طنز – صدای کارگر http://www.sedayekargar.com صدای زحمت‌کشان، صدای بی‌صدایان برای ایرانی آزاد Tue, 12 Jan 2021 01:36:09 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=5.8.9 https://i1.wp.com/www.sedayekargar.com/wp-content/uploads/2019/07/cropped-1107927-498476-14.png?fit=32%2C32 طنز – صدای کارگر http://www.sedayekargar.com 32 32 88122710 شعر طنز «این یکی» http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d8%a7%db%8c%d9%86-%db%8c%da%a9%db%8c/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d8%a7%db%8c%d9%86-%db%8c%da%a9%db%8c/#respond Tue, 12 Jan 2021 01:36:04 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5984 هر چه دقت می‌کنم در کار کشور بیشتر
می‌شود چشمِ به خون آلوده‌ام تَر بیشتر

شاهِ پیشین گرچه مردم را رعیت می‌شمرد
ملتش را فرض کرده این یکی خر بیشتر

آن یکی می‌گفت با صاحب‌زمان در صحبت است
این یکی گویا که با شخصِ پیمبر بیشتر

آن یکی با حبس و با شلاق می‌دادم جواب
این یکی با تیر و با اعدام و خنجر بیشتر

آن یکی با غرب مالم را به یغما برده بود
این یکی دارد تمایل سوی خاور بیشتر

دسته‌ای که آن یکی در من عنایت کرده بود
رو سیاهم، این یکی هل داده اندر بیشتر

داغ دین دارد به پیشانی و تسبیحش به دست
در دل اما آرزوی کیسه‌ی زر بیشتر

خود به دزدی شاغل و انگشت مردم می‌بُرد
در بریدن گرچه دارد میل بر سر بیشتر

در میان مردم از شکل حکومت‌داری‌اش
نقدها کم نیست اما فحش مادر بیشتر

خانه را صاحب شدست و در به رویم بسته است
هر چه محکم می‌زنم در می‌شود کر بیشتر

می‌دهم هر سال دل را مژده‌ی پایان غم
می‌رود عمرم به جای آن به آخر بیشتر

شاعر: #لولی

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d8%a7%db%8c%d9%86-%db%8c%da%a9%db%8c/feed/ 0 5984
شعر طنز مُلا http://www.sedayekargar.com/comics/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d9%85%d9%8f%d9%84%d8%a7/ http://www.sedayekargar.com/comics/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d9%85%d9%8f%d9%84%d8%a7/#respond Wed, 30 Dec 2020 04:42:12 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5948 شاعر: لولی

اهل ایرانم ولی در این زمین بیگانه‌ام
چون چهل سال است ملایی شده هم‌خانه‌ام

دیگر او را می‌شناسم بعد از عمری که در آن
نیست سالم تپه‌ای بر پهنه‌ی کاشانه‌ام

بوی تندی از عبایش در هوا پیچیده است
بوی خونِ مردمِ هم‌درد و هم‌پیمانه‌ام

از معاصی نیست چیزی که نکرده در خفا
می‌دهد در ظاهر اما پند معصومانه‌ام

روی منبر می‌نشیند خنده‌رویی می‌کند
غمزه‌های دلفریبش می‌کند دیوانه‌ام

بی‌خود و بی‌حد و بی‌اندازه صحبت می‌کند
لیک من در حسرت حرفی خردمندانه‌ام

تا نگیرم خرده‌ای بر حرف‌های مفت او
احتیاطاً باتومی چسبانده زیر چانه‌ام

گر به نرمی صحبت از دردی کنم در محفلش
می‌دهد تحویل لبخندی ریاکارانه‌ام

گردنم را با طناب دار مالش می‌دهد
گر بترسد گاهی از فریاد مظلومانه‌ام

بهر سرگرمی زمین‌خوار است و دریاخوار هم
این همه خواری نیاید یاد در افسانه‌ام

نیم خود خورده‌ست و نیمی را به چین بخشیده است
از کرامات جدید رهبر فرزانه‌ام!

