فصلی جدید از شورش در جهان
بهروز نظری
در چند ماه گذشته شاهد تصمیمات عجیبی از سوی بسیاری از دولتها بوده ایم: تعطیلی موقت مجلس انگلیس توسط بوریس جانسون نخست وزیر این کشور؛ لغو ماده ۳۷۰ قانون اساسی و لغو وضعیت ویژه کشمیر توسط دولت نارندرا مودی در هندوستان؛ طرح هنگ کنگ برای تسهیل استرداد “قانون شکنان” به چین؛ افشای تقاضای دونالد ترامپ از رئیس جمهور اوکراین برای تحقیق درباره جو بایدن رقیب سیاسی خود؛ و غیره. چنین تصمیماتی سوال گزنده برتولد برشت را به ذهن متبادر می کند. در شرایطی که مردم اعتماد خود به دولت را از دست میدهند “آیا ساده تر نیست که دولت ملت را منحل کرده و بجای آن ملت دیگری را انتخاب کند؟”
موج جدید اعتراض و شورشهای توده ای در آسیا، خاورمیانه، شمال آفریقا، آمریکای لاتین و اروپا نشان میدهند که دولت ها قادر به منحل کردن ملت نیستند. شورشیانی که در نقاط مختلف جهان پرچم کشورهای خود را به اهتراز در آورده اند ، دولت را به پروژه ملت تبدیل کرده اند. در خاورمیانه ما شاهد بازگشت شورشیان به خیابان هستیم. پس از چند سال حمله ضد انقلاب و سرمای سرکوب، استبداد و جنگ داخلی، بار دیگر نسیم زندگی بخش “بهار عربی” در کشورهای مختلف منطقه وزیدن گرفته است. اعتراضات در تونس با خیزشهای توده ای مهمی در سودان و الجزایر ادامه پیدا کرد. در هر دو کشور روسای جمهور سرنگون شدند. این شورشها بنوبه خود در بازگشت مردم مصر به خیابانها و میادین این کشور کمک کرده اند. در دو هفته اخیر این شور انقلابی دیگر کشورهای منطقه و بویژه عراق و لبنان را فراگرفته است. حضور برجسته مردم در خیابانهای این دو کشور در چند دهه گذشته این چنین نبوده است. در لبنان سعد حریری نخست وزیر این کشور استعفا داده و آخرین اخبار حاکی از آن است که رئیس جمهور عراق با استعفای عادل عبدالمهدی بشکل مشروط موافقت کرده است. مردم هر دو کشور با حضور در خیابان نه فقط عدم اعتماد خود به دولت را نشان میدهند بلکه بدنبال منحل کردن آن هستند. بعید بنظر میرسد که عقب نشینیهای دو دولت در همین سطح متوقف شود.
شورشهای توده ای در آمریکای لاتین نیز روند مشابهی را طی میکنند. اعتراضات توده ای که در ماه سپتامبر در آرژانتین آغاز شد با سرعت اکوادر و شیلی را نیز فراگرفت. رای عدم اعتماد مردم به دولت در خیابانهای آرژانتین، در جریان انتخابات ریاست جمهوری این کشور نیز تکرار شد و مائوریسیو ماکری در دور اول شکست را پذیرفت. اعتراضاتی که شیلی، زادگاه نئو لیبرالیسم را در بر گرفته، در چند دهه گذشته بیسابقه است. واکنش دولت به تجمع عظیم، آرام و شادمانه میلیونها نفر در سراسر این کشور یادآور روزهای تاریک حکومت نظامی پینوشه است. عقب نشینیهای دولت اکوادر و شیلی ،اما، آتش خشم مردم را خاموش نکرده است. انفجار خشم مردم در هر گوشه ای از دنیا برای شورشیان در دیگر نقاط جهان الهام بخش بوده است. بدنبال بازداشت تعدادی از استقلال طلبان کاتالونیا توسط دولت اسپانیا صدها هزار نفر در بارسلون و دیگر شهرهای این ایالت به خیابان آمدند. تعدادی از جوانان شعار میدادند که تجربه جنبش هنگ کنگ را تکرار خواهند کرد.
چنین بنظر میرسد که عوامل متعددی به چنین موجی از اعتراض در کشورهای مختلف دامن زده اند. در نگاه اول ظاهرا مالیات ۲۰ سنتی بر استفاده از واتس آپ در لبنان، افزایش سه درصدی قیمت بلیت مترو در شیلی، و یا قطع یارانههای انرژی در اکوادر و هائیتی، دلیل اصلی بروز چنین شورشهای بزرگی بوده اند. اما حقیقت این است که هر کدام از اینها قطره ای بود که فنجان صبر مردم را لبریز کرد. بطور مشخص میتوان به سه عامل مهم و مشترک که دست به دست داده و زمینههای چنین اعتراضاتی را فراهم کرده اند، اشاره کرد.
