رسانه‌ها منافع چه کسانی را بازتاب می‌دهند؟

نقد

بخشی از کتاب How the world works نوشته‌ی نوام چامسکی
ترجمه‌ی ایران آزاد

رسانه‌های خط اصلی شرکت‌های بزرگی هستند که توسط شبکه‌ی شرکت‌های بزرگ‌تری تصاحب شده‌اند و با هم در ارتباط هستند. مثل دیگر شرکت‌ها، آن‌ها هم محصولی را به بازار می‌فروشند. در این جا بازار (خریداران)، تبلیغ‌کنندگان هستند؛ یعنی همان کسب و کارهای دیگر. محصول هم مخاطب‌ها هستند. علاوه بر آن، برای رسانه‌های پیشرو که خط‌مشی آن‌ها توسط دیگر رسانه‌ها نیز به کار گرفته می‌شود، محصول می‌تواند مخاطبان نسبتاً ویژه‌ای باشد.

پس ما شرکت‌هایی اصلی داریم که مخاطبان تا حدی ثروتمند و ویژه به دیگر شرکت‌ها می‌فروشند. این اصلاً غیرمنتظره نیست که تصویری که از جهان در این رسانه‌ها ارائه می‌شود، بازتاب تنگ‌نظرانه و یک‌جانبه‌ی منافع و ارزش‌های فروشندگان، خریداران و محصولات باشد.

عوامل دیگر این کج‌روی را تقویت می‌کنند. مدیران فرهنگی (ویرایشگران، ستون‌نویس‌های معروف و غیره) منافع طبقاتی را با دولت و مدیران شرکت‌ها و بخش‌های ویژه‌ی دیگر به اشتراک می‌گذارند. در واقع یک جریان مشخص افراد سطح بالا در میان شرکت‌ها، درون دولت و همین‌طور در رسانه‌ها وجود دارند. دسترسی به اختیارات دولتی برای حفظ موقعیت رقابتی مهم است؛ مثلا «درز اطلاعات»، جعل یا فریبی است که توسط نهادهایی با همکاری رسانه ایجاد می‌شود؛ کسانی که وانمود می‌کنند چیزی در مورد آن نمی‌دانند.

در ازای آن، نهادهای دولتی خواستار همکاری و مطیع بودن رسانه‌ها هستند. مراکز قدرت دیگر هم ابزارهایی برای تنبیه کسانی که از اصول آن‌ها تخطی می‌کنند در اختیار دارند. ابزارهایی از بازار سهام گرفته تا دستگاه عظیم تهمت و افترا که در مواقع لازم به کار می‌گیرند.

البته خروجی تماماً همسان و یکپارچه نیست. برای خدمت به منافع قدرتمندان، رسانه می‌بایست تصویر تحمل‌پذیری از واقعیت جهان ارائه کند؛ و امانت‌داری حرفه‌ای و صداقت بعضی وقت‌ها با ماموریت محول شده تداخل پیدا می‌کند. بهترین روزنامه‌نگاران معمولاً از عوامل شکل‌دهنده‌ی محتوای رسانه آگاه هستند و مترصد یافتن موقعیتی برای به کارگیری این عوامل برای بازتاب واقعیت هستند. نتیجه چنین است که با داشتن خوانشی نقادانه و شکاکانه از رسانه می‌توان چیزهای زیادی دریافت.

رسانه‌ها تنها بخشی از یک سیستم دکترین بزرگ‌تر هستند. بخش‌های دیگر شامل مجله‌های عقیدتی، مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها، پژوهش‌های آکادمیک و غیره است. ما بیشتر متوجه رسانه هستیم؛ مخصوصاً رسانه‌های صاحب اعتبار چرا که کسانی که ایده‌ها را به شکلی نقادانه تحلیل می‌کنند، بر رسانه تمرکز کرده‌اند. سیستم بزرگ‌تر یاد شده هنوز خیلی مورد مطالعه قرار نگرفته است چرا که از نظر سیستماتیک، مطالعه‌ی آن کار بسیار دشواری است. ولی دلایل قانع‌کننده‌ای ما را به این باور می‌رسانند که این سیستم بزرگ هم همان منافعی را بازتاب می‌دهد که در رسانه شاهد آن هستیم.

سیستم دکترین یاد شده که خالق چیزی است که ما از آن با «پروپاگاندا» یاد می‌کنیم، در هنگام مواجهه با دشمن دو هدف جداگانه را دنبال می‌کند. هدف اول همان چیزی است که گاهی از آن با نام «طبقه‌ی سیاسی»‌ یاد می‌شود. این گروه حدود بیست درصد جمعیت را شامل می‌شود که به نسبت تحصیل کرده و کم‌و‌بیش صاحب اندیشه است و نیز در تصمیم‌گیری‌ها نقشی دارد. پذیرش دکترین از سوی آنان بسیار مهم است چرا که آنان در موقعیت طراحی و اجرای سیاست هستند.

و سپس حدود هشتاد درصد دیگر جمعیت هدف دوم هستند. این‌ها به گفته‌ی لیپمن (Lippmann) همان «تماشاچیان امور» هستند. کسانی که او با عنوان «گله‌ی سر در گم» از آن‌ها یاد می‌کند. آن‌ها قرار است دستورات را دنبال کنند و از سر راه انسان‌های مهم کنار بایستند. آن‌ها هدف رسانه‌ی توده‌ای واقعی هستند؛ رسانه‌هایی مثل مجلات مصور و کمدی‌های موقعیتی و غیره.

این بخش از سیستم دکترین وظیفه‌ی به انحراف کشیدن توده‌های شستشو داده نشده و نیز تقویت ارزش‌های اجتماعی بنیادین را بر عهده دارد. ارزش‌هایی مثل انفعال، اطاعت از قدرت، پرهیزکاری از حرص و نفع شخصی، نداشتن نگرانی برای دیگران،‌ ترس از دشمنان واقعی و خیالی و چیزهایی از این دست. برای این گروه لازم نیست بدانند در جهان چه می‌گذرد. در واقع نه تنها لازم نیست که مطلوب هم نیست. اگر آن‌ها بخش زیادی از واقعیت را ببینند ممکن است در صدد برآیند که آن را تغییر دهند!

این به این معنی نیست که رسانه از جمعیت عمومی تأثیری نمی‌پذیرد. مؤسسات قدرتمند (خواه سیاسی یا اقتصادی یا دکترینی) از فشارهای عمومی مصون نیستند. رسانه‌های غیروابسته هم همچنین می‌توانند نقشی تعیین کننده بازی کنند. با این که رسانه‌های مستقل (بنا به تعریف) از منابع کافی برخوردار نیستند، همانند سازمان‌های مردمی مورد اقبال قرار می‌گیرند. این کار از طریق گرد هم آمدن افراد با منابع محدود انجام می‌شود که منجر به چند برابر شدن تاثیرگذاری و افزایش فهم خودشان در جریان تعامل با هم می‌شود. این دقیقاٌ یک خطر دموکراتیک است که قدرتمندان مسلط بر جامعه از آن می‌ترسند.


ارسال نقد

نظر شما