شوق پروازم زمانی در دِماغ افتاده بود
اینک اما در به در دنبال آب و دانه‌ام

گر بگویم «نان» مرا با تیر پاسخ می‌دهد
بابت این موضعِ سختِ براندازانه‌ام

بر حقوقم گریه می‌آید ز چشم خون‌فشان
آن‌چنان گویی دچار عادت ماهانه‌ام

با حساب ثروت این خاک و دخل و خرج من
گویی از صد فحش بدتر می‌دهد یارانه‌ام

بال‌هایم سوخت دیگر بس که بال و پر زدم
شکل کرمم این زمان هر چند یک پروانه‌ام

او نمی‌ماند در این خانه ولی با صد دریغ
نیست باقی از وطن چیزی به جز ویرانه‌ام

]]>
http://www.sedayekargar.com/comics/%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d9%85%d9%8f%d9%84%d8%a7/feed/ 0 5948
نمایش‌نامه در نیم پرده http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4%e2%80%8c%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d9%86%db%8c%d9%85-%d9%be%d8%b1%d8%af%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4%e2%80%8c%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d9%86%db%8c%d9%85-%d9%be%d8%b1%d8%af%d9%87/#respond Thu, 09 Jul 2020 02:02:54 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=5519 افزایش جمعیت و ازدواج اجباری به دستور رهبری

قاضی:‌ متهم خودش را معرفی کنه.
متهم:‌ بنده قوچ‌علی قوچ‌علی‌زاده.
قاضی:‌ چند وقته که ازدواج کردی؟
متهم: دو سال قربان.
قاضی:‌ چند تا فرزند داری؟
متهم: قربان صاحب فرزند نشدم.
قاضی: چرا؟
متهم: قربان خدا نخواسته.
قاضی: چطور خدا نخواسته؟! تو خودت به اندازه کافی تلاش نکردی.
متهم: به خدا قسم شب و روز تلاش کردم ولی نشد.
قاضی: این کذب محضه. چون خدا امر خیر را می‌خواد و مانع کار خیر نمی‌شه.
متهم: قربان علاوه بر خدا من هم به دنبال همین کار خیر بودم.
قاضی: این کذب محضه. وقتی خدا و پیر و پیغمبر و امام و نائب امام کار خیر را می‌خوان، نشد نداره.
متهم: این بار عفو بفرمایید. دوباره دو برابر تلاش می‌کنم.
قاضی: بعد از ۷۴ ضربه شلاق آزاد می‌شی و یک سال مهلت داری که صاحب فرزند شی. حتی اگر لازم شد از دیگران هم کمک بگیر.
متهم: چشم قربان.

]]>
http://www.sedayekargar.com/iran/%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4%e2%80%8c%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d9%86%db%8c%d9%85-%d9%be%d8%b1%d8%af%d9%87/feed/ 0 5519
قوانین خریت شعری از فیروز بشیری http://www.sedayekargar.com/comics/%d9%82%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%aa/ http://www.sedayekargar.com/comics/%d9%82%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%aa/#comments Thu, 08 Aug 2019 05:30:05 +0000 http://www.iraneazad.org/?p=3362 در زیر شعر «مناظره با خر»‌ از جناب فیروز بشیری را می‌خوانید.

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪه ﺑﻪ ﺭه ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ

ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ

ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ

ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮه‌ی ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟

ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ

ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ

ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ . . .

]]>
http://www.sedayekargar.com/comics/%d9%82%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%aa/feed/ 3 3362
شعری از میرزاده‌ی عشقی خطاب به مجلس وقت http://www.sedayekargar.com/comics/%d8%b4%d8%b9%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%b9%d8%b4%d9%82%db%8c-%d8%ae%d8%b7%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d9%88%d9%82/ http://www.sedayekargar.com/comics/%d8%b4%d8%b9%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%b9%d8%b4%d9%82%db%8c-%d8%ae%d8%b7%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d9%88%d9%82/#respond Mon, 29 Jul 2019 10:59:23 +0000 http://www.sedayema.org/?p=3244 میرزاده عشقی (زادهٔ ۱۲۷۳ در همدان)، شاعر دوران مشروطیّت، روزنامه‌نگار و نویسنده جسور ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم بود. او در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۰۳ در تهران، در دوره نخست وزیری سردار سپه، ترور شد. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه قرن بیستم را منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامه‌اش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ در خانه مسکونی‌اش جنب دروازه دولت، هدف گلوله قرار گرفت و در ۳۱ سالگی سر را بر زبان تند و تيزش گذاشت.

صحهنه‌ی بازسازی شده ترور میرزاده‌ی عشقی

دو روز پیش از آن یکی از دوستانش به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبرِ «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود. مزار او در ابن بابویه و در گوشه‌ای متروک (در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز) قرار دارد.

در زیر شعری از او خطاب به مجلس وقت آورده شده است. پیش‌تر بابت کلمات احیاناً خارج از ادب عذرخواهی می‌کنیم.

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید!
به چنین مجلس و بر کر فرش باید رید!
به حقیقت در عدل، ار در این بام و در است!
به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید! 
آنکه بگرفته از او، تا کمر ایران گه
به مکافات، الا تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران، اگر این بی پدر است (احمد شاه) 
به چنین ملت و گور پدرش باید رید
به مدرس نتوان کرد جسارت، اما 
آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید
این حرارت که به خود (احمد آذر) دارد
تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت، (آصف کرمانی) مرد
غفراله کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانیِ تحمیلی بی مدرکِ لر ( شاید سردار اسعد یا صمصام السلطنه) 
بهر این ملک،‌ به نفع و ضررش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع، مشیر الدوله
از نوک پاش ، الی فرق سرش باید رید
گر رود موتمن الملک به مجلس گاهی
احتراما به سر رهگذرش باید رید

]]>
http://www.sedayekargar.com/comics/%d8%b4%d8%b9%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%b9%d8%b4%d9%82%db%8c-%d8%ae%d8%b7%d8%a7%d8%a8-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d9%88%d9%82/feed/ 0 3244
گفتمان مرد ۹۶ ساله http://www.sedayekargar.com/comics/%da%af%d9%81%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%af-%db%b9%db%b6-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87/ http://www.sedayekargar.com/comics/%da%af%d9%81%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%af-%db%b9%db%b6-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87/#respond Wed, 17 Jul 2019 03:27:20 +0000 http://www.sedayema.org/?p=3155 يکی از اساتید بازنشسته دانشگاه ملی به نام دکتر نیاکی که به ٩٦ سالگی رسیده شرحِ خواندنی زیر را از آمریکا فرستا‌ده است که طنزی بسیار خواندنی است.
ایشان استاد حقوق بين الملل دانشگاه ملی بوده و انسانی بسیار با ذوق و شوخ طبع است.


با سلام و تحیات فراوان، از حال و روز این نوجوان دور از وطن پرسیدید، نیک بختانه، روزهای غربت را با چند تن از هم دندانها که هنوز در قید حیات هستند و متوسط سن آنها هم از ٩٠ سال فراتر رفته است، گرد هم می آییم و به سبک دایی جان ناپلئون، به حل و فصل مشکلات جهان می پردازیم، و هرماه یا هر دو ماه، به افتخار یکی از دوستان برمیخیزیم و ٥ دقیقه سکوت می کنیم. بیشتر این دوستان به مرض طول عمر گرفتارند و تعدادی هم تاخیر فوت دارند.