یک – اولین عامل، شکست آشکار سیستم اقتصادی مسلط است. رشد اقتصادی در جهان چنان راکد بوده که رئیس صندوق بین المللی پول با صراحت نسبت به آنچه که او “رکود هماهنگ” خوانده، هشدار داده است. طبق محاسبات صندوق بین المللی پول سطح تولید ات جهانی قرار است به ۳.۲ درصد کاهش یابد. در امریکای لاتین رونق کالایی دهه اول سده جاری، که زمینههای سرمایه گذاری دولتها در اقتصاد را فراهم کرده بود، ناپدید شده است. بنا به گزارش صندوق بین المللی پول بدهی دولتهای این منطقه در طول دهه گذشته از ۵۱ به ۷۸ درصد افزایش یافته است. تمام شواهد حاکی از این است که بهبود اقتصادی پس از بحران مالی و بانکی سال ۲۰۰۸ سطحی و ناچیز بوده است.
تاثیرات این “رکود هماهنگ” اما به شدت ناهماهنگ و ناموزون بوده و به جهش وحشیانه نابرابری اقتصادی و اجتماعی منجر شده است. این سطح از نابرابری نه فقط جغرافیایی که به شدت اجتماعی است و حتی در پیشرفتهترین و ثروتمندترین کشورهای جهان بیداد میکند. بنا به اخرین گزارش بنیاد خیره اکسفام، از سال ۲۰۰۸ به این طرف ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیر تر شده اند. در سال ۲۰۱۸ میلادی داراییهای ۲۶ نفر از ثروتمندترین میلیاردهای دنیا از مجموع دارایی های ۳.۸ میلیارد نفر (یعنی ۵۰ درصد جمعیت جهان) بیشتر بود. بنا به همین گزارش در سال ۲۰۱۸ داراییهای ۲۲۰۰ میلیاردر در جهان ۹۰۰ میلیارد دلار، یا ۲.۵ میلیارد در روز، افزایش یافته است. در مقایسه با این افزایش ۱۲ درصدی ثروت میلیاردرها، دارایی های۵۰ درصد پایین ۱۱ درصد سقوط کرد. با وجود بحران و رکود اقتصادی، تعداد میلیاردرها از سال ۲۰۰۸ به این طرف دو برابر شده است. تنها در فاصله بین ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ در هر دو روز یک میلیاردر جدید به لیست ثروتمندان جهان اضافه شده است. برای درک ابعاد چنین نابرابری عظیمی تنها کافی است که بخاطر داشته باشیم که یک درصد دارایی جف بزوس، مالک شرکت امازون و ثروتمندترین مرد دنیا، معادل کل بودجه بهداشت اتیوپی است که بیش از ۱۰۵ میلیون نفر جمعیت دارد. کاهش دهشتناک بودجه خدمات اجتماعی از سوی دولتها تاثیر غیر قابل انکاری در تعمیق فقر و فلاکت مردم دارد. روزانه ۱۰ هزار نفر بخاطر عدم دسترسی به بدیهیترین خدمات بهداشتی می میرند و ۲۶۲ میلیون کودک از دسترسی به آموزش محروم اند. بی جهت نیست که حتی در نقاطی همچون هنگ کنگ که موج اعتراض در واکنش به لایحه استرداد “قانون شکنان” آغاز شد و با لایحه دولت برای ممنوع کردن ماسک صورت وارد فاز جدیدی شد، مخالفت با سیاست های ریاضت اقتصادی از مهمترین محرک های جنبشی بوده اند که دولت چین را به لرزه انداخته است.
