصه‌های مختلف دچار اختلافات با امریکا و حتی اختلافات داخلی شده بود، دوباره با امریکا پشت سنگر ناتو متحد شده است.
متحد شدن ناتو و خطر احتمالی جنگ، حتی برخی از کشورهای سابقاً بی‌طرف مثل سوئد و فنلاند را به فکر پیوستن به آن انداخته است.
امیدواریم جریان تاریخ به نفع زحمت‌کشان سراسر جهان پیش برود. به قول مارکس «اگر کنار روخانه بایستید و کمی صبر کنید، نعش دشمنانتان را بر آب خواهید دید».


ارسال نقد

نظر شما