اما، در مورد وضع خودم

با گذشت زمان، دیگر جرأت نگاه به آیینه را ندارم،
آخرین باری که در آیینه نگاه کردم، خود را نشناختم .
قبلاً می گفتم فتبارک الله احسن الخالقین،حسن یوسف دارم، اما حالا به زبان فصیح به انگلیسی میگویم: شیت.
آن همه موی فرفری مشکی و پُر پشت چه شد؟
اکنون کلّۀ طاس درآفتاب میدرخشد و پول سلمانی را صرفه جویی میکنم.
آنقدر لکه های زرد و قهوه ای مختلف اللون روی دست و پا نزول اجلال فرمودند که مرا پلنگ صورتی، پلنگ خط و خالی و گل باقالی صدا میکنند.
از بس دکتر و بیمارستان رفتم خیال دارم خانه ای نزدیک و دیوار به دیوار بیمارستان و مطب اطباء اجاره کنم، زیرا ساعات روز را بیشتر در مطب ها هستم تا در خانۀ خودم.
پرستارها از دیدن قیافۀ من در عذابند،
یکی از آنان به دنبال سیانور و آرسینیک میگشت که بجای قرص و دوا به من بدهد تا از شر من راحت شود.
سال گذشته دکترهای معده و کمر و چشم و زانو را بیشتر دیدم تا همسر و بچه ها و نوه ها را ،چقدر باید آندوسکوپی، گمادوسکوپی و عکسهای سینه و معده و روده و کمر و زانو و شانه و ام.آر.آی را گرفت، آلبوم این عکس ها از آلبوم خانوادگیم قطورتر شده است.
نمیدانم گوشت ها و برآمدگیهای باسن کجا رفته که حالا مثل تَهِ قابلمه صاف شده است!!!
قد من که یک وقت همچون قد سرو بود، حالا چنان گوژ شده که کار به عصا و واکر کشیده و باید مرتب به نزد خیاط بروم که شلوار را کوتاه کند، وقتی شلوار می پوشم، به جای کمربند، بند تنبان می بندم که شلوارم نیفتد.
در مورد گوش برای این که مردم نفهمند که من کر هستم، ٣٢٠٠$ دلار دادم یک سمعک ریز کوچک گرفتم که دیده نشود، سمعک آن قدر کوچک و ریز بود که درگوشم گم شد، مجبور شدم ٢٥٠$ بدهم تا دکتر با پنس دربیاورد .
درمجالس مهمانی از کسی که با من حرف میزند میپرسم : بله آقا، چی گفتید؟ و گاهی الکی سر را تکان میدهم که یعنی حرفهای طرف را فهمیدم ولی درحقیقت، نمیفهمیدم.
حالا مثل بچۀ تازه به دنیا آمده هستم ،مو در سرم نیست، حرف نمیتوانم بزنم راه نمیروم، و شلوارم را هم خیس میکنم.
چند روز پیش رفتم نزد طبیب میزراه (مجاری ادرار) گفتم : اقای دکتر من به حبس البول دچار شدم، گفت چند سال دارید؟ گفتم وارد ٩٦ شدم، گفت: به اندازۀ کافی در عمرت ادرار کرده ای، بس است! دیگر برای تجزیۀ ادرار به آزمایشگاه نمیروم، شلوارم را با پست میفرستم. پاهایم واریس دارد و پرانتزی شده است، برای این که به رفقا پُز بدهم، میگویم از بس در جوانی اسب سواری کردم، پاهایم
پرانتزی شد، ولی حالا خودمانیم در جوانی حتی الاغ هم گیر من نمی آمد.
رفتم نزد طبیب روانشناس برای درمان پراکنده گوئی؛
بعد از چند جلسه گفت:
فایده ندارد، پراکنده گویی تو ارثی است و” هاف زایمر” هم داری، بزودی میشود “آلزایمر”.
در قدیم که ورزش میکردم، هالتر میزدم، حالا دیگر هالش را ندارم، باقی اش را میزنم !

دوستان خوبم،
شرح حال آینده نه چندان دور همه ما است

]]>
http://www.sedayekargar.com/comics/%da%af%d9%81%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%af-%db%b9%db%b6-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87/feed/ 0 3155