دو – فاکتور دیگری که در به حرکت درآمدن مردم جان به لب رسیده نقش کلیدی ایفا کرده فساد عمیق و غیر قابل انکار است. همانگونه که ویجی پرشاد، نویسنده کمونیست هندی، خاطرنشان کرده است، گرامشی سال ها قبل بر اهمیت فساد به عنوان روشی از حکومت تاکید کرده بود. در یاداشت های گرامشی درباره جمهوری سوم فرانسه (۱۸۷۰-۱۹۴۰) او اشاره میکند که چگونه طبقات حاکم تلاش کردند با اتکا به شیادی و فساد، رهبران جناحهای مختلف را بخرند و هرگونه مخالفت و اپوزیسیون سیاسی را خنثی کنند. از نظر گرامشی زمانی که طبقات حاکم قادر به حکومت از طریق اعمال هژمونی خود نیستند و در عین حال نمی خواهند و یا نمی توانند با اتکا به قهر گروه های مخالف را به زانو درآورند، با استفاده از رشوه دادن و فریبکاری تلاش می کنند که جریانات مخالف را از ریل خارج کرده و اعتماد بنفس مردم را درهم بشکنند. بیماری همه گیر فساد یکی از مشخصات اصلی رژیم های نئولیبرال است. این مشخصه بویژه خود را در ادغام سریع دولت با نخبگان مالی و شرکتهایی که ثروت و قدرت را در دست خود متمرکز کرده اند نشان میدهند. بقول وندی براون، نظریه پرداز سیاسی آمریکایی، در مقایسه با لیبرالیسم اقتصادی کلاسیک، دولت پروژه و هدف اول نئولیبرالیسم است. نئولیبرالیسم بدون تغییر ساختاری در کارکرد دولت نمی توانست شکل بگیرد و مسلط باشد. در این پروسه دولت به جای تامین کننده حداقلهای مردم به انگلی در جامعه تبدیل می شود که هدفی جز حفظ خود دنبال نمی کند و بیش از پیش می خواهد و کمتر و کمتر می دهد. در محرومترین مناطق و کشورهای جهان این خصلت انگلی شکل کریه تری بخود میگیرد و “استقلال نسبی” دولت از سرمایه را بیش از بیش ناچیز و ناممکن میکند. در فقیرترین مناطق کشورهای مختلف، از آمریکای لاتین گرفته، تأ شمال آفریقا و خاورمیانه، دولت تقریبا نامرئی است و محرومترین لایههای جمعیت به حال خود رها شده اند.
سه- عامل سوم در خیزشهای اخیر مردم واکنش طبقات حاکم به “رکود هماهنگ” است. به عنوان مثال هشدار صندوق بین المللی پول درباره رکود اقتصادی، مانعی برای تحمیل سیاستهای تنبیهی وحشیانه تری علیه کشورهای مختلف نشده است. میانگین شرایطی که صندوق بین المللی پول به هر وامی می چسباند از ۱۹ شرط در سال ۲۰۱۱ به ۲۷شرط در ۲۰۱۸ افزایش یافته است. بخشا زیر بار چنین شرایطی است که بسیاری از دولت ها قوانین و سیاست هایی را دنبال می کنند که بحران را در وحله اول دامن زده بود: ریاضت اقتصادی و فقر برای فقرا و پول و امکانات ارزان برای ثروتمندان. گرایشات ترامپ گونه برای معرفی بستههای حمایتی از اقتصاد ملی و تنبیه و تحریم رقبای سیاسی، که به عنوان آلترناتیو جدیدی جا زده میشوند، نه فقط شیادانه، بلکه مشکلات را عمیق تر میکنند. همین سیاستها بنوبه خود در به جنبش درآوردن لایههای بزرگی از جمعیت در کشورهای مختلف بیتاثیر نیست.
با توجه به اکراه طبقات حاکم برای تغییر مسیر اقتصادی و چشم انداز یک بحران جهانی اقتصادی، رویاروییهای گسترده تری در پیش روی قرار دارند. سیاستهای نئولیبرالی و استبدادی از یک طرف و مداخلات امپریالیستی از طرف دیگر، شرایطی در خاورمیانه ایجاد کرده که بدیهیترین امکانات، ساختارها، و نهاد هایی را که میتوانستند زمینههای یک توافق نسبی و سطحی را فراهم کنند، ویران کرده است. اما پرده سیاست تفرقه اندازی، جدا سازی، در هم شکستن ملت ها، و رشوه دهی به عنوان شکلی از حکومت فروریخته است. شورش و مقاومت جسورانه مردم در منطقه و بویژه در لبنان و عراق نمی تواند در فضای سیاسی ایران تاثیر گذار نباشد. اگر خیزش سال ۸۸ پیش درآمدی برای انقلابات عرب بود، و انقلابات کشورهای عربی الهام بخش جنبشهای اجتماعی در دیگر نقاط جهان، بیشک شورشهای اخیر در منطقه و جهان الهام بخش همه تشنگان آزادی و برابری در ایران خواهند بود. برای نیروهای چپ حیاتی است که قدرت انفجاری خشم میلیون ها نفر در سطح جهان، و سرعتی که چنین خشمی به جنبشهای ضد دولت و ضد سیستم تبدیل می شوند را دریابند. تجربه شورشهای پیشین نشان می دهند که وارد شدن عظیمترین نیروهای ممکن و بویژه کارگران، شرط غیر قابل انکار و حیاتی برای منزوی نشدن جنبشها و جلوگیری از تقلیلشان به جنبش پیشتازان است