امر نو، همواره امری تکراریست

نقد

منکر نمی‌توان شد که همه‌ی ما شیفته‌ی چیزهای تازه‌ایم. حتی می توان گفت برده‌وار می‌پرستیمش. کهن‌ترین نوع ارتباط؛ بردگی و پرستش. پس بجاست که درباره‌اش فکر کنیم. در باب اینکه این سودا چگونه در سر ما افتاده است؟ شیفتگی ما به جاهای تازه، روابط تازه، چهره‌ی تازه، و صد البته آزاردهنده‌تر از همه به نظریات تازه! و مقابل آن بیزاری ما از تکرار و هر آنچه کهنه می‌پنداریم.

دیوید هاروی به درستی اشاره می‌کند که سرمایه‌داری متأخر برای بیشینه کردن سود و سرعت بخشیدن به چرخه‌ی تولید مصرف، تعمداٌ عمر کالاها را کوتاه‌تر کرده است و آن جایی هم که عمر کالاها صبر سرمایه‌داران بی‌صبر را لبریز می‌کند با تبلیغات و صنعت مد شما را مجاب می‌کنند که تولیدات جدید را امتحان کنید. آنچه در زیربنا رخ می‌دهد، در روبنا هم انعکاس می‌یابد و نه تنها تولیدات مادی بلکه تولیدات غیرمادی را هم مشمول همین قانون می کند. همه چیز کالایی و همه چیز مصرفی می‌شود، با تاریخ انقضایی کوتاه مدت. و یگانه شکل درگیری ما با جهان مصرف است. ما فقط مصرف کننده خواهیم بود. مصرف کننده‌ای که مدام به دنبال چیز جدیدی برای مصرف است. دشمنی ما نیز با هرآنچه که قدیمیست و تکراریست از همین جا نشأت می‌گیرد. مصرف‌کنندگان به خونِ چیزهای دِمُده تشنه‌اند. آنها حتی آن جایی که با این سخنان موافقند نیز خواهان نظریات و کتاب‌ها و نویسندگان جدیداند. اینجاست که باید از تکرار سخن گفت، در زمانه‌ای که همه چیز تغییر می‌کند تا به واقع هیچ چیز تغییر نکند.

چه ریسک و تلاش نظریِ ناچیزی و چه فرصت‌طلبیِ منفعلانه و تنبلی نظریِ حقیرانه‌ای در این نتیجه‌گیری تجدیدنظرطلبانه نهفته است که؛ شرایط عوض شده و ما به یک پارادایم جدید نیاز داریم. مردم، ابلهانه، راست‌کیشی را امری دلگیرکننده، کسالت بار و بی‌خطر می‌دانند. اما هرگز چیزی به اندازه‌ی راست‌کیشی هیجان انگیز و پرمخاطره نبوده است.
پافشاری و تکرار جسارتی را می‌خواهد که از پس هر کسی ساخته نیست. ملال و کسالت حقیقی در ماجراجویی‌ها و تنوع‌طلبی‌ها و انواع ابداعات (نظری، هنری و…) سترون است. جفنگیاتی کلبی‌مسلکانه که کل تلاششان به روز بودن و باب روز بودن است. منطقی سوپرمارکتی که بر جهان ما سایه انداخته. در چنین جهانی، تکرار، خلاقیتی اعجاز آمیز است. بارها و بارها گفتن و گفتنِ یک بار دیگر!

بخشی از بیزاری پست‌مدرن‌ها از آرمان‌های ایدئولوژیک از همین جا نشات می گیرد؛ آن‌ها می‌پندارند که ایدئولوژی الزاماً به شیوه ای تکراری، خشک و با گزاره‌هایی قاطع اعمال می‌شود اما چنانکه آدورنو و هوکهایمر در دیالکتیک روشنگری می‌گویند در زمانه‌ی ما ایدئولوژی با ابهام، بی طرفی و لاقیدی گره خورده است. این را می‌توانید از انبوه کلبی مسلکانی متوجه شوید که هر روز حرف جدیدی می‌زنند و هیچگاه معلوم نمی‌شود که کجا ایستاده‌اند و از چه منظری نظاره می‌کنند. دست برقضا این‌ها ایدئولوژیک‌ترین افراداند.
والتر بنیامین مد را تکرار ملال آور امر نو می‌دانست. او در تفسیری از تابلوی پل کله، فرشته‌ی تاریخ. حرکت به سمت آینده را در گرو نگاه به گذشته می‌داند. به نگریستن به آوار و بیرون کشیدن آینده از دل گذشته. رستگار کردنِ گذشته برای ساختن آینده! هر چه که باشد، امید خاطره ایست که تمنا می شود.

شاید از این رو بود که کامو در انتهای مقاله‌ی سیزیف‌اش او را خوشبخت می‌خواند. کسی که تکرار، پافشاری و عالی‌ترین نوع وفاداری را به ما می‌آموزد. اگر مؤمن باشیم سیزیف، عاقلترین و استوارترین و راست کیش‌ترین انسان‌هاست. اما افسوس که ما به تنها چیزی که مؤمنیم، مصرف است. مصرف چیزهای جدید.

امر نو، همواره امری تکراریست.


ارسال نقد

نظر شما